«مایک پمپئو» وزیر خارجهی سابق آمریکا و مدیر سابق سیآیای (هر دو در دولت دونالد ترامپ) یکی از ایرانستیزترین سیاستمداران آمریکاست. پمپئو پس از خروج زودهنگام از دولت آمریکا با تکدورهای شدن ریاستجمهوری ترامپ، اقدام به انتشار کتابی تحت عنوان «هرگز کوتاه نیا: جنگیدن برای آمریکایی که عاشقش هستم[۱]» کرد که به تجربیاتش در دوران خدمت در دولت آمریکا پرداخته است. مشرق قصد دارد طی یک مجموعه گزارش بخشهای مربوط به ایران در این کتاب را خدمت مخاطبان محترم ارائه کند. آنچه در ادامه میخوانید قسمت سوم از این مجموعه گزارش است. برای خواندن قسمتهای قبلی میتوانید از لینکهای انتهای همین گزارش استفاده کنید.
جلد کتاب «هرگز کوتاه نیا: جنگیدن برای آمریکایی که عاشقش هستم» نوشتهی «مایک پمپئو» وزیر خارجهی سابق آمریکا و مدیر سابق سیآیای
قسمت سوم/فصل ۲: سریع از مسیر اشتباه برگرد
اصلاح اشتباهات خاورمیانهای اوباما
نیاز به برگشتن سریع از مسیر اشتباه (در این مورد، اشتباهات دولت اوباما) بلافاصله در سیاست ما در خاورمیانه مشخص شد. به غیر از کرهی شمالی، بزرگترین کاری که در اولین روزهای [آغاز خدمتم در] دولت داشتم، این بود که به تیم دولت کمک کنم دوباره قدرت آمریکا را در خلأی که دولت اوباما در منطقه به جا گذاشته بود، احیا کند. حمایت آمریکا از توافق هستهای سال ۲۰۱۵ با ایران، در سراسر منطقه اثر موجی [و پیامدهای روبهافزایش]، در قالب تقویت یک دشمن، داشت. توافق مذکور خطر بزرگی برای اسرائیل و آمریکا ایجاد کرد و اسرائیلیها احساس میکردند آمریکا به آنها خیانت کرده است. ایران نمیدانست از رشد اقتصادش پس از لغو تحریمها خوشحالتر باشد یا از اینکه پس از گذشت فقط چند سال کوتاه، چراغ سبز قانونی برای ساخت سلاحهای هستهای دریافت خواهد کرد.
میز مذاکرات مستقیم میان ایران و آمریکا پیش از امضای توافق هستهای سال ۲۰۱۵. این توافق ماه می سال ۲۰۱۸ با خروج آمریکا عملاً از کار افتاد.
مسئله فقط همین نبود. بشار اسد، دیکتاتور سوری مورد حمایت ایران، روسیه را به منطقه دعوت، و از تسلیحات شیمیایی علیه مردم خود استفاده کرده بود، و اوباما با نمایش ضعف و عقبنشینی از خط قرمز خودش در سوریه، پیام بدی به دشمنان آمریکا فرستاده بود. عراق و یمن تابع ایران بودند. لبنان هم همینطور. حزبالله، گروه شبهنظامی نیابتی ایران، هزاران موشک نقطهزن ایرانی ساخته و در مرز شمالی اسرائیل مستقر کرده بود. کشورهای حاشیهی خلیج [فارس] نیز، اگرچه سعی میکردند در انظار عمومی آرام به نظر برسند، اما از حمایت آمریکا از ایران وحشت کرده بودند. در حالت گارد مطلق بودند و اعتمادشان به آمریکا به پایینترین حد خود در تاریخ رسیده بود.
بنابراین، راهبرد خاورمیانهای ما به چند ستون کلیدی متکی بود: اتخاذ سیاستهایی که منعکسکنندهی این واقعیت اساسی باشد که «ایران بزرگترین دردسرساز خاورمیانه است»؛ احیای رابطه با اسرائیل؛ و تشکیل شراکتهای امنیتی جدید میان کشورهای خلیج [فارس] و اسرائیل. با پیگیری این اهداف، میخواستیم خطراتِ هم رژیم ایران و هم تروریستهای جهادی برای مردم آمریکا را کاهش دهیم. به دنبال برقراری ثبات در منطقه ثبات و ایجاد فرصتهای اقتصادی برای آمریکاییها، در قالب بازارهای جدید برای کسبوکارهایمان و کاهش قیمت انرژی، بودیم. و مهمتر از همه، روابط امنیتی جدید به این معنی بود که تعداد کمتری از پسران و دختران آمریکایی در لباس ارتش مجبور میشوند جانشان را در شنهای خونآلود خاورمیانه به خطر بیندازند.
مقابله با ایران در سیآیای
همزمان که برای مبارزه با داعش پنجهبوکس دستمان میکردیم، اولین گامها را نیز برای برگشتن از مسیر اشتباه سیاستهای شکستخورده و مسامحهکارانهی دولت اوباما-بایدن [دولتی که اوباما رئیسجمهور و بایدن معاون اول آن بود] در قبال ایران، با هدف مقابله با رژیم این کشور برداشتیم. وظیفهی شمارهی یک من به عنوان مدیر سیآیای این بود که مطمئن شوم ابزارهای لازم برای مقابله با آیتالله و نوچههایش را داریم. اگرچه رئیسجمهور ترامپ اعلام کرد که مأموریت ما تغییر رژیم نیست، و من هم از این دستورالعمل پیروی کردم، اما میدانستم اعمال فشار بر رژیم، احتمال فروپاشی آن را بهشدت افزایش میدهد و به این ترتیب، مردم ایران میتوانند فرصت عادلانهای داشته باشند تا واقعاً خودشان بر خودشان حکومت کنند. مأموریت من در سیآیای این بود که اطلاعات دقیقی دربارهی عوامل کمککننده به ایجاد آن تغییر جمعآوری کنم؛ بفهمم چگونه میتوانیم نیروهای نیابتی ایران در منطقه را عقب برانیم؛ و راههایی برای تضعیف اقتدار رژیم ایجاد کنم.
دولت دونالد ترامپ، بهرغم طرح این ادعا که به دنبال تغییر رژیم در ایران نیست، بهوضوح حمایت از اغتشاشات سال ۹۶ را فرصتی برای جبران «سیاست ضعیف اوباما در قبال اغتشاشات سال ۸۸ در ایران» میدانست.
آنچه مأموریت من را تحتالشعاع قرار میداد، اختلاف در داخل دولت دربارهی یک مسئله بود. رئیسجمهور ترامپ در جریان تبلیغات انتخاباتیاش وعده داده بود توافق هستهای ایران را، که سال ۲۰۱۵ توسط اوباما امضا شد و به طور رسمی با عنوان بیمزهی «برنامهی جامع اقدام مشترک» (برجام) شناخته میشد، کنار بگذارد. متأسفانه آنقدر که باید، سریع از این مسیر اشتباه برنگشتیم. تمام تیم امنیت ملی رئیسجمهور («جیم متیس» وزیر دفاع، «رکس تیلرسون» وزیر خارجه، و «اچ آر مکمستر» مشاور امنیت ملی) معتقد بودند که تصمیم درست، باقی ماندن در این توافق است. متیس و تیلرسون به رئیسجمهور میگفتند با اینکه توافق، عالی نیست، اما باز هم خروج از آن بیشازحد خطرناک است؛ و ممکن است به جنگ ختم شود. از نظر این مدیر سیآیای، این حرفها دقیقاً مانند حرفهای «جان کری» [وزیر خارجهی دولت اوباما]، «جان برنان» [وزیر امنیت داخلی و مدیر سیآیای در دولت اوباما] و جو بایدن بود.
غریزهی من که میگفت «هرگز کوتاه نیا» فعال شد. سنت «پشت گوش انداختن» هم در وزارت خارجه و هم در وزارت دفاع سابقهی طولانیای دارد: به تعویق انداختن تصمیمات دشوار و هر بار یک قدم کوتاه آمدن، و در عین حال سوگند خوردن به اینکه دفعهی بعد، فرق خواهد کرد. برجام یک سیاست اشتباه بود و باید از آن خارج میشدیم. نمیتوانستیم سرمان را پایین بیندازیم و همانطور در توافق بمانیم، و فقط قول بدهیم وقتی شرایط فراهم شد بالأخره از آن خارج میشویم. (فراهم شدن شرایط، خط پایانی بود که دائماً عقبتر میرفت؛ اگر اصالتاً وجود داشت.) من زمانی که در کنگره بودم، تمام تلاشم را برای جلوگیری از انعقاد این توافق انجام داده بودم. حالا که دسترسی به اطلاعات بیشتری داشتم تا درکم را از توافق کامل کنم، حتی از آن زمان هم بیشتر مطمئن شده بودم که باید از این اشتباه برگردیم و از توافق خارج شویم.
اولین گام برای مقابله با تهدید هستهای ایران، توجه نکردن به تحلیلگران غالباً حامی توافق هستهای در «لنگلی» [مقر سیآیای] و ایجاد «مرکز عملیات جمهوری ایرانی[۲]» (IRMC) بود. اسم این گروه ضربتِ کاملاً جدید عمداً به گونهای انتخاب شد تا فقط یک حرف با نام اختصاری «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» (IRGC) تفاوت داشته باشد. میخواستم یکی از بهترین و کارکشتهترین مأموران خاورمیانهای آژانس [سیآیای] را انتخاب کنم تا رهبری مرکز عملیات جمهوری ایران را بر عهده بگیرد؛ کسی به نام «مایک[۳]» [مایکل دیآندریا]، که میدانستم هر روز آمادهبهکار به دفتر میآید. اما همچنین میخواستم رودررو به او بگویم که چه چیزهایی دربارهاش شنیدهام. به او گفتم: «شنیدهام احمق، گنداخلاق، و غیرقابلهمکاری هستی.» لبخندی زد و یک جواب بینقص داد: «آقای مدیر، من به هیچ وجه غیرقابلهمکاری نیستم.»
تصویر بالا «فردریک لنه» بازیگر آمریکایی، را در فیلم «سی دقیقه پس از نیمهشب» نشان میدهد. لنه در نقش «فرد گوئررو»، ملقب به «گرگ»، بازی کرده که گفته میشود برگرفته از شخصیت «مایکل دیآندریا» مشهور به «آیتالله مایک» و «شاهزادهی تاریکی» است. تصاویر پایین، تصاویری هستند که معمولاً در فضای رسانهای به «مایکل دیآندریا» نسبت داده میشوند. هویت دیآندریا اولین بار سال ۲۰۱۵ توسط «مارک مازتی» خبرنگار روزنامهی آمریکایی «نیویورکتایمز» افشا شد، اما به طور قطع نمیتوان تصاویر منتشرشده به صورت عمومی را متعلق به او دانست.
من و یوسی
گام دوم در مقابله با ایران، تشکیل شراکتهای بینالمللی بود. هیچ رابطهای حیاتیتر از رابطهای نبود که آمریکا با اسرائیل و موساد داشت و باید همچنان داشته باشد. «یوسی کوهن» مدیر [موساد]، از طریق تلاش و ترقی در سلسلهمراتب توانست به رأس آن آژانس برسد. بر خلاف من، کوهن یک جاسوس واقعی بود؛ با یک دوران شغلی افسانهای که از اوایل دههی ۱۹۸۰ شروع شده بود. نترس، خلاق، و کاریزماتیک بود؛ و مشاور امنیت ملی نخستوزیر بنیامین نتانیاهو بود. میدانستم رابطهی عمیق او با نتانیاهو اهمیت پیدا خواهد کرد. همچنین میدانستم مشتاق است همدیگر را ببینیم: رژیم ایران برای سیآیای «یکی از مشکلات» است؛ اما برای موساد «اصل مشکل» است.
«یوسی کوهن» رئیس موساد بین سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۱. «مایک پمپئو» رئیس سابق سیآیای، مینویسد در طول سالهای خدمتش در دولت آمریکا، کوهن تواناترین و بهترین دوستش در جهان بوده است.
اولین بار فوریهی ۲۰۱۷ همدیگر را دیدیم. بلافاصله فهمیدم از همکاری با او خوشم خواهد آمد. طولی نکشید که همدیگر را به اسم کوچک صدا کردیم: «یوسی» و «مایک» به جای «مدیر کوهن» و «مدیر پمپئو». نقشهای طراحی کردیم تا با کار هماهنگ، نتایج عالیای را برای آژانسهای متبوعمان به ارمغان بیاوریم. سیآیای و موساد با اندکی سوءظن به یکدیگر نگاه میکردند، اما سازمانهای اطلاعاتی خوب همین کار را انجام میدهند. جاسوسی سخت است. حتی بهترین دوستان شما هم میخواهند بدانند که دوستانشان چه کار دارند میکنند؛ و این قابلدرک است. اما من و یوسی توافق کردیم که کار مشترکمان برای خرد کردن ایران باید ۱۰۰ درصد مکمل هم باشد.
عامل دیگری که پیوند ما را مستحکمتر میکرد این بود که هر دویمان انسانهای عمیقاً معتقدی بودیم. یوسی و همسرش «آیا» یهودی ارتدوکس هستند. من و [همسرم] «سوزان»، به عنوان مسیحی انجیلی، درک میکردیم که سنت ما صرفاً مسیحی نیست، بلکه یهودی-مسیحی است. من و یوسی، هر دو، اهمیت اسرائیل را در سنتهای دینی خودمان درک میکردیم و میدانستیم چرا این سرزمین استثنایی ارزش جنگیدن برای حفظ را دارد. صحبت کردن با یوسی به من کمک کرد بفهمم، بر خلاف پارس کردنهای سگهای شکاری رسانهای، اینکه علنی دربارهی زندگی اعتقادیام صحبت کنم، مانعی مقابل اقداماتم به نیابت از آمریکا نیست، بلکه آنها را «تقویت میکند.»
«مایک پمپئو» (راست) با عرقچین سنتی یهودی (موسوم به «کیپا») در حال عبادت در محل «دیوار غربی» در بیتالمقدس (مقدسترین مکانی که یهودیان میتوانند در آن دعا بخوانند) در کنار «بنیامین نتانیاهو» (جلوی تصویر، چپ) نخستوزیر اسرائیل، در مارس ۲۰۱۹. مایک پمپئو در کتاب خود مینویسد طی این سفر به فلسطین اشغالی به اولین وزیر خارجه در تاریخ آمریکا تبدیل شده که همراه با نخستوزیر اسرائیل، در این مکان دعا خوانده است.
احترام الزامآور ما نسبت به یکدیگر مستقیماً از صحبتهایمان دربارهی سفر ناقص و مادامالعمرمان در مسیر احترام به خداوند نشأت میگرفت. همین مسئله شبهایی را که من و یوسی تا دیروقت به صرف [ویسکی] «بربن» و سیگار خوب بیدار بودیم، خاصتر میکرد. در دوران حضورم در دولت، هیچ شریکی تواناتر و، چنانکه بعداً معلوم شد، هیچ دوستی بهتر از یوسی در دنیا نداشتم.
دیدار «مایک پمپئو» (چپ) وزیر خارجهی وقت آمریکا، و «یوسی کوهن» (راست) رئیس وقت موساد، در کنار همسرانشان «سوزان پمپئو» (دوم از چپ) و «آیا کوهن» (دوم از راست) میانهی ژانویهی ۲۰۲۱. پمپئو میگوید بعضی شبها به صرف ویسکی و سیگار با کوهن بیدار میماندهاند و در دوران خدمتش در دولت ترامپ هیچ دوستی بهتر از رئیس موساد نداشته است.