صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۰  ، 
شناسه خبر : ۲۷۹۰۷۱
گزارشی از نشست بررسی کودتای ٢٨ مرداد از منظر آسیب‌شناسی ساختار اجتماعی - سیاسی ایران با حضور الهه کولایی، حسین آبادیان، الهام ملک‌زاده و وحید سینایی

عاطفه شمس: نشست «بررسی کودتای ٢٨ مرداد از منظر آسیب‌شناسی ساختار اجتماعی-سیاسی ایران» به همت کمیسیون زنان بنیاد باران و با همکاری زنان اصلاح‌طلب سی و یکم مرداد ماه برگزار شد. در این نشست الهام ملک زاده، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و استاد تاریخ ایران در دوره اسلامی، حسین آبادیان، استاد تاریخ معاصر ایران دانشگاه بین‌المللی امام خمینی (ره) قزوین و وحید سینایی، استاد علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد به عنوان میهمان حضور داشتند. نشست با سخنان الهه کولایی، استاد دانشگاه تهران، فعال سیاسی و دبیر علمی همایش که به تشریح اهداف برگزاری این نشست پرداخت، آغاز شد. کولایی ضمن ارایه گزارشی از روند اجرایی شدن این نشست گفت مردم ایران در مبارزه با استبداد داخلی و حامیان خارجی آنها و از سوی دیگر در مقابل اهرم‌های نفوذ قدرت‌های بیگانه و در تلاش برای دفاع از حقوق سیاسی خود تجربه‌های متنوعی را ثبت و ضبط کرده‌اند بنابراین معطوف کردن توجه جامعه به ضرورت بازخوانی این تلاش‌ها و مجاهدت‌های خستگی‌ناپذیر ملت ایران در برهه‌های تاریخی مختلف، همچنان ضروری به نظر می‌رسد.

وی با اشاره به حضور ایران در منطقه حساسی از جهان افزود نهضت ملی شدن صنعت نفت و تلاش ایرانیان برای تغییر سرنوشت خود، نه تنها در ایران بلکه در کشورهای دیگری نیز به عنوان الگو مورد توجه قرار گرفته است اما اینکه چرا ما نتوانستیم به آنچه که تصویر کرده‌ایم دسترسی پیدا کنیم و دلایل وقایعی مانند کودتا و سقوط مصدق همچنان محل بحث است. در ادامه این نشست، ملک‌زاده با پرداختن به عوامل موثر بر فعالیت موسسات خیریه رفاهی-بهداشتی در دولت مصدق تا کودتا و برشمردن وضعیت سیاسی اقتصادی حاکم بر جامعه ایران پس از ملی شدن صنعت نفت و بحران‌های پیش روی مصدق، به نقش حزب توده، عوامل خارجی و در رأس آن دولت انگلستان و همچنین فعالیت‌های خیریه زنان در آن برهه اشاره داشت. محور بحث آبادیان بر نقش فرودستان، اقشار حاشیه‌ای در کودتای ٢٨ مرداد ٣٢ تمرکز داشت، وی با ارایه تعاریفی از این اقشار، به این نکته پرداخت که در کودتای ٢٨ مرداد کدام گروه‌های حاشیه‌ای در صحنه سیاسی ایران حضور داشتند، چه عواملی منجر به شکل‌گیری آنها شده بود و کدام گروه‌های سیاسی با چه اهدافی از این گروه‌ها برای رسیدن به اهداف خود استفاده کردند.

سینایی نیز به نقش ساختارهای سیاسی در موفقیت کودتای ٢٨ مرداد و سقوط دولت مصدق اشاره کرد و گفت در شناخت عوامل کودتا بیشتر به سیر رویدادها و نقش بازیگران خارجی و در مواردی کارگزاران داخلی پرداخته شده است در حالی که باید بر نقش تعیین‌کننده و زیربنایی ساختارهای سیاسی ایران تاکید کرد. وی بن بست در روندهای قانون اساسی مشروطه و فقدان یک نظریه و چارچوب جایگزین، وابستگی نیروهای نظامی به شاه و ناکامی مصدق در بیطرف کردن آنها و دگرگونی الگوی مشارکت سیاسی و نگرانی از چشم‌انداز مخاطره آمیز تحول ساختارهای سیاسی ایران را به عنوان چارچوب یک رویکرد ساختاری برای تبیین علل موفقیت کودتا و سقوط مصدق مورد بررسی قرار داد.

تلاش‌های ایرانیان در مبارزه با استعمار الگویی برای سایر کشورهاست

الهه کولایی، دبیر علمی همایش برای ارایه گزارشی از اجرایی شدن روند برگزاری نشست گفت بنیاد باران بر اساس تلاش برای استفاده از تجربیات ارزشمندی که در سال‌های گذشته در کشور به اجرا درآمد و جامعه ایرانی از آثار و برکات آن بهره‌مند شده ایجاد شد. اما بر اساس جابه‌جایی در پست‌های قدرت و برنامه‌های سیاسی و اجرایی کشور، این مسوولان و برنامه‌ها جای خود را به تفکر و نگرش دیگری دادند که امروز ما باید هزینه‌های گزاف آن را بپردازیم.

بنیاد، استفاده از این تجربه‌های دور و نزدیک را به عنوان رویکردی اساسی مورد توجه قرار داده و جلسه امروز آغاز به کار بخشی از مجموعه بنیاد باران، یعنی کمیسیون زنان است. وی ٢٨ مرداد را یادآور یکی از فرازها و فرودهای جنبش ضد استعماری و ضداستبدادی در کشور دانست و گفت ما خود را موظف به بازخوانی این تجربه می‌دانیم تا بتوانیم از این تجربه و تلاش‌های شکل گرفته در کشور در دهه‌های گذشته بهره‌برداری لازم را داشته باشیم. به حکم شعر رودکی «هر که ناموخت از گذشت روزگار/ نیز ناموزد ز هیچ آموزگار» و با باور به اینکه تجربه‌های تاریخی می‌تواند هزینه‌های تلاش‌های امروز و فردای ما را کاهش دهد این بررسی را مورد توجه قرار داده و به همراه جمعی از زنان فعال در احزاب اصلاح‌طلب این گام نخست را باهم برداشته‌ایم.

کولایی در توضیح عنوان نشست افزود به خوبی می‌دانید که کشور ما مثل بسیاری از کشورهایی که برای مردمی‌سازی حکومت تلاش کرده‌اند بسیار تحت تاثیر تحولات بین‌المللی، رابطه بین قدرت‌های بزرگ و فراز و فرود تعامل بین آنهاست. برای شناخت این تعامل، شناخت تحولات بین‌المللی مهم به نظر می‌رسد اما از آنجا که درباره کودتای ٢٨ مرداد به عوامل بیرونی مثل امپریالیزم، آثار نفوذ و کارکرد آن در کشورهایی مثل کشور ما زیاد پرداخته شده، نکته بسیار مهم، تمرکز بر عوامل داخلی این آسیب‌پذیری است. بنابراین در همکاری زنان احزاب اصلاح‌طلب و کمیسیون زنان بنیاد باران تصمیم بر این شد که با در نظر گرفتن ظرفیت‌های ارزشمندی که در کشور وجود دارد به طرح و بررسی این تجربه‌ها و بازخوانی تلاش‌ها و مجاهدت‌های خستگی ناپذیری که تاریخ ما از آن سرشار است پرداخته و توجه جامعه را به ضرورت این بازخوانی معطوف کنیم تا از این رهگذر بتوانیم مرحله بسیار حساسی را که در آن قرار گرفته‌ایم به سلامت پشت سر بگذاریم.

به خوبی می‌دانید که ما در منطقه بسیار حساسی از جهان زندگی می‌کنیم که گرایش‌های بسیار مخرب و ویرانگری به نام دین در کنار قرائت‌های رهایی بخش و راهگشا باز هم به نام دین، در حال گسترش یافتن است. به نظر می‌رسد اگر ما این آرمان‌ها و ارزش‌های متعالی را در ظرف واقعیت‌های تاریخ و جغرافیای این منطقه مورد ارزیابی قرار دهیم راهگشا باشد و بتوانیم سهم خود را در تلاش‌های مردم کشور ایفا کنیم. وی ادامه داد جنبش ملی شدن نفت نه تنها در کشور ما بلکه سد آسوان در مصر و تلاشی که جمال عبدالناصر در جهت ادامه این تجربه انجام می‌دهد نشانگر این است که تلاش‌های ایرانیان برای مقابله با استعمار به یک الگو برای کشورهای دیگر تبدیل شده است. اما بازخوانی این نکته مهم است که چرا نمی‌توانیم به آنچه تصویر کرده‌ایم دسترسی پیدا کنیم و چرا جنبش مشروطه ما با دیکتاتوری رضا‌خان و نهضت ملی شدن نفت ما با حاکمیت دولت استعماری و دولت وابسته‌ای که اراده مردم را به هیچ می‌انگارد دنبال می‌شود.

کولایی در مقدمه شروع سخنرانی‌ها نیز گفت مردم ایران در بین کشورهای تحت استعمار تجربه‌های متنوعی را در مبارزه با استبداد داخلی و حامیان خارجی آنها و از سوی دیگر در مقابل اهرم‌های نفوذ قدرت‌های بیگانه ثبت و ضبط کرده‌اند که این تجربه‌ها حداقل در طول قرن بیستم ما را از سایر کشورها متمایز می‌کند. ما قرن بیستم را با جنبش مشروطه آغاز کردیم، با جنبش ملی شدن نفت در دهه ٣٠ آن را ادامه دادیم، در دهه ٥٠ انقلاب اسلامی، در دهه ٧٠ تجربه دوران اصلاحات و پسااصلاحات را داشتیم و سپس تجربیاتی که امروز در چارچوب سیاست اعتدال در جامعه در جریان است. اینکه این مردم برای بیان اراده سیاسی خود و برای طرح مطالبات بر حق و دفاع از حقوق سیاسی خود چه تلاش‌هایی را انجام داده‌اند ما را موظف به بازخوانی آنها می‌کند. یکی از این فرازها نیز تجربه دهه ٣٠ است و آنچه که با حوادث ٣٠ تیر ١٣٣١ وارد فرازی بسیار تعیین‌کننده در تاریخ کشور ما شد.

در واقع جنبش ملی شدن نفت از طریق یکپارچه شدن نیروهای ملی گرا و نیروهای اسلامی وحدت و یکپارچگی را تجربه کرد که قدرت آن را به نمایش گذاشت و دربار و نیروهای استبدادی را ناچار به عقب‌نشینی کرد. در فاصله ٣٠ تیر ١٣٣١ تا ٢٨ مرداد ١٣٣٢ بر ما چه گذشت؟ چه حوادثی در کشور اتفاق افتاد که این یکپارچگی و طلوع چشمگیر اراده مردم از طریق انسجام بخشیدن به نیروهای اسلام‌گرا و ملی‌گرا به سرعت به افول و غروب انجامید؟ ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی چه ویژگی‌هایی داشتند؟ چرا نتوانستیم به پایداری این پیروزی کمک کنیم و چرا امکان حفظ این دستاورد عظیم فراهم نشد و این الگو به سرعت رو به افول رفت؟ چرا ما نتوانستیم این انسجام را برای مقابله با عناصر داخلی و قدرت‌های سلطه‌گر جهانی به درستی مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم و از این ظرفیت‌ها به خوبی استفاده کنیم. زمینه‌های داخلی که این استبداد را به وجود آورد و دلایل پشت کردن مردم به مصدق و ریشه‌های آن چیست؟

کولایی هدف این نشست را پاسخگویی به سوالات بالا دانست و توضیح داد که بنا است از درون به عواملی که زمینه‌ساز افول این حرکت بزرگ شدند نگاهی داشته باشیم که البته این تنها یک تحلیل است و در جلسات دیگر، از زوایای متعدد و با تمرکز بر مسائل مختلف می‌توان این مساله را مورد تحلیل قرار داد.

مصدق این پندار را برای مردم ایجاد کرده بود که به زودی به رفاه می‌رسند

الهام ملک زاده، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و استاد تاریخ ایران در دوره اسلامی، در فضای فعالیت‌های اجتماعی و صبغه‌ای که داشته به ویژه از دوره قاجار به بعد با توجه به رویکرد نوین توجه به موسسات خیریه اعم از رفاهی-بهداشتی در ایران به وجود آمده به موضوع نشست می‌پردازد و اینکه در ادامه آن روند در دوره قاجاریه به خصوص بعد از مشروطه و حتی در دوره رضا شاه، چه عواملی حد فاصل ملی شدن صنعت نفت تا کودتای ٢٨ مرداد این مساله را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. ملک‌زاده می‌گوید با نگاهی به رویدادهای نیمه دوم دهه ١٣٢٠ به ویژه دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت تا چندی پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ مشاهده می‌شود روند تاسیس سازمان‌های خیریه دولتی و مردم نهاد که در دوران جنگ جهانی دوم شدت گرفته بود، بسیار کم و در برهه‌هایی از این دوران متوقف شد. از این رو فعالیت‌های مختلف در این عرصه تقریبا همان بود که پیش از این وجود داشت.

اوضاع پر تنش سیاسی و بحران‌های اقتصادی کشور، توجه عموم مردم را به خود معطوف کرده و مجالی برای فعالیت در سازمان‌های خیریه باقی نگذاشته بود. شاید اهتمام دولت مصدق به اجرای قانون ملی کردن صنعت نفت و شور و شوق عمومی به علت پیروزی و خلع ید از شرکت نفت، این پندار را برای همگان به وجود آورده بود که با بیرون رفتن شرکت نفت از ایران و واریز شدن درآمد حاصل از فروش نفت به حساب دولت ملی، دیگر نیازی به نهادهای خیریه نیست و همه ایرانیان در آینده‌ای نه چندان دور به رفاه و آسایش می‌رسند. با وجود این، به سبب کارشکنی‌های دولت انگلیس و فروش نرفتن نفت و آشکار شدن نشانه‌هایی از بحران، افرادی از نیکوکاران فعال در عرصه نهادهای خیریه، دوباره دست به کار شدند و هر چند محدود و معدود، به تاسیس سازمان‌های خیریه اهتمام ورزیدند. ملک‌زاده، ضمن برشمردن وضعیت سیاسی، اقتصادی حاکم بر جامعه ایران پس از ملی شدن صنعت نفت و بحران‌های پیش روی دولت مصدق، عوامل موثر بر عملکرد و فعالیت موسسات خیریه رفاهی بهداشتی، نقش حزب توده، عوامل خارجی و در رأس آن دولت انگلستان و همچنین فعالیت‌های خیریه زنان در این برهه را نیز مورد بررسی قرار داد.

فرودستان ابزار دست سیاستمداران عوامفریب

حسین آبادیان، استاد تاریخ معاصر ایران دانشگاه بین‌المللی امام خمینی‌(ره) قزوین در سخنان خود به ارایه تعاریفی از فرودستان و اقشار حاشیه‌ای پرداخت و نقش آنها در کودتای ٢٨ مرداد ٣٢ را مورد بررسی قرار داد. وی سپس به این نکات اشاره داشت که در کودتای ٢٨ مرداد کدام گروه‌های حاشیه‌ای در صحنه سیاسی ایران حضور داشتند، چه عواملی منجر به شکل‌گیری آنها شده بود و کدام گروه‌های سیاسی با چه اهدافی از این گروه‌ها برای رسیدن به اهداف خود استفاده کردند.

آبادیان با بیان اینکه تاریخ را از دو منظر می‌توان مورد بررسی قرار داد گفت یکی از منظر کنش نخبگان و دیگری از منظر آنچه «تاریخ واقعی» خوانده می‌شود و سر و کار آن با توده‌های مردم و از جمله اقشار فرودست و حاشیه‌ای است. منظور از فرودستان، نه تهیدستان شهری است، نه کارگران غیر صنعتی و نه عده‌ای که شغلی ندارند اما شرافتمندانه زندگی می‌کنند بلکه مقصود بیکاره‌هایی هستند که طفیلی سیاستمداران و گروه‌های ذی نفوذ و رهبران اراذل و اوباش هستند، کسانی که مارکس به آنها گدای سامره می‌گوید. مارکس در «نبرد طبقاتی در فرانسه» می‌گوید اینها از فضولات جامعه ارتزاق می‌کنند.

معمولا سیاستمداران روانشناسی و روحیات این اقشار را به خوبی می‌شناسند به همین دلیل در بزنگاه‌های تاریخ از آنها به خوبی استفاده می‌کنند. یکی از ویژگی‌های سیاستمداران عوامفریب این است که در اقشاری که در حالت عادی از جانب اقشار دیگر جامعه جدی گرفته نمی‌شوند حس کاذب برتری به وجود می‌آورند. وی افزود بر خلاف تصور رایج، اراذل و اوباش فحش نیست یک اصطلاح فلسفی و سیاسی است. هگل در دایره المعارف می‌گوید به‌طور معمول عادت بر این است که قوم را ملقمه‌ای از اشخاص خصوصی بدانند ولی چنین ملقمه‌ای همان اراذل (Vulgus) است نه خلایق (Populous) و از این لحاظ قالب دولت چیزی است که نمی‌گذارد قوم به شکل ملقمه‌ای از افراد خصوصی درآید یا اعمال قدرت کند. آن قومی که به این حالت درآید، قوم افسار گسیخته‌ای خواهد بود اسیر بی‌اخلاقی، بیداد و خشونت کور. این قوم حکم دریای بی‌بند و بار یا توفانی را دارد، با این تفاوت که دریا خود را ویران نمی‌کند و بعد از مدتی آرام می‌شود اما قوم بی‌بند و بار تیشه به ریشه خود می‌زند.

سیاستمداران عوامفریب نگاه می‌کنند که مخاطبان‌شان چه می‌خواهند تحقق آنها را وعده می‌دهد در حالی که تحقق همه نیازهای مردم توسط دولت شدنی نیست. پس افراد به شکل مستقل و خصوصی در مقابل دولت به معنای مدرن کلمه قرار دارند. آنچه که ما در دولت مصدق شاهد آن هستیم در واقع همین بود؛ قومی که به قول هگل بی‌فرهنگ است و نمی‌داند چه می‌خواهد، اصلا نمی‌داند چه باید بخواهد و چه نخواهد و اساسا فکر نمی‌کنند به همین دلیل اراده خود را در اختیار سیاستمداران قرار می‌دهند. این اقشار فرو دست اجتماعی در حالت عادی همیشه به دنبال یک منجی می‌گردند و چون طفیلی افراد ذی‌نفوذ هستند خیلی راحت به دنبال افرادی می‌روند که برای خود رسالتی قایل هستند و وعده رهایی به آنها می‌دهند.

اگر به یاد داشته باشید حتی جورج دبلیو بوش وقتی به عراق حمله کرد اظهار داشت که این ماموریتی بوده که مسیح به او واگذار کرده است و خود او در این زمینه نقشی ندارد. پس عوامفریبی حتی در کشوری مثل امریکا نیز زمینه بروز و ظهور دارد زیرا در کلیه جوامع بشری همیشه مردمانی هستند که برای نجات یافتن از موقعیت خود و رسیدن به آرامش و آسایش به دنبال افرادی می‌گردند که آنها را رهایی بخشند. به عبارتی اراده خود را به کسانی می‌سپارند که خود اغلب عامل نا‌امنی هستند. این خصلت روانشناسی توده‌ها است که دست از آزادی می‌شویند و آن را به کف فرمان کسانی می‌دهند که تمایل گریز ناپذیر آنها را به سمت خشونت شعله‌ورتر می‌کنند. کسانی که در برخوردهای عادی آرام هستند اما وقتی در جمع قرار می‌گیرند رفتارهای خشونت‌آمیز و به دور از انتظار نشان می‌دهند.

علت این امر در این است که در یک جامعه مدنی افراد از طریق جمع خود را معرفی می‌کنند. افراد یا در حزب هستند یا در سندیکا یا در اتحادیه‌های کارگری و انجمن‌های صنفی فعالیت می‌کنند اما عده‌ای هستند که در هیچ یک از قشربندی‌های اجتماعی جای نمی‌گیرند. بنابراین سیاستمداران حرفه‌ای برای اینکه بتوانند از این ابزار به نحو احسن استفاده کنند آنها را در تشکل‌های کاذب دور هم جمع می‌کنند. به عبارت بهتر تشکیلاتی شکل می‌گیرد که از هر سنخ در آنها یافت می‌شود، این افراد که در جامعه مدنی هویتی ندارند در این تشکل‌ها تازه خود را می‌یابند و احساسات فروخفته آنها تجلی پیدا می‌کند.

وی با اشاره به اینکه در دوره ملی شدن نفت از این قبیل تشکل‌ها در ایران زیاد وجود داشت ادامه داد نکته دیگر این است که عوامفریبان با اتکای به باورهای خود مردم بر موج افکار عمومی سوار شده و از آنها بهره‌کشی می‌کنند. در دوره مورد بحث ما که هنوز فضای مک کارتیسم بر امریکا سیطره داشت، بهترین امری که می‌توانست سیاست مزبور را به پیش براند دامن زدن به توهم نفوذ کمونیسم بود و گفته می‌شد اگر کمونیسم مسلط شود نه از دین اثری خواهد ماند نه از خانواده و نه از مالکیت. ابزار اساسی پیشرفت این منظور، سیطره توهمی است که مانس اشپربر آن را توهم «دو راهی کاذب» نام می‌نهد.

در این منطق که ایران دوره مصدق نیز تحت تاثیر آن بود گفته می‌شد «هر اقدامی علیه ما کمک به کمونیست‌ها است و پیشرفت و استقرار دیکتاتوری آنها را ترغیب می‌کند. حتی یک لحظه هم فراموش نکنید که هیچ راهی جز این دو راه وجود ندارد: یا آنها یا ما، انتخاب کنید» در ایران نیز گفته می‌شد یا با مصدق هستید یا علیه مصدق. برای این منظور در دوره مصدق، تشکیلاتی مثل مجمع مسلمانان مجاهد به رهبری شمس قنات آبادی و حزب زحمتکشان ملت ایران، فراوان فعال بودند. آنها علیه مصدق تبلیغ می‌کردند و او را مردی بی‌دین و یهودی خطاب می‌کردند که به دنبال نابودی احکام اسلامی است و رساله دکترای حقوق مصدق را که درباره ارث در اسلام بود، رساله‌ای علیه دیانت ارزیابی می‌کردند. به عنوان مثال روزنامه نبرد ملت در مورخه ٢٩ مرداد‌ماه ١٣٣٢ نوشت: «دیروز تهران در زیر قدم‌های مردانه افراد ارتش و مسلمانان ضد اجنبی می‌لرزید. مصدق، غول پیر خون آشام در زیر ضربات محو‌کننده ارتش و مسلمانان استعفا کرد، حسین فاطمی خائن که از خطر گلوله برادران نجات پیدا کرده بود قطعه قطعه شد.

نخست‌وزیر انقلابی و قانونی (سرلشکر زاهدی) برای ملت سخنرانی نمود. کلیه مراکز دولتی به تصرف مسلمانان و قشون اسلامی درآمدو جاسوسان و وطن‌فروشان و عمال خائن مصدق از ترس انتقام ملت به لانه‌های کثیف خود فرار کردند». یعنی با اتکا به باورهای مردم آنها را تحمیق می‌کردند -البته دکتر فاطمی در این حوادث کشته نشد بلکه پس از کودتا دستگیر شده و به اعدام محکوم شد- همین روزنامه در برخی از شماره‌های خود داس و چکشی روی سینه مصدق نصب می‌کرد کنایه از اینکه او عامل رواج کمونیسم است. برخی از نمایندگان مجلس از «لیبرال بازی» مصدق صحبت می‌کردند که بالاخره کشور را به پشت دروازه‌های آهنین سوق خواهد داد. علی جواهرکلام از کارمندان شرکت نفت انگلیس و ایران و مترجم و نویسنده مشهور، کتاب‌هایی با مضامین ضدمذهبی در نجف پخش می‌کرد و روحانیان را به نام مصدق یا توده‌ای‌ها تهدید به اعدام می‌کرد. در این بین پیوند بسیار نزدیکی بین برخی سران احزاب و رجال سیاسی، نمایندگان مجلس هفدهم، فرماندهان ارتش، روزنامه‌نگاران و اوباش وجود داشت که به اصطلاح لومپن‌ها خوانده می‌شدند. در تاریخ ایران معاصر به ویژه از مقطع مشروطه به بعد استفاده کردن از فرودستان برای نیل به اهداف سیاسی، فراوان به کار رفته است.

در کودتای منتهی به کودتای ٢٨مرداد سال ٣٢ نیز این پدیده به شکلی منحصر به فرد مورد بهره‌برداری قرار گرفت. استفاده از این ابزار به کودتای ٢٨ مرداد محدود نمی‌شد بلکه به‌طور قطع می‌توان گفت از دوره ناصرالدین‌شاه به بعد این اقشار حاشیه‌ای نقش بسیار موثری در فرآیندهای ایران بر عهده داشته‌اند و سیاست‌بازان حرفه‌ای و شهر‌آشوبانی که کمتر عنایتی به مصالح ملی کشور نداشتند، در دوره ملی شدن نفت و سراسر دوره دولت مصدق، بارها و بارها از اراذل و اوباش و لومپن‌ها برای پیشبرد اهداف سیاسی خود استفاده کردند. خوشبختانه کتاب «خاطرات شعبان جعفری» و «ناگفته‌های مرحوم حاج مهدی عراقی» در دسترس هستند، شما در این دو کتاب می‌توانید رگ و پی گروه‌ها و اقشاری را پیدا کنید که به قول ویکتور هوگو بینوا هستند اما در بزنگاه‌های تاریخی مورد استفاده سیاستمداران قرار گرفته‌اند.

در حوادث دوره ملی شدن صنعت نفت اسامی چنین افرادی را زیاد می‌بینید افرادی مثل شعبان بی‌مخ، حسین اسماعیل پور معروف به حسین رمضان یخی، امیر موبور، بیوک صابر، حبیب سیاه، هفت کچلان، محمود مسگر و مهره‌هایی از این قبیل. در این دوره شاید برای نخستین بار در تاریخ ایران، برخی زنان را می‌بینید که نقشی عظیم در به هم ریختن نظم اجتماعی دارند. به‌طور مثال به پدیده‌ای با نام ملکه اعتضادی برمی‌خوریم که از اولاد و احفاد اعتضاد السلطنه دوره قاجار است که با اینکه ظاهری آراسته داشت و در فرانسه تحصیل کرده بود به مشاغل پست اجتماعی اشتغال داشت. او تشکیلاتی به نام حزب ذوالفقار ایجاد کرده بود که به جز خود او، تمام اعضای آن از لات‌های دروازه قزوین و میدان گمرک و حوالی آن بودند.

همچنین باید به زنی به نام پری اژدان قیزی اشاره کنیم. صدای این دو زن در حوادث کودتای ٢٨ مرداد در آرشیو رادیو موجود است و می‌توان به نقش غیر قابل انکار آنها در تحولات آن روزها پی برد. می‌توان گفت کودتای ٢٨ مرداد پیوند پول و خون بود، پیوندی که سیاهی‌لشکر آن اوباش و لومپن‌ها بودند. قدرت این گروه‌ها پیش‌تر هم آزموده شده بود، به‌طور مثال در جریان حوادث ٣٠ تیر قدرت تخریبی این مظاهر انحطاط، مورد آزمون قرار گرفت. روز بعد از ٣٠ تیر ١٣٣١ قوام که با کمک مصدق در خانه علی وثوق پناه گرفته بود تا از کشته شدن توسط اوباش مصون بماند در نامه‌ای تاریخی به مصدق نوشت: «ریخته‌اند و خانه‌ام را درهم شکسته‌اند، نگذارید این رسم شود، که اگر شد کسی ایمن نخواهد ماند. به اعلیحضرت هم بفرمایید اگر این رسم شد کاخ شما هم سالم نمی‌ماند.» آبادیان در پایان افزود به اعتقاد من اگر احزاب سیاسی واقعی با مرامنامه و اساسنامه‌ای که حفظ مصالح ملی کشور را اولویت قرار دهد وجود می‌داشتند، اگر نهادهای مدنی مثل سندیکاها، اتحادیه‌ها و انجمن‌های صنفی با خواسته‌های ملموس می‌توانستند مردم را مدیریت کنند و اگر دولت فرصتی می‌یافت تا فرآیند ملت‌سازی را محقق کند چه بسا این اراذل و اوباش سر جای خود می‌نشستند و اوضاع شکل دیگری می‌یافت.

اما «در اگر نتوان نشست»، نکته در این است که در آن شرایط تاریخی، کاری چندان از دست کسی ساخته نبود؛ بی‌شکلی توده‌های مردم، فقدان خواسته‌های مشخص مدنی و سیاسی، بیسوادی و ناآگاهی توده‌ها از حقوق خود و البته عقب ماندگی مفرط اقتصادی در کنار عدم فهم مفهومی به نام مصالح عالی ملی، راه را برای ترک‌تازی رجاله‌ها و استفاده آنها از اقشار حاشیه‌ای اجتماع باز گذاشته بود.

پس از شهریور ٢٠ الگوی مشارکت سیاسی در ایران دگرگون شد

وحید سینایی، استاد علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد با بیان اینکه در شناخت عوامل کودتا بیشتر به سیر رویدادها و نقش بازیگران خارجی و در مواردی کارگزاران داخلی پرداخته شده است در حالی که باید بر نقش تعیین‌کننده و زیربنایی ساختارهای سیاسی ایران تاکید کرد، سه محورِ بن بست در روندهای قانون اساسی مشروطه و فقدان یک نظریه و چارچوب جایگزین، وابستگی نیروهای نظامی به شاه و ناکامی مصدق در بیطرف کردن آنها و دگرگونی الگوی مشارکت سیاسی و نگرانی از چشم‌انداز مخاطره‌آمیز تحول ساختارهای سیاسی ایران را به عنوان چارچوب یک رویکرد ساختاری برای تبیین علل موفقیت کودتا و سقوط مصدق مورد بررسی قرار داد.

وی گفت در قانون اساسی مشروطه، تفکیک قوا پیش‌بینی شده بود اما تعادل و توازن بین آنها وجود نداشت و در واقع قوه مقننه بر قوه مجریه تسلط داشت. این قوه مقننه پر قدرت در شرایطی شکل می‌گرفت که ما احزاب ریشه‌دار و نظام انتخاباتی و حزبی درستی نیز نداشتیم و قوه مقننه و انتخابات مجلس با زد و بندها و دسیسه‌ها شکل می‌گرفت و نخبگان و مقامات ذی نفوذ در امر انتخابات مداخله می‌کردند. یک پارلمان با اختیارات زیاد شکل می‌گرفت که می‌توانست دولت‌ها را ساقط کند و این کار را نیز می‌کرد، هر زمان مشروطه بر قدرت بود قوه مجریه بی‌ثبات بود و کابینه‌ها پی در پی سقوط می‌کردند. بنابراین یک قوه مقننه قدرتمند وجود داشت و یک قوه مجریه بی‌ثبات. در فاصله ١٢٨٥ تا ١٢٩٩ شمسی، ٢٨بار نخست‌وزیران در ایران تغییر کردند یعنی به‌طور متوسط هر شش ماه یک نخست‌وزیر روی کار بود.

از شهریور ١٣٢٠ تا اردیبهشت ١٣٣٠ نیز هفده بار نخست‌وزیران تغییر کردند –البته هفده شخص متفاوت نبودند بلکه بعضی از آنها چندین بار به نخست‌وزیری رسیدند- تنها دولتی که در این سال‌ها که دولت‌ها عمر کوتاهی داشتند، بیش از دو سال روی کار ماند اتفاقا دولت مصدق بود. پس بنابراین یک قوه مقننه قدرتمند و یک قوه مجریه بی‌ثبات وجود داشت که البته این بی‌ثباتی بر خود قوه مقننه نیز تاثیر منفی می‌گذاشت. به این معنا که قوه مقننه در ایران تشکیل نمی‌شد؛ در فاصله انقلاب مشروطه تا کودتای ١٢٩٩ شمسی ما فقط به مدت ٤٥ ماه مجلس داریم و تنها سه مجلس تشکیل می‌شود. دوران فترت طولانی بود، دولت‌ها تمایلی به برگزاری انتخابات نداشتند و هر زمان که می‌توانستند از زیر بار برگزاری انتخابات شانه خالی می‌کردند. نیروی دیگری که در ساختار سیاسی ایران اهمیت داشت شاه و دربار بود که در قانون اساسی مشروطه نقشی نمادین داشتند اما به دلیل اینکه تنها نهاد ریشه‌دار در سیاست ایران دربار بود بیشترین بهره‌برداری‌ها را از بی‌ثباتی‌های سیاسی در کشور می‌برد.

در این چارچوب می‌توان گفت روابط قوا –یعنی قوه مقننه، قوه مجریه و شاه- در دوره مصدق به بن بست رسید و در چارچوب روندهای مشروطه مفری برای آن وجود نداشت. روابط مصدق با شاه البته در دوره اول دولت او نسبتا محترمانه و متعادل بود اما در کابینه دوم او و پس از ٣٠ تیر، روابط بسیار تیره شد چرا که مصدق می‌خواست تصدی وزارت دفاع و تعیین فرماندهان نظامی را داشته باشد و شاه به این امر رضایت نمی‌داد. در نهایت مجبور به دادن اختیارات به مصدق شد و او که در نتیجه قیام ٣٠ تیر به قدرت رسیده بود، در کابینه دوم خود فشار را بر دربار زیاد کرد؛ خواهان خروج اعضای خانواده شاه شد، بودجه دربار را کاهش داد، وزیر دربار را تغییر داد و پس از رویداد ٢٩اسفند که قاطعانه معتقد بود شاه در سناریوی قتل او دست داشته است به ملاقات شاه نرفته و در سلام نوروزی شرکت نکرد، بنابراین روابط کاملا از هم گسسته شد.

روابط مصدق با قوه مقننه نیز به بن‌بست رسید زیرا همین که مصدق در مجلس شانزدهم و هفدهم به دنبال طرح اختیارات ویژه بود نشان می‌داد که مصدق این مجلس را همراه جنبش ملی شدن صنعت نفت نمی‌داند چرا که معتقد بود مجلس حتی مجلس هفدهمی که در دوره خود او انتخاب شده بودند تحت نفوذ انگلیس و دربار بوده و مترصد هستند که این جنبش ملی را ساقط کنند. مصدق واقعا معتقد بود که سقوط دولت او در اثر مداخله خارجی یک شکست افتخارآمیز است اما اگر مجلس او را استیضاح کند و به او رای عدم اعتماد دهد به منزله این است که ملت و نمایندگان ملت از ملی شدن صنعت نفت نادم هستند و آن را یک شکست خفت بار می‌دانست.

بنابراین به‌شدت نگران بود و به فکر ساقط کردن مجلس هفدهم افتاد، ابتدا از شاه خواست که مجلس را منحل کند اما او زیر بار نرفت بنابراین برای انحلال مجلس رفراندوم برگزار کرده و به پشتوانه آن فرمان انحلال مجلس هفدهم را صادر کرد. گرچه در چارچوب روندهای مشروطه مفری دیده نمی‌شد اما از آنجا که مصدق یک مشروطه‌خواه بوده و به قانون اساسی آن پایبند بود در این چارچوب به دنبال یافتن راه‌حل می‌گشت در حالی که امکان آن وجود نداشت، مخالفان مصدق اما آماده بودند تا با توسل به زور و از طریق کودتا راه‌حل مورد نظر خود را بیایند.

سینایی ادامه داد نکته دیگری که در رابطه با دولت مصدق مهم به نظر می‌رسد مساله وفاداری ارتش به شاه است و ناکامی مصدق در بیطرف کردن ارتش. ارتش شاهنشاهی همزاد دولت پهلوی بود، رضا شاه آن را ایجاد کرده و از آن برای صعود به قدرت استفاده کرد و بعد از شهریور ١٣٢٠ نیز که ارتش فرو پاشید محمدرضا شاه آن را احیا کرد. فرماندهان ارتش قدرت سیاسی و اقتصادی خود را در پیوند با خاندان پهلوی می‌دیدند. مصدق در طول دوران طولانی زندگی سیاسی خود به خوبی دیده بود که ارتش ابزار صعود خاندان پهلوی به قدرت است بنابراین می‌خواست آنها را بیطرف کند. این ملاحظه سیاسی او بود، علت دیگر تاکید او بر بیطرفی ارتش، تفسیر او از قانون اساسی دوره مشروطه بود. مصدق اعتقاد داشت که گرچه در قانون اساسی آمده است که شاه فرمانده کل قوا است اما این یک عنوان تشریفاتی و امری نمادین است، چرا که طبق قانون اساسی مشروطه شاه فاقد مسوولیت بود.

مصدق معتقد بود وقتی کسی فاقد مسوولیت است چگونه می‌تواند اداره امور ارتش و عزل و نصب فرماندهان را در دست داشته باشد و پاسخگو نیز نباشد. همه هدف مصدق این بود که با کنترل ارتش، او را در منازعات سیاسی بیطرف کند، دلیل اینکه در قیام ٣٠ تیر و در کابینه دوم خود خواست تصدی وزارت دفاع را داشته باشد نیز همین بود و در نهایت نیز آن را به دست آورد اما واقعیت این است که مصدق هیچ‌گونه کنترل جدی بر نیروهای نظامی نداشت. درست است که تصدی وزارت دفاع را داشته و ظاهرا به نظر می‌رسید اختیار ارتش را دارد اما به واقع این‌گونه نبود. مهم‌ترین ابزار مصدق برای کنترل ارتش سازمان افسران ناسیونالیست بود. این سازمان به مصدق چند پیشنهاد داد؛ یکی اینکه ارتش را تصفیه کند و دیگری مقامات و فرماندهان ارتش را تغییر دهد. مصدق هر دو کار را انجام داد اما خیلی با تاخیر و این تغییرات پس از قیام ٣٠ تیر و تشکیل کابینه دوم به هشت ماه بعد یعنی اسفند ١٣٣١ کشیده شد.

وقتی هم که تغییرات شروع شد بسیار تحریک آمیز انجام گرفت؛ لیستی از اسامی ١٣٦٠ نفر تهیه شد که باید از نیروهای نظامی تصفیه شوند اما تنها ١٣٦ نفر را تصفیه کردند. این یعنی ١٢٠٠ نفر از امرا و فرماندهان ارتش که اسم آنها در لیست بود نگران بودند که با ادامه دولت مصدق ناچار به بازنشستگی یا اخراج از ارتش خواهند بود. علاوه بر آن سازمان افسران ناسیونالیست نیز دچار تفرقه شد و بنابراین مصدق عملا نتوانست بر ارتش نظارت داشته باشد. وقتی شاه فرمان عزل مصدق و انتصاب زاهدی به نخست‌وزیری را صادر کرد مصدق این فرمان‌ها را محتوم نگه داشت زیرا می‌دانست اگر ارتشی‌ها از صدور این فرمان‌ها آگاه شوند جانب شاه را می‌گیرند و تلاش او برای بیطرف ماندن ارتش در منازعه بین او و شاه با شکست رو به رو می‌شود. حتی به محمد تقی تیمسار ریاحی، رییس ستاد ارتش خود نیز چیزی از این فرمان‌ها نگفت اما پس از خروج شاه از کشور و توزیع فرمان‌ها عملا ارتش بر سر یک دو راهی قرار گرفت که باید بین شاه و مصدق انتخاب می‌کرد. با توجه به اینکه مصدق در بیطرف کردن ارتش ناکام مانده بود ارتشی‌ها شاه را انتخاب کردند.

سینایی سومین عامل موثر بر وقوع کودتای ٢٨ مرداد را دگرگونی در الگوی مشارکت سیاسی دانست و افزود بعد از شهریور ١٣٢٠ الگوی مشارکت سیاسی در ایران با شکل‌گیری احزاب و جنبش ملی شدن صنعت نفت تغییر کرد. نیروهای جدیدی به عرصه سیاست ایران وارد شدند؛ حزب توده، جبهه ملی، حزب ایران، ملی گرایان سکولار و... که ورود آنها به عرصه سیاست، تمام نیروهای متنوع راست گرایان و سنت گرایان در کشور را نگران کرد. آنها در چشم‌انداز آینده سیاسی ایران به قدرت رسیدن نیروهای تحول خواه و متفاوتی را می‌دیدند بنابراین با همه اختلافی که با یکدیگر داشتند بر سر سقوط دولت دکتر مصدق و به قدرت رسیدن دولتی که این الگوی مشارکت سیاسی را از میان بردارد به تفاهم رسیدند.

الگوی توده‌ای که دکتر آبادیان به آن اشاره کردند، وجود داشت اما در کنار آن یک الگوی مشارکتی دیگر نیز در حال شکل گرفتن بود که در آن گروه‌ها و اقشار جدید اجتماعی به عرصه سیاست ایران وارد می‌شدند. به همین دلیل گفته می‌شود کودتای ٢٨ مرداد یک کودتای واپس‌گرایانه است چرا که مانع از ورود گروه‌های جدید به عرصه سیاست کشور شد و بعد از کودتا نیز می‌بینیم که بیشترین سرکوب‌ها نصیب حزب توده و ملی گرایان سکولار و مستقل شد.

در پایان نشست، زمان کوتاهی نیز به پرسش و پاسخ اختصاص یافت و برخی حضار سوالات خود با محوریت کودتای ٢٨ مرداد و عوامل موثر بر آن را از میهمانان این همایش پرسیدند.

نام:
ایمیل:
نظر: