حسن رشوند
جمهوری اسلامی ایران بیش از دو دهه است که پرونده توافق با غرب در حوزه هستهای را در دستور کار داشته و تمام تلاش خود برای اثبات حق هستهای و تمکین کشورهای غربی به این حق را به خرج داده است. اما کشورهای اروپایی در بازههای زمانی مختلف با خلف وعده یا عهدشکنی، سعی کردهاند جمهوری اسلامی را در تنگنا قرار دهند. توافق هستهای آمده بود تا مثلا ایران را از این تنگنا خارج و روابط سیاسی و اقتصادی با اروپا را برقرار کند. ایران تلاش داشت در دوره جدید تعامل با غرب، آنچه در 8 سال جنگ تحمیلی که شاهد خباثتهای کشورهای غربی در کمک به رژیم بعثی صدام بود را فراموش کند و در حوزه سیاست خارجی با وجود همراهی آنها با عراق در جنگ هشت ساله، سعی بر بازسازی روابط خود با این کشورها داشت تا بتواند با گسترش حوزه سیاست خارجی، منافع ملی خود را بدون چالش به پیش ببرد. این بود که خوشبین به رفتار اروپا در برجام به امید گشایش در روابط با غرب، پای امضای سندی نشست که امروز کشورهای غربی درصددند از آن به عنوان پاشنه آشیل کشور در حوزه سیاسی و اقتصادی استفاده کنند.
با یک بررسی ساده در تاریخ دو دهه و نیم گذشته میتوان مشاهده کرد که همواره دولتهای مختلف در جمهوری اسلامی ایران با وجود تفاوت دیدگاهها و رویکردها و با وجود پایگاههای اجتماعی متفاوت، سعی خود را در بهبود روابط با غرب داشتهاند؛ اما با همه تلاشهای صورتگرفته و قدمهای برداشتهشده از سوی ایران در راستای اعتمادسازی، بدعهدی اروپا همواره در مسیری صورت گرفته تا هیچ منفعت قابل توجهی از این روابط، عاید ایران نشود. از تیرماه 1398 تا اسفند 1401 یعنی نزدیک به 4 سال تروئیکای اروپایی (فرانسه، آلمان و انگلیس ) با راهاندازی SPV و INSTEX (ابزارهای ویژه مالی برای تسهیل تجارت غیردلاری با ایران) در واقع ما را سرکار گذاشتند. اقدامی که در نتیجه چنین عملی در برجام، آقای ولیالله سیف، رئیس کل بانک مرکزی دولت روحانی را بر آن داشت که رسما اعلام کند آنچه از برجام نصیب ایران شده «تقریبا هیچ» بوده است. از آن پس بود که رویکرد استراتژیک ایران تغییر کرد و نگاه ایران از امیدواری کاذب به غرب، به شرق معطوف شد و دلیل این رویکرد، اتفاقاتی بود که در طول همکاری ایران با غرب برای توافق هستهای صورت گرفته بود. جدی گرفتن پیوستن ایران به سازمان شانگهای و گسترش همکاری با روسیه و چین و طراحی مناسبات روابط خارجی بر مبنای فاصله گرفتن از کشورهای غربی را باید در همین راستا ارزیابی کرد. بهخصوص اینکه کشورهای همکار ایران یعنی روسیه بعد از جنگ اوکراین و چین پس از تعرفههای ترامپ، کم و بیش تحت فشارهای تحریمی یا تعرفهای آمریکا قرار داشتند.
اتحاد استراتژیک شکلگرفته میان این کشورها بهویژه در یکی دو ماه اخیر که سه کشور اروپایی بحث «اسنپ بک» یا همان «مکانیسم ماشه» و بازگشت 6 قطعنامه تحریمی شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران را با هدف فشار به ایران آنهم در روزهای پایانی رفع برخی محدودیتهای برجامی در پایان 10 سال محدودیت برای جمهوری اسلامی را عَلم کردهاند، قطعاً متأثر از عملکرد منفی غرب، بهویژه بدعهدیهای آنهاست. این درحالی است که اروپا و شریک خبیث آنها آمریکا اکنون به این باور رسیدهاند که جمهوری اسلامی ایران مانند برخی کشورهای دیگر قابل بازی دادن نیست و ایران که ذاتاً یک قدرت منطقهای مستقل از ابرقدرتهاست و تن به هیچگونه مسیری که عایدی آن بردگی، استثمار و یا چیزهایی شبیه به این باشد، نخواهد داد.
نگاه به شرق و توجه ویژه به سازمانهایی همچون شانگهای و رویکرد به قدرتهای جدید اقتصادی جهان که امروز در قالب سازمان بریکس دور هم جمع شدهاند تا توسعه اقتصادی را نه در سایه آمریکا، بلکه با ظرفیت درونی خود دنبال کنند و دنیای جدیدی را شکل دهند، همان مسیری است که اکنون با ناامیدی از غرب بدعهد و آمریکای متجاوز میتوانیم بپیماییم، مشروط بر اینکه از راهی که انتخاب شده، بازنگردیم.
سفر رئیسجمهورکشورمان به چین و شرکت در اجلاس شانگهای و امضای ۲۰ سند و یک بیانیه از سوی سران این سازمان، محکومیت قاطع حملات نظامی رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران از سوی اعضای این سازمان، نشان میدهد که ایران جایگاه خود را در این سازمان و بین اعضای آن پیدا کرده است و نگاه به شرق، راهبردی بوده که بهدرستی طراحی و اجرا شده است. اگر امروز میبینیم که سران سازمان شانگهای 20 سند و بیانیه همکاری با رئیسجمهور کشورمان امضاء میکنند آنهم در شرایطی که سه کشور اروپایی نامه بازگشت قطعنامههای تحریمی را به شورای امنیت سازمان ملل ارسال کرده و در بازه زمانی 30 روزه خواهان بازگشت تحریمهای سازمان ملل هستند، این اقدام اعضای شانگهای را باید محصول اراده مستحکم شخصیت بزرگی همچون شهید آیتالله رئیسی در دوره ناتمام رئیسجمهوری خود بدانیم که از وعدههای توخالی اروپا فاصله گرفتند و برای عضویت دائم ایران به سازمانهایی همچون شانگهای و بریکس تلاشی خستگیناپذیر به خرج دادند.امروز نیز همان اراده در رئیسجمهور پزشکیان با پشتوانه دیگر قوای کشور دیده میشود. تا جایی که اقدامات و توافقات انجامشده در شانگهای موجب قدردانی رئیس مجلس قرار میگیرد و آقای قالیباف در پیامی به رئیسجمهور اعلام میکند: «مجلس شورای اسلامی معتقد است که همکاریهای ایران و چین در تمام سطوح مورد توافق، باید از سطح حرف به عرصه عمل برسد». این به آن مفهوم است که قرار است در نگاه به شرق کمکاریهای گذشته جبران و از اعتماد کاذب به غرب فاصله گرفته شود.
با توجه به موارد گفته شده، اهمیت سازمان همکاری شانگهای برای ایران، بهویژه با فرض بازگشت اسنپبک یا مکانیسم ماشه از سوی غرب، بیش از پیش برجسته میشود که از آن جمله میتوان به این موارد اشاره کرد:
1- در صورت بازگشت اسنپبک، سازمان شانگهای با حضور قدرتهایی مانند چین و روسیه و حتی هند و کشورهای آسیای میانه میتواند برای ایران یک وزنه تعادلی در مقابل غرب فراهم کند. عضویت ایران در این سازمان به عنوان یک عضو دائم به تهران اجازه میدهد روابط راهبردی با شرق را تقویت کرده و برخلاف تصور غربیها که فکر میکنند با فعال کردن اسنپبک ایران گرفتار انزوای بینالمللی میشود، جمهوری اسلامی ایران میتواند با بستن قراردادهای مهم و سرمایهگذاری در قالب سازمان شانگهای بهویژه در حوزه انرژی که نیاز مبرم اعضای این سازمان است، تا حدود زیادی در صفبندی کشورهای غربی علیه ایران شکاف ایجاد میکند.
2- تجارت با کشورهای عضو شانگهای که اغلب آنها مواضع مستقلتری نسبت به آمریکا دارند، برای ایران یک بستر اقتصادی مطمئن خواهد بود. استفاده از ارزهای محلی، قراردادهای تهاتری و زیرساختهای بانکی مشترک میتواند به کاهش وابستگی به سیستم مالی غرب بهویژه دلار کمک کند. این همان خواستهای است که از همان ابتدای شکلگیری شانگهای، چین و روسیه در قالب دلارزدایی، سیاست آن را دنبال میکردند و شرایط حاضر فرصت مناسبی برای پیادهسازی این سیاست پولی خواهد بود.
3- در صورت اجرای اسنپبک، ایران ممکن است از برخی مسیرهای حملونقل که در روزهای اخیر شاهد بخشی از فعالیتها در مرز مشترک ایران با جمهوری آذربایجان و ارمنستان که با توطئه کریدور زنگزور دنبال میشود، محروم شود. این در حالی است که با سازمان شانگهای، دسترسی به برنامههای ترانزیتی آسیای میانه مانند کریدور شمال - جنوب و کریدور چین- اروپا فضای جدیدی برای ایران باز میشود. در این شرایط، جمهوری اسلامی ایران میتواند در بستر سازمان شانگهای و سازمانهای مشابه منطقهای همچون اوراسیا که ایران عضو آن است به عنوان یک پل راهبردی ارتباطی میان شرق و غرب ایفای نقش کند. این موضوع از نگاه رؤسای جمهور ایران و روسیه در دیدار طرفین در «تیانجین» چین مغفول نمانده است و هر دو رئیسجمهور پزشکیان و پوتین بر اجرای توافقنامه بلندمدت و موافقتنامه اوراسیا در گسترش همکاریهای میان دو کشور تاکید داشتند.
4- در شرایطی که فشارهای امنیتی غرب علیه ایران افزایش یافته است همکاری با کشورهای قدرتمند نظامی مانند چین و روسیه میتواند موجب تقویت امنیت ملی کشورمان شود. رزمایشهای مشترک و تبادل اطلاعات در حوزه مبارزه با تروریسم و... نقش بازدارندهای در این زمینه خواهد داشت.
5- در صورت اجرای اسنپبک و تلاش غرب به امید واهی انزوای بینالمللی ایران، حضور فعال کشورمان در نشستهای شانگهای و روابط با کشورهای عضو این سازمان به ایران این امکان را میدهد که از طریق دیپلماسی چندجانبه، از مشروعیت بینالمللی خود دفاع کرده و در مقابل هرگونه زیادهخواهی غرب بایستد و خط بطلانی بر این ایده که جامعه جهانی در مقابل جمهوری اسلامی ایستاده، بکشد و تصویری متفاوت از جامعه جهانی در مقابل غرب ترسیم کند.
رسول سنائیراد
از جمله ظرفیتهایی که رژیم صهیونیستی در حمله ددمنشانه و ترکیبی خود در جنگ تحمیلی ۱۲ روزه علیه ایران اسلامی به کار گرفته و روی آن برای فروپاشی نظام از طریق بیثباتی و شورش داخلی و سپس تجزیه کشور حساب کرده بود، گروهکهای تجزیهطلب قومی-مذهبی و برانداز بودند. اما مواجه شدن این طرح خبیثانه و احمقانه با صف محکم اتحاد و انسجام ملی و شکست سریع تهاجم نظامی دشمن، مهلت ورود این گروهکها را برای اقدامات تروریستی مسلحانه فراهم نکرد و با وجود آمادگی برای پادویی صهیونیستها و دریافت دستورات عملیاتی، بلاتکلیف مانده بودند. تا اینکه صهیونیستها با ارزیابی نتایج حمله شکست خورده خود که اتحاد و انسجام مردم ما را از جمله اصلیترین عوامل شکست فضاحتبارشان یافتند، این بار برای جبران، کشاندن کشور به هرج و مرج و ناامنی را زمینه و ضرورتی برای موفقیت خود محسوب کرده و به موازات رجزخوانی و تهدید کشورمان برای حمله مجدد، اشرار و گروهکهای معاند و تجزیهطلب را به مزدوری و پادویی فراخواندهاند.
وقایع امنیتی هفتههای اخیر در شرق کشورمان با رد پای آشکار و لو رفته گروهکهای تروریستی-تکفیری و تجزیهطلب دارای سابقه شرارت و شناسنامه و مزدوری برای سرویسهای جاسوسی، گویای پاسخ مثبت این گروهکها به طرح شیطانی و خباثت آمیز صهیونیستهای جنایتکار میباشد. این گروهکها که عمدتاً با انشعابهای ناشی از اختلافات یا طمع ثروت و قدرت، خاستگاهی تکفیری داشته و از دل القاعده زاییده شده و با خوانش قومیتی، تفکر تکفیری را با قومیت گرایی بلوچی پیوند زدهاند، برای بقای خود منابع مالی را از سه طریق تأمین میکنند.
۱- قاچاق مواد مخدر، سلاح و کالا؛ ۲- گروگانگیری و آدمربایی و۳- همکاری با سرویسهای جاسوسی کشورهای بیگانه.
در این بین سرویسهای کشورهای منطقه نیز با دلالی بر روی این گروهکها، واسطه سرویسهای کشورهای فرامنطقهای شده و اتصال آنان با این گروهکها را برقرار و از آنان به عنوان برگههای بازی قدرت استفاده ابزاری میکنند. کما اینکه در گذشته اسلاف تکفیری همین گروهکها، برگه بازی امریکا و انگلیس در فرسایش قدرت روسیه در دوران اشغال افغانستان بودهاند و الان هم بنا به نیازشان در جنگها و عملیات نیابتی از آنان استفاده میکنند. نشانگانی که سازماندهی و بسیج این گروهکها توسط موساد و مزدوری را زیر پرچم سلفیگری و تجزیهطلبی آشکار میسازد عبارتاند از:
۱- تشدید و توسعه یکباره عملیات تروریستی و ضد امنیتی از چابهار تا مشهد مقدس. ۲- تغییر اهداف از کمینهای جادهای و حمله به مراکز سپاه و انتظامی به حمله علیه مراکز پدافندی و ترور فرماندهان این مراکز. ۳- ورود همزمان چندین گروهک شرور تروریستی با سازماندهی و تقسیم کار ضد امنیتی.
خوشبختانه با آمادگی نیروهای نظامی و امنیتی، این گروهکها به شدت زیر ضربه رفته و در کمتر از ۱۰ روز حدود ۲۰ نفرشان به درک واصل شده و چندین نفر نیز دستگیر شدهاند. حال آنکه در این تیمهای تروریستی زبدهترین عناصر به لحاظ جسمی و روحی انتخاب شده و به تعبیر خودشان از عناصر انغماسی استفاده شده بود که دارای ظرفیت و استعداد عملیات ویژه برای ترور، خرابکاری و ربایش میباشند. حتی برای موج اول حملات، از عناصر انتحاری غیر ایرانی هم در سازماندهی تیمهای ترور استفاده شده بود.
چنین پدیدهای گرچه خسارتهایی مثل شهادت مظلومانه تعدادی از مدافعان امنیت را رقم زده، فرصتی برای درهم پیچیدن طومار مزدوری وطن فروشان و کاسبان تکفیری و زمینه شناخت ماهیت واقعی اشرار جنایتکار را نیز فراهم آورده است.
اقدامات کثیف این گروهکها در این مقطع به نفع دشمن صهیونیستی و گذراست. اما تداوم آن، ضربه به امنیت در شرق کشور و اختلال در روند پیشرفت و عمران کشور محسوب میشود.
در سطحی دیگر، گرایش این گروهکها به تجزیهطلبی و پیوند آنان با گروههای مسلح قومیتی همسو، چالشی برای امنیت و وحدت سرزمینی است که تهدیدی مشترک برای ایران و کشورهای همسایه به ویژه پاکستان نیز به حساب میآید.
از این رو، حماقت و خباثت اشرار و گروهکهای تجزیهطلب که زمینه رسوایی آنان در بین مردم، به ویژه قوم وطن دوست بلوچ و افشای ماهیت خطرناک و نیابتی آنان برای دولتمردان پاکستانی را فراهم آورده، شرایط مواجهه و نابودی این شجره خبیثه را هم بیش از هر زمان دیگر آماده و مهیا کرده است، لذا نباید دور عملیات امنیتی برخورد با آنان کند شود.
طاهر جمشیدزاده
در سال۱۹۶۸میلادی، از نظریه های جابجایی قاره ها و گسترش بستر اقیانوس ها، نظریه کامل تری به نام زمین ساخت ورقه ای(تکتونیک ورقه ای) ارائه شد. این تئوری چنان جامع است که بیشتر فرایندهای زمین شناسی را به کمک آن می توان تغییر داد. بر اساس نظریه زمین ساخت ورقه ای، سنگ کره”لیتوسفر” خارجی و جامد شامل هفت ورقه بزرگ و تعدادی ورقه کوچک تر است. در این میان، بزرگ ترین ورقه را ورقه اقیانوس آرام تشکیل می دهد که در همه جا از آب پوشیده شده است. بقیه ورقه های بزرگ، قسمت هایی از خشکی و دریا را با هم شامل می شوند. به این ترتیب، دیگر نمی توان به نظریه قدیمی جابجا شدن قاره ها به تنهایی فکر کرد، بلکه باید گفت که بستر اقیانوس نیز همراه قاره ها در حرکت است. در سپهرسیاست نظام بین الملل معاهده ای که در سال۲۰۱۵به برجام موسوم شد، شبیه نظریه قدیمی جابجا شدن قاره ها نمی تواند با خارج شدن یکجانبه ایالات متحده آمریکا، به آن برای فعال شدن اسنپ بک استناد کرد چرا که یکی از طرف های اصلی از معاهده خارج شده و تروئیکای اروپایی”فرانسه، آلمان و انگلیس”، به تنهایی قدرت ابزار فعال شدن این مکانیسم خودکار را که پس از خروج آمریکا، منفعل بوده اند، دارا نیستند.
در بازه ای که تنها ۳۰ روز برای پیدا کردن راه حلی دیپلماتیک باقی مانده است، آینده پرونده هسته ای در نقطه ای حساس و تعیین کننده قرار گرفته است. فعال سازی اسنپ بک از سوی تروئیکا نه تنها سایه بازگشت خودکار تحریم های سازمان ملل متحد را چون شمشیر داموکلس بر سر ایران پهن کرده و گسترانده است که دیپلماسی هسته ای را نیز چون عناصر تشکیل دهنده اتم، نوترون و پروتون در آستانه واپاشی قرار داده است. در واقع قطعنامه۲۲۳۱شورای امنیت سازمان ملل متحد که منتهی به برنامه جامع اقدام مشترک-برجام-شد، ژرف و عمیق ترین ساز و کارهای نظارت و ضمانت اجرای توافق را در خود گنجانده بود. ولی اکنون همان ساز و کار با دیسیپلین در حال بدل شدن به ابزاری برای مرگ توافقی است که در برهه و زمانی مهمترین توافق قرن و نقطه اتکا و قوت جامعه بین الملل در کاهش چالش های خاورمیانه قلمداد می شد. باید اذعان کرد که پرونده هسته ای ایران بیش از هر زمان دیگری در نقطه داغ خویش و به موضوع کلیدی غنی سازی اورانیوم گره خورده است و این همان مؤلفه و آیتمی است که سالیان متمادی است در کانون نگرانی های غرب خودنمایی کرده و به ابزار اصلی رایزنی دیپلمات های ایرانی در مذاکرات است. یکی از نکات شاخص و کلیدی که رابرت آینهورن دیپلمات کارکشته آمریکایی و از طرفداران سیاست های هسته ای در دولت دموکرات باراک اوباما، بارها و بارها بر آن تأکید کرده است، این است که تاکتیک غنی سازی صفر-که برخی در واشنگتن بر آن تأکید و اصرار دارند، از همان ابتدا غیرواقعی و غیرقابل اجرا بود. به بیان ساده، حذف کامل توان غنی سازی برای کشوری که میلیاردها دلار هزینه زیرساخت کرده و آن را به سمبل استقلال ملی بدل کرده، توهمی بیش نیست. چرا که ایران کشوری مثل لیبی نیست که همه سانتریفیوژهای خود را جمع کرده و برچیند و به کشوری صرفا مصرف کننده صرف بدل شود. تحلیل و آنالیز ایران مبنی بر حق غنی سازی در ماده چهارNPT به رسمیت شناخته شده است و ایران این مسئله شاخص را حق ذاتی خویش قلمداد می کند و محروم سازی کامل، نقض آشکار این حق مسلم ایران است. تهران طی دو دهه گذشته هزینه های سیاسی، اقتصادی و حتی امنیتی سنگینی پرداخته است تا بتواند این خواسته و ظرفیت خود را تثبیت کند. بنابراین پذیرش توافقی که در آن هیچ سطحی از غنی سازی در آن پابرجا و باقی نماند، برای هیچ دولت ایران قابل دفاع و پذیرش نخواهد بود. اگر همچنان غرب و خاصه ایالات متحده بر رؤیای غنی سازی صفر اصرار کند، هیچ توافقی پایدار نخواهد بود و چالش جدی اینجاست که غرب به دنبال تضمینی است که ایران هرگز به سمت سلاح هسته ای نرود و متقابلا ایران نیز به دنبال تضمینی است که ظرفیت و توان هسته ای غیرنظامی اش به عنوان حق مشروع به رسمیت شناخته شده و باقی بماند. اگر این دو مؤلفه بتواند در چارچوب یک برنامه محدود اما شفاف به هم رسیده و تلاقی پیدا کنند، مسیر دیپلماسی باز خواهد ماند.
در یادداشت «سقوط آزاد یک امپراتوری: از جنگ داخلی تا فروپاشی اقتصادی» («شرق»، ۴ شهریور ۱۴۰۴)، به تجربه حکومت مأمون اشاره شد. جنگهای داخلی و اختلافهای درون حکومت، شیوه حکومتداری و سیاستهای نادرست مالی و پولی و گستره فساد حکومتی موجب گرانی و تورم، بیکاری، شکاف بزرگ طبقاتی و فقر شدید شده بود؛ سطح رفاه مردم افول کرده و فشار اقتصادی شدیدی بر کشور حاکم شده بود. این امر به تشدید نارضایتی و شورشهای متعدد نیز انجامیده و قدرت مرکزی را تضعیف کرده بود. امام رضا(ع) در این دوره زمانی زندگی میکرد. ایشان هنگامی که در مدینه بودند و شاهد زندگی سخت مردم و شدت فقر آنان بودند، در زمانبندی توزیع درآمد اوقافی که در دست داشتند، تجدیدنظر کرده و درآمد و منافع اوقاف را در آن دوره، روزانه میان نیازمندان توزیع میکردند. این در حالی است که معمولا این درآمدها روزانه توزیع نمیشد. بنا بر گزارش برخی مقامات سازمان اوقاف و امور خیریه، ایران با ۲۱۲ هزار موقوفه، رتبه اول وقف در جهان را دارد (ایرنا، ۶ شهریور ۱۴۰۴). هرچند این اوقاف به اشکال مختلف در خدمت جامعه است، اما با مدیریت کارآمد و هدفگذاری توسعهای کشور و تغییر برخی سیاستها به تبعیت از رفتار امام رضا، سازمان اوقاف میتواند در راستای کاهش آلام مردم گام مؤثرتری بردارد.
هنگامی که امام به اجبار به مرو رفتند، پیشنهادهایی برای بهبود شرایط به مأمون دادند. یکی از آنها، اصلاح نظام مالیاتی در دو زمینه حوزه فعالیتها و نرخها برای مؤدیان مالیاتی و دوم، هزینهکرد آن بوده است. امام با توجه به شرایط، بر اجحافنکردن به تولیدکنندگان در اخذ مالیات سخن گفته است. این امر برای امروز ما نیز مفید است.همچنین از توصیههای امام رضا به حکومت وقت، مبارزه با فساد و تأکید بر لزوم بهکارگیری کارگزاران امین، معتمد و درستکار بود. ضرورت تغییر رویکرد حکومت نیز مورد توجه حضرت بوده است. ایشان محور سیاستهای عمومی را مردم و نه خواص بیان میکند. تنها در این صورت است که رضایت عمومی حاصل میشود. درواقع به زبان امروزی، سیاستگذاریهای ارزی، تعیین نرخهای تعرفه، دامنه واردات کالاهای مجاز، تخصیص منابع بودجهای و... همه باید براساس رشد اقتصادی عدالتمحور باشد که در نهایت منجر به بهبود رفاه عمومی شود. از علل مهم شرایط سخت اقتصادی، جهتگیری سیاستها به نفع اقلیت خاص و رانتخوار است. ازجمله توصیههای حضرت، حمایت از کشاورزان بود. کشاورزان در آن ساختار اقتصادی، مهمترین بخش مولد اقتصادی بودند. به زبان امروز، تأکید حضرت بر سیاستگذاری در راستای حمایت از تولیدکننده است. این نگاه، کشاورزی را در آن زمان مهم میدانست. رونق اقتصادی در گرو حمایت و توجه به بخش مولد جامعه است. هر دولتی باید به تولیدکنندگان توجه ویژه داشته باشد. تولیدکنندگان اعم از کشاورز و صنعتگر باید انگیزه برای تولید و فعالیت بیشتر داشته باشند؛ در غیر این صورت، اقتصاد از مدار ثبات خارج خواهد شد. نباید به جای بخش تولید، به رانتخواران و دلالان توجه خاص داشت.
امام در روایتی، ویژگیهای اسلام را به اختصار برای مأمون بیان کرده است. ازجمله نکات بسیار مهم، برائتجستن حکومت از برخی از کارهای حکومتهای پیشین است: یکی، توزیع ناعادلانه منابع عمومی در اختیار اقلیت ممتاز و در راستای تحکیم این قشر است. این رویکرد موجب تعمیق شکاف طبقاتی و دارای پیامدهای گسترده و نارضایتی شدید عمومی خواهد شد. دومین چیزی که باید هر حکومتی از آن برائت جوید، اعطای مسئولیتها نه براساس کاردانی و تقوا، بلکه براساس خویشاوندی بود. مفهوم برائت، صرفا انجامندادن نیست، بلکه اعلام بیزاری است؛ و طبیعی است که یک نظام سیاسی هنگامی به این دو اصل وفادار است که منابع در راستای مصالح عمومی هزینه شده و شایستهسالاری بر آن حاکم باشد. تقسیم خودی و غیرخودی ناقض این رویکرد است.
میتوان براساس سیره و توصیههای حضرت رضا(ع):
• بازنگری در مدیریت اوقاف در راستای تجهیز و تخصیص منابع به قصد بهبود عملکرد در مسیر توسعه کشور
• جهتگیری نظام مالیاتی در راستای انگیزهبخشی به بخش مولد اقتصادی و ایجاد محدودیت برای فعالیت دلالی مضر
• اتخاذ رویکرد شایستهسالاری با برداشتن موانع برای ورود نخبگان
• طراحی نظام مالی در راستای منافع عمومی و دوری از توزیع براساس منافع اقلیت ممتاز را پیشنهاد داد.
محمد بهبودی نیا
سیدمحسن دهنوی
ایران، ونزوئلا و روسیه سه کشور نفتی دنیا هستند که در بلوک غرب تعریف نشدهاند و تحت تحریم نفتی آمریکا و متحدانش قرار دارند. طبق گزارش شرکت Bp ونزوئلا با داشتن 303 میلیارد بشکه ذخایر نفت، بزرگترین دارنده نفت دنیاست. ایران و روسیه نیز به ترتیب با حجم ذخایر 158 و 108 میلیارد بشکه، در جایگاه چهارم و ششم در بین کشورهای دارنده نفت دنیا قرار دارند. در ماه گذشته میلادی، تولید نفت سه کشور ایران، ونزوئلا و روسیه به ترتیب 3.6، 1 و 9.9 میلیون بشکه در روز بوده که مجموعا رقمی معادل 14.5 میلیون بشکه است. در صورت نبود محدودیتهای تحریمی، با رساندن تولید نفت این سه کشور به پیک تولید خود، آنها میتوانند مجموعا 17 میلیون بشکه در روز نفت تولید کنند؛ رقمی معادل 17 درصد از عرضه نفت در دنیا. در 20 سال گذشته تاکنون، تولید نفت آمریکا با انقلاب نفت شیل، بیش از 8 میلیون بشکه در روز افزایش یافته و اکنون این کشور در 7 سال متوالی بزرگترین تولیدکننده نفت دنیاست. طبیعتاً سیاست اصلی آمریکا، جایگزینی نفت خود بهجای نفت این سه کشور در بازار جهانی است؛ اقدامی که با اعمال تحریمهای نفتی آن را دنبال میکرد تا هم منافع اقتصادی خود را حداکثر کند و هم این سه کشور بهاصطلاح متخاصم را تضعیف.
چین در حال تأمین مالی کشورهای تحریمی با خرید نفت!
اما نکته مهم، ارتباط این سه کشور نفتی با تأمین انرژی چین بهعنوان اصلیترین رقیب و دشمن آمریکاست. در حال حاضر هیچ اولویتی بالاتر از مهار چین برای ایالات متحده وجود ندارد و تحریم نفتی ایران، ونزوئلا و روسیه نیز بخشی از پازل ضربه به چین از طریق بستن شریانهای تأمین انرژی این کشور است. تحریمهای نفتی آمریکا علیه ایران از سال 2012 آغاز شد؛ در دوره کوتاه برجام از سال 2016 تا اواسط سال 2018 به حالت تعلیق درآمد و پس از خروج آمریکا از برجام، وارد فاز جدیدی به نام سیاست فشار حداکثری در دوره ریاست جمهوری ترامپ شد. تحریمهای نفتی آمریکا علیه ونزوئلا نیز از سال 2019 و در دولت اول ترامپ آغاز شد. در دولت بایدن، در ژانویه سال 2023، شرکت آمریکایی شورون مجوزی برای خرید نفت از ونزوئلا دریافت کرد. سپس در اکتبر سال 2023 یک توافق موقت 6 ماهه بین بایدن و مادورو برای تعلیق تحریمهای نفتی آمریکا به امضا رسید که البته تمدید نشد و درآوریل 2024 پایان یافت و مجدداً تحریمهای نفتی بازگشت. در دولت دوم ترامپ نیز آمریکا مجوز فعالیت شرکت شورون در ونزوئلا را باطل کرده و خرید نفت از این کشور را متوقف کرد. تحریمهای نفتی غرب علیه روسیه نیز بهصورت رسمی، بعد از آغاز جنگ اوکراین و در دسامبر سال 2022 و توسط اتحادیه اروپا آغاز شد و تاکنون 18 بسته تحریمی علیه صادرات نفت روسیه اعمال شده است. البته آمریکا نیز پیش از دسامبر 2022 بهصورت مجزا در حال تحریم شبکه فروش و تسویه ارز نفتی روسیه بوده است. اما نکته مهم اینجاست که در دور زدن تحریمهای نفتی هر سه از این کشورها، ردپای چین کاملاً مشهود است. به بیان دیگر در حال حاضر چین خریدار اصلی نفت ایران، روسیه و ونزوئلاست و با این اقدام، مانع اثرگذاری تحریمهای آمریکا و متحدانش شده و از طرفی این کشورها را در تقابل با آمریکا تأمین مالی کرده است. در ادامه با استناد به آمار مؤسسه کپلر به نقش چین در خنثیسازی تحریمهای نفتی آمریکا علیه این سه کشور میپردازیم؛ موضوعی که بهخصوص بعد از وقوع جنگ اوکراین و تسریع گذار دنیا به نظم جدید، تشدید هم شده و چینیها در تحولات پرسرعت دنیا از سال 2022 تاکنون، خرید نفت از ایران، ونزوئلا و روسیه را افزایش دادهاند (برخلاف تصورات اشتباه که این سه کشور را رقیب یکدیگر در بازار نفت چین میدانند.)
توجه کنید که آمار ارائهشده در تصاویر این گزارش مستند به آمار مؤسسه ردیابی نفتکشها کپلر بوده و برای سال 2025 نیز آمار 6 یا 7 ماهه ابتدای سال مدنظر قرار گرفته است.
2 میلیون بشکه نفت روسی به چین صادر میشود
تصویر شماره یک، سهم چین از کل صادرات نفت روسیه را نشان میدهد. هماکنون چینیها خریدار 44.6 درصد از نفت صادراتی روسها هستند و در دو سال 2024 و 2025 تقریباً روزانه 2 میلیون بشکه از نفت روسیه از مسیر دریا و خط لوله به چین صادر شده که این رقم 400 هزار بشکه بیشتر از قبل از وقوع جنگ اوکراین است. البته بعد از جنگ اوکراین، افزایش خرید نفت روسیه توسط هند به میزان 1.6 میلیون بشکه در روز افزایش یافت. اما اکنون بعد از اعمال تعرفه مازاد 25 درصدی ترامپ بر هند، دوباره جریان صادرات نفت اورال روسیه از هند به سمت چین چرخش کرده است.
چین تنها خریدار نفت ایران در تحریم
طبق تصویر شماره 2، میزان صادرات نفت ایران به چین از سال 2020 تا 2025 به میزان بیش از 1.2 میلیون بشکه در روز افزایش یافته است. اکنون چینیها تنها خریدار نفت ایران هستند که نفت کشور ما را با وجود انواع ریسکهای تحریمی خریداری میکنند. نکته جالب اینکه در دوره دوم ترامپ و با وجود بازگشت سیاست «فشار حداکثری» برای به صفر رساندن صادرات نفت ایران، تاکنون رقم صادرات نفت کشور تنها 80 هزار بشکه کاهش یافته که این موضوع نیز تحتتأثیر تحولات بازار نفت، موضوعی طبیعی است و تاکنون میتوان مدعی شد که فشار حداکثری با کمک چینیها خنثی شده است.
400 هزار بشکه نفت کاراکاس در بازار چین
طبق تصویر شماره 3، سهم چین از خرید نفت ونزوئلا در سال 2018 یعنی یک سال قبل از آغاز تحریمهای نفتی آمریکا، 24.2 درصد بود، اما این رقم در سال 2022 و اوج تحریمهای نفتی به 68.8 درصد رسید. در واقع با کمک چین، درآمدهای نفتی ونزوئلا احیا شد و با همکاری ایران نیز تولید نفت این کشور از کمتر از 500 هزار بشکه در روز، اکنون به بالای یک میلیون بشکه در روز افزایش یافته، در نتیجه دولت آمریکا با مشاهده کماثرشدن تحریمهای نفتی، خودش نیز اقدام به خرید نفت ونزوئلا کرد و در سال 2025 طبق آمار مؤسسه کپلر، ایالات متحده 22.4 درصد از صادرات نفت ونزوئلا سهم دارد. البته همچنان چین با سهمی نزدیک به 56 درصدی، بزرگترین خریدار نفت ونزوئلا محسوب میشود که ارز موردنیاز این کشور را تأمین میکند، در نتیجه از موعد آغاز تحریمهای آمریکا علیه ونزوئلا، سهم چین از صادرات نفت این کشور بین 2.3 تا 2.8 برابر جهش یافته و چینیها روزانه بیش از 400 هزار بشکه نفت ونزوئلا را خریداری میکنند که نشان میدهد پکن خواهان تقویت اقتصادی ونزوئلا برای مقابله با سیاستهای آمریکاست.
33 درصد از بازار نفت چین در اختیار کشورهای تحریمی
در تصویر شماره 4، سهم نفت کشورهای تحریمشده از کل واردات نفت چین آورده شده است. طبق آمار مؤسسه کپلر، قبل از وقوع جنگ اوکراین 21.8 درصد از نفت وارداتی چین از سه کشور ایران، ونزوئلا و روسیه بود که این سهم در سال 2024 به 33.6 درصد رسید و 11.8 درصد افزایش یافت. البته سهم نفتهای تحریمی از خرید چین در سال 2025 حدود 2 درصد کاهش یافت که این موضوع را میتوان ناشی از تردید چین در خرید نفت روسیه با وجود احتمال توافق پوتین و ترامپ و همچنین اختلالات تحریمهای نفتی اعمالشده ذیل فشار حداکثری بر انتقال نفت ایران به بازار چین دانست.
در تصویر شماره 5، تغییرات میزان واردات نفت توسط چین از کشورهای مختلف آورده شده است. طبق این تصویر، بعد از جنگ اوکراین، صادرات نفت ایران، روسیه و ونزوئلا به ترتیب 830، 378 و 35 هزار بشکه به چین و مجموعاً یک میلیون و 243 هزار بشکه در روز افزایش یافته است. نکته جالب اینکه افزایش صادرات نفت کشورهای تحریمی با کاهش خرید نفت چین از آمریکا و متحدانش همچون عربستان، انگلیس، نروژ و... همراه بوده است.
لزوم اهرم کردن نفت در همکاریهای راهبردی با چین
بهطورکلی، تغییر رفتار چین در تعیین سهم کشورها از بازار نفت خود با دو هدف صورتگرفته است؛ اولاً با وجود تشدید تنش بین این کشور و آمریکا، تأمین امنیت انرژی چین یکی از اصلیترین اولویتهای این کشور است که طبیعتاً این امنیت با خرید نفت از بلوک مقابل آمریکا از جمله کشورهای ایران، ونزوئلا و روسیه تأمین میشود نه کشورهای همسو با آمریکا. ثانیاً خرید نفت از کشورهای تحریمشده توسط آمریکا، منابع مالی مناسبی از سمت چین به آنها تزریق میکند که بتوانند با قدرت بیشتری به مقابله با آمریکا بپردازند و درنتیجه چین بهجای تقابل مستقیم با آمریکا به پشتیبانی از این کشورها میپردازد. بنابراین حال که منافع چین و ایران تحتتأثیر تحولات جهانی با یکدیگر همسو شده (و البته پیشتر نیز همسو بوده)، با توجه به پیوند نفتی دو کشور، ایران میتواند از اهرم نفت برای دریافت فاینانس از چین جهت تأمین مالی پروژههای کریدوری مشترک دو کشور در ایران استفاده کند، همچنین تأمین کالای اساسی و تسویه ارزی بر مبنای پولهای ملی ریال و یوآن از دیگر محورهای همکاری راهبردی این دو کشور است. زمینه دیگر همکاری نیز به توسعه انرژیهای سبز از جمله انرژی خورشیدی مربوط میشود که در این حوزه چینیها تحت تحریم آمریکا قرار گرفته و به کمک ایران نیاز دارند و از طرفی ایران نیز برای رفع ناترازی انرژی خود به انرژی سبز چین نیازمند است. درمجموع موارد قابلتعریف برای همکاری راهبردی ایران و چین بسیار است که پرداختن به آن نیازمند گزارش مجزایی است ولی آنچه بستر این همکاریها را شکل میدهد تجارت نفتی دو کشور است که فعلاً تحتتأثیر دشمن مشترک یعنی آمریکا در فضایی ایمن در حال انجام است.
علی کاکادزفولی
رئیسجمهور مقتدر، پیش از آنکه در سیاست به پیروزیهای ملموس برسد، در قلمرو «تصویر» پیروز میشود؛ یعنی در ذهن مردم و نخبگان صحنهای از خود میآفریند که هم اعتماد میآورد، هم اقتدار. این تصویر، محصول روابط عمومی پرزرقوبرق یا چند حرکت نمایشی نیست، برآیند همافزایی 3 چیز است: اول، ثبات در اصول و زبان سیاسی؛ دوم، توان ساماندهی و اجرا و سوم، نشانهگذاریهای نمادین سنجیده در داخل و خارج. تصویر مطلوب رئیسجمهور باید به گونهای باشد که در داخل، او را ادامه منطقی قانون اساسی و نهادهای ملی نشان دهد و در خارج، نمایندهای قابل محاسبه و عزتمند از قدرت ایران. در یادداشت پیش رو به اختصار اجزای این تصویر و نیز «نبایدها» شرح داده میشود. گفتنی است مخاطب این متن نه فقط رئیسجمهور حاضر، بلکه روسای جمهور پیشین ایران که در حال حاضر کنشگری سیاسی دارند و روسای جمهور آینده نیز هستند.
***
* رئیسجمهور چگونه اعتماد ملی را جلب میکند؟
اولین مولفه، ادبیات منسجم و هویتبخش است. رئیسجمهور باید دالهای مرکزی گفتمان نظام سیاسی را که در چارچوب کلی آن انتخاب شده، در گفتار روزمرهاش تثبیت کند. ثبات واژگانی و مفهومی، 2 اثر دارد؛ مردم در داخل احساس میکنند با فردی مواجهند که نقشه ذهنی دارد و کنشگران خارجی نیز میفهمند با تصمیمگیر قابل پیشبینی طرفند. هر تغییر بیان او باید توضیح اقناعی داشته باشد، نه محصول موج خبری.
مولفه دوم، اقتدار اجرایی محسوس است. مردم قدرت را در کیفیت خدمات میبینند؛ ثبات بازار، نظم در دولت الکترونیک، پیگیری پروژهها با زمانبندی شفاف و پاسخگویی منظم. تصویر مقتدر از جنس «نتیجه» است؛ اگر قرار مشخصی در بازه زمانی مشخصی گذاشته میشود، گزارش باید به وقت و روشن منتشر شود، با ذکر آنچه شد و آنچه نشد و چرایی آن.
سومین مولفه، معماری درست ساختار و انسجام کابینه است. کابینه مقتدر یک صدا دارد. سخنگو واقعاً سخنگوست، وزرا در رسانهها با خطوط مشترک حرف میزنند و اختلافات در سازوکار داخلی حل میشود. انتخاب مدیران باید با معیارهای حرفهای و امنیت ملی همسو باشد؛ تصویر رئیسجمهور، بازتاب تیم اوست.
مولفه چهارم هم آداب حضور و نشانهگذاری اجتماعی است؛ سادگی، انضباط، وقتشناسی، سفرهای میدانی هدفمند و بیحاشیه و ارتباط مستقیم و محترمانه با منتقدان. رئیسجمهور مقتدر در برابر حاشیهها کمحرف اما دقیق است، از شوهای عاطفی بیدوام پرهیز میکند و به جای آن، با یک حرکت هدفمند معنا تولید میکند.
* رئیسجمهور چگونه برای خارج از مرزها تصویر اقتدار میآفریند؟
دیپلماسی قدرت، نه دیپلماسی نیاز: رئیسجمهور باید روشن کند مذاکره ابزار پیشبرد منافع است، نه ابراز استیصال. معادله پیام باید چنین باشد: «ما آماده گفتوگوی محترمانهایم اما محاسبه هزینه / فایدهمان روشن، خط قرمزهایمان معلوم و گزینههای جایگزینمان فعال است».
ثبات در پیام و قاببندی صحیح: در عرصه بینالملل، تناقضهای کوچک، معناهای بزرگ میسازد. اگر در سخنرانی از ظرفیتهای منطقهای و پیوندهای همسایگی و منطقهای میگویید، عمل شما در قراردادها و سفرهای کاری باید همین را تأیید کند. تصویر قدرتمند زمانی شکل میگیرد که دیگران «پیشبینیپذیری عزتمند» ببینند.
دیپلماسی اقتصادی زمینگیرنشده: اعلام برنامههای بزرگ بدون پیوست اجرا، تصویر را فرسوده میکند. رئیسجمهور باید چند پروژه پیشران محدود اما ملموس را به عنوان «نمادهای همکاری با جهان» حداقل در بعد رسانهای فعال کند؛ کریدور، انرژی، فناوری پیشران و مالیسازی تجارت منطقهای. اعلانهای دقیق، قراردادهای قابل پیگیری و گزارشهای دورهای، پیام قدرت میدهد.
تعادل در صحنهپردازی: عکس و لبخند و سخنرانی، اگر بیتناسب با موقعیت باشد، نشانه ضعف تلقی میشود. اقتدار، بیشتر در «چه نگفتن» و «کجا حاضر نشدن» نیز شناخته میشود. انتخاب صحنه، نشستن، ایستادن، ترتیب دیدارها، حتی واژههای آغاز و پایان، باید حسابشده باشد.
* سرمایه نمادین رئیسجمهور را چگونه نباید سوزاند؟
روایت متناقض نسازید: اینگونه نباشد که امروز از خطوط قرمز بگویید و فردا با ادبیات عذرخواهانه همان خطوط را مبهم کنید. تناقضها سرمایه نمادین را میفرساید.
از دوگانهسازی ملت/ حکومت پرهیز کنید: رئیسجمهور حلقه وصل است، نه قطببندیکننده. گفتار القاکننده «من در برابر بقیه نظام» یا «من و مردم در برابر نهادهای قانونی» حتی اگر محبوبیت کوتاهمدت بیاورد، اقتدار پایدار نمیسازد.
به سیاست خارجی «نمایشی» تن ندهید: ملاقاتهای بیحاصل، وعدههای بدون پیگیری یا زبان بیش از حد ملایم در برابر فشار، بهسرعت به نماد ضعف بدل میشود. عزت در صبر فعال، پروندههای دقیق و نتیجههای قابل اندازهگیری است.
ظرفیتهای داخلی را تحقیر نکنید: تصویر قوی، روی توان درونزا میایستد و بعد درها را روی تعامل میگشاید؛ وارونهسازی این نسبت، پیام نیاز و استیصال میدهد.
حاشیه نسازید و حاشیه را مرکز نکنید: واکنشهای احساسی به نقدها، شوخیهای بیموقع، تعارفهای رسانهای یا ناپختگی در شبکههای اجتماعی، سرمایه اقتدار را میسوزاند.
وعدههای کلان بیپیوست ندهید: برنامه بدون زمانبندی و سنجه، «حرف خوب» است نه «قدرت». هر وعده باید مالک مشخص، بودجه، مرحلهبندی و شاخص داشته باشد.
* الگوی «تصویر ضعیف» چگونه شکل میگیرد؟
گاه رئیسجمهور با نیتهای خیرخواهانه و ادبیات نرم وارد میشود اما بتدریج تصویری ضعیف از خود میسازد. این ضعف معمولاً نه از کمبود هوش یا حسننیت، بلکه از ترکیب چند خطای راهبردی زیر ناشی میشود.
نبود «نقشه بیانی» و تکیه بر بداهه: رئیسجمهور در موضوعات کلیدی به جای چارچوب، با جملات کلی و متغیر سخن میگوید. امروز امنیت ملی را «اصل» مینامد و فردا در مقام توضیح، آن را مشروط به ملاحظات کوتاهمدت میکند. این نوسان، در داخل حس نگرانی ایجاد کرده و به خارج سیگنال تردید میفرستد.
مصالحهجویی نامتوازن: تلاش برای راضی نگه داشتن همزمان همه مخاطبان (از هجمهگران خارجی تا تندترین منتقدان داخلی) به ادبیاتی میانجامد که نه پیام عزت ملت میدهد و نه به طرف مقابل خط روشنی منتقل میکند. نتیجه، درک «عدم تصمیم» است.
روایتسازی مشتت: انتخابهای انسانی نه بر اساس راهبرد مشترک، بلکه بر پایه مصلحتهای مقطعی یا پیامهای رسانهای انجام میشود. سخنگو چیز دیگری میگوید، وزیر چیز دیگر و رئیسدفتر روایت سومی میسازد. در این وضعیت، حتی کارهای خوب هم دیده نمیشود، چون به جای یک تصویر منسجم، موزاییکهایی پراکنده دیده میشود.
نمایشگرایی در دیپلماسی: سفرهای پرتعداد اما کمدستاورد، عکسهای زیاد اما بیقرارداد مشخص و سخنرانیهای پرتعامل اما بیاثر، در افکار عمومی خارجی به «مصرف داخلی» ترجمه میشود و در داخل هم به «خالی بودن دست». در چنین حالتی، هر تأخیر در نتیجه، به فرسایش تصویر میانجامد.
اقتصاد گفتاری: اعلام سیاستهای اقتصادی بدون پشتوانه نهادی (مثلاً وعده مهار تورم با جملات انگیزشی یا ارجاع همه مشکلات به فضای روانی) اعتماد تولید نمیکند. مردم از رئیسجمهور مقتدر «برنامه باصاحب» میخواهند؛ چه کسی، با چه منابعی، تا چه زمانی و کجا پاسخگوست.
مواجهه تدافعی با نقد: به جای تبدیل نقد به فرصت بازطراحی، واکنشها احساسی یا شخصی میشود؛ گاهی شوخی، گاهی رنجش، گاهی حمله متقابل. این الگو شأن مقام را کوچک و حواشی را بزرگ میکند.
کاستن از سرمایههای نمادین: تصویر ضعیف وقتی تشدید میشود که رئیسجمهور از ذخایر معنایی جمهوری اسلامی فاصله بگیرد و بهجای همنشینی محترمانه با نیروهای انقلابی، با آنان مرز نمادین بسازد. چنین رفتاری نهتنها انسجام داخلی را میکاهد، بلکه در خارج نیز پیام عدم پشتوانه میدهد.
اولویتگذاری معکوس در تعارضها در بحرانهای ترکیبی: رئیسجمهور باید بداند کجا سخن بگوید، کجا سکوت کند و کجا کار را به متخصص بسپارد. وقتی اولویتها وارونه شود و درباره مسائل فرعی پرحرفی و به مسائل اصلی کمتوجهی شود، حس «بیسکان بودن کشور» شکل میگیرد.
اقتدار تصویر ریاستجمهوری، نه به صورت لحظهای، بلکه با گفتار و رفتار حسابشده بتدریج ساخته میشود. رئیسجمهور مقتدر در داخل، به مردم حس پیشبینیپذیری اخلاقی و اجرایی میدهد و در خارج، طرف مقابل را به محاسبهپذیری وامیدارد. در مقابل، الگوی تصویر ضعیف که گاهی از نیتهای خوب و زبان نرم آغاز میشود، بهسرعت به تناقضهای بیانی، عدم تجانس تیمی، نمایشگرایی خارجی، اقتصاد گفتاری و مرزبندی با سرمایههای نمادین میانجامد. ترمیم این تصویر ممکن است؛ به شرط آنکه رئیسجمهور به جای حضور فراوان و حاصل اندک، به حضور سنجیده و حاصل روشن رو بیاورد و در کانون گفتمان سیاسی ثابتقدم بماند. او باید بداند کمحرفی دقیق از پرحرفی مبهم مؤثرتر است؛ یک قرارداد واقعی از دهها عکس مهمتر و یک گزارش صادقانه از 100 شعار رساتر. چنین است که تصویر رئیسجمهور، نه به فضل دوربینها، بلکه به وزن عمل و عقلانیت، مقتدر میشود