در نظام سرمایهداری، پول و ثروت اولین عامل تعیینکننده در تمام امورات تلقی میشود و هر جریان یا فردی که ثروت بیشتری داشته باشد، درواقع از قدرت بیشتری برخوردار خواهد بود.
«جواد منصوری» در روزنامه «حمایت» به موضوع انتخابات آمریکا پرداخت و نوشت:
نظام انتخاباتی که مبنای فرایند دموکراتیک فعلی و مبتنی بر میزان آراء مردم است، پس از انقلاب فرانسه در اواخر قرن هجدهم در اروپا بهتدریج شکل گرفت. این شکل جدید از دموکراسی درواقع برای مردمی کردن حکومتها و جلوگیری از خودکامگی اقلیت به وجود آمد تا مردم در پای صندوقهای رأی، حاکمان و نظام حاکمیتی موردنظر خود را انتخاب نمایند. بهعبارتدیگر، دولتی که از این طریق بر کل کشور و ثروتهای آن حکومت میکند، نماینده مردم و بهنوعی حافظ منافع و حقوق آنها به شمار میآید.
این تفکر بهظاهر، اندیشهای بسیار زیبا و منطقی است، اما در مورد اینکه پایهگذاران این نظریه تا چه میزان حسن نیت و واقعبینی داشتهاند، محل شک و تردید جدی است. در ادبیات سیاسی مادی غرب، دو مسئله جدی بسیار وجود دارد و این دو موضوع، قطعاً مانع برگزاری انتخاباتی سالم خواهد گردید:
1- در جهان غرب، واژهای به نام «اخلاق» به معنای واقعی آن وجود ندارد و آنچه تحت عنوان «اخلاق نسبی»، «اخلاق فردی» یا «اخلاق زمان و مکان» از آنها یاد میشود، نشان میدهد که میدان عمل تفسیرهای به رأی و تأویلات شخصی در این خصوص فراوان است. طبیعتاً در این شرایط، عرصه بر سایر مبانی اخلاقی مانند صداقت، حقانیت و امانتداری تنگ خواهد شد و افراد بر اساس منافع و مصالح خود تصمیمگیری کرده و عمل میکنند. بنابراین، مبنای ثابتی برای اخلاق در غرب قابلتصور نیست تا بر اساس آن بتوان رفتار انسانها را ارزشگذاری کرد. این حقیقت طبعاً در آمریکا در اوج خود قرار دارد زیرا که تراکم ثروت و قدرت در کنار توسعه نفوذ و سلطه جهانی، علاوه بر آنچه ذکر گردید، غرور و تکبر غیرقابلتوصیفی در غالب مسئولان این کشور به وجود آورده است.
دیدگاه ماتریالیستی سیاستمداران این کشور باعث شده تا آنها برای فخرفروشی و بهمنظور استیلا بر کشورهای دیگر باهدف چپاول ثروتهای آنان، در رقابتی شدید و تنگاتنگ وارد شوند. از دیدگاه و منظر سیاستمداران آمریکایی، نهتنها مانعی بر سر راه تسلط و استثمار مردم کشورشان و سایر کشورهای جهان وجود ندارد بلکه راه را وسیع و گسترده میبینند و درنتیجه، در چنین کشوری، قدرت، ثروت، بداخلاقی و تکبر در جریان انتخابات، تعیینکننده خواهند بود.
2- در نظام سرمایهداری، پول و ثروت اولین عامل تعیینکننده در تمام امورات تلقی میشود و هر جریان یا فردی که ثروت بیشتری داشته باشد، درواقع از قدرت بیشتری برخوردار خواهد بود. به همین دلیل است که تمامی زمامداران اروپایی و آمریکایی و توابع آنها یا خود از ثروتمندان بزرگ هستند و یا اینکه از عوامل ثروتمندان بزرگ به شمار میآیند. بنابراین در چنین کشورهایی، اساساً مردم عادی، راهی برای ورود به بدنه حاکمیت ندارند و رقابت بین متمولین یا عوامل آنها در جریان است.
این نکتهای است که حتی متفکرین و نظریهپردازان غرب نیز بدان اقرار دارند و بهصراحت اذعان میکنند که دموکراسی غربی یک نوع حکومت اجباری و از «احمقانهترین» نوع حکومتهاست زیرا که اولاً افراد منتخب، بویی از اخلاق نبرده و ثانیاً قدرت و ثروت، آنها را مست کرده است. در دموکراسی غربی، ممکن است که شاهد رضایت نسبی مردم به دلیل تأمین بخشی از منافعشان باشیم اما واقعیت آن است که در باطن، از رفتار زمامداران خود راضی نیستند. بهعبارتدیگر، اگر امکانات و رفاه مادی در غرب دیده میشود، به دلیل سوءاستفاده و چپاول مستقیم و غیرمستقیم آنان از کشورهای دیگر است.
نکته بعدی اینکه در میان کشورهای نظام سرمایهداری، انتخابات آمریکا، حائز ویژگیها و پیچیدگیهایی است تا از رهگذر آن، فقط مجموعه محدودی قادر باشند تا به هرم قدرت دسترسی پیدا کنند و افراد عادی بههیچوجه راهی به سطوح عالی حکومتی ندارند. این در حالی است که در نظام اسلامی ایران، بودهاند افرادی که حتی از میان مردم عادی (مانند شهید رجایی) به حکومت راهیافته و مسیر خود را به سمت سطوح عالی حاکمیت طی کردهاند.
به همین دلیل است که در سوابق سیاستمداران غربی و آمریکایی، هیچگاه از طبقات متوسط و ضعیف جامعه خبری نیست، بلکه تمام آنها از سرمایهداران و متنفذین کشورشان بودهاند. نمونه آن، اذعان روزنامه آمریکایی نیویورکتایمز است که در گزارش روز گذشته خود اعتراف کرده است مردم این کشور نقش چندانی در انتخابات ندارند.
سازوکار نانوشته اما اصلی انتخابات آمریکا نیز، بخش دیگر ماجراست. روند برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا– جدای از روال اداری آن – بدینصورت است که فرد مورد تأیید یکی از دو حزب جمهوریخواه و دموکرات، باید بسیاری از مقامات محلی را خریداری کرده و مهمتر از آن لازم است تا حمایت و رضایت نهادهای صهیونیستی و سرمایهداری را جلب کرده باشند. رئیسجمهور آمریکا درواقع نماینده سازمانهای بزرگ سرمایهداری و مدافع حقوق شرکتهای صهیونیستی است. به همین دلیل است که در اجلاسیه اخیر کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل (آیپک)، کاندیداهای ریاست جمهوری سخنانی را بر زبان راندند تا هر چه بیشتر خود را به این لابی پرنفوذ نزدیکتر کنند و شانس خود را برای ورود به کاخ سفید افزایش دهند. آنها از هیچ اقدامی برای جلبتوجه صهیونیستها دریغ نمیکنند؛ چه این کار، تشبه ظاهری در پوشش باشد و چه تأکید بر پیروی از سیاستهای آنان زیرا محافل صهیونیستی هم بر مراکز مالی و صنعتی آمریکا مسلطند و هم بر مراکز سیاسی و اطلاعاتی این کشور.
نکته آخر درباره دموکراسی آمریکایی، استفاده از ابزارهای رسانهای برای بیآبرو کردن طرف مقابل و لمپنیسم در ابعاد گسترده آن است که حمله نامزدهای جمهوریخواه در روزهای اخیر به یکدیگر، نمونهای از آن است. نامزدهای انتخاباتی در این چرخه معیوب از تمام ابزارها برای جلب آراء شرکتهای بزرگ، ثروتمندان و مردم استفاده میکنند اما باوجود تمام این تلاشها، میزان مشارکت مردم به دلیل فساد و عوامفریبی کاندیداها ابداً قابلتوجه نیست. بر اساس آمارهای منتشرشده، تعداد رأیدهندگان آمریکایی در انتخاباتهای گذشته، بهطور متوسط بین 37 الی 49 درصد است و کافی است این اعداد و ارقام با میزان بالای مشارکت مردم ایران مقایسه شود.
دموکراسی غربی به مدد ثروت و عوامفریبی مردم جهان موفق شده است تا آن را بهعنوان ابزاری برای تحتفشار قرار دادن کشورهای مخالف و تأمین منافع خود مورداستفاده قرار دهد اما نگاهی عمیقتر به این فرایند، پوچی آن را افشاء میکند و بار دیگر ثابت میکند که دروغ، فریب و بداخلاقی، از اصول لاینفک سیاستمداران غربی است.
منبع: فارس