صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صبح صادق >>  صفحه آخر >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۰۵ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۱  ، 
شناسه خبر : ۳۵۰۳۵۳


با رؤیای لحظه آمدنت، خیابان‌های انتظار را قدم می‌زنم. چشم‌های خسته‌ام، درد سالیان دراز سکوتت را و سالیان سرد نیامدنت را در این کوچه‌های مه‌آلود می‌گرید.
هفته‌‌ها می‌روند و می‌آیند و من در ثانیه ثانیه جمعه‌‌ها تحلیل می‌روم.
جمعه‌‌ها می‌روند و می‌آیند و انتظار، ققنوسی است که آتش خاکسترش را خاموشی نیست.
آه، ای دلیل بزرگ منتظران زمین، ای مسافر آمدنی، ای موعود! بگو چند روز دیگر خورشید باید غروب کند؟ چند بار دیگر باید بر شانه‌های کوه، برف بنشیند؟ چند جمعه دیگر باید خاکستر شود تا تو بیایی و خورشید طلوع کند، تو بیایی و بهار شود، تو بیایی و دانه‌های انتظارمان به بار بنشیند.
دلم گرفته است. آسمان، حرف‌های نگفتنی‌اش را می‌بارد و من خیس این همه انتظار، بغض می‌کنم و چکه چکه فرو می‌ریزم.
تو باید بیایی. تو می‌آیی تا تاریخ‌مصرف ظلم را باطل کنی. تا عشق را، مهربانی را و عدل را بین مردمان خاک‌آلود پایین‌شهر و مردمان شیک بالاشهر، مساوی قسمت کنی. من ایمان دارم که آن روز، این شهر منتظر، شکوه آمدنت را خواهد دید.

نام:
ایمیل:
نظر: