عباس شمسعلی
هنوز چند روزی از قهرمانی مقتدرانه تیم پنج نفره دانشآموزان ایرانی در المپیاد جهانی نجوم و اختر فیزیک (برای دومین سال متوالی و با کسب پنج مدال طلا توسط هر پنج نفر اعضای تیم) نگذشته بود که خبر آمد تیم ملی والیبال جوانان ایران، با اقتدار هرچه تمامتر و با شکست تمام رقبای قدرتمند خود، به عنوان ارزشمند قهرمانی جهان دست یافته است؛ عنوان افتخارآمیزی که یک بار دیگر همان لبخند و شادی برآمده از حس غرور و افتخار را بر لب و قلب مردم کشورمان نشاند.
در روزهای پیش از آن هم خبرهای خوشی از افتخارآفرینی دانشآموزان المپیادی در رشتههای مختلف المپیادهای جهانی به گوش مردم رسیده بود و البته این خبرهای خوش از موفقیتهای ارزشمند جوانان و دانشآموزان کشورمان که در رشتههای مختلف بارها نام و پرچم ایران عزیز را پرافتخارتر از قبل میکنند، رخدادی پر تکرار و نه از روی استثنا و حادثه است. حتی اشاره به بخشی از موفقیتهای این عزیزان در یکی دو ماه گذشته در بالاترین سطح رقابتهای جهانی فهرستی بلند بالا پیش روی ما میگذارد که از جمله میتوان به این موارد اشاره کرد:
کسب چهار مدال برنز توسط تیم ملی ایران در المپیاد جهانی علوم زمین، افتخارآفرینی تیم ملی ایران در دومین المپیاد جهانی هوش مصنوعی با کسب دو مدال نقره و دو مدال برنز، موفقیت تیم ایران در المپیاد جهانی کامپیوتر با کسب یک نشان طلا، دو نشان نقره و یک نشان برنز و کسب جایگاه ممتاز در رقابت با 84 کشور، کسب دو مدال نقره و دو مدال برنز توسط دانشآموزان ایرانی در هشتمین دوره المپیاد جهانی اقتصاد، کسب سه مدال طلا و یک نقره و قرار گرفتن در جایگاه سوم در سیوششمین دوره المپیاد جهانی زیستشناسی،کسب پنج نشان نقره توسط تیم دانشآموزی ایران در المپیاد جهانی فیزیک با رتبه یازدهم در بین 90 کشور شرکتکننده، کسب دو مدال طلا، سه نقره و یک برنز در شصتوششمین المپیاد جهانی ریاضی توسط دانشآموزان کشورمان و قرار گرفتن در جایگاه دوازدهم بین ۱۱۰ کشور با ارتقای هفت پلهای نسبت به دوره قبل، و کسب ۱۳ مدال توسط دانشآموزان ایرانی در نمایشگاه اختراعات آمریکا در همین تابستان اخیر.
سال گذشته نیز ایران توانست با کسب ۱۲ مدال طلای المپیاد جهانی، رتبه سوم مدالی دنیا را کسب کند.
اما در همه این موارد وقتی به صحنه رقابت نگاه میکنیم، با موضوعی غرورآفرین روبهرو میشویم که البته نیاز به تأمل و درس آموزی دارد.
کسب سکوهای برتر جهانی و خوشرنگترین مدالها در المپیادهای علمی جهان توسط تیمهای مختلف ایران، در حالی است که در موارد بسیاری، تیمهای علمی کشورهای پیشرو و پیشرفته از نظر علمی و صنعتی در رقابتهای این چنینی، عرصه را به دانشآموزان مستعد کشورمان واگذار میکنند و بارها پرچم ایران، بالاتر از پرچم کشورهای پیشرفته اروپایی و آمریکایی و آسیای شرقی قرار گرفته است.
همین ماجرا بارها در میادین ورزشی نیز رخ داده است و ورزشکاران و تیمهای ایرانی در عرصه رقابت گوی سبقت را از بسیاری کشورهای مطرح و صاحب نام در این عرصهها ربودهاند.
حال سؤال این است که آیا دانشآموزان و ورزشکاران ایرانی که در این میادین به بالاترین سطح از افتخارات دست پیدا میکنند، از نظر امکانات، تدارکات، هزینه و دیگر ملزومات آماده شدن برای رقابتی سخت و سنگین با رقبای شرکتکننده از پیشرفتهترین و با امکاناتترین کشورها در یک سطح قرار دارند؟
واقعیت آن است که این چنین نیست و با همه تلاشها، تقریباً در همه و یا قریب به اکثریت موارد، امکانات و تدارکات ما همسنگ با رقبا نبوده است و باید گفت آن چیزی که کمبود امکانات و تدارکات استاندارد و همسطح با رقبا را جبران و حتی موفقیتهایی بالاتر از آنها را محقق کرده است، هوش، استعداد و توان علمی در کنار کوه انگیزه و غیرت و باور به اینکه ما با همه کمبودها میتوانیم بالاترین موفقیتها را کسب کنیم، بوده است.
به عبارتی؛ کمبودها، تحریمهای علمی و سطح بالای امکانات رقبای تراز اول نتوانستهاند مانع شکوفایی و افتخارآفرینی جوانان ایرانی شوند.
این درست همان نکته درس آموز و کلید اصلی برای حل مشکلات امروز کشور است که گاه در عرصه رقابت المپیادی دانشآموزان و گاه در میادین جهانی ورزشی عیان شده است و علاوهبر آن، نمونههای متعدد دیگری در عرصههای مختلف اداره کشور نیز پیش روی ماست.
حقیقت آن است که در عرصه اداره و پیشرفت کشور، هرگاه مسئولان، دانشمندان، صنعتگران و اقشار اثرگذار جامعه، - همچون آن دانشآموز المپیادی آمده از شهری دوردست و کم برخوردار، که با کمترین امکانات و تدارکات، اما مجهز به سلاح علم و ایمان و خودباوری و تکیه به خدای قادر، یا مانند آن جوان ورزشکاری که محل تمرین او زمینی خاکی است اما با تمرین و تکیه به توان جسمی و استعداد و توکل بر خدا در مسابقات جهانی پشت قویترین رقبا را به خاک میمالد- پا به میدان تلاش علمی و صنعتی و مدیریتی گذاشتند کشور بالاترین سطح از پیشرفت و موفقیت را به دست آورده است. شاهد آن هم پیشرفتهای عظیم در صنایع نظامی، جهشهای خیرهکننده علمی در رشتههای مختلف پزشکی و صنایع پزشکی، نانوفناوری، هستهای، صنعتی و... است که دشمن را متحیر کرده است. با همین تفکر بوده که ایران با وجود بیش از چهار دهه تحریمهای مختلف، از کشوری وابسته به واردات سیم خاردار در دفاع مقدس، به آنچنان رشدی در صنایع موشکی و هوا و فضا و توانایی ساخت و ارسال ماهوارههای پیشرفته به فضا دست پیدا کرده است که سختترین تحریمها نیز نمیتواند مانع آن شود، و کار به جایی رسید که رزمندگان کشورمان با همان روحیه جهادی دفاع مقدس و البته این بار مجهز به انواع سلاحهای پیشرفته تولید داخل، در جنگ با رژیم صهیونیستی و همه اعوان و انصارش، درس عبرتی تاریخی به دشمن دادند.
یا در همین شرایط تحریم و در بحرانیترین روزهای کرونایی، در کوتاهترین زمان، همپای دانشمندان چند کشور معدود پیشرفته جهان موفق به ساخت چندین نوع واکسن کارآمد، مفید و بیخطر میشود. در این چنین فضا و با چنین روحیه و خودباوری بوده است که کشور از نیاز به ورود پزشکان هندی و بنگلادشی در اول انقلاب به قطب درمان و پزشکی منطقه و صادرکننده ربات جراح و واکسن تبدیل شده است.
پر واضح است که این سطح از خودباوری نیز مدیون تحقق یک باور عینی در بین جوانان ما در عرصههای علمی، ورزشی، صنعتی، نظامی، مدیریتی و... است که ریشه در دمیدن روح «ما میتوانیم» به کالبد جامعه در دوران پس از انقلاب است.
به عنوان مثال در زمینه علمی و المپیادها، باید گفت که مدالهای کسبشده در المپیادهای علمی جهانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به قریب 700 عدد رسیده است و اکنون ایران جزو ۱۰ کشور اول دنیا در المپیادهای مختلف علمی محسوب میشود. این در حالی است که دانشآموزان کشورمان عموماً قبل از انقلاب، جایگاهی در سطح بینالمللی نداشتند و یکی از اصلیترین دلایل آن هم تزریق تفکر وابستگی به غرب و باور نداشتن به تواناییها و استعدادها در میان دانشآموزان بود.
روی متفاوت ماجرا در زمینه پیشرفتها و کسب موفقیتهای کشور در عرصههای مختلف با خودباوری و تکیه به استعدادها و تواناییهای داخل و متوقف نشدن تلاشها به بهانه کمبودها، غلبه نگاه به بیرون و امید بستن به بیگانه، غفلت از تواناییها و نادیده گرفتن استعدادها و توانمندیهای داخلی، و بازگشت به همان تفکر مخرب «ما نمیتوانیم» است.
به واقع هرگاه باور به «ما میتوانیم» و باور به تواناییهای داخل برای عبور از موانع، سرلوحه امور کشور و مدیران عرصههای مختلف قرار گرفت، شاهد انواع توفیقات و پیشرفتهای جهشی بودهایم و هرگاه تفکر «ما نمیتوانیم» و نگاه به خارج و امید به گرهگشایی بیگانه برتری پیدا کرد، سرعت پیشرفت و توفیقات کُند و یا حتی در مواقعی متوقف شد و کشور به انواع آسیبها گرفتار آمد.
نکته مهم اینکه دشمنان این سرزمین هم (گاه حتی بهتر از برخی مدیران و مسئولان داخلی) پی به وجود استعدادها و توانمندیهای ذاتی در این کشور بردهاند و میبینیم برای اینکه مانع اثربخشی این تواناییها و رفع مشکلات و تسریع پیشرفتهای ایران بشوند، به بهانههای مختلف، انواع و اقسام تحریمهای علمی، صنعتی، بازرگانی، نظامی و... را علیه کشورمان اعمال کردهاند و آنجا که تحریمها را نیز مانع و متوقفکننده قطار پیشرفت ایران با تکیه به داخل نمیبینند، از ترور دانشمندان این سرزمین نیز ابا نمیکنند. همزمان نیز با مدیریت ذهن برخی مسئولان و قلم به دستان، تنها راهحل مشکلات کشور را افتادن به پای دشمن یا مذاکرهای که دست کمی از تسلیم ندارد، وانمود میکنند.
رهبر حکیم انقلاب، هفتم مرداد امسال در مراسم بزرگداشت شهدای جنگ تحمیلی اخیر فرمودند: «آنچه مهم است، این است که توجه داشته باشیم که ایران اسلامی بر اساس «دین» و «دانش» بنا شده و به وجود آمده... دین مردم و دانش جوانان ما، توانستهاند در بسیاری از میدانهای مختلف، دشمن را وادار به عقبنشینی کنند... آنچه استکبار جهانی و در رأس آن، آمریکای جنایتکار با آن مخالف است، همین دین شما و دانش شما است؛ با دین شما مخالفند، با این ایمان گسترده مردم مخالفند، با این اتحاد در زیر سایه اسلام و قرآن مخالفند؛ و با دانش شما مخالفند... اینکه جمهوری اسلامی در عرصههای گوناگون علم و دانش - چه دانشهای انسانی، چه دانشهای فنی، چه دانشهای دینی - بتواند سخن نو به میان بیاورد، اینها را ناراحت میکند؛ اینها با این مخالفند. آنچه به عنوان [قضیه] هستهای و غنیسازی و حقوق بشر و امثال این چیزها میگویند، بهانه است؛ اصل قضیّه آن است. و ملّت ایران به توفیق الهی دین خود را و دانش خود را رها نخواهد کرد.»
حال با این توصیفات، انتظار از مسئولان، مدیران و تصمیمگیران کشور این است که با رصد دقیق عرصه و تأمل در سوءنیت دشمن، به دور از همان روحیه و تفکر کمتوجه به توان و استعدادهای گرهگشای داخلی، به اداره امور و حل مشکلات کشور بپردازند. این جریان داخلی، کلید حل مشکلات اقتصادی، معیشتی، ناترازیها و حتی آب خوردن مردم را به انتظار لبخند دشمن پیوند میزند (که یک نمونه از آثار زیانبار آن را این روزها و پس از یک دهه توهم غربگرایان و معطل کردن کشور به پای وعدههای غرب شاهد هستیم). مسئولان کشور باید با اصل قرار دادن روحیه جهادی و اعتقاد به خودباوری، قطع امید از دشمن و تکیه به داخل و البته تعامل سازنده و عزتمندانه با تمام دنیا (نه چند کشور محدود خائن و بد سابقهای که بارها زخم بدعهدی آنها بر پیکر کشور وارد آمده است) به حل مشکلات کشور بپردازند. مسئولان محترم باید توجه کنند که مبادا در عرصه عمل به وظیفه، با بهانه کردن کمبودها و سختیها، از آن دانشآموز افتخارآفرین المپیادی و جوان ورزشکار قهرمان که با کمترین امکانات و ایمان به خودباوری و به دور از بهانهها، بالاترین موفقیتها را برای کشور به ارمغان میآورند، جا بمانند.
سیدعبدالله متولیان
۱۲ شهریور روزی است که تاریخ ایران با خون رئیسعلی دلواری بر صفحه مبارزه با استعمار انگلیس مهر مقاومت زد. اما استعمار، برخلاف تصور غربگرایان، نه در گذشته متوقف شده و نه با خروج نظامیان انگلیسی پایان یافته است. امروز، استعمار چهره عوض کرده، دیگر نه با کشتیهای جنگی، بلکه با الگوریتمها، سکوهای مجازی، روایتها و دادهها میآید. نسل جدید باید بداند که استعمار نوین، نه سرزمین را بلکه ذهنها را اشغال میکند و انگلیس، بنیانگذار استعمار سنتی همچنان در صف مقدم این نبرد خاموش ایستاده و امروز همان منطق سلطه را با ابزارهای مدرن در قالب جنگهای شناختی، رسانهای، سایبری و هوش مصنوعی بازتولید میکند.
استعمار شناختی درپی تسخیر ذهنها: نظام سلطه با بهرهگیری از روانشناسی اجتماعی، علوم شناختی و روایتسازی، ذهن مخاطب جهانی را هدف قرار داده است. رسانههایی همچون BBC نه صرفاً خبررسان، بلکه مهندسان ادراکاند. آنها با انتخاب واژگان، چینش تصاویر و حذف اطلاعات، واقعیت را بازتعریف میکنند. استعمار شناختی یعنی مخاطب حتی نداند که تحت سلطه است و آنگونه بیندیشد که استعمارگر میخواهد.
استعمار رسانهای، روایتسازی بهجای واقعیت: در عصر پساحقیقت، رسانههای استعمار نه بازتابدهنده واقعیت، بلکه سازنده آن هستند. انگلیس با شبکهای پیچیده از رسانههای رسمی و غیررسمی، روایتهایی را تولید میکند که در خدمت منافع ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک آن کشورند. از تحریف تاریخ ملتها تا تطهیر و سفیدشویی چهره استعمارگران، همه در قالبی حرفهای و جذاب به نسل جوان عرضه میشود.
استعمار مجازی، الگوریتمهایی با مأموریت سلطه: سکوهای اجتماعی، موتورهای جستوجو و بازیهای آنلاین، امروز ابزارهای استعمارند. الگوریتمهایی که توسط شرکتهای غربی طراحی شدهاند، با سوگیری فرهنگی، محتوای خاصی را برجسته و محتوای دیگر را حذف میکنند. انگلیس با نفوذ در ساختار این پلتفرمها، رفتار، سلیقه و حتی هویت کاربران را شکل میدهد.
استعمار هوش مصنوعی، سلطه بر تصمیمسازی: هوش مصنوعی اگرچه نماد پیشرفت است، در دست استعمارگران، به ابزاری برای کنترل تبدیل شده است. مدلهای زبانی و سیستمهای توصیهگر، با دادههای جهتدار، تصمیمات فردی و جمعی را تحت تأثیر قرار میدهند. استعمارگران، با سرمایهگذاری در این حوزه، در حال طراحی استعمار آینده تحت عنوان «سلطه تصمیمسازی» هستند.
استعمار فراجهانی (متاورس)، اشغال جهانهای موازی: متاورس بستری نوظهور برای بازتولید سلطه است. مالکیت فضاهای مجازی، کنترل نمادها، طراحی نمایهها و آواتارها و روایتهای فرهنگی همگی در خدمت بازسازی استعمار در قالبی نویناند. سلطهگران، با ورود به این فضا، در حال ساخت امپراتوری سایهها هستند که ذهنها را بیمقاومت تسخیر میکند.
استعمار زیستی و شناختی، نفوذ به مغز انسان: پروژههای شناختی و نوروساینس در غرب، بهویژه در انگلیس، نه صرفاً علمی بلکه راهبردی و درپی هدف نفوذ به ذهن انسان و کنترل رفتار جامعه هدف از درون هستند. این نوع استعمار خطرناکترین شکل سلطه است، زیرا مرز میان آزادی و کنترل را درونی میکند.
مبارزه با استعمار، امروز دیگر به معنای مقابله با سربازان و ناوگانهای نظامی نیست. این مبارزه در ذهنها، روایتها، دادهها و تصمیمها جریان دارد. نسل جوان باید بداند که استعمار نوین، با لبخند، سرگرمی، اطلاعات و مهندسی ارادهها میآید و روباه پیر انگلیس، همچنان با همان خوی استعماری در حال طراحی سلطهای است که دیده نمیشود، اما اثر میگذارد.
۱۲ شهریور، روزی برای یادآوری است، اینکه رئیسعلی دلواری با تفنگ جنگید، اما امروز، تفنگ ما آگاهی و تسلط بر دانش روز است. باید نسل جدید را به سواد رسانهای، شناختی، دیجیتال و مقاومت مجهز کرد، زیرا استعمار نوین، در لباس فناوری، جهان را بازتعریف میکند و اگر آگاه نباشیم، در این جهان بازتعریف شده، تنها مصرف کنندهای خواهیم بود که حتی نمیداند در بند کشیده شده است.
علی بمان اقبالی
به نظر میرسد این اجلاس سازمان همکاری شانگهای که بزرگترین از نوع خود از زمان تأسیس سازمان میباشد، فرصتی مهم برای کنشگری و رایزنی رهبران حاضر در اجلاس به ویژه پنچ گانه رؤسای جمهور ایران؛ چین؛ روسیه؛ هند و ترکیه بود که هر کدام اهداف خاص خود را دنبال مینمایند و به طور طبیعی دکتر پزشکیان از این فرصت برای تعمیق روابط دوستانه با رؤسای جمهور مذکور و نیز دیگر رؤسای جمهور شرکتکننده استفاده کرد و در خصوص موضوعات مهم به ویژه برنامه صلحآمیز هستهای کشورمان، فعالسازی ماشه و تحریمهای غیرقانونی غرب، در کنار تقویت روابط همه جانبه با دول عضو شانگهای خصوصاً پکن که دارای روابط سیاسی و اقتصادی قابل توجه با تهران است، رایزنی کرد.
در این میان، به نظر می رسد موضوع اصلی دستور کار دیدار شی و پوتین هماهنگ کردن مواضع در مورد جنگ اوکراین، در بحبوحه تلاشهای ایالات متحده برای پایان دادن به جنگ بود. مسکو میخواهد بداند که آیا میتواند انتظار کمک بیشتری از چین داشته باشد و اگر ایالات متحده از پکن بخواهد که روسیه را برای پایان دادن به جنگ تحت فشار قرار دهد، پکن چگونه واکنش نشان خواهد داد.
پوتین دیدگاههای خود را ارائه داد و می خواهد مطمئن شود دو طرف در یک راستا هستند؛ زیرا این جنگ به یکی از ارکان اصلی روابط آنها تبدیل شده است.
بر کسی پوشیده نیست که چین در طول جنگ اوکراین به یک شریان اقتصادی برای روسیه تبدیل شده و کییف به طور فزاینده در مورد آنچه حمایت مستقیم چین از تلاشهای جنگی مسکو مینامد، صریح بوده است.
روسیه در سالهای اخیر توجه ویژهای به سازمانهای منطقهای رو به رشد نموده و بر تمام مزایایی که سازمان همکاری شانگهای در صحنه جهانی ارائه میدهد و به حمایت دومین اقتصاد بزرگ جهان نیاز دارد؛ تأکید ویژه دارد. پوتین همچنین میخواهد هند را به سمت خود سوق دهد؛ به طوری که اختلافات تجاری هند با ایالات متحده موجب کاهش تعاملات دهلی و مسکو نشود. وی در همین رابطه قبل از ترک مسکو گفت که مسکو و پکن موضع مشترکی علیه تحریمهای تبعیضآمیز که مانع توسعه اجتماعی-اقتصادی اعضای بریکس و کل جهان میشود، اتخاذ کردهاند.
از نخستین قانون مطبوعات مشروطه در سال ۱۲۸۶ با ۲۳ ماده تا قانون ۱۳۳۱ در دولت دکتر مصدق، از محدودیتهای پس از کودتای ۲۸ مرداد تا تصویب قانون ۱۳۶۴ جمهوری اسلامی و اصلاحات پراکنده بعدی، مطبوعات همواره میدان کشاکش قدرت و آزادی بودهاند. تاریخ نشان داده هر زمان که قانون مطبوعات با عینک اقتدارگرایی نوشته و اجرا شده است، نتیجه چیزی جز کاهش اعتماد عمومی، تعمیق شکاف دولت و جامعه و عقبماندگی اجتماعی نداشته است. برعکس، هرگاه آزادی مطبوعات به رسمیت شناخته شده، مطبوعات توانستهاند نقش مؤثری در ارتقای آگاهی عمومی، شفافیت حکمرانی و توسعه اجتماعی ایفا کنند.
امروز جامعه ایران بیش از هر زمان دیگری نیازمند اجماع سهقوهای برای بازنگری قانون مطبوعات است. این اجماع باید بر ارزشها و الزامات زیر بنا شود:
1. آزادی بیان باید بهعنوان حق ترکیبی شناخته شود: هم حق منفی (منع دولت از مداخله و سانسور) و هم حق مثبت (وظیفه دولت برای زمینهسازی، حمایت و تضمینگری).
2. دسترسی آزاد به اطلاعات عمومی، بهویژه اطلاعات دولتی و عمومی، باید اصل بنیادین قانون جدید باشد.
3. مطبوعات مستقل و خصوصی باید از سایه سنگین رسانههای دولتی و وابسته رها شوند.
4. تنوعپذیری و تکثرگرایی رسانهای نه تهدید، بلکه ارزش بنیادین جامعه دموکراتیک است.
5. اسناد بینالمللی مانند ماده ۱۹ میثاق حقوق مدنی و سیاسی و ماده ۱۰ کنوانسیون اروپایی حقوق بشر تصریح دارند که اصل، آزادی بیان است و محدودیتها تنها در شرایط استثنائی، شفاف و ضروری توجیهپذیر هستند. ماده ۲۰ میثاق نیز تبلیغ نفرت و خشونت را ممنوع میداند، اما این ممنوعیت نباید به بهانهای برای خاموشسازی نقد و گفتوگو بدل شود.
6. سیاست کیفری سنتی در قبال مطبوعات همواره بر جرمانگاری گسترده، توقیف و مجازاتهای شدید متمرکز بوده است. درحالیکه سیاست کیفری نوین باید:
اولا ترمیمی باشد: به جای زندان و توقیف، ابزارهایی مانند حق پاسخ، تکذیبیه، عذرخواهی یا جبران خسارت جایگزین شوند.
ثانیا حمایتی باشد: قانون باید از روزنامهنگاران در برابر تهدید، خشونت و فشار غیرقانونی پشتیبانی کند.
ثالثا استثنائی باشد: تنها در مواردی مانند نفرتپراکنی یا تحریک مستقیم به خشونت، دخالت کیفری مجاز است.
7. بازنگری قانون مطبوعات باید به جای بحرانمحوری، مسئلهمحور و ارزشگرا باشد. باید به جای اقتدارگرایی، به سمت تضمینگری حقوق شهروندی حرکت کنیم. اگر این بازنگری در چارچوب یک اجماع ملی میان سه قوه انجام شود، میتوان به تصویب قانونی امیدوار بود که مطبوعات را از جایگاه «ابزار قدرت» یا «تهدید امنیتی» خارج کند و آنها را در جایگاه «شریک اجتماعی توسعه، عدالت و بازسازی اعتماد عمومی» بنشاند.
8. فراخوان رئیس قوه قضائیه را باید مغتنم شمرد. این یک دعوت حقوقی صرف نیست، بلکه فرصتی تاریخی برای اصلاح رابطه حاکمیت و جامعه از رهگذر قانون مطبوعات است؛ فرصتی برای دمیدن روحی تازه در رسانهها، برای تقویت آزادی بیان و برای پاسداری از کرامت و حقوق شهروندی.
سیدجواد نقوی
سری زدم به توییتر؛ کل پهلویها به همایون شجریان، خواننده سرشناس کشورمان، حمله کرده بودند و به او گفته بودند: «شرمت باد!» خیلی برایم جالب بود؛ پهلویها که طرفدار و مدافع جنگ در ایران بودند، در دو سال گذشته در کنار اسرائیلیها رسماً از نسلکشی حمایت کردند؛ در جنگ با ایران هم در کنار اسرائیلیها بودند و اصلاً برایشان مهم نبود که در این جنگ، هزار هموطن و چندین کودک به شهادت رسیدند، سخن از شرم کردن میگویند. چگونه آنهایی از شرم میگویند که موافق خروج آمریکا از برجام بودند و حتی اخیراً هم برای فشار بیشتر به مردم، طرفدار مکانیسم ماشه شدند، خودشان را در جایگاهی میبینند که فردی را به شرم کردن متهم کنند؟
در واقع ما با پدیدهای طرف هستیم که مثلاً فرد قاتلی در دادگاه از لزوم مهربانی به قاضی بگوید یا مثلاً فردی مثل هیتلر نامهای به مردم فرانسه بنویسد که هدف از بمباران شما، دوست داشتن شما بود! یا صدام خطاب به ایرانیان بگوید جنگ با شما برای وحدت اسلامی بود؛ در واقع این واکنش پهلویها در مقابل فردی مثل شجریان اینگونه است. به نوعی افرادی که مدافع بمباران ایرانیان بودند، حالا دیگران را متهم به «علیه وطن بودن» میکنند! در حقیقت این صحنه خیلی واضح است و شاید اصلاً لازم نباشد درباره آن متنی را نوشت، اما از دو جهت همین صحنه هم دارای تلنگری جدی است.
۱. بعد تاریخی: خاندان پهلوی را هرچند سعی کردند در بافت توسعه و اهل توسعه معرفی کنند، اما شکل به قدرت رسیدن این خاندان همیشه با دخالت غربیها همراه بوده است؛ از پدربزرگ که در کودتای ۱۲۹۹ به قدرت رسید تا پسر که با کودتای ۱۳۳۲ خودش را حفظ کرد و ایضاً در پیوند با ساواک و خشونت. اکنون طبیعی است که نوه هم بخواهد به کمک اسرائیلیها تخیل به قدرت رسیدن را تمرین کند! اما در واقع این شرایط به ما نشان میدهد که پهلویها هیچگاه برای به قدرت رسیدن شرمی نداشتند و دست به هر کاری میزدند. باید به این موضوع خوب دقت کرد؛ هرچند پهلوی پایگاهی در کشور ندارد؛ اما به مثابه مغولها و حملات آنها به ایران، او نیز خطرناک است، چراکه برای به قدرت رسیدن حاضر است دست به هر کاری بزند. در طرح پیشرو آنها قصد دارند هر آنچه را چهره فرهنگی و میانجی اجتماعی است، نابود کنند. به همین خاطر از شجریان تا لاریجانی و حتی محسن چاوشی را بهشدت تخریب میکنند، چون هر فردی که ایران را از کلنگی شدن دور کند، برای ایده مغولهای پهلوی خطرناک است و باید همچون مغولها به شدیدترین شکل به این افراد حمله شود.
۲. تئوریزه کردن افکار فاشیستی: پهلویها به هرکسی که به آنها توجه نکرد، حملات وسیعی میکنند. حتی شهرام شبپره که ظاهراً خواننده درباری خودشان بود را به قتل و ایضاً انتقام تهدید میکنند. پهلویها چون شکست وسیعی خوردهاند، تلاش دارند خشونت و جنایت را عادیسازی کنند و از همین رو برای فاشیستی شدن فضا بیشترین تلاش را میکنند. آنها خوب میدانند هنگامی دیده میشوند که فضا غیرطبیعی و خشن شود. آنها که نماینده مغولها در وضعیت امروز هستند و حتی حاضرند در کنار صهیونیستها از نسلکشی دفاع کنند، به خوبی میدانند تنها زمانی موفق خواهند شد که اتمسفر حاکم، جنایت را یک فضیلت معرفی کند. در این لحظه است که پهلویها در وضعیت خشن و خشونت بالا ظاهر میشوند. حتماً فراموش نکردید وقتی در ناآرامیهای سال ۱۴۰۱ خشونت افزایش یافت، پرویز ثابتی، رئیس ساواک، بعد از ۴۳ سال از خود رونمایی و تلاش کرد ساواک و ساواکیها را میهنپرست معرفی کند. این یک تصمیم آنی نبود؛ او میدانست که فقط در فضای رادیکال و خشن میتواند حرف بزند. پهلویها مثل مغولها باید در فضای خشونت گام بردارند. از این رو هر امر عادی را خشن میکنند تا بتوانند دیده شوند. مشخص است ایدههایی مثل کنسرت که باعث میشود وضع طبیعی شود، باعث خشم آنها میشود؛ آنها نمیتوانند تحمل کنند، چرا که پهلویها را از ایده فاشیسم کاملاً دور میکند.
غلامرضا بنی اسدی
محمد رستمپور
شهره پیرانی، تصویری از دخترش آرمیتا رضایینژاد در صحن گوهرشاد منتشر کرده و نوشته «الحمدلله که باعث خوشحالی دل پدر و عموهات شدی». منظور همسر شهید داریوش رضایینژاد، قبولی آرمیتا در کنکور است ۱۴ سال پس از ترور پدرش، پیش چشمانش، با 5 گلوله. داریوش، تنها دانشمند شهید هستهای ایران نیست. مجید شهریاری، مصطفی احمدیروشن، مسعود علیمحمدی و محسن فخریزاده هم هستند. در کنار ۲۳ هزار شهید کوچک و بزرگ دیگری که قربانی ترور شدهاند؛ از دختر کاپشن صورتی، ریحانه سلطانینژاد 2 ساله که سیزدهم دی ۱۴۰۳ در انفجار گلزار شهدای کرمان به شهادت رسید تا مهدی عراقی، از مبارزان فعال انقلاب اسلامی که چهارم شهریور ۱۳۵۸ با گلوله گروهک فرقان به شهادت رسید. فرقان و داعش و کومله و جندالشیطان و منافقین، از مشهورترین گروههای تروری هستند که در جنایتکاری و آدمکشی به جنگطلبترین چهرههای تاریخ جهان شباهت دارند. بیشترین شهدای ترور به دست گروهک نفاق و گروهکهای تجزیهطلب قربانی شدند و استانهای تهران، آذربایجان غربی و کردستان، بیشترین شهدای ترور را تقدیم ایران کردند. این آمار نشان میدهد هدف از ترور قربانیان، القای ترس و هراسی بوده که قاتلان در پی گسترش آن بودند تا مقاومت در هم شکند و تسلیم شود. ایران، بزرگترین قربانی تروریسم است اما به همان اندازه روزهای ابتدای انقلاب و با همه سختی همچنان سرپاست. تروریستها از گروهی به گروه دیگر، از نام و عنوانی به نام و عنوانی دیگر درمیآیند اما مشخصاً تمام نمیشوند. مهمترین مشخصه ترور و متمایزترین تفاوت آن با جنگ این است که ترور اولاً غیرنظامی را هدف میگیرد و ثانیاً مبتنی بر اهرم غافلگیری است. زد و خورد در میدان جنگ بویژه بین نیروهایی که برای جنگیدن آموزش دیدهاند، مهمترین مشخصه جنگ است اما ترور ناغافل میزند و غیرنظامی میکشد. در دانشنامههای امنیتی، ترور «اعمال خشونت بدون توجیه مشروع با هدف ترساندن و حذف کردن» تعریف شده. مرکز مبارزه با تروریسم سازمان ملل متحد (UNCCT) در گزارشی در ژوئن ۲۰۲۴ تصریح کرد پیشرفت فناوری و توسعه پلتفرمهای مجازی، تروریسم سایبری را به مافیایی پرسود در وب تاریک تبدیل کرده که از همه اشکال پیشین تروریسم خطرناکتر است، چون ردی از خود به جا نمیگذارد، بویژه اگر تبعات و عوارض نامعلوم داشته باشد. بر اساس یک نظرسنجی گالوپ در سال ۲۰۲۱، بیش از 80 درصد مردم آمریکا مهمترین تهدید امنیت ملی این کشور را تروریسم سایبری میدانند. والتر لاکور، متخصص تروریسم در اندیشکده مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی (CSIS) اشاره میکند یک مقام رسمی سیا ادعا کرده که میتواند «با یک میلیارد دلار و ۲۰ هکر قابل، ایالات متحده را فلج کند». تروریسم سایبری به استفاده از اینترنت، رسانههای اطلاعاتی و پلتفرمهای ارتباطی برای انجام حملات تروریستی یا ترویج اهداف تروریستی اشاره دارد. آنچه تروریسم سایبری را از سایر حملات سایبری، مانند جرائم سایبری متمایز میکند، قصد صریح برای ایجاد وحشت یا بیثبات کردن جوامع است که اغلب در پی اهداف سیاسی یا ایدئولوژیک است. با این نگاه، هدفگیری شهروندان در شبکههای اجتماعی و راهاندازی سیلی از توهین و تخریب و شماتت علیه آنان به دلیل همراهی یا مخالفت با نظام سیاسی، وقتی در پی هراسافکنی باشد، از اشکال تروریسم سایبری محسوب میشود. به صورت مشخص، تیمهای سایبری که با هدف دستکاری و جعل ذهنیت در پی القای وحشت هستند، به دنبال پشیمانسازی مردم از هر گونه کنش حمایتی از جمهوری اسلامی هستند، بویژه در میان هنرمندان، بازیگران و هر کسی که شکلی از مرجعیت و نفوذ اجتماعی دارد. همین اتفاق در 6 ماه التهاب ۱۴۰۱ نیز رخ داد و بازیگران سینما و چهرههای هنری و بازیکنان تیمهای ورزشی هدف قرار گرفتند. از جمله «پرواز همای» که در سالروز شهادت «حاجقاسم سلیمانی» در دی ۱۴۰۱ با رونمایی از آلبوم «آرش تا سرباز» در تالار وحدت، مارپیچ سکوت را شکست و نشان داد طرفداری و حمایت از جمهوری اسلامی ایران مختص بخشهای مشخصی از اقشار اجتماعی نیست. حمله تروریستی آنلاین به همای آنقدر شدید و دامنهدار و حجیم شد که او در ویدئویی مجبور شد به دروغ ادعا کند فریب خورده است. تروریسم سایبری میترساند و به دلیل آنکه این هراسافکنی پیش چشم افراد پرشماری در ساحت تایملاین یا عرصه عمومی شبکه است، شکلی از همراهسازی را دنبال میکند. القای تردید، ترساندن، تطمیع و پشیمانسازی، مراحل یک کمپین تروریستی سایبری است. در این منطق، هنرمندان، سلبریتیها و حتی مداحان و روحانیون به 2 دسته حکومتی و مردمی تقسیم میشوند. مردمیها مرتباً مورد تجلیل و تمجید واقع میشوند و اگر خطا یا اشتباهی از آنان سر بزند، سانسور وسیعی به کار گرفته میشود تا آنان همچنان وجیه به نظر رسند اما آنانی که با تلویزیون، وزارتخانهها یا نهادهای مختلف نظام سیاسی در هر پروژه هنری یا اجتماعی کار میکنند، «حکومتی» خوانده میشوند و مرتباً سوژه حملات آنلاین هستند. دقت در این موضوع قابل اعتناست که «تهدید مستقیم شخصی»، «افشای اطلاعات شخصی» و «حملات هماهنگ سایبری» است که تروریسم سایبری را از آزارگری آنلاین فراتر میبرد. تروریستهای سایبری دائماً در تلاشند هزینه حمایت از یک فکر یا اندیشه سیاسی را بالا ببرند. مانند آنچه تروریستهای کلاسیک در مقابله با پاسداران، روحانیان یا اعضای حزب جمهوری اسلامی انجام میدادند. موضوع وقتی خطرناکتر میشود که در فضایی که تروریسم سایبری میسازد، امکان یک زندگی عادی یا بهرهمندی از اشکالی از خدمات مسدود میشود و 2 سطح یا ساحت از زندگی و شهروندی تعریف میشود که از نظر جغرافیایی نیز مجزا و متفاوتند؛ دوقطبیهایی که امکان طرح آزادانه ایدهها یا بهرهمندی از سطحی از زیست اختیارمدارانه را سلب میکند، همان دوقطبیهایی که تروریستها به دنبال آن هستند. در نظر تروریستها هیچ ساحت اشتراک یا میدان سازشی میان 2 فکر و قطب وجود ندارد و از این نظر تروریستها به فاشیستها نزدیک میشوند. تروریسم، چه فیزیکی و چه سایبری، بندبند رشتههایی که ایران را یکپارچه و عزیز میکند، جدا جدا میخواهد. آینده در اتحاد علیه ترویستهاست و شکل دادن یک اتحاد، اولاً در گرو این است که نیازها و ایدههای متقابل افراد یک جامعه را به رسمیت بشناسیم، ثانیاً اتفاقا از اختلافات حرف بزنیم. سرپوش گذاشتن روی اختلافات و بیاعتنایی به تفاوتها با عناوین صوری، زمین و زمینهای برای پرورش تروریستهای آنلاین میسازد.