بسیاری از تئوریسنها و تحلیلگران آمریکایی مانند چامسکی و فوکویاما معتقدند که بحرانهای سه گانه "ناتوانی آمریکا در کنترل کرونا"،" ایجاد دو قطبی سیاسی و انتخاباتی عمیق در جامعه آمریکا" و " تشدید اعتراضات ضد نژادپرستی" در این کشور، شرایط خاصی را برای این کشور در جامعه جهانی و حوزه روابط بین الملل رقم زده است.حداقلی ترین اثر وضعی این موضوع، افول شدید قدرت آمریکا و به حاشیه رانده شدن این کشور در جهان می باشد.
افول قدرت آمریکا مدتهاست آغاز شده است. در دوران ریاست جمهوری ترامپ، این مسئله به نقطه اوج خود رسید و در دوران حضور دموکراتها در کاخ سفید نیز ادامه پیدا خواهد کرد. به عبارت بهتر، حضور بایدن در مسند قدرت، این روند محتوم را تغییر نخواهد داد.
واقعیت امر این است که مرز قدرت تنبیهی(قدرت سخت) و اقناعی(قدرت نرم) در معادلات امنیتی و سیاست خارجی آمریکا مدتهاست مخدوش شده است.این تحول ،نه تنها در دوران ریاست جمهوری ترامپ،بلکه در دوران روسای جمهور قبلی آمریکا نیز رخ داده است.بی دلیل نیست که جیمی کارتر و بیل کلینتون سخن از پایان دوران تک قطبی و وداع با ابرقدرتی ایالات متحده به میان آورده اند.امروز قدرت اقناعی (خصوصا در قبال متحدین واشنگتن)محلی از اعراب ندارد زیرا این فقط قدرت سخت و تنبیهی امریکاست که متحدین ان را مجاب به پیروی از کاخ سفید کرده است.
افول قدرت امریکا در جهان و پایان دوران تک قطبی، واقعیتی است که رخ داده و حتی تکیه بر مولفه های قدرت نرم نیز نمی تواند منجر به تغییر قواعد بازی در دوران جدید شود.خط کشی زمین بازی جدید در دوران پساکرونا،نه بر اساس اراده واشنگتن و نه بر اساس تحقق قدرت نرم یا حتی سخت واشنگتن،بلکه بر اساس همیاری بازیگرانی صورت خواهد گرفت که پیش فرض ابرقدرتی امریکا را ابطال شده می دانند. دوران سقوط آمریکا در جهان، مدتهاست فرا رسیده و در زمان حال و آینده نیز با سرعت بیشتری به پیش خواهد رفت.