چکیده: ارکان اصلی شکل دهی به هویت اجتماعی یک جامعه باورها، ارزش ها وسبک زندگی، یعنی نظام ترجیحات رفتاری آن جامعه است.ازاین رو تمایزات و تفاوت های جوامع به این سه مولفه بازمی گردد ومهم ترین عامل ارتباط برقرارنکردن این سه موضوع ، نداشتن آگاهی لازم و در پی آن تقلید است، تقلید از کسانی که سعی دارند روش های زندگی و سبک و سلوک زندگی را به ملت ها تحمیل کنند، کسانی که مظهر کامل تمدن غربی هستند.فرهنگ غرب به عنوان فرهنگ مهاجم که پوسته ای طراحی شده و دلفریب دارد در سطح جوامع جا بازمی کند، به طوری که فرهنگ ملت ها را نابود می کند.بنیان های اجتماعی را از بین می برد و جایگزین فرهنگ بومی ملت ها می شود و درمدت زمانی نسبتا کوتاه به تدریج و خزنده مبانی فکری جوامع را تغییرمی دهد. دراین مقاله سعی شده به برخی اصول و مبانی فکری و فلسفی مدرنیسم ازجمله غیر واقع گرایی، نسبیت گرایی و لیبرالیسم غربی پرداخته ومولفه هایی چون فمینیسم، خانواده زدایی، تغییرهویت زن مسلمان، تحقیرنقش مادری، افزایش اشتغال زنان و کناررفتن مسئولیت های مادری و همسری، بحران مادری درغرب وتآثیرفضای مجازی برسبک زندگی بررسی شود. مقدمه: پایگاه بصیرت،دریک جامعه ی پویای اسلامی باید به سبک زندگی اهمیت داد زیرا یکی از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامی عبارت است از سبک زندگی کردن،شیوه زیستن.تغییر سبک زندگی از پایه های اصلی مدرنیته است و تغییرارزش ها را به دنبال دارد. لیبرالیسم غربی برای تغییرسبک زندگی با تمام تجهیزات خود از جمله،رسانه،اینترنت وکتاب و...وارد میدان شده است و اولین قربانی این جنگ نرم معنویت است که در درون سبک زندگی غربی با باورها و ارزش ها و فرهنگ جدیدش استحاله می گردد.مدرنیسم با ارائه ی جهان بینی و ایدئولوژی ویژه ای، بنیان جوامع را تغییر می دهد و فرهنگ ها را ازبین می برد.آنجاست که ناهنجار در یک جامعه تبدیل به هنجار و ارزش می شود مثل گناه بزرگ همجنس بازی که ابتدا در انگلیس و بعد هم درآمریکا و برخی کشورهای دیگر غربی تبدیل به ارزش شده و حتی برای دفاع ازآن قوانینی وضع گردید.نسخه ای که مدرنیسم برای سبک زندگی پیچیده این است که ابتدا خانواده را در معرض فروپاشی و تغییرساختاری قرار می دهد. خانواده که یکی از مهم ترین وکهن ترین نهادهای انسانی است و عمری به درازای تاریخ بشر دارد و مکان مناسبی است برای انتقال ارزش ها، باورها، سبک زندگی و فرهنگ اجتماعی به اعضاء. خانواده نخستین مرکزآموزشی است که درآن طرز فکرها،عادات،آداب ورسوم،آرمانها،عقاید، فلسفه ی حیات، برداشت های ذهنی از نیک و بد همه و همه در آن شکل می گیرد. مدرنیسم پیکان بعدی را به سمت زن که محور انتقال ارزش ها و باورهای خانواده است، نشانه رفته است با رویکرد تغییر سبک و دوری از آموزه های اسلامی ، کنار رفتن مسئولیت های مادری و همسری ،تغییرنوع سلیقه،مصرف،خرید، پوشش، نوع مسکن، لباس، آشپزی، خوراک، تفریحات، سبک ازدواج، افزایش اشتغال زنان، اهمیت استقلال فردی، ایجادتقابل بین زن و مرد و توجه نکردن به نقش مکمل و متفاوت این دوجنس، تغییر نقش زنان و مردان و ارزش های آنان، تحقیر نقش مادری،پرداختن یک سویه و شتاب زده به برخی حقوق زنان نظیر: حق مالکیت، حق مشارکت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی. ضرورت بحث در مورد سایه ی مدرنیسم برسبک زندگی درخانواده: ازآنجایی که سبک زندگی مردم هرجامعه نشانگرفرهنگ،باورها، ارزش ها، اخلاقیات و الگوهای رفتاری مردم آن جامعه است به همین لحاظ سبک زندگی شیوه ی تفکر و برقراری ارتباط، دفاع و تهاجم را برای مردم هرجامعه تبیین می کند. ما در عصری زندگی می کنیم که در آن بحران فروپاشی خانواده و رویه ی تاریک آن مطلب مهمی است. این بحران در فرهنگ ویژه ی غرب و نوع نگاه غربیان به هستی، یعنی ایدئولوژی و جهان بینی غرب که مبتنی بر مادی گرایی، اومانیسم، لیبرالیسم، کاپیتالیسم و... است ریشه می گیردکه هرکدام سهمی در تغییرسبک زندگی دارند به همین دلیل و به منظور شناخت ریشه های بحران بحث در موضوع موردنظرضرورت دارد. سبک زندگی: هر جامعه زمانی می تواند محصول جهان بینی و ایدئولوژی خود را به دیگران نشان دهد که سبک زندگی او متناسب با باورها و ارزش هایش شکل یافته باشد.متاسفانه جامعه ی ما در بسیاری از موارد متأثر ازآداب و رسوم غیراسلامی و غربی است. این درحالی است که جامعه ای که نتواند میان باورها و ارزش هایش ارتباط برقرارکند بعد از مدتی آرام آرام و خزنده دست از باورها و ارزش هایش می شوید و مهر ناکارآمدی بر آنها می زند. قرآن کریم دراین باره می فرماید:(ثُمّ کان عاقِبه الّذینَ أساوُالسُّوای أن کذّبوا بایات الله وکانوا بها یستهزئون)[1] گناه به یک معنا ملازم با انحراف در سبک زندگی است. سبک زندگی(life style) نظام واره و سیستم خاص زندگی است که به یک فرد، خانواده، یا جامعه با هویت خاص اختصاص دارد.این نظام واره هندسه ی کلی رفتار بیرونی و جوارحی است و افراد خانواده ها و جوامع را از هم متمایز می سازد[2]. افراد، هویت خود را با نوع ارتباطات و سبد مصرفی و نوع پوشش و رفتارشان معرفی می کنند و بر اساس سبک زندگی شان به تدریج به رفتارهایی عادت می کنند و برای آنها درونی می شودکه آن را انتخاب کرده اند. مطلب دیگر اینکه رفتار افراد در سطح کلان اجتماعی بر روی هم تأثیرمی گذارد و افرادی که در یک جامعه در کنار هم زندگی می کنندآرام آرام سبک زندگی شان مشترک خواهدشد. سبک زندگی اسلامی و به طور خاص رشد ارزش های انسانی باعث ایجاد روابط پایدارتر و صمیمی تر اجتماعی خواهدشد. سبک زندگی ترکیبی ازصورت(سبک) و معنا(زندگی) است. رفتاری برآمده از باورها و پسندها و مبتنی بر دیدگاهی مصرّح و آگاهانه یا غیرمصرّح و نیمه خودآگاه درفلسفه ی حیات است. اینکه شخص، زندگی خاصی را آرزو می کند یا زندگی خاصی را به مسخره می گیرد و به شدت نقد می کند،می گوید((زندگی یعنی این!)) ((خوش به حال فلانی!)) نشان دهنده ی نظام ارزشی اوست که این نظام ارزشی در انتخاب سبک زندگی بسیار تأثیرگذار است. سبک زندگی را نمی توان از باورها و ارزش ها بریده دانست. ظواهر زندگی حاصل آن باورها و پسندهاست.[3] تعریف مدرنیسم: اصطلاح مدرن از ریشه ی لاتین (modo) اقتباس گردیده، واژه ی مدرنیسم در فرهنگ لغت به معنی اصول تجدد و نوگرایی، در جریان بودن و به روز بودن است. این اصطلاح در واقع بیانگر تمایزی است بین پدیده های مدرن نسبت به امور کهنه و قدیمی که در دوران گذشته به وقوع پیوسته. در فرهنگ آکسفورد این واژه به عنوان نماد اندیشه ها و شیوه های نوینی به کاررفته که جایگزین اندیشه ها و شیوه های سنتی گردیده و همه ی جوانب و زمینه های زندگی فردی و اجتماعی انسان غربی به ویژه جنبه های مرتبط با دین، معرفت دینی، هنر و زیبایی او را در بر گرفته. به عقیده برخی تحلیل گران غربی، اصطلاح مدرنیسم از ارمغان های سده ی نوزدهم و بیستم است. به نظر این گروه مدرنیسم در راستای دین، جنبشی بودکه تلاش کرد تا از منظرتاریخی، میان مسیحیت و یافته های جدید علم و فلسفه ی مدرن وفاق وآشتی ایجاد کند. مدرنیسم در بستر دین اساسا از اینجا ناشی شد که در مطالعات دین شناسانه، پیشنهاد و بکارگیری شیوه های جدید نقد و بررسی متون دینی ، ازجمله عهد قدیم و جدید و نیز شیوه های نوین نقد تاریخ و دین مورد تأکید قرارگرفت. در نتیجه بر جزم تاریخی و قوانین و دستورات دینی کمتر تأکید شد و متقابلاً بر جنبه ها و مضامین انسان گرایانه ی دین بیشتر پافشاری به عمل آمد.[4]آنتونی گیدنز معتقداست مدرنیسم از سده ی هفدهم به بعد در اروپا پیدا شد و به تدریج نفوذی کم و بیش جهانی پیداکرد.[5] خاستگاه مدرنیسم: بدون شک خاستگاه مدرنیسم را باید در غرب و بالاخص در انگلیس جستجوکرد. در غرب بدلیل ضدیت دین رایج (در آن مقطع بدلیل دستکاری شدن برخی آموزهای دینی توسط حاکمان و افراد ذی نفع کلیسا، چهره اصیل دین در اختیار مردم قرار نداشت) با برخی اکتشافات و علوم از یک طرف و ظهور انقلاب صنعتی و گسترش اکتشافات علمی و شکل گیری این اندیشه که علم می تواند پاسخگوی بسیاری از نیازها و سوالات بشر باشد، از دیگر سو، التهاب و دو دستگی در میان مردم به وجود آمد. بروز اصلاحاتی چون پروتستانتیسم دینی و اصلاحات دینی به این دوره تاریخی مربوط می شود که مقدمه ای بود بر اندیشه ی نوگرایی که در نهایت عصرنوینی درمغرب زمین حاصل شدکه از آن به عصر مدرن یا مدرنیسم تعبیر می شود. با وجود اینکه خاستگاه مدرنیسم غرب و اساساَ اروپا بود کم کم دامنه ی نفوذ جهانی پیدا کرد و به تدریج دنیای جدیدی شکل گرفت که جایگزین نظام سنتی گردید. دنیایی که در آن نوع شهرنشینی، نوع مصرف و رفتارها تغییرات جدیدی یافت و به اقتضای دنیای مدرن، اعتقادات، باورها، ارزش ها وسبک زندگی تغییر یافت. مبانی فکری و فلسفی مدرنیسم: 1) غیر واقع گرایی: یکی از مهم ترین مبانی فکری و نظری غرب جدید غیر واقع گرایی است [6]که منشأ بسیاری از تصمیمات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی شده است. غیرواقع گرایی را می توان مبنای تقسیم مکاتب اخلاقی دانست به این معنا که ارزش و لزوم اخلاقی واقعیت ندارد و جمله های اخلاقی غیر واقع نمایند و اگر ریشه و مبنای آن امیال فردی نباشد ریشه در امیال و خواست اکثریت دارد. یکی از لوازم غیر واقع گرایی این است که جمله های اخلاقی قابلیت صدق و کذب ندارند. دیدگاهی که مدعی است چیزی خارج از ذهن انسان وجود ندارد و اگرچیزی باشد، قابل شناخت برای ما نیست. ما تنها با تصورات وایده ها سروکار داریم. ریچارد رورتی از مدافعان معاصرلیبرال دموکراسی می گوید: حقیقتی در بیرون وجود ندارد ، چه رسد به آنکه بخواهیم در پی کشف آن باشیم. به یقین معتقدم که هیچ راه تضمین شده ای برای رسیدن به فراسوی زبان و دیدن جهان آنچنان که واقعاً هست، وجود ندارد[7]. غیر واقع گرایی ارزشی ،مدعی است که ارزش های دینی و اخلاقی و حقوقی هیچ منشأ و مبدأ واقعی ندارند بلکه برآمده از احساسات و امیال و عواطف فردی و اجتماعی و امثال آن اند.این اصل در اندیشه ی غیر واقع گرایی بسیاری از مسایل اخلاقی و سیاسی را در پی دارد. این دیدگاه قائل است ارزش ها اموری اعتباری و قراردادی و سلیقه ای هستند و در نتیجه ارزش های دیدگاه واقع گرایی را رد می کند. ارزش هایی که ارکان اصلی شکل دهی به هویت اجتماعی یک جامعه هستند. به هرحال یکی از بنیادهای اساسی لیبرالیسم این است که ارزشها قراردادی هستند. 2) نسبیت گرایی یا نسبی بودن اخلاق: مراد از نسبی بودن اخلاق این است که هیچ حکم اخلاقی ای کلی و مطلق نیست. نسبیت گرایی اخلاقی یعنی اینکه بپذیریم اعتبار همه ی احکام اخلاقی شرایطی دارد و این احکام با نظر به همان شرایط معتبرند به طوری که اگرآن شرایط را از هر جمله اخلاقی حذف کنیم جمله ی اخلاقی متناقضین با آن نیز می تواند در شرایطی دیگر قابل قبول باشد. مثلاً به نظر برخی از نسبیت گرایان اخلاقی، حکم اخلاقی حجاب برای زنان خوب است؛ تنها برای جامعه ی خاصی اعتبار دارد. پس می توان پذیرفت که حجاب برای زنان خوب نیست نیز برای جامعه ای دیگر همین قدر معتبر باشد. نگاهی که فمینیست ها به حقوق زنان در اجتماع دارند برآمده از همین نگاه نسبیت گرایانه است. اینکه بعضی از روشنفکران مصطلح مدعی می شوند احکامی که در اسلام برای زنان گفته شده احکامی درست اند، اما مربوط به جامعه ی هزار و چهارصد سال پیش است و نه مربوط به جوامع فعلی، این سخن در حقیقت ریشه در پذیرش ایده ی نسبیت گرایانه در ارزش ها دارد.[8] غیرواقع گرایان نمی پذیرند که ارزش و لزوم اخلاقی منشأ واقعی داشته باشند و هر حکم اخلاقی را احساس، سلیقه، توافق و قرارداد دانسته و آن را ��قید به اموری غیر واقعی می دانند. یکی از انواع نسبیت گرایی،نسبیت گرایی در ارزش هاست. وقتی هیچ پایگاه و جایگاهی،نسبیت گرایی برای ارزش ها قایل نباشد و آنها را اموری قراردادی و سلیقه ای بپندارد چاره ای جز پذیرش نسبیت گرایی هنجاری معرفت شناختی نیز نخواهد داشت. لذا ممکن است با این دیدگاه هم جنس بازی در جامعه ای به خواستی عمومی تبدیل شود و در جامعه ��ی دیگر مردم آن را زشت دانسته و تمایل به آن نداشته باشند و این عجیب نیست که در جامعه هایی که در آن نظام لیبرال دموکراسی حکمفرماست، اصالت با انسان و خواست و اراده ی اوست و همه چیز تابع هوای نفس انسان است. ممکن است همه ی ارزش های اخلاقی و مورد تأکید فطرت و عقل و شرع مورد تمسخر واقع شده و بر ضدّ آن عمل شود . یکی از مدافعان لیبرال دموکراسی در این باره می نویسد: دموکراسی، شکلی از جامعه ی سیاسی است که در آن ارزش ها نسبی اند .[9] این نگاه به ارزش ها و اخلاق وضعیتی بغرنج و بحرانی در جوامع غربی و اروپایی به وجودآورده است. برژینسکی در این باره می گوید: بی بندوباری جنسی که به شیوه ی زندگی مردم آمریکا تسلط یافته است شالوده و اساس پیوندهای خانوادگی را با رشد پدیده ای به نام تک والدین تهدید می کند و ارزش های اولیه ی اجتماعی را در هم می ریزد... تبلیغ گسترده ی فساد اخلاقی از طریق وسایل بصری تحت عنوان وسایل تفریح و سرگرمی، گسترش روابط جنسی و خشونت را به عنوان وسیله ای برای جلب نظر بینندگان خود هدف قرار داده و در واقع ارضای آنی تمایلات نفسانی را تبلیغ و ترویج می کنند[10]. متأسفانه نسبیت گرایی در میان جامعه ی اسلامی ما هم رسوخ کرده است. با اینکه زشتی ارتباط با نامحرم و حریم نگه داشتن میان زن و مرد نامحرم از ارزش های موجود در جوامع اسلامی است، عده ای معتقدند ما تا وقتی که در جوامع اسلامی زندگی می کنیم باید به این آداب و رسوم احترام بگذاریم ولی در جوامع غیراسلامی باید با آداب و رسوم آن جوامع زندگی کنیم. مثلاً دست ندادن با نامحرم در جوامع غربی بی احترامی به آداب و رسوم آنها تلقی می شود و لذا باید آداب و رسوم دیگران را رعایت کرد و به آن احترام گذاشت! شهیدمطهری در مورد نسبیت گرایی می فرماید: اگراخلاق نسبی باشد جاودانگی تعالیم اخلاق اسلام زیر سوال می رود.[11] کمترین پیامد پذیرش نسبیت اخلاقی درباره ی خانواده، نداشتن معیار داوری درباره ی درستی یا نادرستی رفتار افراد خانواده است. این دیدگاه عقیده دارد هرکس حق دارد هرگونه که بخواهد زندگی کند به صورتیکه هر فرد مناسب ترین سبک زندگی را برای خود برگزیند، و گزینش او را دیگران بپذیرند و به آن احترام بگذارند، خانه داری، شوهرداری، مجردی، یا نوعی ارضای جنسی انعطاف پذیر[12].اصولا در بحث نسبیت گرایی این سوال مطرح است که آیا ممکن است چیزی برای بعضی افراد اخلاق و برای بعضی دیگر ضد اخلاق باشد؟ یا چیزی در زمانی یا در مکانی اخلاق باشد و در زمان و مکان دیگر ضد اخلاق؟ حقیقت این است که باید بگوییم هر مکتبی بر حسب جهان بینی و اصول خود فعل اخلاقی را چیزی می داند و به آن معتقداست.کانت معتقد بود کاری اخلاقی است که انسان در آن هیچ غرضی نداشته باشد، بلکه فقط به خاطر انجام تکلیفی که وجدانش به او الهام می کند آن کار را انجام دهد[13]. وجدان اخلاقی کانت، تا اعتقاد به خدا نباشد برای انسان معنی پیدا نمی کند. اگر اعتقاد به خدا و معاد و عدل نباشد، نفع انسان و منافع مادی فردی او مطرح می شود ،اساساً تا اعتقاد به یک حقیقت و زیبایی مطلق معقول و معنوی به نام خدا نباشد، نفع انسان در نظرگرفته می شودکه آن نفع هم در زمان و مکان های مختلف تغییر می کند. 3) لیبرالیسم فرهنگی: یکی دیگر از مولفه های مدرنیته که در تغییر سبک زندگی موثر بوده، لیبرالیسم است که آن را می توان به سه عرصه ی لیبرالیسم در فرهنگ، لیبرالیسم در سیاست و در اقتصاد تقسیم کرد. از آنجایی که محور بحث ما لیبرالیسم فرهنگی و تأثیرات آن بر سبک زندگی است می توان گفت: اومانیسم به عنوان اولین مسأله در دنیای مدرن، در رابطه با این موضوع مطرح است. اومانیسم اصالت انسان یاانسان مداری و یا حتی شاید بتوان گفت انسان به جای خدا، هوی وهوس انسان به جای خدا،عبارت است از این اعتقاد که در همه امور، انسان به تنهایی حاکم بر خویش است و سعادت خود را بوسیله ی عقل و دانش خویش کسب می کند و هیچ نیازی به منبع مافوق بشری چون خدا و وحی و انبیاء ندارد.در این تفکر انسان چیزی جز جسم و مسائل جسمانی نیست. بنابر گفته ی هیوم عقل برده ی شهوات وخواهش های بشر است.[14] الکساندر سولژنیستین می گوید: اومانیسم انسان را خود مختار دانست و شرّ فطری او را نادیده گرفت. برای انسان جز بهروزی(دنیایی) هیچ هدفی در روی زمین، معین نکرد و در پایه های تمدن غرب،گرایش خطرناکی را پی ریخت.[15]حاصل کار اندیشمندان لیبرال در ترویج اومانیسم برای غربی ها یک دوره فساد بود[16].و این فساد تأثیر بسیاری بر سبک زندگی غربی گذاشت انسانی که تابع هوای نفس خود باشد و شیطانی که سوگند خورده "لَاُغوینهم أجمعین"[17] عملش را هم در نظرش زینت بخشد "ولَاُزینَنَّ لهم"[18]جز خودش دیگران را هم به ورطه ی هلاکت می کشاند. آنگاه است که هنرمندان گرداننده ی صحنه ی اومانیست خصوصی ترین مسائل جنسی و نفسانی را در مجسّمه سازی و نقاشی و رمان به عنوان هنرعرضه می کنند و نگاه کردن به مجسمه و تصاویر عریان طراحی این اندیشه ی مهلک، دیدگان را عادت می دهد به بی حیایی و قبح بسیاری مسائل در نظر او ریخته می شود. شهیدبهشتی درباره ی دیدگاه اومانیسم می گوید: لیبرالیسم تنها منبع شناخت را در انسان انگاری خود (اومانیسم)عقل می داند و برای اصالت وحی به عنوان منشأ مستقل معرفت و آگاهی، جایگاهی ندارد از این جهت از نظر ما و همه ی معتقدان به خدا و وحی الهی این تفکر مردود است.[19] اندیشه ی لیبرالیست از طرف بعضی از اندیشمندان مورد انتقاد قرارگرفت جان هنری نیومن از اندیشمندان کاتولیک در این باره می گوید: از نظر من لیبرالیسم آزادی دروغین اندیشه است یا اندیشیدن درباره ی مسائلی است که به دلیل ساختمان ذهن بشر، اندیشه راه به جایی نمی برد و لذا موردی ندارد . از میان این مسایل اصول اولیه مطرح می باشندکه مقدس ترین و مهم ترین آنها حقایق الهامی است. لیبرالیسم در این گمراهی است که آموزه های الهامی را در زیرسیطره داوری انسان قرار می دهد آموزه هایی که ماهیتاً فراسوی انسان و مستقل از اویند[20]. تفکرلیبرالیستی توأم با ملزم نبودن به پذیرش بایدها و نبایدها، زیر پا گذاشتن ارزش ها، اولویت آزادی فردی -که باعث تزاحم آزادی دیگران می شود-، بی بندوباری های اخلاقی، آزادی نامحدود، همه و همه نتیجه ی تفکراومانیستی است که انسان را به طور مطلق حاکم و مالک خویش می داند و آزادی لجام گسیخته ای به فرد می دهدکه او را از همه قیودات اخلاقی و اجتماعی و دینی جدا می کند و حتی خود فرد را با خطرات جدی مواجه می کند. آزادی لیبرالیستی غرب برای ارائه ی فلسفه ای برای آزادی دچار مشکل است، اینکه چرا بشر باید آزاد باشد؟ حد این آزادی چه مقداراست؟ آیا آزادی هر فرد باآزادی دیگران تزاحم ندارد؟ آیا آزادی حق بشراست؟آیا افراد در مبارزات اجتماعی هم آزاد هستند؟آیاآزادی از حقوق مدنی افراد است؟ریشه ی این آزادی چیست؟ پاسخ به این سوالات تبدیل به سرگرمی برای غربی ها شده است. امام خامنه ای در این زمینه می فرمایند: اگر به نوشته جاتی که در زمینه ی مقوله ی لیبرالیسم در همین سال های اخیر منتشرشده نگاه کنید خواهید دید که چقدر حرف های وقت گیر و بی ثمر و بی فایده و شبیه مباحثات دوران قرون وسطایی را در مقوله ی آزادی گفته اند.این یکی حرفی زده است و آن یکی آن را جواب داده است.واقعاً برای روشن فکران بد سرگرمی نیست یکی طرفدار این نظریه شود یکی طرفدار آن نظریه بشود.یکی استدلال این را قبول کند یکی حاشیه ای به استدلال آن بزند یکی نظریه را با نام خودش به دیگری بدهد. حداکثر این است که منشأ و فلسفه ی آزادی یک حق انسانی است.[21]اصل در این است که روشن فکران پاسخ مشخصی برای سوالات مربوط به آزادی ندارند. در حالی که اسلام آزادی را امری فطری می داند، آزادی را یک حق می داند حقی برتر از سایر حقوق مانند حق حیات و زندگی، این نظر اسلام است اما در مکتب غربی لیبرالیسم آزادی انسان منهای حقیقتی به نام دین و به نام خداست.[22] آزادی لیبرالیستی که تعرض به ارزش ها می کند سبک زندگی را به صورتی باورنکردنی تغییر می دهد، پایه ی تمدن بشری را زیر پا له می کند و تفسیرهای گوناگونی از زندگی ارائه می دهد و قدم به قدم انسان لیبرالیست غربی را به انحطاط می کشاند. 4)فمینیسم در متن مکتب لیبرالیسم: در این جا لازم است تأثیر فمینیسم بر سبک زندگی را مورد بررسی قرار دهیم. فمینیسم نخستین سندرسمی بین المللی منشور سازمان ملل متحد است که از برابری حقوق زن و مردسخن می گوید و در حقیقت ارزش های لیبرالیستی را به عنوان ارزش های جهانی مطرح می کند. استفاده از ابزار حقوق زن در مدرنیسم برای تحت فشار قراردادن کشورهای مختلف، به اعتقاد برخی از اندیشمندان غربی، دولتمردان غربی، آزادی زنان به ویژه آزادی در بهره برداری های جنسی از زنان را صرفا سرپوشی برای نادیده گرفتن سایرآزادی های مردم قرارداده اند. به تعبیردیگر زنان را صرفا به عنوان ابزاری برای برنامه های سیاسی و اقتصادی واجتماعی خود قرارداده اند. در حالی که وانمود می کنند که به زنان آزادی اعطاکرده اند.آلدوس هاکسلی در کتاب ((مدینه ی فاضله ی نوین)) این حقیقت را بیان می کندکه برای جبران کاهش آزادی سیاسی و اقتصادی،آزادی جنسی شروع به افزایش کرد[23].جنبش فمینیسم پیامد انقلاب صنعتی و نظام و سرمایه داری است این جنبش با پذیرش اصول مبادی و بنیان های فکری سرمایه داری که شاید تعریفی تازه از خانواده و کارکردهای آن ارائه دهد. جنبشی که هر چند سعیش بر این بود تا زنان در عرصه های اجتماعی منزلت و جایگاه یابند، بدون توجه به تفاوت های فرهنگی و جنسیتی و بسترسازی، تبدیل به ابزاری در دست نظام سرمایه داری شد. جنبش فمینیسم با حربه ی خدمت به زن، تلاش کرد او را از قیود سنتی خارج و در فضاهای خالی شغلی، اجتماعی و اقتصادی جامعه واردکند و مسئولیت های مضاعفی بر دوش زن قرار دهد و مهم تراینکه با تغییر ذهنیت درباره ی مقوله ی ازدواج و خانواده این هدف را پیگیری کردند. این جنبش برای رسیدن به اهدافش حذف یا کم رنگ کردن خانواده را برگزید و برای رسیدن به اهدافش نیاز به پشتوانه های سیاسی داشت و نظام لیبرال غربی با طرح شعارهای دموکراسی و حقوق بشر، داعیه دار حقوق زنان شد.آنجا بودکه کارکردهای خانواده ما��ند تولید مثل، محافظت و مراقبت از فرزندان، تأمین عاطفه و همراهی، تنظیم روابط جنسی زیر سوال رفت و مصداق ستم کردگی بر زنان نامیده شد. صنعت فکری غرب با این پرسش ها که آیا زن انسان است؟ آیا زن در وهم و خیال خدا شکل گرفته؟آیا زن مخلوق کامل خداست یا نسخه ی ناقص مرد است؟آیا مرد و زن در پیشگاه خدا مساوی اند؟از قرون وسطی تا رنسانس به مسئله ی زن پرداخت و همه ی این مباحث با توجه به مقامات سنتی، کتاب مقدس و پدران کلیسا صورت گرفت.[24]جریان فمینیسم در متن سنت مکتب های فکری موجود یا تازه پا، لیبرالیسم، سوسیالیسم یا مارکسیسم شکل گرفته است این واقعیت دو نتیجه داشت اول اینکه فمنیست ها به مثابه ی نمایندگان اندیشه ی جدید و رادیکال ناچار از جا بازکردن در هر یک از این سنت ها بودند.دوم اینکه در روند جا باز کردن فمینیست ها با مقدمات اساسی و ویژه ای هر یک از این ایسم ها همراه شدند از این رو خط جداکننده ی فمنیست ها از یکدیگر همراهی هر یک از آنها با یکی از این ایدئولوژی ها بود[25]. موج های سه گانه ی فمینیستی که با داعیه ی ستم دیدگی زنان به منزله ی جنبشی اجتماعی سیاسی در جامعه ی غربی ریشه دوانید مطالباتش را اینگونه درخواست کرد: موج اول: دستیابی زنان به حقوق مدنی و سیاسی برابر به ویژه حق رأی موج دوم: مبارزه برای جدایی روابط جنسی، تولید مثل، از جمله حق تسلط بر بدن و روابط جنسی موج سوم: تأکید بر تفاوت ها هدف اساسی موج اول دستیابی زنان به حقوق مدنی و سیاسی برابر، کارآموزی و بهبود وضعیت زنان متأهل در قوانین بود. موج دوم که اواخر دهه ی 60 و سراسر دهه ی 70 را در بر می گیرد خواهان برخورداری از فرصت های برابر زنان و مردان در صحنه ی اجتماع بود و نتیجه ی آن کاهش ازدواج و زاد و ولد، افزایش آمار طلاق و تضعیف نهاد خانواده، ایجاد موسسات فراوان فرهنگی و مطبوعاتی زنان بود و نهایتاً موج سوم که مهم ترین ویژگی آن تأکید بر تفاوت ها بود به گونه ای که برخی، تلاش برای پاسخ به معضل تفاوت را ویژگی اصلی موج سوم دانسته اند. فمینیسم پست مدرن: از دهه ی 1970 به بعد گروهی با نام فمنیست های جدید و متأثر از دیدگاه پست مدرنیستی ظهورکردندکه با تکیه بر روان شناسی رفتار گرایانه، بر حفظ ویژگی های زنانه تأکید می ورزیدند. آنان با تأکید بر اصل تفاوت انسان ها معتقدند که باورهای جهان شمول فمینیست های رادیکال نه تنها دست نیافتنی نیست، بلکه می تواند اشکال جدیدی از ستم را بیافرینند، زیرا در این دیدگاه ها از تفاوت اوضاع جوامع و اختلاف فرهنگ ها غفلت شده است.[26] پست مدرنیسم با طرح پرسش های اساسی در باب معنای هویت زن، سبب آشفتگی در فمینیسم شده است.[27]این دیدگاه معتقداست زنان به خانواده نیازمندند و در واقع دسته ای از روابط تحمیل شده بر زنان را موجب ستم کردگی آنان می دانند و علت آن را رفتارهایی می دانندکه از بدو تولد بین دختر و پسرتفاوت ایجاد می کند. فمینیسم پست مدرن علاوه بر اینکه به تشابه حقوق زن و مرد در خانواده اعتقاددارد، نظریه ی ((مردان و زنان با تعاریف جدید))را نیز پیشنهاد می کنند. خانواده زدایی راهبرد غرب در تغییرسبک زندگی: خانواده یکی از بسترهای مهم زندگی اجتماعی است به همین جهت مورد توجه جریان های لیبرالیست غربی قرارگرفته. صنعتی و ماشینی شدن زندگی در کنار نفوذ تفکراتی مانند فمینیسم سبب تغییراتی ساختاری در خانواده های غربی شد .تغییراتی که با استحاله ی هویت زن در خانواده همراه بود. امروزه توده ی معمولی مردم آمریکا و اروپا- نه قدرتمندها و تبلیغاتچی هایشان- از سست بودن بنیان خانواده رنج می بردند. زنها و مردها، در یک حد از متلاشی شدن خانواده ها رنج می برند و ناراحتند و این روز به روز تشدید می شود و البته آخرین ضربه است. خانواده محل آسایش انسان است، هیچ انسانی بدون داشتن یک خانواده ی آسوده و آرام و راحت مزه ی زندگی و طعم واقعی حیات انسانی را نخواهد چشید،اینها، این بنیان اصیل را متلاشی و منهدم می کنند و از بین می برند این، فرهنگ غربی است. نتیجه ی این آزادی و بی بندوباری و فرهنگ برهنگی و اختلاط زن و مرد همین است.[28] 1-تغییر هویت زن مسلمان با حیازدایی: اصلی ترین راهبرد غرب در تضعیف نهاد خانواده تغییر هویت زن مسلمان از طریق شکستن مرز باورها و ارزش هایی همچون حجاب و حیا در میان زنان مسلمان است. از طریق زدودن حیا و عفاف و جایگزین کردن بی حیایی و بی عفتی. عادی جلوه دادن روابط دختر و پسر، خیانت زن به همسر، از بین بردن قبح مسائلی مانند نزدیک شدن به خطوط قرمز دین. 2-تحقیر نقش مادری: آسیب پذیری نهاد خانواده و پذیرش مسئولیت های اجتماعی و اقتصادی از سوی زنان باعث کاهش نرخ جمعیت در بسیاری از کشورهای غربی شده و بسیاری از کشورها را با بحران کاهش جمعیت روبه رو کرده است، تا جایی که برای افزایش جمعیت تمهیداتی اندیشیده شده است، از جمله باروری مصنوعی، تجارت اینترنتی، تجارت کودکان از طریق مادران باردار و قاچاق کودکان از کشورهای دیگر.[29] 3-افزایش اشتغال زنان و به حاشیه رفتن مسئولیت های مادری و همسری: زن مسلمان در کانون خانواده توصیف می شود و اساسی ترین نقش او در خانواده نقش همسری و مادری است و این در واقع تفاوت خانواده ی سنتی و خانواده ای است که غرب معرفی می کند. نخستین و با ارزش ترین مسئولیت زن مسئولیت همسری و مادری است. در بررسی عوامل موثر بر تغییرسبک زندگی در عصرحاضر می توان اشتغال زنان را به عنوان یکی از عوامل اثرگذار دانست در الگوی خانواده ی غربی پرستار و مهدکودک جای خالی ما در شاغل را پر می کند غذاهای آماده جای غذاهای گرم را می گیرد در نهایت این مسئله به تربیت غلط فرزندان و کم شدن وابستگی زن و شوهر نسبت به یکدیگر می شود و کم رنگ شدن وابستگی زن و شوهر نتیجه اش سستی بنیان خانواده خواهد بود. به طوری که با جزئی ترین اختلاف طلاق به عنوان بهترین گزینه ی مورد انتخاب خواهد بود، در مورد اشتغال زن لازم به ذکراست که ، اشتغال حق زن است نه وظیفه ی او، ولی وظایف و مسئولیت های خانوادگی مانند مادری و همسری وظیفه ی زن است و قابل جایگزینی نیست و مطلب دیگر اینکه در انتخاب شغل حفظ لطافت زن ضروری است همانطورکه در روایت زن به عنوان ریحانه معرفی می شود نه قهرمانی که کارهای مردانه انجام دهد و این را برای خود به مثابه ی امتیاز تلقی کند، شغل های خشن لطافت زنانه را می گیرد و آن حالت عاطفی و شرایط جسمانی لازمه ی یک زن را تغییر می دهد. گاهی هم متانت زن در دایره ی ارتباطات غلط قرار می گیرد. کانون خانواده، جایی است که عواطف و احساسات باید در آنجا رشد و بالندگی پیدا کند، بچه ها محبت و نوازش ببینند، شوهرکه مرد است و طبیعت مرد، طبیعت خام تری نسبت به زن است و در میدان خاصی، شکننده تراست و مرحم زخم او، فقط و فقط نوازش همسراست حتی نه نوازش مادر[30].گاهی کار در بیرون از منزل فرصت محبت به همسر و فرزندان را از زن می گیرد شاید پرستار و مهدکودک ها جایگزینی برای مادر باشند اما هیچ گزینه ای جای محبت به همسر را پر نخواهدکرد. در زندگی غربی زن و شوهر دو هم اتاقی هستند که هر روز صبح سرکار می روند و عصر خسته به خانه برمی گردند. زن از نظرمالی مستقل است و نقش مردانه به خود می گیرد، این الگوها از طریق متون درسی و علمی و همین طور از طریق تکنولوژی و رسانه ها به تفکر زن های جامعه ی ما رخنه می کند ،که با الگوی سبک زندگی اسلامی سازگار نیست. 4-بحران مادری در غرب: غرب با بیرون کشیدن زن از محیط خانه و ارائه ی نقش های بدلی به وی، هم نیاز به نیروی کارش تأمین شد و هم با تغییرسبک زندگی او این نیروی کار، خود مصرف کننده خوبی برای محصولات کارخانه ها گردید. جداکردن مادر از فطرت مادری و از فضای خانه کاری سخت بود که آن هم با طراحی جنبش فمینیسم و شعار برابری زن و مرد حل شد. راهکاری که سبک زندگی زنان را تغییرداد و سبب فاصله گرفتن آنها از نقش مادری و همسری شد. بر اساس باورهای فمینیستی از نقش طبیعی زن، مشمول بازتولید مادر شدن و ازدواج است و همه ی این فعالیت ها با زندگی در محیط مخصوصی در خانه به انجام می رسد. بنابراین پرداختن به این فعالیت ها سبب می شود تا زن از محیط کار عمومی تصمیم گیری، وضع قانون، تولید فرهنگ و دانش، تولید سیاست و... کاملا باز بماند یا تأثیر بسیار حاشیه ای داشته باشد. مدرنیته نقش بسزایی در شکل گیری موج سوم فمینیسم داشت فمنیست های مارکسیست بعد از جذب زنان به بازار کار در سال 1989 مراکز درمانی عامل سقط جنین را در کار خود آزاد گذاشتند و همچنین حق کنترل بارداری و پایان دادن به آن به رسمیت شناخته شد. از خواسته های موج سوم فمینیسم برابری زنان در عرصه های اجتماعی، پایان دادن به بارداری و آزاد بودن سقط جنین بود گاهی به بهانه ی بد شکل کردن موقتی بدن، به هر شکل فمینیسم با این نگاه به جنگ تقدس و جایگاه مادری رفت.[31] بحران مادری در غرب به روایت آمار و اسناد: امروزه 8/13میلیون نفر در آمریکا(23 درصد از کل فرزندان آمریکایی)که زیر15 سال دارند با مادرشان زندگی می کنند. 7/2 میلیون نفر نیز(5 درصد از کل فرزندان آمریکایی) با پدرانشان زندگی می کنند. در فرانسه از اواخر دهه ی 70 میلادی تا سال2000 خانواده ی تک والدینی با رشدی بیش از50% روبه رو شده است در مجموع حدود 2/26 کل بچه های زیر 21 سالی که خانواده های تک والدینی دارند، در خانه زندگی نمی کنند. در آمریکا تعداد مادران مجرد در سال های 1970 تا2000 از سه میلیون نفر به 10 میلیون افزایش یافته است همچنین در همین مدت تعداد پدران مجرد از393000 به 200000 نفر افزایش یافته است در مکزیک مادران نوجوان بین 13 تا 19 ساله، 27 درصد کل حاملگی های این کشور را تشکیل داده اند روابط نامشروع حتی در بین نوجوانان آمریکایی رو به افزایش است. هر از چندی آمارها و اخبار نگران کننده ای در مورد روند رو به افزایش تعداد دختران دبیرستانی که به سبب ارتباط های نامشروع باردار می شوند و فرزندان غیر قانونی خود را به دنیا می آورند منتشر می شود.[32] در ایرلند و در طی سال های 1981 تا 1991 میلادی نرخ خانواده های تک والدینی از 7/5 درصد به 9/7 درصدکل خانواده ها رسیده است. طلاق مهم ترین دلیل رشد تعداد این خانواده ها معرفی می شود. در فرانسه از اواخر دهه ی 70 میلادی تا سال 2000 خانواده ی تک والدینی با رشدی بیشتر از50 درصد روبه رو شده است. در یونان از سال 1980 تعداد مادران ازدواج نکرده 8/29 درصد افزایش یافته است همچنین در انگلیس نیز نسبت خانواده های تک والدینی به حدود 25 درصد کل خانواده ها افزایش یافته است که رشد زیادی را در تعداد مادرانی که هرگز ازدواج نکرده اند و نرخ طلاق در30 سال گذشته نشان می دهد در آلمان و در طول دو دهه ی اخیر تعداد این خانوارها دو برابر شده است که تقریبا همه ی این خانواده ها با سرپرستی مادران اداره می شود.[33] به طورکلی علت بحران مادری در غرب را می توان در موارد ذیل خلاصه کرد: 1-افزایش روابط نامشروع 2-جنبش فمینیسم 3-افزایش آمار طلاق 4-افزایش سن ازدواج 5-رشد هم جنس گرایی 6-تعارضات درونی زنان در جوامع غربی 7-سقط جنین[34] امام خامنه ای در مورد این بحران می فرمایند: زنان غربی به خاطراینکه به خانواده اهمیت ندادند به تربیت فرزند اهمیت ندادند.امروز کار جوامع غربی به جایی رسیده است که میلیون ها جوان تبهکار و فاسد در کشورهای اروپایی و آمریکایی در زیر سایه ی تمدن مادی آن کاخ های سر برافراشته، آن پایگاه های اتمی، آن آسمان خراش های صد و چند طبقه آن پیشرفت های علمی و تکنولوژیک در سن ده سالگی، دوازده سالگی مشغول به کارند. دزدند، قاتلند، معتادند، سیگارمی کشند، حشیش می کشند این به خاطر چیست به خاطرآن است که زن غربی قدر خانواده را ندانست. (بیانات 20/12/1375)[35] 5)تأثیر فضای مجازی بر سبک زندگی: دشمنان غربی، برای تسخیر قلب ها و جایگزین کردن باورها و ارزش های غربی به جای باورها و ارزش های سبک زندگی اسلامی از ابزارهای فراوانی استفاده می کند به طوری که برای همه ی مخاطبان در همه ی سطوح سنی و لایه های اجتماعی برنامه دارند و از همه ی شگردها و هنرهای تبلیغی مدرن برای رسیدن به هدفشان استفاده می کنند. می توان گفت رسانه ها مهم ترین ابزار لیبرالیسم غربی برای تغییر سبک زندگی است این در حالی است که این رسانه ها مکمل سیاست و قدرت غرب هستند. هزینه هایی که غرب در حوزه ی رسانه می کند بسیار سرسام آور است واغلب این فیلم هایی که در این حوزه ساخته می شود در زمینه ی روابط نامشروع جنسی، شیطان پرستی و خشونت است. (شبکه های رویترز، اسوشیتدپرس،یونایتدپرس، فرانس پرس بیش از55 هزار دفتر در سراسر جهان دارند و روزانه بیش از55 میلیون کلمه به کشورهای جهان مخابره می کنند و بیش از 85 درصد اطلاعات و اخباری که در دنیا پخش می شود ساخته و پرداخته ی همین چهار غول خبری است. بیش از دوازده هزار روزنامه و مجله در سراسر دنیا از همین چهار غول خبری تغذیه می شوند[36]. از طرفی ظهور اینترنت، ماهواره ها، بنگاه های بزرگ خبری، روزنامه ها، شبکه های رادیویی و تلوزیونی، ایمیل، موبایل و دیگر رسانه های ارتباطی زمینه ی ارتباط مستقیم، تأثیرگذار، سریع و غیرقابل کنترل با عموم مخاطبان را فراهم کرده است[37]. به هرحال رسانه هایی که در خدمت استعمار هستند برای تبلیغ اندیشه های خود، به صورت مستقیم و غیرمستقیم برای تضعیف اسلام و تغییر سبک زندگی برنامه دارد. با توجه به اینکه درصد بالایی از اطلاعات روزمره ی افراد از طریق بصر به دست می آید. نقش رسانه های تصویری در فرهنگ جامعه به خوبی روشن می شود. یکی از مهم ترین ابزارهایی که در دهه های اخیر توانسته نقشی منحصر به فرد در انتقال فرهنگ و تغییر ارزش داشته باشد سینما بوده، دنیای غرب که مخترع این صنعت است استفاده فراوانی از این ابزار برده است. آنچه در فیلم های امریکایی در مورد زندگی و خانواده به نمایش گذاشته می شود مقداری با حقیقت زندگی در امریکا متفاوت است .سینمای هالیوود و به طور کلی سینمای غرب، تصویری آرمانی از دنیای غرب به نمایش می گذارد و در مقابل، تصویری خشن و غیرقابل پذیرش از زندگی در کشورهای مخالف اندیشه ی غرب نشان می دهد . هالیوود سالانه نزدیک به ششصد حلقه فیلم سینمایی تولید می کند [38]، با توجه به محتوای ایدئولوژیکی سینمای غرب ، تکثیر و ترویج فیلم های غربی در کشورهای اسلامی پیامدی جز رواج اندیشه ها و ارزش های غربی نداشته است . آنچه هالیوود و به طورکل سینمای غربی به تصویر می کشد نوعی از سبک زندگی کاملا مدرن و مادی و مصرف گرایانه است که نظیرش را فقط در سینمای امریکا می توان یافت ، اصالت لذت، روابط جنسی آزاد، مصرف گرایی ، عدم تمایل به ازدواج، خشونت و قدرت طلبی تنها بخشی از مؤلفه هایی است که غرب به تصویر می کشد. سوپر استارها در هالیوود نقش بسیار مهمی دارند، افرادی که سینمای امریکا و بالاخص هالیوود جذابیت های فیزیکی آنها را به نمایش می گذارد و آنها به طور ناخود آگاه به عنوان الگوی پوشش ،الگوی تغییر اندام و چهره قرار می گیرند ، هالیوود به این سبک ، زیبایی شناسی خود را به جهان تحمیل می کند آنجاست که تعریف از زیبایی ارائه می دهد ، هالیوود می گوید چه کسی زیبا و چه کسی زشت است ، به طور مثال علاقه ی جوانان در سال های اخیر به (سولاریوم) و برنزه کردن نشان این است که سفید بودن بدن انسان در گذشته جذاب بوده است و در حال حاضر ارزش شناخته نمی شود . تبلیغ شبکه های ماهواره ای مدلینگ و فیلم های هالیوودی اصلی ترین علت این تغییر ذائقه است . پدیده ی باربیسم که از دهه ی 60 در امریکا رواج پیدا کرد بر اساس فرم بدن زنان روسپی آلمانی طراحی شده بود سپس به نژاد انگلوساکسون تغییر فرم پیدا کرد. سوپراستارهای هالیوودی خود نماد این پدیده هستند با اندامی لاغر و کشیده. روابط جنسی بین زن و مرد به شیوه های هالیوودی ، آسان گرفتن طلاق ، ارزشمند جلوه کردن مجردی و...که جمع این ها می شود اخلاق جنسی نوین، ارزشهایی که هالیوود در حوزه ی روابط جنسی در پی ترویج آن است [39]. رواج غذاهای مدرن که کالری بالا و حجم کم دارند ، به افزایش بی رویه ی چاقی دامن میزند در حالی که توسط همین فیلم ها لاغری و باربیسم به عنوان ارزش معرفی می شود.[40] بنابر این تناقضی در رفتار و زندگی مخاطب ایرانی شکل می گیرد که به فراگیر شدن رژیم های غذایی زیان آور و رقابت در این رژیم گرفتن می انجامد . این تناقض و نیازی که در این بین ایجاد می شود شبیه بسیاری از برنامه های استعمار است که در کشورهای اسلامی اجرا شده است . نتیجه گیری : از مجموع مطالب مذکور در این مقاله نتیجه می گیریم که تغییر سبک زندگی از دیگر برنامه ها ی استعمار پیر است که هر زمانی برای بیرون بردن رقیبان خود از صحنه و عقب مانده نگه داشتن جوامع از عرصه های سیاسی ،علمی ،فرهنگی،اقتصادی و اجتماعی برنامه هایی را اجرا می کند که پس از رنسانس با لباس مدرنیسم به تعبیر خودش سبد گزینه هایی چون جنگ سخت و نرم ،تحریم ،عملیات روانی ،رسانه ،حمایت از جریان ها و... را روی میز خود دارد و پس از اجرا کردن تک تک این گزینه ها و تجربه ی شکست های پی در پی پیکان خود را به سمت خانواده که بنیان زندگی افراد در آن شکل می گیرد نشانه رفته است و قصد دارد با انهدام آن به اهداف شومش نزدیک شود لذاست که باید توجه ویژه ای به مسئله ی سبک زندگی اسلامی در خانواده داشت ، با وجود این که اسلام برای تک تک مسائل چه در حوزه ی فردی و چه در حوزه ی اجتماعی بشر برنامه ارائه کرده است که شامل سبک زندگی اسلامی می شود ما در این مجال منحصراً به بحث خانواده پرداختیم و ان شاءالله در فرصت های بعدی مسائل دیگر سبک زندگی را دنبال خواهیم کرد . منابع : قران کریم ،ترجمه ی ابوالفضل بهرام پور بیانات مقام معظم رهبری مطهری،مرتضی،انسان برآستان دین شریفی،احمدحسین،همیشه بهار رهنمایی،سیداحمد،غرب شناسی شریفی،احمدحسین،جنگ نرم آربلاستر،آنتونی ،ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب جهانبگلو،رامین،مدرنیته گاردنر،ویلیام،جنگ عل��ه خانواده برژینسکی،زیبیکینو،خارج از کنترل ریترز،جورج،نظریه ی جامعه شناسی ویلفورد، ریک، فمینیسم جیمز،سوزان،فمینیسم چراغی کوتیانی،اسماعیل، خانواده، اسلام و فمینیسم مکنون،ثریا، جنسیت و تحول در روابط زن و مرد سایت تحلیلی تبیینی برهان پی نوشت ها : 1.قران کریم30/10روم 2.شریفی.احمدحسین.1391.همیشه بهار.دفترنشرمعارف.نهادنمایندگی مقام معظم رهبری 3.همان 4.رهنمایی.سیداحمد.1388.غرب شناسی.قم.انتشارات موسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی (ره) 5.گیدنز.آنتونی.1377.پیامدهای مدرنیت.ترجمه محسن ثلاثی.تهران.مرکز.ص 4 6.آربلاستر.آنتونی.ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب .ترجمه عباس مخبر.ص22 7.رورتی.ریچارد.دموکراسی نسخه ی واحدی ندارد. ماهنامه ی ناقد سال اول.1383.شماره 3. ص162 8.شریفی.احمدحسین.1389.جنگ نرم.قم.انتشارات موسسه امام خمینی(ره) 9.جهانبگلو.رامین.مدرنیته.دموکراسی و روشنفکران.ص68 10.برژینسکی.زیبینیکو.خارج ازکنترل.ترجمه عبدالرحیم نوه ابراهیم.ص121.122 11.مطهری.مرتضی.انسان بر آستان دین.خلاصه آثار دفتر سوم.ص11 12.ریترز.جورج.نظریه ی جامعه شناسی در دوران معاصر.ترجمه محسن ثلاثی ج 5 .علمی.تهران.1385 13.مطهری.مرتضی.انسان برآستان دین.خلاصه آثار.دفترسوم ص13 14.آربلاستر.آنتونی.ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب.ترجمه ی عباس مخبر.ص50 15.سخنرانی در دانشگاه هاروارد1978 16.العطاس.نقیب.اسلام و دنیوی گروی.محمد.مترجم.آرام.احمد.ص26 17.قران کریم.حجر.15/39 18.همان 19بهشتی.سخنرانی به نقل از روزنامه ی جمهوری اسلامی.1360 20.آربلاستر.آنتونی.ظهور و سقوط لیبرالیسم در غرب.م.عباس مخبرص89 21.بیانات درمراسم فارغ التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس.12/6/77 22.همان 23.گاردنر.ویلیام.جنگ علیه خانواده.ترجمه و تلخیص معصومه محمدی.ص41 24.ویلفورد.ریک.فمینیسم.دریان مکنزی و دیگران.مقدمه ای بر ایدئولوژی های سیاسی.ترجمه م.قائد.مرکز.تهران.1377 25.جیمز.سوزان.فمینیسم.ترجمه ی عباس یزدانی در فمینیسم و دانش های فمینیستی ترجمه و نقد تعدادی از مقالات دایرة المعارف روتلیج ویراستاران: اسماعیل آقابابایی و دیگران.دفترمطالعات و تحقیقات زنان.قم 1382 26.چراغی کوتیانی.اسماعیل 1389.خانواده اسلام و فمینیسم.قم.موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) 27.ویلفورد .ریک.فمینیسم. 28.بیانات دردیدار با اقشار مختلف مردم 15/9/68 29.مکنون.ثریا.جنسیت و تحول در روابط زن و مرد1382 شمسی.ص237.270 30.بیانات در دیدار اعضای شورای فرهنگی اجتماعی زنان.4/10/70 31.چراغی کوتیانی.اسماعیل .فمینیسم 32.سایت تحلیلی تبیینی برهان.زهرا چیذری 33.همان 34.ر.ک.حسن واعظی .استعمار فرانو.جهانی سازی و انقلاب اسلامی.ص97 درجنگ نرم.شریفی.احمدحسین.ص91 35.همان 36.همان 37.سایت تحلیلی برهان امیری حسین 38.همان 39.قران کریم.30/10.روم 40.شریفی.احمدحسین.همیشه بهار. والسلام علی من التبع الهدی