برای بررسی دفاعمقدس باید چهار محیط را بررسی کرد؛ محیط ایران که یک انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) به پیروزی رسیده بود و شعار کلیدیاش هم «نه شرقی و نه غربی» بود، به این معنا که دست دو قطب قدرت آن روز را از ایران باید کوتاه شود. این شعار کلیدی و راهبردی به صورت صد درصد منافع غرب و شرق را در این منطقه به خطر انداخته بود و با توجه به اینکه ایران نقطه تعادل غرب آسیاست، منافع بسیاری را از دست میدادند. در این محیط هنوز ساختارها و سازمانها سازماندهی نشده بودند و دولت موقت نیز برآمده از نهضت آزادی بود که گرایش غربگرایانه داشت و دنیای غرب همچنان امیدوار بود که بتواند با این دولت تعامل کند؛ ارتش ایران نیز که قبل از انقلاب یکی از ارتشهای توانمند منطقهای به حساب میآمد و آمریکا تمام قد از آن دفاع میکرد، در این دوران به دلیل رفتن مستشاران و به هم ریخته شدن سازماندهی ارتش، توانمندی سابق را نداشت و وظایف انتظامی و برقراری نظم عمومی را نهادهای تازه شکل گرفته برعهده داشتند که مجموع این شرایط زمینه تحمیل یک جنگ تمامعیار را فراهم کرده بود.
محیط ملی عراق بود. اختلافات مرزی این کشور با ما که از گذشته وجود داشت، در دوره «حسن البکر» مقداری تشدید شد؛ اما وی هیچگاه قدرت این را نداشت که بخواهد این اختلافات مرزی را از راه قوه قهریه حل کند. با روی کار آمدن صدام و رژیم بعث عراق با توجه به شخصیت قدرتطلبانه وی و اینکه میخواست خود را قهرمان عرب معرفی کند، محیط ملی ایران را برای این قهرمانی مساعد دانست.
محیط بینالملل نیز بلوک شرق به سرکردگی شوروی سابق و بلوک غرب به سرکردگی آمریکا جهان را دوقطبی کرده بودند و به دنبال گزینهای بودند تا بتوانند مقابل انقلاب اسلامی بایستند، از این رو گزینهای بهتر از صدام نبود که از این طریق به میدان آمدند. مسئله مرزهای مشترک و قرارداد الجزایر و حقارت شخص صدام در امضای این قرارداد محیط ملی عراق را نیز برای این حمله مساعد کرده بود. ضمن اینکه دو کشور مسلمان را به جان هم میانداختند و میتوانستند جهان عرب را به نوعی طرفدار صدام کنند.
محیط منطقهای و نگرانی کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس از خیزشهای اسلامی در پی انقلاب اسلامی ایران بود، لذا سران کشورهای مرتجع عرب تلاش کردند از صدام حمایت کامل کنند. پیش از جنگ مسائل دیگری، مانند ترورها و کودتاها را امتحان کرده بودند و تا زمانی که بنیصدر رئیس دولت بود، فکر میکردند از این راه نیز شاید بتوانند مسئله را مدیریت کنند؛ اما به محض تشکیل دولت شهید رجایی این امیدواری بین استکبار کم شد، بنابراین در 31 شهریور جنگ را شروع کردند.
با توجه به این کنشها و واکنشها جنگ اجتنابناپذیر بود و اراده قدرتهای الهی این بود که انقلاب اسلامی را از مسیر تحمیل یک جنگ تمامعیار به نابودی بکشانند، منتها معادلات آنها در طول جنگ به هم خورد. درباره اینکه چرا نتوانستیم واکنش مناسب نشان دهیم، واقعیت این است که در دوره بنیصدر از ظرفیتهای موجود به درستی استفاده نشد که یکی از این ظرفیتها، نیروهای مردمی بود. زمانی که امام راحل فرمودند «دزدی آمده و سنگی انداخته و ما تنبیه میکنیم»، یک آرامش به جامعه ایران بازگردانده شد و لنگر این کشتی متلاطم به سمتی کشانده شد که از تلاطم اولیه بیفتد. تا زمانی که بنیصدر بود، از ظرفیت مردمی استفاده نشد و در راهبرد و استراتژیک دچار غافلگیری شدیم، اما در تاکتیک و عملیات اینطور نبود و نیروهای مردمی آمدند و معادلات صدام را حتی در خرمشهر به هم زدند. به دلیل اجازه ندادن بنیصدر به مشارکت نیروهای مردمی، در سال اول جنگ نتوانستیم توانمندیها را به منصه ظهور برسانیم، بنابراین میتوان گفت بنیصدر سبب شد جنگ از خط مقدم به تهران و خیابانها کشانده شود. از سوی دیگر، منافقین نیز اعلام قیام مسلحانه کردند و به جای اینکه تمام توان و ظرفیت ما متوجه جبههها باشد، به سمت مسائل داخلی رفت.
بنیصدر به دلیل مشورتهایی که میگرفت به دنبال جنگ کلاسیک بود، در حالی که نیروهای مردمی دنبال جنگ انقلابی بودند و معتقد بودند با جنگ کلاسیک نمیتوان مقابله کرد و باید یک طرح و ابتکار جدید به دست آورد. بنابراین، نیروهای شهید حسن باقری و رحیمصفوی مثل غلامعلی رشیدی و جوانهای دیگر به جبههها آمدند. در نهایت یک روز پس از عزل بنیصدر در 20 خرداد سال 1360، نیروهای مردمی در دارخوین اولین عملیات را تحت عنوان «فرماندهی کل قوا خمینی روح خدا» انجام دادند و برای اولین بار تعدادی اسیر گرفتند و دشمن را تا حدودی عقب راندند.
درباره چرایی ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر میتوان گفت، هیچ پیشنهاد صلح الزامآوری از سوی مجامع بینالمللی برای ایران وجود نداشت؛ تنها یک قطعنامه با عنوان قطعنامه 514 در 22 تیر ماه سال 1361 صادر شد که آن زمان ما برای انجام عملیات رمضان آماده میشدیم. در این قطعنامه هم هیچ اشارهای به اینکه چه باید کرد و الزامات آتشبس چیست، وجود نداشت. منشور 6 ملل متحد میگوید اگر نزاعی بین کشورها به وجود آمد، شورای امنیت سازمان ملل باید با صدور قطعنامههای الزامآور آن را پایان دهد و اگر نشد با استفاده از قوه قهریه نسبت به مهار آن نزاع اقدام کند. اما در قطعنامه 514 میبینید که دو طرف را به آتشبس توصیه میکند و هیچ یک از شروط حقوقی ایران مد نظر قرار نمیگیرد؛ بحث اعلام متجاوز و تخلیه سرزمینهایی که هنوز در اشغال عراق است و بحث تبادل اسرا و بازگشت آبادان چهار شرطی است که امام(ره) در دو سخنرانی خود در آن فاصله و در پیامی آن را اعلام میدارند و رهبر معظم انقلاب که آن زمان رئیسجمهور وقت بودند، پیام را در سازمان ملل مطرح میکنند؛ اما هیچ الزامی به این شروط نمیشود؛ لذا نکته اول ادامه جنگ این است که کسی از دنیا و مجامع بینالمللی حاضر نشد حقوق حداقلی ایران را بگیرد؛ بنابراین، ملت ایران تصمیم گرفت با تنبیه و تعقیب متجاوز ولو در خاک عراق حق وحقوق خود را بگیرد.
در آزادی خرمشهر پیروزی بزرگی به دست آورده بودیم، اما شرایط به گونهای نبود که مطمئن باشیم فردا اتفاقی نمیافتد. در آن دوره هنوز شهرهای آبادان، خرمشهر، ایلام و کرمانشاه زیر بمباران و توپ دشمن بودند و مناطقی از کشور، از جمله نفت شهر و برخی قسمتهای قصر شیرین در اشغال دشمن قرار داشتند. امام راحل فرموده بودند: «این صلح، صلح صدامی است»؛ یعنی صلحی نیست که خواستههای دو طرف در آن در نظر گرفته شده باشد. صدام اگر در برخی نقاط عقبنشینی کرد، تظاهر به صلح کرد برای اینکه بتواند فرصت سازماندهی مجدد نیروهایش را به دست بیاورد و پس از برطرف کردن نقاط ضعف، مجدد حمله کند؛ لذا چون این اطمینان وجود نداشت، ایران با بررسی همهجنبهها، تصمیم بر ادامه جنگ و دفاع گرفت.