داریوش سجادی مینویسد: ظاهرا صبیه ارشد هاشمی رفسنجانی مبتلا به موود (Mood) خود خاصبینی شدهاند. دختری که دوست دارد ولو به قیمت دهانکجی به نُرمهای جامعه خودش را متفاوت و سنتشکن و آوانگارد نشان دهد بدون آنکه از لوازم خاص بودن برخوردار باشد!
کسی که بدش نمیآید ادای «امیلی برونته» را درآورد اما به دلیل فقر بضاعتاندیشگی ماجرا به همان ادا درآوردن محدود میماند. اداهایی که به دل نمینشیند و عمق پیدا نمیکند و در حد همان ادا باقی میماند. اشرف دو قلوی شاه هم به نوعی مبتلا به این سندروم بود اما با استعدادتر و تحملپذیرتر از فائزه رفتار میکرد.
وی میافزاید: اداهای فائزه از آن جهت تصنعی و ناخوشایند است که در بطن خود حامل کنتراست و واجد ناروایی است. قدر مسلم آنکه نمیتوان به بهانه مجالست با بهائیان از سنگر دفاع از حقوقبشر برای خود پوزیشن نوعدوستی و اخلاقگرایی جعل کرد و از سوی دیگر ابوی را همزاد و همسان و همتراز امیرکبیر به خورد خلقالله داد!
قدر مسلم آنکه امیری که تا زنده بود در کانون خصم و عداوت بهائیان بود و تاکنون در نقطه تنفر ایشان قرار دارد و امیری که فخر خود را درآوردن چشم فتنه بابیه و اعدام گسترده بهائیان میدانست! برای صبیه کبیره رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام چنان امیری و انتساب چنان امیری به ابوی منطقا نمیتواند پوزیشن نوعدوستی و بهائینوازی مشارالیها را مسموع و مفهوم و مقبول کند!