صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۸ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۲  ، 
شناسه خبر : ۳۸۱۰۷۰
مروری بر یادداشت روزنامه‌های سه‌شنبه ۱۸ شهریورماه ۱۴۰۴
وحدت، در منظومه فکری جمهوری اسلامی، هرگز یک سیاست مقطعی یا تاکتیک گذرا نبوده است؛ بلکه راهبردی قطعی و یک اصل بنیادین دینی برای بقا، پیشرفت و اثرگذاری در جهان به شمار می‌رود.

کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی 

حسین شریعتمداری

۱- «‌آن چیزى که مى‏‌خواستم امروز عرض کنم این است که در ولادت حضرت رسول-‌صلى‌الله علیه وآله- قضایایى واقع شده است، قضایاى نادرى به حسب روایات ما و روایات اهل سنت وارد شده است که این قضایا باید بررسى بشود که چیست؟ از جمله قضیه شکست خوردن طاق کسرى‏ و فرو ریختن چهارده کنگره از آن قصر و از آن جمله خاموش شدن آتشکده‏‌هاى فارس و ریختن بت‌ها به روى زمین... اینکه چهارده کنگره از کنگره‌‏هاى قصر ظلم خراب شد، به نظر شما نمى‏آید که یعنى‏ در قرن چهاردهم این کار مى‏شود، یا چهارده قرن بعد این کار مى‏شود‌»؟‌... بخشی از بیانات امام راحلمان (رضوان‌الله تعالی علیه‌) است که در آذرماه سال ۶۴ و در سالروز میلاد رسول اکرم‌(ص) و امام صادق‌(ع) بیان فرموده‌اند. باز هم از خمینی کبیر است که با اطمینان می‌فرمود: «از هیاهوی قدرتمندان نهراسید که این قرن به خواست خداوند قادر، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است» و در پیام دیگری اطمینان می‌دهند که «اسلام سنگر‌های کلیدی جهان را یکی پس از دیگری فتح خواهد کرد». بیانات امام راحلمان در اوج جنگ تحمیلی و هجوم همه‌جانبه قدرت‌های ریز و درشت جهانی به انقلاب نوپای اسلامی مطرح شده است. خمینی کبیر -سلام‌الله علیه- در آن معرکه آتش و دود چه می‌دید که از فروپاشی نظام سلطه جهانی خبر می‌داد؟ عجیب بود! نبود؟! ولی اتفاق افتاده است. چرا راه دور برویم! چه کسی باور می‌کرد، ایرانی که پیش از انقلاب همه ظرفیت‌ها، امکانات، امور سیاسی و فرهنگی و همه امورش در قبضه آمریکا بود، امروزه به سطحی از اقتدار علمی و نظامی برسد که در جنگ ۱۲ روزه اخیر با آمریکا، ناتو و چند کشور منطقه پنجه در پنجه افکند و با پیروزی از معرکه بیرون بیاید؟ و صدها نمونه دیگر‌... بخوانید!
۲- مالک غمزده است، علی را در اوج اقتدار، مظلوم می‌بیند. قطره اشکی را که از چشمانش به‌گونه دویده است پاک می‌کند. آرام به سوی عمار می‌رود. «کاش می‌توانستیم علی‌(ع) را به عصری ببریم که مردم قدرش را بدانند و راه و رسمش را بر صدر بنشانند».
عمار به مالک دلداری می‌دهد؛ «آن روز‌ها که آرزو می‌کنی در راه است. از رسول خدا‌(ص) وصف مردمی را شنیده‌ام که در صلب پدران و رحِم مادران خویشند و، چون آن عصر که تو آرزو کرده‌ای فرا رسد، لبیک‌گویان از راه می‌رسند، مردمانی که از «من» و «ما» گذشته‌اند. نه در سر سودای سود دارند و نه در دل، غم بود و نبود، دل در گرو اسلام ناب محمدی‌(ص) دارند. علی‌(ع) را امام و مولا و مقتدای خود می‌دانند. آنان سقف تاریک نظام سلطه را می‌شکافند و طرحی نو در می‌اندازند. در آن هنگام که پیش‌روی است و رسول خدا‌(ص) وعده داده است، حرامیان که پایان عمر این دنیایی علی را پایان اسلام می‌دانستند، وحشت‌زده به مقابله با یاران آخرالزمانی علی برمی‌خیزند و به مصداق «الکفر ملهًًْ واحده» همه یاران خود را فرا می‌خوانند و از هر سو به آن‌ها می‌تازند. بار دیگر جمل و صفین و نهروان به تکرار می‌نشیند اما، این بار نه مانند جمل، ناکثین توان ایستادن در مقابل سپاه علی را دارند و نه مانند صفین یاران علی، از نیزه فریب زخم برمی‌دارند و نه با فتنه نهروانیان از راه باز می‌مانند. شیطان سراسیمه نعره می‌زند و بر سر لشکریان انس و جن خود فریاد می‌کشد که: «چه نشسته‌اید؟! اسلام بار دیگر و بعد از هزار و چهارصد و چند سال، حصار تاریخ را شکافته و بار دیگر به میدان تاخته است».
۳- چند سال پیش در یکی از یادداشت‌های کیهان آورده بودیم که: «‌امام راحل ما غبار غلیظ قرن‌ها بدعت و انحراف و تحریف و بداندیشی و کج‌اندیشی را که بر چهره اسلام نشانده بودند، زدود و اسلام ناب را همان‌گونه که در صدر بود به جهانیان عرضه فرمود. بار دیگر بعثت بود که آغاز شده بود، این بار از ایران... اما نه آن که دین جدید و یا دعوتی بیرون از حلقه بعثت رسول خدا(ص) به میان آمده باشد. این، همان بود که به فراموشی سپرده شده بود و بار دیگر بازگشتی بود به هزار و چهارصد و چند سال پیش. گویی باز هم رسول خداست که امیر کاروان است و مردم را از «جاهلیت مدرن» به راه فراموش شده خدا می‌خواند. به گفته استاد شهید، آیت‌الله مطهری «وقتی خمینی کبیر ندا به انقلاب بلند کرد، مردم این ندا را در دل خود آشنا یافتند و با پای جان به سوی آن شتافتند» و به گفته عالمانه رهبر معظم انقلاب: «‌انقلاب عظیم اسلامی در ایران مضمون بعثت را در دوره‌ معاصر تجدید کرد؛ یعنی خداوند متعال به امام بزرگوار ما این توفیق را داد که خطّ مستمر بعثت نبوی را در این دوران، با ابتکار، شجاعت، اندیشه‌ بلند و فداکاری خود پُررنگ و نمایان کند‌».
۴- حضرت آقا طی چند دهه اخیر بارها از یک «پیچ تاریخی» خبر داده‌اند که جهان و دنیای اسلام در حال عبور از آن است. «نگاه به اوضاع سیاسی جهان و منطقه نشان می‌دهد که ما در مقطع حسّاسی هستیم، به معنای واقعی کلمه، امروز یک پیچ تاریخی است‌... دنیای‌ اسلام امروز در یک مرحله‌‌ حسّاس تاریخی‌ به سَر می‌برد. اینهایی‌ که شما ملاحظه می‌کنید -آل‌سعود آن‌جوری، یمن آن‌جوری، عراق این‌جوری، سوریه آن‌جوری، مسائل مربوط به آمریکا، مسائل مربوط به رژیم صهیونیستی، کارهایی‌ که در منطقه می‌کنند، تصمیم‌هایی‌ که می‌گیرند، فشاری‌ که روی‌ جمهوری‌ اسلامی‌ می‌‌آورند- یک مجموعه‌‌ کار است، یک هدفی‌ دارد دنبال می‌شود. دنیای‌ اسلام درواقع از یک پیچ تاریخی‌ دارد عبور می‌کند‌».
۵- حالا به  چند نمونه که فقط اندکی از بسیارهاست نگاهی بیندازید؛
* خرداد ۱۳۹۰ / می‌۲۰۱۱، بنیامین نتانیاهو طی سخنانی در کنگره آمریکا با اضطراب می‌گوید: «‌امروز از تنگه خیبر در عربستان تا تنگه جبل‌الطارق در مراکش، تحول و دگرگونی عمیقی در حال وقوع است. باید قبول کنیم نیروی قدرتمندی وجود دارد که با الگوی مورد نظر ما برای اداره جهان مخالف است. در رأس این نیروی قدرتمند، ایران خمینی و خامنه‌ای قرار دارد. من هشدار می‌دهم که لولای تاریخ -‬‬HISTORY HINGE- در حال چرخیدن است‌».‬
* روزنامه تایمز می‌نویسد: «خبر انقلاب اسلامی در ایران، به سرعت سراسر جهان را درنوردید و در پاییز ۱۹۷۸ بود که دنیای غرب بار دیگر اسلام را کشف کرد. اسلامی که پس از ده‌ها قرن دوباره در اوج استقبال مردمی به میدان آمده بود‌».
* میشل جانسون استراتژیست برجسته آمریکایی در نشریه ژئوپولیتیک آورده بود که «انقلاب اسلامی در ایران، تجدید حیات دوباره اسلام است. در این انقلاب هیچیک از ایسم‌های متداول نظیر ناسیونالیسم، کاپیتالیسم، کمونیسم و سوسیالیسم کمترین نقشی نداشته است، دنیای غرب با اسلامی رو‌به‌روست که قرن‌ها در میان مسلمانان فراموش شده بود... الله اکبر یعنی خدا بزرگ است... این همان شعار مسلمانان در آغاز ظهور پیامبر اسلام است، خمینی تکرار اوست‌».
* هنری کیسینجر‌، مشاور رئیس‌جمهوری آمریکا در دهه ۷۰ اعتراف می‌کند: «آیت‌الله خمینی، غرب را با بحران جدی برنامه‌ریزی مواجه کرد، تصمیمات او آنچنان رعدآسا بود که مجال هر نوع تفکر و برنامه‌ریزی را از سیاستمداران و نظریه‌پردازان سیاسی می‌گرفت. هیچ کس نمی‌توانست تصمیمات او را از پیش حدس بزند، او با معیارهای دیگری غیر از معیارهای شناخته شده دردنیا سخن می‌گفت و عمل می‌کرد، گویی از جای دیگر الهام می‌گرفت‌، دشمنی آیت‌الله خمینی با غرب برگرفته از تعالیم الهی او بود او در دشمنی خود نیز خلوص نیت داشت». و.... 
۶- و اما، در این میان، یکی از ستون‌های این خیمه مقدس مردم شریف ایران و همه ملت‌هایی هستند که به برکت انقلاب اسلامی، رایحه روحنواز اسلام ناب محمدی‌(ص) را چشیده‌اند و در سختی‌ها و بزنگاه‌ها دست از این صراط مستقیم نکشیده‌اند. از این روی ضمن تبریک میلاد رسول خدا‌(ص) و امام صادق‌(ع)، اشاره به چند بیت منسوب به عارف وارسته، خواجه عبدالله انصاری را که ترجمان خداجویی آنهاست وصف‌الحال می‌دانیم؛
هرگز از کوی تو بیرون نشود پای خیالم 
نکند فرق به حالم‌، چه برانی‌، چه بخوانی
چه به اوجم برسانی‌، چه به خاکم بکشانی
نه من آنم که برنجم‌، نه تو آنی که برانی 
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی 
در اگر باز نگردد‌، نروم باز به جایی 
پشت دیوار نشینم‌، چو گدا بر سر راهی 
کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی

اتحاد مقدس، سپر پولادین مثلث مقدس

حسین عبداللهی‌فر

یکهزار و پانصد سال از میلاد آخرین پیام آور صلح و وحدت نبی مکرم اسلام (ص) می‌گذرد، اما نه تنها جامعه بشری بلکه مسلمانان حتی در «مثلث مقدس» سرزمین‌های مبارکی که محل تولد پیامبران الهی، هبوط آدم و مهبط وحی، بیش از سایر نقاط جهان در معرض اختلاف و انشقاق، هرج و مرج و ناامنی، ظلم و جنایت هستند، جنایاتی که شاید بشر در تاریخ خود تجربه نکرده و روایت نکرده است. مثلث مقدس شامل جغرافیایی است میان سه مسجد مقدس کوفه، بیت‌المقدس و بیت‌الله الحرام در مرکزیت کره خاکی که علاوه بر مختصات ویژه اقلیمی، آب و هوایی، زمین‌های حاصلخیز، معادن سرشار زیرزمینی، موقعیت ژئواستراتژیک، ژئوپلیتک و ژئواکونومیک، مرکز ادیان بزرگ الهی، تمدن‌های کهن و فرهنگ‌های چندوجهی عمیق و گسترده است. 
از همین رو، این سرزمین از گذشته‌های دور محل کشمکش‌ها و نزاع‌های فراوان میان قدرت‌های شیطانی و الهی، نور و ظلمت، جهل و آگاهی و حق و باطل بوده و هست. فرعونیان به دلیل تکبر و خودبینی همواره در جست‌وجوی جلب توجه انسان‌ها به خود بوده و از عبودیت آدمیان در برابر خالق هستی ناخشنود بوده و در برابر مومنان و موحدان ایستاده‌اند. چراکه جهان بینی توحیدی به عنوان منشأ رفتار‌های آزادی خواهانه، استعمارگریزی و استکبارستیزی علت این تخاصم دیرینه بوده است. 
علت دیگر تهاجم دشمنان اسلام و مسلمین به این سرزمین ریشه در مسائل مادی و جغرافیایی داشته که برای قدرتمندان و دولت‌های سلطه طلب اهمیت فراوانی دارد. علت بعدی را باید در مسائل فرهنگی و تمدنی جست‌و‌جو کرد که استعمارگران از آن به عنوان پشتوانه مذهبی و فرهنگی بهره گرفته و خود را ناگزیر دیده تا به برنامه‌های خویش رنگ و لعاب ایدئولوژیک ببخشند. 
در اذهان سیاستمداران اهمیت مثلث مقدس به اندازه‌ای بوده است که بگویند امکان حکمرانی جهانی بدون حکومت بر سرزمین‌های مقدس ممکن نیست. این اهمیت وقتی مضاعف می‌شود افول تمدن غرب آشکار و شکوفایی تمدن شرقی واضح شده است. به ویژه آنکه به لحاظ مذهبی بزرگترین تهدید غرب ظهور منجی مسلمانان است که در مثلث مقدس ابراز وجود کرده و در این مساجد ثلاث نماز خواهد گذارد. 
از این رو، غرب برای تصاحب این سرزمین اقدام به برنامه‌ریزی طولانی مدت کرده و به اتحاد و وحدت حداکثری دست یافته است. نماد این اتحاد را می‌توان در هماهنگی میان اضلاع سیاسی، فرهنگی، نظامی، اقتصادی غرب در قالب سیاستمداران، انجمن‌ها و احزاب، موسسه‌های آموزشی، دستگاه‌های تبلیغاتی، سازمان‌های نظامی، سازندگان سلاح، کارتل‌ها و تراست ها، شرکت‌های بزرگ مانند فورد و کارنگی مشاهده کرد. 
نماد وحدت را نیز می‌توان در تلاش شبانه روزی سرویس، سازمان‌های آشکار و مخفی از ایلومیناتی تا فرماسونری، ادیان تحریف شده صهیونیزم یهودی و مسیحی مشاهده کرد که با دستکاری اصول مذهبی یهود به جای تبعید و انتظار، بازگشت و ساخت معبد سلیمان و تخریب قدس را مقدمه ظهور جلوه داده‌اند و جنگ‌های بزرگ آرماگدونی و آخرالزمانی را طراحی و اجراء می‌کنند. 
درحالی دشمنان اسلام و مسلمین به بهانه‌های واهی ظهور ماشیه (منجی) و ایدئولوژ‌های ساختگی صهیونیستی، جنایات بی‌حد و اشغالگری وحشیانه، نسل کشی و گرسنه کشی را توجیه می‌کنند که مسلمانان نه تنها برای ظهور پسر رسول خدا (ص) برنامه‌ای ندارند، بلکه برای ایستادگی در برابر دشمنان خویش نیز دچار تضاد دیدگاه و تعارض منافع هستند. 
 تضاد و تعارضی که سبب شده تا نفس‌های غزه به شماره افتاده و ارتشیان صهیون تلاش می‌کنند تا نام فلسطین را از جغرافیای منطقه با کوچاندن مردم محو کنند. سوریه زیر چکمه‌های دژخیمان بعثی و تروریست داخلی در آستانه تجزیه و اشغال قرار گیرد. لبنان برای خلع سلاح حزب الله و اجرای مصوبات امریکایی- صهیونی در مسیر ذلت و اختلافات داخلی گام بردارد. انصارالله قهرمان یکه تاز میدان نظامی دفاع از مردم مظلوم غزه در انزوای شدید جامعه اسلامی و تحت بمباران دشمنان اسلام باشد. عراق برای تضعیف مقاومت و تحدید حشدالشعبی همچنان تحت فشار قرار گیرد. بنابراین غزه امروز پیش از آنکه ویترین حقوق بشر نظام لیبرال دمکراسی غرب و سازمان‌های حامی صلح امنیت جهانی باشد، قربانی اختلاف و تشتت جامعه مسلمین و دولت‌های اسلامی است. 
از این رو، طبق فرمایش رهبر حکیم انقلاب اسلامی که از اتحاد مقدس به عنوان سپر پولادین ملت ایران یاد فرمودند، امت اسلام در سه ضلعی مثلث مقدس (مکه، کوفه و قدس)، بیش از هر چیز نیازمند اتحاد مقدسی است که بتواند از کیان اسلام، مصالح مسلمین، سلاح مقاومت، موجودیت فلسطین، مظلومیت غزه و... در برابر تجاوز اشغالگران قدس و قلدری دولت متوهم امریکا، چون سپر پولادین دفاع کند.

مولفه‌های بازیابی قدرت در عرصه بین‌الملل

سید محمود صدری

بازیابی قدرت، شناخت کامل از همه مولفه‌های آن‌را می‌طلبد. پناه بردن به یک و یا دو مولفه و بی‌اعتنایی به مولفه‌های دیگر به ناکامی و یا شکست منجر خواهد شد.
پیوند مردم و حاکمیت، تقویت فرهنگ، توجه به امور اقتصادی و نظامی، دیپلماسی قوی و کارا، سیستم اداری کارآمد، شناخت ظرفیت‌های داخلی و خارجی، ارزیابی دقیق از قدرت‌های جهانی و روابط بین‌الملل و… از مولفه‌هایی است که می‌تواند کشور را در مسیر کسب قدرت قرار دهد.
اولین عامل شکست در کسب قدرت و مهمتر از همه، عدم پیوند با نخبگان و متفکران و سیاستمداران و طبقه روشنفکر و متوسط جامعه بود.
این طبقات اولا موتور حرکت جامعه می‌باشند و ثانیا می‌توانند سطح خوشبینی جامعه به حاکمیت را افزایش دهند و پیوند مردم با حاکمیت را مستحکم کنند.
رضا شاه را همین طبقات بر سر کار آوردند اما زمانیکه قدرت گرفت به حذف آنها پرداخت.
شاه نیز با تکیه بر بخشی از این طبقات به پیشرفت‌های بزرگ اقتصادی و رشد شانزده درصدی نائل گردید اما در میانه راه آنها را به حاشیه راند.
این غفلت از نقش نخبگان و طبقه متوسط بخاطر خوی استبدادی و دیکتاتوری و کبر و تکبر پدر و پسر بود.
دومین فاکتور ارزیابی غلط از توازن قدرت است.
دیکتاتوری اجازه نمی‌دهد که سخن و نظر نخبگان شنیده شود و لذا چاپلوسان و متملقان در کنار زمامداران جای می‌گیرند؛ چون زمامدار از تعریف و تمجید خوشش می‌آید جاسوسان و فرصت‌طلبان و بی وطن‌ها نقش حیاتی را بازی می‌کنند.
نکته دیگر عدم شناخت دقیق از جهان و ظرفیت‌های کشور بود. محمدرضا شاه اگر چه خودش جهان را می‌شناخت اما استبداد اجازه نداد که از نظرات دیگران بهره‌مند شود و لذا توهم قدرت او را گرفت.
به اربابان توهین کرد، اهداف بلند پروازنه را مطرح‌ نمود، علیه‌ یهودیان و نفوذ آنها مصاحبه کرد. آنچه در دل داشت را در مصاحبه‌ها بیان نمود در حالیکه هیچ پشتوانه‌ای برای نیل به قدرت و حفظ آن‌ نداشت. لذا غربی‌ها که گفته‌ها و روش‌ها و اقدامات او را کاملا‌ زیر نظر داشتند در فرصت مناسب تلافی کردند.
آنها از وی دلسرد و نسبت به اهداف بلند پروازنه وی بدبین شدند. بدیهی است که هر کشوری می‌بایست بر اساس ظرفیت خود گام بردارد چینی‌ها تا این اواخر هنوز خود را در ردیف کشورهای در راه توسعه تعریف می‌کردند و در معادلات تلاش داشتند که آمریکا را حساس نکنند و نیات خود را آشکار نسازند.
بر عکس ایرانی‌ها در هر  حاکمیتی از یک طرف جویای قدرت هستند ولی‌ استبداد اجازه عقلانیت را به آنها نمی‌دهد و از جانب دیگر چون غرور کاذب تاریخی و بی‌پایه دارند در میانه راه از اهداف باز می‌مانند و خود و کشورشان را در معرض طوفان‌های سخت و فروپاشی قرار می‌دهند.
کشوری‌ که خردمندانه دنبال بازیابی قدرت است ضرورت دارد مانند چین که چهل سال  با قدرت برتر جهان در تعامل قرار گرفت سیاست صبر استراتژیک را دنبال کند.

تهران، غرب، بازی آخر

حامد نقی‌لو
 

 اگر شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در نشست پیش‌رو تصمیمی علیه ایران اتخاذ کند و تهران در واکنش، از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای خارج شود، آنچه رخ می‌دهد، نه یک تحول فنی‌ بلکه یک چرخش راهبردی در سیاست بین‌الملل خواهد بود. این خروج، نه از سر انفعال یا هیجان‌ بلکه از دل یک منطق سیاسی شکل می‌گیرد که سال‌هاست در برابر فشار، تبعیض و بی‌اعتمادی ایستاده است. تهران در این نقطه، نه به‌ دنبال تقابل بی‌هدف است و نه به‌ دنبال بازگشت به بازی‌های تکراری دیپلماتیک، بلکه به‌ دنبال بازتعریف جایگاه خود در نظمی است که دیگر مشروعیتش را از دست داده. بازی آخر، زمانی آغاز می‌شود که طرف مقابل تصمیم می‌گیرد مسیر تعامل را ببندد و ایران نیز تصمیم می‌گیرد قواعد بازی را خودش بنویسد.

 خروج از NPT، در چنین شرایطی به معنای پایان تعهد به سازوکاری است که سال‌هاست به ابزاری برای محدودسازی تبدیل شده. سازوکاری که در ظاهر، نظم را حفظ می‌کند، اما در عمل، حقوق مشروع کشورهایی را که خارج از دایره قدرت‌های هسته‌ای هستند، نادیده می‌گیرد. ایران، با سابقه‌ای طولانی در همکاری فنی، بازرسی‌های گسترده‌ و پایبندی به تعهدات، بارها نشان داده که نه به‌ دنبال انحراف است و نه به‌ دنبال بازی با امنیت جهانی. اما وقتی همین همکاری‌ها تبدیل به ابزار فشار می‌شوند و نهادهای بین‌المللی به جای بی‌طرفی، نقش سیاسی ایفا می‌کنند، خروج از پیمان نه‌فقط قابل دفاع‌ بلکه ضروری می‌شود.

تصمیم شورای حکام‌ اگر در قالب قطع‌نامه‌ای هشدارآمیز یا ارجاع پرونده به شورای امنیت باشد، عملا نشان‌دهنده پایان ظرفیت دیپلماسی فنی خواهد بود. چنین تصمیمی، نه بر‌اساس داده‌های فنی‌ بلکه تحت فشار سیاسی اتخاذ می‌شود و پیام روشنی دارد؛ مسیر تعامل بسته شده‌ و طرف مقابل به‌ دنبال اعمال فشار حداکثری از مسیر حقوقی و ساختاری است.

آزمونی برای نمایش چهره واقعی

سید محمد بحرینیان
در نگاه نخست، ممکن است این پرسش به ذهن خطور کند که چرا کشوری همچون ونزوئلا که نه کشوری مسلمان است، نه در محور مقاومت جای دارد و نه حتی تفاوت بنیادینی در نظام حقوق بشری و جهان‌بینی‌اش با غرب دیده می‌شود، همواره در معرض فشار و تهدید از سوی ایالات‌متحده آمریکا قرار دارد. پاسخ این پرسش را باید در ماهیت سلطه‌جویانه و زیاده‌خواهانه سیاست‌های واشنگتن جست‌وجو کرد.
ایالات‌متحده از دیرباز نشان داده که با دولت‌هایی که به‌طور کامل در چارچوب منافع و خواست‌هایش حرکت نکنند، سر آشتی ندارد. تجربه‌های متعدد در آمریکای لاتین، آسیا و حتی اروپا این واقعیت را ثابت کرده است. ونزوئلا نیز از این قاعده مستثنا نیست. این کشور سال‌هاست که مسیر استقلال سیاسی و اقتصادی خود را دنبال می‌کند و حاضر نیست منابع عظیم نفتی و ظرفیت‌های اقتصادی‌اش را در اختیار شرکت‌ها و سیاستمداران آمریکایی بگذارد. همین مقاومت، برای واشنگتن گناهی نابخشودنی به شمار می‌رود.
دشمنی آمریکا با ونزوئلا به‌ویژه پس از روی کار آمدن هوگو چاوز و ادامه مسیر او توسط نیکلاس مادورو، شکل آشکارتری پیدا کرد. سیاست ملی‌سازی صنعت نفت، کنترل بر منابع طبیعی و مخالفت با سلطه‌جویی غرب، ونزوئلا را به نمادی از استقلال در آمریکای لاتین بدل ساخت. آمریکا که همواره به دنبال تسلط بر منابع انرژی جهان است، این سیاست‌ها را برنمی‌تابد و درنتیجه از ابزارهای گوناگون مانند تحریم، فشار دیپلماتیک، عملیات روانی و حتی تهدید نظامی برای تضعیف و تغییر حکومت این کشور بهره می‌گیرد.
از سوی دیگر، باید توجه داشت که مسئله ونزوئلا صرفاً موضوعی اقتصادی یا سیاسی نیست؛ بلکه آزمونی برای نمایش چهره واقعی ایالات‌متحده است. دولتی که ادعای حمایت از آزادی، دموکراسی و حقوق بشر را دارد، وقتی پای منافع اقتصادی‌اش در میان باشد، همان ارزش‌ها را زیر پا می‌گذارد. به عبارت روشن‌تر، آمریکا با ونزوئلا مشکل دارد، نه به دلیل تفاوت‌های فرهنگی یا حقوق بشری، بلکه صرفاً به این دلیل که دولت کاراکاس حاضر نیست منافع ملی خود را قربانی منافع قدرت‌های خارجی کند.
درواقع، این رفتار آمریکا بار دیگر اثبات می‌کند که سیاست خارجی واشنگتن بر اساس اصول اخلاقی یا حقوق بشری بنا نشده، بلکه بر پایه منطق سلطه و استکبار است. هر کشوری که بخواهد مستقل بایستد، چه مسلمان باشد چه غیرمسلمان، چه در غرب آسیا باشد چه در آمریکای لاتین، با فشارهای آمریکا مواجه خواهد شد. بنابراین، تهدید ونزوئلا نه یک استثنا، بلکه بخشی از الگوی رفتاری آمریکا در جهان است. الگویی که نشان می‌دهد این قدرت جهانی همچنان باروحیه زیاده‌خواهی و برتری‌طلبی عمل می‌کند. در چنین شرایطی، دفاع از حق ملت‌ها برای تعیین سرنوشت خود، صرفاً وظیفه دولت‌های مستقل نیست، بلکه مسئولیتی است که وجدان جهانی باید آن را بر عهده بگیرد. چراکه سکوت در برابر زیاده‌خواهی آمریکا، راه را برای گسترش سلطه‌جویی و نقض استقلال دیگر کشورها هموار خواهد کرد.

مسئلهٔ پایان تاریخ از وزارت دفاع تا وزارت جنگ

سیدجواد نقوی

سال ۱۹۸۹ فوکویاما در مقاله پایان تاریخ ادعا کرد پس از پیروزی آمریکا در جنگ سرد و ایضاً عبور از جهان دوقطبی، نقطه پایانی برای همه ایدئولوژی‌های رقیب شکل گرفته است و حالا ایده توسعه و ترقی فقط با تحقق لیبرال‌دموکراسی آمریکایی ممکن است و دیگر هر نوع اتوپیایی بیرون از ساحت لیبرالیسم ممکن نیست. ایده پیشرفت فقط در سمت آمریکا و جهانِ مدنظر آن شکل خواهد گرفت و تنها لیبرال‌دموکراسی خواهد توانست آینده جهان را بسازد و هر ایده‌ای در نقطه شروع محکوم به شکست است. در واقع این طرح بحث باعث شد آمریکایی‌ها تصور کنند هر آنچه در آینده به نام رقیب هم شکل بگیرد، به این جهت که آلترناتیوی برای آن‌ها نیست، باز هم مجبور خواهد بود افق لیبرال‌دموکراسی را دنبال کند. در حقیقت به نوعی لیبرال‌دموکراسی و ایده پایان تاریخ، یک مقاله از یک فرد نبود بلکه نوعی فهم وضعیت هم بود؛ به نوعی که آمریکایی‌ها به صراحت بیان می‌کردند دیگر عصر آرمان‌خواهی و اتوپیاگرایی امکان ندارد؛ چون جهان فعلی غایت فلسفه تاریخ و انتهای پیشرفت است و هر ایده‌ای در مقابل آن شکست خواهد خورد. و هنگامی که کمونیسم با آن قدمت طولانی و آن طرح‌های جذاب توان رقابت را نداشت، دیگر ایده‌هایی که هیچ کارکردی ندارند که جای خود دارند. به همین خاطر آمریکایی‌ها طرح توسعه قدرت را در سه سطح صورت‌بندی کردند که بسیار به ایده فوکویاما نزدیک و هم‌معنا بود.
۱. جهان پسا‌تاریخ: کشورهای توسعه‌یافته؛ به این معنا که نفوذ صددرصدی ایده لیبرال‌دموکراسی در این کشورها قطعی است و شباهت کاملی با خود آمریکا دارند. در واقع این کشورها شعبه‌ای دیگر از آمریکا هستند که همان ایده را با شیب کمتری ادامه می‌دهند و نقش بازو‌های اصلی آمریکا را بازی می‌کنند، مثل انگلیس و آلمان در اروپا و برزیل و هند و ژاپن در سایر قاره‌ها. در واقع این کشورها پایگاه تکمیل‌شده ایده پایان تاریخ بودند.
۲. جهان در حال گذار به پایان تاریخ: این کشورها هرچند ایده صددرصدی را اجرا نکرده‌اند، اما به لحاظ فکری به‌شدت به دنبال رسیدن به دوره پسا‌تاریخ هستند. هرچند آمریکا این کشورها را از جنبه اقتصادی و سیاسی دارای نمایندگی نمی‌داند، اما با فشار به آن‌ها سعی می‌کند سریع‌تر به تحقق ایده اصلی هدایت شوند؛ مثل ترکیه، عربستان، یونان و... .
۳. کشورهای ماقبل تاریخ: هر کشوری که ایده پایان تاریخ آمریکایی را اجرا نمی‌کند، به هر دلیلی «کشور ماقبل تاریخ» معرفی می‌شود که از عراق تا افغانستان و... را شامل می‌شود. این کشورها معمولاً یا با قدرت نظامی تسخیر می‌شدند یا نقش یک بازیگر کوچک در منطقه را برای آمریکایی‌ها بازی می‌کردند.
در واقع فهم آمریکایی‌ها از مناسبات قدرت و ژئوپولیتیک و ژئوکالچر این‌گونه صورت‌بندی شده بود که کشورها را به این سه دسته تقسیم‌بندی کنند تا حوزه نفوذ خودشان را گسترش دهند. در واقع به دنبال نوعی سطح‌بندی بر اساس ایده پایان تاریخ بودند.
اما دو خطای راهبردی از سمت آمریکایی‌ها باعث شد این صورت‌بندی‌ها و ایده پایان تاریخ در سه دهه اخیر کاملاً نقض شود و حالا ما در دروازه ورودی یک جهان چندقطبی هستیم و دقیقاً به همین جهت است که باید وزارت دفاع به وزارت جنگ تبدیل شود.
خطای اول: لیبرال‌دموکراسی آن بهشت واقعی نبود و در طول سه دهه به پوپولیسم و الیگارشی لیبرال بدل شده است. در واقع چون آمریکایی‌ها رقیب نداشتند و از این جهت نگران نبودند که افقی تازه ایجاد شود، تن به هر نوع تفکری می‌دادند و آن را آزادی معرفی می‌کردند. این منطق در کنار منطق بازار آزاد به ایدئولوژی سختی تبدیل شده بود، بی‌آنکه متوجه باشند هر دو منطق دارای تناقض است. آزادی افراطی باعث شد فردگرایی شکل بگیرد و این فردگرایی رادیکال مانع از همبستگی ملی شد و سیاست در آمریکا به پوپولیسم روی آورد. در سایر کشورهای دنیا هم زمینه به قدرت رسیدن راست افراطی (پوپولیسم) فراهم شد. 

ماحصل این وضعیت را می‌توان در پیروزی ترامپ و حمله هواداران او به قانون در دوره شکست از بایدن کاملاً مشهود دید. به نوعی پایان تاریخ خودش از درون دچار بحرانی خاص و عجیب شده بود که سیاست و سیاست‌مداران تراز خود را دیگر دارا نبود و به جای آن‌ها پوپولیسم و سیاست‌مداران رادیکال را به همراه خود آورد. این بحران وجودی باعث شد جهان به پرسش وا داشته شود که آیا امتداد این مسیر ممکن است؟ به همین جهت افراد بسیاری در آمریکا پیروزی ترامپ را صرفاً یک حادثه زودگذر قلمداد کردند و در تلاش بودند نشان دهند عقلانیت پایان تاریخ هنوز کار می‌کند؛ اما پیروزی مجدد ترامپ و سیاست‌های رادیکال وسیع او در این دوره در کنار ضعف آشکار آمریکا در توان حل بحران‌های خود نشان از این وضعیت دارد که پایان تاریخ امتداد خود را از دست داده است.
خطای دوم: کشورهای توسعه‌یافته هیچ طرحی نداشتند و در بحران‌ها هم‌راستا با آمریکایی‌ها بودند. در واقع هم‌راستایی کشورها با آمریکا صرفاً نوعی تاکتیک موقت بود و ایضاً بعد از آنکه توان حل مسائل را در سطح جهانی به دست آوردند، دیگر کشورهای توسعه‌یافته و در حال توسعه قبول نمی‌کردند که به خاطر ایده پایان تاریخ صبر کنند و طرح‌های خود را فدای خام‌اندیشی افق آمریکایی‌ها کنند. هر کشوری با سطح دسترسی خود به ایده‌های متفاوت و خاصی از نظم بازار آزاد دست زد که صرفاً کنترل‌کننده وضعیت باشد. به طور مثال چین و روسیه و برزیل و هند هرچند در افق اولیه با پایان تاریخ هم‌راستا بودند، اما بعد با توجه به بوم و شرایط جغرافیایی خودشان استراتژی طراحی کردند که فقط از نظر فرم شباهت به لیبرال‌دموکراسی داشت و در محتوا به‌شدت متفاوت بود. با تضعیف آمریکا در دو دهه اخیر و عدم کنترل‌گری این کشور، راهبردهای جایگزین شکل گرفت. به طور مثال چین در حوزه IT و هوش مصنوعی به‌شدت بیرون از افق آمریکا کار کرده است و روسیه هم در حوزه نظامی و راهبردی در مقابل پایان تاریخ ایستاد. ایضاً هند و برزیل هم بعد از مدتی استراتژی کلان خود را با ایده پایان تاریخ تنظیم نکرده‌اند و سعی کردند فاصله خود را افزایش دهند. در واقع به نوعی این کشورها از دو دهه قبل از ایده پایان تاریخ فاصله گرفتند، اما طرف آمریکایی چون تصور می‌کرد وضعیت فقط باید شبیه به جنگ سرد باشد، احساس خطری نمی‌کرد. اما همه کشورهای توسعه‌یافته و حتی کشورهای در حال توسعه متوجه شده بودند قدرت اجماع‌گری آمریکا به‌شدت کاهش پیدا کرده است و در حوزه‌های مختلف از فناوری تا سیاست و نظامی، آمریکا تنها دست برتر نیست و نظم گذشته به زودی تغییر خواهد کرد.
این دو خطا کار را به امروز رسانده است و تغییر معنادارِ عبور از وزارت دفاع به وزارت جنگ به نوعی پذیرش این مسئله است که جهان چندقطبی در آستانه شکل‌گیری است و آمریکایی‌ها قصد دارند دست به قماری بزرگ بزنند تا شاید حداقل جهان چندقطبی را چند سالی به تأخیر بیندازند؛ اما به نظر می‌رسد این امکان دیگر وجود نداشته باشد. سعی می‌کنم به صورت خلاصه چرایی این عدم امکان را تشریح کنم.
ابتدا باید گفت سرعت تحولات بالاتر از آن است که آمریکایی‌ها بتوانند تصمیم‌های خود را اجرا کنند. جهان پسا کرونا به نوعی شروع نظم جدید بود. همه کشورها متوجه شدند وضعیت استقلال نسبی شکننده است و در بحران‌ها به‌شدت خطرناک. اما تحولاتی مثل جنگ روسیه، تعرفه‌های چین، جنگ ایران، ایده هند مستقل، حتی بازیگری مثل ترامپ، همه به ضرر آمریکا است.
جنگ روسیه: اولین ضربه به طرح پایان تاریخ بعد از بحران کرونا را روسیه با جنگ شروع کرد. عدم همراهی اروپا و آمریکا با تسخیر خاک یک کشور و تضعیف شدید اوکراین نشان داد آمریکا و اروپا دیگر مثل گذشته نمی‌توانند دست به ریسک بالا بزنند؛ حتی اگر ایده پایان تاریخ یا لیبرال‌دموکراسی در صحنه ژئوپلیتیک نقض شود. به نوعی این جنگ نشان داد آمریکا دیگر آن ابرقدرت سابق نیست و توان ورود به جنگ بزرگ را ندارد و مجبور است از ایده خود عقب‌نشینی کند. این پیام به همه کشورهای طرفدار ایده پایان تاریخ رسید که با هم‌پیمانی با آمریکا، مثل سابق استقلال آن‌ها اعتبار ندارد.
تعرفه‌های چین: تعرفه بر چین اثر خاصی نداشت و چین نشان داد از مدت‌ها قبل منتظر این مسائل بوده است. بیش از آنکه چین آسیب ببیند، این آمریکا بود که دچار مشکل شد. این پیام را کشورهای دنیا دریافت کردند که چین فقط یک اقتصاد نوظهور و فوق‌العاده نیست بلکه کشوری با درک وسیع از حکمرانی در جهان چندقطبی است و در این شرایط چین جایگزین خوبی به‌جای آمریکا است.
جنگ ایران: جنگ در ایران و عبور از خط قرمزهایی که اسرائیل با حمایت و مشارکت آمریکایی‌ها داشت، نشان داد وضعیت به‌شدت خاص است و آمریکا دیگر آن چهره سابق که برای حمله به کشورها اجماع‌سازی کند، هم ندارد و تبدیل به یک بازیگر خطرناک شده است. در مقابل این خطر فقط قدرت نظامی راهگشا است و نظم جدید دیگر بازیگر ثانویه را طلب نمی‌کند، بلکه هر کشوری باید قدرتمند شود؛ در غیر این صورت بین سرنوشت ایران و اوکراین، به سرنوشت اوکراین دچار می‌شود. این پیام صادر شد که آمریکایی‌ها حالا دیگر قدرت اجماع گذشته را هم ندارند و حتی توان حداقلی آن را هم دارا نیستند. در واقع قدرت نظامی فقط دارا بودن پایگاه آمریکا در کشوری دیگر نخواهد بود، بلکه هر کشوری باید بازیگر مستقلی باشد ذیل اهداف خاصی که دارد.
ایده هند مستقل: در ابتدا جنگ تعرفه، مهره اصلی که ترامپ برای شکست چین مدام از آن استفاده می‌کرد، هند بود؛ اما نه هند مایل بود به این مهره تبدیل شود و نه مثل نظم گذشته پذیرای افق‌های پایان تاریخ بود. هند به‌صورت رسمی نپذیرفت از روسیه نفت تهیه نکند و حتی چین را هم از یک شریک با تخاصم بالا به یک شریک راهبردی تبدیل کرده است.
این هند دیگر آن بازیگر فعال لحظات بحرانی برای نظم پایان تاریخ آمریکایی‌ها نیست، بلکه به یک بازیگر مستقل برای نظم جدید تبدیل شده است که به‌شدت خاص و دارای راهبرد بالایی است. آمریکایی‌ها یک شریک راهبردی را از دست داده‌اند که به نسبت اروپا و حتی آفریقا دارای اهمیت وسیع‌تری برای آن‌ها است.
بازیگری به نام ترامپ: ترامپ محصول پوپولیسم دو دهه گذشته است. او اصلاً مرد بحران‌های وسیع نیست؛ همان‌طور که در کرونا نبود، همان‌طور که در صلح اوکراین و فلسطین شکست خورده است. او بیشتر از آن‌که اهل سیاست باشد، اهل نمایش است و وضعیت فعلی نظم جدید نیازمند بازیگری توانا با هوش بالا است، نه یک سیاست‌مدار نمایشی و به‌شدت کم‌بازده. ترامپ بزرگ‌ترین خطری است که آمریکایی‌ها در این نظم آن را تحمل می‌کنند، آن هم در شرایطی که سایر کشورها رهبرانی به‌شدت باهوش و با برنامه‌ریزی بالا برای این نظم را دارا هستند.
نتیجه‌گیری: تبدیل وزارت دفاع به وزارت جنگ هرچند نوعی تغییر استراتژی است، اما آمریکایی‌ها بنیاد معرفتی خود که پایان تاریخ بود را از دست داده‌اند. این تغییرات نه‌تنها کمک‌کننده نیست، بلکه به نوعی باعث سرعت گرفتن نظم جدید می‌شود. طرف آمریکایی هم این بحث را خوب متوجه شده است، اما خیلی دیر؛ هنگامی که راهی برای توقف نظم جدید دیگر وجود ندارد.

وحدت، دست یافتنی است اگر...

غلامرضا بنی اسدی 

وحدت، در منظومه فکری جمهوری اسلامی، هرگز یک سیاست مقطعی یا تاکتیک گذرا نبوده است؛ بلکه راهبردی قطعی و یک اصل بنیادین دینی برای بقا، پیشرفت و اثرگذاری در جهان به شمار می‌رود. امام خمینی(ره) از نخستین روزهای انقلاب، وحدت را رمز پیروزی و ضامن تداوم انقلاب معرفی کردند. آیت‌ا... خامنه‌ای نیز بارها تأکید داشته‌اند که وحدت اسلامی، یک واجب شرعی و یک ضرورت راهبردی است، نه امری تشریفاتی یا تبلیغاتی. نگاه کلان رهبران انقلاب بر اهتمام ورزیدن به این مهم است اما تحقق این راهبرد، نیازمند نظام‌سازی و عمل در درون ایران است. جمهوری اسلامی، اگر می‌خواهد پرچمدار وحدت در جهان اسلام باشد، باید نخست در خانه خود، شکاف‌ها را به حداقل برساند و انسجام اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را به نمایش بگذارد. تجربه جنگ‌ها و فشارهای تحریمی نشان داده است که هرگاه ایران در داخل یکپارچه بوده، در بیرون نیز مقتدرتر و اثرگذارتر ظاهر شده است. در نگاه جهانی – اسلامی به  همه گیری وحدت هم باید توجه داشت که گام نخست، ساختن الگوی موفقی از وحدت ملی در ایران است.
پس از این مرحله، می‌توان این تجربه را به جهان اسلام عرضه کرد. امت اسلامی امروز تشنه الگویی است که نشان دهد وحدت، دست‌یافتنی و ثمربخش است. اگر ایران بتواند با اتکا به انسجام داخلی، در اقتصاد، علم، فرهنگ و مقاومت سیاسی پیشرفت کند، دیگر ملت‌های مسلمان این مسیر را باور خواهند کرد و برای پیوستن به آن انگیزه می‌یابند. در این صورت، وحدت از سطح یک شعار، به سطح یک الگوی عینی و الهام‌بخش ارتقا می‌یابد.
نتیجه این همراهی نیز، چیزی فراتر از دفاع از مرزهای اسلامی خواهد بود. با هم‌افزایی قدرت جهان اسلام، می‌توان افق‌های تازه‌ای برای بشریت گشود. جهان اسلام با جمعیت عظیم، منابع سرشار و موقعیت ژئوپلیتیک بی‌بدیل، اگر متحد شود، قادر خواهد بود نه تنها از مظلومان خود مانند ملت فلسطین دفاع کند، بلکه در معادلات جهانی نیز نقشی ایفا نماید که مسیر جهان را به سوی عدالت و سعادت انسانی تغییر دهد. در ادامه این مسیر ما جهانی می توانیم داشته باشیم که زور، حَکم نشود و بر مظلومان به ستم حُکم نراند. تولید قدرت در جهان به اتحادرسیده اسلامی می تواند نقطه پایان بگذارد بر خط تجاوز و تحقیر و اشغال. نه فقط در غزه که در همه جهان. حتی فراتر از این می توان گفت وحدت اسلامی، راهی است برای ساختن تمدن نوین اسلامی؛ تمدنی که نه در برابر جهان، بلکه در خدمت آن خواهد بود. تمدنی که دربرابر ظلم و سلطه می‌ایستد، اما دست دوستی به سوی همه آزادگان می‌گشاید. با هم‎افزایی قدرت حق خواهان و آزاداندیشان، باطل کرداران را برجای خویش می نشاند. به آغاز سخن برگردیم؛ وحدت، سیاستی کوتاه‌مدت برای شرایط بحرانی نیست، بلکه راهبردی قطعی است که باید از درون ایران آغاز شود و سپس به جهان اسلام تسری یابد. اگر این مسیر به‌درستی پیموده شود، قدرت برخاسته از وحدت امت اسلامی، می‌تواند نه فقط به رهایی مسلمانان، بلکه به هدایت کل بشریت به سوی عدالت، عزت و سعادت بینجامد. باشد که چنین شود. ان شاءا...

روایت مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از وضعیت دسترسی بازرسان این نهاد به تأسیسات هسته‌ای ایران پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه

گروسی: کور شدیم!

علیرضا مستوفی

 مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی می‌‌گوید از ماه ژوئن امسال (خرداد)، جز نیروگاه بوشهر، بازرسان آژانس نتوانستند از هیچ‌کدام از تاسیسات هسته‌ای ایران بازدید کنند. رافائل گروسی روز یکشنبه در‌ گفت‌و‌گو با روزنامه ایتالیایی ریپابلیکا، درباره بازرسی اخیر آژانس در ایران گفت: بازرسان فقط توانسته‌اند به نیروگاه هسته‌ای بوشهر دسترسی پیدا کنند، بدون اینکه به سایت‌های آسیب‌دیده یا ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده ۶۰ درصد دسترسی یابند. گروسی ادامه داد: ما از ماه ژوئن (خرداد) عملا دید خود را از دست داده‌ایم؛ معتقدم اورانیوم در نیروگاه‌های اصفهان و نطنز قرار دارد؛ جایی که بازرسان نتوانسته‌اند شخصا خسارت را تأیید کنند. وی افزود: فعالیت‌های مربوط به تولید اجزای سانتریفیوژ که «ارزش استراتژیک» دارد نیز برای آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نامرئی است.
* کوری جواب کری!
اظهارات گروسی یعنی کور شدن آژانس نسبت به فعالیت‌های هسته‌ای ایران.
بعد از جنگ ۱۲ روزه، مجلس شورای اسلامی طرحی را تصویب کرد که همکاری ایران با آژانس به حالت تعلیق درآمد. تصمیم‌گیری درباره همکاری با آژانس نیز در اختیار شورای عالی امنیت ملی ایران است که این‌ شورا بر اساس مصالح، تصمیم می‌گیرد چقدر به آژانس دسترسی داده شود. 
به خاطر سیاست‌های آژانس و رفتار این نهاد و مدیرکل آن در جریان حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران، فعلا دسترسی‌های آژانس به تاسیسات هسته‌ای ایران محدود شده است. ایران معتقد است آژانس و شخص رافائل گروسی در حمله رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران موثر بوده‌اند. چند روز قبل از حمله به ایران، گروسی یک بیانیه سیاسی درباره همکاری‌های ایران با این نهاد منتشر کرد. این اقدام گروسی زمینه‌ را آماده کرد تا آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان یک قطعنامه ضدایرانی‌‌ را در شورای حکام تصویب کنند. رژیم صهیونیستی نیز کمتر از یک روز پس از تصویب این قطعنامه، به ایران حمله کرد. بنابراین گروسی بخشی از پازل حمله به ایران را تکمیل کرد. در جریان حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران هم آژانس وظایف قانونی خود را انجام نداد و گروسی حتی این حملات غیرقانونی را محکوم نکرد. ایران می‌گوید آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و مدیرکل آن، به جای اقدامات قانونی، علیه ایران سیاسی‌کاری کرده‌اند. به همین خاطر، ایران دسترسی‌های بازرسان آژانس به تاسیسات هسته‌ای خود را محدود کرده است. 
* چرا می‌خواهند ببینند؟
با اینکه گروسی اخیرا در چند نوبت گفته است ۴۰۸ کیلوگرم اورانیوم ۶۰ درصد ایران در تاسیسات هسته‌ای بمباران شده ایران است اما عدم دسترسی آنها به این ذخایر باعث سردرگمی آژانس، آمریکا و ۳ کشور اروپایی شده است. اصرار آمریکا، اروپا و گروسی بر بازدید از تاسیسات هسته‌ای ایران که در جنگ ۱۲ روزه به آنها حمله شد، یک اقدام سیاسی است تا آمریکا و رژیم صهیونیستی اطلاع پیدا کنند حملات به این تأسیسات تا چه اندازه موفق بوده است. همین‌طور آنها می‌خواهند بدانند آیا پس از جنگ، ایران به اورانیوم ۶۰ درصد خود دسترسی پیدا کرده یا این ذخایر همچنان در تاسیسات قرار دارد. اطلاع آژانس از این موضوعات برای آمریکا و رژیم صهیونیستی بسیار مهم است. حتی عده‌ای از کارشناسان معتقدند کسب اطلاع آژانس از میزان تخریب تاسیسات هسته‌ای و ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد ایران بر تصمیم آمریکا و رژیم صهیونیستی درباره حمله دوباره به ایران موثر است.‌ یکی دیگر از سناریوهای مطرح این است: کسب اطلاع از وضعیت تاسیسات بمباران شده و ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد ایران، بر مذاکرات اروپا و احیانا آمریکا با ایران تأثیر مستقیم دارد. در صورت دسترسی بازرسان آژانس به تاسیسات هسته‌ای و اورانیوم ۶۰ درصد ایران، اگر گزارشات آنها مؤید این باشد که این تاسیسات بشدت آسیب دیده‌اند و ایران قادر نیست بزودی این تاسیسات را بازسازی و از آنها استفاده کند، آنگاه پیش‌بینی می‌شود یا آمریکا و رژیم صهیونیستی تصمیم می‌گیرند مجددا به ایران حمله کنند یا آمریکا با این تصور که ایران فعلا امکان غنی‌سازی در این تاسیسات را ندارد، برای توافق هسته‌ای با ایران ترغیب نخواهد شد. یعنی در پیش گرفتن استراتژی «نه جنگ، نه صلح» که رهبر معظم انقلاب در دیدار هیأت دولت با ایشان مطرح کردند. به همین خاطر، برای آمریکا، رژیم صهیونیستی و ۳ کشور اروپایی مهم است اطلاع دقیقی درباره تاسیسات هسته‌ای ایران و ۴۰۸ کیلو‌گرم اورانیوم ۶۰ درصد ایران پیدا کنند. تا زمانی که آنها درباره این مسائل اطلاع دقیقی کسب نکنند، نمی‌توانند با اطمینان، سناریوی بعد خود‌ را علیه ایران اجرا کنند.
* قانونی که دست ایران را پر کرد
سیاست ایران برای محدود کردن دسترسی آژانس به تاسیسات هسته‌ای‌اش یک اقدام قانونی بود و این حق ایران است که اینگونه به رفتار سیاسی آژانس واکنش نشان دهد. مصوبه مجلس درباره تعلیق همکاری با آژانس، یک‌ واکنش اعتراضی نسبت به سیاسی‌کاری  و عدم اجرای تکالیف قانونی آژانس است. به همین خاطر، مصوبه مجلس، یک اقدام منطقی و بر اساس منافع ملی است. یکی دیگر از اثرات مثبت این مصوبه این است که دسترسی آژانس به تاسیسات هسته‌ای ایران که تا پیش از جنگ ۱۲ روزه، یک اقدام روتین بود، الان به یکی از درخواست‌های اروپا، آمریکا و آژانس تبدیل شده است. ایران از طریق مصوبه مجلس، یک اهرم هسته‌ای برای تیم‌ مذاکره‌کننده ایجاد کرد. یعنی مجلس شورای اسلامی از یک اقدام روتین و تکلیف همیشگی ایران، یک اهرم و ظرفیت چانه‌زنی درست کرد. اکنون آمریکا و اروپا برای اینکه آژانس اقدامات روتین خود قبل از جنگ ۱۲ روزه را از سر بگیرد باید به خواسته‌های ایران تن دهند.‌ به همین خاطر ایران دسترسی آژانس به تاسیسات هسته‌ای‌اش را مشروط کرده است به تصمیم اروپا درباره مکانیسم ماشه و آینده مذاکرات هسته‌ای. به همین خاطر است که تا وضعیت فعال‌سازی مکانیسم ماشه و آینده مذاکرات هسته‌ای مشخص نشود، ایران اجازه نمی‌دهد بازرسان آژانس از تاسیسات هسته‌ای بازدید کنند. ضمن اینکه ایران پشت ‌پرده فشار آمریکا و اروپا برای بازدید بازرسان آژانس از تاسیسات هسته‌ای را می‌داند. اطلاع دقیق از وضعیت تاسیسات هسته‌ای بمباران شده و ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد روی سیاست آمریکا و اروپا درباره ایران و در جایگاه این ۲ طرف پشت میز مذاکره اثر مستقیم دارد. به همین خاطر ایران می‌گوید اول باید آمریکا و اروپا علیه ایران تغییر مسیر بدهند، آن وقت بازرسان آژانس اجازه می‌یابند از وضعیت تاسیسات هسته‌ای ایران و ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد مطلع شوند.
به همین خاطر است که می‌توان گفت مصوبه مجلس درباره تعلیق همکاری با آژانس، دست تیم مذاکره‌کننده ایران را پر کرده است‌.
* افزایش قدرت بازدارندگی
کوری آژانس درباره وضعیت تاسیسات هسته‌ای و ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد ایران، روی قدرت بازدارندگی تهران هم اثر مستقیم دارد. یکی از دلایلی که باعث توقف جنگ شد، نگرانی آمریکا و رژیم صهیونیستی از وضعیت تاسیسات هسته‌ای ایران و ذخایر اورانیوم بود. به همین خاطر بلافاصله پس از توقف جنگ، از طریق آژانس دنبال این هستند مطلع شوند حملات به تاسیسات هسته‌ای ایران چقدر موثر‌ بوده و تکلیف ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد را هم مشخص کنند. الان که نزدیک ۸۰ روز از توقف جنگ می‌گذرد، ترامپ و نتانیاهو دقیقا نمی‌دانند این حملات چقدر توانسته فعالیت‌های هسته‌ای ایران را تعلیق کند. به همین خاطر نه‌تنها نگرانی آنها درباره این موضوع پابرجاست، بلکه بیشتر هم شده است، چرا که آنها دقیقا نمی‌دانند در این فاصله، ایران در این تاسیسات چه کارهایی کرده است یا آیا ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد ایران در این تاسیسات مستقر بوده و وضعیت آنها چگونه است. همان‌طور که گفته شد اطلاع از این موضوعات روی سناریو بعد ترامپ و نتانیاهو موثر است. به همین خاطر آنها فعلا نمی‌توانند سناریو بعد خود را با اطمینان خاطر انجام دهند. ترامپ و نتانیاهو یک نگرانی بزرگ‌تر هم دارند؛ حمله مجدد به ایران، یعنی پایان مذاکره. اگر رژیم صهیونیستی مجددا به ایران حمله کند، بعید است ایران دیگر وارد مذاکرات شود و بازرسی آژانس از تاسیسات هسته‌ای ایران کاملا منتفی می‌شود. به همین خاطر، آمریکا و رژیم صهیونیستی زمانی می‌توانند وارد یک‌ جنگ جدید و بزرگ‌تر از جنگ ۱۲ روزه با ایران شوند که دیگر بابت فعالیت‌های هسته‌ای ایران و استفاده از ذخایر ۶۰ درصد نگرانی نداشته و آنها را تعیین تکلیف کرده باشند. بنابراین عدم دسترسی بازرسان آژانس برای بازدید از تاسیسات هسته‌ای بمباران شده ایران و بی‌اطلاعی آنها از ۴۰۸ کیلوگرم اورانیوم غنی‌شده ۶۰ درصد، بازدارندگی ایران را تقویت کرده است. ایران هم هوشیار است و دسترسی به بازرسان آژانس‌ را به وضعیت سناریوهای آینده علیه ایران پیوند ‌زده است.