صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۷  ، 
شناسه خبر : ۲۷۸۶۹۵

محمدحسين مهرزاد - براي علي‌اكبر ناطق‌نوري بارها نوشته‌اند و معرفي‌اش كرده‌اند. اصل و نسب و رسته و ريشه‌اش را هم كم نگفته‌اند. لقب‌هاي سياسي هم كم برايش نساخته‌اند؛ از شيخ نور تا خواص بي‌بصيرت هركس از ظن خود يار او شده است. اما حقيقت ناطق‌نوري چيست؟ او از پس اين سال‌ها امروز كجاي سياست ايران است؟ متولد سال دوم دهه ٢٠ شمسي در نور با وعظ و خطابه وقتي آشنا شد كه به چشم ديد پدرش بر فراز منبر براي مردم سخنراني مي‌كند. خيلي زود راه پدر را در پيش گرفت با ورود به وادي طلبگي، شد يك منبري تمام‌عيار كه در گذر سال‌ها پدر را به نام پسر مي‌شناسند.

از حافظه خوبش در همان دوران نوجواني خاطرات زيادي منتشر شده از جمله اينكه برخي دروس را در كلاس حفظ مي‌كرد و همانجا استاد را با پاسخش حيرت‌زده مي‌گذاشت. گويي از همان نوجواني قرار نبوده چيزي را فراموش كند. عادتي كه در سال‌هاي پيري نيز با او مانده و نمي‌گذارد فراموش كند كه چه‌كسي كجا پشتش را خالي كرد. اگر آن روز خط به خط «النموذج» را سر كلاس درس حفظ مي‌كرد و درجا به استاد پاسخ مي‌داد امروز هم واو به واو حرف جامعه روحانيتي‌ها را وقتي احمدي‌نژاد پشت سر هم توهين مي‌كرد را در ذهن دارد. يادش نرفته چطور رفقاي گرمابه و گلستان پشتش را خالي كردند. معمم كه شد تمرين وعظ و خطابه مي‌كرد.

هوش و حافظه و اصل و نسبش باعث مي‌شد منبرهاي پرشوري داشته باشد. روضه ولايي مي‌خواند اما انقلابي بود. حال و هواي دهه ٤٠ و وقايع مدرسه فيضيه او را روضه‌خوان سياسي هم كرده بود. دهه ٤٠ همان دهه سرنوشت‌سازي است كه انقلابي‌هاي اصل شكل گرفتند. همان سال‌ها بعضي هم به دنيا آمدند كه بعدا مدعي انقلاب شدند. عصر مقابله مبارزان دهه ٣٠ و ٤٠ و متولدان ميانه‌هاي دهه ٣٠ عصر تلخي بود. ناطق البته بناي مبارزه با آنها نداشت و سكوت كرد اما بودند كساني كه حيات خود را به تخريب چهره‌هايي مانند او گره زدند. شيخ نور كه حالا براي برخي خواص بي‌بصيرت شده بود، ساكت بود و به روزهايي فكر مي‌كرد كه قائم مقام كميته بود و كوچه به كوچه تهران را متر مي‌كرد تا ردي از تروريست‌هاي فرقان پيدا كند.

شايد هم به روزي فكر مي‌كرد كه پرونده گشت القارعه را براي هميشه بست. همان روزي كه خودرويش در محاصره دود اگزوز و فرياد اسلاف انصار حزب‌اللهي‌ها بود. آن روز پايش را در وزارت كشور نگذاشت تا به گفته خود تكليف آنها را روشن كند و كرد. روايتش از آن روزها هنوز هم خواندني است: «آن روزها توي خيابان وليعصر عده‌اي بدحجاب و با آرايش بيرون مي‌آمدند. يك عده هم مي‌خواستند با اين افراد برخورد كنند درحالي كه مسووليت برخورد با آن اشخاص برعهده‌شان نبود اما به عنوان نيروهاي انقلابي و اسلامي و خودسر مي‌آمدند و مي‌ريختند توي خيابان وليعصر و مثلا يك پسري را كه موهايش بلند بود مي‌گرفتند و بغل جوب مي‌خواباندند كه با ماشين سرش را بتراشند و گاه پوستش را هم مي‌كندند. يا امثال آن. امام به من فرمود اين هرج‌و‌مرج‌ها چيست؟ من بدون اينكه از امام خرج كنم، با آنها برخورد كردم.»

پرونده گشت القارعه و ماجراي كوي دانشگاه

يكي از همان روزها كه ناطق‌نوري قصد داشت تا به دفتر جديدش در خيابان فاطمي برود، با همان خودروهاي گشت القارعه، اتومبيل وي را محاصره كرده و به او ناسزا گفتند و از شيخ خواستند تا كاري به كار آنها نداشته باشد. ناطق‌نوري پس از اين اتفاق وارد ساختمان وزارت كشور نشد و در گفت‌وگو با نخست‌وزير وقت اعلام مي‌كند كه من تا تكليف اينها را مشخص نكنم سر كار نمي‌روم. خبر به گوش امام مي‌رسد و ايشان هم دستور برخورد مي‌دهند. شيخ علي‌اكبر ناطق‌نوري بلافاصله دستور تعطيل شدن گشت‌هاي نامحسوس القارعه را صادر مي‌كند. وزير كشور دولت ميرحسين موسوي اگرچه هنوز ٤٠ ساله نشده بود اما اقتدار داشت و حرفي اگر مي‌زد پايش مي‌ايستاد. اين همان ناطقي است كه در دهه‌هاي ٧٠، ٨٠ و ٩٠ هم مي‌بينيم.

زندگي در اقليت مطلق

ناطق‌نوري وزارت كشور دولت ميرحسين موسوي را به پايان رساند و در مجلس سوم راهي بهارستان شد. نخستين‌بار آنجا بود كه طعم اقليت بودن را چشيد. اقليتي محض در برابر چپ خط امامي تازه قدرت‌يافته آن روزها. مجمع روحانيون مبارز به‌تازگي از جامعه روحانيت جدا شده بود. از جامعه روحانيت ناطق و هاشمي به مجلس سوم رفته بودند. هاشمي قدرتمند آن روزها توانست دوباره رييس مجلس شود اما ناطق نايب‌رييسش نبود. حوادث روزگار و فقدان امام باعث شد ناطق يار جامعه روحانيتي خود را در مجلس از دست بدهد. هاشمي پا در عرصه اجرا گذاشت و رييس‌جمهور شد و ناطق در ميان مجلسي سراسر چپ به رياست مهدي كروبي تنها ماند. او در سطوح بالايي سياست‌ورزي در ساختار حقوقي جمهوري اسلامي دور مانده بود.

مجلس چهارم كه رسيد ورق برگشت. چپ‌ها با تيغ نظارت استصوابي قلع و قمع شدند و دور سيادت در مجلس به راست‌ها رسيد. عصر سياست ورزي جامعه روحانيتي‌ها رسيده بود. رايزني چپ‌ها با هاشمي جواب نداد و آنها دست‌شان از خرماي بهارستان كوتاه ماند تا ناطق‌نوري رييس مجلس شود. مجلسي كه رييسش ناطق و نواب رييسش حسن روحاني و موحدي كرماني شدند. صدر و ذيل مجلس را جامعه روحانيت فتح كرده بود ظفرمندي راست‌ها در مجلس كمرنگ شد اما اين كمرنگي ناطق را از رياست به ذيل نياورد. او از پله‌اي يا بالا نمي‌رفت يا وقتي مي‌رفت ديگر به عقب باز نمي‌گشت. مجلس پنجم را هم سر دست گرفت. او در دوران سازندگي با هاشمي همراه بود.

سيادت عقلا با رياست ناطق

از همان مجلس پنجم بود كه ناطق زيست سياسي در اكثريت با حفظ حقوق اقليت را در پيش گرفت. داستان رياست مجلس را در خاطراتش اين‌گونه آورده است: وقتي آقاي شيخ عبدالله نوري ـ قبل از وزير شدن ـ وارد مجلس پنجم شد، جناح اقليت همه نيروهايش را براي اينكه ايشان رييس شود، بسيج كرد. در انتخابات رياست موقت مجلس، فاصله آراي ايشان و من بسيار كم بود، شايد ده تا پانزده راي من بيشتر آوردم. در انتخابات دايمي رييس مجلس هم ايشان كانديد شد، كارگزاران و جريان‌هاي طرفدار ايشان خيلي تلاش كردند تا رأي بياورد، ولي اين بار، فاصله ‌آراي من با ايشان بيشتر شد. او صندلي رياست را براي خود نگه داشت و مديريتش در آن مجلس هنوز آرزوي خيلي از سياستمداران چپ و راست است.

امروز هم در ميان اصلاح‌طلب‌ها و اصولگرايان هستند كساني كه با حسرت از روزهاي عقلاني مجلس پنجم ياد كنند. آن روزها ناطق پله بعدي را هم مي‌ديد. مي‌خواست از بهارستان به پاستور برود. روياي رياست‌جمهوري داشت. ستاد انتخاباتي تشكيل داد و براي محمد رضا باهنر حكم رياست ستاد انتخاباتي نوشت. باهنر هم معاوني انتخاب كرد كه شايد تا سال‌ها از آن اشتباه مهلك پشيمان باشد. اشتباه او محمود احمدي‌نژاد بود. همان كسي كه بعدها با فشار ناطق‌نوري تاييد صلاحيتش براي شهرداري تهران در سال ٨٢ تاييد شد و سال ٨٨ به همه آن مرام و مسلك پشت كرد و روي آنتن زنده سيماي ملي بر ناطق هم تاخت.

مهدي كروبي در مناظره تلويزيوني سال ٨٨ خود با احمدي‌نژاد پرده از اين تاييد صلاحيت برداشت و ضمن دفاع از ناطق‌نوري اورا عامل اصلي شهرداري احمدي‌نژاد دانست و گفت كه آقاي ناطق طي تماس تلفني با آقاي يونسي وزير وقت اطلاعات ضمن ابراز ناراحتي از رد صلاحيت احمدي‌نژاد خواستار تاييد احمدي‌نژاد شده كه بعد از سفارش ناطق‌نوري اين كار صورت پذيرفته بود. اين گفته البته هيچگاه تكذيب نشد و شايد همان تماس‌ها و فشارها بزرگ‌ترين اشتباه تاريخ فعاليت سياسي ناطق باشد.

٧٦ و انتخابات تاريخي

ناطق از مجلس پنجم براي رياست‌جمهوري خيز برداشت اما دوپينگ عجيبي كه با رسانه‌اي شدن ظن مهدوي كني صورت گرفت هم به كارش نيامد. روزنامه ابرار در حساس‌ترين روزهاي منتهي به انتخابات دوم خرداد ٧٦ تيتر اصلي صفحه اول خود را به مهدوي كني اختصاص داد: گمان مي‌كنم نظر مقام معظم رهبري، به آقاي ناطق‌نوري است. هر چه بود ناطق انتخابات را باخت. هنوز نتايج نهايي نشده بود كه او پيامي به سيد محمد خاتمي فرستاد و انتخابش را تبريك گفت تا هم شكست سياسي را پذيرفته باشد و هم نشان دهد در ميدان سياست هم مي‌شود با مرام بود. بعدها خاتمي او را رقيبي با مرام و اخلاق‌مدار توصيف كرد.

ناطق به مجلسي بازگشت كه بايد با وزراي خاتمي روبه‌رو مي‌شد. خودش از آن روزها مي‌گويد: مجلس با عبدالله نوري براي وزارت كشور مخالف بود ولي به خاطر مصالح مملكت كه خارجي‌ها نگويند چوب لاي چرخ دولت جديد مي‌گذارند، با وجود ميل خود به وي رأي دادند. آقاي خاتمي در انتخاب وزرايش با من، هيچ مشورتي نكرد. آقاي عبدالله نوري مدتي وزارت كرد، چندين مرتبه هم از او در مجلس سوال شد. معمولا وقتي وزير پاسخ يك سوال را مي‌دهد، مي‌نشيند تا نماينده‌ها بيايند نزد او هم حرف بزنند، اما آقاي عبدالله نوري يك بار كه براي پاسخ به مجلس آمده بود، به محض تمام شدن حرفش، سرش را پايين انداخت و بيرون رفت.

اين رفتار به خيلي از نماينده‌ها برخورد كه اين خيلي بي‌اعتنا حرف زد و بيرون رفت. روز استيضاح ايشان، وقتي صحبتش تمام شد، من را نگاه كرد و گفت: «حالا امروز بايد بنشينم يا بروم»، من گفتم: «نه اتفاقا امروز، روز رفتن است.» آن جمله ناطق برايش تعابير تندي از سوي اصلاح‌طلبان به همراه داشت. او متهم شد كه از ابتدا بنايش به راي نياوردن عبدالله نوري بود. مجلس پنجم تمام نشده بود كه دومين استيضاح توفاني هم از راه رسيد. عطا‌ءالله مهاجراني زير تيغ استيضاح رفت. او ابايي نداشت از فرستادن كدهايي براي كمك به استيضاح به همين دليل هم در خاطراتش از استيضاح مي‌نويسد: علي‌القاعده چپ ارزشي بايد كه به استيضاح مهاجراني رأي مي‌داد؛ چون او اباحه‌گري را ترويج مي‌كرد... .

بعضي از چپ‌هاي ارزشي به دفاع از مهاجراني سخنراني و حمايت كردند كه براي من مايه تعجب بود، كسي كه خط امامي و ارزشي بود يك دفعه به دفاع از آقاي مهاجراني صحبت كرد. خود آقاي مهاجراني هم خوب صحبت مي‌كرد. بالاخره يك عده هم ممتنع رأي دادند و آقاي مهاجراني رأي آورد. مجلس پنجم به آخر رسيد. ناطق‌نوري سياست را خوب مي‌شناخت به همين دليل اصلا براي انتخابات مجلس ششم ثبت‌نام هم نكرد. عصر چپ‌هاي دهه شصت با فتح مجلس ششم رونق بيشتري گرفت. ناطق به مجمع تشخيص مصلحت نظام رفت. هاشمي هم كه در انتخابات با شرايط عجيب و پيچيده‌اي روبه‌رو شد قيد نشستن روي صندلي نمايندگان عادي را مجلس را زد. ناطق و هاشمي دوباره به هم رسيده بودند. جايي در حاشيه سياست. نه مجلس، نه دولت و نه قوه قضاييه. سخت بود. اما آنها از مديريت سياسي كشور كنار گذاشته شده بودند.

ناسپاسي احمدي‌نژاد

هشت سال دولت اصلاحات خوب و بد براي ناطق گذشت تا انتخابات ٨٤ از راه برسد. او ميداندار راست بود. احمدي‌نژاد، قاليباف، رضايي و لاريجاني و ولايتي را جمع مي‌كرد تا ترغيب‌شان كند يكي‌يكي كنار بروند. با ورود هاشمي به انتخابات ولايتي از رقابت انصراف داد. اما از ميان باقي‌مانده‌ها كسي حرف ناطق را نمي‌خواند. احمدي‌نژاد قيد جلسات را زد و ديگر پاسخ تماس‌هاي ناطق را نداد. رضايي و قاليباف هم راه خود را رفتند. هاشمي هم نيامده بود كه به نفع كسي كنار برود. ناطق و جامعه روحانيت تنها ماندند و از لاريجاني حمايت كردند، حمايتي كه سودي نداشت و در نهايت همان كسي رييس‌جمهور شد كه اول از همه تماس‌هاي ناطق را بي‌پاسخ گذاشت.

همان كسي كه درست دو سال قبل با فشار ناطق شهردار تهران شده بود. عصر احمدي‌نژاد نه عزلت ناطق كه عصر گوشه‌نشيني اكثر دلسوزان و كارگزاران سه دهه ابتداي انقلاب بود. ناطق، هاشمي، كروبي، موسوي خوئيني‌ها و بسياري ديگر از مبارزان دهه ٣٠ توسط يكي از متولدين اين دهه به گوشه رانده شده بودند. چهار سال احمدي‌نژاد كه با قهر ناطق از اصولگرايان آغاز شده بود با همان قهر ادامه يافت. او كمتر سخن مي‌گفت و اگر هم حرفي مي‌زد كلياتي بود كه تنها كدهاي آن به نقد دولت مستقر بر‌مي‌گشت.

٨٨ و تصميمي كه ناطق نگرفت

براي ناطق سال ٨٨ با دو پيشنهاد جالب همراه بود. حسين موسويان، معاون اسبق شوراي عالي امنيت ملي و از ديپلمات‌هاي نزديك به جريان اعتدال آن سال را اينگونه روايت كرده است: آيت‌الله رفسنجاني براي انتخابات رياست‌جمهوري سال ۱۳۸۸ چهار گزينه ميانه‌رو پيشنهاد داد: علي‌اكبر ناطق‌نوري (رييس دفتر بازرسي دفتر رهبر معظم انقلاب و يكي از چهره‌هاي اصيل اصولگرايان كه در انتخابات رياست‌جمهوري ۱۳۷۶ از سيد محمد خاتمي شكست خورد)، حسن روحاني، علي‌اكبر ولايتي (مشاور سياست خارجي رهبر معظم انقلاب) و علي لاريجاني (رييس مجلس). چهره‌هاي مهم جريان اصلاح‌طلب يعني مهدي كروبي (رييس سابق مجلس) و سيدمحمد خاتمي تصميم گرفتند از علي‌اكبر ناطق‌نوري چهره اصيل و معتدل اصولگرايان حمايت كنند.

آنها با ناطق‌نوري در منزل شخصي‌اش ملاقات كردند و پيشنهاد دادند در صورتي‌كه كانديدا شود، آنها از كانديداتوري صرف‌نظر و از او حمايت خواهند كرد. اما تلاش براي انتقال فضاي سياسي به اعتدال در سال ۱۳۸۸ شكست خورد چرا كه ناطق‌نوري نسبت به اقبال يك نامزد معتدل براي پيروزي در انتخابات بدبين بود. خرداد سال ٨٨ شد آنچه مي‌دانيم... عصر گوشه‌نشيني سال‌هاي ٨٤ تا ٨٨ جايش را به عصر متهم‌شدگي در ٨٨ و بعد از آن داد. ناطق و هاشمي خواص بي‌بصيرت شدند و لاريجاني ساكت فتنه. چهار سال سخت بر همه گذشت تا سال ٩٢ در بر پاشنه اعتدال چرخيد. هر سه نفر به اتفاق سيد حسن خميني رئوس مربعي شدند كه خروجي‌اش حمايت از روحاني بود. دوران پر فراز و نشيب ناطق با رياست‌جمهوري روحاني وارد فاز تازه‌اي شد.

او حالا از گذر تمام سال‌هاي سخت بدل به چهره‌اي شده كه با رييس دولت اصلاحات ديدار مي‌كند و با خواسته اصولگرايان معتدل براي ورود به سياست مواجه مي‌شود. انتخابات مجلس آتي براي او نقطه عطف تازه‌اي است. او شايد تنها سياستمداري در ايران است كه با علم به رياست مجلس به شرط ورود قيد آن را زده است. ناطق صندلي رييس مجلس را ديگر نمي‌خواهد. دو دهه پيش جذابيت اين صندلي براي او تمام شده اما تاكيد دارد كه از صحنه سياسي كشور كنار نمي‌رود.

نام:
ایمیل:
نظر: