امنیت سازی پایدار رژیم صهیونیستی، مدیریت منازعات منفعتساز برای آمریکا و غرب و مهار بازیگران غیرهمسو و حفظ یک نظم و پارادایم آمریکایی همواره سرفصل راهبردهای آمریکایی را در غرب آسیا تشکیل داده است.
منطقه غرب آسیا به دلیل منابع عظیم انرژی، موقعیت ژئوپلتیک و شاهراه ارتباطی سه قاره جهان و مشتمل بودن بر آبراه ها و تنگه های استراتژیک، نبض اقتصاد جهانی و به ویژه غرب را در اختیار دارد. از این رو این منطقه به کلید اصلی و هارتلندی از سوی قدرتهای جهانی نگریسته میشود که کنترل بر آن مساوری با اداره و سلطه بر جهان تعبیر میشود.
ویژگی فرهنگی این منطقه با توجه به حضور جمهوری اسلامی ایران در معادلات و الگوسازی های منطقه ای، بر حساسیت و اهمیتش افزوده است.
از نگاه غرب، رخدادهای چهار دهه گذشته و فروپاشی اتحاد شوروی و به ویژه نقطه عطف ۱۱ سپتامبر و رویکردهای یک جانبه گرایی آمریکا تا کنون، با لحاظ کردن مجموعه ای از پرونده های بغرنج و پیچیده در منطقه، آنان را واداشته است تا به منظور ایجاد نظم نوین منطقه ای، فعال تر از گذشته وارد میدان شده و موقعیت خود را استحکام بخشند.
در واقع می توان گفت که امنیت سازی پایدار رژیم صهیونیستی، مدیریت منازعات منفعتساز برای آمریکا و غرب و مهار بازیگران غیرهمسو و حفظ یک نظم و پارادایم آمریکایی همواره سرفصل راهبردهای آمریکایی را در غرب آسیا تشکیل داده است.
استراتژی اشغال و اجبار از سوی آمریکا با حمله به افغانستان و سپس عراق برای تغییر در ژئوپلتیک منطقه غرب آسیا پایه گذاری و اجرا شد و این در حالی بود که روسیه در حال بازیابی قدرت و چین در شتاب تکمیل مولفه های قدرت اقتصادی و نظامی قرار گرفته و در نهایت تا کنون بدترین کارنامه در غرب آسیا برای آمریکا و رژیم صهیونیستی رقم خورده است.
آمریکا در عراق شکست کامل خورد و مجبور به ترک آن شد و در افغانستان بدون تحقق اهداف اولیه، به حفظ حضور بسنده کرده است و به تبع آن بحران اقتصادی و بدهی های چند هزار میلیاردی به دلیل جنگ افروزی در غرب آسیا بر اقتصاد این کشور سایه انداخته است.
از سویی دیگر، رژیم صهیونیستی در جنگ با حزب الله در سال ۲۰۰۶ اولین شکست خود را تجربه کرد.
جمهوری اسلامی ایران در کنار افزایش حوزه های نفوذ در منطقه، به توانمندیهای دفاعی و هسته ای صلح آمیز خود را با شتاب پیش برده است، به نحوی که به دلیل کسب اهرم قدرت و نفوذ منطقه ای در غرب آسیا، از دایره تهدید نظامی مخالفان منطقه ای و نیز بین المللی خارج شده است.
در ادامه باید گفت که ایجاد تروریسم تکفیری در سوریه و سپس عراق و نیز جنگ های نیابتی به دلیل همین قدرت بازدارندگی بوده است.
در نگاه کلان، قدرت منطقه ای ایران در غرب آسیا طی چهل سال گذشته، نظم و گفتمان جدیدی را شکل داده و دنبال می کند و از طرف دیگر نظم آمریکایی و اهداف آن را به چالش کشیده است و همین مسئله یک چالش جدی برای غرب و متحدان منطقه ای آن نیز محسوب می شود.
لذا با توجه به آنچه گفته شد، جمهوری اسلامی باید همواره ضریب امنیتسازی خود را افزایش دهد. بر همین اساس بومی سازی قدرت منطقه ای، ائتلاف سازی مشروع قدرت با کشورهای منطقه ای، به ویژه در مبارزه با تروریسم تکفیری و راهبردهای قدرت نرم می تواند مولفه های ضروری برای ادامه راه ایران باشد.
جمهوری اسلامی ایران باید همواره گام ها و تدابیر خود را به صورت هوشمندانه و متناسب با تحولات منطقه ای، سازمان داده و از تهدیدات روشن و پیش رو، فرصت سازی کند.
موفقیت ایران در غرب آسیا از فراوانی بالایی برخوردار است که در مجموع میتوان براساس یک محوریت جامع به نفوذ فکری- فرهنگی و همجواری مسالمتآمیز در کشورهای همسایه از جمله عراق، افغانستان و سوریه و...، با تکیه بر قدرت نرم و دیپلماسی و با قابلیت اداره بازی و تعریف قواعد بازی، ائتلاف سازی با بازیگران دولتی و غیردولتی در صحنه منطقه ای و بین المللی و مبارزه با تروریسم تکفیری در منطقه اشاره کرد.
در پایان باید خاطر نشان کرد که ایران با گذشت چهل سال از انقلاب اسلامی به یک قدرت موثر منطقهای تبدیل شده است که هیچ چالش و بحرانی بدون حضور آن در منطقه حل شدنی نخواهد بود و آرامش منطقه در گرو حضور موثر جمهوری اسلامی ایران است.