صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

سیاسی >>  امام و رهبری >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۳۰ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۶  ، 
شناسه خبر : ۲۹۵۳۲۱
تبیین مدل حکومت اسلامی بر آمده از غدیر
معناي ولايت چيست؟ به طور خلاصه معنايش اين است كه اسلام در نماز و روزه و زكات و اعمال فردي و عبادات خلاصه نمي‏شود، اسلام داراي نظام سياسي است، حكومتي بر مباني مقررات اسلامي پيش‏بيني شده است. در اصطلاح و عرف اسلامي، نام حكومت، "ولايت" است.
پایگاه بصیرت / گروه سیاسی / مهدی سعیدی

شکل گيري نظام مقدس جمهوري اسلامي مبتني بر آموزه هاي اصيل اسلامي بعد از قرنها دوري جامعه اسلامي از رهنمودهاي اصيل اسلام درباره حکومت, سرآغاز  تحولي نو در نظريه پردازي در باب حکومت است که بي شک مي‌تواند پاسخگوي نياز بشر در عصر به بن بست رسيدن نظرات سياسي غيرالهي باشد.

در اين ميان حادثه عظيم غدير، قله مرتفع و شاخص برجسته نظريه اسلامي است که مدل حکومت اسلام را - که "حکومت ولايي" باشد - تبيين و تفسير نموده است. لذا براي شناخت صحيح ابعاد مختلف نظريه حکومت در اسلام بايد مساله غدير مورد توجه و بازنگري قرار گيرد.

حضرت آيت الله خامنه‌اي درباره اهميت غدير مي‌فرمايند: «معناي اين حركت كه در روز هجدهم ذي‏الحجه سال دهم هجرت اتفاق افتاد، اين است كه اسلام به مسأله‏ي مديريت جامعه به چشم اهميت نگاه مي‏كند. اين‏طور نيست كه امر مديريت در نظام اسلامي و جامعه‏ي اسلامي، رها و بي‏اعتنا باشد. علت هم اين است كه مديريت يك جامعه، جزو اثرگذارترين مسائل جامعه است.» (10/11/83)

معظم له در سالهاي متمادي در مناسبت عيد غدير خم و ديگر زمانهاي مناسب به تبيين اين موضوع پرداخته است که توجه به اين سخنان براي علاقمندان به نظام اسلامي ضروري است.

 

الف- تأملي در معناي "ولايت"

اولين گام براي شناخت دقيق مساله حکومت در اسلام، دقت در واژه اي است که براي معرفي حکومت اسلامي بکار گرفته شده است که آن واژه "ولايت" است. اين واژه از زوايا و ابعاد مختلف معنايي برخوردار است که چهره حقيقي حکومت در اسلام را متفاوت از ديگر نظامهاي سياسي ترسيم مي‌نمايد.

کلام حضرت آيت الله خامنه اي در اين زمينه چنين است:

1- «ولايت، معناي عجيبي است. اصل معناي ولايت، عبارت از نزديك بودن دو چيز با يكديگر است. فرض بفرماييد وقتي كه دو ريسمان، محكم به هم تابيده مي‌شوند و جدا كردن آنها از يكديگر، به آساني ممكن نيست، آن را در عربي «ولايت» مي‌گويند. ولايت، يعني اتصال و ارتباط و قرب دو چيز به صورت مماس و مستحكم با يكديگر. همه‌ي معاني‌اي كه براي «ولايت» در لغت ذكر شده است - معناي محبت، معناي قيوميت و بقيه‌ي معاني، كه هفت، هشت معنا در زبان عربي هست - از اين جهت است كه در هر كدام از اينها، به نوعي اين قرب و نزديكي بين دو طرف ولايت وجود دارد. مثلا «ولايت» به معناي محبت است؛ چون محب و محبوب، با يكديگر يك ارتباط و اتصال معنوي دارند و جدا كردنشان از يكديگر، امكان‌پذير نيست.» (6/2/76)

2- ولايت كه عنوان حكومت در اسلام و شاخصه‌ي نظام اجتماعي و سياسي براي اسلام است، يك معناي دقيق و ظريفي دارد كه معناي اصلي ولايت هم همان است و آن عبارت است از پيوستگي، پيوند، درهم‌پيچيدن و در هم تنيدگي. اين، معناي ولايت است. چيزي كه مفهوم وحدت، دست به دست هم دادن، با هم بودن، با هم حركت كردن، اتحاد در هدف، اتحاد در راه و وحدت در همه‌ي شؤون سياسي و اجتماعي را براي انسان، تداعي مي‌كند. ولايت، يعني پيوند. «والذين آمنوا و لم يهاجراو مالكم من ولايتهم من شي‌ء حتي يهاجروا(24)» يعني اين. پيوند افراد جامعه‌ي اسلامي، با هجرت حاصل مي‌شود؛ نه فقط با ايمان. ايمان كافي نيست. (27/1/77)

3- «ولايت، يعني سرپرستي، پيوند، ارتباط، اتصال، به‏هم‏ پيچيده‏ شدن دوچيز، به ‏هم‏ جوشيدگي و به‏ هم ‏پيوستگي كساني كه با يكديگر ولايت دارند. معنا و شكل و مفهوم ولايت در جامعه و نظام اسلامي، اين است. از اين‏جهت، در جامعه‏ي اسلامي، كلمه‏ي ولايت به حكومت اطلاق مي‏شود و رابطه‏ي بين ولي و مردم، يك رابطه‏ي ولايتي است و ارتباط و اتصال آنها، غيرقابل انفكاك مي‏باشد و تمام اجزاي اين جامعه، با يكديگر متصلند و از هم جدا نيستند. قضيه، مثل دستگاههاي سلطنت، دستگاههاي قدرت و كودتاچيهايي كه بر يك جامعه مسلط مي‏شوند، نيست.» (20/4/69)

4- «معناي ولايت چيست؟ به طور خلاصه معنايش اين است كه اسلام در نماز و روزه و زكات و اعمال فردي و عبادات خلاصه نمي‏شود، اسلام داراي نظام سياسي است، حكومتي بر مباني مقررات اسلامي پيش‏بيني شده است. در اصطلاح و عرف اسلامي، نام حكومت، "ولايت" است.» (6/1/79)

 

ب- شاخصه هاي حکومت ولايي

در تفسير و تبيين حکومت ولايي شاخصه ها و مشخصات متعددي را برشمرده‌اند که هر يک از منظري توانسته است ابعاد اين حقيقت واحد را مشخص نمايد, اما آنچه در ادامه خواهد آمد منظر مورد نظر حضرت آيت الله خامنه اي است که به نوبه خود نگاهي نو و محققانه، و مبتني بر نيازها و سوالات زمانه ماست که ابعاد ناشناخته اي از حکومت ولايي را براي محققين آشکار مي‌سازد. رويکردي دقيق و معطوف به عمل که مي‌تواند افق نظام اسلامي را در دهه چهارم خود ترسيم نمايد.

در اين ميان 3 شاخصه و مولفه از جايگاه ويژه اي برخوردارند:

1- الهي بودن خاستگاه حکومت.

2- محوريت يافتن معيارها و صلاحيتهاي الهي در اين حکومت

3 – جايگاه محوري مردم در نظام ولايي.

اما پيش از پرداختن به اين سه پايه اصلي نظام ولايي برخي ديگر از ويژگي‌ها که در کلام حضرت آيت الله خامنه‌اي مطرح گرديده و در تمييز اين نظام از ديگر نظامهاي سياسي مي‌تواند مفيد باشد به اختصار مرور مي‌گردد.

 

1- تفاوت نظام ولايي و نظام سلطنتي: يکي از اتهامات مطرح شده توسط مخالفين نظام ولايي, يکسان انگاشتن آن با ديگر حکومتها از جمله حکومت سلطنتي است. در اين باره حضرت آيت الله خامنه‌اي مي‌فرمايند:

«ماهيت امامت، با ماهيت سلطنت، مغاير و متفاوت و مناقض است، اين دو ضدهم‌اند.

امامت، يعني پيشوايي روحي و معنوي پيوند عاطفي و اعتقادي با مردم

اما سلطنت، يعني حكومت با زور و قدرت و فريب، بدون هيچگونه علقه معنوي و عاطفي و ايماني

اين دو، درست نقطه مقابل هم است.

امامت، حركتي در ميان امت، براي امت و در جهت خير است.

سلطنت، يعني يك سلطه مقتدرانه بر عليه مصالح مردم و براي طبقات خاص براي ثروت‏اندوزي و براي شهوتراني گروه حاكم...

امامت، يعني آن دستگاهي كه:

1- عزت خدايي را براي مردم به وجود مي‏آورد،

2- علم و معرفت را به مردم مي‏دهد،

3- رفق و مدارا را ميان آنها ترويج مي‏كند،

4- ابهت اسلام و مسلمين را در مقابل دشمن حفظ مي‏كند،

اما سلطنت و حكومتهاي جائرانه، نقطه‏اي مقابل آن است...» (27/1/79)

ايشان تبديل ولايت به سلطنت را بزرگترين انحراف در تاريخ اسلام دانسته مي‌فرمايند: «اگر دقت كنيد، مي‌بينيد جنگهاي اميرالمؤمنين در اين مدت كوتاه، همه در راه جلوگيري از تبديل امامت و ولايت اسلامي به آن شكلهاي منحرف است؛ تبديل امامت به سلطنت؛ تبديل حكومت معرفت به حكومت جهالت؛ تبديل حكومت مبتني بر ناديده گرفتن منافع شخصي به حكومتي كه در رأس آن كساني باشند كه بيش از همه چيز، به منافع شخصي خود و جمع كردن مال و منال دنيوي مي‌انديشند.»(12/12/80)

 

2- ويژگي‌هاي عمومي حكومت ولايي: «ولايت، چه طور حكومتي است؟

ولايت، آن حكومتي است كه شخص حاكم با آحاد مردم داراي پيوندهاي محبت‏آميز و عاطفي و فكري و عقيدتي است.

آن حكومتي كه زوركي باشد

آن حكومتي كه با كودتا همراه باشد

آن حكومتي كه حاكم، عقايد مردمش را قبول نداشته باشد و افكار و احساسات مردمش را مورد اعتنا قرار ندهد

آن حكومتي كه حاكم حتي در عرف خود مردم - مثل حكومتهاي امروز دنيا- از امكانات خاص و از برخورداريهاي ويژه برخوردار باشد و براي او، منطقه‏ي ويژه‏يي براي تمتعات دنيوي وجود داشته باشد،

هيچكدام به معناي "ولايت" نيست.

ولايت، يعني آن حكومتي كه در آن، ارتباطات حاكم با مردم، ارتباطات فكري، عقيدتي، عاطفي، انساني و محبت‏آميز است مردم به او متصل و پيوسته‏اند به او علاقه‏مندند

و او منشا همه اين نظام سياسي و وظايف خود را از خدا مي‏داند

و خود را عبد و بنده‏ي خدا مي‏انگارد.

استكبار در ولايت وجود ندارد.

حكومتي كه اسلام معرفي مي‏كند:

از دمكراسي‌هاي رايج دنيا مردمي‏تر است

با دلها و افكار و احساسات و عقايد و نيازهاي فكري مردم ارتباط دارد

حكومت در خدمت مردم است.

از جنبه‏ي مادي، حكومت براي شخص حاكم و ولي و تشكيلات حكومتي، به عنوان يك طعمه نبايد محسوب بشود والا ولايت نيست.

اگر آن كسي كه در رأس حكومت اسلامي است، براي حكومت، براي خود، براي اين شان و مقامي كه به او رسيده است يا مي‏خواهد به او برسد، كيسه‏ي مادي‏يي دوخته باشد، آن شخص، ولي نيست آن حكومت هم ولايت نيست.

در حكومت اسلامي، آن كسي كه ولي امر است- يعني كار اداره‏ي نظام سياسي به او سپرده شده است- از لحاظ قانون با ديگران يكسان است

او حق دارد بسياري از كارهاي بزرگ را براي مردم و كشور و اسلام و مسلمين انجام دهد اما خود او محكوم قانون است.

از روز اول تا امروز، و بخصوص بعد از تشكيل نظام جمهوري اسلامي، در معناي ولايت تحريف كردند به دروغ ولايت را چيزي غير از آنچه كه هست، معرفي كردند گفتند ولايت معنايش اين است كه مردم محجورند به سرپرست وقيم احتياج دارند آدمهاي نام و نشان‏دار، اين را صريحا در كتابها و مطبوعاتشان نوشتند! دروغ محض، تهمت به اسلام، تهمت به ولايت!...» (6/1/79)

«معناي ولايت در اصطلاح و استعمال اسلامي، اين است؛ يعني حكومتي كه در آن،

اقتدار حاكميت هست، ولي خودخواهي سلطنت نيست،

جزم و عزم قاطع هست - كه «فاذا عزمت فتوكل علي‌الله» - اما استبداد به رأي نيست...

ولايت، يعني حكومتي كه در آن

در عين وجود اقتدار، در عين وجود عزت يك حاكم و جزم و عزم و تصميم قاطع يك حاكم، هيچ نشانه‌اي از استبداد و خودخواهي و خود رأيي و زياده‌طلبي و براي خود طلبي و اينها نيست.

اين، آن نشانه‌ي اصلي براي اين حكومت است.» (16/1/78)

 

3- خاستگاه الهي حکومت ولايي: يکي از پايه‌هاي اصلي حکومت ولايي، الهي بودن خاستگاه آن است. بدين معنا که برخلاف نظامهاي سياسي غرب که مبتني بر "قرارداد اجتماعي" شکل گرفته‌اند, اين حقوق الهي است که مبداء و منشاء حقوق سياسي - اجتماعي در حکومت ولايي است. ايشان در عباراتي اين تفاوت را چنين توضيح مي‌دهند:

«مبناي مردم‏سالاري ديني با مبناي دمكراسي غربي متفاوت است. مردم‏سالاري ديني - كه مبناي انتخابات ماست و برخاسته‏ي از حق و تكليف الهي انسان است - صرفاً يك قرارداد نيست. همه‏ي انسان‏ها حق انتخاب و حق تعيين سرنوشت دارند؛ اين است كه انتخابات را در كشور و نظام جمهوري اسلامي معنا مي‏كند. اين، بسيار پيشرفته‏تر و معنادارتر و ريشه‏دارتر از چيزي است كه امروز در ليبرال دمكراسي غربي وجود دارد...» (14/3/84)

ايشان با تاکيد بر اينکه در اسلام هيچ کس بر کس ديگر ولايت ندارد مي‌فرمايد: «در اسلام هيچ ولايت و حاكميتي بر انسانها مقبول نيست، مگر اين‏كه خداي متعال مشخص كند. ما هرجا كه در مسائل فراوان فقهي كه به ولايت حاكم، ولايت قاضي يا به ولايت مؤمن - كه انواع و اقسام ولايات وجود دارد - ارتباط پيدا مي‏كند، شك كنيم كه آيا دليل شرعي بر تجويز اين ولايت قائم هست يا نه، مي‏گوييم نه؛ چرا؟ چون اصل عدم ولايت است؛ اين منطق اسلام است. آن وقتي اين ولايت مورد قبول است كه شارع آن را تنفيذ كرده باشد و تنفيذ شارع به اين است كه آن كسي كه ولايت را به او مي‏دهيم - در هر مرتبه‏يي از ولايت - بايد اهليت و صلاحيت يعني عدالت و تقوا داشته باشد و مردم هم او را بخواهند؛ اين منطق مردم‏سالاري ديني است كه بسيار مستحكم و عميق است.» (26/9/82)

منطبق با راي و نظر ايشان :

«در اسلام، سرپرستي جامعه، متعلق به خداي متعال است. هيچ انساني اين حق را ندارد كه اداره‏ي امور انسانهاي ديگر را به‏عهده بگيرد. اين حق، مخصوص خداي متعال است كه خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالك امور انسانها، بلكه مالك امور همه‏ي ذرات عالم وجود است. خود اين احساس در جامعه‏ي اسلامي، چيز كم‏نظيري است. هيچ قدرتي، هيچ شمشير برايي، هيچ ثروتي، حتّي هيچ قدرت علم و تدبيري، به كسي اين حق را نمي‏دهد كه مالك و تصميم‏گيرنده درباره‏ سرنوشت انسانهاي ديگر باشد. اينها ارزش هستند. حق توليت امور و زمامداري مردم را به كسي اعطا نمي‏كند. اين حق، متعلق به خداست. خداي متعال، اين ولايت و حاكميت را از مجاري خاصي اعمال مي‏كند. يعني آن وقتي هم كه حاكم اسلامي و ولي امور مسلمين، چه بر اساس تعيين شخص - آن‏چنان‏كه طبق عقيده‏ي ما، در مورد اميرالمؤمنين و ائمه(ع) تحقق پيدا كرد - و چه بر اساس معيارها و ضوابط انتخاب شد، وقتي اين اختيار به او داده مي‏شود كه امور مردم را اداره بكند، باز اين ولايت، ولايت خداست؛ اين حق، حق خداست و اين قدرت و سلطان الهي است كه بر مردم اعمال مي‏شود. آن انسان - هركه و هرچه باشد - منهاي ولايت الهي و قدرت پروردگار، هيچ‏گونه حقي نسبت به انسانها و مردمِ ديگر ندارد.»(20/4/69)

 

4- حکومت ولايي؛ حکومت معيارها و صلاحيت‌ها: شاخصه برجسته و کليدي ديگر حکومت ولايي توجه به اين مساله است که در اين مدل از حکومت آنچه ملاک و معيار حاکميت و قرار گرفتن در راس امور است وجود برخي صلاحيتهاي انساني و الهي از جمله علم و تقوا و عدالت است که در هر فردي وجود داشته باشد آن شخص مي‌تواند در اين نظام صاحب منصب گردد.

حضرت آيت الله خامنه اي در تبيين اين مولفه مي‌فرمايد:

«ولايت در اسلام، ناشي از ارزشهاست؛ ارزشهايي كه وجود آنها، هم آن سِمت و هم مردم را مصونيت مي‏بخشد.  مثلاً عدالت به معناي خاص - يعني آن ملكه‏ي نفساني - از جمله‏ي شرايط ولايت است. اگر اين شرط تأمين شد، ولايت يك چيز آسيب‏ناپذير است؛ زيرا به مجرد اين‏كه كمترين عمل خلافي كه خارج از محدوده و خارج از اوامر و نواهي اسلامي است، از طرف آن ولي يا والي تحقق پيدا كرد، شرط عدالت سلب مي‏شود. كوچكترين ظلم و كوچكترين كجرفتاري كه خلاف شرع باشد، عدالت را سلب مي‏كند. هر تبعيضي، هر عمل خلاف و گناه و ترك وظيفه‏يي، عدالت را از والي سلب مي‏كند. وقتي هم كه عدالت سلب شد، او از آن منصب منعزل مي‏شود... ولايت، يعني حاكميت انسانهاي پارسا، انسانهاي مخالف با شهوات و نفس خودشان، انسانهاي عامل به صالحات. اين، معناي ولايت اسلامي است.» (10/4/70)

ايشان با اشاره به داستان غدير و ماجراي نصب حضرت علي(ع) توسط پيامبر اعظم(ص) مي‌فرمايد:

«معناي اين نصب، اهميت دادن به آن معيارهاست. اين همان نكته‌اي است كه بايد در نظام و جامعه‌ي اسلامي، تا قيام قائم مورد نظر همه باشد. اگر مسلمين در طول تاريخ نتوانسته‌اند از مواهب اسلامي به طور كامل بهره ببرند، به دليل نقيصه‌ي بزرگ ناشي از نشناختن معيارها بوده است... معنايش اين است كه در همه‌ي تاريخ، در همه‌ي مسؤوليتهاي اساسي در نظام اسلامي، بايد معيارها رعايت شود. رعايت معيارها هم، مخصوص رياست جامعه‌ي اسلامي نيست؛ بلكه اهميت دادن به ارزشها، معيارها و ملاكهاي اسلامي، يك امر ساري و جاري در كل‌ جامعه‌ي اسلامي است، و اين است كه بركات را متوجه مسلمين مي‌كند.»(8/3/73)

معظم له ضمن تاکيد بر اين مطلب که عهده‏دار ولايت، بايد پرتويي از ولايت الهي را در جامعه تحقق ببخشد، به برخي از اين خصوصيات چنين اشاره مي‌دارد:

«خصوصيات ولايت الهي، قدرت و حكمت و عدالت و رحمت و امثال اينهاست. آن شخص يا آن دستگاهي كه اداره‏ي امور مردم را به عهده مي‏گيرد، بايد مظهر قدرت و عدالت و رحمت و حكمت الهي باشد. اين خصوصيت، فارق بين جامعه‏ي اسلامي و همه‏ي جوامع ديگري است كه به شكلهاي ديگر اداره مي‏شوند. جهالتها، شهوات نفساني، هوي‏ و هوس و سلايق شخصي متكي به نفع و سود شخصي يا گروهي، اين حق را ندارند كه زندگي و مسير امور مردم را دستخوش خود قرار بدهند. لذا در جامعه و نظام اسلامي، عدالت و علم و دين و رحمت بايد حاكم باشد؛ خودخواهي نبايد حاكم بشود، هوي‏ و هوس - از هر كس و در رفتار و گفتار هر شخص و شخصيتي - نبايد حكومت كند. سرّ عصمت امام در شكل غايي و اصلي و مطلوب در اسلام هم همين است كه هيچ‏گونه امكان تخطي و تخلفي وجود نداشته باشد. آن‏جايي هم كه عصمت وجود ندارد و ميسر نيست، دين و تقوا و عدالت بايد بر مردم حكومت كند كه نمونه‏يي از ولايت الهي محسوب مي‏شود.» (20/4/69)

مساله قابل توجه ديگر اينکه حتي دموکراسي غربي نيز امروز فارغ از چارچوب نبوده و در چارچوب نظام سرمايه‌داري تعريف مي‌گردد. در حالي که در نظام ولايي اين اسلام است که موازين و چارچوبها را مشخص مي‌کند. ايشان در اين باره چنين توضيح مي‌دهند:

«در همه‏ جاي دنيا دموكراسيها در يك چهارچوب قرار دارند. هيچ جا وجود ندارد كه يك دموكراسي‏اي باشد، اما به وسيله‏ يك چهارچوب و يك هدفگذاري خاصي هدايت نشود؛ يا به وسيله‏ي احزاب است، يا به وسيله‏ي دستگاههاي قضائي است، يا به وسيله‏ي دستگاههاي خارج از دستگاه قضائي و اجرائي است. همه جاي دنيا اينجور است. ما اين چهارچوب را اسلام قرار داديم؛ چون ملت ايران ملت مسلمانند؛ چون ملت ايران مؤمنند.» (12/10/86)

 

5- مردم‌سالار بودن نظام ولايي: با مروري بر کلام و انديشه ايشان به اين مطلب خواهيم رسيد که از نگاه ايشان حکومت ولايي به معناي تاثير گذار بودن مردم در تشکيل حکومت و تعيين حاکم و مسئولين نظام سياسي اسلام است و اين به معناي جايگاه مهم مردم در شکل گيري و اداره نظام ولايي مي‌باشد.

«اسلام، حكومت را با تعبير "ولايت" بيان مي‌كند و شخصي را كه در رأس حكومت قرار دارد، به عنوان والي، ولي، مولا - يعني اشتقاقات كلمه‌ي ولايت - معرفي مي‌كند. معناي آن چيست؟ معناي آن، اين است كه در نظام سياسي اسلام، آن كسي كه در رأس قدرت قرار دارد و آن كساني كه قدرت حكومت بر آنها در اختيار اوست، ارتباط و اتصال و پيوستگي جدايي ناپذيري از هم دارند. اين، معناي اين قضيه است. اين، فلسفه‌ي سياسي اسلام را در مسأله‌ي حكومت براي ما معنا مي‌كند. هر حكومتي كه اين طور نباشد، اين ولايت نيست؛ يعني حاكميتي كه اسلام پيش‌بيني كرده است، نيست. اگر فرض كنيم در رأس قدرت، كساني باشند كه با مردم ارتباطي نداشته باشند، اين ولايت نيست. اگر كساني باشند كه رابطه‌ آنها با مردم، رابطه‌ ترس و رعب و خوف باشد - نه رابطه‌ محبت و التيام و پيوستگي - اين ولايت نيست. اگر كساني با كودتا بر سر كار بيايند، اين ولايت نيست. اگر كسي با وراثت و جانشيني نسبي - منهاي فضايل و كيفيات حقيقي كه در حكومت شرط است - در رأس كار قرار گيرد، اين ولايت نيست. ولايت، آن وقتي است كه ارتباط والي يا ولي، با مردمي كه ولايت بر آنهاست، يك ارتباط نزديك، صميمانه، محبت‌آميز و همان‌طوري كه در مورد خود پيامبر وجود دارد - يعني «بعث فيهم رسولا من انفسهم» يا «بعث منهم»: از خود آنها كسي را مبعوث كرده است - باشد؛ يعني از خود مردم كسي باشد كه عهده‌دار مسأله‌ي ولايت و حكومت باشد. اساس كار در حاكميت اسلام اين است.» (6/2/76)

ايشان در عباراتي در تبيين معناي "مردمي بودن" حکومت چنين مي‌فرمايد: «مردمي بودن حكومت اسلامي به دو معناست: «يكي اينكه مردم در اداره و تشكيل حكومت و تعيين حاكم و شايد در تعيين رژيم حكومتي و سياسي نقش دارند. ديگر آن كه حكومت اسلامي در خدمت مردم است, آنچه براي حاكم اسلامي مطرح است, منافع عامه مردم است نه منافع اشخاص يا قشر و طبقه معين. اسلام به هر دو معنا داراي حكومت مردمي است. اما تا وقتيكه حكومت مردمي به معناي اول تأمين نشود و مردم در حكومت نقشي نداشته باشند, نمي‌شود گفت حكومت, مردمي و در خدمت مردم است. اين ادعا كه يك حكومت بدون آنكه با مردم خود ارتباط مستقيم داشته و به آراي مردم متكي باشد, خود را مردمي بشمارد, ادعاي پذيرفتني نيست. نمي‌توانند ثابت كنند كه مردمي‌اند, چون حكومتهاي تحميلي هم خود را مردمي قلمداد مي‌كنند.»( مقاله "نقش مردم در دولت اسلامي از ديدگاه رهبر معظم انقلاب", فصلنامه حکومت اسلامي، ش43، بهار 1386، صص 8-9)

ايشان همچنين از عناصر 4 گانه مردمي بودن حکومت در انديشه سياسي حضرت امام(ره) ياد مي‌کنند و مي‌گويند:

«عنصر دوّمي كه امام به آن حداكثر توجه را كرد,  عنصر «مردم» بود. ادعاي «مردم گرايي» در همه نظام‏ها - حتي استبدادي‏ها - وجود دارد, اما مهم اين است كه حقيقتاً در كجا براي مردم شأن و منزلت و حق و نقش قائل مي‏شوند. امام به معناي حقيقي كلمه به اصالت عنصر «مردم» در نظام اسلامي معتقد بود و مردم را در چند عرصه مورد توجه دقيق و حقيقي خود قرار داد:

عرصه اول، عرصه تأكيد نظام به آراء مردم است. تكيه نظام به آراء مردم يكي از ميدان‏هايي است كه مردم در آن نقش دارند. حضور مردم و اعتقاد به آنها بايد در اينجا خود را نشان بدهد. در قانون‏ اساسي ما، در تعاليم و راهنمايي‏هاي امام، هميشه بر اين نكته تأكيد شده كه نظام بدون حمايت و رأي و خواست مردم در حقيقت هيچ است. بايد با اتكا به رأي مردم كسي بر سر كار بيايد. بايد با اتكا به اراده مردم نظام حركت كند. انتخابات رياست جمهوري، انتخاب خبرگان، انتخابات مجلس شوراي اسلامي و انتخابات‏هاي ديگر، مظاهر حضور رأي و اراده و خواست مردم است. درحقيقت انتخاب و حضور مردم در صحنه انتخاب رئيس جمهور و نمايندگان مجلس و يا ساير انتخابات‏هايي كه مي‏كنند، هم حق مردم است و هم تكليفي بر دوش آنها.

عرصه دوم، عرصه تكليف مسؤولان نظام در قبال مردم است. وقتي ما مي‏گوييم مردم، معنايش اين نيست كه مردم بيايند رأي بدهند و مسؤول يا نماينده‏اي را انتخاب كنند، بعد ديگر براي آن مردم هيچ مسؤوليتي وجود نداشته باشد. صرفاً همين باشد كه اگر كسي مي‏خواهد براي مردم كاري كند، به اين خاطر باشد كه مردم بار ديگر به او رأي دهند. مسأله اين نيست. در اسلام و نظام جمهوري اسلامي فلسفه مسؤوليت پيدا كردن مسؤولان در كشور، اين است كه براي مردم كار كنند. مسؤولان براي مردمند و خدمتگزار و مديون وامانتدار آنها هستند. مردم محورند.

عرصه سوم، بهره برداري از فكر و عمل مردم در راه اعتلاي كشور است؛ يعني استعدادها را شكوفا كردن و معطل نگذاشتن. امام اين فكر و اين توجه را هم، در اين نظام نهادينه كرد كه استعدادهاي جوانان اين كشور احساس توانايي كنند.

عرصه چهارم عبارت است از لزوم آگاه سازي دائمي مردم. خود امام در سنين بالاي عمر-با حال پيرمردي - از هر فرصتي استفاده كرد براي اين‏كه حقايق را براي مردم بيان‏كند.» (14/3/80)

در مجموع مي‌توان گفت که از منظر ايشان مردمسالار بودن نظام ولايي در 4 عنصر زير قابل تعريف مي‌باشد:

1- نقش مردم در تشکيل حکومت، تعيين حاکم و اداره کشور

2- حکومت در خدمت ملت و تامين کننده منافع همگاني

3- بهره گيري حکومت از فکر و انديشه مردم در راه اعتلاي کشور

4- آگاه سازي مداوم مردم توسط حکومت

 

جمع بندي

آنچه در اين مختصر مورد بررسي قرار گرفت برشمردن شاخصه‌هاي اصلي نظام سياسي اسلام توسط حضرت آيت الله خامنه‌اي، منبعث از "چراغ تابناک غدير در عرصه تاريخ بشريت" بود که مي‌توان آن را " نظام ولايي" نام نهاد. مولفه‌هاي سه‌گانه خاستگاه الهي, معيار و صلاحيت محوري و در آخر مردم‌سالار بودن اين نظام سياسي، شاخصه‌هايي است که امروزه جمهوري اسلامي مبتني بر آن شکل گرفته و در تلاش براي تطبيق همه جانبه با آن است. بي شک توجه به اين مولفه‌ها، ضرورتي اجتناب ناپذير براي گام نهادن در دهه چهارم انقلاب و تعقيب اهداف متعالي حکومت ولايي که همانا "پيشرفت" و "عدالت" باشد, خواهد بود. 

نام:
ایمیل:
نظر: