«ترامپ» و «پمپئو» در اول ماه شهریور با بهرهگیری از ترکیب دو تئوری «مرد دیوانه»(Madman Theory) و «بازی بزدل» (Game of chicken) شوی «سازوکار ماشه» علیه ایران را فعال کردند و در یک خطای محاسباتی راهبردی خیال میکردند ایران با فرض دو تئوری فوق، پیش از پایان زمان 30 روزه در نظر گرفته شده برای بازگشت خودکار تحریمها، خود را تسلیم مذاکره مورد خواست آمریکا خواهد کرد و به این ترتیب بازی با حاصل جمع صفر را رقم زده و ترامپ برگ برنده مهمی را در مقابل رقیب دموکرات خود در انتخابات 13 آبان به دست خواهد آورد. اکنون که به پایان فرصت 30 روزه رسیدیم، رفتارهای راهبردی کاخ سفید حاکی از ناامیدی آمریکا از تسلیم ایران و فلج شدن راهبردهای واشنگتن در این زمینه است. یکی از این نشانهها، تهدید مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا علیه دولتهای مخالف بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل علیه ایران است. دومین نشانه صدور فرمان اجرایی ترامپ درباره اعمال تحریمهای ثانویه در روزهای آینده علیه طرفهایی است که «ممنوعیتهای مربوط به مبادلات تسلیحات» با ایران را که در 27 مهر برداشته خواهد شد، نقض کنند. سومین نشانه وعده توافق فوقالعاده و بهتر از بایدن در هفته اول پس از پیروزی در انتخابات پیش رو با ایران است. همه اینها و نشانههای دیگر، وقوع تحول راهبردی در معادلات قدرت جهانی را نشان میدهد که از رهگذر پیامد هر یک از دو سناریوی کلان فعالسازی سازوکار ماشه در شورای امنیت سازمان ملل است؛ چه عقیم شدن اقدام آمریکا در شورای امنیت و چه بازگشت تحریمها در شرایط مخالفت اکثریت اعضای این شورا، بازنده اصلی آمریکاست.
فضای تقابلی که آمریکا تلاش وافری داشت تا ایران را در برابر قواعد بینالمللی و جامعه جهانی قرار دهد، به فضای تقابلی میان آمریکا و شورای امنیت تغییر خواهد کرد.
کارویژه و کارکرد شورای امنیت که بر بنیاد حق وتوی ظالمانه استوار است، با بدعت آمریکا در فرآیند مؤثرسازی سازوکار ماشه با بزرگترین چالش در طول حیات سازمان ملل متحد روبهرو خواهد شد. اقدام کاخ سفید، رویه قابل استناد حقوقی خواهد شد که تضعیفکننده اساس حق وتو در شورای امنیت میشود.
در هر دو فرضیه، تصویر دیگری از افول آمریکا برجای خواهد گذاشت؛ یعنی افزون بر آنچه «ایمانوئل والرشتاین» و «استفان والت» نظریهپردازان رئالیسم در اثر جدید خودشان در زمینه افول آمریکا ابراز داشتند، به نمایش خواهد گذاشت. به اعتقاد «والت» رهبران آمریکا، سلسله اقداماتی را انجام دادند که واقعگرا نبود و از اشتباهات خود نیز درس نگرفتند. در واقع، علت افول و شکست سیاست خارجی آمریکا، ترکیبی از افول برتری، راهبرد کلان اشتباه و ناکارکردی فزاینده سیاست خارجی است.
به فرض توفیق یکجانبه آمریکا برای بازگشت تحریمهای پیش از برجام، به دلیل فرآیند غیراجماعی و غیرقانونی بودن اقدام کاخ سفید، عملاً پیادهسازی تحریمهای گذشته با چالشهای جدیدی روبهرو خواهد شد. یکی از آنها، چگونگی اعمال این تحریمهاست. محتوای موضع دبیرکل سازمان ملل بیانکننده این مسئله است که دبیرخانه این سازمان به دلیل اتفاق نظر درباره خروج آمریکا از برجام و مخالف 13 عضو از اعضای شورای امنیت این سازمان بر عدم حق استفاده از سازوکار ماشه از سوی کاخ سفید، به سادگی قادر به دایر کردن کمیته تحریم علیه ایران نخواهد بود.
بازگشت تحریمهای قبل برجامی چیزی بیشتر از تحریمهای حداکثری کاخ سفید نخواهد بود. فشارها و تحریمهایی که اکنون بر ایران تحمیل شده، حتی بیش از تحریمهای ناشی از قطعنامههای ششگانه شورای امنیت سازمان ملل است. مواضع اروپاییها نیز از همین حقیقت حکایت دارد که نه تنها اعمال سازوکار ماشه در عمل تغییری ایجاد نخواهد کرد، بلکه موضع ایران را بیش از پیش تحکیم خواهد بخشید.
مهمتر از همه سیاستهای اعلامی و اعمالی، ایران تاکنون نشان داد، بازگشت تحریمهای قبل از برجامی شورای امنیت نه تنها مرگ برجام را در پی خواهد داشت؛ بلکه به تغییر دکترین هستهای ایران نیز منجر خواهد شد و عملاً وضعیت هستهای ایران از نظر کمی و کیفی فراتر از پیش از برجام خواهد شد.
با توجه به تحقق بند 6، اگر بار دیگر بخواهد مذاکره رخ دهد، نه تنها به خیال خام غربیها برجام 2 و 3 در آن گنجانده نخواهد شد، بلکه بسیاری از امتیازات موجود در برجام فعلی نیز نصیب آنها نخواهد شد.