صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

فرهنگی >>  فرهنگی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۷  ، 
شناسه خبر : ۳۰۲۷۳۱
امیر خداوردی می‌گوید رمان «آلوت» را هم رمانی سیاسی، هم دینی و هم اجتماعی می‌داند؛ رمانی که او برای نوشتنش مجبور به حضور در جمع برخی گروه‌های تندروی سلفی نیز شده است.
پایگاه بصیرت / گروه فرهنگی
به گزاری گروه فرهنگی بصیرت به نقل از مهر، نشر نگاه به تازگی رمانی را با عنوان «آلوت» به قلم امیر خداوردی منتشر کرده است. رمانی که قهرمان اصلی آن یک روحانی بلند پایه با اعتقادات سلفی و تربیت‌کننده نیروهای انتحاری است.

نویسنده این رمان که در کنار داستان‌نویسی از طلاب و مدرسان جامعه المصطفی العالمیه است، داستان‌نویسی را زیر نظر محمدحسن شهسواری و برخی از اساتید حوزه هنری پیش برده و این اثر دومین کار داستانی بلند وی به شمار می‌رود.

به بهانه انتشار این رمان که در بازار نشر با اقبال قابل توجهی نیز همراه شده است، به گفتگو با امیر خداوردی نشستیم؛

* قبل از هر چیز می‌خواهم سوال کنم که چطور میان طلبگی و داستان‌نویسی می‌توان جمع ایجاد کرد. شما به عنوان یک طلبه چطور به داستان‌نویسی روی آوردید؟

من داستان نویسی را در تهران و در حوزه هنری شروع کردم. آن سال‌ها طلبه بودم تا سال ۸۳. بعد، مدتی از داستان منقطع شدم و آمدم قم. تا اینکه به رفقای تهرانی که در دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم مشغول بودند پیوستم. رمان اولم «آمین می‌آورم» را در کارگاه داستان‌نویسی دفتر تبلیغات نوشتم و نشر هیلا منتشرش کرد. تا آمین می‌آورم از پیچ و خم ارشاد بیرون بیاید به نوشتن رمان دوم مشغول شدم. این بار با رفقای شهرستان ادب و در مدرسه رمان این موسسه. کار را قبلاً نوشته بودم و اسمش هم فتح اصفهان بود. در مدرسه رمان بازنویسی‌اش کردم. جا دارد از امکانی که این موسسه برای نویسندگان مهیا کرده تشکر کنم. البته کتاب را به انتشارات نگاه سپردم که اواسط اردیبهشت امسال منتشر شد.

* کار عجیبی است هم داستان‌نویس باشید و هم طلبه؟

بستگی به این دارد که این دو را چطور نگاه کنید و چه تعریفی از آن‌ها داشته باشید. شاید در ذهن مردم این دو مقوله از هم جدا باشند اما من علاقه به این دو مقوله را از نوجوانی با هم داشته‌ام. میراث دینی و متون مذهبی ما پر است از قصه. من میان طلبگی و داستان نویسی بر همین اعتبار فاصله‌ای نمی‌بینم. حتی معتقدم که نیازی به جمع میان این دو نیست و این‌ها با هم جمع هستند.

* شما برای آموزش داستان نویسی معلم یا استادی هم داشته‌اید؟

استاد کارگاه داستان‌نویسی دفتر تبلیغات، آقای محمدحسن شهسواری بودند. آن وقت‌ها ایشان می آمدند قم. اما برای رمان دوم من می‌رفتم تهران. اساتید دیگری هم داشتم مخصوصا در مدرسه رمان شهرستان ادب اما عمده مطالب را اگر یادگرفته باشم از آقای شهسواری یاد گرفته‌ام.
* برسیم به رمان «آلوت». قبل از هر چیز می‌خواستم درباره این اسم عجیب صحبت کنم و اینکه این نام از کجا آمده است؟

اسم کامل عبارتست از «آلوت‌ بن هام بن هین بن لاقیس بن ابلیس». نام هام بن هیم در منابع روایی آمده است. شیطان‌زاده‌ای است که به خدا ایمان می‌آورد و از مسیر آباء و اجدادی اش عدول می‌کند. در رمان هم به آن اشاره شده. نقل است که او در کشتی نوح با نوح هم کلام شده و نوح را بازخواست می‌کند که چرا قومش را نفرین کرده! حالا این آلوت پسر هام بن هیم است که روحیه خاصی دارد دوستدار آرامش و لطافت و نرمی و سهله و سمهه است. این آلوت را من از خودم استخراج کردم. این شخصیت من است و قابل تصرف است. او راوی زندگی فردی با نام فخرالدین است که قهرمان قصه ماست. من البته فکر می‌کردم این اسم ساخته ذهن من است اما به تازگی دوستانم گفته‌اند که گویا چنین اسمی به واقع نیز وجود دارد.

* بالاخره این کلمه مصداق حقیقی دارد یا نه؟

خنده‌دار است. دختر کوچکی دارم که موقع نوشتن رمان دو سالش بود. تازه زبان باز کرده بود و من خیلی دوست داشتم با هم کلمه بسازیم. این کلمه آلوت را باهم درست کردیم و یک مدتی این بچه همه‌اش داد می‌زد آلوت آلوت آلوت. آن موقع هنوز در مورد نام راوی داستان به نتیجه‌ای نرسیده بودم. اصلاً نمی‌دانستم که راوی‌ام دقیقاً کیست ولی وقتی به نتیجه رسیدم، دیدم این آلوت چقدر اینجا خوب می‌نشیند.

* شخصیت اصلی رمان شما یک شیخ سلفی شکل داده که در موقعیت جغرافیایی نامشخصی زندگی می‌کند. این لامکان بودن تعمدی دارد؟

لامکان نیست، مربوط به منطقه‌ای است که در آن زندگی می‌کنیم حالا شرق خاورمیانه است یا غرب خاورمیانه خیلی مهم نیست، مسأله مسأله منطقه است و طبیعی است این عدم تصریح به یک مکان خاص هم دست نویسنده را برای تخیل بازتر می‌کند و هم از وارد شدن به مسائل قومیتی پیش گیری می‌کند.

* چرا به سراغ ترسیم چنین چهره‌ای رفتید؟ این کار بدون شک نیاز به مطالعه زیادی داشت و البته حساسیت بالایی را هم می‌طلبید.

در علم اصول فقه مباحثی داریم که می‌گوید یقین و علم حجیت ذاتی دارد. همیشه برای من این سوال مطرح بوده که کسی که در یک عملیات انتحاری شرکت کرده و خود و دیگران را می‌کشد از روی یقین این کار می‌کند یا بر اساس احتمال و ظن و گمان؟ اوایل زندگی‌نامه سران وهابیت مثل ابن تیمیه را خواندم و رفته‌رفته متوجه شدم که این افراد یقین عجیبی به باورشان دارند.

واقعا باور کرده‌اند که پس از انتحار مثلا ناهار را میهمان رسول اکرم(ص) خواهند بود. فکر می‌کنند تفکرشان عین دین است و اجرایی کردنش عامل ورودشان به بهشت. بررسی این شخصیت‌ها برایم بسیار جذاب بود. در عین حال تدریسم در جامعه المصطفی باعث شده بود طلبه‌های شیعی غیر ایرانی زیادی را ببینم که بسیار تندرو تر از ما هستند و در مقابل با برادران اهل سنت تدرویی در کشورشان مواجه اند. برایم جالب بود که یک فرد در موقعیت آنها چطور می‌تواند بین برخی از منابع مذهبی که مروّج خشونت است و روح دین که در غالب روایات و آیات قرآن کریم هویداست جمع کنند؟ این مساله محور رمان آلوت شد.
* میسر شده به عنوان یک تجربه با این دست از افراد مانند قهرمان رمانتان از نزدیک صحبت کنید؟

میسر شده ولی نه در حد و اندازه فخرالدینِ داستان. برای درک بهتر این افراد گاهی به بعضی جمع‌های بسیار تندرو و خشن رفت و آمد کردم که اگر دستشان می‌رسید همان بلایی که در کشورهای همسایه مشاهده می‌کنیم سر مملکت ما در می‌آوردند. آدم های خطرناکی که شکر خدا مجال نیافته اند.

* آقای خداوردی این مساله که عنوان کردید بسیار حساس و حتی خطرناک است. از سویی این افراد انسان‌هایی عادی نیستند و از سویی باید به شکلی درباره‌شان حرف زد که بتوان باور کرد. شما برای این مساله چه تاکتیکی در نظر گرفتید؟

این افراد هم بالاخره آدم هستند. من در رمان به آن‌ها حق ندادم اما طوری ترسیم‌شان کردم که امیدوارم درک شوند. ما وقتی دشمن‌مان را درک کنیم می‌توانیم با او بجنگیم و شکستش دهیم. از سوی دیگر باید توجه داشت که هر چند امثال فخرالدین قوه و استعداد انجام دادن هر خشونت و وحشی‌گری را دارند اما ماجرا فقط به همین قوه و استعداد ختم نمی شود. دست‌هایی هم هستند که آن قوه را به فعلیت می‌رسانند.

* در واقع به سراغ ریشه‌های سیاسی این جریان رفته‌اید؟

بله. من بر این باور نیستم که تمام قضیه این باشد که یک گروه کج‌اندیش بلند شده‌اند و دست به چنین جنایت‌هایی می‌زنند. به نظر من همه قضیه را نباید در حلقه آخر دید. داعش و طالبان استعدادهایی هستند که به فعلیت رسیده‌اند. اولا در مورد عواملی که در پیدایش این استعدادها دخیل بوده‌اند باید اندیشید و ثانیاً باید دید این استعدادها چطور به فعلیت رسیده‌اند؟ چه کسانی به اینها اسلحه می‌فروشند؟ چه کسانی پشت پرده حمایتشان می‌کنند؟ و اساساً چطور این‌ها مجال عرض اندام و به خطر انداختن منطقه را پیدا می‌کنند؟

* آقای خداوردی در موضوعات حساس دینی مانند مرز میان تشیع و تسنن و باورهایشان چقدر داستان توان این را دارد که مانور کند و طرح بحث و روایت را در دست بگیرد؟

رمان دقیقا جای چنین بحث‌هایی است. چیزهایی که به آن حساسیت داریم و نمی‌توانیم صراحتاً به آن بپردازیم بهترین موضوعات برای رمان است. البته چیزهایی هست که نمی‌شود در رمان یا هر جای دیگر صریح از آن‌ها حرف زد. هنر و ادبیات کارش این است که حرف‌های مگو را در گوشمان زمزمه کند. مثلا در این رمان از مطرح کردن شیعه و سنی و یا وهابیت در مقابل هم اجتناب کردم و سراغ فرقه مضمحل شده‌ای به نام حابطیه رفتم اما همین روایت به ظاهر ساختگی وجه استعاری خودش را حفظ می‌کند و کارکرد دارد.

* این کتاب درمدت کمی که از انتشارش می‌گذرد با واکنش‌های زیادی مواجه شده است. حتی شنیدم در خارج از ایران هم به روی این اثر واکنش نشان داده‌اند. شما علت این مساله را چه می‌دانید؟

حوادث تروریستی تهران البته آدم را به فکر می‌اندازد که یکبار دیگر پدیده تکفیر را مرور کند و درباره آن مطالعه کند. جالب است؛ با اینکه دور تا دور ما این پدیده شوم چرخ می‌زند اما منابع و کتاب‌های زیادی در این زمینه نداریم. طبیعی است که در این مواقع یک کتاب تازه به بازار آمده که در این زمینه کارکرده است دیده شود.

* جناب خداوردی این رمان را باید اثری سیاسی پنداشت یا دینی؟ دوست دارم نگاه خودتان را به این مساله بدانم و بدانم فکر می‌کنید امتزاج امر دین و سیاست در مقوله رمان و بیان داستانی شما هم موضوعیت پیدا می‌کند یا خیر؟

من کارم پرداختن به مسائل دینی است. مسائل دینی پر از قصه است از دلشان  و از تجربه‌هایم داستان‌هایم را در می‌آورم و وقتی می‌بینم درون مایه داستان‌هایم مسائل دینی است، اسم شان را داستان دینی می‌گذارم. آمین می‌آورم، آلوت و تقریباً تمام داستان‌های کوتاه من با همین درون مایه درگیر است.

از طرفی دین بی‌هیچ ممنوعتی متعرض موضوعات مختلف می‌شود؛ گاهی اقتصاد، گاهی پزشکی، گاهی تجارت و شاید از همه بیشتر سیاست. وقتی درون مایه داستان شما یک مسئله دینی است و می‌بینیم که نهاد دین به حیطه‌های مختلف وارد می‌شود پس لاجرم باید بپذیریم داستان من در عین اینکه دینی است اجتماعی، یا سیاسی هم هست. رمان آلوت را اولاً و بالذات دینی می‌دانم و ثانیاً و بالعرض سیاسی اجتماعی.
خبرگزاری مهر
حمیدنورشمسی
نام:
ایمیل:
نظر: