صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

بین الملل >>  آمریکاواروپا >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۰۶ تير ۱۳۹۷ - ۱۵:۳۳  ، 
شناسه خبر : ۳۱۱۳۳۵
مروري بر کارنامه حقوق بشر آمريکايي
«روژه گاردي» بر اين باور است که اراده سياسي ايالات متّحده براي سلطه جهاني نوعي همگوني است که از طريق مداخله مستقيم يا از طريق دست نشاندگان حائل، شديدترين تلفات انساني در سراسر تاريخ را به بار آورده و با بزرگ‌ترين قتل عام‌ها، يعني کشتار سرخپوستان شروع شده است، با بردگي و تبعيض نژادي سياهان، با حمايت از خونين‌ترين ديکتاتوري‌ها در آمريکاي لاتين ادامه يافته و بعد در ساير نقاط جهان، نظير حکومت موبوتو در افريقا و مارکوس در فيليپين و سرانجام با بمباران اتمي هيروشيما و کشتارهاي عراق نمايان شده است.
پایگاه بصیرت / گروه بین الملل / اکبر ادراکي

با تبديل آمريکا به کشوري قدرتمند و صاحب ثروت، خوي استعمارگري اروپايي‌ها به ساکنان اين سرزمين نيز منتقل شد و به همين خاطر با آغاز قرن بيستم به تدريج اين کشور به بزرگ‌ترين متجاوز جهاني مُبدّل شد و بسياري از ملّت‌ها طعم تلخ زياده خواهي‌ها و تجاوزات را چشيدند.

آمريکا با مداخلة آشکار از طريق سلطه و استثمار اقتصادي، تهاجم فرهنگي، حمله نظامي، پياده کردن نظاميان، تهديد و يا توسّل به کودتاي نظامي و سرنگون کردن دولت‌هاي ملّي و مردمي اقدام مي‌کرد. در واقع دولت‌هايي که حاضر نبودند به برنامه‌ها و خواسته‌هاي يک‌جانبه گرايانه تن در دهند، حذف شده و دولت‌هاي مجري منافع سرمايه‌داري را به جاي آن‌ها برسر کار مي‌آورد. آمريکا طي يک قرن اخير، به ويژه پس از جنگ جهاني دوم، با اين روش منافع خود را در جهان سوم تثبيت کرده است.

البته تلاش آمريکايي‌ها براي نفوذ به ديگر سرزمين‌ها به قرون گذشته باز مي‌گردد. آمريکايي‌ها از سده هفدهم در فعّاليّت کمپاني هند شرقي انگليس مشارکت جدّي داشتند و از دزدان دريايي صاحب نام منطقه نيز به شمار مي‌رفتند و اين نخستين پيشينه حضور آمريکايي‌ها در منطقه اقيانوس هند و خليج فارس است. از نخستين آمريکايي‌هاي صاحب نام که در کمپاني به منصب و مقام عالي رسيدند، بايد از برادران ييل نام برد. در دهه‌هاي 1670 و1680، اليهوييل رئيس مرکز کمپاني در «قلعه سن جرج» (مدرس) بود و توماس ييل ، برادرش، رياست مرکز کمپاني را در سيام بر عهده داشت. برادران ييل، نقش مهمّي در توسعه تجارت کمپاني هند شرقي در هند و سيام ايفا کردند و از اين طريق به ثروت انبوه رسيدند. اليهوييل، پس از بازنشستگي مبالغ هنگفتي به کالج آمريکايي که در آن تحصيل کرده بود، اهدا کرد و اين کار او باعث تأسيس دانشگاهي به نام « دانشگاه ييل» نام گرفته است.

آفريقا نيز که پس از کنفرانس برلين بين قدرتهاي اروپايي تقسيم شده بود، مورد توجه آمريکايي‌ها بود. ايالات متحده آمريکا که نخست خود را به عنوان يک حکومت طالب آزادي و تسلّط مردم بر سرنوشت خود جا زده بود؛ پس از مدتي پنجه خونين و ضدمردميش از درون دستکش سفيد آشکار ‌شد و به دليل طمع و حرص بيش از حد سرمايه‌داري بين‌المللي، به غارت هرچه بيش‌تر منابع طبيعي و نيروي انساني اين قاره پرداخت. سازمان‌هاي به ظاهر خوش‌نام که جهت ترقّي مردم آفريقا تشکيل شده بود، نيّتي جز استحکام رشته‌هاي استعماري بر مردم اين سرزمين نداشتند. شرکت‌هاي آمريکايي و يا چند مليّتي در غارت ثروت اين قارّه کورس رقابت گذاشته و با توسعه ايدئولوژي‌هاي مختلف و تاثيرات آنها وضعيت خاصي را بر اين قارّه تحميل مي‌کردند. جنگ‌هاي داخلي آنگولا، بيافرا، زئير و يا هيجان و انقلاب مردمي و يورش ضد تبعيض نژادي در وردزيا و ... سلسله اقداماتي بود که از طرف سرمايه‌داري بين المللي اجرا مي‌شد، اين اقدامات براي نابودي مباني حکومت‌ها و حقوق مردم طرح‌ريزي شده بود.

«روژه گاردي» بر اين باور است که اراده سياسي ايالات متّحده براي سلطه جهاني نوعي همگوني است که از طريق مداخله مستقيم يا از طريق دست نشاندگان حائل، شديدترين تلفات انساني در سراسر تاريخ را به بار آورده و با بزرگ‌ترين قتل عام‌ها، يعني کشتار سرخپوستان شروع شده است، با بردگي و تبعيض نژادي سياهان، با حمايت از خونين‌ترين ديکتاتوري‌ها در آمريکاي لاتين ادامه يافته و بعد در ساير نقاط جهان، نظير حکومت موبوتو در افريقا و مارکوس در فيليپين و سرانجام با بمباران اتمي هيروشيما و کشتارهاي عراق نمايان شده است، کافي است فقط به چند واقعه در سال‌هاي اخير اشاره کنيم که عبارتند از: چهار ميليون نفر در ويتنام، دويست هزار نفر در تيمور شرقي با حمايت ايالات متّحده، دويست هزار نفر در آمريکاي لاتين از طريق «مشتريان» ايالات متّحده، بيست هزار نفر در لبنان بدون کم‌ترين مجازات در سايه «وتو» ي ايالات متّحده، صدها هزار نفر در فيليپين، دويست هزار نفر در آمريکاي مرکزي و ... و اين‌ها چند نمونة کوچک از فجايع بزرگ و بي‌شمار آمريکاست!

در سال ۱۹۴۹، هري ترومن، رئيس‌جمهور آمريکا، هنگامِ يکي از سخنراني‌هايش تأکيد کرد که مناطقِ عقب‌افتادۀ امروز يکي از اولويت‌هاي غرب است. وي مدعي شد: «بيش از نيمي از مردم جهان در شرايطي زندگي مي‌کنند که شانه به شانه فاجعه مي‌زند؛ غذايشان ناکافي است، قرباني انواع بيماري‌هايند، اقتصادشان بَدوي و راکد است. فقرِ آنها نه‌تنها براي خودشان مايه آسيب و تهديد است، بلکه براي مناطقِ ثروتمندتر نيز مضر است. براي اولين بار در طول تاريخِ بشر، ما به دانش و مهارتي رسيده‌ايم که بتوانيم آلام اين مردمان را تسکين دهيم.» ترومن گفت بايد براي مردمِ صلح‌طلبِ دنيا، زندگي بهتري فراهم کرد. رمزِ آن هم توليدِ بيشتر است. توليدِ بيشتر صلح و فراواني به ارمغان مي‌آورد، اما مستلزمِ به کار بستنِ دانش و تکنولوژي‌هاي مدرن است. دنيايي آباد، بدونِ فقر و بي‌سوادي و خشونت! اما حقيقت آن است که در پس اين صورت بندي‌هاي کلامي خوش طمطراق، چيزي جز آتش جنگ و جنايت و استعمار نبود.

تنها در نيمه دوم قرن بيستم، ايالات متّحده آمريکا حدود 100 کودتاي نظامي و براندازي حکومت‌ها را طرّاحي و رهبري کرده است و ده‌ها بار به طور مستقيم دست به اشغال نظامي کشورها زده و يا آن‌ها را تهديد به مداخله نظامي کرده است. از جنگ جهاني دوم، کشورهاي زيرسلطه، صحنه اصلي دخالت‌ها و کودتاهاي نظامي يا شبه کودتا و ضد کودتا و استقرار ديکتاتوري‌هاي نظامي بوده‌اند. به سادگي مي‌توان برآورد کرد که کاربرد گسترده شيوه‌هايي چون: تهديد، کودتا، اشغال نظامي و غيره، تا چه اندازه به استقلال کشورها و به فرايند تصميم‌گيري دولت‌ها صدمه و زيان ميزند.

بدون ترديد، دستگاه‌ها و آژانس‌هاي مختلف جاسوسي آمريکا، فعّالانه در طرح و اجراي کودتاها و توطئه‌ها، براي سرنگوني حکومت‌هاي مردمي، فعّالانه مشغول‌اند و مسئول کودتاهاي بي‌شمار در جهان هستند؛ البته در اين راستا و براي دست‌يابي موفّقيّت‌آميز به اهداف، آمريکا از کمک و پشتيباني سياستمداران طرفدار سياست غرب، استفاده‌هاي زيادي مي‌کند.

مداخلات آمريکا در عرصه جهاني، در دوران رياست جمهوري دموکرات‌ها و جمهوري‌خواه‌ها همواره وجود دارد؛ امّا نوع آن از دخالت سياسي در زمان تصدّي دموکرات‌ها به دخالت نظامي در دوران جمهوري‌خواه‌ها متغيّر مي‌باشد.

1. کودتاهاي طرّاحي شده

از جمله تجاوزهاي آشکار ايالات متّحده در قرن بيستم ميلادي، طرح‌ريزي کودتاهايي است که توسّط اين کشور انجام گرفت و به مرحله عمل در‌آمد. آن‌ها توانستند مخالفين خود را در کشورهاي جهان سوم، سرنگون کرده و ايادي دست نشانده خود را به قدرت برسانند تا منافع سياسي و اقتصادي خود را تأمين کنند. برخي از مهم‌ترين کودتاهاي انجام شده را مي‌توان چنين برشمرد:

1. دومينيکن (آوريل 1916): پياده نظام نيروي دريايي آمريکا، قيام مردم دومينيکن را که در درياي کارائيب واقع شده بود، سرکوب کرد و پس از تصرّف کامل اين کشور، در ابتداي سال 1916، به مدت 8 سال اين کشور را به اشغال خود در‍‌‌آورد.

2. يونان (1949): در سال 1949، آمريکا با فتنه‌انگيزي در يونان جنگ داخلي به راه انداخت که 154 هزار نفر کشته، 40 هزار نفر بازداشت و زنداني و 6 هزار نفر به موجب احکام نظامي صادره توسط دادگاه نظامي يونان، اعدام شدند. «ماکويگ»، سفير وقت آمريکا در آتن اعتراف کرد که تمام اقدامات تأديبي و تکنيکي اتّخاذ شده و به اجرا گذاشته شده توسط حکومت نظامي يونان، طي سال‌هاي 1949 1947 توسّط نظارت مستقيم و برنامه‌‌ريزي دقيق کاخ سفيد صورت گرفته بود.

3. سوريه (1949): در 3 مارس 1949، آژانس اطلاعات و جاسوسي آمريکا (سيا) کودتايي نظامي را در سوريه با فرماندهي «حسني الزعيم» به اجرا گذاشت که اين کودتا تمام و کامل در سفارت آمريکا در دمشق برنامه ريزي شده بود. در 14 اگوست 1949، شماري از افسران سوريه به دستور و هدايت سفارت آمريکا در دمشق، اقدام به محاصره خانه «حسني الزعيم» کردند که خود کودتاي آمريکا را رهبري کرده بود؛ امّا پس از اين‌که الزعيم حاضر نشد به دستورات آن‌ها تن دهد، او را به قتل رساندند.

4. کوبا (1952): در 10 مارس 1952، آمريکا اقدام به حمايت از ژنرال «باتيستا» کرده و او را به کودتا در کوبا تشويق کرد و پس از اين‌که باتيستا قدرت را در کشور به دست گرفت، ديکتاتوري وابسته به آمريکاي خود را در اين کشور اجرا کرد.

5. ايران (1953): در 19 اگوست 1953، سازمان سيا کودتايي را عليه دولت «مصدق» به راه انداخت که در ايران به کودتاي 28 مرداد معروف است. طراح و برنامه‌ريز اين کودتاي آمريکايي، کسي نبود جز «کيم روزولت»، نوه «تئودور روزولت» که طي سال‌هاي 1901 تا 1909 ميلادي رياست جمهوري آمريکا را برعهده داشت.

6. گواتمالا (1954): بعد از آن‌که حکومت گواتمالا زمين‌هاي متعلّق به شرکت آمريکايي را ملّي اعلام کرد، سيا اقدام به هدايت حملة مخالفان در تبعيد کرد. آن‌ها توانستند در 27 ژوئن 1954، پس از اين‌که جنگنده بمب افکن‌هاي نيروي هوايي آمريکا اقدام به بمباران پايتخت گواتمالا و مناطق اطراف آن کردند،‌ کودتايي نظامي را در اين کشور به ثمر برسانند.

7. اندونزي (1968): در سال 1968، سازمان اطلاعات و جاسوسي آمريکا، سيا، کودتايي نظامي به رهبري «سوهارتو» عليه «سوکارنو»، رئيس جمهور وقت اندونزي تدارک ديده و به اجرا گذارد؛ سوکارنو اندونزي را ابتدا از چنگ ژاپني‌ها و سپس هلندي‌ها رهانيده و آزاد کرده بود. به دنبال اجراي اين کودتا، بيش از يک ميليون شهروند اندونزيايي قرباني شدند.

8. شيلي (1973): در 11 سپتامبر 1973، سازمان اطلاعات و جاسوسي آمريکا کودتايي عليه «سالوادور آلنده»، رئيس جمهور وقت شيلي انجام مي‌دهد که در نتيجه آن آلنده کشته شده، 30 هزار نفر اعدام و 100 هزار نفر نيز بازداشت و زنداني مي‌شوند در 8 سپتامبر 1974، «ويليام کولب»، مدير وقت سازمان اطلاعات و جاسوسي آمريکا، از نقش اساسي اين سازمان جاسوسي، جهت از پيش‌رو برداشتن سالوادور آلنده رئيس جمهور وقت شيلي، پرده برداشت و يادآوري کرد که دولت نيکسون طي سال‌هاي 1970 تا 1973، بيش از 8 ميليون دلار را به فعّاليّت‌هاي سازمان سيا در شيلي اختصاص داده بود تا مانع فعّاليت دولت آلنده در اين کشور شود.

9. چاد (1982): در 7 ژوئن 1982، دولت آمريکا موفّق مي‌شود، دست نشانده خود «حسين حبري» را پس از هزينه کردن بيش از 10 ميليارد دلار و دست زدن به قتل‌عام‌ها و کشتارهاي گسترده در چاد، به قدرت برساند.

2. تهاجمات نظامي

در کنار کودتاهاي سياسي، تهاجمات نظامي نيز وجود دارد. ارتش آمريکا با لشکرکشي و پياده کردن سربازان و يا بمباران هوايي و تهاجم موشکي، در کشورهاي هدف، سياست‌هاي استعمارگرانه ايالات متحده در طول قرن بيستم را دنبال کرد. حاصل اين حضور نظامي چيزي جز قتل، کشتار، جنايت، ويراني، خسارت و نابودي منابع طبيعي و فقر و بدبختي نبوده است. نمونه‌هايي از اين قبيل اقدامات بدين شرح‌اند:

1. آلمان (ماه مي 1945): نيروي هوايي آمريکا شهر «درسدن» آلمان را با وجود پيش‌روي روس‌ها به آن و در حالي‌که هيچ هدف يا پايگاه نظامي در اين شهر نبود بمباران کرد. شدّت اين بمباران به حدّي بود که 150 هزار شهروند غيرنظامي آلماني کشته و 60 درصد شهر به طور کامل تخريب شد.

2. ژاپن (1945): در 6 اگوست 1945، «هري ترومن» رئيس جمهور وقت آمريکا، دستور بمباران اتمي شهر «هيروشيما»ي ژاپن را داد تا 78150 نفر در عرض چند دقيقه جان خود را از دست بدهند و اين جداي از صد‌ها هزار شهروند هيروشيمايي بود که در اثر اين بمب، به انواع و اقسام عقب‌ماندگي‌ها دچار شدند. در 9 اگوست 1945، «هري ترومن» بار ديگر دستور بمباران اتمي را صادر کرد و اين بار شهر «ناکازاکي» در ژاپن بود که قرباني بمب‌هاي اتمي آمريکا شد. در اثر بمباران اتمي شهر ناکازاکي 73884 نفر کشته و بيش از 60 هزار نفر از ساکنان اين شهر مجروح شدند و تمام موجودات زنده اين شهر حيوانات، جانوران و گياهان به طور کامل از بين رفته و نابود شدند.

3. دومينيکن(1965): در 28 آوريل 1965، آمريکا بار ديگر و به دنبال قيام مردم دومنيکن، در اين کشور دخالت نظامي کرد. در يکم مي 1965، ناوها و جنگنده‌هاي آمريکا 1700 پياده نظام ناوگان نيروي دريايي و 2500 نظامي ارتش آمريکا را به کشور دومنيکن منتقل کردند.

4. گرانادا (1983): در 25 اکتبر 1983، نظاميان آمريکايي به «گرانادا» کوچک‌ترين کشور جهان حمله کردند. نظاميان آمريکايي با وحشي‌گري تمام به اين کشور کوچک حمله و ساکنان آن را که به دفاع از کشورشان برخاسته بودند، قتل عام کردند. بهانة آمريکا براي اين حمله و قتل و کشتار، در معرض خطر قرار گرفتن دانشجويان آمريکايي مقيم اين کشور بود! اکتبر 1983، بعد از کودتاي نظامي و قتل «موريس ميشاپ» نخست‌وزير دولت انقلابي گرانادا، دولت آمريکا با تجاوز نظامي به اين کشور کوچک واقع در منطقه کارائيب، آن را به تصرف خود درآورد.

آمريکا حضور نيروهاي کوبايي در گرانادا را که مشغول فعّاليّت‌هاي صلح‌آميز و احداث زيرساخت‌هاي اين کشور بودند خطري براي جان 800 دانشجوي آمريکايي مشغول تحصيل علوم پزشکي در آن‌جا دانست.

5. پاناما (1989): در 20 سپتامبر 1989، نظاميان آمريکايي کشور پاناما را به دستور «جرج بوش»، رئيس جمهور وقت آمريکا به اشغال خود در آوردند تا ژنرال «مانوئل نوريگا»، رهبر وقت پاناما را بازداشت و در آمريکا محاکمه کنند.در اين اشغال، بيش از دو هزار نفر کشته شدند.

3. ترور سياستمداران

يکي ديگر از اقدامات جنايت‌کارانه آمريکايي‌ها که مي‌توان فهرستي طولاني براي آن تهيه کرد، اقدامات تروريستي است که با هدف حذف مخالفين سياسي در کشورهاي مختلف دنيا، توسّط دستگاه‌ جاسوسي و امنيّتي ايالات متّحده طرح‌ريزي و اجرا ميشود. «ويليام بلوم» نويسنده کتاب «دولت خودسر»، در ليستي به نام تعدادي از افراد مشهوري که آمريکايي‌ها در ترور آنان دست داشته‌اند چنين اشاره مي‌کند:

«کيم کو» رهبر مخالفان کره (1949)، تلاش چند باره براي ترور نخست وزير چين «جو انلاي»(دهه 1950)، رئيس‌جمهور اندونزي (1962)، «محمد مصدق» نخست وزير ايران(1951)، رهبر مخالفان فيليپين (دهه 1950)، «جواهر لعل‌نهرو» نخست وزير هند(1955)، «جمال عبدالناصر» رئيس‌جمهور مصر (1957)، رهبر کامبوج(1959)، سرتيپ «عبدالکريم قاسم» رهبر عراق(1960)، فرانسوا پاپاداک رهبر هائيتي(1961)، «پاتريس لومومبا"» نخست وزير کنگو(1961)، «انگو دين ديم» رئيس‌جمهور ويتنام جنوبي(1963)، تلاش‌هاي چندباره يراي ترور فيدل کاسترو رئيس جمهور کوبا (دهه 1960)، «فرانسيسکو کامانو» رهبر مخالفان جمهوري دومنيکن (1965)، «چگوارا» (1967)، «موبوته سه.سه.کو» رئيس جمهور زئير(1976)، «مايکل مانلي» نخست‌وزير جامائيکا (1976)، «محمدحسين فضل‌الله» رهبر شيعيان لبنان (1985).

هم‌چنين قتل «مارتين لوتر کينگ» رهبر مبارزان سياه پوست آمريکايي (4 آوريل 1968)، قتل «پاک جان وي»، رئيس جمهور وقت کره جنوبي(اکتبر 1979).

4. کشتار و کنترل جمعيت

يکي ديگر از سناريوهاي آمريکايي در مواجهه با ديگر ملت‌ها و با هدف بسط هژموني و مديريت و کنترل جهان، مساله کنترل جمعيت بوده است. مطابق برخي گزارش‌ها از 1968 تا اوايل قرن جديد آمريکا 17 ميليارد دلار صرف کنترل جمعيت جهان کرده است که نصف آن در آفريقا صرف کشتار مردم شده است. جمعيت و تعداد افراد ملت ها و کشورها در طول تاريخ جنبه هاي سياسي و امنيتي خاص خود را داشته است. به خصوص در نيمه دوم قرن بيستم نگاه سياسي و امنيتي به موضوع افزايش جمعيت ملت ها براي قدرت هاي استعماري ترس آور بوده و آنها را به تکاپو واداشته است. تکاپويي که تا به امروز نيز ادامه داشته و موجب مرگ ميليون‌ها انسان شده است.

نظام آمريکا که خود را بعد از جنگ جهاني دوم صاحب اختيار جهان و ملت ها مي‌دانست افزايش جمعيت جهان به خصوص در آفريقا را در تضاد با منافع خود مي‌ديد. طبق اين نگاه با حمايت مالي سرمايه داران آمريکايي از جمله بنياد راکفلر، مطالعات و پژوهش‌هايي براي جلوگيري از افزايش جمعيت و کنترل هدفمند آن در سراسر جهان انجام گرفت. در سال 1948، طي يک قرارداد پژوهشي ميان ارتش آمريكا و دانشگاه "جان هاپكينز" مطالعات براي ارائه‌ يك برنامه‌ هماهنگ جهاني جهت كاهش جمعيت كشورهاي كمتر توسعه يافته شروع شد. به باور برنامه‌ريزان امنيتي وقت آمريکا از جمله "هنري کيسينجر"، پس از پايان جنگ جهاني دوم و به خصوص پس از پايان جنگ سرد، آنچه که امنيت ملي و سيطره جهاني آمريکا را تهديد مي‌کرد رشد جمعيت بومي كشورهاي كمتر توسعه ‌يافته‌ا‌ي بود که داراي منابع غني بودند. افزايش جمعيت جوان اين کشورها خطر بالقوه اي براي سياست هاي چپاولگرانه آمريکا محسوب مي‌شد. سياست‌مداران آمريکايي يک جنگ جمعيت‌زدايانه را شروع کردند که با نژادپرستي همراه بود و شديدترين جبهه آن در آفريقا فعالت کرد.

تاثيرگذارترين دستورالعمل و طرح اين جنگ جمعيتي به NSSM 200 معروف است که مخفف (National Security Study Memorandum No. 200) بوده و در اوايل دهه هفتاد ميلادي توسط هنري کيسينجر و دستياران او تنظيم شد. اين پروژه روند فزاينده‌ رشد جمعيت جهاني را برخلاف امنيت ملي آمريکا مي‌دانست و استراتژي‌ها و سياست‌هايي براي مديريت جمعين جهان و ترغيب رهبران کشورهاي در حال توسعه براي کاهش روند رشد جمعيت را تبيين مي کرد.

در جولاي 1974 دستور اجرا شدن پروژه هاي مربوط به مصوبه NSSM200 توسط نيکسون صادر شد. نيکسون قبل از صدور دستور اجراي تمام عيار برنامه‌هاي انسان زدايي در آفريقا تجربه کشتار و نسل کشي در کامبوج را داشت. در سند NSSM 200 آمده است در صورتي که جمعيت کشورهاي در حال توسعه داراي منابع غني با ضريب رشد فعلي افزايش يابد موجب بالا رفتن شديد انتظارات عمومي در ميان مردم در مورد آموزش، اشتغال، بهداشت و مسکن خواهد شد که به دنبال آن ناپايداري‌هاي اجتماعي و سياسي در اين کشورها به وجود خواهد آمد و اين ناپايداري‌ها در کشورهاي داراي منابع غني به منافع آمريکا ضربه خواهد زد. پس بايد به انحاي مختلف از رشد جمعيت کاست. تشويق به کاهش بارداري و سقط جنين، اشاعه همجنس بازي، آلوده کردن مردم با عوامل بيماري زايي که به مرگ تدريجي منجر شده و افراد را از دايره تداوم نسل خارج مي‌سازد همچون ايدز، ايجاد جنگ‌هاي داخلي و حمايت تسليحاتي از کشتار مردم به خصوص در آفريقا، ايجاد مراکز عقيم سازي مردان و زنان در سراسر جهان و ارائه مشوق‌هايي براي اين کار، همگي از جمله استراتژي‌هاي تعيين شده توسط کيسينجر براي مقابله با رشد جمعيت کشورهاي در حال توسعه بوده است. ليبريا، غنا، اوگاندا، آنگولا و کنگو بيشترين صدمات را از سياست‌هاي آمريکا در آفريقا به خود ديده اند. اين سياست‌ها موجب شد که در عرض چند دهه بيش از 20 ميليون آفريقايي در اثر جنگ هاي داخلي، بيماري و گرسنگي بميرند.

پس از دستور اجراي کامل برنامه NSSM200 تبعيض نژادي اقتصادي شروع شد. کمک هاي بين‌المللي در مورد غذا و دارو به کشورهاي فقير منوط به اجراي برنامه هاي کنترل جمعيتي در کشورهاي آفريقايي شد.

سقط جنين که يکي از بخش‌هاي مصوبه NSSM200 بود به شدت در آفريقا تبليغ شد. نيکسون از مدافعان سقط جنين بود که جنين‌هاي سياه پوست را "کوچولوهاي سياه حرام زاده" اعلام کرد که بايد سقط مي‌شدند. انسان‌زدايي در آفريقا از سقط جنين شروع شد. عقيم‌سازي پروژه ديگري بود که در پيش گرفته شد. تا اواسط دهه 80 کلينيک هاي عقيم سازي در سراسر جهان با کمک دولت آمريکا و بنياد راکفلر چند برابر شد.

مصوبه NSSM200 در ادامه به افزايش فروش سلاح به آفريقا مي پردازد که بر اساس آن حتي پسربچه‌هاي آفريقايي نيز مسلح شدند. اراذل و اوباش با در دست داشتن سلاح هاي گرانقيمت آمريکايي در حالي که علائم سوء تغذيه در اندام آنها کاملا نمودار بود به جنگ ديگر هم وطنان خود که آنها نيز مسلح به سلاح‌هاي آمريکايي بودند رفتند. از 1998 تا 2001 درآمد حاصل از فروش سلاح به کشورهاي جهان سوم توسط آمريکا، فرانسه و انگليس بسيار بيشتر از کمک‌هاي بلاعوضي بود که اين کشورها به کشورهاي در حال توسعه انجام دادند.


نام:
ایمیل:
نظر: