صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۳:۲۸  ، 
شناسه خبر : ۲۷۸۷۳۴

سرويس خارجي: استراتژي مقابله با تروريسم آمريکا را مي‌توان نا کارآمد، ناقص، غيرعملي و تعريفي از حماقت توصيف کرد اما سوالات بسياري در ذهن‌ها به وجود آمده مبني بر اينکه چرا آمريکايي که آن را يکي از رهبران و قدرت‌هاي بزرگ جهان تلقي مي‌کنند يک اشتباه را بار‌ها و بارها تکرار کرده و منتظر رسيدن به نتايج متفاوت است؟!

روزا بروکس، استاد حقوق دانشگاه جورج تاون در تحليلي براي نشريه فارين پالسي نوشت، يک نفر را به من نشان دهيد که تاييد کند آمريکا استراتژي مقابله با تروريسم موثري دارد و آن موقع من به شما فردي را نشان خواهم داد که از دولت واشنگتن براي اين پول گرفته است!سرهنگ استيو وارن، سخنگوي پنتاگون 16 ژوئن سال جاري ميلادي درباره کشته شدن نصير الوحيشي، فرمانده القاعده يمن در نتيجه حمله پهپادي آمريکا به خبرنگاران گفت:اين هفته شاهد موفقيتي بزرگ در يک طيف گسترده بوديم.

هر زمان که تروريستي از ميدان نبرد محو، در آن کشته يا بازداشت مي‌شود فکر مي‌کنم که دستاورد ما بر هرگونه ضرر بالقوه غلبه مي‌کند .وفاداري به کارفرما به ويژه براي يک سخنگو چيز خوبي است اما جداي از مقامات دولت باراک اوباما، رئيس جمهوري آمريکا، کارشناسان به شدت نسبت به اتکاي شديد واشنگتن به قدرت هوايي و حملات هدفمند مشکوک و مردد هستند.مايکا زنکو، يکي از تحليلگران فارين پالسي به روزنامه نيويورک تايمز گفت:اين رويکرد غيرعملي و ناقص تاثير دلخواه و موردنظر را ندارد.

آمارهاي وزارت امور خارجه آمريکا نيز بيانگر افزايش چشمگير تروريسم جهاني هستند. در سال 2014 ميلادي حملات تروريستي نسبت به سال گذشته 39 درصد افزايش داشته در حالي که شمار تلفات به وجود آمده در پي اين حملات تروريستي نسبت به سال گذشته 83 درصد افزايش داشته است.در يمن، جايي که دولت واشنگتن به طور توجيه‌ناپذيري به اذعان موفقيت‌آميز بودن سياست مقابله با تروريسمش ادامه مي‌دهد، سياست آمريکا به يک کشتارگاه تبديل شده است. استفن سچه، سفير سابق آمريکا در يمن به روزنامه نيويورک تايمز گفت:اگر در اينجا به دنبال منطق مي‌گرديد، چيز زيادي عايدتان نخواهد شد.

روزنامه واشنگتن پست اواسط ژوئن سال جاري ميلادي گزارش داد، شاخه‌هاي القاعده به طور چشمگيري در حال گسترش و محکم کردن جا پاي خود در يمن و سوريه هستند و گروه تروريستي داعش نيز به تصرف مناطق بيشتر در اين دو کشور ادامه مي‌دهد.

اين در حالي است که ليبي را آشوب و ناآرامي محض فرا گرفته است. درک واندوال، مشاور سابق سازمان ملل به روزنامه نيويورک تايمز گفت:داعش و گروه‌هاي مرتبط به القاعده با يکديگر براي به دست گرفتن قدرت رقابت مي‌کنند و حمله پهپادي اخير آمريکا عليه مختار بالمختار، مغز متفکر القاعده در عمليات آميناس نشان مي‌دهد که ما همچنان به اقدامات موقت تکيه داريم. در عراق، سومالي و افغانستان نيز همين داستان وجود دارد.

آمريکا همچنان تکيه خود به حملات پهپادي و کشتارهاي هدفمند را به شدت حفظ کرده، در حالي که گروه‌هاي تروريستي به ايجاد آشوب و به دست آوردن طرفدار ادامه مي‌دهند.حتي برخي از افرادي که عمو سام يعني آمريکا به آنها پول مي‌دهد نيز نسبت به سياست مقابله با تروريسم آمريکا مشکوک شده‌اند.

کاپيتان رابرت نيوسان، يکي از نيروهاي ويژه نيروي دريايي آمريکا که به عنوان مدير آژانس نيروهاي ضربت مقابله با تروريسم فعاليت کرده، گفت: حملات پهپادي، حملات هوايي با سرنشين و حملات ويژه، زمان و فضا مي‌خرد اما آنها تنها يک اقدام تاخيري هستند و هر کجايي که من فعاليت کردم همچون عراق، افغانستان و يمن همه پرسنل نظامي از فرمانده تا سرباز به اين مساله اذعان کرده‌اند مفهوم مقابله با تروريسم تنها يک خيال و تصور است .

کميسيون مرکز استيمسون در امور سياست پهپادي آمريکا که شامل مقامات ارشد سابق اطلاعاتي و نظامي از دولت‌هاي اوباما و جورج واکر بوش، رئيس‌جمهوري سابق آمريکا است در ژوئن سال 2014 ميلادي به اين نتيجه رسيد که تکيه شديد دولت اوباما به کشتارهاي هدفمند به عنوان ستوني از استراتژي مقابله با تروريسم آمريکا بر فرض‌هاي نامعلوم و سوال‌برانگيزي مبتني است و خطر افزايش بي‌ثباتي و تشديد درگيري‌ها را به همراه دارد.

در حالي که ممکن است حملات تاکتيکي در به دور نگه داشتن آمريکا از حملات گسترده تروريستي کمک کند، اما اسناد و شواهد موجود حاکي از آن است که گروه‌هاي افراط‌گرا از لحاظ شمار نيرو، کشنده بودن و نفوذ در مناطق عملياتي در خاورميانه، آفريقا و آسياي جنوبي رشد کرده‌اند.

در مصاحبه‌هايي که از ژوئن سال 2014 ميلادي با کارشناسان امنيت ملي صورت گرفته هيچ‌کس پيدا نشده که نپذيرد سياست مقابله با تروريسم آمريکا به شدت ناکام بوده است.اما سوال اينجا است که اگر همه مي‌پذيرند که اين رويکرد ناقص آمريکا براي مقابله با تروريسم کارآمد نيست، چرا همچنان از آن استفاده مي‌شود؟چرا افراد باهوشي همچون اوباما و مشاوران ارشدش به تکيه بر سياست‌هاي مقابله با تروريسمي که کارآمد نيستند، ادامه مي‌دهند؟در اينجا شش تئوري مربوط به اينکه چرا واشنگتن دائماً يک کار را انجام مي‌دهد و اميدوار است به نتايج متفاوتي دست يابد، مطرح مي‌شود :

1- آنها چيزي مي‌دانند که ما نمي‌دانيم

اين سخاوتمندانه‌ترين فرضيه‌اي است که به ذهن مي‌رسد. شايد اطلاعات محرمانه‌اي وجود دارد که برخلاف نمودهاي اين سياست نشان مي‌دهد که القاعده، داعش، الشباب، بوکوحرام و ديگر گروه‌هاي تروريستي بزرگ به شدت ضعيف شده و برقراري کامل صلح در سراسر جهان بسيار نزديک است.

2- ما چيزي را مي‌دانيم که آنها نمي‌دانند

در سال 2003 ميلادي بسياري از ما نسبت به ادعاهاي دولت جورج واکر بوش درباره سلاح‌هاي کشتار جمعي عراق مشکوک بوديم اما به خودمان گفتيم که مقامات ارشد احتمالاً چيزي مي‌دانند که ما نمي‌دانيم اما همان‌طور که مشخص شد مساله اين‌طور نبود.

منتقدان خارجي يا داخلي سرکوب يا انکار شدند و همه از دونالد رامسفلد، وزير وقت دفاع گرفته تا کالين پاول، وزير امور خارجه آن زمان آمريکا خودشان را متقاعد کردند که اين اطلاعات مشکوک، حقيقت دارد. اگر به اظهارات منتقدان توجه بيشتري مي‌شد، آمريکا احتمالاً هرگز جنگ اشتباهش در عراق را به راه نمي‌انداخت؛ همان جنگي که الهام‌بخش و زمينه آموزش بسياري از رهبران تروريستي بود که امروز به اين منطقه حمله مي‌کنند.

منتقدان در آن زمان حق داشتند و درست مي‌گفتند.هيچ دليلي ندارد که فکر کنيم مقامات ارشد کنوني آمريکا کمتر مستعد خودفريبي هستند. شايد آنها در حباب خود گير افتاده‌اند. شايد آنها شروع کرده‌اند به باور هوچي‌گري‌هاي خودشان.

3- آنها نمي‌دانند که چه چيزي را نمي‌دانند

شايد آنها نمي‌دانند يا نمي‌توانند بفهمند آنچه را که ما مي‌دانيم و آنها نمي‌دانند. شايد هيچ‌کس توجه آنها را به گزارش‌هاي انتقادي جلب نکرده است. شايد منتقدان داخلي که شمار آنها نيز بسيار زياد است هنگامي که در اطراف رئيس‌جمهوري و نزديکانش قرار دارند، سخنان خود را سانسور مي‌کنند.گاهي اوقات اين فکر به وجود مي‌آيد که دولت آمريکا يک ماشين عظيم‌الجثه است که براي جلوگيري از رسيدن اطلاعات مفيد به تصميم‌گيرندگان ارشد طراحي شده است.

اين يک بروکراسي گسترده و نامنظم است و دست راست کاملاً از توطئه‌چيني‌هاي دست چپ بي‌خبر و غافل است! وزارت امور خارجه آمريکا هميشه اطلاعات مهم را با وزارت دفاع به اشتراک نمي‌گذارد، وزارت دفاع هميشه اطلاعات مهم را با وزارت امنيت کشور در ميان نمي‌گذارد و آژانس اطلاعات مرکزي آمريکا (سيا) نيز به طور کل اطلاعات مهم را با هيچ‌کس در ميان نمي‌گذارد! در داخل آژانس‌ها هيچ تفاوتي وجود ندارد.

فرماندهي مرکزي لزوماً از آنچه که فرماندهي عمليات‌هاي ويژه خبر دارد، اطلاعي ندارد و فرماندهي آفريقا نيز از همه چيز بي‌اطلاع است. امتيازات اطلاعاتي و شناسايي ارتش به مسئوليت يا حوزه فرماندهي مرکزي متمرکز است و سبب مي‌شود تا فرماندهان در نقاط ديگر توانايي اندکي براي نظارت يا درک آنچه مي‌گذرد، داشته باشند.

در همين حال تغيير رويکرد سازمان سيا به سمت عمليات‌ شبه‌نظامي سبب شده تا توانايي اندکي براي دستيابي به اطلاعات مهم انساني داشته باشد.اگر همه اين مسائل را کنار هم بگذاريم به وضعيتي مي‌رسيد که در آن مقامات آمريکايي مي‌توانند شاهد ميليون‌ها درخت باشند اما هيچ‌کس نمي‌تواند يک جنگل را ببيند! به اين مسائل تمايل ذاتي دادن اخبار خوب به جاي خبرهاي بد به رئيس و فرهنگ اداري را اضافه کنيد که تاکيد مي‌کند هر چيزي بايد پيش از آنکه به دست مقامات ارشد برسد به شمار اندکي اسلايد يا يک صفحه چکيده اخبار خلاصه شود.

شايد نمي‌توان انتظار داشت اوباما در پايان روز متوجه شود که رويکردش براي مقابله با تروريسم موفقيت‌آميز است يا ناکام چراکه ساختار و انگيزه‌هاي بازيکنان دولتش سبب مي‌شود که درک اين مساله براي اوباما غيرممکن باشد.

4- آنها نمي‌خواهند که بفهمند

جورج واکر بوش همواره فخر مي‌فروخت که روزنامه نمي‌خواند. شايد اوباما نيز ديگر روزنامه نمي‌خواند. يا شايد از مقالاتي که به نظر انتقادي يا منفي مي‌آيد گذشته و مستقيما به سراغ اخبار ورزشي مي‌رود!سال‌هاي بسياري طول خواهد کشيد تا ارزيابي‌هاي اطلاعاتي کنوني افشا شوند اما تاکنون گزارش‌هاي مربوط به اسناد فاش شده و اظهارات مقامات سابق حاکي از آن است که هيچ کمبودي از شواهد و مدارک داخلي درخصوص اينکه سياست مقابله با تروريسم آمريکا ناکام است، وجود ندارد.

براساس گزارش شبکه خبري بي.‌بي.‌سي، گزارش‌هاي افشا شده سيا حاکي از آن است که کشتارهاي هدفمند رهبران طالبان غيرموثر است.ديگر اسناد و مدارک داخلي نيز اذعان مي‌کنند که مقامات آمريکايي اغلب اطمينان ندارند که ابتدا چه کسي را مي‌کشند. اما شايد مقامات ارشد دلايلي براي عدم مطالعه اين گزارش‌ها دارند.درک کامل اين اطلاعات يا دست و پنجه نرم کردن با اشاره ضمني يا مفهوم کامل افزايش اخير تروريسم جهاني مستلزم اين است که مقامات ارشد دست‌کم پيش خودشان بپذيرند که يک استراتژي مقابله با تروريسم متمرکز بر حمله هوايي و کشتار هدفمند کارآمد نيست.

5- آنها مي‌فهمند اما اهميت نمي‌دهند

شايد مقامات ارشد دولت آمريکا به خوبي مي‌دانند که رويکرد مقابله با تروريسم آنها ناکام است اما انگيزه‌اي براي تغيير آن ندارند. البته چرا خودشان را اذيت کنند. کمتر از دو سال ديگر اين دولت خواهد رفت و کارکنان جديدي مجبور خواهند بود اين وضع را درست کنند که البته کار ساده‌اي نيز نيست چراکه هيچ‌کس راه‌حل جادويي ندارد. در اين بين سياست بر خط مشي‌ها مي‌چربد. کارشناسان، تحليلگران و صاحب‌نظران مي‌توانند هرچه که مي‌خواهند بگويند اما حملات هوايي و کشتارهاي هدفمند کار خود را مي‌کنند. کارايي و اثربخشي طولاني‌مدت اين رويکرد نيز بي‌اهميت است.

6- آنها کاملاً گيج شده‌اند

در مه سال 2013 ميلادي اوباما به حاضران در دانشگاه دفاع ملي گفت:حملات پهپادي مقابله با تروريسم سوالات بسيار زيادي را به وجود آورده و بايد استفاده از نيرو را نيز به عنوان بخشي از يک بحث مفصل‌تر که لازم است درباره استراتژي جامع مقابله با تروريسم برگزار شود، در نظر بگيريم.

در مه سال 2014 ميلادي اوباما تعهدش به برگزاري اين مذاکرات را تکرار کرد و افزود:من همچنين باوردارم که ما بايد درباره اساس اقدامات مقابله با تروريسم کشورمان و شيوه صورت گرفتن اين اقدامات شفاف‌تر باشيم چراکه هنگامي که نمي‌توانيم تلاش‌هايمان را به صورت علني و شفاف توضيح دهيم، با تبليغات تروريستي و گمانه‌زني‌هاي بين‌المللي مواجه مي‌شويم .از سوي ديگر در سپتامبر سال 2014 ميلادي اوباما اذعان کرد،ما هنوز استراتژي‌اي براي مقابله با پيشروي داعش نداريم .اما چند هفته پيش رئيس‌جمهوري آمريکا اظهارات خود را اصلاح کرد و گفت:ما هنوز يک استراتژي کامل نداريم.

اگر آمريکا به عراق حمله نمي‌کرد چه مي‌شد؟

هر کسي که بازي کامپيوتري معروف تمدن(Civilization) را انجام داده، مي‌داند که قبل از اقدام به حمله‌اي پر خطر و احمقانه به يک کشور خارجي بايد دکمه ذخيره بازي را بزند. در جريان حمله سال 2003 آمريکا به عراق بعد از چند ماه اوليه مشخص شد اين جنگ آن گونه که برنامه‌ريزانش در نظر گرفته بودند پيش نمي‌رود. شکست در پيدا کردن سلاح‌هاي کشتار جمعي در مقايسه با فاجعه آشتي شکست خورده، فروپاشي دولت و بي‌کفايتي قوه مجريه در عراق چندان بزرگ نبود.

اما چه مي‌شد اگر آمريکا پيش از اينکه به عراق حمله مي‌کرد مي‌توانست بازي را ذخيره(Save) کند؟ در آن صورت گزينه‌هاي راهبردي آمريکا امروز چگونه به نظر مي‌رسيد؟ رابرت فارلي، استاد دانشکده ديپلماسي و تجارت بين‌الملل پاترسون در دانشگاه کنتاکي آمريکا که در زمينه دکترين نظامي امنيت ملي و امور دريايي فعاليت داشته در مقاله‌اي در پايگاه نشنال اينترست نوشت،اگر ما پيش از حمله به عراق بازي را ذخيره مي‌کرديم چه مي‌شد و گزينه‌هاي راهبردي آمريکا در آن صورت امروز چگونه به نظر مي‌رسيد؟

خاورميانه

در سال 2003 ما از سياست مهار دوگانه به عنوان مشکلي که نيازمند راه حل است صحبت کرديم. چگونه آمريکا مي‌توانست يک جفت کشور دشمن با يکديگر در مجاورت يکديگر را مديريت کند؟ امروزه افرادي که بين ما عاقل‌تر هستند دريافته‌اند سياست مهار دوگانه تا حد زيادي خودش راه حل مشکلش است.

دشمني حکومت صدام و جمهوري اسلامي ايران به اين معني بود که هيچ‌يک از آن‌ها نمي‌توانستند نفوذ زيادي در خليج فارس به دست آورند. پس از جنگ عراق سياست مهار دوگانه تبديل به سياست مديريت مشکلات شد چرا که عراق ديگر به عنوان يک بازيگر راهبردي وجود نداشت و نفوذ ايران در عراق، سوريه و لبنان افزايش يافت.

با وجود آن‌که آمريکا ديگر لازم نبود نگران صدام باشد اما مجبور شد نه فقط توجه سياسي و نظامي خود را صرف حفظ دولت متزلزل بغداد ، بلکه صرف مقابله با قدرت ايران در منطقه کند. تاثير جنگ عراق بر بهار عربي نيز با مديريت دشوارتري همراه بود.          ادامه دارد...

نام:
ایمیل:
نظر: