روزنامه کیهان **
دولت از کجا ضربه میخورد؟ / محمد ایمانی
دولت در موقعیت متناقضی قرار گرفته است. اصالتاً باید کانون صیانت از منافع ملی و خط مقدم دفاع باشد و در عین حال یکی از مراکز اصلی در حوزه آسیبپذیری و نفوذ تلقی میشود. میان آنچه دولت باید باشد با آنچه هست فاصلههایی دیده میشود که طبیعتاً به خاستگاه، چیدمان و ترکیب، ظرفیت و قابلیت دولت و میزان ژرفاندیشی و اعتماد به نفس و استقلال فکری و انسجام و اهتمام آن باز میگردد. توقعاتی از هر دولت از جمله دولت یازدهم وجود دارد که متأسفانه برخی واقعیتها، برآورده شدن آن انتظارات را به چالش میکشد. به عنوان مثال وقتی میشنویم فلان مدعی اصلاحطلبی (عضو شورای شهر اول تهران) دولت را «رحم اجارهای اصلاحطلبان» مینامد یا آن دیگری (وزیر کشور دولت اصلاحات) از آقای روحانی به عنوان «کاتالیزور» اصلاحات یاد میکند و یا طیفی از این آدمها با صراحت میگویند «دولت فاقد گفتمان و عقبه مستقل اجتماعی است و هر چه از گفتمان و پایگاه اجتماعی دارد مدیون ماست»، اما در مقابل این جریان پردازش افکار عمومی چیزی جز انفعال و سکوت و تسلیم دیده نمیشود، آن گاه این سؤال پیش میآید که برخی اجزای دولت چه قدر خود را مستقل و محترم و دارای عزت میشناسند تا بتوانند در قوارههای عزت و شخصیت ملی ظاهر شوند؟
طبعاً پاسخ سؤال بعدی سختتر میشود مبنی بر اینکه وقتی دولت نتواند نسبت خود را با چهار تا و نصفی عنصر ورشکسته اما پرروی سیاسی معلوم کند و نوعی احساس بدهکاری دیده میشود، به طریق اولی چگونه میتواند در برابر بیگانگان -از آل سعود پیزوری تا آمریکا و استکبار غرب- سینه سپر کند؟ این یک واقعیت رنجآور است که اعضای غیرتمند دولت و حامیان صادق و دلسوز آن باید برایش چارهای بیاندیشند. اگر نه همین میشود که وزیر خارجه آلمان را با آن استقبال و مراسم کم سابقه در تهران تحویل بگیرند و نشست مقدماتی خلقالساعه برای «کنفرانس مونیخ» ترتیب دهند و فرش قرمز برای وی در دانشگاه تهران پهن کنند اما همین وزیر سر به زیر نزد صهیونیستها، در همان نشست خواستار احترام ایران به رژیم صهیونیستی شود و 2 روز بعد که به ریاض سفر کرد به پاسداشت همه آن سرویس دادنهای نابهجا، خلیج فارس را «خلیج عربی» بخواند! آیا از همین نمونههای زباندرازی کوتولههایی نظیر عادل الجبیر و والتراشتاین نمیتوان سرنوشت عملکرد دولت و وزارت خارجه درباره برجام را حدس زد؟ آیا عجیب نیست که طرف غربی، برجام را مبتنی بر بیاعتمادی و مقدمه جمع کردن بخش مهمی از زیرساخت هستهای ایران بخواند اما این طرف، کسانی همین توافق را مسیر آشتیکنان با آمریکا و مدل قابل توسعه برای شراکتهای بیشتر از جمله درباره مسائل مهم منطقه نظیر سوریه و گشایش سفارت شیطان بزرگ بنامند؟! معلوم نیست مخاطب باید از صداقت نهفته در کلمات یک مقام دولتی خوشحال باشد یا غمگین، که میگوید «تمام تلاش خود را میکنیم که خدای ناکرده فریب طرف مقابل را نخوریم»! معلوم نیست باید از صداقت نهفته در نامه 4 وزیر به رئیس جمهور که هشدار میدهند بیتدبیریهای اقتصادی دولت، در حال نابود کردن آثار روانی توافق هستهای است، چه احساسی پیدا کرد و درباره واکنش مشاور ارشد رئیس جمهور (ترکان) به همین نامه مبنی بر اینکه 4 وزیر دنبال «رانت» و «پول مفت» بودهاند، چه قضاوتی باید داشت. آیا اینکه از هر گوشه دولت، صدایی ناهمخوان با دیگری بلند است و برنامهای غیر از برجام کذایی که این اجزا را هماهنگ کند دیده نمیشود، دغدغه برانگیز نیست و مخاطب عام را وادار نمیکند نسبت به روند دولت در حوزه صیانت از منافع ملی نگران باشد؟! آیا بار کردن تمام تکالیف مدیریتی بر دوش فرافکنی و بهانهجویی و مسئولیت ناپذیری، میتواند کمترین دستاوردی در حوزه کفایت و کارآمدی و اقتدار و پیشرفت ملی داشته باشد؟
ماجرای مذاکرات و توافق موسوم به برجام- با هر قضاوتی که نسبت به آن بشود- عبرتها و درسها و هشدارهای مهمی با خود به همراه دارد. یکی از مهمترین نتایج این آزمون، واقعی شدن ظرفیتی از بدفهمی و سوء برداشت نسبت به خود و حریف است. اینجا یکی از بزنگاههای مهم نفوذ است. دو طیف، یکی از سر خطا و دیگری به عنوان خط برنامهریزی شده - ندانسته یا از سر تعمد- به انحطاط و ابتذال شعور عمومی دامن میزنند و از تضارب این دو خط، عملاً تحریف و تحمیق و تحقیر و خودکمبینی و انفعال و «ما نمیتوانیم» سر برمیآورد. وقتی یک مدیر یامشاور ارشد اشتباهی، به هر انگیزهای میگوید «ما فقط در حوزه آب گوشت بزباش و قرمهسبزی، برتری تکنولوژیکی داریم»، «باید مدیر از خارج وارد کنیم»، «آمریکا ظرف 5 دقیقه میتواند تمام ظرفیت دفاعی ما را نابود کند» و...، پارسنگ که نه، وزنههای سنگینی را در کفه ترازوی دشمن میگذارد؛ هم او را جسورتر میکند و هم بر طلبکاریاش پای میز مذاکره میافزاید. وقتی یک مدیر ارشد دولتی یا غیردولتی برای متنی پر از آسیب و منفذ و پر خلل و فرج نام «فتحالفتوح» یا «پیروزی بزرگتر از فتح خرمشهر» اطلاق میکند یا مثلاً در همایش «روز ملی روستا »میگوید «این توافق، در 100 سال اخیر بیسابقه است»، طبیعتا «تلقین» حریف پسند را به عنوان یک «تلقی» قابل اعتماد (خودی) به افکار عمومی پمپاژ میکند و ادامهاش همین میشود که در قبال زیادهخواهی و زورگویی و خباثت و بدعهدی دشمن بگویند «حق و حد ما همین بود» و تازه باید ممنون معتدلها (پلیس خوبهای) آمریکا در برابر تندروها و پلیس بدهایشان هم باشیم!
مکتب عاشورا و قیام کربلا، گرانیگاه و عمود قائم نهضت ملت ما برای آزاد شدن از بند بردگی طاغوتهاو مستکبران عالم- استقلال و عزت ملی- است. تحریف و مغالطه یا بد تفسیر و توجیه کردن این قیام برای مثلاً توجیه رویکرد پرابهام دولت در نسبت با شیطان بزرگ و دیگر مستکبران عالم، زدن به ریشه و اصل انقلاب و جمهوری اسلامی است و نه فقط توجیه انفعال مقابل استکبار در فلان مسئله خاص. این که گفته شود «درس داستان کربلا، مذاکره بود»، «امام حسین(ع) هم با عمر سعد مذاکره کرد و دست داد» و یا «دولت در مذاکرات هستهای از تاکتیک امام حسین(ع) بهره جست»، دادن آدرس غلط به افکار عمومی و تحریف میزان و فرقان الهی عاشوراست. کدام ناظر بیطرفی حتی اگر محبتی به امام حسین علیهالسلام نداشته باشد، میپذیرد که شعارها و مرام آن حضرت، مرام معامله و شراکت با یزید بود چنان که برخی میگویند مدل برجام را باید به سایر حوزههای مشترک همکاری و شراکت و تعامل در سیاست خارجی و مسائل منطقهای - مشخصا با آمریکا -گسترش داد؟!
همه آنهایی که در یکی دو سال گذشته به ویژه هفته اخیر جهد بلیغ کردند تا اشتیاق مذاکره با آمریکا و تداوم آن را با داستان کربلا گره بزنند، یکبار این شعارهای راهبردی را که امام حسین(ع) پای آنها ایستاد مرور کنند و سپس بگویند که اعتماد و حسنظن به شیطان بزرگ انفعال در برابر او چه نسبتی جز تنافر و تناقض با این شعارها دارد؛
«الا و ان الدعی ابن الدعی قد رکزنی بین اثنین بین السلّهًْ و الذّلهًْ و هیهات منّاالذّله ...». «الموت اولی من رکوب العار...». «انّی لا اری الموت الا سعادهًْ و الحیاهًْ معالظالمین الا برما». «والله لو لم یکن ملجأ و لامأوی لما بایعتُ یزید بن معاویه». «لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا اقرّ اقرار (افرّ فرار) العبید». آیا ترجمه امروزی «الدّعی ابن الدّعی» -زنازاده پسرزنازاده- میشود «کدخدای مؤدب و معتدل» که میشود با او توسعه همکاری و شراکت داد؟! (و البته که سهم کدخدا با رعیت اصلا قابل قیاس نیست و رعیت میشود صدقه خور ارباب!). شما را به خدا با هزار من سریش میتوان نرمش یکطرفه و حسن ظن بیحساب به مستکبران را به ماجرای عاشورا یا حتی صلح عزتمندانه امام حسن علیهالسلام - در نهایت تنهایی و بییاوری - چسباند؟ آیا امام حسن علیهالسلام در همان دوران غربت پس از صلح، هرگز زبان برنده و صریح را درباره معاویه و اطرافیانش (عمر و عاص و دیگران) در غلاف کرد و در آن رویارویی و بحث معروف رسوایشان نکرد؟! اینکه به ما اهانت و اتهام روا دارند یا طلبکارانه سخن بگویند و دولتمردانی بگویند برای مصرف داخلی خودشان است، اقتدا به سیره امام حسن است یا امام حسین (علیهما السلام)؟!
این روحیه، خلاف روحیه جمعی ملت ایران است که در مکتب اهل بیت(ع) و بر محور شجاعت و عزت و دشمنشناسی و بصیرت و غیرت و حکمت پرورش یافته است. خطر چنین روحیهای به مراتب بیشتر از امتیازهایی است که مثلا به واسطه برجام ممکن است به دشمن بدهیم. مسائل مهمتر از برجام اینهاست. «دشمنزدگی» به هر دلیل و با هر توجیهی که باشد، برای یک ملت و دولت در معرض تهدید، مصیبتبار است. احساس صمیمیت با دشمن - چنان که در برخی گفتارها یا رفتارهای نا به جای دیپلماتیک به دفعات دیده شد- یا احساس ابهت و جبروت در دشمن یا رعب و خود کمبینی و تلقی یا تلقین اینکه هر چه قدر عقب بنشینیم و امتیاز بدهیم، طبیعی است چون حد و حق ما همین پایین دستی است، دقیقا خلاف مصلحت عالیه یک ملت است، چه سیاستمداری بخواهد با دشمن بجنگد و چه مذاکره و صلح کند. در حقیقت صاحبان چنین تلقیهایی نه تنها رزمندگان مقاومی برای امنیت و منافع ملی نیستند، بلکه حتی مذاکرهکنندگان و معاملهکنندگان و صلحکنندگان شایستهای هم نیستند.
اصلا لازم نیست کسی حقوق خوانده یا دیپلمات باشد تا بفهمد «همزمانی» تعهدات در کنار «توازن» و برگشتپذیری و ضمانت اجرا و تضمین قرارداد، یک اصل کاملا بدیهی حتی در معامله میان دو فرد عوام و بیسواد است. با این وصف چه اتفاقی میافتد که تیم ایرانی میپذیرد تعهدات چند لایه و متعدد خود را قبل از روز اجرای توافق انجام دهد و پس از آن تازه «روز اجرا» برسد تا مثلا حریف، تعلیق بخشی از تحریمها را به اجرا بگذارد؛ آن هم با این استخوانلای زخم که تحریمها- برخلاف تعهدات برگشتناپذیر ما- به سرعت چکاندن یک ماشه، برگشتپذیر باشد و با کمترین شکایت و بهانهای، الزاما باید برای ادامه تعلیق تحریمها، نظر مساعد هر 8 عضو کمیسیون مشترک جلب شود؟! آیا به این معنا - و به انواع قرائن - توافق موسوم به برجام، عبرتآموز نیست؟ و اگر انواعی از این ایرادها و آسیبهای بزرگ در جای جای آن- مانند یک میدان مین- تعبیه شده، نباید نخبگان و صاحبنظران ما نگران ابهامها و ضعفهای ساختاری و خسارتهای بزرگ محتمل در مسیر اجرای برجام و تبعات آن باشند؟
دولت در ابعاد «استقلال سیاسی- فکری»، «تحلیلی- رویکردی»، «نحوه تعامل با دوستان و دشمنان» و «قضاوت کلان نسبت به خود و بیگانه» دچار آسیبها و خطاهای متعددی است. این آسیبها و رخنهها باید برطرف شود، چه به همت اعضای مومن و غیور دولت، چه با مطالبه صاحبنظران و نخبگان و کارشناسانی که دلمشغولیهای انقلابی یا حتی صرفا ملی دارند. اگر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی مبتنی بر بسیج همیشگی نیروها و ظرفیتهاست، اولویت بسیج ملی بستن این آسیبها و روزنههای فرهنگی، سیاسی، مدیریتی، اقتصادی و امنیتی است. البته باید میان «خطا و بدفهمی» و «خط نفوذ و تحریف و تحقیر»، مرز پررنگی ترسیم کرد تا ظرفیت خودی در خدمت دشمن قرار نگیرد.
***************************************
روزنامه قدس **
شکاف میان منافع آل سعود و آمریکا در سوریه/ محمدحسین جعفریان
هفته گذشته نشست چهار جانبه وزرای خارجه آمریکا، روسیه، عربستان و ترکیه در وین برگزار شد...
گفته شده بود، هدف از آن بررسی بحران سوریه است اما تمام بحثها در آن به «بشار اسد» و چگونگی نقش وی در آینده سوریه مربوط میشد. «عادل الجبیر» وزیر خارجه آل سعود با تأکید دوباره بر اینکه کشورش برای اسد نقشی در دولت انتقالی و آینده سوریه قایل نیست، تلویحاً از نتایج این نشست اظهار نارضایتی کرد و گفت: «درباره زمان کنارهگیری اسد به توافقی نرسیدیم.» جان کری، وزیر خارجه آمریکا اما ضمن اظهار رضایت اعلام کرد؛ «نشست مفیدی بود و ایدههای تازهای مطرح شد.» او با خوشبینی افزوده است: «ایدههای مطرح شده در وین، میتواند در نهایت روند تحولات را در سوریه تغییر دهد.» به نظر میرسد مسکو توانسته است تا حدی نظر واشنگتن را نیز در این خصوص جلب کند و این یک پیروزی دیپلماسی بزرگ برای کرملین و البته شکستی تأسفبار برای متحدان آمریکا که در آشوبهای سوریه دست دارند به شمار میرود. ترکیه، قطر و عربستان شاهد بر باد رفتن سرمایهگذاریهای کلان خود روی تروریستهای سوری هستند. آنها میدانند روسها بسادگی بر سر حذف اسد وارد معامله نخواهند شد، از این رو تمام سعی خود را میکنند تا از پنجره مخالفت با ابقای اسد به مخالفت با کلیت حضور روسیه در میدانهای درگیری ادامه دهند. اگر نه آنها خوب میدانند حتی اگر بنا بر حذف اسد باشد، مسکو اجازه نمیدهد، چهره ذی نفوذی از طرفداران آنها در دمشق به قدرت برسد و تمام زحمات ارتش سرخ را بر باد دهد. روسها بخوبی دریافتهاند که نظیر میدانهای جنگ در سوریه، برای پیشروی در میدانهای دیپلماسی نیز نیازمند متحدانی پرنفوذند. در تعقیب همین رویکرد است که «لاوروف» وزیر خارجه آنها پس از نشست وین تأکید کرد، در ادامه این مذاکرات باید کشورهای بیشتری حضور داشته باشند و مشخصاً از ایران و مصر نام برد. ریاض و آنکارا بشدت سعی دارند تا کاخ سفید را در رویکردی تهاجمی مقابل روسها قرار دهند و مسکو با هوشیاری متوجه این نیرنگ شده و به عکس در حال ایجاد شکاف میان منافع آمریکا و آل سعود و اردوغان است. در این میان البته باید متوجه معاملات کرملین نیز با کاخ سفید بود. اینکه آنها توانستهاند تا اینجا کما بیش واشنگتن را همسو با عملکرد خود در سوریه نگه دارند نکته مبهمی است هر چه هست روند فعلی بسیار به ضرر تروریستها و حامیان آنهاست و مشکل آل سعود و اردوغان به خطر افتادن حیات آنهاست و اسد بهانه مخالفت آنهاست.
***************************************
روزنامه رسالت**
عبرت هاي برجام / سيد مسعود شهيدي
بالاخره مذاکرات طولاني و ملالآور هستهاي که از مهرماه سال 1382 با محوريت آقاي حسن روحاني با کشورهاي غربي آغاز شده و سپس با مسئوليت آقاي علي لاريجاني و آقاي سعيد جليلي ادامه يافته بود، در زمان مسئوليت آقاي محمد جواد ظريف در تيرماه سال 1394 به ايستگاه پاياني رسيد و با انتشار سند توافق هستهاي دوازده سال مذاکره سخت و دشوار به پايان رسيد.
در ابتداي دهه هشتاد که تازه فعاليت هستهاي ايران به اطلاع عموم ميرسيد، برخي گروههاي سياسي و اپوزيسيون خارج کشور با لحن تمسخرآميز اين خبر را دروغ ميخواندند و باور نمي کردند ايران اسلامي به مرحلهاي از پيشرفت علمي رسيده باشد که در حوزه انرژي هستهاي بتواند حرفي بزند. حتي هفتاد نفر از اساتيد دلسوز دانشگاههاي کشور طي نامهاي به مقام معظم رهبري مشفقانه توصيه کردند که معظم له به ادعاهاي افراد عامي در مورد انرژي هستهاي توجهي نکرده و چنين ادعاي غيرممکني را در سخنرانيها مطرح نکنند.
به مرور زمان همه دريافتند که دست يافتن ايران به اورانيوم غني شده يک واقعيت انکارناپذير است و ايران عضو باشگاه هستهاي جهان شده و به معدود کشورهاي توليد کننده اورانيوم غني شده پيوسته است. از آن پس بود که تلاش گستردهاي در خارج و داخل کشور براي متوقف کردن اين فرايند علمي، اقتصادي و صنعتي آغاز شد تا ايران نتواند از چنين موقعيت تحسينبرانگيزي در افکار عمومي جهانيان و به ويژه در بين کشورهاي اسلامي برخوردار باشد.
طي مذاکرات اوايل دهه هشتاد آقاي روحاني يک طرفه و داوطلبانه و موقت حاضر شد فعاليت غنيسازي ايران را تعليق کند تا آنها طبق توافقي که انجام شده بود حق غنيسازي ايران را به رسميت بشناسند و گمان ميشد با اين اقدام يکطرفه و اعتمادساز طرف مقابل به وعده خودش عمل ميکند اما با نقض عهد طرف مقابل اين رويکرد با شکست روبهرو شد و آنها پس از دوسال تعليق و
در حالي که آقاي روحاني با دست خالي تلاش ميکرد آنها را به انجام وعده خود ترغيب کند آنها آب پاکي را روي دست ايشان ريخته و گفتند منظور تعليق ابدي بوده است! ايران با مشاهده اين ادعاي وقيحانه و اين عهدشکني بيشرمانه، تعليقهاي داوطلبانه را کنار گذاشت و غنيسازي را آغاز کرد. در دومين توافق قدرتهاي غربي و به ويژه آمريکا با ايران و ترکيه و مکزيک به اين جمعبندي مشترک رسيدند که اورانيوم غني شده بيست درصد مورد نياز راکتور تحقيقاتي تهران را با اورانيوم 3/5 درصد ايران معاوضه کنند و وقتي همه مراحل توافق انجام شد، نخست وزير ترکيه و رئيس جمهور مکزيک در کمال ناباوري مشاهده کردند آمريکا اين توافق خود را زير پا گذاشت. گويي عهدشکني و زير پا گذاشتن عهد و پيمان جزئي از سياست خارجي آمريکاست.
پس از اين دغلکاري ايران کمر همت بست و پس از چند سال تلاش جهادي و با پيشرفتي غيرقابل باور به اورانيوم بيست درصد دست يافت و حيرت مراکز سياسي و هستهاي جهان را برانگيخت. فاصله اورانيوم بيست درصد با نود درصد فاصله کمي است و به همين دليل اسرائيل و قدرتهاي جهاني وحشتزده شدند و اين بار ملتسمانه درخواست مذاکره کردند.
در اواخر دولت قبل، رئيس جمهور آمريکا طي پيامها و نامههايي قبول کرد که ديگر درصدد براندازي جمهوري اسلامي نباشد، حق غنيسازي ايران را به رسميت بشناسد، تحريمها را بردارد و پرونده هستهاي ايران را مختومه نمايد. خداوند خواست اين بار هم حيله و نيرنگ آنها که برخي از خوش باوران را به اشتباه انداخته بود، خيلي زود رنگ ببازد و در فتنه سال 88 دروغگويي و عهدشکني آنها آشکار شود. فتنه شکست خورد در حالي که آمريکا براي چندمين بار ماهيت خود را آشکار کرده بود. رئيس جمهور آمريکا پس از نااميد شدن از فتنه باز هم از موضع ضعف درخواست مذاکره مستقيم کرد تا مشکل هستهاي را خاتمه دهد.
اين بار نيز در طول دو سال مذاکره انواع حيلهها، دغلکاريها، زيادهطلبيها و دروغگوييها را به کار برد و بارها مطالب آنها از سوي مسئولين ايران تکذيب شد و در نهايت توافقهايي در لوزان، ژنو و وين که توافق نهايي بود به عمل آمد. اين بار هم هنوز امضاي آنها خشک نشده بود که تفسيرها و تأويلهايي صدوهشتاد درجه مخالف با تفسيرهاي وزارت خارجه ايران بيان شد، توام با همه اين فريبکاريها که اعتراضها و رد و تکذيبها را به دنبال داشت. سندي به نام برجام به عنوان يک توافقنامه پا به عرصه وجود گذاشت و همه طرفهاي اصلي وارد بررسي و تبيين جزئيات آن شدند.
در اين مدت، آنچه وراي جزئيات برجام در افکار عمومي جهانيان نقش بست و قطعاً از اصل توافق مهمتر و حياتيتر است، آنکه ايران اسلامي که طي سي سال به وسيله قدرتهاي جهاني و رسانههاي بينالمللي همواره نظامي ضعيف، عقب مانده و در حال فروپاشي معرفي شده بود، موفق شد دوازده سال يک تنه در مقابل همه قدرتها بايستد، آنها را به پشت ميز مذاکره بنشاند و با اقتدار اين کشمکش و همآوردي را در سه دولت کاملاً متفاوت مديريت کند. يک کشور به ظاهر کوچک که يک صدم خاک دنيا را دارد، محال است بتواند براي احقاق حقوق خود با همه قدرتهاي مطرح جهان رو در رو شود و دوازده سال اين رودررويي را با اقتدار ادامه دهد مگر آنکه از يک پشتوانه و استحکام دروني فراتر از رقباي خود برخوردار باشد. ملتها از خود ميپرسيدند اگر ايران اينگونه که رسانههاي جهاني ميگويند ضعيف، فاقد پشتوانه ملي و مردمي، بياعتبار و در حال سقوط است چگونه ميتواند دوازده سال در برابر اراده همه قدرتهاي جهاني مقاومت کند و چگونه است که آنها حاضر شدهاند در اين رقابت علني همه دسته جمعي در مقابل اين کشور پشت ميز مذاکره بنشينند. اين صحنه به تنهايي اثبات کننده اين واقعيت است که ايران اسلامي تبديل به يک قدرت جهاني شده است.
همه دنيا شاهد بودند که کشور ليبي فقط با يک تشر آمريکا، تمام تاسيسات هستهاي خود را جمع کرد و با کشتي به آمريکا فرستاد تا بتواند زنده بماند. بسياري از ما ايرانيها و طرفداران انقلاب و نظام جمهوري اسلامي به دليل ضعفها و کاستي هايي که در عملکرد مديران و دستگاههاي مختلف مشاهده ميکنيم، هنوز باور نداريم که خداوند متعال به برکت نصرتي که ملت ايران به اسلام و امام(ره) نمود و به برکت خونهايي که در راه مکتب عاشورا داد و به برکت مقاومت و ايستادگي که در همه مشکلات از خود نشان داد، چه جايگاه رفيعي برايش مقدر فرموده و در چشم جهانيان چه عزت و اقتداري به او بخشيده بايد اين واقعيت غيرقابل انکار را پذيرفت و فراتر از آن بايد باور کرد که اين هنوز ابتداي راه اعتلاي اسلام و ايران اسلامي است.
اين مناصب که ديدهاي جزوي است
کار کلي هنوز در قدر است
باش تا صبح دولتش بدمد
کاين هنوز از نتايج سحر است
هرگز نبايد به بهانه ضعفها و نقصهاي موجود در دستگاهها و سازمانهاي اداره کننده کشور از شکر اين نعمت بزرگ غفلت نمود و از فراهم کردن توشه لازم براي چنين جايگاه والايي عقب ماند.
همه علائم و نشانهها و همه واقعيتهاي موجود در سطح منطقه و جهان گوياي اين حقيقت است که فصل تازهاي از ظهور جهاني اسلام آغاز شده و ملت عاشورايي ايران پرچم آن را به شايستگي بر دوش گرفته است. توافقنامه هستهاي از آنجا که يک توافقنامه مهم و حساس بينالمللي است و تعهدات مهمي براي ايران ايجاد ميکند، از همان ابتدا مورد توجه دقيق کارشناسان، سياستمداران و صاحبنظران و عموم مردم قرار گرفت تا امتيازات داده شده و گرفته شده و ميزان و بهاي هر کدام فهميده شده و با يکديگر مقايسه گردد و دقت شود که حريف بد سابقه و دغلکار که با پشتوانه چند صد سال استعمارگري و فريب ملتها اکنون همه عده و عُدّه علمي تخصصي و تجربي خود را به ميدان مذاکره آورده، تيم مذاکره کننده ما را فريب ندهد. مقام معظم رهبري هر بار تيم مذاکره کننده را هشدار دادند که خصومتورزي، حيلهگري و خيانتپيشگي طرف مقابل را فراموش نکنند. آيت الله جوادي آملي در همان ابتداي مذاکرات تيم جديد با توجه به نگاه خوشبينانهاي که اين تيم به طرف مقابل داشت، با صراحت به وزير محترم خارجه فرمودند: پس از آنکه با آنها دست داديد، انگشتان دست خود را بشماريد. اين دلواپسي و نگراني فقط مخصوص ايشان نبود. هر کس آمريکا و انگلستان و سوابق و فريبکاريها و خيانتهاي آنها را ميدانست، چنين نگرانيهايي داشت و از سر خيرخواهي تذکرات لازم را به تيم مذاکره کننده ميداد تا بر دقت و مراقبت آنها بيفزايد.
مذاکرات در چنين شرايطي ادامه يافت و به پايان رسيد و برجام منتشر شد. اين بار هم رئيس جمهور طي نامه بلندبالايي به رهبر معظم انقلاب و طي يک سخنراني مهم بازهم با خوشبيني کامل و بدون هيچگونه نگراني، برجام را به عنوان سند آزادي، خاتمه تمام مشکلات کشور، فتح الفتوح دولت، پيروزي بر ابرقدرتها و پايان همه تحريمها و احقاق تمامي حقوق هستهاي ايران و پايان يافتن تمام تهديدها و خطرها معرفي کرد و تبريک گفت. اين نگاه رويايي و خوشبينانه که براي هيچ کارشناس خبره و سياستمدار باتجربهاي قابل قبول نبود از طرف رهبر معظم انقلاب اسلامي مثل دفعات قبل با برخوردي بزرگوارانه و صبورانه رو بهرو شد و معظم له ضمن تشکر از زحمات تيم مذاکره کننده، برجام را بدون هيچگونه قضاوت مثبت يا منفي براي بررسي جزئيات به مراکز قانوني کشور هدايت نمودند و در مرحله بعد شوراي عالي امنيت ملي و مجلس شوراي اسلامي را به عنوان مراکز قانوني معرفي نمودند. ضمنا از دولت و کارشناسان خواستند تا فضاي لازم براي نقد و بررسي دقيق و جزء به جزء توافقنامه را فراهم کنند.
متاسفانه اين پرونده بسيار مهم و مرتبط با منافع ملي که بايد همه جناحهاي سياسي را به مشارکتي هماهنگ و دلسوزانه واميداشت، با کوتاهبيني برخي مسئولان زمينهساز يک دوگانه افراط و تفريط و رقابت داخلي شد.
از يک سو دولت آن را پيروزي تاريخي و فتح و ظفر و به زانو درآوردن ابرقدرتها ناميد. رئيس مجمع تشخيص مصلحت آن را فتحي بزرگتر از فتح خرمشهر دانست و اعلان کرد اکنون ديگر ايران متهم به حمايت از تروريسم نيست! وزارت خارجه هم سنگ تمام گذاشت و اين توافق را نجات دهنده ملت و کشور ايران معرفي کرد و در حالي که هنوز متن توافقنامه منتشر نشده و کسي از آن اطلاع نداشت، جشن و پايکوبي رسانههاي همسو با دولت برپا شد و از سوي ديگر اظهارات رسمي مقامات آمريکايي که ايران را به زانو افتاده و عقب رانده شده و در کنترل همه جانبه و خود را پيروز ميدان معرفي ميکردند و تصريح ميکردند هرگز حق هستهاي ايران را به رسميت نشناختهاند و رسماً اعلان ميکردند اين پيروزي هرگز با حمله نظامي حاصل نميشد، آنچنان کام برخي از دلسوزان کشور را تلخ ميکرد که ابعاد مثبت توافقنامه تحت الشعاع آن قرار ميگرفت.
دولت بر خلاف تدبير، بسيار عجولانه و در اقدامي يکجانبه در موضع دفاع کامل از اصل و فرع توافقنامه برآمد و هرگونه انتقادي نسبت به آن را با جملات تند و گزنده پاسخ گفت. دولت هرگونه دلواپسي و نگراني نسبت به هر قسمت از توافقنامه را مردود شمرد و منتقدان را به اسرائيل تشبيه و کاسب تحريم خواند. سختگيري به جايي رسيد که با اهتمام دولت برخي منتقدان، کارشناسان و نمايندگان دلسوز مجلس به دادگاه معرفي و برخي نشريات منتقد توقيف و تعدادي از سايتها و روزنامههاي معروف اخطار قانوني گرفتند و فضايي امنيتي حول و حوش برجام پديد آوردند.
شوراي عالي امنيت ملي پس از بررسي برجام نظرات خود را در تاريخ 19/5/94 براي رهبر معظم انقلاب اسلامي ارسال کرد. در مجلس نيز کميسيون ويژه که براي بررسي برجام تشکيل شده بود، گزارش کارشناسي خود را که مشتمل بر نقاط ضعف و قوت برجام بود در تاريخ 12/7/94 در مجلس قرائت کرد و بلافاصله پس از آن هيئت رئيسه مجلس طرحي بسيار محتاطانه و کلي را که از دو ماه قبل، جهت جلب رضايت دولت فراهم شده بود و طبيعتاً به نقاط ضعف مطرح شده در کميسيون ويژه توجه نداشت، در دستور کار قرار داد. اين طرح در تاريخ 21/7/94 بدون استماع 200 نظر اصلاحي نمايندگان به سرعت به تصويب رسيد که نظر رسمي مجلس در قبال برجام محسوب ميشود و موجب تشکر و امتنان دولت گرديد. مقام معظم رهبري پس از انجام اين مراحل قانوني طي نامهاي در تاريخ 29/7/94 در پاسخ به نامه شوراي عالي امنيت ملي ضمن تاکيد بر بندهاي مندرج در مصوبههاي مجلس و شوراي عالي امنيت ملي نظرات و ديدگاههاي جديدي را به آنها افزودند و دولت را در اجراي برجام موظف به رعايت تمامي اين نقطه نظرات کردند. بدين ترتيب پرونده برجام در مرحله گفتگو و تصميمگيري مراحل قانوني خود را طي کرد و مرحله اجرا که قطعا اهميتي بيشتر از مرحله تصميمگيري دارد آغاز شد. خلاصهترين جمعبندي که از نقطه نظرات مقام معظم رهبري و شوراي عالي امنيت ملي و مجلس شوراي اسلامي ميتوان ارائه داد، اين است که مجموعاً 28 مورد دلواپسي و نگراني در مورد برجام ارائه شده که دولت بايد در مرحله اجرا اين نگرانيها را مرتفع نمايد.
در آنچه در مرحله گفتگو و تصميمگيري گذشت درسها و عبرتهاي بزرگ و جود دارد که اگر مورد توجه قرار گيرد در مرحله اجرا مسير بهتري طي خواهد شد و موفقيتهاي بيشتري حاصل خواهد گرديد. اولا اين سئوال مطرح است که دولت و وزارت خارجه که به خوبي از خطوط قرمز نظام و نقطه نظرات مقام معظم رهبري مطلع بودند و بيش از هر منتقدي از نقاط ضعف و خلأهاي برجام آگاهي داشتند، چرا حتي يک انتقاد را از انتقادکنندگان نميپذيرفتند و مطلقاً نقاط ضعف برجام را انکار مي کردند؟ ثانيا رسانهها و کارشناسان طرفدار دولت که آنها هم نقاط ضعف برجام را تشخيص ميدادند و در قبال منافع ملي مسئوليت وجداني و شرعي و ملي داشتند چرا توافقنامه را مثل وحي آسماني مورد تجليل و تکريم قرار داده و هيچگونه نقص و ضعف و خلائي را در مورد آن ذکر نميکردند؟
ثالثا چرا منتقدان را که چهرههايي علاقمند به کشور و ملت بوده و عمدتاً همين نگرانيهاي 28 گانه را مورد تاکيد قرار ميدادند، آنگونه بيرحمانه مورد تهاجم و تخريب قرار دادند و با اسرائيل مقايسهشان کردند. آنچه امروز قطعي و يقيني است اين است که در مورد برجام اين 28 دلواپسي مهم وجود دارد و بايد در مرحله اجرا اين نگرانيها مرتفع شود. اگر دولت و رسانههاي همسو با دولت اين 28 نقطه ضعف برجام را صميمانه بپذيرند نه فقط مسير اجرا هموارتر و سهلتر و موفقيتآميزتر خواهد شد بلکه همه اختلافها و کدورتهايي که در اين دو سال بر سر مذاکرات هستهاي به وجود آمد، همه برطرف خواهد شد و سياستگذار و قانونگذار و مجري و منتقد در اين مرحله بسيار حساس به وحدت کلي خواهند رسيد و وحدت کلمه مقدمه پيروزي بزرگ براي همه آنها خواهد بود.
اگر اين نگرانيهاي 28 گانه از سوي دولت و رسانههاي طرفدار دولت به رسميت شناخته شود و به دور از تفسير و تاويل هاي سليقهاي در مرحله اجرا مرتفع گردد، اگر در فراز و نشيبهاي مرحله اجرا به انتقادهاي منتقدين کمي مهربانانهتر از قبل، توجه شود و اگر خوشبيني افراطي دولت و وزارت خارجه که عامل اصلي خلاهاي کنوني در توافقنامه است و دهها بار از سوي مقام معظم رهبري و ديگر بزرگان کشور مورد انتقاد قرار گرفته تبديل به واقعبيني شود و اگر نامه رئيس جمهور به مقام معظم رهبري که در آن با فراغ بال کليه تحريمها پايان يافته و کليه حقوق هستهاي ايران احقاق شده و کليه تهديدها و خصومتها پايان يافته معرفي شده کمي تعديل و به واقعيات نزديک شود و اگر منتقدين نيز انتقادهايي فراتر از اين 28 مورد را کنار گذاشته و فقط روي اجراي اين بندها متمرکز شوند، موفقيت ايران در مرحله اجرا، تضمين خواهد شد. بايد پذيرفت که خوشبينيهاي افراطي در مناسبات بين المللي جايگاهي ندارد و نبايد در مرحله اجرا همچنان بر عملکرد دولت سايه اندازد. تداوم خوشبيني افراطي دولت قطعاً مسئوليت نظارتي مجلس و شوراي عالي امنيت ملي را در مرحله اجراي برجام سنگينتر ميکند. در مرحله مذاکرات به توصيه آيت الله جوادي آملي توجه کافي نشد و اکنون آقاي ظريف پس از دست دادن با آمريکا در طول مذاکرات هستهاي چند انگشت خود را از دست داده است (28 نقطه ضعف) لذا بايد در مرحله اجرا با اتخاذ راهبرد واقعنگر مراقب بقيه انگشتهاي خود باشيم. در اين مرحله نبايد فراموش کنيم که راهبرد دشمن در بند بند برجام نفوذ در مراکز تصميمسازي و تصميمگيري کشور است و خوشبيني به دشمن و عوامل دشمن و مرتبطين با دشمن مساعدترين زمينهساز تحقق اين راهبرد است.
با مرور بر اسامي کساني که در گذشته دوست و همکار و مورد اعتماد ما بودهاند و اکنون در زمره همکاران مراکز سياسي آمريکا شناخته ميشوند، ميتوان روزنههاي نفوذ کنوني را شناسايي کرد. معمولا اينگونه افراد ويژگيهاي فرهنگي و رفتاري مشترکي دارند. مهمترين اين ويژگيها دوستي با آمريکا و حرکت در جدول آمريکا است. شناسايي اين نوع افراد در مراکز مهم تصميمسازي و تصميمگيري کار دشواري نيست، تغيير رويکرد از خوشبيني به واقع بيني کار دشواري است که اصليترين موضوع مبتلابه کشور ما و اصليترين وظيفه شرعي و قانوني، در دوران اجراي برجام است. اگر فرصتي براي مطالعه وصيتنامه امام بزرگوارمان داشته باشيم، راهبرد و نقشه راه اسلام در قبال آمريکا و طريق رستگاري در اين مسير را به روشني خواهيم يافت.
***************************************
روزنامه جمهوری اسلامی**
کارنامه سازمان ملل 70 سال خدمت به زورگویان
بسمالله الرحمن الرحیم
این روزها به مناسبت هفتادمین سالگرد تاسیس سازمان ملل جشنهائی در کشورهای مختلف برگزار میشود تا از تشکیل این سازمان و فعالیتهای آن قدردانی صورت گیرد. در این جشنها معمولاً تلاش میشود اظهارات، حاوی مطالب و محورهائی باشند که نشان دهند سازمان ملل عملکرد مثبتی داشته است. اما انصافاً عملکرد سازمان ملل با این جایگاه و پایگاه جهانی تحت هیچ شرایطی با انتظارات جامعه جهانی به ویژه در برخورد با عوامل بحرانساز و مقابله با کانونهای بحران، سازگاری و مطابقتی ندارد.
بسیاری از دستورالعملها، معیارها و روشهای مدون در این مقولات، بر روی کاغذ عموماً حاوی نکات مثبت و قابل قبولی است که انتظارات فراوانی را ایجاد میکند ولی در میدان عمل کمتر شاهد تحقق آن نکات مثبت هستیم و چه بسا در پرتو آن، سازمان ملل عملکرد دیگری داشته و حتی کارنامه سیاهی را به نمایش گذاشته است. شنیدن و باورکردن این نکته، تلخ است ولی واقعیت دارد که نطفه بسیاری از جنگها و بحرانها از نقشآفرینی منفی سازمان ملل و اجزاء آن از جمله «شورای امنیت» حاصل آمده و در طول تاریخ، همچون غده چرکینی، یک کانون بحران همیشگی را به وجود آورده است.
مسئله فلسطین، تلخترین پدیده از این نوع است که با به رسمیت شناختن موجودیت غیرقانونی و جعلی یک رژیم اشغالگر که سرزمین اسلامی فلسطین را غصب کرده، اساس یک بحران ریشهدار را در قلب منطقه نفت خیز جهان اسلام ایجاد و پایهریزی کردند درحالی که این اقدام شورای امنیت سازمان ملل فاقد وجاهت قانونی بوده است. این بدان معنی است که سازمان ملل شریک جرم رژیم اشغالگر صهیونیستی است و در تمامی آثار و تبعات چنین تصمیم و اقدامی مشارکت داشته و دارد.
اما این تنها پدیده از این نوع نیست. دنیا در جنگ ویتنام، جنگ مالویناس، جنگهای اعراب و اسرائیل، جنگ 8 ساله عراق علیه ایران و دهها بحران دیگر شاهد اقدامات یکطرفه، بیتفاوتی و بیعملی یا اقدامی نامناسب با الزامات بحرانها از طرف شورای امنیت و سازمان ملل بوده است. سازمان ملل به ویژه شورای امنیت در بسیاری از موارد مجوزهای تاسف باری به جنگ افروزان و سلطهجویان داده است. از جمله قطعنامه 2216 درباره یمن، صراحتاً مهر تایید سازمان ملل را بر روی دخالتهای سیاسی و مداخلات نظامی و حتی جنایات جنگی و شرارتهای آل سعود و متحدانش در یمن زده و باصطلاح به این جنایات ضدانسانی مشروعیت بخشیده است. اکنون دبیرکل سازمان ملل خواستار آتش بس در یمن است اما به این نکته نمیاندیشد که اساس تصمیم اولیه شورای امنیت زیر سئوال و به کلی مردود و غیرقانونی است و به منزله دخالت در امور داخلی یمن محسوب میشود. حتی گزارشهای منتسب به سازمان ملل هم عموماً در معرض دستکاری قدرتها قرار میگیرد. از جمله گزارش گروه حقیقت یاب درخصوص فجایع مربوط به نسلکشی در «رواندا» که منجر به قتل عام 800 هزار نفر از مردم رواندا شد، مطابق بررسیها مشخص گردید که فرانسه از طریق مداخلات نظامی در «رواندا» متهم اصلی و ردیف اول این پرونده جنایتکارانه بوده است لکن براثر بده – بستانهای پشت پرده، در این گزارش دستکاری شد و نقش پررنگ فرانسه حذف و مسئله درحد یک جنگ داخلی منجر به کشتار از طریق دعوا معرفی گردید.
کم نیستند مواردی که قطعنامهای علیه عاملین جنگ و جنایت و بحران تنظیم گردیده ولی بخاطر نقش موثر صاحبان حق وتو، اساس موضوع بدون هیچگونه تصمیم و اقدام الزامآوری، مشمول مرور زمان شده است. انبوه قطعنامههای تنظیمی علیه جنایات و شرارتهای رژیم صهیونیستی توسط آمریکا و انگلیس وتو شده و عملاً اشغالگران را برای شرارت بیشتر مورد تشویق و حمایت قرار داده است. بدین ترتیب شورای امنیت سازمان ملل با سکوت خود یا تایید یکی از طرفهای بحران یا تصمیمی نامتناسب با ابعاد فاجعه یا بحران، به بحرانها دامن زده و عملاً طرف خاصی را به ادامه حق کشی و پایمال کردن حقوق دیگران تشویق کرده است. اگرچه این تصمیمات و اقدامات غیرقابل توجیه عموماً با اراده حداقل یکی از صاحبان حق وتو شکل گرفته ولی عملاً نشانگر ساختار معیوب سازمان ملل و ترکیب نارسای شورای امنیت بوده و نمایشی از ناتوانی، بیکفایتی و انفعال سازمان ملل را در برابر دید جهانیان اجرا کرده است. مهمترین نمونه از این نوع، اقدام جانبدارانه شورای امنیت درخصوص لانه گزینی تروریستهای یهودی در سرزمین فلسطین در طول سالهای قبل و بعد از دو جنگ جهانی و بیتفاوتی امروزین در قبال شرارتهای بیحد و مرز تروریستهای تکفیری و داعش و جنگهای نیابتی در لیبی، سوریه، عراق، یمن و سایر کشورهای عربی و اسلامی است. هر چند دبیرکل و اجزای سازمان ملل از موجودیت این سازمان دفاع میکنند و به توجیه عملکرد ناموفق و پرابهام آن میپردازد ولی از دیدگاه ملتها به ویژه ملتهای ستمدیده و زجر کشیده، سازمان ملل هرگز کارنامه دلگرم کننده و قابل دفاعی نداشته و همواره در خدمت زورگویان بوده است. طبعاً اگر از این پس نیز تغییر جدی، محسوس و مورد انتظاری در ساختار و اساسنامه و منشور ملل متحد صورت نگیرد، این ظلم سازمان یافته، با استمرار خود چشمانداز مشابه را به آیندگان هم تحمیل خواهد کرد. در آنصورت فهرست عملکرد سازمان ملل و کارنامه این سازمان در دهههای آینده نیز حاوی نقطه قوتی نیست که موجبات شادمانی و جشن و سرور ملتهای تحت ستم را فراهم سازد. بلکه انتظارات برآورده نشدهای را در بر میگیرد که از فلسفه وجودی سازمان ملل سرچشمه گرفته است.
***************************************
روزنامه ایران**
هراس منتقدان از دستاوردهای اقتصادی برجام/محمدصادق جنانصفت
منتقدان رادیکال و تندرو دولت یازدهم همه نیروهای پنهان و پیدای فکری و مادی خود را به کار بستند تا در مقاطع زمانی گوناگون و در مسیرهای تدارک دیده شده مصالحه ایران و گروه کشورهای 1+5 راهبندان ایجاد کنند اما شرایط عمومی جامعه ایرانی در کلیت خود گونهای آرایش پیدا کرده بود که این راهبندانهای مصنوعی به جایی نرسید. پس از گفتوگوهای نفسگیر و طولانی ایران و گروه کشورهای 1+5 که مصالحه بزرگ را رقم زد، مسیرهای قانونی شدن برجام با وجود شدیدترین مخالفتها و اتهامزنیهای افراطیون بسرعت سپری شد و اکنون ایران و گروه کشورهای 1+5 در انتظار روزهای اندک باقی مانده تا زمان اجرای برجام ماندهاند.
در روزهای اخیر منتقدان از اینکه مانع اجرای برجام شوند، ناامید شده و راههای تازهای برای ابراز مخالفت با دستاوردهای انکار ناشدنی آن جستوجو میکنند. هدف این است افکار عمومی را متقاعد کنند کاری که دولت در 2 سال گذشته انجام داده، برای جامعه و مردم بیفایده بوده و اتفاق فوقالعادهای رخ نداده است. آنها برای رسیدن به این هدف بازی در زمین اقتصاد را انتخاب کردهاند. این محل جایی است که میتوان سطح انتظارات مردم را از دستاوردهای برجام به اندازهای بالا برد که حتی در صورت کامیابیهای اقتصادی، اینگونه تصور شود که کاری انجام نشده است.
افراطیون منتقد دولت در راه رسیدن به هدف ناچیز نشان دادن مصالحه اخیر خود- که بیشتر برای جلوگیری از پیروزی احتمالی طرفداران دولت در انتخابات آتی است-ابزارهای اطلاعرسانی نیرومندی در اختیار دارند. اطلاعات در دسترس مؤید این است که دستکم بخشی از کادرهای تصمیمگیر در صدا و سیما با این گروه همساز و همراه است و مقاصد آنها را از برنامههای خاص پیگیری میکنند. چند خبرگزاری متمول و دهها سایت تأسیس شده در چند سال اخیر و برخی تریبونهای سنتی و همچنین برخی رسانههای مکتوب روزانه متعلق به نهادهای عمومی از ابزارهای در اختیار منتقدان دولت در کارزار ناکام نشان دادن دولت در زمین اقتصاد پس از اجرای برجام به حساب میآیند. منتقدان سیاسی دولت که میدانند نتیجه تعامل با دنیا دیر یا زود در کسب و کار مردم دیده خواهد شد، این پرسشها را به روشهای گوناگون و از تریبونهای در اختیارشان طرح میکنند:
«چرا وضع مردم بهتر نشده است، چرا بیکاری کمتر نمیشود، چرا طرحهای عمرانی راه نمیافتد، چرا دولت بدهیهای خود را نمیپردازد، چرا نرخ ارز کاهش نمییابد، چرا نرخ سود بانکی کاهش نمییابد، چرا واردات کمتر نشده است، چرا سرمایهگذاران خارجی نمیآیند و...» منتقدان دولت که رسانههای نیرومندی در اختیار دارند، یک مزیت نسبت به دولت دارند و آن عدم رعایت قاعده انصاف در مجادله است. وقتی قاعده انصاف در مجادله و در نقد دولت کنار گذاشته شود، نادیده انگاشتن بقیه مقولات مثل نگاه کارشناسانه، دیدن منافع ملی و ایجاد امید در میان شهروندان نیز به سادگی کنار گذاشته میشود. منتقدان میدانند نقطهای که ایران امروز در آن ایستاده است و از آنجا با جهان تعامل میکند، در 8 سال فعالیت دولتهای قبلی که اتفاقاً این افراطیون حامی آن بودند، هرگز دیده نشده بود. آنها به عمد واقعیتها و پیامدهای تأسفبار تشدید تحریمهای غرب علیه ایران را که همهسویه، فراگیر و ژرف و گسترده بود و حامیان پر و پا قرصی در اروپا، کانادا، استرالیا، ژاپن، کره جنوبی و... پیدا کرده بود با هدف فلج کردن اقتصاد تدارک دیده شده بود، نادیده میگیرند. این درست است که غرب به هدف خود که فلج کردن کسب و کار همه ایرانیان و متغیرهای کلان اقتصادی بود نرسید اما تحریم ابعاد پیچیده و بزرگ و چند لایهای داشت که پیامدهای آن هنوز بر جسم و جان مردم سنگینی میکند. درآمد از دست رفته ایران تنها از به فروش نرفتن نفت در 4 سال اخیر 3 هزار و 100 میلیارد تومان برآورد شده است. از دست دادن برخی بازارهای اروپایی و جایگزین شدن نفت عربستان در آن بازارها، اشباع بازارهای ایران از کالاهای مصرفی، واسطهای و مواد اولیه چینی به جای کالاهای مرغوبتر، خروج نیروی انسانی زبده ایرانی از پیامدهای تحریم و سوء تدبیر بود که اقتصاد ایران را در بدترین موقعیت قرار داده است. کاهش 30 درصدی متوسط درآمد روستاییان و 16 درصدی شهرنشینان در این سالها که به کاهش قدرت خرید آنها و رکود فعلی منجر شده است نیز از پیامدهای تحریم است. نقد کارنامه دولت در حوزههای گوناگون حق منتقدان است، اما آداب نقد را باید پذیرفت. نقد باید همراه با انصاف، کارشناسی و لحاظ کردن منافع ملی باشد تا مؤثر واقع شود. شهروندان ایرانی همه کسانی را که با مهارت، دقت، امانتداری و فداکاری توانستند مذاکرات را به اینجا برسانند، تحسین و منتقدان بیانصاف را طرد میکنند. پیامدهای اقتصادی برجام که در راه است، بدون تردید از همه آنچه تا امروز رخ داده شیرینتر خواهد بود. اگر همه امور در مسیر طبیعی حرکت کنند.
***************************************
روزنامه جام جم **
روشهای قرون وسطایی آلسعود / دکتر صباح زنگنه
در کشورهای حاشیه جنوبی خلیجفارس با پدیدههای گوناگونی مواجه هستیم که این پدیدهها به شرایط اجتماعی و سیاسی منطقه برمیگردد. یکی از این پدیدهها پدیده عدم تحمل انتقاد و بیتوجهی به حقوق انسانها و آزادی بیان است. این پدیده به صورتهای مختلف و با درجاتی گوناگون در کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس دیده میشود.
اما در این میان، عربستان به شیوهای قرون وسطایی اداره میشود؛ در این کشور هیچ انتخاباتی وجود ندارد و فقط یک مجلس وجود دارد که اعضای آن را حاکم مشخص میکند. در عربستان، اراده یک فرد به نام پادشاه بالاتر از همه ارادهها و بالاتر از همه شخصیتهای ملی، دینی و تاریخی به حساب میآید و گاهی هم در حد یک موجودیت خدایگانی تلقی میشود.در چنین کشوری، سخن گفتن یک عالم دینی، از سوی حکومت تحمل نمیشود و آن را مخالفت با خدا و احکام دین تلقی میکنند. طبعا اقدام به بازداشت و محاکمه در دادگاههای قرون وسطایی در این کشور، شیوهای متداول است، اما صدور حکم اعدام برای یک عالم دینی که درجه اجتهاد دارد کار جدیدی است که تبعات بسیاری برای دولت عربستان خواهد داشت.
در همه مذاهب اسلامی، یک شخص مجتهد دارای حریم و احترام بوده و مجاز است تا احکام دینی و عبادی و اجتماعی را بیان کند. بنابر فهمی که همه بزرگان مذاهب اسلام از اصطلاح مجتهد دارند، علمایی در این سطح از علم، آزادی بیان دارند. حال اگر دولت عربستان بعد از مراحل مختلفی از جمله بازداشت، زندان، شکنجه و صدور احکام در دادگاههای ابتدایی و دادگاههای عالی و استیناف، قصد اذیت رسانی به این عالم بزرگوار و مجتهد را داشته باشد در برابر اعتراض همه علمای مذاهب اسلامی قرار خواهد گرفت.
علاوه بر این موضوع، اقدام دولت عربستان در صدور حکم اعدام برای شیخ نمر، تعارض و نتاقض صریحی با حقوق بشر دارد که در همه جای دنیا تعریف مشخصی دارد. بنابراین چنانچه گام دیگری از سوی دولت عربستان در این مسیر برداشته شود قطعا با عکسالعملهای گسترده و غیرقابل پیشبینی، چه در داخل عربستان و چه در کشورهای مختلف جهان مواجه خواهد شد.
***************************************
روزنامه وطن امروز **
راز دلواپسی انتخاباتی آمریکا
مزیت ژنرالهای ارزانفروش/مجتبی اصغری
زمانی که هالیبرتون پس از افشای معاملاتش با دولت اصلاحات، پارسجنوبی را رها کرد و رفت، تیم وزارت نفت نیز به حکم تغییر دولت، تعویض شد و قبلیها با رجز «شما نمیتوانید» بیرون گود نشستند و روضه قهر شل، توتال، هالیبرتون، کرسنتپترولیوم، استات اویل و انی، را برای دولت نهم خواندند.
تنها در یک فقره، به دنبال امتناع «کیشاورینتال» وابسته به «هالیبرتون» آمریکا از تحویل تجهیزات سرچاهی سفارش داده شده از سوی ایران، برای بخش دریایی فازهای 9 و 10 پارسجنوبی، مدیران جدید صنعت نفت کشور تصمیم گرفتند تولید این تجهیزات را در داخل بومی کنند. بخشی از موضوع را هم به دادگاه بینالمللی اعلام و ادعای خسارت کردند، اقدامی که روند آن 2 سال طول کشید. به این ترتیب نهتنها امکان تولید تجهیزات سرچاهی و درونچاهی در داخل کشور فراهم شد، بلکه تجهیزات توقیفی نیز در چاههای فاز 10 پس از موفقیت در دادگاه بینالمللی نصب شد. طبیعتا چنین مدیرانی از هیچ مزیت نسبی در بازار انگلیس و آمریکا که همه موقعیت فعلی خود را مدیون استعمار و استثمار دیگرانند، برخوردار نیستند!
سیاستمداران غربگرا در کشورهای جهان سوم یا در حال توسعه، برای جلب نظر مثبت کدخدای خودخوانده ناچارند برای خود «مزیت نسبی» بیافرینند. مثلا مظفرالدینشاه، امینالسلطان، میرزا نصرالله مشیرالدوله و مهندسالممالک قرارداد ننگین «دارسی» را با حق امتیاز 60 ساله بهرهبرداری مفت نفت ایران به انگلیسیها بخشیدند. ناصرالدین شاه قرارداد «رویتر» را به انگلیس هدیه کرد و سالها بعد هم چند مهندس ایرانی در دولتی که خود را با مصدق مقایسه میکرد، نفت و گاز را به صورت غیررسمی از وضعیت ملی خارج کرده و قرارداد 25 ساله کرسنت، هالیبرتون، استات اویل و توتال را امضا کردند.
پس «مزیت نسبی» در بازاری که اقتصاد را به عنوان قربانی پیشکشی، مقابل سیاست ذبح میکنند و رسما اعلام میشود «باید چنان با اقتصاد جهانی گره بخوریم که دیگر امکان تحریم وجود نداشته باشد» بسیار مهم است. یعنی در حالی که هدف اصلی از اقداماتی مثل تعطیلی برنامه هستهای کشور و تنها رآکتور تولید برق خاورمیانه، «رفع تحریم» اعلام میشود، در باطن ماجرا بناست «نفت خامفروشی» با تخفیف و پاداش ویژه به عنوان جذابیت غیرقابل چشمپوشی ایران به دشمن عرضه شود. البته این هم راهکاری است که همانطور که در چند شماره اخیر فاش کردیم به واسطه تحریک طمع دشمنان، به گروگانگیری سیاسی شدیدتر با هدف برخورداری از «حراجهای بیموقع بیشتر» در فضای اقتصادی منجر شده است. پس وقتی وندی شرمن میگوید «زودتر باید برجام اجرایی شود تا دولت ایران قبل از انتخابات از مزایای آن برخوردار شود» یعنی منافع ملی خود را در دوام مدیران فعلی یافته است.
این واقعیت بازار است. هر کس ارزانتر اموالش را در اختیار دیگران قرار دهد، مشتری بیشتری کسب میکند اما کسی که از ترس، عزت اقتصادی خود را معامله میکند دیگران را به وارد آوردن فشار سیاسی بیشتر برای کسب معاملات چرب و شیرینتر ترغیب میکند.
پس از تعطیلی برنامه هستهای ایران به عنوان بهترین منبع انرژی جایگزین «نفت خامفروشی»، سیاست تبدیل ایران به یک سعودی نفتفروش حرف گوش کن، با سرعت در حال پیشرفت است. دومین تولیدکننده نفت و گاز جهان همچون عربستان هیچ تلاشی برای شوک وارد آوردن به بازار نفت 40 دلاری نمیکند و همگام با سیاست آمریکا و انگلیس میکوشد با عرضه بیشتر بشکههای میلیون دلاری، خسارت خود را جبران کند.
حتی وزارت نفت شکل پایه قراردادهای نفت و گاز قدیمی را با احتساب از دست رفتن جذابیتهای گذشته در بازار جدید با عرضه 12 میلیون بشکه نفت روزانه
40 دلاری سعودیها، تغییر داده و به گفته کارشناسان رسما «حاکمیت منابع نفت و گاز» کشور را پیشکش کرده است!
از ابتدای انقلاب تاکنون، به حکم قانون اساسی و قوانین بالادستی صنعت نفت کشور، ایران هرگز تولید نفت را به شرکتهای خارجی واگذار نکرده است. با این حال در شکل جدید قراردادهای نفتی تیم ژنرال، اکتشاف میدان، ارزیابی، توسعه و تولید در بازه زمانی 20 تا 25 ساله به خارجیها واگذار میشود! علاوه بر آن در قراردادهای مذکور به گفته رکنالدین جوادی، سقفی برای تولید یا برنامهای دقیق به عنوان حوزه عملکرد شرکت طرف قرارداد تعیین نمیشود و صرفا یک واگذاری چند 10 ساله با حیطه اختیارات گسترده به خارجیها تفویض میشود! برای مشارکت شرکتهای پیمانکار ایرانی با خارجیها نیز سهمی دقیق مشخص نشده و مثل قرارداد کیروش با فدراسیون فوتبال، امید میرود دستیاری ایرانی نیز در بین همکاران گنجانده شود!
حسینی، رئیس کمیته بازنگری قراردادهای نفتی جدید ایران میگوید: «ما قرار نیست یک رقمی را قید کنیم، ما این را بر عهده شرکتهای بینالمللی خواهیم گذاشت. حداقل ضروری «در آینده» به اطلاع شرکتهای بینالمللی خواهد رسید. در نهایت، ایران خواهان سرمایهگذاری خارجی برای افزایش 2 میلیون بشکهای ظرفیت تولید نفت خود در سالهای آینده است. ماهیت «پرسود» این قراردادهای جدید انعطافپذیری بیشتر و ریسک کمتری را برای شرکتهای نفتی در پی خواهد داشت».
به این ترتیب به واسطه مشارکت ایران در هزینهها به جهت پرداخت دستمزد و پاداش هنگفت حتی بیشتر از دولت عراق، عملا دولتهای آینده نیز از توان لغو قراردادها یا تغییر MDP (برنامهریزی تولید) به عنوان برنامهای حاکمیتی، برخلاف بند 4 و 5 ماده 2 قانون اصل 44، برخوردار نخواهند بود و دست ایران از مدیریت منابع خود حتی پس از پایان دوره دولت غربگرایان، کوتاه خواهد ماند!
این دقیقا به برنامهریزی برای رفع اشکالات دوره قبلی میماند! یعنی بناست فرضا اگر مانند دوره قبل، دولتی مشابه دولت نهم روی کار آمد، از توان لازم برای لغو یا بهبود شرایط قراردادهایی مشابه کرسنت یا هالیبرتون برخوردار نباشد و همچون قراردادهای دوره قاجار و پهلوی، کشور مجبور باشد حتی پس از وقوع انقلاب نیز به علت پرهیز از ضررهای هنگفت بیشتر از مفاد اصلی قرارداد - به علت محکومیت در دادگاه بینالمللی - به توافقات ضدمنافع ملی پایبند باشد!
با چنین چارچوب حقوقی ضدملی که هیچ ابزار حاکمیتی برای تولید صیانتی و نظارت و دخالت در مدیریت منابع نفت و گاز کشور باقی نمیگذارد، پیشبینی میشود باب عقد قراردادهای کرسنتی یا هالیبرتونی جدید در دستههای 10 تایی گشوده شود و مفاسد رشدی سرسامآور یابد.
انجمن اسلامی مناطق نفتخیز جنوب با هشداردهی درباره مفاد خطرناک نوع جدید قراردادهای وزارت نفت و نقض حاکمیت ملی اعلام کرد: «در صورتی که شرکت ملی نفت ایران بخواهد در میادین مورد نظر طبق قرارداد جدید، تولید را به هر دلیل سیاسی، اقتصادی، کاهش سهم اوپک، پایین آمدن قیمت نفت، مشکلات امنیتی و... کاهش دهد، باید علاوه بر هزینههای توسعه میدان که به صورت معمول پرداخت میشود، کل پاداش اضافه تولید را نیز برای دوره کاهش تولید پرداخت کند. عملاً این اجبار به پرداخت ارقام هنگفت پاداش در میادین بزرگ (که در قرارداد علاوه بر بازپرداخت هزینهها در نظر گرفته شده) دولت را مجبور خواهد ساخت تحت هیچ شرایطی در میادین منطقه قرارداد، تولید را کاهش ندهد و عملا حاکمیت بر تولید از میادین نفت و گاز منطقه قرارداد از اختیار نظام خارج میشود».
این فرجام حقیقی برجام هستهای برای کشوری است که براساس ژئوپلیتیک مدعیان حاکمیت بازارهای نفت و گاز جهانی، بناست نقشی مشابه سعودی به عنوان یک ارزانفروش فرمانبر نفتخام، با بازاری مملو از کالاهای مصرفی، داشته باشد. «استقلال» در چنین کشوری به حکم غرب و غربگرایان داخلی صفتی مذموم و نکوهش شده است که ملت را به زحمت میاندازد و با مصرفگرایی مورد پسند کدخدا، رقابتی موذیانه دارد.
فرصت برای سد کردن مسیرهای نفوذ اقتصادی برجام و آتش زدن به منافع ملی با جلوگیری از اجرای شکل جدید قراردادهای تضمینی غربگرایان، هنوز باقی است. ایران از دالان دور و دراز تاریخ، میرزایشیرازی، حاج ملاعلی کنی، مصدق و کاشانی را فرامیخواند تا مقابل جبهه جدید استعمارگران و استقلالستیزان قد علم کنند. نفت و گاز ملی ارثیه پدری هیچ دولتی نیست!
***************************************
روزنامه شرق**
تاکتیک اصلاحطلب هراسی /احمد شیرزاد
طیفهایی از اصولگرایان، رویهای دارند که در انتخابات ادوار اخیر تکرار شده است. آنان نزدیک انتخابات، فتیله ضداصلاحطلبی را بالا میکشند؛ چراکه تصور میکنند، تنها عامل وحدتبخش آنها، ترساندن همفکران و هوادارانشان از حضور اصلاحطلبان در نهادهای مختلف است. درحالیکه جناح اصولگرا باید نگاهی نقادانه به عملکرد خود، بهویژه در دوران دولت احمدینژاد که دربست تأییدش میکردند، بیندازد و عملکرد خود در ادوار چهارم، هفتم، هشتم و نهم را که صدای بسیاری از کارشناسان مستقل را درآورده است از جهات مختلف نقد کند. اظهارات اخیر محمدرضا باهنر درباره جلوگیری از حضور اصلاحطلبان، حتی اصلاحطلبان به نظر آنها معتدل در مجلس دهم را نیز باید در راستای همان تاکتیک ایجاد اجماع حول پدیده «اصلاحطلبهراسی» ارزیابی کرد. او و برخی دوستانش احتمالا دچار خطای جدی محاسباتی شدهاند و نمیدانند کارنامه آنان در دولتها و مجالس، چه نمرهای میگیرد. آنها بهویژه پس از رویکارآمدن دولت روحانی، با عملکردی که در رأی اعتماد به وزرا، استیضاح آنان، سؤالات و تذکرات و سرانجام نمایش عجیب در بررسی پرونده ملی توافق هستهای از خود به جای گذاشتهاند، با شکافهای درونجناحی مواجه هستند. باهنر در بین اصولگرایان به چهرهای لابیگر و متحدکننده مشهور است و انصافا در مجموعه آنان، نقش برجستهتری در این حوزه ایفا میکند. از این پس هرچه به اسفند ماه نزدیکتر شویم، نیاز مبرم جناح اصولگرا به وحدت درونی و موانع جدی آن بیشتر احساس میشود. از سویی تندروهای اصولگرا هرچند به لحاظ تصمیمگیری، خاماندیشانه عمل میکنند، اما وقتی پای انتخابات و رأی جمعکردن بهمیان بیاید، از طیف سنتی به مراتب جاذبه بیشتری داشته و میتوانند حرکتهای جذابی برای هوادارانی که در جامعه دارند، ترتیب دهند. باهنر و سایر چهرههای سنتی، با این پارادوکس مواجهاند و هنوز در مقابل آن، سردرگم هستند. تنها راهی که به ذهن آنان میرسد، ترساندن متدینان در شهرها و روستاها از اصلاحطلبان است. نگارنده پیشبینی میکند در هفتههای آینده، برخی دیگر از این چهرهها سخنانی علیه اصلاحطلبان ایراد کنند که با مواضع چند ماه قبل آنان متفاوت باشد. البته این امر بستگی به نوع رصد آنان از آرایش سیاسی اصلاحطلبان دارد. اگر تحرکی در میان اصلاحطلبان دیده نشود، اصولگرایان درگیر مباحث درونی خود خواهند شد، اما همین واکنشهای شتابزده درباره حضور اصلاحطلبان نشان میدهد، طرف مقابل نگران وحدت و حضور پرنشاط اصلاحطلبان در انتخابات مجلس دهم است. درعینحال باید به یک نکته توجه کرد؛ هیچ اصلاحطلبی معتقد به ایجاد جبهه متحد با اصولگرایان نیست، اما در انتخابات سال ٨٨ و حتی سال ٩٢، برخی فعالان سیاسی اصولگرا در ستاد نامزد حمایتشده از سوی اصلاحطلبان فعال بودند. باهنر شاقول اصولگرایی نیست و چهرههای شناختهشده و باتدبیری در این جناح هستند که در گذشته به صورت تام و تمام با اصولگرایان همکاری داشتند، اما امروز به شکلی دیگر میاندیشند. امثال دکتر علی مطهری و حجتالاسلام ناطقنوری در بین اصولگرایان کم نیستند که در مواردی، مرزبندیهایی با اصلاحطلبان دارند، اما تعریف رجل سیاسی قابلاتکا برای آنان صدق میکند.
پس میتوان همکاریهایی را با آنان ترتیب داد؛ بهویژه در شهرستانها چهرههایی هستند که در گذشته مدیر یا نماینده مجلس بوده و درک درستی از اهمیت توسعه و مصالح امروز ایران دارند. اصلاحطلبان میتوانند آنها را وارد فهرست خود کنند، چراکه واقعیتهای امروز کشور را در نظر دارند. بنا نیست صرفا برای خوشایند خودمان فهرستهایی ارائه کنیم، ستاد بزنیم، فعالیت کنیم و در آخر دلخوش باشیم که همهچیز خوشایند ماست. دوست عزیز و گرانقدر ما، یعنی دکتر عارف در انتخابات سال ٩٢ فروتنانه کنار رفتند و حمایت از دکتر روحانی صورت گرفت که حاصل دیدگاه موفقیت برای بهبود شرایط زندگی مردم و توسعه ایران بود. اولین اولویت اصلاحطلبان برای موفقیت در انتخابات مجلس، شکست تندروهاست. در درجه بعد موفقیت رویکارآوردن نمایندگانی است که مدیریت کلان، مصلحت کشور و الزامات توسعه را میفهمند. در این صورت، تفکر اصلاحطلبی پیروز انتخابات مجلس است.
***************************************