انسان موجودی است با قوایی شامل: حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقل. این قوا متناسب با کمالاتی که انسان میتواند به آنها دست یابد در انسان قرار داده شدهاند. اگر انسانی فقط به قوای حس و خیال و وهم خود بپردازد، نهایتاً به کمالات جوادی و نباتی و حیوانی خود دست مییابد و آن چه که مایۀ تفاوت او با این موجودات است یعنی «عقل»، پرورش نیافته و لذا به مرحلۀ انسانی صعود نکرده است.
حواس پنجگانۀ انسان قادرند از آن چه پیرامون انسان در جهان مادی وجود دارند، اطلاعاتی در اختیار انسان قرار دهند. نتایج این شناخت اولیۀ حواس پنجگانه در قوهای به نام حس مشترک قرار میگیرد که قادر است با روی هم قرار دادن این اطلاعات، عالم مادی اطراف را بشناسد. او میآموزد که شیر مایعی سفید رنگ و عسل مایعی غلیظتر از شیر و شیرین است. نتایج این اطلاعات که برای بار اول در اختیار آنان قرار گرفته در قوۀ خیال، ضبط میگردد؛ لذا برای شناخت مجدد شیر و عسل، احتیاجی به استفاده مجدد از حواس پنجگانه ندارد. چرا که میتواند از ضبط قبلی در خیال استفاده کند. به عبارت دیگر، خیال، انبار و ذخیرۀ حس مشترک و از انواع قوای باطنی انسان است. لازم به ذکر است که گاهی به حس مشترک، خیال نیز گفته میشود، ولی صحیحتر همان است که گفته شد. یعنی ادراکات حواس پنجگانه به حس مشترک و از آن جا برای ذخیره، به خیال منتقل میشوند.
قوۀ وهم انسان، قوهای است که معانی جزئی و غیر امور حسی را درک میکند. مانند این که انسان به فرزند خود علاقه دارد و یا گرگ با گوسفند دشمن است. این علاقه و دوستی و آن دشمنی قابل حس با حواس پنجگانه و درک حس مشترک نیستند. اما واقعاً وجود دارند. درک آن با قوۀ وهم انسان است. طبیعتاً ادراکات بیشمار قوۀ وهم انسان نیز در جای دیگری، مانند حس مشترک ذخیره میگردد که این نیرو، همان نیروی حافظۀ انسان است که میتواند نتایج حاصل از قوۀ وهم انسان را در خود ذخیره کند. قوۀ عقل انسان، مسئول درک معانی کلی است. مثلاً معنی دوستی و دشمنی به طور کلی و نه فقط دوستی و دشمنی بین دو فرد خاص. درک معنای کلی دوستی و دشمنی توسط قوۀ عاقلۀ انسان صورت میگیرد.
سه قوۀ حواس پنجگانه، خیال و وهم در اختیار موجودات پایینتر از انسان نیز میباشند. اما عقل و فوق عقل، قوای اختصاصی انسان هستند. گرچه شاید از جهتی بتوان گفت درک آن سه مرحلۀ پیش هم به پشتوانۀ عقل صورت میگیرد، لکن از آنجا که این شناخت حداقلی در اختیار موجودات پایینتر از انسان نیز هستند که نیروی عقل در آنها ظهور ندارد، لذا بروز قوۀ عاقله و فوق آن را از بعد از وهم در نظر میگیرند. البته در مورد نیروهای ادراک باطنی، تقسیمبندیهای ظریفتری نیز وجود دارد که چون هدف مقاله، درک فلسفی قوای انسان نیست از پرداختن به آنها صرف نظر میگردد.
آن چه هدف این مقاله است کیفیت سالم نگاه داشتن این قوا است. اگر انسان بخواهد نیروهای وجودی او، کار خود را به نحو احسن انجام دهند، باید مراقبت دائمی از آنها را سرلوحۀ سبک زندگی خود قرار دهد. هرچه انسان، بیشتر مراقب واردات و صادرات اعضا و جوارح خود باشد، قوای او به طرز صحیحتری، برای انسان ایجاد شناخت میکنند. مراقبتهای انسان از حواس پنجگانه به این مطالب برمیگردد که او چه میخورد، چه میشنود، چه میبیند، با چه کسی گفتوشنود دارد و غیره. آن چه انسان میخورد، سرنوشت درک انسان را مشخص میکند. خوراک انسان، مزاج انسان را رقم میزند؛ لذا اگر انسانی از نظر نوع خوراکی و طعام، درست نخورد، مزاج او متعادل نخواهد بود. مثلاً انسانی که به طور طبیعی مزاج او سوداوی است، اگر از خوراکیهای سودازا به وفور استفاده کند، زمینۀ پرخاشگری و بدبینی را در خود ایجاد خواهد کرد. همین خوراک ولو از نظر مزاجی، سازگار با مزاج او باشند، ولی از طریق حرام تهیه شده باشد نیز میتواند سلامت ادراک انسان را به خطر بیندازد.
تمام بایدها و نبایدهای دین بر همین اساس است. آنچه انسان باید ببیند و بشنود و بگوید و یا از دیدن و شنیدن و گفتن آن منع شده است، به دلیل تأثیر مستقیم آنها در قوای انسان است. طاعات و عبادات انسان، راهبردی منحصر به فرد برای درک صحیح او از حوادث جهان به شمار میآید. این بایدها و نبایدها همان تقوای الهی است که خالق انسان برای او مشخص کرده است که با مراعات آنها میتواند فطرت پاک انسانی را شکوفا کرده و مرحلۀ عقل و فوق عقل انسان را بارور سازد.
ماه مبارک رمضان با ایجاد فضایی متفاوت با ماههای دیگر، به لطف خداوند میتواند زمینۀ زندگی بهتری را برای انسان فراهم کند. استفاده از برکات معنوی این ماه، تنها موکول به امساک ظاهری در ساعات روز نیست. در روایات ما روزۀ این چنینی که فقط دهان انسان به روی مأکولات و مشروبات بسته باشد، گرچه رافع تکلیف است، اما در تربیت انسان بیاثر شمرده شده است. اما اگر صادرات و واردات انسان در ماه رمضان، مطابق با بایدها و نبایدهای شرعی صورت بگیرد، تأثیرات عمیقی در شناخت و بصیرت او خواهد گذاشت. به این ترتیب فطرت پاک الهی او شکوفا خواهد شد.
اکنون میتوان به این حقیقت دست یافت که چرا در پایان ماه رمضان و بعد از پایان یک ماه روزهداری، روزی به نام «عید فطر» نامیده شده است. اگر کسی یک ماه روزهداری حقیقی انجام داده باشد، در پایان این ماه، فطرت حقیقی او منفطر شده و حقایق وجودی او برای خودش ظهور پیدا خواهد کرد. قطعاً به همین دلیل است که ماهی که در آن از خورد و خوراکهای مطابق با ماههای دیگر خبری نیست، به عنوان مهمانی خدا لقب گرفته است؛ لذا اگر انسان بخواهد عید فطر او نه تنها فطری حقیقی باشد، بلکه در طول سال هم از برکات آن برخوردار شود، باید مراقبات و محاسبات اعمال و افعال جوارحی و جوانحی را در کل سال لحاظ کند و همچنین به عنوان راهکاری ساده، روزۀ سه روز در ماه را مقیّد باشد. این که بزرگان فرمودهاند: «اندرون از طعام خالی دار تا در آن نور خدا بینی» تأیید این راهکار است.