صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۷:۱۳  ، 
شناسه خبر : ۳۱۳۶۷۰

روزنامه کیهان **

سلام‌وعلیک 3میلیاردی با راننده مینی‌بوس آزادی-ونک!

داستان‌سرایی درباره لزوم تصویب لوایح FATF به سطح جالب و بی‌سابقه‌ای رسیده است. حامیان اوایل مدعی بودند اینکه برجام دستاوردی ندارد اصلاً به همین خاطر است و تا وقتی به دستورات FATF عمل نکنیم چیزی عایدمان نمی‌شود و حل مشکلات و مبادلات بانکی در گرو عمل به دستورات آن و پذیرش و تصویب لوایح مربوطه است. البته این نکته هم گفتنی است که اصل کار مانند اغلب کارهای دولت در خفا و محرمانه انجام شد و آقای طیب‌نیا وزیر اقتصاد دولت یازدهم خرداد 95 با هدایت وزارت امورخارجه سند دستورات 41 گانه این نهاد بین‌الدولی را امضا کرد.

با ورود فنی منتقدان به میدان و طرح سؤالات و انتقادات جدی در این مورد، بالاخره آقای ظریف که 4 ماه پیش، برای دفاع از تصویب CFT (کنوانسیون مقابله با تامین مالی تروریسم، یکی از لوایح چهارگانه) به مجلس شورای اسلامی رفته بود در پاسخ به این سؤال که چه تضمینی وجود دارد تصویب این لایحه مشکلی را حل کند، گفت: «نه بنده و نه رئیس‌جمهور نمی‌توانیم تضمین بدهیم که با پیوستن به این لایحه مشکلات ما حل خواهد شد اما می‌توانیم تضمین بدهیم که با پیوستن به این لایحه آمریکا بهانه برای افزایش فشار بر معاملات ما پیدا نخواهد کرد.»

این خط کذایی ماه‌هاست به ابزار حامیان FATF تبدیل شده است. دیروز روزنامه ارگان دولت در همین زمینه نوشت ادامه حیات مردم به تصویب این لوایح وابسته است! این هم در نوع خود شیوه استدلال جالبی است. تا دیروز امتیازدهی به غرب مساوی بود با حل مشکلات ارضی و سماوی کشور و باغ سیب و گلابی برجام وعده داده می‌شد و امروز به جایی رسیده‌اند که می‌گویند اگر امتیاز ندهیم فاتحه‌مان خوانده است! اینگونه مردم را تهدید و ارعاب می‌کنند و آقایی که عضو مجمع تشخیص مصلحت است (همانجایی که لوایح برای تصمیم‌گیری در آنجاست) می‌گوید بی‌خیال کار کارشناسی و سبک و سنگین کردن ماجرا و بیایید درباره‌اش همه‌پرسی کنیم! بعد هم برای آنکه پیازداغ ماجرا را بیشتر کند مدعی می‌شود به عنوان حامی این لوایح تهدید به قتل شده است!

«هنر شفاف اندیشیدن» کتاب مشهور رولف دوبلی در ایران نیز ترجمه شده است. کتابی که به خطاهای به ظاهر ساده در محاسبه و تصمیم‌گیری می‌پردازد. این خطاها ممکن است در کوچک‌ترین امور شخصی رخ دهد و یا در تصمیمات کلان در سطح ملی؛ اما به هرحال ماهیت و نحوه رخ دادن آنها یکسان است و احتملاً بسیاری از ما تعدادی از آنها را تجربه کرده‌ایم. دوبلی نام یکی از آنها را «خطای هزینه هدررفته» می‌گذارد. به سینما می‌روید پس از دیدن مقداری از فیلم متوجه می‌شوید فیلم مزخرفی است اما اغلب افراد تا آخر روی صندلی خود می‌نشینند و سالن را ترک نمی‌کنند. چرا؟ چون با خود می‌گویند اگر بروند پولشان را دور ریخته‌اند. سهامی می‌خرید و پس از مدتی سهام شروع به سقوط می‌کند اما حاضر به فروش آن نیستید چون هزینه اولیه زیادی برای خرید داده‌اید و می‌گویید؛ «پول بسیار زیادی برای خرید این سهام از دست داده‌ام، الان نمی‌توانم بفروشمش.»

مثال دیگری که نویسنده در این مورد می‌زند ساخت هواپیمای مافوق سرعت صوت کنکورد از سوی فرانسه و انگلیس است. سازندگان همان اوایل می‌فهمند که این پروژه از ابتدا‌اشتباه و به صرفه نبوده است اما حاضر به دست کشیدن از آن نمی‌شوند و کماکان هزینه‌های هنگفتی خرج آن می‌کنند. چرا؟! برای حفظ ظاهر! به همین دلیل اغلب خطای هزینه هدررفته را خطای کنکورد نیز می‌نامند. خطرناک‌ترین حالت خطا وقتی است که هزینه بسیار زیادی – مالی، زمانی، انرژی، حیثیتی و...- برای قضیه کرده باشید. هرچه هزینه بیشتر باشد، بیشتر خطا را ادامه می‌دهید. راه‌حل ماجرا این است؛ گذشته را فراموش کنید و اینکه چقدر هزینه کرده‌اید مهم نیست. از این پس فقط به آینده و هزینه-فایده ماجرا فکر کنید.

اصرار و تعصب دولت درباره برجام از این جنس خطاست. حامی و منتقد دولت در این مورد هم‌عقیده هستند که دولت تمام تخم‌مرغ‌های خود را در سبد برجام چید. جالب آنکه خود دولت نیز همین عقیده را دارد و برای فرار از مسئولیت می‌گوید برخی‌ها درباره منافع برجام انتظارات مردم را بالا بردند! این هم از آن طنزهای تلخ تاریخی است. احتمالاً مریخی‌ها می‌گفتند برجام فتح‌الفتوح و توافق قرن است و مشکل آب خوردن مردم را هم حل می‌کند و منتقدان اندک برجام می‌گفتند و تیتر می‌زدند؛ «امضای جان کری تضمین است» و «صبح بدون تحریم»!

در اغلب مشکلات و حتی مفاسد اقتصاد ایران، بانک‌ها نقش و یا نقش اساسی دارند و به‌قول معروف همیشه پای یک بانک در میان است. مسئولین محترم دولت اگر به دنبال حل مشکلات بانکی هستند، لازم نیست امتیاز هسته‌ای و غیرهسته‌ای به غرب بدهند. کافی است دور و بر خود را نگاه کنند. اغلب مشکلات این حوزه از آنچه فکر می‌کنند نزدیک‌تر و از قضا حلش ساده‌تر است.

این روزها دادگاه فساد بانک سرمایه؛ زیرمجموعه صندوق ذخیره فرهنگیان در حال برگزاری است. دقت در جزئیات پرونده، موارد جالبی را نمایان می‌کند. قائم‌مقام سابق بانک وامی کلان و بدون وثیقه (130 میلیارد تومان) را به یکی از متهمین پرداخت و در قبال آن 2 و نیم میلیارد می‌گیرد و در منزلی لوکس در شمال پایتخت که متعلق به همان فرد است، سکونت دارد! 94 درصد مطالبات بانک بعید است وصول شود. اگر بخواهید وامی 5 میلیونی از بانکی بگیرید، آن‌قدر چک و سفته و گواهی کسر از حقوق و... از شما می‌خواهند که خیلی‌ها اصلاً قادر به فراهم کردن نبوده و دست از پا درازتر از در بانک بیرون می‌آیند. اما وقتی دادگاه از مدیرعامل سابق بانک و متهم فعلی می‌پرسد چرا این وام‌های کلان را بدون وثیقه لازم و معتبر دادید، متهم با گستاخی می‌گوید؛ «ما در بانک هیچ جایی و در هیچ قانونی در رابطه با اخذ وثایق چیز معینی نداریم و این بر عهده مدیران واگذار شده است!» آقای مدیر توضیح نمی‌دهد که سهل گرفتن و نگرفتن وثیقه چرا همیشه شامل حال وام‌های میلیاردی و کلان می‌شود و مردم عادی از این مرحمت محروم‌اند.

البته همین‌جا یک نکته مهم نیز باید بیان شود و آن اینکه اینها به هیچ عنوان به معنای متهم کردن هزاران کارمند و مدیر پاکدست و شریف بانک‌های کشور نیست. شخصاً مدیر بانکی را می‌شناسم که وقتی چند نفر از متقاضیان مستضعف، تقاضای وامی اندک و ضروری داشته و قادر به تامین ضامن نبوده‌اند، خود ضمانت آنها را برعهده گرفته است و وقتی با هشدار همکار خود روبه‌رو می‌شود که ممکن است بروند و اقساط خود را ندهند در پاسخ می‌گوید؛ عیبی ندارد، اگر ندادند خودم می‌دهم. متخلفان بانکی نسبت به قشر خدوم و پاکدست، اندک هستند اما ضربه‌شان چنان سنگین و سیاه است که متاسفانه ذهنیت اغلب جامعه را دچار تردید و بدبینی کرده‌اند.

یکی از متهمان این پرونده عجیب و غریب، اولین وزیر کار دولت نهم است که پس از حدود یک سال از وزارت استعفا می‌دهد. پرویز کاظمی در مصاحبه‌ای درباره آخرین جلسه خود با احمدی‌نژاد پیش از استعفا و در مقابل پیشنهاد کار در بخشی دیگر می‌گوید؛ «گفتم شما اصلا نگران من نباشید. من گواهینامه رانندگی دارم. مینی‌بوس می‌خرم. از میدان آزادی تا ونک می‌روم و مسافر هم می‌زنم!» اما جناب وزیر سابق به‌جای رانندگی مینی‌بوس در خط آزادی-ونک، رئیس‌ هیئت مدیره بانک سرمایه می‌شود. در جلسه سوم دادگاه، قاضی از وی می‌پرسد شما رحمت‌الله اسدی را می‌شناسید؟ کاظمی پاسخ داد: بله. قاضی پرسید ایشان چه ارتباطی با شما دارند؟ کاظمی گفت: با هم سلام و علیکی داشتیم! قاضی پرسید: آیا کار مالی و بانکی هم داشته‌اید؟ متهم پاسخ داد: خیر. قاضی می‌گوید اما وی با نامه‌ای جعلی از یکی از شعب بانک سرمایه 3 میلیارد تومان پول به حساب همسر شما واریز کرده است. متهم که جواب خاصی برای گفتن ندارد اما در جلسه بعدی (دیروز) پاسخ جالبی می‌دهد و می‌گوید شرکتی کره‌ای سی میلیون یورو از دولت طلب داشت و کارش گیر بود و من به آنها مشاوره دادم و آن 3 میلیارد حق مشاوره من بود! وقتی هم که قاضی می‌پرسد پس چرا به جای حساب خودتان به حساب همسرتان واریز شد، متهم جوابی ندارد.

آقای روحانی محترم! آقای ظریف عزیز! 8 وزیر گرامی که نامه می‌نویسید تا مسیر مشخص و قانونی را دور بزنید و لوایح FATF تصویب شود، مشکلات اصلی مردم و کشور آن چیزهایی نیست که شما فکر می‌کنید. مشکلات بانکی ما همین معدود آدم‌هایی هستند که نقدینگی عظیم کشور را به جای انداختن در مسیر تولید و رونق اقتصادی و حمایت از کارگر و کارخانه، در جیب بی‌انتهای کسانی می‌ریزند که بیشتر آن را خرج خرید ملک و املاک در خارج می‌کنند و با ته‌مانده‌اش برای مردم سریال مثلث عشقی می‌سازند تا «شهرزاد» برایشان قصه هزار و یک شب بگوید و سرگرمشان کند.

محمد صرفی

***************************************

روزنامه جمهوری اسلامی**

بازار کساد بازی سیاسی ورشو

بسم ‌الله الرحمن الرحیم

کسادی بازار سیاست بازان در لهستان، طراحان و مجریان این اقدام رسوای ضدایرانی را به خشم آورده است. جمعی از عناصر فاسد ضد ایرانی از جان بولتون و مایک پمپئو گرفته تا برخی ورشکستان سیاسی و بن سلمان، از این بابت نگرانند که چرا بازی سیاسی آنها در لهستان حتی پیش از برپائی هم شکست خورده و ناکام به نظر می‌آید؟

وزارت خارجه آمریکا پس از آگاهی از عدم حضور بسیاری از کشورها و شخصیت‌ها در لهستان به فکر چاره جوئی افتاده و محورهای سیاسی – تبلیغاتی خود را به کلی تغییر داده است. این اقدام با هدف دستیابی به تعداد بیشتر شرکت کنندگان صورت گرفته است. بیانیه وزارت خارجه آمریکا، اهداف اجلاس ورشو را به کلی تغییر داده و آنرا اجلاسی با محوریت «صلح و امنیت در خاورمیانه» معرفی کرده است. این اجلاس قرار است روزهای 24 و 25 بهمن برگزار شود ولی تاکنون هیچگونه استقبالی از آن حتی از جانب متحدین آمریکا صورت نگرفته و همین امر باعث تغییر محور تبلیغاتی اجلاس شده است. با این حال، به نظر می‌رسد تغییر محور اجلاس فقط یک تغییر تاکتیک تبلیغاتی برای فریب مدعوین و جلب نظر آنها برای حضور در اجلاس ورشو بوده ولی اهداف اصلی مجریان، همچنان به قوت خود باقی است. به نظر می‌رسد یکی از عمده‌ترین دلایل عدم استقبال از اجلاس ورشو، فریبکاری مجریان است که تلاش می‌کنند کسانی را به اجلاس بکشانند که به راحتی حاضر نیستند عروسک خیمه شب بازی ترامپ، نتانیاهو و بن سلمان شوند. علاوه بر این گفته می‌شود که اگر وضع به همین منوال به پیش برود، بازی سیاسی ورشو به سرنوشت گردهمائی به اصطلاح گروه‌های مختلف ایرانیان دچار خواهد شد که با حضور مایک پمپئو تشکیل گردید و علیرغم جنجال سیاسی – تبلیغاتی پیرامون تشکیل آن، حتی امکان نشان دادن چهره حاضرین از نمای نزدیک میسر نشد چون همه آنها را عناصر ولگرد غیرایرانی تشکیل می‌دادند که فقط با دریافت چند دلار برای پر کردن فضای جلسه گردآوری شده بودند و به یک رسوائی کامل تبدیل شد.

تقریباً بدون استثنا هیچ کشوری به جز چند رژیم فاسد و بی‌آبرو، حاضر به شرکت در این اقدام نمایشی علیه ایران نشده و برخی کشورها نیز در چارچوب رعایت حال آمریکا و سایر مجریان نمایش سیاسی لهستان، عناصر رده پائین سفارت در ورشو را به این اجلاس اعزام خواهند کرد که عملاً کمکی به بالا رفتن وزن و اعتبار اجلاس نخواهد کرد. این بدان معنی است که تلاشهای مشترک و فشرده جان بولتون، مایک پمپئو، برخی رژیم‌های فاسد عرب عملاً به هیچ نتیجه مطلوبی نرسیده و آنها نتوانسته‌اند کشورهای مطرح را برای حضور در این اجلاس ضدایرانی تشویق و متقاعد کنند.

تصادفی نیست که جان بولتون و مایک پمپئو اخیراً بیش از گذشته، سایر کشورها را به باد انتقاد می‌گیرد که چرا علیه ایران موضع گیری نمی‌کنند و چرا ایران را یک خطر جدی، حتمی و غیرقابل انکار تلقی نمی‌نمایند. علاوه بر این به رسانه‌های همسو در روزهای اخیر توصیه شده است که بر روی مخاطرات منطقه‌ای از جمله تروریسم، افراطی گری، تولید و گسترش موشکها و تهدیدات گروه‌های نیابتی متمرکز شوند و مرکز ثقل اصلی این مخاطرات را با چاشنی دشمنی علیه ایران به خورد مدعوین بدهند تا بلکه زمینه‌های سیاسی – تبلیغاتی اجلاس ورشو حتی در صورت ناکامی اجلاس از طریق رسانه‌ها، فراهم و پیگیری شود.

موضوع مهم ترآنکه برای فریب مدعوین اجلاس ورشو، در بیانیه‌ها و محورهای تبلیغاتی اجلاس، نامی از ایران برده نشده و در این اقدام فریبکارانه سعی بر این است که مخاطبین غافلگیر شوند و باور کنند گویا این یک اجلاس ضد ایرانی نیست ولی مخاطرات منطقه‌ای را مدنظر قرار داده است. از سوی دیگر به گردانندگان اجلاس توصیه شده است که با رقیق سازی دستور کار نشست ورشو، از بار ضد ایرانی آن قدری بکاهند و در عین حال به گونه‌ای عمل کنند که نشانه‌های عقب نشینی آمریکا و انزوای محسوس دشمنان ایران، چندان آشکار نشود تا به بی‌اعتباری اجلاس ورشو منجر نگردد. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که در برآورد نهائی، به نوشته وال استریت ژورنال ممکن است اجلاس ورشو در آخرین لحظات به حال تعلیق در آید یا به کلی لغو شود، چرا که ناکامی این اجلاس می‌تواند نشانه‌های انزوای آمریکا در قاره اروپا و نزد کشورهای صاحب نام و مطرح اروپائی را آشکارتر سازد و انعکاسی از سردی روابط دو سوی آتلانتیک تلقی شود که البته مطلوب ترامپ و دستیارانش نیست. دقیقاً به همین دلیل است که هنوز جزئیات نشست ورشو مشخص نیست و گردانندگانش همچنان در تردید و بلاتکلیفی هستند.

***************************************

روزنامه خراسان**

توسعه نیافتگی فوتبالی

نویسنده : مهدی حسن زاده

شکست دوشنبه ۸ بهمن ۹۷ تیم ملی فوتبال کشورمان در برابر ژاپن، بار دیگر بحث بر سر مقصر یا مقصران احتمالی این شکست را که پس از هر شکستی مطرح می شود به موضوع اصلی فضای رسانه ای کشور تبدیل کرد. این ویژگی البته همواره در ما تکرار می شود. سرخوردگی پس از شکست، بحث احساسی بر سر مقصران و سرانجام یافتن راهی میانبر و کوتاه مدت برای پیروزی در مسابقات بعدی. با این حال مشکل حل نمی شود و شکست بعدی رخ می دهد. اما برای برون رفت از این شکست چه باید کرد؟

این خیلی مهم است که ابتدا نگرش خود به مقوله فوتبال و در نگاهی کلان تر، به ورزش را تغییر بدهیم و موفقیت در فوتبال را به موفقیت مقطعی در یک دوره از رقابت ها و یک جام تقلیل ندهیم. به عبارت دیگر با ساختن یک تیم ملی فوتبال خوب، می توانیم در یک دوره رقابت ها مثل جام جهانی و جام ملت ها موفق باشیم ولی این موفقیت مداوم نخواهد بود. تداوم این موفقیت به طراحی یک برنامه توسعه در بخش ورزش و به صورت خاص در بخش فوتبال بر می گردد؛ برنامه توسعه ای که هدف گذاری کلان داشته باشد، قواعد و مقررات مورد نیاز را برای توسعه فوتبال تدوین کند و در نهایت ورزش همگانی، آموزش و پرورش، مدارس فوتبال، نظام باشگاه داری و تیم های ملی رده های مختلف را در کنار یکدیگر به عنوان زنجیره های یک فرایند ببیند. این در حالی است که در شرایط فعلی تکلیف هیچ یک از اجزای توسعه فوتبال مشخص نیست و با وجود برخی اقدامات جسته و گریخته سال های اخیر، در هر کدام از بخش های فوتبال با بی برنامگی به فعالیت ادامه می دهیم.

به عنوان مثال در زمینه قواعد و مقررات، هنوز تکلیف مهم ترین قاعده اقتصادی فوتبال یعنی حق پخش تلویزیونی مسابقات فوتبال مشخص نیست و این موضوع سال هاست بدون تعیین تکلیف رها شده و دعواهای ابتدای فصل مسابقات فوتبال باشگاهی کشور با تهدید به جلوگیری از پخش تلویزیونی مسابقات و سپس کدخدامنشی حل و فصل شده است.

قاعده مهم دیگر نحوه اداره باشگاه های دولتی از جمله دو باشگاه بزرگ پرسپولیس و استقلال است. نحوه واگذاری این دو باشگاه سال ها محل بحث و چالش جدی است و با وجود این که مسئولان سازمان خصوصی سازی رکورد وعده ها را درباره خصوصی سازی این دو باشگاه شکسته اند اما هنوز هم مشخص نیست این دو باشگاه با کدام روش خصوصی سازی (مذاکره یا مزایده) و براساس کدام منطق، قیمت گذاری و اهلیت سنجی خریداران چگونه انجام خواهد شد.

اکنون هم که این دو باشگاه دولتی است، منطق تعیین اعضای هیئت مدیره، انتخاب مدیرعامل و نظارت بر آنان نامشخص است و خروجی آن را می توان در خرید بازیکنان خارجی بعضا فاقد کیفیت و تشکیل پرونده های حقوقی متعدد علیه این دو باشگاه دید. این در حالی است که حضور مربیان و بازیکنان خارجی در تیم های باشگاهی نیز در شرایط فعلی فوتبال ما باید از قاعده و منطق مشخصی پیروی کند. برخلاف فوتبال کشورهای پیشرفته نظیر فوتبال باشگاهی انگلیس و اسپانیا که ورود و خروج بازیکنان و مربیان خارجی کاملا تحت تاثیر سیاست های خود باشگاه هاست، باشگاه های بزرگ فوتبال کشور که دولتی هستند، باید از یک سیاست گذاری مشخص در این زمینه پیروی کنند. به عنوان مثال حضور مربی خارجی چه در تیم های ملی و چه تیم های باشگاهی حتما باید با الزامات مشخص در زمینه انتقال دانش همراه باشد، در حالی که مربی تیم ملی و مربیان خارجی باشگاه های پرسپولیس و استقلال چندان تن به همکاری با مربیان جوان و مستعد داخلی و حضور این مربیان در کنارشان نمی دهند و مشخص نیست باشگاه پرسپولیس و استقلال پس از چند سال حضور مربیان بادانشی نظیر برانکو و شفر، چه خروجی موفق و مشخصی به لحاظ ارتقای دانش مربیگری داخلی و تربیت مربی داخلی زیر دست این مربیان مطرح خارجی داشته اند.

این مسئله دقیقا درباره تیم ملی نیز مصداق دارد. این مهم است که در سطح ملی و باشگاهی بدانیم باید سراغ چه نوع مربیان خارجی با چه سبکی از فوتبال که متناسب با توانمندی های بازیکنان داخلی و خلق و خوی شخصیتی آن هاست، برویم. این که یک مربی بزرگ باشگاهی از فوتبال آلمان، یک مربی بزرگ باشگاهی از فوتبال کرواسی و سرمربی تیم ملی از پرتغال باشد، ممکن است بد نباشد. به عبارت دیگر شاید لازم باشد فوتبال ملی از تیم ملی تا باشگاه های بزرگ با سبک های مختلف فوتبالی آشنا شوند اما سخن بر سر این است که در این زمینه چه قائل به تنوع باشیم و چه قائل به یک وحدت رویه مشخص، در هر صورت وضعیت فعلی نشان از یک انتخاب مبتنی بر برنامه ندارد. یعنی فدراسیون فوتبال که متولی تیم ملی و وزارت ورزش که متولی باشگاه های دولتی پرسپولیس و استقلال است بر سر این که سراغ کدام مربی فوتبال خارجی باید رفت، برنامه ریزی مشترکی نداشته اند.

دنیای توپ گرد دنیای عجیبی است. ممکن بود توپ سردار آزمون در نیمه نخست گل شود یا برعکس، پنالتی عمان در ابتدای بازی یا فرصت خطرناک دقایق نخست چین در برابر ایران گل شود و ورق هر کدام از این بازی ها متفاوت با آن چه اتفاق افتاد، برگردد. نه پیروزی های قبلی و نه شکست در نیمه نهایی، لزوما به آن چه در مستطیل سبز می گذرد، بر نمی گردد. فوتبال دنیایی است فراتر از مستطیل سبز. دنیایی از برنامه ریزی توسعه ای در تکمیل زیرساخت های ورزشی، قاعده گذاری صحیح در مدارس فوتبال و تربیت روحی و روانی بازیکنان از سنین پایه است تا مشابه اتفاقی که منجر به گل اول ژاپن شد، باعث نشود بازیکنان ما بازی را رها کنند و به دنبال اعتراض به داور باشند. دنیای توپ گرد دنیای وسیعی است و تا زمانی که گستره این دنیا و برنامه ریزی برای هر یک از اجزای آن را مد نظر قرار ندهیم، به موفقیتی پایدار در عرصه فوتبال نخواهیم رسید.

***************************************

روزنامه ایران**

بسترهای اقتصادی حضور ایران در سوریه

علی اصغر زرگر

کارشناس مسائل خاورمیانه

جمهوری اسلامی ایران در سال‌هایی که سوریه درگیر جنگ با داعش و چالش‌های ناشی از این درگیری بود، هزینه‌های گسترده‌ای چه از منظر سیاسی، مادی و نظامی در سوریه متقبل شد. هزینه‌ها و کمک‌هایی که در نهایت باعث شد بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه حدود 90 درصد بر کشورش تسلط پیدا کند. با فروکش کردن آشوب‌های داخلی سوریه، اینک زمانی فراهم شده که دولت سوریه خرابی‌های هفت سال جنگ داخلی را با کمک کشورهای دوست از جمله ایران ترمیم و بازسازی کند. این در حالی است که سوریه خودش سرمایه و حتی نیروی انسانی کافی ندارد و کشورهایی چون ایران، روسیه و لبنان و تا حدودی هم حزب‌الله در یک موقعیت بسیار خوبی قرار دارند که می‌توانند به روند بازسازی سوریه کمک‌های مؤثری کنند.

به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی ایران با سفری که معاون رئیس جمهوری در رأس یک هیأت گسترده اقتصادی به سوریه داشته، برای حضور در پروسه بازسازی سوریه اهداف مشخصی را پیگیری می‌کند. اینها نشانگر این است که سوریه هم پذیرای کمک ایران برای بازسازی است اما این پرسش مطرح می‌شود که زمینه‌های همکاری تهران و دمشق چیست؟

- یکی از زمینه‌هایی که ایران می‌تواند هم از نظر تکنولوژیکی و هم نیروی انسانی در سوریه حضور مؤثری داشته باشد، بازسازی منازل، ساختمان سازی، پل سازی و راهسازی است. اینها زمینه‌هایی است که نیازی به تکنولوژی خاصی ندارد و ما از تمام فناوری‌های مربوطه، مواد اولیه و نیروی انسانی در این زمینه بهره‌مند هستیم.

- ایران در زمینه صنعت نفت و گاز هم می‌تواند مشارکت جدی در سوریه داشته باشد. کشورمان در این زمینه بعد از انقلاب از تجربیات خوبی برخوردار شده و چه بسا در رابطه با اکتشاف و استخراج و پالایش و حتی رساندن گاز به صنایع می‌تواند بدون اتکا به کشور دیگری فعالیت مؤثری در این سوریه داشته باشد. حوزه صنعت نفت و گاز، حوزه‌های سودآوری است و لذا اگر ایران بتواند امتیازاتی را در این زمینه‌ها از سوریه بگیرد، حالا چه در زمینه رساندن گاز به منازل و صنایع و یا در زمینه اکتشاف و استخراج می‌تواند به منافع اقتصادی حائز اهمیتی دست یابد. چون سوریه هم دارای منابع نفت وگاز است و حضور ایران در این زمینه بسیار ضروری به نظر می‌رسد.

- ایران در خلال جنگ داخلی چند ساله سوریه نیروهایی را با هدف کمک مستشاری به سوریه اعزام کرده است که همچنان به صورت سازمان یافته و منسجم در این کشور حضور دارند و تا حدودی وظایف نظامی برعهده‌شان است. چنانچه پروسه‌های همکاری اقتصادی ایران در سوریه وجه اجرایی به خود بگیرد، این نیروها می‌توانند از پایگاه‌های نظامی ترخیص شده و جذب پروژه‌های اقتصادی شوند. یعنی به جای پراکنده شدن این نیروها و تحمیل هزینه‌های دیگری به ایران، آنها می‌توانند به سرعت در فرایند این پروژه‌ها سازماندهی شوند.

جمهوری اسلامی در شرایطی مشارکت در بازسازی سوریه را جزو اهداف خود قرار داده است که ضروری است انعقاد قراردادهای دوجانبه و چندجانبه بخش دولتی و خصوصی ایران با طرف سوری با محاسبه دقیق سود و زیان و در سطوح فنی و مالی هوشمندانه ای انجام و به دقت بررسی شود که چه میزان سرمایه‌گذاری‌های مشترک انجام می‌شود و این سرمایه‌گذاری‌ها چگونه بازیافت می‌شود و سودش چگونه باز می‌گردد. دقت در این مراحل آغازین همکاری‌های مشترک اقتصادی مانع از اختلافات بعدی و توقف این همکاری‌ها خواهد شد.

اما نکته دیگر اینکه پروسه مشارکت ایران در بازسازی اقتصادی سوریه در حال حاضر باید با سرعت زیادی پیگیری و اجرایی شود زیرا اگر کشورهای دیگر از جمله امریکایی‌ها و سعودی‌ها هم وارد شوند، عرصه عمل ایران در حوزه‌های مورد نیاز سوریه محدود شده و از انعقاد قراردادهای سودآور محروم خواهد شد.

***************************************

روزنامه وطن امروز**

فرانسه میدان جدال سرخ و زرد

سیدعلی بیگدلی*: از روز 17 نوامبر 2018 تاکنون فرانسه شاهد تظاهرات و نارضایتی جریان موسوم به جلیقه‌زردهاست. تا پیش از این، جنبش‌‌های اعتراضی و تظاهرات‌‌های مردمی در این کشور توسط احزاب و بویژه سندیکاها سازماندهی می‌شد، بنابراین دولت فرانسه برای کاهش نارضایتی‌ها با سران سندیکاها وارد گفت‌وگو می‌شد و از این طریق و با دادن امتیازات و تامین مطالبات آنان به اعتراضات اجتماعی پایان می‌داد. اما جلیقه‌زردها برای نخستین‌بار این سنت تاریخی نارضایتی در فرانسه را تغییر دادند و دیگر سندیکاها به عنوان موتور محرک و معمار نارضایتی‌ها مطرح نبودند، بلکه این بار بخش‌‌های قابل توجهی از مردم و اقشار مختلف در تظاهرات شرکت کردند و همین موضوع کار دولت «امانوئل مکرون» رئیس‌جمهور فرانسه را برای مدیریت بحران و کنترل موج نارضایتی‌ها دچار اختلال کرد. این مساله زمانی پیچیده‌‌‌‌‌‌تر شد که «مارین لوپن» و به طور کلی راست‌‌های افراطی به تحریک تظاهر‌کنندگان متهم شدند. راست افراطی فرانسه درصدد است با افزایش تنش‌‌های داخلی، تحریک افکار عمومی و برجسته کردن موضوع مهاجران، جامعه فرانسه را برای انتخابات آتی ریاست‌جمهوری در این کشور آماده کند. در 3 دوره گذشته انتخابات ریاست‌جمهوری راست افراطی میزان آرای خود را از 5 درصد به 35 درصد افزایش داده است، بنابراین راست افراطی با حمایت پنهانی از جلیقه‌زردها و دامن زدن به تنش‌ها، خیز بزرگی برای انتخابات ریاست‌جمهوری برداشته است. همزمان با این تحولات داخلی، تحت تاثیر عوامل بین‌المللی نیز راست‌گرایی در سراسر جهان سرمایه‌داری نه‌تنها در حال گسترش است، بلکه در برخی کشورها نیز قدرت را به دست گرفته است. ما این پدیده را در آمریکا شاهد هستیم و همین مساله خود را به نحو دیگری در برزیل نشان داده است، بنابراین احتمال تکرار این تجربه در اروپا نیز بسیار جدی خواهد بود. این تحولات داخلی و پارامترهای تاثیرگذار بین‌المللی، رئیس‌جمهور فرانسه و تیم حاکم بر الیزه را بسیار نگران کرده و آنان را به در پیش گرفتن سیاست‌‌های متناقض و متنوع مجبور کرده است. در ابتدا مکرون برای مهار جریان جلیقه‌زردها، ابتکار عمل‌‌های خوبی از خود نشان داد. وی توانست با بخش‌‌های قابل توجهی از نیروهای سازمان‌دهنده جلیقه‌زردها به تفاهم و توافق دست یابد. این موضوع باعث کاهش تدریجی میزان تظاهرکنندگان شد، زیرا آنان به بخش‌‌ بزرگی از خواسته‌‌های خود دست یافتند. اما این سیاست در میانه راه متوقف شد، همچنین راست افراطی نیز با تحریک بخش‌‌‌هایی از جلیقه‌زردها مانع خاموشی کامل این جریان شد. اگرچه این نکته را نباید از نظر دور داشت که بخش قابل توجهی از خواسته‌‌های جلیقه‌زردها به کارکردهای نظام سرمایه‌داری جهانی مرتبط است و در اینجا نیز کار رئیس‌جمهور فرانسه برای مهار نارضایتی‌ها سخت‌‌‌‌‌‌تر می‌شود. به عبارت دیگر سیاست‌‌های کنونی سرمایه‌داری جهانی قابل دوام نیست، سرمایه‌داری به یک نوع بازنگری و بازبینی همه‌جانبه نیاز دارد و در صورتی که این بازبینی انجام نشود نه‌تنها فرانسه بلکه همه کشورهای غربی در معرض بحران و روی کارآمدن راست‌‌های رادیکال قرار دارند. در این میان و به علت عدم پیگیری توافق کامل با جلیقه‌زردها، افزایش تدریجی راست افراطی و همچنین بحران فراگیر سرمایه‌داری، مکرون به یک اشتباه استراتژیک دست زد. مکرون با راه‌اندازی جریان موسوم به «شال‌قرمزها» به نوعی از صف‌آرایی در مقابل جلیقه‌زردها و مخالفان خود دست زد. اگرچه هنوز درباره خاستگاه شال‌قرمزها گمانه‌زنی‌‌های بسیاری وجود دارد و تحلیل‌‌های مختلفی درباره آنان صورت می‌گیرد اما مکرون با این راهبرد دچار یک خطای سیاسی شده است، زیرا این استراتژی نه‌تنها نخواهد توانست مسائل بنیادین جامعه فرانسه را حل‌وفصل کند، بلکه تبعات و پیامدهای مخاطره‌آمیزی نیز برای این کشور در پی خواهد داشت. اگر رقابت میان این دو جریان یعنی شال‌قرمزها و جلیقه‌زردها و صف‌آرایی خیابانی آنان باعث کشته شدن یکی یا چند نفر از تظاهرکنندگان شود، این مساله خواهد توانست جامعه فرانسه را به انحرافات بیشتری بکشاند و وضعیتی دوقطبی در این کشور ایجاد کند. همچنین تعارض و جدالی که در میان سرخ‌ها و زردها به‌وجود آمده است بر ساختارها و بنیادهای جامعه فرانسه تاثیرگذار خواهد بود. در صورتی که امواج این تنش به میان توده‌ها کشیده شود قابل کنترل نیست و این موضوع، بنیان‌‌های مدنی و دموکراتیک فرانسه را سست می‌کند و این کشور را نیز به یک انقلاب درونی خواهد کشاند، بنابراین مجموعه‌ای از تحولات و بویژه اشتباه استراتژیک رئیس‌جمهور فرانسه برای استفاده از کارت شال‌قرمزها این کشور را در معرض تهدیدات جدید و جدی قرار خواهد داد.

*کارشناس مسائل اروپا

***************************************

نام:
ایمیل:
نظر: