محمدرضا کردلو
در یکی از سخنرانیهای حاجقاسم سلیمانی بود که شنیدم، خطاب به آمریکاییها و اذنابشان میگفت: شما فکر میکنید که با یک ایران در منطقه روبهرو هستید؟
37سال از انقلاب اسلامی ایران در سال 57 میگذرد. 10سالگی انقلاب فرانرسیده بود که آیتالله خامنهای که در کسوت رئیسجمهور در سازمان ملل سخنرانی میکرد، خبر از انقلابهای منطقه داد. آنجا بود که جامعه بینالملل برای اولینبار متوجه شد که «هویت اسلامی» انقلاب ایران به مرزهای جغرافیایی محدود نمیشود: اسلام در این تاریکی دلهرهآمیز توانست از لابهلای غبار توهم و تحریفی که پیرامونش طی چند قرن برانگیخته بودند برق بزند. در ایران این برق به درخششی و سپس به توفانی انجامید و در بسیاری از نقاط دیگر جهان هنوز باید چشم به راه حوادث بود. نهضت بیداری مسلمانان در بسیاری از کشورهای اسلامی برخلاف آنچه تصور و تبلیغ میشود فرزند انقلاب اسلامی ایران نیست، برادر آن است.
ایران در یکی از حساسترین نقاط استراتژیک جهان قرار گرفته است، با تاریخ و پیشینهای علمی و فرهنگی و نیز ذخایری کمنظیر، و انقلاب اسلامی ایران ضد رژیمی برپا شد که آن همه را در خدمت منافع قدرتهای سلطهگر جهانی و در 25 سال اخیر بیش از همه در خدمت رژیم ایالات متحده آمریکا گذاشته بود. هیچکس از خود ملت ایران به داراییهای مادی و معنوی آن محتاجتر نبود اما این همه از او باز داشته میشد. ادعاهای دهانپرکُن آنان دروغ و فریب بود، هر چند دستگاههای تبلیغاتی غرب- بویژه آنچه به صهیونیستها مربوط میشود- به آن آب و تاب زیادی میدادند. انقلاب اسلامی ضد چنین رژیمی و با هدفهایی بزرگ و استوار پدید آمد». (سخنرانی رهبر انقلاب در سازمان ملل- سال66)
هویت اسلامی در ایران خود عامل پیروزی و اتحاد انقلاب بود اما از سوی دیگر پیروزی انقلاب اسلامی ایران خود موجب احیای هویت دینی در جهان اسلام شد. دنیا انقلاب زیاد دیده بود، انقلابها از همدیگر تاثیر میگرفتند. حتی جوامع انقلاب نکرده نیز به شعف انقلاب در کشورهای همسایهشان، شور انقلابی میگرفتند و میگیرند.
تاثیر انقلابها در حوزههای فرهنگی مشهودتر بود. جهان اسلام زمینه مشترک فرهنگی مردم ایران با انقلابهای منطقه بود. بعد از انقلاب مردم در ایران، رشد حرکتهای اسلامی در کشورهای منطقه بیشتر و بیشتر هم شد.
قابل تامل آنکه نه اسلام خنثای برخی کشورهای منطقه و نه اسلامی که توسط وهابیت در عربستانسعودی تبلیغ میشد، هیچکدام روحیه انقلابیگری را در مردم زنده نمیکرد. جریانهای اسلامگرا در مختصات انقلاب ایران در فلسطین، لبنان، ترکیه، کشورهای آفریقایی مثل سودان، پاکستان و شبهقاره، جنوب شرق آسیا و دیگر مناطق جهان اسلام نمودهای بارزی از توسعه اسلام انقلابی و سیاسی و احیای هویت دینی در جهان اسلام هستند. بهطور کلی با وقوع انقلاب اسلامی 2 اثر و بازتاب مهم بر نهضتهای آزادیبخش در جوامع اسلامی مشاهده شد.
یکی اینکه نهضتهای آزادیبخش که بر پایهِ ایدئولوژیهای غیراسلامی مانند سوسیالیزم، لیبرالیزم و ناسیونالیزم شکل گرفته بودند؛ موقعیت خود را در میان مسلمانان بویژه جوانان از دست داده و دیگر آن اعتبار و اقتدار گذشته را مانند آنچه پانعربیزم و ناصریزم داشت، ندارند و دوم اینکه حتی نهضتهای آزادیبخش اصلاحطلب، مانند اخوانالمسلمین که از گذشته دور دارای محبوبیت و معروفیت بودند، به علت عدم توانایی در پاسخگویی به نیازهای جوامع خود بویژه به خواستههای نسل جوان، دچار تشتت و انشعاب شدند و گروههای جهادی و انقلابی جدید حتی به صورت مسلحانه و زیرزمینی شکل گرفتند که از این میان میتوان به جهاد اسلامی، التفکیر و الهجره در مصر، جبهه نجات اسلامی در الجزایر و... اشاره کرد.
مسلمانان در گذشته هم به خاطر دوران سلطه غرب بر جوامع اسلامی و هم به خاطر سرعت ترقی و پیشرفت علمی و تکنولوژیک غرب، نوعی احساس حقارت و خودکمبینی میکردهاند و سعی عمومی بر این بوده است که گذشته اسلامی خود را نادیده بگیرند و کورکورانه از روشها و شیوههای زندگی غربی الگوبرداری کنند. انقلاب اسلامی موجب شد از این احساس حقارت و خودکمبینی کاسته شده و مسلمانان بهطور اعم به گذشته خود و به هویت اسلامی خود نگاهی مثبتتر داشته و درصدد احیای ارزشهای اسلامی باشند.
شاید این مقدمه طولانی دلایل چرایی استقبال از ایرانیان انقلابی در کشورهای منطقه و تشکیل ستادهای فرماندهی نهضت توسط آنان را مشخص کند اما از بیان میزان اثرگذاری نیروهای ایرانی در منطقه جهت توسعه تفکر اسلامگرایی انقلابی قاصر خواهد بود. امروز 33سال از ربوده شدن 4 نفر از فعالان سیاسی جمهوری اسلامی در لبنان میگذرد. احمد متوسلیان به همراه سیدمحسن موسوی کاردار سفارت جمهوری اسلامی ایران در بیروت، کاظم اخوان خبرنگار و عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی و تقی رستگارمقدم، بعدازظهر 14 تیرماه 1361 در حالی که با یک اتومبیل مرسدس با پلاک رسمی و کد دیپلماتیک، در جاده ساحلی طرابلس- بیروت به سوی پایتخت در حرکت بودند و توسط یک اتومبیل نیروهای امنیت داخلی لبنان - ویژه امنیت سفارتخانههای خارجی - اسکورت میشدند، در پست بازرسی «برباره» توسط شبهنظامیان مسیحی موسوم به فالانژیست، متوقف و ربوده شدند.
افرادی که به نوعی احیاگران تفکر اسلامی و شیعی در نهضتهای منطقهای لبنان نیز به شمار میآمدند. تشکیل کادر، کار تشکیلاتی و تلاش برای آموزش جوانان و علاقهمندان به انقلاب نقطه آغاز فعالیتهای احمد متوسلیان در لبنان بود. کاری که البته پیش از انقلاب و در مقطعی توسط شهید مصطفی چمران دنبال میشد اما پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران و تشکیل سپاه، رنگ و روی سازماندهی شدهتر و تشکیلاتیتری به خود گرفته بود. فعالیتی که بدون انجام عملیات توسط نیروهای ایرانی ادامه پیدا میکرد. پس از هجوم گسترده رژیم صهیونیستی به لبنان در خرداد 61 وحشتناکترین حملات و کشتارها توسط اسرائیل صورت گرفت.
سعید قاسمی در روایت بخشی از وقایع آن ایام گوید: «هنوز دشمن در بخشی از زمینهای ما حضور دارد. اسرائیلیها برای اینکه فتح بزرگ خرمشهر را خفیف کنند آن عملیات را انجام دادند و آمدند تا 1982میلادی و همزمان یک ماه بعد از فتح خرمشهر، از جنوب لبنان تا بیروت را نزدیک به 120کیلومتر پیشروی کردند. همه میدانند که شما نسبت به جبل عاملیها و لبنانیها و شیعیان مظلوم آنجا حساسیت دارید، لذا با دستور مؤکد حضرت امام(ره) و جانشینی وقت فرماندهی کل قوا دستور داده میشود که 2 یگان از نظام ما برای آزادی لبنان بروند، یک یگان تیپ سرافراز و خطشکن محمد رسولالله(ص) و یگان تیپ 57 ذوالفقار که از ارتش نزدیک به هزار نفر در فاز اول بروند و به سرعت خود را برای نبرد با اسرائیلیها آماده کنند.
داستانی که در تاریخ شما مفقود است و کمتر کسی از آن مطلع است. در این 20 روزی که در لبنان با هم هستیم، خیلی تلاش میکند که شرایطی که اسرائیلیها دارند شرایط عالی هست برای اینکه ما چند تا ضرب شست اساسی به آنها بزنیم اما سوریها حاضر نیستند با ما همکاری کنند و حاضر نیستند تجهیزات مابقی بچهها که با تجهیزات انفرادی آمدند تأمین کنند و سلاح سنگین یا حتی آمبولانس و برانکارد در اختیارشان قرار دهند. در چند جلسه در سوریه حضور داشتیم که یکی از جلسات با رفعت اسد، برادر مرحوم حافظ اسد با سنگاندازیهایی که کرد نگذاشت یگان ما آماده بشود برای اینکه عملیاتی انجام دهیم».
یکی از فرماندهان نیروهای اعزامی به سوریه میگوید: مسؤولان تدارکات سپاه ضمن هماهنگی با ارتش سوریه، پادگانی را جهت استقرار رزمندگان در نظر گرفته بودند. پادگان مخروبهای بود که شاید 50 سال هیچ انسانی وارد آن نشده بود یعنی کثیفترین پادگانی را که شما هیچگاه نخواهید دید تحویل بچههای لشکر 27 دادند. عدم همکاری نیروهای سوری کار را سخت میکند. سوریها موضوع آتشبس با اسرائیل را مطرح میکنند و مانع عملیات میشوند و توافقات پیشین با جمهوری اسلامی را زیرپا میگذارند.
حاجاحمد متوسلیان بعد از صحبتهایی که در تهران با مسؤولان انجام داد، به سوریه بازمیگردد و سخن امام(ره) را به رزمندگان منتقل میکند: «راه قدس از کربلا میگذرد. آنجا اگر یک قطره خون هم ریخته شود، مسؤولیت آن را من قبول نمیکنم و نیروهایی که به سوریه رفتهاند، هرچه سریعتر باید به تهران بازگردند.» و از قول حضرت امام (ره) نقل میکند: «تعدادی از بچهها در لبنان جهت کارهای آموزشی و فرهنگی بمانند و به هیچوجه کار عملیاتی انجام ندهند.»
حاجاحمد متوسلیان اینکه چه کسانی بمانند و چه کسانی برگردند را نیز مشخص میکند. امام تاکید داشت نیروهای ایرانی «بدون انجام عملیات» در لبنان و سوریه فعالیت کنند. در صفحه 84 کتاب «حزبالله لبنان»، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سیدعباس موسوی، دبیرکل وقت شهید حزبالله لبنان درباره حضور احیاکننده پاسداران انقلاب اسلامی در سال 61 در این کشور میگوید: «در بدو ورود نیروهای سپاه، آنها مسجد امام علی(ع) را پایگاه اصلی خود قرار دادند.
با تأسیس مقر «عاشقان شهادت» شروع به ثبتنام داوطلبان کردند. من خودم اولین کسی بودم که در آنجا ثبتنام کردم. بسیاری از شیعیان در این دورهها ثبتنام کردند و آموزشهای نظامی و ایدئولوژیک را فراگرفتند. اولین دوره به ظرفیت 180 نفر برگزار شد. بسیاری از رهبران و کادرهای فعلی حزبالله لبنان در این دورهها شرکت کردند. پس از آمدن برادران پاسدار، من شخصا به دیدارشان مشرف شدم و به اولین دوره آموزشی آنها ملحق شدم. با صراحت به عنوان کسی که در یکی از مهمترین مراکز دینی حوزههای علمیه نجف اشرف درس خواندهام میگویم؛ آنگاه که به صفوف پاسداران ملحق شدم و به اولین دوره پیوستم احساس کردم همانا وارد جوی از اسلام حسینی شدهام و از آن بهرههای بسیار بردم و این تلقی من بود بهعنوان یکی از پیشتازان در این دورهها».
مقدمات تشکیل حزبالله همانجا کلید میخورد. منصور کوچکمحسنی اولین فرمانده نیروهای ایران در سوریه و لبنان پس از گروگان گرفته شدن حاجاحمد متوسلیان در این باره میگوید: «بزرگترین کاری که صورت گرفت انجام مقدمات کار تشکیلات حزبالله بود که بهنظر من یک کار تاریخی بود و هرکسی نمیتوانست این کار را انجام دهد. این کار را حاجاحمد متوسلیان شروع کرد. ما در اولین سال حضورمان تظاهرات بسیار بزرگی در دمشق برگزار کردیم. در روز قدس و برای اولینبار، پرچم اسرائیل و آمریکا را آتش زدند یعنی مقدمه مبارزه حداقلی را به سوریه یاد دادند و بعدازظهر همان روز این مراسم را در بعلبک داشتیم. یکی از بزرگترین کارهایی که بچههای سپاه انجام دادند این بود که وحشتی را که آمریکا و اسرائیل در ذهن لبنانیها ایجاد کرده بودند از بین بردند.
مسؤولان نظامی که امروز در حزبالله کار میکنند، تماما کسانی هستند که نیروهای سپاه به آنها آموزش دادهاند؛ هم از لحاظ روحی و معنوی و هم از نظر نظامی. سیدعباس موسوی اسم نوشت و همان روز اول لباس بسیجی پوشید؛ البته عبا و عمامه را هم روی آن میپوشید بنابراین بنیانگذاری و تأسیس حزبالله لبنان در تاریخ 13 تیرماه 1361 در آن جلسه در بعلبک صورت گرفت و نام حزبالله را خود حاجاحمد متوسلیان برای این گروه انتخاب کرد. او بعد از جلسه توصیههایی داشت و گفت: «شما در جلساتی که بعدها با بچههای لبنان خواهید داشت، روی تصمیمات امشب پافشاری کنید.» ما در آموزشهای نظامی، تمام تجربیاتی را که از جنگ در کردستان و خلاصه هر آنچه در ذهنمان بود برای نیروهای لبنانی مطرح کردیم که در حد خودش بهترین آموزشهای نظامی بود و الحمدلله سرانجام کار هم بسیار مثبت بود».
رابطه میان حزبالله و ایران، از هنگام تلاش حزب برای استفاده از این تجربه نوین در منطقه و در رویارویی با اشغالگران شکل گرفت. این رابطه، با سرعت و اطمینان رشد کرد و ابعاد مثبت و فراوان آن بعدها فهم شد؛ نظریه حکومتی جنبش حزبالله لبنان و جمهوری اسلامی ایران، بر پایه نظریه ولایت فقیه و اینکه امام خمینی(ره) ولی و رهبری است که در عصر کنونی ظهور یافته، استوار است.
چنین دیدگاهی، به اتفاق نظر در چارچوب رهبری شرعی واحد جهانی انجامیده است. دیگر اینکه انسجام و هماهنگی سیاسی ناشی از دستاوردهای ایران در مخالفت با سلطه استکبار و تأکید بر استقلال و حمایت از جنبشهای آزادیبخش، به ویژه در مقاومت علیه اشغالگری اسرائیل غاصب که این همان دیدگاهی است که حزبالله در طرح اولویت مبارزه علیه اشغالگران و الزمات آن، از قبیل عدم پذیرش نقشههای استکباری بدان معتقد است. تلاش موفق ایران در حوزه تربیت نیروهای انقلابی به لبنان محدود نشد. جنبشهای جهاد اسلامی در فلسطین، گروههای متفکر انقلابی در بحرین، عربستان و عراق و همچنین تفکر اسلام سیاسی در یمن نتایج و ثمرات خود را امروز بیش از پیش نمایان میکند.
یکی از عوامل بسیار مهم در تشکیل جنبش جهاد اسلامی فلسطین در سال 1980، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود. سازمان جهاد اسلامی فلسطین، ابتدا و قبل از شکلگیری، شاخهای از اخوانالمسلمین مصر بود که در غزه فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی را برعهده داشت. از آنجا که مبارزه با صهیونیستها به طور جدی در برنامهها و دستور کار «اخوان» قرار نداشت، جوانان انقلابی که خواهان مبارزه عملی و مسلحانه با رژیم صهیونیستی بودند، به گروههای مختلف نظامی فلسطینی از جمله فتح روی آوردند اما این گروهها دارای تفکرات و گرایشات سوسیالستی یا ملیگرایانه بودند و تمایلات اسلامی در آنها کمتر مشاهده میشد بنابراین جوانان انقلابی مسلمان را که پیش از آن در اخوانالمسلمین فعالیت میکردند، سرخورده و سردرگم کرد.
در این میان شکست مبارزه با اسرائیل با انگیزهها و شیوههای سوسیالیستی و ملیگرایانه، عامل مهمی در سردرگمی بیشتر این عده از جوانان شد. پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این امید را در دل آنها زنده کرد که میتوان با بهرهبرداری از اسلام و تعالیم روحبخش آن و با تکیه بر انگیزه و ایمان قوی اسلامی، فصل جدیدی در مبارزه با رژیم صهیونیستی آغاز کرد. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، آغازی برای برقراری ارتباط معنوی و روانی بین این گروه و انقلاب ایران و سپس گسترش و توسعه روابط بود، به طوری که انقلاب ایران از همان اوایل، تأثیر عمیقی بر این سازمان گذاشت و پیوند فیمابین را بسیار عمیق و استراتژیک کرد.
حسین بدرالدین الحوثی با نام کامل سیدحسین طباطبایی حوثی فرزند علامه بدرالدین طباطباییحوثی، یک شیعه یمنی بود که 2 سال در قم و 2 سال در اردن، مطالعات اسلامی انجام داد سپس به یمن رفت و مردم را به عمل به قرآن و مقابله با استکبار جهانی فرا خواند. او یک نفر بود و در یک قسمت از شمال یمن، گروه اندکی او را میشناختند اما به واسطه تفکر اسلام سیاسی که داشت، توانست به سرعت جمعیت فراوانی را شیفته تفکر اسلام انقلابی کند. وی با تمسک به اصل برائت از دشمنان اسلام، حرکت خود را پس از آن آغاز کرد که آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم القاعده، نیروهای نظامی و امنیتی خود را در خاک یمن مستقر کرده بود.
وی در شرایطی که رهبران یمن از متحدان ایالات متحده به حساب میآمدند، به همراهی یارانش، شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل را به مدت یکسال در مساجد بزرگ یمن فریاد زد. تلاشهای دولت یمن در خاموش کردن این صدا بیفایده بود، حسین در مقابل حمله نظامی ارتش یمن به دفاع پرداخت و پس از ۳ ماه جهاد در سال ۲۰۰۴ به همراه جمعی از یارانش به شهادت رسید. حسین بدرالدین تقریبا در تمام سخنرانیهایش از امام خمینی(ره) نام برده و به سخنان ایشان اشاره کرده است. این اشارات کافی بود تا دولت یمن، تصور کند ایران از حسین بدرالدین حمایت مالی و نظامی کرده یا دست حزبالله را در جریان صعده ببیند و علامه بدرالدین و یارانش را اثنیعشری بداند، غافل از آنکه ارتباط حسین بدرالدین یا شیعیان یمن با انقلاب اسلامی ایران، ارتباطی روحی، فکری، معنوی و عاطفی بوده است.
جملهای منسوب به وی است که در سخنرانیهایش تکرار میکرده است: همه کسانی که علیه انقلاب اسلامی ایران در زمان امام خمینی(ره) ایستادند را میبینیم که حکومتی پس از حکومتی دیگر طعم ضربه غرب و شکست را چشیدند. الحوثی با تأکید بر آموزههای قرآنی در مقام محور اصلی حرکت تربیتی و نهضت اخلاقی خود، بر بصیرت و بیداری سیاسی، تأکیدی معنادار را دنبال میکرد. هواداران خود را دائما به پیگیری اخبار و تحلیل آنها تشویق میکرد و تلاش داشت گروه جوانان مؤمن، به گرایش و موضعگیری متحد دست یابند و در مسیری مشخص حرکت کنند.
حالا انقلاب یمن را به «انصارالله» میشناسند، تفکری که در امتداد تفکر «حزبالله» و برای مقابله با دشمنان ذاتی اسلام فعالیت و مبارزه میکند. برادران انقلاب اسلامی ایران در منطقه حالا مروجین تفکر اسلام سیاسی امام شدهاند و هنوز ادامه دارند.