جعفر بلوری
چند روز پیش تصاویر بیسابقهای از چهره بههمریخته و عصبی نتانیاهو به بیرون درز کرد که به تنهائی، گویای مسائل مهم و زیادی بود. چهرهای برافروخته، ذهنی آشفته و رفتارهایی که نشان از «عدم تمرکز» و «تحمل روزهای سخت» داشت. این تصاویر آنقدر حرف برای گفتن داشت که چند روزی نقل محافل رسانهای و خبری بود.
نتانیاهو میخواست درباره کشته شدن آن 6 اسیر صهیونیست به شهرکنشینان خشمگین، خسته و ناامید توضیح دهد. توضیحات او هیچکس را قانع نکرد و حدود یک هفته سرزمینهای اشغالی شاهد تظاهراتهای عجیب و غریب و بیسابقهای بود که بعضا تعداد مشارکتکنندگان در آن تا 750 هزار نفر هم اعلام شد. سؤال این است که، چرا نتانیاهو این طور به هم ریخت؟ آیا مرگ آن 6 اسیر و تجمعات یک هفتهای، عامل این همه بههم ریختگی است؟ اوضاع سایر رهبران این رژیم چگونه است؟ و سؤال بعدی این که، آیا وضعیت صهیونیستهایی که در این سرزمین اشغال شده زندگی میکنند، بهتر از نتانیاهو است؟
بخوانید:
1- روانشناسان میگویند، در بسیاری از مواقع ریشه رفتارها را باید در گذشته افراد جُست. این گذشته میتواند 40 سال قبل باشد، میتواند همین یکسال یا حتی6 ماه پیش هم باشد. گاهی یک فرد، طی یک مدتِ زمانی، شرایط سختی را تحمل میکند. وقتی این شرایطِ سخت، طولانی و طاقت، طاق شد، فقط یک جرقه لازم است تا این فرد از درون متلاشی و بههم بریزد. نتیجه این که، آنچه باعث بههم ریختگی نتانیاهو شده است، صرفا کشته شدن این 6 اسیر و تجمعات یک هفتهای علیه او نبود. 11 ماه است که صهیونیستها در شرایط به شدت سختی قرار دارند و بیشترین تلفات، بیشترین خسارات اقتصادی، بیشترین فشارهای سیاسی، بدترین رسواییهای حیثیتی و...را متحمل شدهاند. چیزی نزدیک به یک میلیون نفر که غالبا نیروهای کیفی هستند، از این سرزمین به همراه سرمایههایشانگریختهاند و یک میلیون نفر از یک جمعیت حداکثر 8 میلیونی، عدد بسیار بالایی است. نزدیک به دو سال است که چنین تجمعاتی علیه نتانیاهو و کابینهاش به صورت هفتگی انجام میگیرد. (تجمعات بزرگ ضد نتانیاهو به پیش از عملیات طوفانالاقصی بازمیگردد) مجموعه این «ترین»ها و «تکرار»ها، فقط یک جرقه نیاز دارد تا فردی حتی در مختصات نتانیاهو را آنگونه به هم بریزد. در واقع مرگ آن 6 اسیر صهیونیست که هفته گذشته رخ داد در کنار تجمعات بزرگ بعد از آن، حکم آن یک جرقه را داشت.
2-نتانیاهو، رهبر پوستکلفت صهیونیستهاست. در ادبیات سیاسی به رهبران سیاسی «اِلیت» و به اصطلاح نخبه میگویند. وقتی بزرگ و اِلیت یک جمع اینگونه به هم میریزد، تکلیف بقیه آن جمع و جامعه معلوم است. شهرکنشینان صهیونیست هیچگاه شرایطی را که این روزها متحمل میشوند، تجربه نکرده بودند. اولین عنصر لازم برای تشکیل یک جمع و جامعه، «امنیت» است و مقاومت- از فلسطین تا حزبالله و یمن و عراق- همین نقطه را هدف گرفتهاند. صهیونیستها این «اولین» نیاز حیاتی را ندارند.
از همینجا میتوان به ریشه بسیاری از رفتارهای منحصر بهفرد صهیونیستها پی بُرد. چرا منحصر بهفرد؟ وقتی به نتایج نظرسنجیهایی که از بین صهیونیستها انجام شده رجوع میکنیم، این «فرق داشتن» خود را به خوبی نشان میدهد. سوای از پاسخها، سؤالاتی هم که از این طیف در نظرسنجیها ُپرسیده میشود، بسیار متفاوت است! همین امر نیز به تنهائی «متفاوت» بودن این جماعت را نشان میدهد.
مثلا چندی پیش نظرسنجی از شهرکنشینان صهیونیست انجام شد که در آن راجع به کشتار غیرنظامیان فلسطینی سؤال شده بود. همینطور «ترور» فلسطینیها. پاسخها حیرت انگیز بود. اکثریت قریب به اتفاق صهیونیستها مشکلی با کشتار غیرنظامیان نداشتند. شاید بخشی از بدنه این جمعیت این نظر را نسبت به غیرفلسطینیها هم داشته باشند.
از بحث خارج نشویم. ما در «اسرائیل» نه با یک کشور مواجهیم و نه با یک «مردم» عادی. کشورهای مصنوعی و زورکی، شرایط خاص خود را دارند. آنها مثل ساکنان سایر کشورهای دیگر نیستند چون، تحت شرایط مشابه زندگی نمیکنند.
به آنها آموزش داده شده که قوم برگزیدهاید، قوم برترید و بقیه انسانها و حیوانات برای خدمت به این قوم خلق شدهاند. زندگی در این شرایط و جغرافیای متفاوت، زندگی تحت آموزشهای متفاوت و تلقین دائمی این که «همه دنیا برای خدمت به ما خلق شدهاند»، نتیجهاش میشود آن نظرسنجی متفاوت و آن پاسخهای متفاوتتر.
از دل مجموعه این عوامل و شرایط نیز، وضعیت امروز حاکم «اسرائیل» خارج میشود. با این تفاسیر تردید نداشته باشید شرایط روحی و ذهنی سایر رهبران این رژیم، بهتر از نتانیاهو نیست و یکی از مهمترین دلایل استعفاهایی که به طور پیدرپی انجام میشود، میتواند واکنشی به این شرایط سخت باشد.
اوضاع شهرکنشینان صهیونیست هم که از سرتاسر دنیا با وعدههای آنچنانی به این سرزمین ناامن کشانده شدهاند نیز به همین شکل است. شما در کجای دنیا سراغ دارید که مردمانش در کوچه و خیابان، مسلح در رفت و آمد باشند؟! اما سرانجام رژیم اسرائیل با این وضع چه خواهد بود؟
3- دیروز گوشهای از صحبتهای دونالد ترامپ، نامزد اصلی جمهوریخواهان در انتخابات آبان ماه امسال منتشر شد. او یکی از سرسختترین حامیان رژیم اسرائیل است و مثل سایر رهبران آمریکا، دفاع و حمایت همهجانبه از این رژیم را وظیفه خود میداند. ترامپ در بخشی از صحبتهایش تأکید کرد که، اسرائیل حداکثر یک یا 2 سال آینده را خواهد دید و اگر اوضاع به همین شکل ادامه یابد نابودی آن حتمی است. در ادامه وعده داد که میتواند این رژیم را نجات دهد. این که «اسرائیل از بین خواهد رفت» جملهای نیست که فقط ترامپ گفته باشد.
بسیاری بر این باورند که این رژیم با شرایطی که دارد، پیش از این نمیتواند دوام پیدا کند. تصویری که چند روز پیش از چهره نتانیاهو منتشر و سرو صدای زیادی به پا کرد، در واقع تصویر «اسرائیل» بود. تصویر یک کشور مصنوعی که به زور پول و اسلحه و ترور و کشتار رویپاست و به گواه تاریخ و بنا به دلایل متعدد، چنین کشورهایی (مصنوعی و زورکی) زیاد دوام نمیآورند.
گذر از وفاق سیاسی به وفاق اجتماعی
رضا غیاث آبادی
کلمه «وفاق» مثل بسیاری دیگر از مفاهیم در تاریخ سیاسی کشور با عزم راسخ و صادق رئیس جمهور به نام دولت چهاردهم در یادها ثبت و ماندگار شد .بی تردید نقش تعیین کننده سیاست های کلان کشور در مقابله با هر گونه افراطی گری داخلی و خارجی عرصه را برای تحقق شعار وفاق سیاسی مهیا کرده است که در آخرین مورد می توان به حمایت ارزنده مجلس شورای اسلامی در انتخاب کابینه اشاره کرد. اما به بیان شیرین حافظ شیرازی «که عشق آسان نمود اول ،ولی افتاد مشکل ها» وفاق سیاسی اتفاقی مبارک اما ناکافی است . باید دانست که وفاق در معنای موسع آن اگر به لایه های جامعه رسوخ نکند ابتر و ناپایدار خواهد ماند و در دالان تنگ و پرپیچ و خم سیاست محو می شود. عموم مردم کشور امور سیاسی را از دریچه حل مشکلات زندگی خود می بینند و جریان های مختلف سیاسی بدون توجه به مشکلات شان فاقد اعتبارند،بنابراین از یک سو مهم ترین راه تعمیق و ماندگاری پروژه وفاق سیاسی گذر به وفاق اجتماعی است واز سویی دیگر امید و همدلی اجتماعی به عنوان پیش نیازهای مردمی تحقق برنامه های دولت از راه وفاق اجتماعی می گذرد.مردم ایران با تنوع سلایق، ذیل ارزش های دینی و ملی خود مردمی سازگار و مقاوم هستند اما فشارهای مستمر اقتصادی و چالش های اجتماعی، آستانه تحمل و تاب آوری را کاهش داده است و در ذهن بسیاری هر اصلاح اقتصادی بیم از تکرار وقایع سال 98 را زنده می کند . اما دولت در عین حال با ابرچالش هایی مانند ناترازی انرژی به ویژه در مسئله بنزین ، مسائل زیست محیطی به ویژه محدودیت منابع آبی ، بیکاری ،تورم و... روبه روست . ناگفته پیداست که حل این مسئله و بسیاری مانند این نیازمند همراهی آحاد ملت و وفاق اجتماعی است . وفاق اجتماعی در این معنا نه تنها مناسب، بلکه ضرورت است، بنابراین تحقق آن نیازمند تدابیر لازم، پرهیز از جنجال آفرینی و تنش ، صداقت در گفتار، سلامت در عمل، حضور در میان مردم و توجه به عدالت اجتماعی ، مقابله با ویژه خواری و فامیل سالاری و توجه به ظرفیت های ملی است . تلاش شخص رئیس جمهور در انتخاب کابینه نشانه های ارزشمندی از این رویه ها را نمایش داد که امید است با توجه به حاکمیت قانون و اسناد بالادستی تجربه مبارک جدیدی رقم بخورد . همچنین باید توجه داشت که وفاق اجتماعی به اشتباه آشتی ملی تفسیر نشود ،زیرا اقشار مختلف مردم دچار اختلاف و قهر نیستند که این راهکار مناسب آن باشد.در نبایست های وفاق اجتماعی مسائلی همچون درگیریهای سیاسی ، تصمیم گیری پشت درهای بسته و ارجاع مشکلات به دولتهای قبلی ویرانگر است. وفاق اجتماعی با امید هم خانواده است هر چیزی که آن را خدشه دار کند، تخریب وفاق است. در این مسیر ضرورت دارد که رئیس محترم جمهور نسبت به اعضا و مدیران دولتی حساسیت لازم را داشته باشد تا از هرگونه سخنانی که باعث جنجال و تنش می شود، جلوگیری کند. گفت وگوهایی حول وام های بانکی و اسب زین کرده که اخیرا مورد توجه قرار گرفته است از آن جمله اند .حال که بخش های مختلف حاکمیت برای موفقیت دولت همراه هستند این مهم به همراه وفاق اجتماعی و همراهی آحاد مردم بزرگ ترین سرمایه دولت برای اجرای تعهدات و حل مشکلات مختلف در داخل کشور است. توجه به توانمندیها و ظرفیتهای داخلی میتواند امیدواری زیادی به ویژه در نسل جوان ایجاد کند . حفاظت از وفاق اجتماعی، حفاظت از سرمایه گرانبهایی است که میتواند بسیاری از چالشهای کور و موانع را از پیش پای مدیران بردارد بعون ا... تعالی.
موفقیت دیپلماسی و میدان علیه تجزیهطلبی
رسول سنایی راد
از میراثهای باقیمانده از دوران حاکمیت رژیم بعث در عراق و همکاری صدام با گروهکهای ضد انقلاب و تجزیهطلب، حضور این گروهکها در مناطقی از اقلیم کردستان عراق است که پس از سقوط رژیم بعث همچنان ادامه پیدا کرده و با تجهیز و پشتیبانی این گروهکها توسط سرویسهای امنیتی کشورهای متخاصم به ویژه امریکا، رژیم صهیونیستی و متحدان غربی و بعضاً عربی آنها، به عامل ناامنی در مناطق مرزی و حتی جاسوسی، ترور و خرابکاری در عمق تبدیل شده بود.
از این رو، در سالیان گذشته هیئتهای امنیتی و نظامی چندگانهای با سفر به عراق و دیدار با مقامات دولت مرکزی عراق و اقلیم کردستان مستنداتی مبنی بر حضور و در اختیار داشتن اردوگاهها و مقرهای نظامی و عملیاتی گروهکهای تجزیهطلب و همچنین مراکز وابسته به سرویسهای امنیتی مرتبط با آنها، به ویژه موساد و استفاده از آنها علیه امنیت کشورمان به بغداد و اربیل منتقل کردند. بی توجهی مقامات عراقی و اقلیم به هشدارها و تذکرات چندباره جمهوری اسلامی ایران و همچنین عملیاتهای تروریستی و ایجاد ناامنی از سوی گروهکهای تروریستی و تجزیهطلب با استفاده از مقرها و اردوگاههای نظامی و عملیاتی مستقر در خاک اقلیم کردستان عراق، موجب شد که نیروهای مسلح ایران در چند مرحله عملیات نظامی علیه مقرهای عملیاتی تروریستها را در مناطق مرزی، بر اساس حق دفاع مشروع و مبتنی بر ماده ۵۱ منشور ملل متحد به اجرا بگذارند و بیعملی مقامات اربیل را جبران و بر جدیت کشورمان برای مقابله با عوامل مخل امنیت تأکید کنند.
تا اینکه در اسفند ماه ۱۴۰۱ توافقی با حضور نخستوزیر عراق و مشاور امنیتی وی و دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی ایران، برای حل موضوع با تعیین مهلت برای خلع سلاح و تعطیلی اردوگاههای نظامی گروهکهای تروریستی و تجزیهطلب مستقر در خاک اقلیم کردستان عراق انجام شد و دولت مرکزی عراق به اجرای آن تعهد داد.
با وجود این، اجرای تعهدات به همکاری دولت اقلیم کردستان گره خورده بود که در ارتباط با این گروهکها گرفتار برخی ملاحظات سیاسی بود و با اینکه هم به دولت مرکزی و هم جمهوری اسلامی قول همکاری داده میشد، اما اراده چندانی بر عملیاتیسازی و اجرای تعهدات نداشت. از این رو، مجدداً پس از چندین مرحله هشدار، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دی ماه ۱۴۰۲، عملیات موشکی سنگینی علیه مراکز جاسوسی و پایگاههای گروهکهای تروریستی را در مناطق مرزی با اقلیم به اجرا گذاشته و پس از آن دیپلماسی نظامی را برای به نتیجه رساندن توافق دنبال کرد.
به موازات این اقدامات در سفر نیچروان بارزانی، رئیس اقلیم کردستان عراق به تهران و دیدار با شهید رئیسی موضوع مطرح و بر اجرای توافق برای خلع سلاح و دور کردن تروریستها از مرزها تأکید شد.
اکنون در آستانه سفر رئیسجمهور کشور به عراق، اجرای توافق با واداشتن گروهک تروریستی کومله به ترک اردوگاهها و مقرهای نظامی و تحویل سلاحهای سنگین و نیمه سنگین و بخشی از سلاحهای سبک عملیاتی گردیده که حاکی از موفقیت دیپلماسی نظامی کشورمان و همسرنوشتی گروهکهای تروریستی تجزیهطلب مستقر در اقلیم با عناصر گروهک تروریستی منافقین یعنی تشدید آوارگی و فلاکت آنهاست.
پیامدهای اخراج تروریستها از اردوگاهها و مقرهای عملیاتی و خلع سلاح آنها در همین مرحله اولیه عبارت است از؛
۱- سختتر شدن دسترسی آنها به خاک ایران و از بین رفتن حاشیه امن برای اقدامات تروریستی با برخورداری از عقبه مطمئن.
۲- ایجاد اختلاف و سرخوردگی بین اعضا و نگرانی شدید از آینده تشکیلاتی و سازماندهی خود.
۳- اشراف امنیتی و اعمال نظارت بر هرگونه جابهجایی و تردد آنها از سوی نیروهای امنیتی دولت اقلیم و حتی جمهوری اسلامی ایران و اعمال محدودیتهای شدید بر آنها.
۴- تفکیک نیروهای مجرد و متأهل و برهم خوردن سازماندهی گروهک و پدید آمدن شکاف و بیانسجامی در تشکیلات.
۵- از دست رفتن اعتبار تشکیلاتی و عملیاتی گروهک نزد سرویسهای جاسوسی کشورهای حامی و از دست دادن منابع و حمایتهای گذشته.
تأثیر این پیامدها که تشدید شکاف و اختلاف بین گروهک و دولت اقلیم را هم باید به آن افزود، تا بدان پایه برای تروریستها سنگین بوده که به استعفا و جدایی و اعتراض بین آنها انجامیده که خود روند فروپاشی آن را تشدید و تسریع میکند.
اهمیت این اتفاق زمانی روشنتر میشود که به یاد بیاوریم نه تنها این گروهک در آشوبهای پس از مرگ خانم مهسا امینی میداندار اغتشاشات و اقدامات تروریستی در برخی شهرهای کردستان شده بود، بلکه پروژه خرابکاری در تأسیسات نظامی اصفهان و اقدام نیابتی برای موساد و تروریستهای صهیونیستی را نیز به اجرا گذاشته بود.
این رخداد میتواند درس عبرتی برای تمامی گروهکهای تجزیهطلب و تروریستی و خائن به کشور و مردم باشد که شاید چند صباحی با حمایت بیگانگان و سرویسهای جاسوسی آنها به جولان بپردازند، اما سرانجامی جز فلاکت، آوارگی و نکبت در انتظار آنان نیست و منافقین و تروریستهای ملحد کومله آینه عبرتآموزی برای تمامی تروریستها و خائنان به حساب میآیند.
غرب اشغالشده و فلسطین آزاد
محمدمهدی ایمانیپور
جنایاتی که امروز در غزه و کرانه باختری میگذرد تاسفبار و جانکاه است. گسترش دامنه حملات رژیم اشغالگر قدس به مناطق گوناگون فلسطین، منبعث از همان استراتژی صهیونیستها مبنی بر گسترش میدان جنگ در منطقه است.
در اینجا قصد نداریم به تحلیل و صورتبندی راهبرد رژیم اشغالگر قدس درجنگ کنونی بپردازیم، اما در این معادله، فرامتن و حقیقتی وجود دارد که نمیتوان بهسادگی از آن عبورکرد. این فرامتن، نشاتگرفته ازنوع مواجهه غرب با نسلکشی کودکان غزه و همراهی فاجعهبار آن با صهیونیستها در این جنگ نابرابر است. دراین خصوص نکاتی وجود دارد که لازم است موردتوجه قرارگیرد:
نخست اینکه برخی منابع خبری، از سکوت غرب در قبال نسلکشی کودکان و زنان فلسطینی یا سنگاندازی در روند مذاکرات آتشبس توسط آمریکا و بازیگران اروپایی انتقاد میکنند، ولی اشارهای به چرایی و چگونگی اینگونه حمایتهای بیحدوحصر ندارند. واقعیت این است که ماجرا به یک «حمایت کلی» محدود نبوده و شاهد ادغام تار و پود حکمرانی غرب با حکمرانی نامشروع صهیونیستی هستیم. در این معادله، نسبت طرفین غالب و مغلوب است، تا جایی که صهیونیستها حدود و ثغور راهبرد، رفتار و حتی گفتار مقامات آمریکایی ــ اروپایی را در قبال جنگ غزه و پدیدههایی مشابه آن تعیین میکنند. دستگاههای امنیتی آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه سردادن هرگونه شعار و برپایی هرگونه تظاهراتی علیه جنگ غزه را بهمثابه عبور از خطوط قرمز ملی خود تعبیر کرده و دستگاه قضایی این کشورها نیز روی به جرمانگاری این اعتراضات آزادیخواهانه آورده است.
نکته دوم، مربوط به فراگیری وتعلق همهجانبه سیاستمداران آمریکایی و غربی به رژیم اشغالگر قدس است. دراینجابایداز مرزبندیهای متعارف سیاسی و حزبی عبور کرده و تسلط لابیهای صهیونیستی برغرب را شامل اکثریت قریببهاتفاق احزاب و جریانهای سیاسی در آمریکا و اروپا، اعم از محافظهکار، سوسیال ــ دموکرات، دموکرات و جمهوریخواه بدانیم. برهمین اساس، ما شاهد اشغال عملی غرب، توسط صهیونیستها هستیم! اززمان اشغال فیزیکی فلسطین توسط رژیم نامشروع صهیونیستی، سیاستمداران این رژیم از موشه دایان و مناخم بگین گرفته تا نتانیاهو و بنی گانتز، در یک نقطه با یکدیگر مشترک بوده و آن برخورد اسارتگونه نسبت به موجودیت رژیم اشغالگر و متعلقات آن است. التماس سران دوحزب دموکرات و جمهوریخواه آمریکا به لابیهای صهیونیستی آیپک، جی استریت و... درآستانه انتخابات ریاستجمهوری ماه نوامبر، تنها یکی ازنمونههای این تعلق و وابستگی وقیحانه محسوب میشود.
نکته پایانی، معطوف به جنگ غزه وتبلور مفهوم «فلسطین آزاد» درنظام بینالملل است. سلطه واشغالگری اعمالی، اما غیراعلامی رژیم اشغالگر قدس بر غرب، درجریان جنگ غزه به گزارهای «علنی» و «رسمی» تبدیل شده است. شاید تا قبل از وقوع جنگ غزه و آشکارسازی بازی مطلق آمریکا ــ اروپا درزمین صهیونیستها، بسیاری ازشهروندان غربی این گزاره رانفی کرده یانسبت به آن بیتفاوت بودند، اما درطول۱۱ماه اخیر، معادله کاملا تغییریافته است. اعتراضات گسترده وبیسابقهای که دو سوی آتلانتیک را فراگرفته و خیابانهای واشنگتن، لسآنجلس، نیویورک، برلین، پاریس و لندن را مملو ازحامیان فلسطین کرده، ثمره و خروجی درک اشغال غرب توسط صهیونیستهاست. افکارعمومی دنیا امروز واژگان اشغالگری و آزادی را براساس روایتسازیهای غرب تصور و تصدیق نمیکنند. امروز فلسطینیانی که در نوارغزه، با دستانی خالی وارادهای استوار درمقابل دشمن صهیونیستی وشبکه غربی وابسته به تلآویوایستادهاند نماد «حریت وآزادی» هستندوغرب نماد «اشغالشدگی» است. اراده گسترده ومحسوسی درمیان شهروندان آمریکایی و اروپایی جهت گذار از این وابستگی شکل گرفته که قطعا در آیندهای نهچندان دور ثمرات عینی آن را شاهد خواهیم بود....
«رفع تحریم» کلید توسعه رابطه سودمند با شرق و غرب
عبدالرضا فرجی راد
سیاست داخلی و بهبود وضعیت اقتصادی و معیشت مردم با سیاست خارجی ارتباط مستقیم پیدا کرده است. این نکته ای است که رئیس جمهور به خوبی آن را درک کرده و بارها بر آن تاکید کرده است. اکثر اهل نظر بر این عقیده هستند تا زمانی که جمهوری اسلامی ایران نتواند توازنی را در روابط خارجی برقرار کند و بده بستانی با غرب برای رفع تحریمها صورت دهد دولت با یک ژئوپلیتیک بسته نمی تواند اقدام چشمگیر و قابل دوامی را انجام دهد.
شعارهای مسعود پزشکیان، رئیس جمهور جدید در رقابت های انتخاباتی با دیگر کاندیداهای ریاست جمهوری که تقریبا از یک جناح فکری بودند متفاوت بود. رویکرد ایشان به مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی متفاوت بود و بعد از به عهده گرفتن مسئولیت پست ریاست جمهوری، در سخنان و بیانات خود بر نظرات مطرح شده در رقابت های انتخاباتی تاکید کردند.
علاوه بر مسائل اجتماعی همچون اینترنت آزاد و موضوع زنان که به آنها در رقابتها پرداخته و مورد توجه هم واقع شد مسائل اقتصادی و معیشتی مردم و بویژه طبقات تنگدست و محروم از موضوعات کلیدی داخلی بود که رییس جمهور در اولویت اقدامات خود قرار داد و با مردم در میان گذاشت. به همین جهت برای اینکه برای اینگونه خانوارها بتوان کاری انجام داد اختیارات بیشتر برای استانداران مد نظر قرار گرفت و بر بحث عدالت اجتماعی از آموزش و پرورش گرفته تا بهداشت و درمان و اشتغال زایی تاکید شد.
هر چند که از تایید کابینه مسعود پزشکیان توسط مجلس بیش از دو هفته نمی گذرد، ولی چشم اندازها امیدوارکننده است. با رصد امور و بویژه در فضای مجازی و رسانه این حس در فضای جامعه ایجاد شده که رییس جمهور و اعضای کابینه به جد در فکر راههایی هستند تا درآمدهای کشور افزایش یافته تا بتوان طرح های مورد نظر را پیاده کرده و امیدها به یاس تبدیل نشود. آنچه مهم به نظر میرسد این است که مردم احساس می کنند می توانند به رییس جمهور و دست اندرکاران امور و اعضای کابینه اعتماد کنند و تا حد قابل توجهی اکثر آنها را افرادی مطمئن، کاردان و دلسوز یافته و این امیدواری را دارند که فساد در دولت فعلی در مقایسه با گذشته به حداقل برسد. البته این امیدواری وقتی نتیجه خواهد داد که گشایش هایی را در سیاست خارجی شاهد باشیم.
سیاست داخلی و بهبود وضعیت اقتصادی و معیشت مردم با سیاست خارجی ارتباط مستقیم پیدا کرده است. این نکته ای است که رئیس جمهور به خوبی آن را درک کرده و بارها بر آن تاکید کرده است. اکثر اهل نظر بر این عقیده هستند تا زمانی که جمهوری اسلامی ایران نتواند توازنی را در روابط خارجی برقرار کند و بده بستانی با غرب برای رفع تحریمها صورت دهد دولت با یک ژئوپلیتیک بسته نمی تواند اقدام چشمگیر و قابل دوامی را انجام دهد. البته مسأله ی «زمان» هم از اهمیت برخوردار است. فرصت ها نباید از دست برود. سفر پیش روی رئیس جمهور و وزیر خارجه به نیویورک باید به فرصتی تبدیل شود که زمینه و جرقه اولیه تداوم مذاکرات رفع تحریم زده شود. انتظار این است که در نیویورک اعتماد سازی نسبی اولیه بین ایران و غرب و نیز دیگر کشورها و رهبران صورت پذیرد. ضمن جلب توجه ایرانیان، ملاقات های خارجی بیشتر رییس جمهور برای تشریح سیاست های دولت جدید مفید خواهد بود. هر چند دولت مسعود پزشکیان بر رابطه خوب با شرق و به ویژه چین نیز تاکید داشته و دارد ولی توسعه رابطه با شرق هم نیاز به گفتگو با غرب و رفع تحریمها دارد.
توافق ۲۵ ساله ایران و چین وقتی کارا خواهد شد که شرکت های چینی بتوانند بدون دغدغه و نگرانی از تحریم فعالیت های خود را آغاز کنند. ایران نفت بیشتری را بفروشد و بتواند هزینه های مربوط به پروژه ها را بتواند پرداخت کند. همین مسأله در رابطه با منطقه و کشورهای همسایه صادق است. بدون رفع تحریم ها از نظر اقتصادی بیش از امروز نمی توان در رابطه با سایر کشورها جلو رفت.
بطور کلی بدون توافق با غرب غلبه بر مشکلات اقتصادی کاری بس مشکل و احتمالا غیر ممکن است. از نظر سیاسی می توان گفت که در صورت رفع مشکلات بین المللی در سطح منطقه ای پیشرفت های بیشتری را شاهد خواهیم بود. به نظر می رسد وضعیت رابطه ایران با کشورهای همسایه در غرب کشور همچون عراق و ترکیه بهبود یابد و در مقایسه با گذشته جهش بهتری را شاهد باشیم.
در جنوب رابطه با عربستان و بعضی از دیگر کشورها همچون قطر، امارات و عمان بیشتر توسعه می یابد. تجربه گذشته نشان داده که هر وقت تعامل ایران با جهان بهتر شده روابط با جنوب هم بهبود یافته است. ضمن اینکه این امکان وجود دارد که تنش دریایی در منطقه کاهش یافته و بر روابط اثر مثبت بگذارد. در ماههای آینده رابطه رسمی با کشور بحرین برقرار خواهد شد. تفاهم و همکاری بیشتری را با مصر شاهد خواهیم بود بویژه آنکه با توجه به حوادث در غزه و احتمال بالای اجرای آتش بس تا قبل از انتخابات آمریکا رایزنی بین دو کشور بیشتر میشود. به احتمال قوی دولت گفت و گوهای اولیه و مقدماتی با چین را آغاز خواهد کرد تا احتمالا پس از رفع تحریم ها چین به عنوان سرمایه گذاری مهم فعالیت های توسعه ای خود را آغاز کند. این احتمال وجود دارد که در دولت مسعود پزشکیان شرایط در قفقاز به خوبی به پیش نرود، زیرا عوامل تحریک کنندگی رئیس جمهور آذربایجان کاهش نیافته است. به ویژه آن که به علت تیرگی روابط روسیه و ارمنستان، این تحریک کنندگی افزایش یافته و روسیه هم برای تنبیه ارمنستان به دنبال تغییرات ژئوپلیتیکی در منطقه است که با منافع ایران در تضاد است. البته دو عامل دیگر نیز باعث تغییر سیاست روسیه شده است: یکی بن بست ژئوپلیتیکی برای روسیه در جنگ اوکراین که این کشور به دنبال آن است با نزدیکی به آذربایجان انرژی خود را از این طریق به اروپا صادر کند و دیگری احتمال گفت و گوهای ایرانی با غرب که روسیه از آن نگران است و به همین جهت منافع ایران را در قفقاز کمتر مورد توجه قرار میدهد. لذا پیش بینی میشود که رابطه ایران با روسیه بیش از حال گسترش نیابد ولی دو طرف تلاش کنند که از تنش دوری گزینند.
در شرق و شمال شرق تداوم رابطه خوب با کشورهای آسیای مرکزی ادامه خواهد یافت اما ممکن است دو سه عامل سبب شود که رابطه با طالبان در افغانستان با مشکلاتی نیز روبرو شود. مهمترین آنها مسأله میلیون ها مهاجر افغان در ایران است که بر خلاف دولت قبل، دولت مسعود پزشکیان تصمیم گرفته به وضعیت آنها سرو سامانی دهد. اخراج مهاجرین غیر قانونی در دستور کار است که می تواند در روابط با طالبان تنش زا باشد. به طور کلی با توجه به امیدهایی که از یکسو بوجود آمده و از سویی دولت تلاش دارد از توان و ظرفیت جناح های مختلف کشور بهره برد که مورد تایید مقامات ارشد کشور نیز قرار گرفته، چشم انداز آینده می تواند امیدوار کننده باشد.
اولویتهای پیشنهادی توسعه مکران برای 4 سال آینده
احمد الهیاری
زمانی دوره ریاستجمهوری و منابع اقتصادی کشور اقتضا میکند ریاست محترم جمهور ضمن در نظر داشتن برنامه جامع و بلندمدت، به منظور تحقق اهداف توسعه مناطق ساحلی بهویژه مکران، مساعی خویش را در چهار سال دوره ریاستجمهوری، بر تحقق گزیدهای از اهم برنامهها و رفع مسائل اساسی متمرکز کند. بنا بر تجربیات و سبقه اقدامات صورتگرفته پیشنهاد میشود دولت چهاردهم، 1) توسعه صنعتی منطقه مکران را در صدر برنامههای توسعه قرار دهد، 2) اعتماد جامعه محلی به برنامه توسعه مکران را احیا کند، 3) ایجاد و تقویت زیرساختهای تولید و انتقال برق در مکران را با جدیت بیشتری دنبال کند و 4) وحدت فرماندهی را در مدیریت توسعه منطقه مکران اعمال کند. در سالهای پیشین با توجه به فقر شدید امکانات زیرساختی، تمرکز برنامههای توسعه بر احداث یا تکمیل پروژههای زیرساختی و عمرانی بهویژه راههای مواصلاتی، راهآهن، بنادر، سدها و آبرسانی از سدها و... بوده است. با عنایت به اینکه این پروژهها درحالحاضر به طور میانگین به مراحل اجرائی مناسبی رسیدهاند، ضروری است در مکران و در این مقطع زمانی اولویت برنامههای توسعه از پروژههای عمرانی به توسعه صنعتی تغییر کند.
درحالحاضر تعداد مراکز تولیدی در حال احداث اعم از کارخانجات انگشتشمار و محدود به صنایع پتروشیمی، پتروپالایش، فولاد و کشت و صنعت در پهنه جغرافیایی کوچکی از مکران در چابهار و جاسک است. این امر نیز حاصل رویکرد احداث صنایع آببر در سواحل بوده و این در حالی است که دیگر مناطق جغرافیایی مکران بیبهره از صنعتیشدن هستند. بنا بر اسناد بالادستی ضروری است صنایع دریایی در اولویت قرار گیرند. مسیر درست توسعه منطقه از توسعه صنعتی با رویکرد برونگرا و صادراتمحور و پافشاری نوآورانه بر اجرای ملاحظات زیستبوم انسانی و طبیعی میگذرد.
در این راستا سرمایهگذاری مستقیم خارجی و سرمایهگذاری داخلی حائز اهمیت است که دولت چهاردهم ضروری است با رفع موانع بهویژه با پیشنهاد اصلاح قوانین و مقررات و نیز ایجاد تحول اداری و کاهش بوروکراسیهای زاید زمینه سرمایهپذیری منطقه را فراهم آورد. دولت در دوره خدمت چهارساله خود چند کلان پروژه منطقه اعم از ایجاد مناطق صنعتی در اراضی بزرگمقیاس، احداث صنایع آببر، احداث صنایع تبدیلی و غذایی (عمدتا شیلاتی)، احداث بندر کوه مبارک، ایجاد منطقه ویژه انرژی کوه مبارک، تکمیل نیروگاه سیریک، احداث پایانه نفتی جاسک و پیشگیری از گسترش فرسایش خندقی را به سرانجام برساند و از ایجاد سازوکارهای رفع موانع و حل مسائل فعالان اقتصادی و سرمایهگذاران موجود با نظام اداری کشور و منطقه غفلت نکند. اگرچه تأمین همه زیرساختها ضروری است، اما تولید و انتقال برق در مکران از درجه اهمیت و فوریت بالاتری از دیگر زیرساختهای اساسی برخوردار است. از یک سو سرمایهگذاری انجامشده برای تولید و انتقال برق در مکران با برنامههای توسعه منطقه همخوان نیست از سوی دیگر درحالحاضر پاسخگوی نیاز کنونی نیست. علاوهبرآن، ایجاد نیروگاهها و تأسیسات انتقال برق زمینههای توسعه صنعتی و نیز مراکز سکونتگاهی و نیز ایجاد تأسیسات تأمین آب از دریا را فراهم میآورد. دولت چهاردهم پشتیبانی از سرمایهگذاران ایجاد نیروگاههای برق سیکل ترکیبی، هستهای و تجدیدپذیر و نیز پیگیری قرارداد احداث نیروگاه هزارو 400 مگاواتی سیریک از سوی طرف خارجی را در دستور کار خود قرار دهد.
توسعه متوازن و پایدار منطقه مکران به مطالبه بخش درخورتوجهی از جامعه محلی تبدیل شده اما برنامه و چگونگی اجرای آن در مواردی با اعتراض و تردیدهای جدی گروههای مرجع محلی مواجه است که موجب شده در مواردی به تقابل گفتمانی و حتی فیزیکی منجر شود.
اعتماد مردم بومی منطقه در سالهای اخیر رو به افول بوده که با وجود تلاشهای انجامشده نیازمند احیا و بازگشت اعتماد جامعه محلی به برنامه توسعه مکران است. دولت چهاردهم در دوره خدمت خود سازوکارهای مشارکت جامعه محلی را در تدوین برنامهها از یک سو و اجرای برنامههای مشارکتی از سوی دیگر فراهم کند. در این دولت ضروری است آنچه با عنوان «انتفاع جامعه محلی» از آن یاد میشود، محقق شود. آحاد جامعه محلی براساس رویکرد اصولی توسعه درونزا علاوه بر اینکه هدف توسعه بوده، خود همزمان عامل توسعه نیز هستند.
در سالهای اخیر، توسعه مناطق ساحلی با نوعی آلودگی نهادی و شلختگی ساختاری مواجه شده است، به گونهای که در محدوده چابهار بهعنوان بخش کوچکی از گستره مکران، چندین نهاد ازجمله شورایعالی آمایش سرزمین، استاندار ویژه سیستانوبلوچستان، نماینده ویژه رئیسجمهور در توسعه مکران و نماینده ویژه رئیسجمهور در شورایعالی مناطق آزاد داعیه دست بالا بودن در مدیریت منطقه را دارند. این امر سردرگمی و در مواردی سوءاستفاده برای ترک فعل دستگاههای اجرائی را در پی داشته است.
پیشنهاد میشود دولت چهاردهم ضمن پرهیز از شلختگی ساختاری، احیای جایگاه و تأکید بر دست بالای تنها یکی از چندین نهاد یادشده را در مدیریت برنامههای توسعه منطقه و تقویت اختیارات قانونی آن برای اعمال حاکمیت در نقش نظارت راهبردی، تنظیمگری و تسهیلگری خود مدنظر قرار دهد و در غیراینصورت پیشنهاد اصلاح ماده 68 قانون احکام دائمی کشور را به مجلس شورای اسلامی ارائه دهد.
گذر از این دستانداز مستلزم بازتعریف نقش سازمان مدیریتی مدنظر است. به نظر میرسد از آنجا که اقدام توسعهای میتواند به معنای تلاش برای برداشتن موانع توسعه باشد، میتوان بیشتر بر نقشی نظیر آژانسهای توسعه منطقهای تکیه کرد. سازمانی که با تجهیز به برخی از اختیارات مشخص مهمترین مأموریت آن شناسایی شکستهای سیستمی و رفع موانع توسعه از طریق کارکردهای ظرفیتسازی توسعه، تسهیلگری و تنظیمگری و نظارت راهبردی در هماهنگی و همراهی با دیگر دستگاههای سیاسی و اجرائی ملی و منطقهای باشد. سازمانی که میتواند ضمن پذیرش در ساختار حکمرانی کشور از اثربخشی در پیشبرد برنامههای توسعه منطقه برخوردار باشد.
حنیف غفاری
اگرچه دیوان عالی آمریکا و ساختار قضایی این کشور، مدعی استقلال سیاسی و حقوقی در قبال پرونده های جنجالی این کشور بوده و همواره بر این گزاره دروغین پافشار کرده است، اما اراده خاص دیوان عالی و برخی دادگاه های ایالتی در به تعویق انداختن صدور حکم رئیس جمهور سابق آمریکا در پرونده های گوناگون ( که جرم ترامپ در آنها محرز شده است) حکایت از موضوع دیگری دارد! طبق تصمیم دادگاهی در نیویورک، حکم مجازات دونالد ترامپ در "پرونده حقالسکوت" پس از انتخابات ریاست جمهوری صادر خواهد شد. ابتدا قرار بود حکم رئیسجمهور سابق آمریکا در میانه ماه سپتامبر اعلام شود.در اینجا قصد نداریم تاثیر صدور یا عدم صدور حکم دادگاه ترامپ بر انتخابات ریاست جمهوری ماه نوامبر و گردش آرای شهروندان آمریکایی در ایالات حساس و سرنوشت سازی مانند پنسیلوانیا، میشیگان، جورجیا و آریزونا را بررسی کنیم ! آنچه اهمیت دارد، تمرکز بر ساختار قضایی آمریکا و فقدان عدالت واقعی در آن است.
صورت مسئله از این قرار است که ظاهرا، تصمیم دادگاه منطقهای منهتن در نیویورک توسط قاضی این دادگاه، خوان مرچان، در پی درخواست وکلای ترامپ از دادگاه برای به تعویق انداختن زمان اعلام رسمی حکم در پرونده مذکور گرفته شده است.این در حالیست که ترامپ در تمامی ابعاد پرونده حق السکوت به هنرپیشه فیلم های مستهجن و پنهانکاری آن مجرم شناخته شده است. بنابراین با جرم محرزی مواجه هستیم که صدور حکم آن پس از مشخص شدن نتایج انتخابات ریاست جمهوری ماه نوامبر صورت می گیرد.اگر ترامپ بتواند در این انتخابات پیروز شود، طبق قانون اساسی آمریکا می تواند خود و اطرافیانش را با وجود احراز جرم، عفو نموده و پرونده های مذکور را مختومه اعلام کند! در اینجا صدور حکم زندان یا حتی جریمه نقدی برای ترامپ اثر عملیاتی و اجرایی نخواهد داشت.
کیفرخواست جدید دادستان ویژه آمریکا علیه ترامپ در خصوص "مداخله" در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ میلادی نیز سرنوشتی مشابه پرونده حق السکوت و پرونده فرارمالیاتی وی پیدا کرده است!
در طول چهار سال سپری شده از انتخابات جنجالی سال ۲۰۲۰ و تلاش آشکار ترامپ جهت اعلام دروغین نتایج انتخابات در ایالت جورجیا ( که در نهایت با پیروزی بایدن خاتمه یافت) نیز رئیس جمهور سابق آمریکا در حاشیه امنیت قضایی به سر می برد.کاملا مسجل است که در این معادله ، ساختار قضایی آمریکا تبدیل به متغیری وابسته به ساختار امنیتی و سیاسی این کشور شده و اراده ای جهت احراز استقلال ادعایی خود در قبال پرونده های آشکار و پنهان علیه مقامات ارشد این کشور ندارد. در اینجا تاکید می شود که هیئت منصفه دادگاه نیویورک در خرداد ماه امسال، دونالد ترامپ را در پرونده مربوط به پنهان کردن پرداختهای "غیراخلاقی" به استورمی دنیلز، بازیگر سابق فیلم های مستهجن و نیز جعل اسناد تجاری، مجرم تشخیص داده اما زمینه را جهت فرار وی از مجازات ( با شانس پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری ماه نوامبر) فراهم ساخته است. آنچه در این دادگاه گذشته و خواهد گذشت، سندی دال بر بی عدالتی مطلق در ساختار قضایی ، سیاسی و امنیتی آمریکاست .گزاره ای محکم و واقعی که دیگر نیازی به اثبات ندارد.
توفان الاقصی و جنگ وجودی در منطقه
سمیرا کریمشاهی
آنچه تقابل ایران و رژیم صهیونیستی را در دهههای اخیر مدیریت کرده و در میانه ۲ سر طیف جنگ تمامعیار و نیابتی حفظ میکند، اصطلاحا نبرد در منطقه خاکستری (The Gray Zone) بوده و همچنان هست. دنبال کردن تخاصم در منطقه خاکستری اغلب غیر آشکار، با ابزارهای نسبتا غیرمتعارف و غلبه قلمروسازی ژئوپلیتیک بر جغرافیا دنبال میشود. معمولا طرفها خطوط قرمز نانوشتهای میان خود دارند که آنها را از نزدیک شدن به جنگ آخر برحذر میدارد. در واقع برای دور ماندن از منتهاالیه طیف و تهاجم (Aggressive) تا جایی که امکان دارد گستره جابهجایی خود و خطوط قرمز را در منطقه خاکستری انعطاف میبخشند، چرا که خارج شدن وضعیت از کنترل و خروج به سمت جنگ، مستقیما ماهیت طرفین را هدف قرار میدهد؛ چیزی که در مصداق مورد نظر ضربه کاری به موجودیت رژیم صهیونیستی یا فروپاشی شبکه مقاومت در نظر گرفته میشود، لذا طرفهای درگیر تلاش داشتهاند با در نظر گرفتن چنین ریسک نهاییای، بتوانند طبق راهبرد تدریجی با هزینه کمتر از درگیری نهایی و مستقیم و طی نبرد طولانی در همان منطقه خاکستری بقای یکدیگر را به چالش بکشند.
راهبرد اعمالی تدریجیای که رژیم صهیونیستی با توجه به دوران گذار منطقهای و تضعیف هژمون آمریکایی در نظر گرفته، ائتلاف علیه ایران و به انزوا کشاندن شبکه مقاومت است. این رژیم که اواخر دهه 50 میلادی برای خروج از انزوا دکترین «اتحاد پیرامونی» را در پیش گرفت و در دهه اخیر برای کشاندن ایران به انزوا به دنبال عملیسازی راهبرد «اتحاد با پیرامون ایران» است. فاز ابتدایی این طرح به منظور خروج رژیم صهیونیستی از «عنصر غیرعادی» به عادیسازی روابط با دولتهای منطقه تقریبا به طور مطلوب برای رژیم پیش رفت. گام بعدی در ائتلافسازی منهای ایران هم دنبال شد اما آمریکا و اسرائیل بخوبی آگاهند تا «توافق بزرگ» رقم نخورد، ادامه پیشبرد نقشه کذایی برای خاورمیانه غیرممکن است. پیوستن عربستان سعودی به قطار روابط آشکار و عادیشده با اسرائیل، قطعهای بزرگ از پازل «پیرامونی ایران» است که از شمال تا جنوب از طریق خاک جمهوری باکو، اقلیم کردستان و کشورهای حاشیه خلیجفارس در دسترس رژیم صهیونیستی باشد و به اهرم موازنه در برابر دسترسی ایران به سرزمینهای اشغالی از طریق لبنان، سوریه و مقاومت فلسطین برسد.
توطئه جدید امنیتی آمریکا و اسرائیل نه فقط ایران را بلکه امنیت جمعی در سراسر منطقه را با اتکا و گره زدن آن به امنیت سرزمینهای اشغالی درگیر میکند. به بیان بهتر امنیت و همگرایی منطقه که با حذف ایران ناشدنی است، در گرو تامین امنیت رژیم صهیونیستی قرار میگیرد. این روند طبق نقشه طراحیشده مسیر خود را طی میکرد که جهان شاهد 7 اکتبر و توفان الاقصی شد. عملیات مقاومت فلسطین اگر نگوییم نابودکننده، در حداقل نقطه اثرگذاری خود مختلکننده نقشهای شد که موازی با گذار منطقهای طراحی و دنبال میشد. یعنی با توفان الاقصی در کنار اینکه بار دیگر فلسطین به مثابه «مساله» ظهور و بروز دارد، مقاومت فلسطین توانست فراتر از بضاعت خود در سطح مخدوشسازی طرح خاورمیانهای جبهه غربی - عبری - عربی اثرگذار باشد. لذا در همین راستا رهبر انقلاب اسلامی در سخنرانیشان به مناسبت سالگرد رحلت امام(ره) با تبیین نقش منطقهای توفان الاقصی، یکی از نقاط اساسی این رخداد را اهمیت عنصر زمان اعلام کردند که عملیات مقاومت «دقیقا در لحظه نیاز منطقه» رخ داد. ایشان با اشاره به یک نقشه وسیع آمریکایی - صهیونیستی که با همکاری بعضی دولتهای منطقه دنبال میشد هدف آن را «تسلط رژیم صهیونیستی بر سیاست و اقتصاد کل منطقه غرب آسیا بلکه کل دنیای اسلام» عنوان کردند. توفان الاقصی باطلکننده چنین طرحی برای تسلط جبهه دشمن بر نظم پساآمریکایی شد تا برخلاف روند در جریان، اکنون طرفها نقطه زمانی منطقه را به بعد و قبل توفان الاقصی تقسیم کنند و معادله نظم غرب آسیا طبق وضعیتی که به یک سالگی شروع خود نزدیک میشود بازطراحی شود.
در این نقطه کانونی منطقه، اسرائیل نه تنها نتوانست با ابزارهای تقابل غیرمستقیم موجود در منطقه خاکستری از جمله ائتلافسازی، تحریم، ترور، جنگ روانی، حمله سایبری، تروریسم رسانهای، خرابکاری و... به نتایج جنگ مستقیم (تهدید بقای شبکه مقاومت) برسد، بلکه اکنون خود به مرز نبرد موجودیت رسیده است. هرچند این وضعیت ۲ طرف را در بر میگیرد اما مخاطرهپذیری رژیم صهیونیستی در برابر شبکهای که با دارایی پایگاه اندیشهای (گفتمان مقاومت) ظرفیت بازپروری خود را دارد بسیار بالاتر است.
آنچه رهبر انقلاب با گذشت 8 ماه از توفان الاقصی «مرگ و زندگی» برای جبهه دشمن و هم جبهه حق تعبیر کردند و توسط نبیهبری، رئیس مجلس لبنان در دیدار با ایشان «جنگ وجود» خوانده شد، در واقع آگاهی طرفها به شرایطی است که تاکنون به این حد نزدیکی به مرز جنگ تعیینکننده و خطر خروج کامل از منطقه خاکستری نرسیده بودند. جابهجایی سریع خطوط قرمز و کمرنگ شدن کارآمدی عنصر بازدارندگی در تحولات اخیر جبهه تقابل، به منظور حفظ فاصله با مرز جنگ تمامعیار است. به همان اندازه که این وضعیت استثنایی، «فرصت»آفرین برای ضربه و تحمیل هزینه بر طرف مقابل است، «مخاطرهآمیز» هم میتواند باشد و این مشغولیت اصلی در اتاق فکرهای ۲ جبهه است که چگونه حداکثر فرصت با دفع خطرهای موجود را ترتیب دهند. مرگ و زندگی میتواند وابسته به میزان هنر ریسکپذیری طرفها بر سر اولویتبندی فرصتها و محدودیتهای موجود باشد. لازم به تاکید است که اگر تنش فراتر از حد کنترلشده نرود و طرفها موفق به حفظ فاصله با انتهای طیف تقابل شوند، دیگر بازگشتی به ماقبل هفت اکتبر وجود ندارد. جبهه تقابلی طرفین خطوط قرمز متعددی را پشت سر گذاشته، تاکتیکهای تازهای را رمزگشایی کرده و سرانجام مرزهای تنش جابهجا شدهاند، لذا ویژگی تعیینکنندگی نبرد در زمین توفان الاقصی همچنان باقی خواهد ماند و گذار منطقهای را در دل تنش و کنش بازیگران دستخوش اثرگذاری خود خواهد کرد.