حضرت آيتالله خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي عصر روز شنبه (29/3/95) در ديدار جمعي از اساتيد، نخبگان علمي و پژوهشگران دانشگاهها، پارکهاي علم و فناوري و مراکز علمي و تحقيقاتي، با ترسيم اهداف بيستسالهي نظام اسلامي براي دستيابي به جايگاه ايراني «مقتدر، عزتمند، مستقل، متدين، ثروتمند، برخوردار از عدالت و داراي حکومتي مردمي، پاک، جهادگر، دلسوز و پرهيزگار»، دانشگاهها را پايه و اساس اين اهداف والا برشمردند و تأکيد کردند: «افزايش سرعت رشد علمي در دانشگاهها و مراکز علمي»، «ايجاد و تقويت احساس هويت افتخارآميز ايراني- اسلامي در جوانان»، «انقلابي بودن دانشگاهها و دانشجويان»، و «نقشآفريني واقعي فرماندهان و افسران جنگ نرم»، ازجمله الزامات تبديل شدنِ نظام اسلامي به يک قدرت علمي مطرح، و الگوي مردمسالاري همراه با اسلام و معنويت، در دنيا است..
متن محوربندي شده بيانات بدين شرح است:
***
بسماللهالرّحمنالرّحيم (۱)
الحمد لله ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام علي سيدنا و نبينا ابيالقاسم المصطفي محمّد و علي آله الاطيبين الاطهرين المنتجبين سيما بقيةالله في الارضين.
جلسه اي با هدف تکريم و تعظيم اساتيد دانشگاه
خيلي خوشآمديد برادران و خواهران عزيز. همانطور که مکرّر عرض کرديم، اين جلسه يک جلسهي نمادين است؛ در واقع نشاندهندهي احترام و تکريم و تعظيمي است که ما براي علم و استادان علم و دانشگاه قائل هستيم. خب فرصت بسيار خوبي هم هست براي بنده که با شنيدن فرمايشات سخنرانان محترم، تصوير اجمالياي از فضاي گفتماني علمي و فکري دانشگاههاي کشور را به دست بياورم. يعني آنچه دوستان بيان کردند، علاوه بر اينکه محتواي مطالب، مطالب مفيدي بود و انشاءالله ما اينها را دنبال ميکنيم و به مسئولين منتقل ميکنيم، نشاندهندهي فضاي کلّي دانشگاههاي کشور هم تاحدودي هست، لذا براي بنده مفيد است.
منابع اطلاعاتي رهبري از وضعيت دانشگاه
ضمناً عرض بکنيم، سؤال ميکنند و به بنده منتقل ميشود اين سؤال که راههاي اطّلاعاتي فلاني چيست؟ راجع به دانشگاه و راجع به علم و راجع به وضعيت موجود و مانند اينها که بنده گاهي صحبت ميکنم، از چه طرقي، از چه کانالهايي [اطّلاعات به دست ميآورم]؟ در جواب عرض ميکنم که عمدتاً مربوط ميشود به درون خود دانشگاهها؛ يعني ارتباطي که با ما گرفته ميشود از طريق اساتيد، از طريق دانشجويان، از طريق مديران و مسئولان دستگاههاي علمي کشور و دانشگاهي کشور؛ يعني يک طيف وسيعي از شبکههاي ارتباطي به ما کمک ميرسانند براي اطّلاع پيدا کردن از واقعيتهاي دانش و دانشمند و دانشگاه و مانند اينها؛ چه گزارشهاي رسمي دولتياي که وزراي محترم به ما گزارش ميدهند در برهههاي مختلف، يا ما گزارش ميخواهيم، يا به مناسبتهاي مختلفي به ما گزارش ميدهند؛ يا ارتباطات مردمي که از سوي اساتيد هست، از سوي دانشمندان هست، از سوي دانشجويان هست و افراد مرتبط با دانشگاه که يک چيزي ميدانند، به ما اطّلاع ميدهند و استفاده ميکنيم؛ چه از همين پايگاههاي استنادياي که ايشان اسم آوردند که ترجمه ميکنند و براي من ميآورند، از آنچه يونسکو دربارهي ما گفته و آنچه آياسآي(۲) گفته يا اسکوپوس(۳) گفته؛ بنده [اينها را] در اختيار ميگيرم. اطّلاعات ما کانالهايش اينها است. بنابراين تضارب و تداخل اين موارد اطّلاعاتي، يک حالت اطميناني به انسان ميدهد که آنچه ميدانيم درست است.
اهميت داشتن چشم انداز براي آينده کشور
مطلبي که ميخواهم عرض بکنم اين است که يکي از وظايف دانايان و خردمندان و نخبگان يک کشور، نگاه به آينده است. ما ميخواهيم بيست سال بعد چهجور ايراني داشته باشيم، اين مهم است. اگر دربارهي اقتصاد بحث ميکنيم، دربارهي علم بحث ميکنيم، دربارهي فنّاوري بحث ميکنيم، دربارهي اخلاق و معرفت بحث ميکنيم، هدف اين است که معلوم باشد ما براي مقطع بيست سال بعد چهجور ايراني را ميخواهيم. خب حالا ما چشمانداز بيستساله را ده يازده سال قبل از اين مطرح کرديم که تا ۱۴۰۴ [است]؛ خيلي خب، حالا البتّه ارزيابيها مختلف است که در اين ده سالي که گذشته، آيا به قدر ده سال پيش رفتيم يا به قدر پنج سال پيش رفتيم يا به قدر دوازده سال و پانزده سال پيش رفتيم؛ نظرات مختلف است. ما چهجور ايراني را ميخواهيم بيست سال بعد داشته باشيم. بيست سال بعد دانشجويان امروز در مسندهاي مديريتي قرار دارند، کشور را اداره ميکنند؛ اهمّيت کار شما استادان و مسئولان دانشگاهها اينجا است؛ يعني اين کساني که امروز دانشجوي شما هستند، بيست سال بعد اينها رئيسجمهورند، وزيرند، نمايندهي مجلسند، مدير فلان دستگاهند، يعني کشور دست اينها است؛ شما ميخواهيد بيست سال بعد چه داشته باشيد؟ اين نقطهي بسيار مهمّي است، سؤال مهمّي است، دغدغه و اشتغال ذهني مهمّي است که دانايان کشور و خردمندان کشور که شماها از آن جمله هستيد، نميتوانند نسبت به آن چشمپوشي کنند.
اگر ما براي بيست سال بعد يک تصوير اجمالي مطلوبي مورد نظرمان هست، وظيفه بر دوش اين زنجيرهي علم و معرفت است، از آموزشوپرورش بگيريم تا دانشگاه؛ مسئوليت به عهدهي اينها است، اينها هستند که نسلي را که بيست سال بعد سررشتهي امور را در دست دارد، امروز ميخواهند تربيت کنند.
شاخصهاي ايران مطلوب در چشم انداز بيست ساله
آيا بيست سال بعد ما ايراني با اين خصوصياتي که عرض ميکنم ميخواهيم؟ ايران مقتدر؛ بيست سال بعد ايراني مقتدر [ميخواهيم]؛ مقتدر، يعني از تهديد دشمنان ريز و درشت احساس هراس نکند، احساس واهمه نکند، به اقتدار خودش متّکي باشد؛ ايراني مقتدر. ايراني مستقل؛ گاهي يک کشوري احساس هراس هم نميکند از ناحيهي دشمنان بيروني امّا به اتّکاء يک قدرتي؛ مثل کودکي که به اتّکاء پدرش احساس امنيت و قدرت ميکند. آيا ميخواهيم اينجوري باشيم؟ يا نه، ميخواهيم ايراني باشد که اقتدارش به اتّکاء خودش باشد، مستقل باشد، استقلال داشته باشد؟ ايراني متدين؛ ايراني ثروتمند؛ ايراني برخوردار از عدالت، عدالت اقتصادي، عدالت اجتماعي، عدالت قضائي؛ ايراني با يک حکومت مردمي؛ ايراني با حکومتي پاک، جهادگر، دلسوز و پرهيزکار؛ اينجور ايراني ميخواهيم؛ که اين البتّه يک چيز مطلوبي است.
مخالفين پيشرفت ايران اسلامي
يا نه، اهمّيت نميدهيم به اين عناصري که گفته شد؛ به اين نکاتي که گفته شد خيلي اهمّيت نميدهيم يا حتّي با بعضي از آنها مخالفيم؛ [يعني] ايراني ميخواهيم که در آن رونق اقتصادي و رفاه اقتصادي باشد ولو بهصورت وابستهي به ديگران. البتّه چنين چيزي امکان هم ندارد و حالا [خود] اين بحث دارد که کشوري که از لحاظ اقتصادي وابستهي به ديگران است امکان رفاه اقتصادي ندارد؛ بله، قلّههاي ثروت در آنجاها به وجود ميآيد امّا اينکه کشور برخوردار از رفاه و آرامش فکري و اقتصادي باشد، چنين چيزي امکان ندارد. حالا فرض کنيد ما ميخواهيم وابسته باشيم و از لحاظ سياسي مشکلي در وابسته بودن نميبينيم؛ کمااينکه الان بعضيها صريحاً همين حرف را ميزنند؛ کشوري تکمحصول -تقريباً مثل الان- متّکي به نفت و خامفروشي؛ کشوري از لحاظ فرهنگي رها شده؛ کشوري مبتلا به گسستهاي اجتماعي، گسستهاي قومي، گسستهاي ديني و مذهبي، گسستهاي سياسي؛ کشوري با حاکميت اشرافي، با قلّههاي ثروت از قبيل آنچه در آمريکا [وجود دارد] -والاستريت(۴) ايراني- در مقابل فقر و محروميت عدّهي کثيري؛ کشوري با اين خصوصيات و اينجور چيزي ميخواهيم. در آمريکا طبق همين اخبار آشکار، هوا که گرم ميشود، عدّهاي از گرما ميميرند؛ خب از گرما که در خانهها کسي نميميرد؛ اين يعني بيخانماني، يا وقتي سرما ميشود از سرما کسان زيادي ميميرند -که آمارهايش گاهي از دستشان در ميرود و گفته ميشود و خيلي اوقات هم گفته نميشود- اين يعني بيخانماني. در کشوري با آن ثروت - آمريکا کشور ثروتمندي است- اين معنايش اين است که قلّههايي وجود دارد و در کنار اين قلّهها درّههاي بدبختي و نابساماني و فقر و محروميت وجود دارد. خب ما چه ميخواهيم؟ البتّه بين اين دو شکل، صُوَر و اَشکال گوناگون متوسّطي هم وجود دارد.
دانشگاه، مرکز تربيت انسان طراز انقلاب اسلامي
اگر ما ميخواهيم به آن شکلي که اوّل تصوير کرديم، ايران بيست سال بعد ما ايراني باشد که از لحاظ مادّي و معنوي برخوردار باشد، پيشرفته باشد، مقتدر باشد، باعزّت باشد، از لحاظ وضعيت داخلي برخوردار از خيرات و مبرّات باشد -هم از خيرات و مبرّات مادّي، هم از خيرات و مبرّات معنوي؛ تدين که گفتيم يعني خيرات و مبرّات معنوي- اين احتياج دارد به يک کارهايي، و عمدهي اين کارها در دانشگاهها است. علّت اينکه من روي دانشگاه و روي استاد و روي وزراي محترم دانشگاهي تکيه دارم و حسّاسيت دارم اين است. حالا يکي از اين آقايان راجع به کارآمدي گفتند؛ خب، کارآمدي بر دوش کيست؟ همهي زحمتي که ما داريم ميکشيم براي همين است که اين کارآمدي به وجود بيايد. کارآمدي را چه کسي [محقّق] ميکند؟آن انسان عالم، صبور، مجاهد فيسبيلالله، براي خدا کار بکن، که براي خودش کيسه ندوخته و کار را بلد است و وارد ميدان ميشود و شجاعانه انجام ميدهد، کارآمدي کار او است. ما دنبال اين هستيم. اين کجا تربيت ميشود؟ عمدتاً در دانشگاهها. پس مسئله برميگردد به دانشگاه؛ بايد دانشگاه را آراستهي به آن خصوصياتي کرد که کشور فردا، کشورِ بيستسال بعد و ايران بيستسال بعد به آن احتياج دارد. مسئلهي دانشگاه اينقدر مهم است.
الزامات تبديل شدن به دانشجوي طراز انقلاب اسلامي
خب، اين چيزهايي که ما گفتيم الزاماتي دارد، اين الزامات را من در چند سرفصل خلاصه کردهام: پيشرفت علمي لازم است، انضباط اخلاقي لازم است، خويشتنداري ديني در محيط دانشگاه لازم است، بصيرت سياسي لازم است، احساس هويت و افتخار به هويت لازم است. دانشجوي ما بايد احساس هويت ايراني اسلامي بکند و به آن افتخار بکند. اينها چيزهاي واجب و لازمي است که بايد مراعات بشود تا آنچه ميخواهيم تحقّق پيدا کند؛ هرکدام نباشد، يک پايه لَنگ است. حالا اگر مجال شد دربارهي هرکدام چند کلمهاي عرض ميکنيم.
آسيب اردوهاي مختلط دانشجويي به دانشگاه
خب، اينکه بنده گاهي اوقات راجع به اين اردوهاي مختلط و کارهاي خلاف و اينچيزها مدام تذکّر ميدهم، اين را حمل بر خشکهمقدّسي نکنند؛ اينها ايراد به وجود ميآورد، اينها اشکال به وجود ميآورد و محيط دانشگاه را از آن شکلي که بايد و لازم است خارج ميکند. اينکه ما در مقابل اينچيزها بيتفاوت باشيم، درست نقطهي مقابل آنچيزي است که ما امروز از دانشگاه توقّع داريم و در دانشگاههايمان به آن نياز داريم.
ضرورت شتاب بخشي به رشد علمي
دربارهي مسئلهي پيشرفت علمي، آقايان صحبتهاي خيلي خوبي کردند؛ يعني اين مطالبي که آقايان و خانمها در بخشهاي مختلف فرمودند، حرفهاي بسيار خوبي بود؛ اين نشاندهندهي يک حرکت علمي است. حدوداً از اوّل دههي ۸۰ به اينطرف که مسئلهي علم و پيشرفت علمي مطرح شد -آنطور که در ذهنم هست گمان ميکنم اوّل در دانشگاه اميرکبير بنده اين مسئله را مطرح کردم و دنبالگيري کرديم- بهمعناي واقعي کلمه يک حرکتي به وجود آمد و چون زمينه و استعداد و ظرفيت آن در کشور وجود داشت، رشد علمي رشد بسيار خوبي شد. مسئلهاي که بنده رويش تکيه ميکنم، مسئلهي سرعت رشد است. در يکي از جلساتي که باز هم رؤساي دانشگاهها و اساتيد بودند، بنده راجع به سرعت رشد و اينکه اين سرعت کم شده، تذکّري دادم؛(۵) وزير محترم به من نامه نوشتند که «نه، رشد ما ادامه دارد» و آمارهايي را هم ذکر کرده بودند. من ميدانم رشد ادامه دارد؛ بحث من بر سر اين نيست که ما رشد علمي نداريم؛ چرا، خب من دارم ميبينم که داريم؛ بحث من بر سر سرعت اين رشد است؛ سرعت ما کم شده. ما امروز احتياج داريم به اينکه اين رشد را سرعت ببخشيم. ببينيد؛ مثلاً در يک مسابقهي اتومبيلراني که همه دارند با سرعت ۲۵۰ يا ۳۰۰ حرکت ميکنند، جنابعالي اگر در آن خطوط جلو باشي، [سرعتت] همان ۲۵۰ يا ۳۰۰ باشد عيبي ندارد؛ امّا اگر در آخر خط هستيد، در قسمتهاي عقب قرار داريد، ديگر سرعت ۲۵۰ به دردتان نميخورد؛ اگر با [سرعت] ۲۵۰ و ۳۰۰ که آن جلويي دارد حرکت ميکند شما هم حرکت بکنيد، هميشه عقبيد؛ بايد سرعتت را زياد کني تا برسي جلو؛ وقتي جلو رسيدي، خيلي خب همگام با آنها پيش برو. بعضي از آقايان -که خب البتّه در پايگاههاي استنادي هم ذکر شده- الان هم گفتند که در برخي از کشورهاي اروپايي سرعت رشد علمي کاهش پيدا کرده؛ اين را ما ميدانيم. اين علّتش اين است که آنها از ظرفيتهاي خودشان استفاده کردند، وقتي ظرفيتها مورد استفاده قرار گرفت و پُر شد، خب ديگر جايي براي پيشرفت نيست، معلوم است؛ اگرچه علم هيچوقت متوقّف نميشود. ما اينجور نيستيم؛ ما را عقب نگه داشتند؛ ما اقلاًّ شصت هفتاد سال بر اثر حکومتهاي فاسد، حکومتهاي خائن، حکومتهاي غافل -حدّاقلّش غفلت است- عقب نگه داشته شديم؛ ما عقبيم. ما اگر بخواهيم در اين مسابقهي جهاني جلو برويم، نميتوانيم با همان سرعت رشدي که [آنها] آن جلوها دارند حرکت ميکنند، حرکت کنيم؛ سرعت رشد را بايد افزايش بدهيم. اين را من مطالبه ميکنم؛ و الّا من ميدانم رشد هست. رشد را بايستي سريع کرد. البتّه در مورد رشد، ما در رتبهي چهارم دنياييم؛ اين را آقاي وزير هم به من گزارش کردند،(۶) خود بنده هم در گزارشي که از يکي از پايگاههاي استنادي آورده بودند، همين را ديده بودم. بله، ما در رتبهي چهارم هستيم؛ امّا اين کافي نيست، بايد حرکتمان را سريع کنيم.
ضرورت احساس هويت دانشجويان کشور و پرهيز از خودباختگي و انفعال
احساس هويت؛ گفتيم [دانشجويان] بايد احساس هويت کنند. ما بايد واقعيتهاي کشور را بدانيم؛ آنچه امروز گفته شد بخشي از واقعيتها بود: اينکه ما در بخش فضا اين کارها را کردهايم، در بخش نانو اين کارها را کردهايم، در بخش هستهاي اين کارها را کردهايم، در بخش زيستفنّاوري اين کارها را کردهايم، در بخش پزشکي اينجور پيش رفتهايم؛ اينها چيزهايي است که بايستي گفته بشود. استاد ميتواند در زمينهي احساس هويت در دل دانشجو تأثير بگذارد تا احساس کند هويت با ارزشي دارد و به آن افتخار بکند. اينکه استاد ما در داخل کلاس دل دانشجو را خالي کند و مدام بگويد «شما کوچکيد، شما حقيريد، شما عقبماندهايد» خيانت است؛ اين بيتعارف خيانت است. اينکه استاد ما دانشجوي نخبه را تشويق کند که «آقا! اينجا ماندهاي چهکار کني؟ بلند شو برو [خارج] استفاده کن!»، خب اينجا بهترين دانشگاههاي کشور با هزينهي زياد اين دانشجو را آماده کردهاند، پرورش دادهاند؛ آنوقتيکه وقت استفاده و ميوهچيني از اين نهال با ارزش است، برود ميوهاش را جاي ديگر بدهد؟ اين خيانت است. معناي احساس هويت اين است: دانشجو احساس کند که ايراني بودن و مسلمان بودن و انقلابي بودن يک افتخار است و به اين افتخار کند. بله، عقبيم امّا نيرو داريم، تلاش داريم، انرژي داريم، جواني داريم، حرکت ميکنيم، ميرويم به جلو و ميرسيم. اينکه من گفتم زبان فارسي -که مجري محترم برنامه اشاره کردند- منظورم بحث زبان فارسي نيست؛ البتّه زبان فارسي خيلي چيز ارزشمندي است و ما در جاي خود دربارهاش زياد تأکيد کردهايم، حرف من اين است که ما از لحاظ علمي به جايي برسيم که ديگري اگر بخواهد آن دانش را و آن رتبهي بالا را ياد بگيرد مجبور باشد بيايد زبان فارسي ياد بگيرد. همچنانکه شما امروز در بخشي از علوم اگر بخواهيد به تازههاي علمي دست پيدا کنيد مجبوريد زبان انگليسي يا زبان فرانسه را مثلاً ياد بگيريد؛ حرف من اين است؛ ما بايد کشور را به اينجا برسانيم. بله، ما انرژي داريم، توان داريم، ظرفيت داريم، عقب هستيم امّا خودمان را به جلو ميرسانيم؛ کمااينکه خيلي عقبتر بوديم، خودمان را به اينجا رسانديم که امروز هستيم. حرف من اين است.
آگاه سازي جوانان نسبت به پيشرفتهاي علمي جمهوري اسلامي
خب حالا من البتّه اينجا آمارهايي را مطرح کردم که ديگر لزومي ندارد [بگويم]، بعضيهايش را آقايان گفتند. مراکز قضاوت جهاني -ازجمله همين پايگاههاي استنادي؛ ازجمله مجلّات مربوط به علم، مجلّهي ساينس،(۷) مجلّهي نِيچر(۸)- آنچه دربارهي ايران ذکر کردهاند نشاندهندهي اعجاب آنها است. حالا مثلاً ازجمله يک مؤسّسهي علمسنجي در کانادا ميگويد که «پيشرفتهاي علمي ايران خيرهکننده است»، آنوقت جالب، جملهي بعدش است که ميگويد «و مايهي نگراني غرب است»! خب اگر شما انسانيد چرا نگران ميشويد؟ [اگر] يک ملّتي از لحاظ علمي پيشرفت کند شما بايد نگران بشويد؟ مجلّهي ديگر علمي معروف دنيا -مجلّهي ساينس- [مينويسد] «ايران قدرت نوظهور علمي است»؛ اين را نوشتند، ثبت کردند، منتشر کردند: قدرت نوظهور علمي. آنطور که به من گزارش دادهاند و براي من نوشتهاند، يونسکو در ۲۰۱۵ [ميلادي] -يعني همان پارسال- يک گزارشي داده در مورد چشمانداز علم تا سال ۲۰۳۰؛ در اين گزارش ميگويد ايران به دنبال تبديل اقتصاد منبعمحور به اقتصاد دانشمحور است. اين همان نکتهاي که ما روي آن مکرّر تکيه کرديم و امروز هم بعضي از آقايان اينجا اشاره کردند. بله، اقتصاد دانشمحور که بنده اينهمه تأکيد ميکنم بهخاطر اين است. ميگويد «تحريم مؤثّر بود؛ تحريم به ايران بهطور غير مستقيم کمک کرد که به اين فکر بيفتد که بايستي اقتصاد را دانشمحور کرد». گزارش يونسکو ميگويد که اولويتهاي ايران در زمينهي مسائل علمي، سلولهاي بنيادي است، هستهاي است، هوافضا است، تبادل انرژي است، فنّاوري اطّلاعات است. همهي اينها را دارند در زير ذرّهبين مطالعه ميکنند، نگاه ميکنند. اين کارهايي که ما داريم انجام ميدهيم کارهاي مهمّي است. خب دانشجوي ما اينها را بايد بداند؛ وقتي دانست احساس هويت ميکند، احساس شخصيت ميکند و به خودش، به ايراني بودنش، به متعلّق به انقلاب بودنش افتخار ميکند.
فکر نوي مردمسالاري همراه با معنويت و دين
البتّه احساس هويت ما فقط در زمينهي علم نيست؛ ما در زمينهي سخن نو - همين که ايشان گفتند: هين سخن تازه بگو- (۹) سخن تازه گفتهايم. فکر مردمسالاري همراه با معنويت و دين يک فکر نو در دنياي امروز است. تصوّر نشود که فکر گرايش به معنويت يک امر قديمي و ارتجاعي و به قول آقايان دِمُدهشده و مانند اين حرفها است؛ نخير، امروز دنيا بهخاطر خلأ معنوي در تلاطم است و اين را قبول دارند؛ اين را دارند ميگويند، تکرار ميکنند؛ منتها از کجا معنويت بياورند؟ معنويت را که نميشود مثل آمپول تزريق کرد به ملّت؛ ندارند، گرفتارند و البتّه گرفتارتر هم خواهند شد. اينکه ما آمديم يک مردمسالاري همراه با دين، همراه با معنويت به وجود آورديم، بهمعناي واقعي کلمه مردمسالاري است؛ در جاهاي ديگر، مردمسالاري در واقع حزبسالاري است. در غرب حزب هم بهمعناي يک مجموعه و شبکهي منتشره در مردم نيست؛ نه در آمريکا، نه در انگليس، نه در جاهاي ديگر. اين را توجّه داشته باشيد. در کشورهاي غربي حزب يک کلوپ است؛ يک کلوپ سياسي است، يک باشگاه است که يک مجموعهاي از نخبگان آنجا جمع ميشوند با شعارهايي، با سرمايهدارهايي، با مانند اينهايي، ميتوانند مردم را با تبليغات، در انتخابات جذب کنند؛ مردمسالاري بهمعناي واقعي نيست، اينجا -در کشور ما- مردمسالاري بهمعناي واقعي کلمه است، درعينحال با دين و با اسلام همراه است. خب، اينها احساس هويت ميدهد، اگر چنانچه اين احساس هويت در جوان به وجود آمد، واگرايي به وجود نميآيد؛ ما چندين هزار دانشجو در خارج داريم، اگر اين افتخار بود، آن دانشجو پاميشود ميآيد ايران. [البتّه] درسش را بخواند؛ بنده از رفتن دانشجو به خارج از کشور احساس وحشت نميکنم، بارها هم گفتهام، برود درسش را بخواند، ياد بگيرد، بيايد براي کشورش مفيد باشد. اين کِي خواهد شد؟ آنوقتي که به ايراني بودن افتخار کند، به انقلابي بودن افتخار کند. اين احساس هويت، معنايش اين است.
دانشجوي سياسي
يک مسئله در مورد سياست در دانشگاهها است. بنده چند سال قبل از اين -خيلي پيش، سالها پيش- راجع به سياست در دانشگاهها، يک تعبيري به کار بردم که مسئولين دولتي آن روز خيلي ناراحت شدند که چرا اين حرف را ميزنيد؛ گفتم: خدا لعنت کند کساني را که بساط فکر سياسي و کار سياسي و تلاش سياسي را از دانشگاهها جمع کردند،(۱۰) از ما گلهمند شدند که شما بچّهها را وادار ميکنيد به کار سياسي. خب، حالا البتّه همانها گاهي اوقات رياکارانه يک حرفهايي ميزنند راجع به دانشگاه و دانشجو و اين حرفها، لکن عقيدهي واقعيشان همان است؛ [امّا] من عقيدهام اين است. محيط دانشگاه بهطور طبيعي محيط تضارب آراء و افکار است، اين طبيعت دانشگاه است؛ علّت هم اين است که از طرفي جوان هنوز به آن پختگي فکري و مبنائي که او را آرام ميکند نرسيده - ميدانيد، وقتي انسان به پختگي فکري رسيد، يک احساس آرامشي در او به وجود ميآيد که آن حالت چالشي از او گرفته ميشود؛ جوان نه، اينجور نيست- از طرفي هم، سرشار از انرژي و بحث و مانند اينها است؛ بنده خودم مراجعه ميکنم به خاطرات خودم و به دورهي جواني خودمان -پنجاه شصت سال پيش- که با افرادي بحث ميکرديم سر مسائل سياسي، سر مبارزات، داد، بيداد! محيط چالشي، خاصيت جواني است، بخصوص جوان دانشجو که خب اهل اين حرفها است؛ بنابراين، اين هيچ اشکالي ندارد. اشکال اين است که ما از اين محيط چالشي عليه انقلاب و ارزشهاي انقلاب بهرهبرداري کنيم، اين بد است. افکار مختلف، سلايق مختلف، گرايشهاي سياسي مختلف، در دانشگاه باشند، هيچ اشکالي ندارد؛ با هم بحث هم ميکنند، چالشي دارند.
وظيفه مديريت دانشگاه در قبال فعاليتهاي سياسي در دانشگاه
مسئولِ مديريت دانشگاه وظيفهاش چيست؟ آيا وظيفهاش اين است که از آن گرايشي که با مباني انقلاب مخالف است حمايت کند و با او همکاري کند؟ نه، اين مطلقاً [درست نيست]؛ درست عکس مسئوليت است. مسئولين دانشگاه اعمّ از مديران، مديران ارشد، مديران وزارتي تا استاد که داخل کلاس است و با دانشجو روبهرو است، وظيفهشان اين است که در اين مجموعهي چالشي دانشگاه، سعي کنند اين چالشها را هدايت کنند به سمت آن چيزهايي که به مباني انقلاب منتهي ميشود، به هدفهاي انقلاب منتهي ميشود؛ يعني جوان را انقلابي بار بياورند. در جملهاي کوتاه: دانشگاه بايد انقلابي باشد، دانشجو بايد انقلابي باشد، دانشجو بايد يک مسلمان مجاهد فيسبيلالله باشد؛ به اين سمت بايد هدايت بکنند. من گاهي البتّه گزارشهايي دارم که عکس اين را نشان ميدهد. و من اين را به آقاياني که اينجا تشريف دارند -مسئولان و مديران آموزشعالي- عرض ميکنم: شماها خيلي مسئوليد، خيلي بايد مراقب باشيد؛ مراقب باشيد محيط دانشگاه يک جايگاهي نشود براي واگرايي از انقلاب و مفاهيم انقلاب و ارزشهاي انقلاب، از تدين، از انقلابيگري، از ياد و نام امام بزرگوار؛ اين جزو الزامات حتمي است. در دانشگاه ممکن است يک نفري يا يک جمعي، يک گرايشي داشته باشند که به تجزيهي کشور منتهي ميشود - اين هست، اين واقعيت دارد؛ البتّه شمايي که در دانشگاه هستيد، [بدانيد] در بعضي از دانشگاهها چنين چيزي هست؛ بنده خبر دارم- اين گرايشها قابل تأييد نيست، قابل حمايت نيست. گرايشهايي وجود دارد که کشور را به سمت وابستگي سوق ميدهد، بايد با اينها همراهي نکرد؛ نميخواهيم بگوييم با ضربوزور و کار امنيتي و مانند اينها؛ نه، با همان کار خردمندانه، کار مديرانه، کار طبيبانه بايستي با اين قضايا برخورد کرد. بنابراين مسئلهي انقلابيگري و انضباط [مهم است.]
توصيهها
1- نگذاريد پژوهشگر و نوآور نااميد و خسته بشود!
چند توصيه دارم که ديگر حالا وقت گذشت، کوتاه عرض ميکنم: اوّلاً مسئولان آموزشعالي -چه بهداشت و درمان، چه وزارت علوم- نگذارند پژوهشگر و نوآور نااميد و خسته بشود، اين خطر است. ديديد اين آقايان آمدند صحبت کردند، با نشاط و با علاقه. اين نشاط بايد در کلّ مجموعهي پژوهشکدههاي ما و جايگاههاي پژوهشي و تحقيقي و محيطهاي دانشگاهي سَيلان(۱۱) داشته باشد، همه بايد احساس اميد بکنند؛ نگذاريد نااميد بشوند، نگذاريد خسته بشوند.
2- اهميت دادن به علوم پايه
از جملهي چيزهايي که بنده قبلاً هم به آن توجّه کردم و امروز هم متخصّصين همين را تأييد ميکنند، اهمّيت دادن به علوم پايه است. بنده يک وقتي اينجا تشبيه کردم در بين جمعي از دانشمندان و محقّقين و مانند اينها که بودند،(۱۲) گفتم علوم پايه مثل آن ذخيرهي شما است در بانک که پشتوانهي زندگي شما است؛ علوم کاربردي مثل آن پولي است که در جيبتان ميگذاريد خرج ميکنيد، لازم است؛ علوم کاربردي را نميشود از قلم انداخت، بايد به آن اهمّيت داد لکن اساس کار، علوم پايه است. گفته شده است از قول دانشمندان متخصّص و وارد -که ما هم از آنها بايد ياد بگيريم، يعني بنده از آنها بايد ياد بگيرم- که اگر علوم پايه نباشد، علوم کاربردي هم به جايي نخواهد رسيد.
3- ديپلماسي علم و خطر نفوذ
توصيهي بعدي؛ مسئلهي ديپلماسي علم مهم است. اصلاً ديپلماسي چيز مهمّي است؛ ديپلماسي اقتصادي هم مهم است، ديپلماسي فرهنگي هم مهم است، ديپلماسي علم هم مهم است؛ ديپلماسي مهم است، منتها توجّه بکنيد در ديپلماسي علم -ارتباطات علمي، که بنده هم با آن موافقم- فريب نخوريم. ببينيد يک نفري بهعنوان تاجر ميآيد مينشيند با يک اقتصاددان ما، با يک تاجر ما در مثلاً فلان رستوران يا فلان هتل فلان کشور بنا ميکند صحبت کردن و قرار معامله گذاشتن، بعد که تحقيق ميکنيم معلوم ميشود ايشان يک مأمور امنيتي رژيم صهيونيستي است در لباس يک تاجر، که مقاصدي را دارد دنبال ميکند. عين همين قضيه در مورد علم وجود دارد. بله، از دانشمند خارجي استفاده کنيد؛ بنده بارها در جمع دانشجويان گفتهام که ما از شاگردي کردن خجالت نميکشيم، ما شاگردي ميکنيم امّا حواسمان بايد جمع باشد که در ارتباط علمي و در فراگيري و يادگيري علمي، سوراخي و منفذي و دريچهاي براي نفوذ امنيتي پيدا نشود؛ اينها از همهچيز استفاده ميکنند براي نفوذ امنيتي؛ حتّي از علم. اين کار اتّفاق افتاده، قبلاً هم شده، امروز هم متأسّفانه دارد در يکجاهايي ميشود.
3- هدايت مقالات علمي بايد به سمت نيازهاي کشور
نکتهي بعدي، مسئلهي مقالات علمي است. خب آمارهاي مقالات علمي را دادند و بنده هم اطّلاع دارم؛ مقالات زياد شده، [امّا] مقالات علمي بايد به سمت نيازهاي کشور هدايت بشود. ما امروز در زمينهي نفت احتياج داريم، در زمينهي کشاورزي احتياج داريم، در زمينهي صنايع مختلف احتياج داريم، در زمينهي ارتباطات احتياج داريم به تحقيق، به مقالهنويسي؛ مقالاتي که نوشته ميشود در جهت نياز فلان کشور نباشد. اين هم يک نکته است: هدايت مقالات به سمت نياز کشور.
4- ضرورت تبيين مسئلهي نقشهي جامع علمي
مسئلهي نقشهي جامع علمي هم مسئلهي بعدي است. البتّه تهيهي اين نقشهي جامع چيز خوبي بود، منتها هم بايد تبيين بشود براي همهي دانشگاهها، هم بايد تبديل بشود به برنامه.
5- اقتصاد مقاومتي، هم عزّت ملّي است، هم گرهگشايي فعلي
يک نکته دربارهي اقتصاد مقاومتي که خب آقاي دکتر درخشان(۱۳) انصافاً خيلي خوب صحبت کردند در اين زمينه؛ اقتصاد مقاومتي، هم عزّت ملّي است، هم گرهگشايي فعلي است. اين را چون سؤال کردند از من که شما که روي عزّت ملّي تکيه ميکنيد و مدام در سخنرانيها ميگوييد عزّت ملّي و مانند اينها، نيازهاي نقدِ موجود جامعه را چه کار ميکنيد؟ جواب ما همين است: اقتصاد مقاومتي اگرچنانچه به معناي واقعي کلمه -همانطور که گفته شده و خواسته شده- اجرائي بشود و اقداموعمل بشود، هم عزّت ملّي را تأمين ميکند، هم نيازهاي کشور را تأمين ميکند؛ چون متّکي است به ظرفيتهاي داخلي، به امکانات داخلي، به توليد داخلي.
6- کار فرهنگي در دانشگاه، اصل است
مسئلهي بعدي اين است که کار فرهنگي در دانشگاه، اصل است؛ يک کار فوق برنامه، يک کار حاشيهاي نيست؛ به کار فرهنگي اهمّيت بايد داده بشود. البتّه معناي کار فرهنگي کنسرت آوردن در دانشگاه يا مثلاً فرض کنيد که حرکات موزون در دانشگاه نيست؛(۱۴) اينها کار فرهنگي نيست، اينها کار ضدّ فرهنگي است. کار فرهنگي يعني کاري که ذهنها را با فرهنگ انقلاب و فرهنگ اسلام آشنا کند؛ اين کار فرهنگي است. مسئولان ميدان را براي دانشجوهاي ارزشي و براي استادان ارزشي باز کنند؛ بگذارند استاد ارزشي و دانشجوي ارزشي، به معناي واقعي کلمه در محيط دانشگاه تنفّس کنند. البتّه سفارش بنده به دانشجوها و اساتيد انقلابي ارزشي هم اين است که نقشآفريني کنند. ما به جوانها گفتيم افسران جنگ نرم هستيد، شما [اساتيد] هم فرماندهان جنگ نرم هستيد؛ خيلي خب، فرماندهي کنيد، نقشآفريني کنيد. جنگ نرم در جريان است. از آنروزي که بنده گفتم «جنگ نرم» تا امروز که دو سه سال است، شدّت اين جنگ چند برابر شده. دشمن دارد ميجنگد با ما. اين مسئلهي زبان که خانم قهرماني(۱۵) بيان کردند، خيلي مطلب مهم و نکتهي جالبي بود اگر مورد دقّت و توجّه قرار بگيرد. با ما دارند از همهطرف از لحاظ فرهنگي ميجنگند؛ علّتش هم واضح است و بارها گفتهايم. خب بايد خودمان را آماده کنيم.
افراد نامطمئن در دانشگاهها حضور پيدا نکنند
بنده گفتم افراد نامطمئن در دانشگاهها حضور پيدا نکنند؛ ميگويند آقا، نامطمئن کيست؟ نامطمئن آن کسي است که به يک بهانهاي نظام را به چالش ميکشد. کدام کشور اجازه ميدهد که نظامِ حاکم بر آن کشور به چالش کشيده بشود؟ آمريکا که به ادّعاي خودشان مرکز آزادي است اجازه ميدهند؟ جاناشتاينبک -که چند رمان نوشته بود، [مانند] خوشههاي خشم و مانند اينها که معروف است- مورد سختترين فشارها قرار گرفت؛ هرکسي اندک کلمهاي در آمريکا ميگفت که بوي سوسياليسم - نه سوسياليسم، تا اندازهاي بوي ضعيفي از سوسياليسم- در آن بود، به انواع مختلف محاصره ميکردند؛ از ترور جسمي گرفته تا ترور آبرويي و مانند اينها. اينجوري هستند؛ نظام را به چالش [نميگذارند بکشانند]. حالا ما به بهانهي انتخابات، به بهانهي فلان، به بهانهي بَهمان نظام را به چالش [بکشيم]! اين کسي که نظام را به چالش ميکشد به بهانههاي مختلف، نامطمئن است.
تفاوت مباني علوم انساني اسلامي و غربي
راجع به علوم انساني هم البتّه يک چيزي يادداشت کردهام که ديگر وقت تمام شد، به نظرم يک قدري هم از وقت گذشتهايم. انسانشناسي علوم انساني غربي ناشي است از انسانشناسي غربي؛ اين خلاصهي مطلب است. نه اينکه ما همهي دستاوردهاي علوم انساني را نفي کنيم؛ نه، هرچه قابل استفاده است بايد استفاده کنيم منتها شاکله و ترکيب کلّي علوم انسانياي که از غرب آمده، متّکي است بر جهانبيني غربي در مورد انسان و انسانشناسي غربي که انسان را چيزي ميدانند، [امّا] ما انسان را چيز ديگري ميدانيم غير از آنچه تفکّر مادّي غرب راجع به انسان فکر ميکند. بنابراين بايستي علوم انساني اسلامي را [بها بدهيم].
پروردگارا! آنچه گفتيم، آنچه تلاش کرديم، آنچه فکر کرديم و آنچه شنيديم، براي خودت و در راه خودت قرار بده؛ آنها را از ما قبول بفرما؛ صفاي ماه رمضان را بر دلهاي ما پرتوافکن کن. پروردگارا! به محمّد و آل محمّد کشور را، جامعه را، دانشگاه را، استاد را، دانشجو را، علم را روزبهروز به سمت اهداف عاليهي خود هدايت بفرما.
والسّلام عليکم و رحمةالله
۱) در ابتداي اين ديدار -که در ماه مبارک رمضان برگزار شد- يازده نفر از اساتيد به بيان نظرات و ديدگاههاي خود پرداختند.
۲) موسّسهي اطّلاعات علمي (ISI) مؤسّسهاي است که فعّاليت آن در زمينهي علمسنجي و انتشارات علمي است و خدمات مربوط به پايگاههاي دادههاي فهرست کتب و مقالات نشريههاي علمي - پژوهشي دانشگاهها را ارائه ميدهد.
۳) اسکوپوس (Scopus) از نمايههاي استنادي است که اسناد مربوط به اطّلاعات کتابشناختي حدود پنج هزار ناشر علمي از سراسر جهان را در ۲۵ ميليون سند جمعآوري و منتشر کرده است.
۴) والاستريت خياباني در شهر نيويورک است که بزرگترين مراکز و بورسهاي اقتصادي آمريکا در آن قرار دارد و نمادي از اکثريت يک درصدي ثروتمندان آمريکا است.
۵) بيانات در ديدار جمعي از رؤساي دانشگاهها، پژوهشگاهها، مراکز رشد و پارکهاي علم و فنّاوري (۱۳۹۴/۸/۲۰)
۶) دکتر محمّد فرهادي (وزير علوم، تحقيقات و فنّاوري) در جلسه حضور داشت.
۷) نشريهي هفتگي جامع علمي Science
۸) نشريهي هفتگي جامع علمي Nature
۹) مولوي. ديوان شمس، غزل ۵۴۶؛ «هين سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود/ وارهد از حدّ جهان بي حد و اندازه شود»
۱۰) از جمله، بيانات در ديدار جمعي از دانشآموزان و دانشجويان سراسر کشور (۱۳۷۲/۸/۱۲)
۱۱) جريان
۱۲) از جمله، بيانات در ديدار جمعي از نخبگان علمي کشور (۱۳۹۰/۷/۱۳)
۱۳) دکتر مسعود درخشان (از دانشگاه علّامه طباطبائي)
۱۴) خندهي معظّمٌله و حضّار
۱۵) دکتر سوسن قهرماني (از دانشگاه الزّهرا)