از رویدادهای امنیتی بزرگ و فراملی به سادگی نمیتوان عبور کرد؛ به ویژه رویدادهای امنیتی که عامل آن مشخص و عامدانه بودن بروز آن نیز روشن است، به طریق اولی تحلیل درباره آنها مستلزم عبور از تحلیل سطحی به تحلیل عمیق و عیمقتر است. ترور حاجقاسم سلیمانی نیز جزء رویدادهای بزرگ امنیتی است که نیازمند تحلیل عمیقتر است.
سطوح تحلیل
به نظر میرسد تحلیلهایی که در روزهای اخیر صورت گرفته، عمدتاً حول دو سطح اول تحلیل قرار دارند. تحلیلهای سطح اول، تحلیلهایی هستند که بر هدفها و علتهای حاشیهای تمرکز دارند و تحلیلهای سطح دوم بر هدفها و علتهای ثانویه پدیده مورد نظر معطوف هستند. تحلیلهای سطح سوم نیز بر هدفها و علتهای اصلی و کانونی رخداد موصوف دلالت دارند.
۱ـ تحلیل سطحی: بر اساس این سطح، علت و هدف از ترور حاجقاسم تحتالشعاع قرار دادن استیضاح ترامپ در سنای آمریکا پس از تعطیلات کنگره، جبران ناکامیهای سیاستهای ترامپ در غرب آسیا و بهرهبرداری از آن برای انتخابات، تلافی سقوط پهپاد آمریکایی، نشان دادن ضرب شست به دلیل حمله به سفارت آمریکا در عراق و... است.
۲ـ تحلیل عمیق: برخی از تحلیلهای ارائه شده در این سطح عبارت بودند از: اقدام ترامپ و تیم او در کاخ سفید در ترور حاجقاسم ادامه فشار حداکثری بود و نشانه انتقال از مرحله جنگ اقتصادی به جنگ مستقیم نظامی است. آمریکاییها قصد داشتند لاشه رو به موت فشار حداکثری را با شوک ضربه نظامی(ترور سردار دلها) احیا کنند. وضعیت ایران و منطقه، کاخ سفید را به این محاسبه رساند که زمان تسویه با ایران و متحدانش فرا رسیده است.
۳ـ تحلیل عمیقتر: بر پایه این سطح از تحلیل، ترور حاجقاسم، از طراحی بازی بزرگ برای خاورمیانه و محور مقاومت حکایت دارد. این نقشه بزرگ اضلاعی دارد که کاخ سفید، رژیم صهیونیستی و برخی از متحدان منطقهای آمریکا طراحی کردهاند. در کانون این نقشه بزرگ، حاجقاسم معمار شکستهای راهبردی آمریکا در عراق، سوریه، لبنان، یمن، فلسطین، افغانستان و... تلقی میشد.
برآورد تحلیلی از چرایی ترور
با در نظر داشتن رهیافت تحلیل عمیقتر، میتوان گفت ترور سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی بر اساس برآوردی بود که اضلاع سهگانه تروریسم دولتی غربیـ عبریـ عربی از تحولات منطقه و نقش ویژه جمهوری اسلامی ایران داشتند. از نظر آنها:
۱ـ راهبردهای خاورمیانهای به طور کلی در حال اضمحلال است و خاورمیانه پساداعش معادلات قدرت را به ضرر مثلث غربیـ عبریـ عربی رقم زده است و در صورت پیروزی یمنیها نقشه خاورمیانه به نفع ایران و جبهه مقاومت دگرگون خواهد شد.
۲ـ قدرت ایران در منطقه با وجود فشارهای حداکثری به طرز چشمگیری نسبت به گذشته افزایش یافته است. اندیشکده شورای آتلانتیک نوشت: «اگر قرار بود تحریمها به تغییر در رفتارهای منطقهای ایران منجر شوند، انتظار میرفت نفوذ منطقهای ایران طی سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶ لطمه ببینند. با وجود این، رویدادها و روندها نشان داد که دقیقاً عکس این اتفاق میافتد و در بهترین حالت، نفوذ منطقهای ایران و تحریمها مستقل از یکدیگر هستند.»
۳ـ با نابودی داعش در کشورهای سوریه و عراق و همچنین انسجام گروههای مقاومت، محور مقاومت به یک محور قدرتمند منطقهای برای مقابله با محور غربیـ عبریـ عربی در غرب آسیا تبدیل شد. چنانکه مؤسسه آمریکایی مطالعات استراتژیک و بینالملل نوشت: «مداخله ایران در جنگهای سوریه، عراق و یمن، قدرت و دامنه «محور مقاومت» را متحول کرد. طلوع محور مقاومت، آزمونی دشوار برای استراتژی آمریکا در خاورمیانه، تهدیدی مستقیم برای متحدان و منافع منطقهای واشنگتن و چالشی کلیدی برای سیاستگذاران در کاخ سفید است.»
۴ـ ناتوانی آمریکا در فشار حداکثری برای تحمیل برجامهای ۲، ۳ و ۴ از طریق مذاکره، مستلزم وارد شدن مرحله جدیدی برای تحقق برجام منطقهای در ابتدا و پس از موفقیت آن تحمیل برجام موشکی و... است. نه برجام ۱ توانست نفوذ منطقهای ایران را تغییر دهد و نه خروج از برجام و اعمال فشارهای حداکثری.
ارکان بازی بزرگ
با توجه به محورهای فوق، ترامپ و تیم او به این نتیجه رهنمون شدند که بازی برجامهای ۱، ۲ و ۳ پایان یافته و باید برنامه جدید یا بازی بزرگتری را برای نجات منافع خود در منطقه طراحی کرد. برای این نقشه چند رکن اساسی در نظر گرفته شد که به زعم طراحان آن عملیات برای خرد کردن آنها، حلال همه موانع آنها برای شکلدهی جدید به غرب آسیا خواهد بود.
رکن اول، بدنه اجتماعی محور مقاومت بود. مثلث غربی، عربی و عبری در چند ماه اخیر همه توان و امکانات خود را برای جداسازی بدنه مقاومت از رأس آن بسیج کردند. این جداسازی دو محور اساسی داشت؛ جداسازی فیزیکی و جداسازی نگرشی و گرایشی. با تشدید جنگ اقتصادی تلاش برای جداسازی فیزیکی را دنبال میکردند و جداسازی نگرشی و گرایشی نیز با عملیات روانی و رسانهای پیچیده و حجیم با هدف محوری تردیدافکنی و تنفرسازی از سران مقاومت تعقیب می شد.
رکن دوم نقشه مزبور سازماندهی جریانهای ضد مقاومت و اراذل و اوباش و پیوند زدن ناراضیان مردمی به این جماعت و قرار دادن آنها علیه دولتهای محور مقاومت بود. تحولات ماههای اخیر در عراق، لبنان و ایران دقیقاً در چارچوب این نقشه بوده است.
رکن سوم نیروهای کلیدی و رهبران میدانی و سرنوشتساز محور مقاومت بود. از نظر مثلث موصوف، حاجقاسم سلیمانی محوریترین رهبر میدانی محور مقاومت، انسجامبخش، توانمندساز و هماهنگکننده و فرمانده میدانی گروههای مقاومت و معمار شکستها و طرحهای مختلف مثلث غربی، عربی و عبری بود. به عبارت دیگر، در تحلیل کارشناسان نظامی و مقامات سیاسی مثلث مزبور، ایران سلسهجنبان جنبشهای آزادیبخش و اسلامی است و به تعبیر کیسینجر، کلید همه تحولات منطقه در تهران نهفته است و سپاه قدس بازوی قدرتمند ایران در منطقه به شمار میآید که حاجقاسم سلیمانی فرمانده قدرتمند و با نفوذ و هدایتگر محور مقاومت در منطقه بود. راز موفقیتهای ایران نیز به راهبری تحولات از سوی حاجقاسم سلیمانی در چارچوب هدایتها و رهبری امام خامنهای بر میگردد. به این ترتیب، میتوان اینگونه استنباط کرد که در نظریه شوم ذکر شده، قاسم سلیمانی سر جریان مقاومت است و اگر سر جریان مقاومت را بزنیم، حیات این جریان را از آن خواهیم گفت. البته در بازی بزرگ تعریف شده، موفقیت در زدن سر جریان مقاومت، با ترور سایر نیروهای کلیدی محور مقاومت تکمیل میشد؛ از این رو ترور رهبران مقاومت منطقه نیز در دستور کار قرار داشته و دارد.
چهارمین رکن نقشه و بازی بزرگ، دولتهای مقاومت است که در این بازی باید دچار چالش، تضعیف و به سقوط کشانده شوند. در لبنان تا حدودی دولت را مختل کردند، در عراق نیز دولت را از پای درآوردند و در ایران نیز بخشی از این سناریو در قضیه توطئه عمیق و خطرناک بنزین به اجرا گذاشته شد. آنها به قدری به این عملیات خوشبین بودند که به تعبیر رهبر معظم انقلاب «در واشنگتن عناصر دولت آمریکا خوشحالی میکردند؛ به این طرف گفته بودند که کارِ ایران تمام شد.»
نکته نهایی
کارویژه یا هدف اصلی این نقشه جامع این بود که جریان مقاومت از صدر و ذیل آن مضمحل شود. هدف ثانوی و کارکردی آن نیز این بود که ایران تسلیم فشارهای آمریکا شده و در جریان مقاومت اختلال و اختلاف ایجاد شود. همچنین هدف حاشیهای و کاربردی این طرح این بود که ترامپ بهرهمندی حداکثری از این وضعیت برای مسائل داخلی خود داشته باشد؛ اما با وجود تدبیر مثلث شوم به رهبری ترامپ و تیم او در کاخ سفید، با ترور حاجقاسم سلیمانی، خداوند تقدیر دیگری کرد و بر اثر خون شهید سردار دلها موجی آفریده شد که به جای اضمحلال محور مقاومت، خروج آمریکا از منطقه سرعت بگیرد.