منظور از نگاه به شرق چیست؟
قبل از پرداختن به منطق نگاه به شرق در سیاست خارجی جمهوری اسلامی، بایستی حدود و ثغور مفهومی این راهبرد مشخص شود تا از آن ابهامزدایی شده و دلالتهای آن بیشتر مشخص شود. در عین حال تلاش میشود تا به این دو سؤال جزیی نیز پاسخ داده شود که آیا نگاه به شرق با شعار محوری سیاست خارجی جمهوری اسلامی؛ یعنی «نه شرقی نه غربی» تعارض ندارد؟ و در صورت برجسته شدن نگاه به شرق در سیاست خارجی، کیفیت روابط با غرب چگونه تعریف میشود؟
مفهوم نگاه به شرق، ابتدا به ساکن، سه حالت را در ذهن تداعی میکند؛ توسعهی روابط با شرق و محدودیت ارتباط با غرب، تعادل متوازن در روابط با شرق و غرب، تعادل نامتوازن در روابط با شرق و غرب با اولویت شرق. به نظر میرسد که نگاه به شرق با شق سوم قرابت بیشتری دارد؛ زیرا سیاست نگاه به شرق مبتنی بر احتراز از یکجانبهگرایی غربمحور در سیاست خارجی و نگاه همهجانبه به سیاست خارجی به منظور مزیتآفرینی و خلق فرصت است. بنابراین، متفاوت از معنای نخست است و در عین حال، با معنای دوم هم تفاوتهای ظریفی دارد؛ زیرا سیاست نگاه به شرق مبتنی بر تلاش برای برقراری ارتباط همزمان با شرق و غرب، با اولویت قائل شدن برای شرق بنا به دلایل ژئوپلیتیکی، فرهنگی، اقتصادی و حتی سیاسی است. بنابراین، این رویکرد به معنای نفی و بیتوجهی به غرب نیز نیست(قربانی،1395: 6). درواقع، تأکید بر شرق در اینجا، نافی غرب نیست. در همین زمینه باید گفت که نگاه به شرق، راهبردی واقعبینانه بوده و بیش از هر چیزی، درصدد استفاده از فرصتهای ارتباط با کشورهای مختلف است. در این راستا، علیاکبر ولایتی در تشریح راهبرد نگاه به شرق تصریح دارد: «هر جا که منافع، خواسته و استراتژی ما بهتر و بیشتر تأمین شود، طبیعی است که به آنجا اولویت میدهیم»(ولایتی،1397).
براساس آنچه گفته شد، اکنون این سؤال پیش میآید که آیا نگاه به شرق، سرخوردگی از غرب و غلطیدن در دامن شرق نیست و مغایر با شعار محوری سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیست؟ در پاسخ میگوییم که اولاً سیاست نه شرقی نه غربی به معنای قطع رابطه با کشورهای شرقی و غربی نیست؛ کمااینکه تلاش برای برقراری ارتباط با کشورهای غربی در گذشته و حال به معنای نقض نه شرقی نه غربی نبوده است. ثانیاً قاعدهی «نفی سبیل» مهمترین مبنای فقهی سیاست نه شرقی نه غربی است که بر مبنای این قاعده، بر خودداری از پذیرش سلطهی «غیر» و سد کردن راه سلطهی آن در مراودات مختلف تأکید شده و نه بر اصل ارتباط با آنها. ثالثاً در شرایطی که نه واقعیت مشخصی به نام «بلوک شرق» وجود دارد و نه داعیههای ایدئولوژیک شرق مطرح است، نگاه به شرق به معنای پیروی از شرق و غلطیدن در دامن کشورهای شرقی، مانند آنچه که در دورهی جنگ سرد تصور میشد، نیست. بنابراین، ویژگیهای راهبرد نگاه به شرق را میتوان به شرح زیر فهرست کرد:
1- در موازنهی ارتباط با شرق و غرب، اولویت را به شرق میدهد، اما غرب را نفی نمیکند، بلکه عمدتاً با تمایل بیش از حد به غرب مخالف است.
2- مبتنی بر خلق مزیت و فرصتسازی است. بنابراین، از انعطاف و سیالیت برخوردار است. به عبارتی، حوزهی ارتباط با کشورها را موسع در نظر میگیرد.
3- مغایر با سیاست «نه شرقی نه غربی» نیز نیست؛ زیرا هم روی آوردن به شرق به معنای پذیرش سلطهی شرق نیست و هم شرق، به مفهوم سابق، به لحاظ واقعی و ایدئولوژیکی دچار فروپاشی شده است.
منطق سیاست نگاه به شرق
در اینجا به سؤال اصلی نوشتار حاضر؛ یعنی دلایل و ملاحظات جمهوری اسلامی برای تقویت نگاه به شرق در سیاست خارجی میپردازیم. مهمترین این دلایل و ملاحظات عبارتاند از:
1- الزامات سند چشمانداز: در سند چشمانداز ایران در افق 1404 بر «تعامل سازنده با جهان» به منظور کمک به تحقق اهداف تصریح شده در این سند اشاره شده است. مسلم است که این تعامل سازنده صرفاً محدود به کشورهای خاصی نیست و همهی کشورهای دنیا به جز رژیم صهیونیستی را دربرمیگیرد. درواقع، در سالهای اخیر تعامل سازنده در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بیشتر به روی آوردن به غرب و توسعه و تحکیم مناسبات با آن معنا شده است؛ در حالی که در سیاست خارجی تعاملگرا باید بیش از هر چیزی درصدد کسب منافع و سود، کمک به تولید داخلی، رونق صادرات، تقویت مزیتهای اقتصاد ملی و... بود و هیچ تفاوتی نمیکند که این مزیتها و امتیازها در ارتباط با چه مجموعه کشورهایی حاصل شود. بنابراین، نگاه به شرق، ترجمان تعامل سازنده در سیاست خارجی جمهوری اسلامی است.
2- واقعبین کردن غربیها در قبال ایران: نگاه به شرق به عنوان وزنه تعادلی در برابر غرب پیوسته در نظام تفکر راهبردی جمهوری اسلامی مطرح بوده است. به عبارت دیگر، باتوجه به میل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به کشورهای غربی در چهار دهه اخیر، ضروری است تا با توجه بیشتر به کشورهای شرقی، تعادلی میان شرق و غرب در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایجاد شود. این موضوع باتوجه به اشتراکات فراوان و منافع مشترک کشورمان با کشورهای شرقی و بدعهدیهای مکرر غربیها، بویژه آمریکا در پروندههای مختلف، موضوعی بااهمیت است. به عبارتی، توسعه روابط با شرق میتواند در متعادل ساختن و واقعبینانهتر کردن سیاست غربیها در مقابل ایران و اینکه بتوان از آنها امتیازهای بیشتری کسب کرد، مؤثر باشد.
3- علایق و مسائل مشترک با کشورهای شرقی: عمدهی کشورهای شرقی علایق مشترک، مسائل مشترکی نیز با ایران دارند. درواقع، تقویت نگاه به شرق فرصتی مناسب برای بحث و تبادلنظر کشورهای آسیایی پیرامون مسائل جدید و نوظهور قاره آسیا همچون هیدروپلیتیک، انرژی، امنیت غذایی، گردشگری، توسعه انسانی و توسعه پایدار است و میتواند زمینه همکاری کشورهای این حوزه برای مقابله با بحرانهای مشترک را فراهم کند. به طور مشخص باید گفت که عمده این کشورها همسویی زیادی با ایران دارند و در ارتباط با مسائل مختلف جهان و بحرانهایی که در غرب آسیا در رابطه با تروریسم و حل بحرانهای منطقهای مانند سوریه وجود دارد، تضاد مواضعی با جمهوری اسلامی ندارند.
4- امکانات ایران برای ارتباط با شرق: فرصتها و امتیازهای ایران در رابطه با کشورهای شرقی ازجمله، موقعیت ویژه ژئوپلیتیکی(موقعیت کریدوری) که بر اساس آن مـیتوانـد پیونددهنده دو بخش شرق و غرب آسیا باشد، دارا بودن منابع عظیم انرژی از یک سو و نیاز جدی کشورهای بزرگ شرقی چون هند و چین به این منابع از سوی دیگر(آدمی،1389: 122-117) امکان بالقوهای است که میتواند در تحکیم و توسعهی مناسبات با کشورهای شرقی و همسایه مؤثر باشد. در همین زمینه میتوان به متغیرهای فرهنگی و تمدنی نیز اشاره کرد.
5- منافع سیاسی ارتباط با شرق: بویژه باتوجه به اینکه دو کشور قدرتمند شرقی؛ یعنی چین و روسیه جزو اعضای دائم شورای امنیت هستند و در شرایطی که کشورهای غربی عضو این شورا همواره در تصویب قطعنامههای ضدایرانی پیشقدم بودهاند، با حمایتهای روسیه و چین میتوان مانع از تصویب قطعنامههای ضدایرانی در این شورا شد. مانند وتوی قطعنامه ضدایرانی اخیر در مورد یمن توسط روسیه.
6- تغییر محور قدرت در نظام بینالملل از غرب به شرق در آینده: باتوجه به قدرتگیری روزافزون کشورهای شرقی و ضرورت بهرهمندی از تجربیات کشورهای شرقی در زمینه توسعه، تقویت نگاه به شرق نیز ضروری است. آمار و ارقام در این زمینه، گویای آن است که برای یک تا دو دههی آینده، سیاست نگاه به شرق برای ایران، از حالت الزام خارج و به اجبار تبدیل خواهد شد. به عنوان مثال، بنا به اعلام سازمان توسعه همکاریهای اقتصادی، تا پایان سال ۲۰۴۰ میلادی، اقتصاد چین ۷۷ درصد بزرگتر از اقتصاد آمریکا خواهد بود و هند نیز تا پایان سال ۲۰۳۷ موفق خواهد شد اقتصادی به بزرگی اقتصاد آمریکا داشته باشد. جالب آنکه حتی آمریکا نیز درصدد تقویت نگاه به شرق است؛ به گونهای که گفته میشود استراتژی آینده آمریکا این است که ثقل سیاسی و اقتصادی خود را در شرق آسیا و حضور در منطقه ژاپن، چین و کره متمرکز کند.