صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

فرهنگی >>  دین >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۹  ، 
شناسه خبر : ۲۹۹۶۸۲
فاطمه فرزندان خود را می طلبد و آهنگ جدایی را در گوش آن ها زمزمه می کند. علی خیبرشکن بار دیگر طعم یتیمی می چشد. دیگر همدم علی چاه های مدینه خواهد شد، دیگر زهرایی نیست که با او نجوا کند و راوی غربت و تنهایی او گردد. ...
پایگاه بصیرت / گروه فرهنگی/امیر فتحی
اندوهی از هویدای دلم فریاد می زند؛ غمی بس سنگین و ناگوار که عرشیان و فرشیان را به تلاطم انداخته است؛ غمی که حتی ستارگان کهکشان ها از سنگینی آن، نور خود را در افول نظاره می کنند؛ غمی که دیوار های شهر را به پرچم مشکی می آراید  و با خط خوش بر آن نگار عاشقی می تراود . 
این شهر ماتم زده را  نسیمی سنگین در آن جولان می دهد. لباس های مشکی به تن ها فریاد جدایی عاشق را از معشوق سر می دهد. گوشه ای را در این ماتمکده پیدا کردم  و در آن عزلت  نشین شدم. انگار در نگارخانه درونم حال و هوای دگر حاکم است. تجسم درِ نیم سوخته بیت علی تصویری جاودانه است. فاطمه زیباترین واژه هستی، آبروی تراب نشینان افلاکی، بال های خونین را گشود و زمینیان را در این دیار ظلمت و تنهایی رها کرد. فاطمه، فاطمه است؛ فاطمه همدم پدر، فاطمه مادر پدر، فاطمه یار و غمخوار پدر، فاطمه یار تنهایی های پدر، فاطمه مظلومی که حق غصب شده خود را در این دیار مغیلان بخشید و رفت. او سیده زنان عالم است؛ بزرگ و با عزت، پس چه طور عزت او را در کوچه ها شکستند. کوچه های بنی هاشم گر زبان بگشایند روایت سیلی مادر را آن گونه می گویند که اشک، همچون آبشاری خروشان می گردد. سیلی که شنیدن آن عمق وجود آدمی را هجمه ای از آتش می کند.
لحظات آخر است؛ فاطمه فرزندان خود را می طلبد و آهنگ جدایی را در گوش آن ها زمزمه می کند. علی خیبرشکن بار دیگر طعم یتیمی می چشد. دیگر همدم علی چاه های مدینه خواهد شد، دیگر زهرایی نیست که با او نجوا کند و راوی غربت و تنهایی او گردد .                                  علی با کوله باری از غم و غصه و تنهایی پیکر مطهر زهرا سلام الله علیها را غسل می دهد و در هر قسمت غسل  مدت ها سر به دیوار می گیرد و خاطرات ضجر آوری را مرور می کند که استماع آن زمین و زمان را دگرگون می کند. 
این فاطمه کیست که اشک فراغش آتش را حرام می کند. اینک وقت سپردن پیکر فاطمه در خاک است، دستانی از درون خاک بیرون می آید و از علی امانت خود را می خواهد. ...
امان از بی وفایی مردمان مدینه که فاطمه را نشناختند و صراط جنت اعلی را بر خود بستند. ...               
                                                                               

نام:
ایمیل:
نظر: