صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

حماسه و جهاد >>  حماسه وجهاد >> یادداشت حماسه وجهاد
تاریخ انتشار : ۲۳ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۶  ، 
شناسه خبر : ۲۹۵۲۳۹
در سوگ سردار ایستادگی
رفتی و به برخی‌ها بگویی که دم از اسلام و اسم مسلمان آوردن فقط در حرف نیست باید به آن عمل کرد. مردانگی فقط و فقط هنر مردان خداست. زندگی فقط خوردن و خوابیدن نیست.
پایگاه بصیرت / مجتبی برزگر

 حماسه و جهاد / احمدجان شنیدم که به کربلا رفتی برای دفاع از انسانیت، نمی‌دانم یک‌دفعه خبر شهادتت از سوریه رسید. تعجب کردم و خیلی ناراحت شدم، چون چند وقت پیش که با هم صحبت می‌کردیم را از یاد نمی‌برم، می‌گفتی که خیلی خسته شدی. گفتم برادرم احمد از چی خسته شدی! گفتی از نامهربانی‌ها، از فراموشی برخی از افراد، از نامردی‌ها، از بی‌اخلاقی‌ها، از سیاسی‌بازی‌ها، از دروغ‌گویی‌ها و خلاصه از فراموش شدن ارزش‌های انقلاب.

برادر احمد تو کاملاً خسته ولی با اعتقاد راسخ به گذشته حرکت می‌کردی چون یک فرمانده بودی، جنگ هشت ساله را فراموش نکردی، یک روز که پیش تو بودم از حقوق و مزایایت بعنوان یک فرمانده ارشد جنگ سؤال کردم. گفتی: الحمدالله. مشکل دارم ولی مانند هشت سال دفاع مقدس با آن دست و پنجه نرم می‌کنم، حقوق آن‌چنانی ندارم. بعد از بازنشستگی حقوق دریافتیم تقریباً حدود یک میلیون و خرده‌ای است. گفتم: باور ندارم، یک فرمانده جنگ آن هم با درجه ارشدی باید حقوق خوبی داشته باشد. گفتی: خودت بهتر می‌دانی، برای امرار معاش زندگی چقدر مشکل دارم. زندگی دنیوی را به سختی می‌گذرانم، چون اعتقاد دارم نباید از گذشته خودم سوءاستفاده نمایم. خدا هست و تا خدا هست همه چیز خوب، قشنگ و زیباست.

و گفتی که نباید به انسان‌ها دل بست، اگر به خدا دلبستگی داشته باشی همه چیز در ید قدرت توست. بله، برادرم احمد غلامی رفت تا از حرم حضرت زینب(س) و انسانیت دفاع کند، چون در قرن ما انسانیت جایگاهی ندارد، مانند زینب زخم زبان بسیار در سینه داشتی ولی وقتی از زینب پرسیدند که دنیا را چگونه می‌بینی؟ گفت: «زیبا و قشنگ».

برادر احمد! تو به نوه پسری خودت که دختری کوچک بود در دوران بعد از جنگ وابستگی شدید داشتی و دائماً با خودت به این طرف و آن طرف می‌بردی، چطور شد که از نوه‌ای که خیلی دوستش داشتی، کیلومترها فاصله گرفتی؟ برادر احمد غلامی! سال‌ها در جنگ بودی؛ ساکت بودی، دم از چیزی نزدی، ادعا نداشتی، سر به پایین بودی، با زندگی دنیوی سخت زندگی کردی، از گذشته خود سود مادی و دنیوی نبردی، ده‌ها بیمار داشتی، منزل کوچکی داشتی، از درجه ارشدی نظامی فقط حقوق کارگری داشتی، زندگی را به سختی گذراندی، فقط از جنگ ترکش خمپاره‌ها را با خود حمل کردی، با سن متوسط کمری خمیده داشتی، صورتی پرمعنا و پر از درد داشتی، چشمان دنیوی کم‌سو داشتی، مانند مردم خیلی عادی زندگی کردی، مردمی بودی، سال‌ها در جنگ بودی؛ افتخار به رزمنده بودن داشتی، کسی از فرماندهی تو خبر نداشت، در زمان جنگ با خانواده در غرب و جنوب زندگی کردی، لذّات دنیای مادی را نچشیدی، دنیاپرست نشدی، هر کجا کمک خواستند، بدون مزد رفتی و خلاصه سال‌ها در جنگ بودی، عاشق دوستان خدا بودی، حال خودت برای حقّ و حقوق انسان‌ها به میدان رفتی و نوه و زن و بچه را تنها گذاشتی.

رفتی تا به برخی‌ها بگویی که دم از اسلام و اسم مسلمان آوردن فقط در حرف نیست باید به آن عمل کرد. مردانگی فقط و فقط هنر مردان خداست. زندگی فقط خوردن و خوابیدن نیست، عدالت و انصاف باید رعایت شود. سکوت خودش در شرایط فعلی یک جهاد است. زینب‌گونه بودن عمل می‌خواهد، نه حرف و شعار، با حرف و شعار، فقط شور پیدا می‌شود باید به دنبال شعور بود، ظاهرسازی ممنوع است، تحصیلات از هر نوع آن شعور نمی‌آورد و راحت‌طلبی شیوه سیاست‌ورزان است. رفتی و به برخی‌ها بگویی که اگر حقی از تو ضایع شد خدا را زیر سؤال مبر، بین نوه، زن، بچه و خدا، خدا را انتخاب کردی و خلاصه رفتی و گفتی، ولی کو گوش شنوا؟

ای برادر و خواهر!

دیگر ظاهرسازی در جامعه جوابی ندارد، باید با عمل صالح مردم را نسبت به خدا دعوت کرد. بله برادرم احمد غلامی سلام به تو ای مرد خسته از زمانه، سلام به تو ای سردار واقعی بعد از جنگ که برای رضای خدا هیچ‌کس بعد از جنگ حتی یک تعارفی برای یک کار کوچک به تو نکرد، ولی تو در خطر جنگ بدون تعارف مردانه رفتی و به آنها نشان دادی که شهادت هنر مردان خداست.

برادرم احمد غلامی ما دوستان تو متأسفانه خوب تو را درک نکردیم و بابت این عدم شناخت از تو معذرت می‌خواهیم و برای اینکه نتوانستیم کمکی هر چند مختصر بعد از جنگ به تو بکنیم، عذرخواهی ما را بپذیر. برادر احمد ان‌شاءالله بعد از شهادت تو برخی از رفتار قشنگ و زیبای تو فراموش نشود. مانند سکوت و بی‌صدایی تو که در دلت هزاران صدا بود و در بیرون بی‌صدا بودی. امیدوارم مسئولان  خانواده و زن و بچه هایت را تنها نگذارند تا برادر احمد ما در آن دنیا راحت و آسوده باشد.

انتهای پیام/
نام:
ایمیل:
نظر: