مهم ترین کار ویژه آقای میدری چیست؟
مصطفی غنی زاده
پس از رای اعتماد مجلس به وزرای محترم، اولویت کاری هرکدام باید مشخص و براساس آن برنامهریزی لازم شود. با همین نگاه، باید برای هر وزارتخانه پیشنهادهایی را ارائه داد. ما هم قصد داریم در این متن، پیشنهادی مهم و اساسی را برای وزارتخانه مهم کار و رفاه اجتماعی مطرح کنیم. اگرچه آقای میدری در این زمینه دارای ایده هستند اما تنقیح این پیشنهادها را وظیفه خود میدانیم. این پیشنهاد، در درون وزارتخانه مذکور پیگیری میشود اما آثاری بسیار گستردهتر و عمیقتر برای کل جامعه خواهد داشت. لذا توجه به اصل موضوع و ملزومات اساسی آن، حتما برای آقای رئیسجمهور نیز مفید خواهد بود. اصل پیشنهاد مبتنی بر ایجاد یک نظام رفاهی برای تامین نیازهای اولیه آحاد جامعه به ویژه در دهکهای پایینتر است. ساختاری که از مواد غذایی تا برخی نیازهای دیگر مانند مسکن را برای همگان تامین میکند. اما این تامین با چشم بسته و به صورت برابر اتفاق نمیافتد بلکه براساس عدالت و نیاز هر بخش جامعه، به صورت نابرابر اتفاق میافتد. یعنی یک میزان مشخصی از تامین کالری مورد نیاز برای هر کدام از اعضای خانوار مشخص میشود و بعد اگر برخی دهکهای جامعه در تامین این حداقلها عاجز بودند، باید توسط نظام حکمرانی مورد حمایت قرار گیرند. شکل تامین منابع چنین طرحی، میتواند آن را به بهترین شکل اجرا یا برعکس آن، به یک شکست اساسی تبدیل کند. اگر تامین منابع طرح به هر شکلی پیش رود، موجب ناترازی بودجه و در نهایت تورم بیشتر و خنثی شدن فعالیت حمایتی نظام حکمرانی خواهد شد اما اگر منابع به درستی و براساس توانمندی بودجه برای تامین مهیا شود، طرح، نقش خود در پشتیبانی از قشر ضعیف را به درستی ایفا خواهد کرد. در این جا باید به بخش هزینهای هم توجه کرد. مسئله اصلی این نوشتار، تنقیح ملزومات در بخش هزینهای برای کاهش خرج کرد طرح در مسیر اجرای گستردهتر و مفیدتر آن است. شکل کنونی حمایت نظام حکمرانی از اقشار ضعیف، شکلی مبتنی بر چشمان بسته است. یعنی به صورت گسترده و با دادههای ناقص و حداقلی، حمایتهایی کور صورت میگیرد و منابع را به درستی بین افراد تقسیم نمیکند. اشکال طرح اجرا شده در دوره شهید رئیسی دقیقا در همین جا بود. اولا براساس دادههای ناقص، افراد به دو دسته سه دهک اول و هفت دهک بعدی تقسیم شده و سپس به هر دسته مبلغی بیشتر و کمتر داده میشد. حال این که واقعیت اجتماعی و نوع حمایت نظام حکمرانی بسیار پیچیدهتر از این دستهبندی ساده است. به علت همین سادهسازی بود که تلاشهای دولت آن شهید عزیز در حمایت موثر از اقشار ضعیف به نتیجه مطلوب نرسید. اما راهحل چیست؟ راهحل از ایجاد یک سامانه تجمیعی از دادههای مختلف جمعیتی، اقتصادی، درمانی، بیمهای، شغلی، مالیاتی و... آغاز میشود که با استفاده از هوش مصنوعی منظم شده است. یعنی تمام اطلاعات هر خانوار که به صورت داده وجود دارد، ذیل کدملی هر فرد منظم شده و برای دستهبندی او استفاده شود. از تراکنشهای بانکی حسابهای او تا داروهایی که با استفاده از بیمه خریداری کرده، تا مالیاتی که پرداخت نموده، تا حق بیمهای که برایش واریز شده، تا حتی ثبت اجاره نامهای که در سامانه مربوط انجام شده است. همه و همه باید یک جا تجمیع شود و هر خانوار براساس آن در دسته بندی خود قرار گیرد. تازه این جاست که سیاست گذار امکان حمایت با چشمان باز را به دست خواهد آورد. یکی از کارشناسان مرکز پژوهش های مجلس توضیح میداد که دستهبندی دقیق برای حمایت مبتنی بر حداقل کالری مورد نیاز به ۶۶ دسته میرسد. یعنی حمایت از خانواری که یک فرزند دارند و در خانهای اجارهای در تهران زندگی میکنند با حمایت از خانواری که سه فرزند دارند اما در خانهای تملیکی در یک شهرستان مناطق مرکزی کشور زندگی میکنند، باید کاملا متفاوت باشد و همه این ها منوط به داشتن یک شبکه از اطلاعات به هم متصل و واقعی است. مشکل اصلی بر سر چنین پیشنهادی، توافق نداشتن وزرای دولتها برای انتقال اطلاعات و دادههای زیرمجموعههای خود به وزارتخانههای دیگر است. مثلا وزارت اقتصاد حاضر نیست دادههای مالیاتی را به وزارت رفاه بدهد یا وزارت بهداشت حاضر به شبکه کردن دادههای درمانی خود با وزارت رفاه نیست. این جاست که نقش آقای میدری و پزشکیان در جایگاههای خود بروز و ظهور میکند. نقش آقای پزشکیان به عنوان فرمانده این تیم و نقش آقای میدری به عنوان مجری اصلی چنین ایدهای. باید دقت داشت که تازه بعد از این است که میتوان از حمایت فعال سخن گفت. تازه این جاست که میتوان از چتر حمایتی به جای تور حمایتی سخن گفت. دقت کنید که راهبرد تور حمایتی برای سالهای مختلف در کشور پیگیری شده اما ناموفق بوده است. این راهبرد به دنبال آن است که در مرز خط فقر بایستد و اجازه ندهد که از آن خط بیرون بیفتد و توری زیر آن پهن کند تا به سرعت فرد را از زیر خط فقر نجات دهد. ایراد اصلی این راهبرد آن بوده و هست که همیشه به دنبال بیرون افتادههاست و به جای جلوگیری از علت و علاج قبل از واقعه، معلولها را پیگیری میکند. به هر میزان هم که حمایت تورگونه از فقرا صورت گیرد، جریان گسترده افراد هل داده شده به زیر خط فقر، در جریان خواهد بود. حال این که راهبرد چتر حمایتی به دنبال ایجاد یک منطقه حائل برای جلوگیری از نزدیک شدن خانوارها به منطقه خط فقر است. برای مثال کارگر ساختمانی که زندگی معمول خود ولو با درآمد پایین را دارد اگر خودش یا یکی از اعضای خانوادهاش به بیماری سخت مبتلا شوند، به سرعت به چرخه فقر گرفتار میشود. نظام حکمرانی باید قبل از وقوع این حادثه و درست در زمانی که اوایل بیماری است با استفاده از دادههای وزارت بهداشت و تنظیمگری هوش مصنوعی، تشخیص دهد که این فرد در حال افتادن به زیر خط فقر است پس قبل از آن، حمایت لازم را از او صورت دهد. در این موضوع متنها و بحثهای مفصلی در بخش دانشگاهی و نخبگانی حوزه رفاه صورت گرفته است که در این متن مجال بیان همه آن ها نیست. اما لازم است آقای میدری با استفاده از ظرفیت کارشناسان جوان این حوزه، شکل دادن به چنین بستر دانشبنیانی مبتنی بر اطلاعات و دادهها را آغاز کند. در این زمینه، حمایت مستقیم رئیس جمهور، اساس کار خواهد بود.
مصطفی قربانی
تأکید اخیر رهبر معظم انقلاب مبنی بر امتیاز نبودن بهرهبرداری از فناوری هوش مصنوعی و تسلط بر لایههای عمیق این فناوری را باید در راستای تأکیدهای پیشین ایشان مبنی بر دانشبنیان کردن تولید و اقتصاد و همچنین، تذکر دقیق و آیندهنگرانه معظم له در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) (۱۴/۰۳/۱۴۰۲) با این مضمون که در شرایط امروزی که ابزارهای متعددی ایجاد شده، نمیتوان برای اداره کشور به ابزارهای سابق متکی بود، دانست.
درواقع، تأکید دقیق و آیندهنگرانه رهبر معظم انقلاب بر تسلط بر لایههای عمیق فناوری هوش مصنوعی ناظر بر درک عمیق ایشان از روندهای نوظهور در دنیای فناوری و اقتصادسیاسی این حوزه است. در توضیح باید گفت که هماکنون متأثر از انقلاب تکنولوژیک، تقسیمکار نوینی در سطح نظام بینالملل در حال ظهور است که در آن، مبنای تعیین موقعیت کشورها، میزان تسلط آنها به فناوریهای نوینی، چون هوش مصنوعی، هستهای، نانو و سلولهای بنیادین است. حال این موضوع برای ایران که در تقسیم کار اول در نظام بینالملل با یک موقعیت تحمیلی و پرچالش مواجه بوده است، میتواند دربردارنده فرصتهای نوینی باشد که در صورت بهرهبرداری از آنها هم میتواند از چالشها و موقعیت تحمیلی سابق رهایی یابد و هم جایگاه متناسب با شأن خود را در تقسیم کار نوین در نظام بینالملل به دست آورد.
در تمهیدی تاریخی باید گفت که از ابتدای دوره قاجار بود که به دلیل شکست ایران در برابر روسها در دو جنگ پیاپی، ایران وارد نظام اقتصاد جهانی شد. درواقع، اگرچه در اثر پیامدهای اجرای ضمیمه تجاری– اقتصادی قرارداد ترکمانچای ایران وارد اقتصاد جهانی شد، اما به دلیل ضعف زیرساختهای تولید از یک سو و نگاه غارتگرانه طرفهای خارجی به اقتصاد ایران، ایران در حاشیه یا پیرامون اقتصاد جهانی قرار گرفت و برای آن سه کارویژه تعریف شد که عبارتاند از: تأمین مواد خامی مانند ابریشم، نفت و در وهله بعدی برخی محصولات کشاورزی و باغی، واردات کالاهای مصرف (به طور عمده از روسیه و انگلیس) و استفاده این کشورها از نیروی کار ارزان قیمت در ایران. این کارویژهها در اثر گذر زمان، تثبیت و تداوم پیدا کرد، به گونهای که در دو قرن اخیر تا کنون، تلاشها برای رهایی از این تنگنای ساختاری در اقتصاد بینالملل، چندان موفق نبوده است. درواقع، ایران ناخواسته با یک وضعیت تحمیلی در نظام تقسیم کار جهانی مواجه بوده و این وضعیت، همواره اثرات محدودکننده بر اقتصاد ایران داشته است.
نکته مهم در این میان آن است که این نظام تقسیم کار در قرن ۱۵ میلادی شکل گرفته و ایران در قرن ۱۸ میلادی بود که وارد آن شد. در این نظام تقسیم کار، قدرت صنعتی مهمترین ملاک تعیین جایگاه هر کشور بود. با این حال، از حدود ۵۰ سال پیش، به دلیل روی آوردن اقتصادهای صنعتی به توسعه ظرفیتهای دانشبنیان که طی آن شاهد فاصلهگیری این اقتصادها از صنعتی شدن و روی آوردن بیشتر آنها به کارآفرینی و دانشبنیان شدن هستیم، به نظر میرسد که نظام تقسیم کار نوینی در جهان در حال شکلگیری و تثبیت است. در این نظام تقسیم کار نوین، کشورهای صنعتی با انتقال صنایع خود به کشورهای در حال توسعه، بر توسعه ظرفیتهای کارآفرینی از طریق دانشبنیان کردن اقتصاد خود پرداختهاند. براین اساس، تقسیم کار نوین بر مبنای دو گانه صنعتی بودن (کارخانهدار بودن) و دانشبنیان بودن (کارآفرین بودن) تعریف میشود. مهمترین نکته در این زمینه آن است که در این شرایط، اقتصادهای دانشبنیان با کمترین هزینه، میتوانند بیشترین ارزشافزوده را خلق کنند و در عین حال، از پیامدهای زیستمحیطی توسعه صنعتی مانند آلودگی هوا هم مصون بمانند. بنابراین، امروزه، قدرت، اعتبار و ثروت از آن کشورهایی است که به سمت دانشبنیان کردن تولید و اقتصاد خود که نمونههای آن را میتوان در فعالیتهای استارتاپی و دانشبنیان دید، حرکت کردهاند.
با توجه به آنچه گفته شد، تأکید رهبر معظم انقلاب بر تسلط بر لایههای عمیق هوش مصنوعی، در کنار ایستادگی راسخانه ایشان بر دفاع از حقوق هستهای ملت ایران و تأکید بر ضرورت دستیابی به چرخه کامل فناوری هستهای در کنار راهاندازی پژوهشکده رویان با دستور مستقیم خود ایشان و مواردی از این دست، ناظر بر این واقعیت و درواقع، در راستای درک عمیقی است که ایشان از روندهای در حال تثبیت در اقتصادسیاسی بینالملل دارند و در تلاش هستند تا در این روندها، برخلاف گذشته، ایران دستبرتر را پیدا کند.
راهکار تربیت مدیر تراز مومن وانقلابی
حمیدرضا ترقی/ کارشناس مسائل سیاسی
رهبرمعظم انقلاب اسلامی درنخستین دیدارخود باهیأت دولت چهاردهم فرمودند:ملاک انتخاب مسئولان دولتی بایدفردجوان، مؤمن، انقلابی، متعهد و پرانگیزه باشد. دربخشهای مختلف علمی، هستهای، نانو و... درحوزه علمی - تحقیقاتی ازجوانان استفاده و پیشرفت کردیم.
ایشان افزودند: جوانان گرههای مختلفی را باز کردند. جوانان را که در رأس کار مدیریتی گذاشتیم، نسلی از مدیران پرانگیزه برای فردا تربیت میشوند. رئیسجمهور اگر بتواند یکصد جوان مؤمن، پرانگیزه، متعهد و انقلابی آماده کند و تحویل کشور دهد، کار بسیار باارزشی انجام داده است.
همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها فرمودند و در بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی نیز بهطور مفصل مطرح شده، باید نسل جوان کشورمان را برای پذیرش مسئولیتهای اجرایی در تداوم آرمانهای انقلاب اسلامی آماده کنیم. آماده کردن جوانان نیازمند آن است که تجربه چهار دهه انقلاب اسلامی در بُعد مدیریتی در برخورد با بحرانها، مشکلات، موانع و تجربیات شاکله نظام جمهوری اسلامی که در تاریخ بینظیر است، صحیح منتقل شود. اگر تجربیات بینقص منتقل شود، تداوم انقلاب اسلامی امکانپذیر خواهد بود. باید بتوانیم نسل آینده مدیران را از تیم مدیریت فعلی بسازیم و در بُعد ایمانی و اعتقادی و بهویژه تعهد، به آرمانهای انقلاب اسلامی و ایمان به اهداف آن تربیت کنیم تا تداوم انقلاب اسلامی تضمین شود. فرمایش مقام معظم رهبری این بود، اگر دولت چهاردهم بتواند ۱۰۰ جوان در تراز انقلاب اسلامی تربیت کند که مؤمن، متقی و معتقد به آرمانهای انقلاب اسلامی باشند و تجربه اجرایی برای پذیرش مسئولیت بیابند، کار بسیار مهمی انجام داده است.
برای تحقق این موضوع، نخست باید بانک اطلاعاتی جوانانی که مستعد رشد هستند، تهیه شود و سپس برنامهریزی برای آموزشهای جامعی که بتواند آنها را در سطح مدیریت تراز انقلاب اسلامی تربیت کند، اختصاص داده شود. در کنار این موارد جوانان باید بتوانند از تجربیات مدیران موفق کشور استفاده کنند. باید در کنار برنامهریزی، جوانان نخبه و منتخب آموزش عملی ببینند و کادرسازی بهعنوان روند نهادینه شده در ساختار دولت موردتوجه قرار گیرد تا بتوان نتیجه و محصول آن را در سالهای آتی در راستای بهرهگیری از توان نسل جوان مشاهده کرد. منابع گوناگون و متعددی برای شناسایی جوانان مستعد وجود دارد که اگر مرکزی برایش ایجاد شود، میتواند با جمعآوری اطلاعات لازم و تهیه بانک اطلاعاتی، زمینه مناسبی ایجاد کند تا با توجه به ملاکهای مدنظر رهبر معظم انقلاب اسلامی در انتخاب جوانان، سرمایهگذاری ویژهای برای کادرسازی فراهم شود و به نتیجه برسد. با تغییر هر دولت اگر رویکردهای متفاوتی وجود داشته باشد، شاهد تغییرات مدیریتی خواهیم بود. طبعا در این شرایط نیازمند ۱۵هزار نیروی مدیر در کشور متناسب با تغییرات هستیم. اگر این تعداد نیرو بهطور مرتب در هر دولت شناسایی و به بدنه مدیریتی کشور تزریق شود، مشکلی در زمینه بازنشستگی نیروهای باتجربه نخواهیم داشت و جوانان تربیت شده مؤمن و متعهد میتوانند جایگزین شوند. علاوه بر این، چرخه تربیت نیروهای جوان و متعهد موجب میشود نظام به لحاظ مدیریتی آسیبی نبیند و از مسیر اصلی خود منحرف نشود.
عبدالرضا فرجی راد
تا پیش از آغاز جنگ غزه، کشورهای عربی تصور می کردند که ترکیبی از اتحاد بین آن ها، آمریکا و به ویژه اسراییل باعث می شود که توان نظامی ایران تضعیف شده و در صورت درگیری احتمالی با ایران ضرباتی جدی به این کشور وارد شود و امنیتشان بیمه است ولی درگیری یک ساله در غزه نشان داد که باز کردن حساب زیاد روی اسراییل و آمریکا اشتباه است.
مشخصا نه آمریکای دموکرات و نه آمریکای جمهوری خواه و ترامپ به خاطر کشورهای منطقه و به ویژه برای متحد اصلی خود اسراییل وارد یک درگیری گسترده با ایران نمی شوند زیرا ملاحظات دیگر ژئوپلیتیکی همچون روسیه و چین را در نظر نگرفتن، یک خطای استراتژیک است.
لذا با ملاحظه این عوامل ژئوپلیتیکی روی به تعامل با ایران آوردهاند؛ به طوری که آمریکا مجبور است حتی برای افزایش غنی سازی بالای ۶۰ درصد هم ملاحظاتی داشته باشد. از سوی دیگر جنگ غزه به کشورهای عربی فهماند که اسراییل هم با همه ادعاهای مربوط به قدرت نظامیانش نمی تواند معجزه بکند و در مقابل حماس و حزب الله سر از آب بیرون در نیاورده که نفسی بکشد و قدرتش را برای اعراب بگذارد.
آن ها فهمیدند که دو نوع جنگ قابل تصور است. کلاسیک کوتاه مدت و اسراییل پسند و غیر کلاسیک درازمدت و اسراییل کُش که تداومش ممکن است جغرافیای اسراییل را متلاطم کند.
هر چند که گفت و گوهای پنهان ایران با غرب و آمریکا به ویژه که در اینجا ژنرال اسراییلی به ضعف امریکا تعبیر می کند آن اعتماد لازم را هم از اسراییل و هم از اعراب گرفته است. در واقع اسراییل و اعراب، ایران و امریکا را بند بازانی می بینند که هر وقت لازم باشد بخاطر ملاحظات ژئوپلیتیکی شرایط را مورد بازبینی قرار می دهند.
البته در این میان در دیپلماسی ایران ضعف هایی وجود دارد که باید اصلاح شود و این دیپلماسی هم چالاک شود و هم باز.
برای مثال در حرکت اخیر روسیه در مورد زنگزور، قدرت مانور دیپلماتیک ایران زیاد است. هم با هند، هم با فرانسه و حتی اخیرا با ترکیه اما از چالاکی و از ژئوپلیتیک باز برخوردار نیست.
ایران نه تنها نباید اجازه دهد دالان زنگزور بجز ارمنستان در اختیار کشور دیگری قرار گیرد بلکه نباید اجازه دهد که اذربایجان به نخجوان به جز از راه خاک ایران به هم متصل گردد زیرا که این اتفاق حفره ژئوپلیتیکی باکو را پر می کند و یک ابزار ژیوپلیتیکی را در مقابل دشمن از ما می گیرد.
لذا تجهیز ارمنستان و پیوند های سیاسی و اطلاعاتی با کشورهای همسو ضروری است همچنان که شاهدیم باکو به سمت روسیه، طالبان و پاکستان دست همکاری دراز کرده است.
صبح زود روز دوشنبه (همزمان با رحلت رسول مهربانیها و شهادت امام صبور) بر طبق قرار قبلی، راهی «مؤسسه توانبخشی بیماریهای اعصاب و روان امید فردا» شدم. وقتی به آنجا رسیدم، با دیدن عمارت شکیل، مدرن و بناشده بر طبق اصول علمی معماری آن، به خاطر آوردم روزی را که در اواخر سال ۱۳۹۹ و در بحران کرونا، برای کمک و همکاری، به محل ساخت این مؤسسه آمده بودم. چقدر دلگرمکننده بود که تلاشهای خستگیناپذیر گروهی از خیرین با مدیریت تحسینبرانگیز خانم دکتر «مهرنوش کاوه» به ثمر نشسته و این مؤسسه درحالحاضر پذیرای تعدادی از فرزندان این مرزوبوم است که به نوعی دچار نابسامانیهای روحی و روانی هستند.
با نگاهی به جریان فرایند ساخت این مجموعه؛ از تأمین مالی، اخذ مجوزهایی که برای دریافت هرکدام از آنها باید اعصابی پولادین و کفشهایی آهنی داشت، استفاده از تجارب نوین جهانی و بهکارگیری استانداردهایی که از معتبرترین مؤسسات بینالمللی وام گرفته شده، ارزش کار خانم دکتر کاوه برایم صدچندان میشود. این تجربه نشان میدهد وقتی علم و پشتکار با هم عجین میشوند، کارهای بزرگ و درست شکل میگیرد. همچنین این تجربه نشانگر آن است که اگر زمینه و فضای مناسبی ایجاد شود، بسیاری از حرکتهای اجتماعی و حتی اقتصادی بزرگ میتواند شکل گرفته و به ثمر بنشیند. براساس تجاربی از این دست، تغییر سیاستها به همراه وفاق با مردم، میتواند گام اول برای پیمودن مسیر شکوفایی، توسعه و گشایشهای همهجانبه باشد. بنابراین باید از مداخله دولت در حوزه خصوصی و عمومی کاست.
نکته درخورتوجه دیگر آن است که وقتی برخی گزارشهای مربوط به افراد بستریشده را نگاه میکردم و داستان زندگیشان را از زبان خودشان یا مددکارشان میشنیدم، به این دریافت رسیدم که به طور کلی جامعه و خانوادهها، نه اطلاعات کافی در زمینه مواجهه با بیماریهای اعصاب و روان و انواع ناتواناییها و... دارند و نه آموزشی در این زمینه میبینند و متأسفانه در فرهنگ عمومی جامعه نیز شیوه اجتماعیشدن برای چگونگی مواجهه با این افراد دارای ضعف است. باید توجه داشت که خدمات پیشگیری درمانی و توانبخشی بیماریهای روان میتواند اثرات بزرگی در بهبود روابط اجتماعی، کاهش رفتارهای مخرب خانوادگی، اجتماعی و رفتارهای مجرمانه داشته باشد؛ چراکه بسیاری از این رفتارها، نشئتگرفته از نبود سلامت روان و ضربههای روحی و روانی در دوران کودکی و نوجوانی و بزرگسالی است که به افراد وارد شده است. بهعنوان نکته سوم این مسئله قابل توجه است که حتی در فرهنگ خیرین نیز تمایل بر آن است تا بیشتر به مراکزی کمک شود که حس و حال خوب ملموسی را منتقل کنند و بیماریهای جسمی را التیام میبخشند یا در پی ساختن بنایی هستند که در معرض دیدشان باشد؛ اما به خاطر داشته باشیم که ساخت مراکز درمانی و توانبخشی برای اینگونه افراد و همچنین مواردی که به چشم نمیآیند، مانند آموزش و توانمندسازی و کمک به بازگشت این افراد به جامعه بسیار مهم و ارزشمند است؛ چراکه چنین مشکلاتی علاوه بر هزینههای آشکار، سبب پدیدآمدن هزینههای پنهانی از نظر خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی برای افراد، خانواده و جامعه میشوند که بسیار بیشتر از هزینههای آشکار آن است.