صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۳ آبان ۱۳۹۹ - ۰۶:۰۴  ، 
کد خبر : ۳۲۵۵۶۷

یادداشت روزنامه‌ها 3 آبان ماه

روزنامه کیهان **

 

احساس مسئولیت یا سودای مدیریت؟/ عباس شمسعلی

آن روز صبح وقتی تاکسی به مقصد رسید و من و سایر مسافران در حال پیاده شدن بودیم، خانم جوانی که ظاهراً کارمند بود متوجه شد کیف پول خود را به همراه نیاورده است، وقتی این موضوع را به راننده گفت صحنه جالبی رقم خورد؛ شاید توقع این بود که این راننده

یا بر دریافت کرایه اصرار کند یا بزرگوارانه از گرفتن آن صرف نظر، اما بدون درنگ و بلافاصله از دخل خود چند برابر آن کرایه را به خانم مسافر داد و گفت این پول همراهت باشد تا برای مسیرهای بعدی و بازگشت به خانه مشکلی نداشته باشی.

 درباره علت این رفتار درس‌آموز که با گذشت چند سال همچنان در ذهن من ثبت شده است، نباید در کنار انگیزه‌های ارزشمندی همچون ایثار یا ثواب و... از عاملی به نام احساس مسئولیت و اعتقاد به مسئول بودن در قبال دیگران به راحتی گذشت.

در جامعه ارزش محور ما خوشبختانه نمونه‌های این چنینی از احساس مسئولیت و عبور نکردن بی‌تفاوت از کنار نیاز یا مشکل دیگران و ابتکار به خرج دادن برای خدمت به همنوع در بین اقشار مختلف مردم به وفور دیده می‌شود.

مأمور پلیسی که کاور خود را در هوای بارانی با کودک کار به‌اشتراک می‌گذارد، میوه فروشی که بالای بساط خود نوشته «میوه به نیازمندان رایگان داده می‌شود»، قصابی که در وانفسای گرانی، بدون اینکه بیان کند بیش از پول اندک مشتری تهی دست خود گوشت به او می‌دهد، پزشکی که از بیماران نیازمند حق ویزیت نمی‌گیرد و حتی پرداخت پول داروی آنها را نیز متقبل می‌شود، معلم فداکاری که برای شاگرد خود که در روزهای کرونایی برای استفاده از آموزش مجازی گوشی و تبلت ندارد بر روی نیمکت پارک کلاس درس برگزار می‌کند، معلمی که یک کلیه خود را به شاگرد بیمارش اهدا می‌کند، راننده‌ای که روی شیشه تاکسی خود نوشته «از سربازان کرایه گرفته نمی‌شود» تا به اندازه یک کرایه تاکسی در حمایت مالی از یک جوان سرباز سهیم باشد، روحانی و جوانانی که از وقت خود برای تدریس رایگان و رفع‌اشکال درسی دانش‌آموزان در مسجد محل استفاده می‌کنند، دانشجو و بسیجی جهادگری که گاهی هزار کیلومتر را طی می‌کند تا در اردوی جهادی باری از مشکلات مردم در مناطق محروم را کم کند، کارمندی که حتی خارج از وقت اداری کار مراجعه کنندگان را راه می‌اندازد، صاحبخانه منصفی که رعایت حال مستاجر کم توان خود را می‌کند و انبوهی از نمونه‌های مختلف دیگر را می‌توان به عنوان مصادیقی از احساس مسئولیت اجتماعی در بین مردم ما برشمرد.

 این افراد شاید به ظاهر وظیفه یا مسئولیت ابلاغ شده‌ای برای انجام این کارهای ارزشمند نداشته باشند و به عبارتی اگر این کارها را انجام نمی‌دادند کسی آنها را بازخواست نمی‌کرد، اما باز هم احساس مسئولیت در قبال دیگران که یک توصیه دینی و الهی است باعث شده تا چنین رفتارهای تحسین برانگیزی از خود بروز دهند.

اما سؤال این است که در جامعه‌ای که مردم عادی هم برای کمک و رفع مشکل دیگران تا این حد پای کار هستند، چرا برخی مشکلات مزمن در حوزه‌های مختلف از جمله اقتصاد، فرهنگ، آموزش و... همچنان پابرجاست؟ شاید بتوان علت را در این دانست که بخشی از متولیان امر بیش از آنکه مسئول باشند؛ مدیرند یا به عبارتی بیش از آنکه در فکر انجام درست مسئولیت باشند درگیر حواشی مدیریت هستند.

وقتی یک مدیر پس از سال‌ها مدیریت در یک حوزه، فهرست بلند بالایی از کارهای بر زمین مانده یا ناقص را از خود به یادگار می‌گذارد در کنار سایر عوامل موثر، می‌توان سهم نحوه انجام غیرمسئولانه وظایف از سوی وی را در این نتیجه نامطلوب مورد توجه قرار داد.

بارها پیش آمده که در کشور ما برخی مشکلات که ظاهراً کلافی سردرگم داشته و رفع آنها سخت یا غیرممکن به نظر می‌رسیده است، با یک اراده یا عزم جزم یا ورود جوانان خلاق مرتفع شده است تا متوجه شویم این مشکل پیش از این هم قابل رفع بوده اگر آن مدیر یا مدیران همچون او مسئولانه‌تر رفتار می‌کردند. به عنوان مثال سال‌ها اهالی یک منطقه از کمبود آب رنج می‌برند اما اتفاق ویژه‌ای از سوی مدیران مربوطه رخ نمی‌دهد اما به یکباره با ورود همراه با اراده و احساس مسئولیت جوانان جهادی یا سایر مسئولان دلسوز در یک مدت زمان کوتاه کیلومترها لوله‌کشی انجام و مشکل رفع می‌شود.

سال‌ها وابستگی کشور به واردات در فلان حوزه باعث گرانی یا کمبود یک کالا در کشور می‌باشد و مسئولان مختلف می‌آیند و می‌روند اما فشار این وابستگی و خروج هنگفت ارز هر روز سخت‌تر می‌شود تا اینکه عده‌ای جوان تحصیل‌کرده با سرمایه‌ای اندک اما اراده‌ای بزرگ در یک شرکت دانش‌بنیان با احساس مسئولیت در قبال جامعه به موضوع ورود کرده و پس از مدتی کشور را تبدیل به سازنده و حتی صادرکننده آن کالا می‌کنند. نمونه‌های فراوانی از این دست می‌توان ذکر کرد از تجهیزات پزشکی و دارو تا بنزین و...

مشکل اینجاست؛ برخی از مدیران در سطوح مختلف بیش از آنکه تن به زحمت و تلاش انجام مسئولانه وظایف محوله بدهند، علاقه‌مند به مدیریت و شاید در مواقعی بهره‌مندی از مواهب و مزایای پُست‌ها و ارتباطات ناشی از آن هستند، چه انتظاری است از این‌گونه مدیرانی که برای رسیدن به آن پست و مقام مدت‌ها زحمت! کشیده تا حال وقت ارزشمند دوره مدیریت را صرف کارهای ساده‌ای همچون رفع مشکل مردم کند؟! او آمده است تا خستگی راه رسیدن به این پست را در این دوره از تن به در کند!

در کنار این نمونه‌ها خوشبختانه در عرصه‌های مختلف شاهد کارنامه درخشان مدیرانی هستیم که مسئولانه پا در میدان انجام وظایف گذاشته‌اند و نتایج زحمات آنها در عرصه‌های مختلف عیان است.

 آیا نمونه‌هایی بالاتر از انجام وظیفه مسئولانه مدیرانی همچون

سردار شهید سلیمانی یا شهید طهرانی مقدم و امثال آنها سراغ دارید که پیش از آنکه خود را مدیر بدانند خادم ملت و سرباز وطن می‌دانستند؟ آنها که با تمام وجود و توان مأموریت خود را انجام دادند و در عرصه دفاع از وطن و ناکامی دشمن و یا پیشرفت صنایع موشکی حماسه آفریدند. آیا این شهدای عزیز نمی‌توانستند به جای حضور در بطن ماموریت‌ها به دادن دستور و امر و نهی نیروها از راه دور اکتفا کنند؟ آیا در آن صورت نتیجه کار آنها این همه پربرکت و ماندگار می‌شد؟

نمونه‌های فراوان دیگری می‌توان برای انجام مسئولانه وظایف برشمرد؛ از مدیر بیمارستانی که در کنار نیروهای خود در خط مقدم مبارزه با کرونا می‌ایستد و حتی جان خود را فدا می‌کند یا مرحوم کاظمی آشتیانی مسئول فقید موسسه رویان که تا آخر عمر عاشقانه و برای پیشرفت کشور لحظه‌ای کم‌کاری نکرد یا شهید باکری که به عنوان شهردار ارومیه خاضعانه به نظافت جوی آب می‌پرداخت و...

یا در سوی دیگر چه عاملی جز احساس مسئولیت باعث می‌شود که یک سرمایه‌گذار و تولید‌کننده متعهد به جای بردن سرمایه خود به سمت دلالی یا واردات، به فکر ‌اشتغال و نان سفره کارگران خود باشد؟

 این رفتار مسئولانه را باید جزئی از فرهنگ جامعه ما دانست که سرچشمه در ارزش‌های دینی دارد؛ فرهنگی که باعث می‌شود

یک شهید مدافع حرم داوطلبانه و بدون اجبار برای دفاع پیش‌دستانه از مردم خود در برابر دشمنان تکفیری چند هزار کیلومتر دورتر از مرزهای کشور حاضر شود، یا شهید امر به معروف به جای بی‌تفاوتی در برابر جولان اراذل و اوباش در دفاع از ناموس مردم جان خود را فدا کند.

مشکل این روزهای کشور در بخش‌هایی که کارها سخت و دشوار به نظر می‌آید از گرانی و تورم تا جولان دلالان و فرصت‌طلبان عرصه‌های مختلف یا رشد قاچاق کالا و نابودی تولید‌کنندگان، فشار اقتصادی بر مردم، رهاشدگی فضای مجازی ناامن و... این است که مدیران این بخش‌ها بیش از آنکه مسئول باشند و مسئولیت‌پذیر، مدیر هستند. حال آنکه یک مدیر در تراز جمهوری اسلامی باید خود را وقف انجام وظیفه و چاره‌جویی و تلاش برای حل مشکلات کند.

فراموش نکنیم؛ خسارت مدیرانی که با کم‌کاری یا فرار از انجام وظایف و در نتیجه، عملکرد ضعیف خود باعث بدبینی مردم و آسیب به سرمایه اجتماعی نظام می‌شوند به مراتب بیشتر است از تحریم و دشمنی دشمنان.

راه عبور کشور ما از تنگنا‌ها و مشکلات موجود با وجود ثروت و ظرفیت‌های فراوان و متنوع و انبوه نیروی متخصص و تحصیلکرده جوان، خلاق و توانمند، سپردن امور به مدیران کارآمد، متعهد و مسئولیت‌پذیر و ترویج این مسئولیت‌پذیری به عنوان یک ارزش است.

***************************************

روزنامه وطن امروز**

غلبه آرای پستی، تأثیر مستقیم کرونا بر انتخابات آمریکا

ترامپ یا بایدن؟ هیچکدام!

علی زنگنه: ترامپ و بایدن یکی از بیهوده‌ترین مناظره‌های تلویزیونی انتخابات ریاست‌جمهوری در تاریخ معاصر آمریکا را برگزار کردند. این دو پنجشنبه‌شب ساعت 21 به وقت ایالت تنسی در حالی مقابل هم قرار گرفتند که بیش از یک‌سوم رای‌دهندگان آمریکایی تصمیم خود را گرفته بودند. به نظر می‌رسد لجن‌مالی متقابل ترامپ و بایدن در ۲ مناظره اخیر بسیاری از رای‌دهندگان را دلسرد کرده یا دست‌کم آنها را نسبت به دنبال کردن مواضع و سخنان ۲ طرف، بی‌تفاوت کرده باشد.

طبق نظرسنجی شبکه سی‌‌ان‌ان که پس از این مناظره انجام شد، یکی از گزینه‌ها که «هیچکدام» بود، بیش از هر ۲ نامزد، مورد توجه مخاطبان قرار گرفت، چنانکه ۲۱ درصد پرسش‌شوندگان گفتند بایدن بهتر بوده و ۱۴ درصد هم حرف‌های ترامپ را در مناظره پسندیده بودند، در حالی که 64 درصد به هیچکدام رای دادند.

به گزارش تارنمای الکت پراجکت که آمار رای‌گیری زودهنگام انتخابات قبل از روز نهایی یعنی سوم نوامبر را اعلام می‌کند، 48 میلیون و 700 هزار رای‌دهنده عمدتا از حدود 10 ایالت تا زمان آغاز مناظره در نشویل آرای خود را به شکل حضوری یا پستی به صندوق‌ها ریخته بودند. همچنین تا پایان مناظره این رقم به ۴۹ میلیون و ۳۱۳ هزار رای رسید که احتمالا عمده این آرا توسط کسانی ریخته یا پست شده که مناظره را نگاه نکرده‌اند. از این تعداد آرا، ۳۴ میلیون و ۸۶۱ هزار و ۱۶۸ رای توسط پست ارسال شده و ۱۴میلیون و ۴۵۲ هزار و ۲۷۹ رأی به شکل مورد حضوری بوده است. به عبارت دیگر 70 درصد آرایی که تاکنون ریخته شده، پستی بوده ‌است. این در حالی است که طبق گزارش تدارکاتی اداره ملی پست ایالات متحده احتمالا 76 درصد کل رای‌دهندگان از طریق صندوق‌های پست آرای‌شان را به صندوق‌های انتخابات ریاست‌جمهوری و کنگره منتقل خواهند کرد که رکوردی تاریخی است.

اگر تعداد شرکت‌کنندگان در انتخابات ریاست‌جمهوری 2016 را ملاک این دوره قرار دهیم که حدود 137 میلیون نفر بود، در این صورت بر اساس گزارش اداره پست، ممکن است تا روز نهایی انتخابات یعنی 13 آبان، بیش از 104 میلیون نفر رای خود را پستی ارسال کنند. این موضوع تاثیر مستقیمی است که واگیر کرونا روی انتخابات آمریکا گذاشته. در دوره قبلی انتخابات ریاست‌جمهوری در سال 2016 و انتخابات مجلسین کنگره در سال 2018 تنها حدود 25 درصد آرا پستی بود.

***************************************

روزنامه خراسان**

سرنوشت ترامپ چه خواهد شد؟/دکتر رضا واعظی

با نگاهی به کنش و واکنش های رسانه ها به آخرین مناظره انتخاباتی جو بایدن نامزد حزب دموکرات و دونالد ترامپ نامزد حزب جمهوری خواه، دو رقیب اصلی ریاست جمهوری آمریکا که شامگاه پنج‌شنبه در نشویل ایالت تنسی برگزار شد، به نظر می رسد  این رویارویی چندان تاثیری بر نتیجه بازی نداشته باشد ؛ هم به این دلیل که اغلب رای دهندگان آمریکایی انتخابشان را کرده اند و هم این که در مناظره اخیر، اتفاق خاصی رخ نداده است. بنابراین مهم ترین اقدام از سوی دوحزب را باید تمرکز تیم جو بایدن بر تشویق و ترغیب رای دهندگان به حضور در پای صندوق رای و تلاش تیم ترامپ برای پیداکردن راهکارهای قانونی، سوای جلب نظر رای دهندگان، برای پیروزی در انتخابات و ماندن در کاخ سفید دانست.آن گونه که بسیاری از صاحب نظران نیز معتقدند، با وجود شرایط کنونی در صحنه رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا، سه احتمال برای این انتخابات متصور است.احتمال اول؛ پیروزی جوبایدن دموکرات است. حسب نظر سنجی ها و شرایط به وجود آمده در فضای عمومی ایالات متحده آمریکا، چنان چه اتفاق خاصی رخ ندهد و اوضاع به همین صورت بماند جو بایدن  پیروز انتخابات است. در این صورت به دلیل فاصله رایی که بین این دو هست، باید منتظر اقدامات غیر منتظره دونالد ترامپ برای تحویل پست ریاست جمهوری بود. زیرا فاصله رای به حدی است که امکان اعلام تقلب در انتخابات ضعیف و غیر ممکن است.احتمال دوم: پیروزی مجدد ترامپ جمهوری خواه است. یعنی رویداد سال 2016 تکرار شود و به رغم نظر سنجی ها و تحلیل ها، ترامپ در کاخ سفید بماند. در آن دوره اگرچه نظر سنجی ها و حتی تعداد آرای مردم به نفع هیلاری کلینتون بود اما آرای الکترال ترامپ را برنده انتخابات دانست. در آن دوره اشکال در شیوه های نظر سنجی و اختلاف بین نظر سنجی های ملی و ایالتی باعث اشتباه در تشخیص رای و نظر مردم  آمریکا بود. اما به نظر می رسد آن گونه که مراکز نظر سنجی اعلام کرده اند اشکالات آن دوره برطرف شده و همین امر احتمال تکرار رویداد سال 2016 را کاهش داده است.سومین احتمال؛ کاهش فاصله آرای دو نامزد و تقویت بازی تقلب و استفاده ترامپ از ظرفیت های قانونی برای ماندن در کاخ سفید است. اگر فاصله آرا  کم شود- کما این که  نظرسنجی های چند روز اخیر حاکی ازرشد ترامپ در برخی ایالت های حساس  یا «swing state »بوده است - جمهوری خواهان فرصت دارند تا با ادعای تقلب، مکانیزم های قانونی دیگری را( که کاملا به نفع آن هاست) فعال کنند. به همین منظور زمینه را برای ادعای تقلب فراهم  می کنند، این که ترامپ در اغلب سخنرانی ها درباره تقلب هشدار می دهد و دخالت های خارجی در انتخابات آمریکا را مطرح می کند  یا اعتراض به رای گیری پستی که این دوره به دلیل شرایط کرونا با استقبال زیادی مواجه شده  و از 6 میلیون در دوره قبل به بیش از 40 میلیون رای در این دوره (تا این تاریخ) افزایش یافته است. گویا بیش از 50 میلیون برگ رای برای شهروندان آمریکایی به صورت پستی  ارسال  شده است؛ خصوصا این که این موضوع بیشتر در ایالت هایی اتفاق افتاده که دست دموکرات هاست. همه این اقدامات و اظهار نظر های دونالد ترامپ و همراهانش از جمله رئیس اف بی ای ، آتش تهیه ستاد ترامپ برای پروژه تقلب است.در صورتی که موضوع تقلب جدی شود چند اقدام متصور است. اولین اقدام واکنش پارلمان های ایالتی آمریکا خصوصا ایالت های به اصطلاح خاکستری( که گرایش حزبی کمتری هم دارند)  به این موضوع است. ایالت‌هایی «خاکستری» نامیده می‌شوند که به‌صورت سنتی و برخلاف دیگر مناطق، از آن ها انتظار نمی‌رود که از پیش، جهت‌گیری مشخص و قطعی حزبی داشته باشند. این 11 ایالت شامل کلرادو، فلوریدا، آیووا، میشیگان، نوادا، نیوهمپشایر، کارولینای شمالی، اوهایو، پنسیلوانیا، ویرجینیا و ویسکانسین هستند که در مجموع 146 رأی از 538 رأی کالج الکترال را به خود اختصاص می‌دهند. این ایالت ها به دلیل بروز تقلب ممکن است دارندگان حق رای الکترال را معرفی نکنند یا این که افرادی با گرایش به جمهوری خواهان را معرفی کنند. در صورت اول، به دلیل این که هیچ کدام از نامزدها موفق به کسب 270 رای الکترال نمی شود( لازم است برنده انتخابات از 538 رای الکترال حداقل 270 رای را کسب کند) حسب قانون اساسی آمریکا  مجلس نمایندگان متشکل از 50 ایالت  آمریکا  که هر یک صرفا یک عضو در آن خواهند داشت، تعیین تکلیف می کنند. بنابراین با توجه به این که حداقل 26 ایالت در دست جمهوری خواهان است،  بخت ترامپ بیشتر خواهد بود و در صورت معرفی افراد با گرایش حزبی از سوی ایالت ها نیز بخت با دونالد ترامپ است. اقدام  دیگر مراجعه به دیوان عالی آمریکاست. در این صورت به دلیل ترکیب اعضای دیوان عالی به لحاظ گرایش سیاسی، نتیجه قریب به یقین به نفع ترامپ است. زیرا از 9 قاضی دیوان عالی در شرایط کنونی 5 نفر جمهوری خواه هستند و تنها 3 نفر دموکرات هستند که با اضافه شدن عضو جدید نیز ترکیب 6 به3 به نفع ترامپ خواهد بود. جالب این که 3 نفر از اعضای جدید دیوان عالی منصوب ترامپ هستند. این موضوع در سال 2000 نیز که ترکیب دیوان عالی 5 به 4 به نفع جمهوری خواهان بود در رقابت بین ال گور دموکرات و جرج بوش جمهوری خواه، اتفاق افتاد و جرج دبلیو بوش رئیس جمهور آمریکا شد.نهایت این که حتی اگر به هر دلیل در 13 آبان مردم آمریکا رای ندهند، رئیس جمهوری آمریکا با مکانیزم های دیگری  تا اواسط دسامبر تعیین خواهد شد وانتخاب رئیس جمهور  بدون   مراجعه به آرای عمومی در این کشور مدعی دموکراسی  هم  ممکن ومتصور است! 

***************************************

روزنامه ایران**

گره پیچیده قره‌باغ/محسن پاک آیین

سفیر سابق ایران در جمهوری آذربایجان

بحران قره‌باغ به دوره پیش از اتحاد جماهیر شوروی باز می‌گردد. اتحاد جماهیر شوروی در ســـــــال 1921 در چارچوب سیاست‌های خود منطقه قره‌باغ را به جمهوری آذربایجان واگذار کرد و از آن زمان این منطقه جزو تمامیت ارضی این کشور به شمار می‌آید. این در حالی بود که اکثریت اهالی قره‌باغ ارمنی هستند و سرزمین مردم این منطقه ارمنی‌نشین به قلمرو جمهوری آذربایجان الحاق شد.کمی بعد از فروپاشی شوروی در سال 1992 قره‌باغ که جمهوری خودمختار بود و در عین حال جزئی از جمهوری آذربایجان به شمار می‌آمد، با کمک ارمنستان اعلام استقلال کرد اگرچه تا به امروز هیچ کشوری حتی خود ارمنستان استقلال قره‌باغ را به رسمیت نشناخته است؛ اما این موضوع به عنوان یک مناقشه جدی در منطقه ایجاد شد. این در حالی بود که در آن مقطع ارمنستان با کمک روسیه حامی قره‌باغ بود و برای اینکه آذربایجان به طور مستقیم به قره‌باغ حمله نکند 7 شهر حائل بین قره‌باغ و آذربایجان را اشغال کرد و نیروهای خود را در آنجا مستقر کرد.

لذا مسأله قره‌باغ بعد از این اتفاق دو وجه پیدا کرده است؛ یک بخش به 7 شهر اشغال شده توسط ارمنستان مربوط است در حالی که این شهرها جزو تمامیت ارضی آذربایجان است و حتی خود ارمنستان هم در این باره بحثی ندارد. یک بحث حقوقی هم مطرح است. جمهوری خودمختار قره‌باغ بعد از فروپاشی شوروی اعلام کرده است که می‌تواند مانند بقیه کشورها از قبیل ازبکستان، ارمنستان و آذربایجان مستقل شود. روسیه در آن زمان اعلام کرد که قره‌باغ به دلیل نداشتن مشخصه‌های یک کشور همچون قلمرو وسیع و جمعیت نمی‌تواند مستقل شود ولی قره‌باغ این بحث را رد کرد. این بحث هم همچنان میان ارمنستان، آذربایجان و روسیه پیگیری می‌شود. ولی قبل از حل این مسأله ابتدا باید آن 7 شهر اشغال شده توسط ارمنستان رفع اشغال شود. همه اقدامات میانجیگرانه هم که تاکنون از طریق شورای امنیت سازمان ملل، گروه مینسک به ریاست روسیه، امریکا و فرانسه و کشورهای همسایه ای مانند ایران انجام شده است، به دلیل عدم رفع اشغال 7 شهر آذربایجان نتیجه بخش نبوده است. شورای امنیت سازمان ملل هم تاکنون چهار قطعنامه صادر کرده که در هر چهار قطعنامه از ارمنستان خواسته است که ابتدا شهرهای آذربایجان را آزاد کند تا با استقرار نیروهای حافظ صلح، خیال ارمنستان راحت شود که آذربایجان به قره‌باغ حمله نمی‌کند که بعد مذاکره برای حل این مسأله ادامه یابد؛ اما ارمنستان این راهکار را نپذیرفته است.

از طرف دیگر گروه مینسک نیز در 2007 در مادرید جلسه ای تشکیل داد و مشابه این پیشنهادات را مطرح کرد که ارمنستان اول 4 شهر اشغالی را آزاد کند بعد نیروهای حافظ صلح مستقر شوند و سپس ارمنستان 2 شهر دیگر را آزاد کند و مذاکره درباره قره‌باغ انجام شود که ارمنستان باز هم این پیشنهاد را نپذیرفت. آقای لاوروف، وزیرخارجه روسیه نیز مشابه همین پیشنهاد را در سال 1395 در روسیه مطرح کرد که باز هم ارمنستان نپذیرفت؛ یعنی طرحی داده شد مبنی بر اینکه مدیریت مشترک آذربایجان و ارمنستان بر قره‌باغ اعمال شود که این طرح نیز از طرف قره‌باغ و ارمنستان پذیرفته نشد.

 این درگیری‌ها در شرایطی ادامه پیدا کرده است که متأسفانه اینک جنگ از میدان به شهرها کشیده شده است و دو طرف شهرهای مسکونی و مناطق غیر نظامی را عمداً یا سهواً مورد هدف قرار می دهند. چنانکه در شهر گنجه تعدادی خانه خراب شده است و بیش از 20 نفر غیر نظامی هم کشته شده است. مشابه این رخدادها و حمله به مکان‌های غیر نظامی در قره‌باغ هم اتفاق افتاده است. این در حالی است که روسیه اخیراً ساعت ها با وزرای خارجه دو کشور برای پایان دادن به درگیری‌ها مذاکره کرد که تنها نیم ساعت پس از این مذاکرات آتش بس نقض شد. در شرایط کنونی جمهوری آذربایجان خود را محق می‌داند که از تمامیت ارضی خود دفاع کند و برای این اقدام سلاح‌های فراوانی خریداری کرده است. از سوی دیگر ارمنستان هم به مردم ارمنی کشور خود و ارمنی‌های قره‌باغ قول داده که این منطقه را مستقل کند و اتحادیه ارمنی‌ها را ایجاد کند از این رو نه آذربایجان حاضر است تمامیت ارضی‌اش نقض شود نه ارمنستان حاضر است به مطالبات ارمنی‌های آن منطقه پاسخ منفی دهد بنابراین این موضوع باعث شده است که این مشکل به همین شکل باقی بماند. این درگیری‌ها در کنار مرزهای ایران در حالی شدت گرفته است که موضع گیری جمهوری اسلامی در قبال این رویداد تاکنون سازنده بوده است. ایران جزو اولین کشورهایی در منطقه بوده است که تلاش کرده از طریق گفت‌وگو با مقامات ارشد آذربایجان و ارمنستان این غائله را پایان دهد. سیاست اصولی ایران بر چند محور استوار شده است؛

ابتدا ایران در چارچوب سیاست همسایگی تمایل و اراده دارد که با هر دو کشور آذربایجان و ارمنستان روابط دوستانه خود را داشته باشد و ارتباطات مستحکم ایجاد کند. دوم اینکه ایران به طور اصولی مخالف نقض تمامیت ارضی کشورهاست و به همین دلیل تا به حال از تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان حمایت کرده است و باز به طور اصولی مخالف تجزیه‌طلبی بخصوص در محیط پیرامونی خود است. ایران ذیل همین نگاه از تجزیه قره‌باغ از جمهوری آذربایجان حمایت نکرده است. جمهوری اسلامی ایران بیش از پیگیری و تکیه به این سیاست‌ها نمی‌تواند کار دیگری انجام دهد. شورای امنیت سازمان ملل می‌تواند و باید از مکانیسم‌های اجرایی خودش استفاده کند و بر اساس قطعنامه‌های چهارگانه خود از ارمنستان بخواهد که یکی از مفاد این قطعنامه‌ها یعنی رفع اشغال 7 شهر جمهوری آذربایجان را اجرا کند تا پس از آن مذاکره بر سر بحران قره‌باغ دنبال شود.

***************************************

 روزنامه شرق **

تاب‌آوري در محك داوري كرونا/حمید بهلولی

جان فوران كتابی دارد تحت عنوان «مقاومت شكننده» (Fragile Resistance ١٩٩٣) كه به بررسی تحولات اجتماعی ایران در بازه زمانی بلندمدت قرن ١٦ تا ٢٠ می‌پردازد و اما همه كتاب درباره تاریخ دیالكتیك تحول در ایران را در یك جمله طلایی خلاصه می‌كند كه: ایران محل تلاش‌های جسورانه در مسیر تحول است اما هیچ تضمینی برای پیامدها نمی‌دهد. این سخن بیان می‌دارد كه ایران‌زمین بستر تحولات جسورانه و تغییر مداوم بدون توجه به پیامد‌های سیاست و اقدام بوده است. شاید به همین دلیل است كه ما به‌صورت نهادینه‌شده همیشه می‌خواهیم آغازكننده باشیم و كارهای جسورانه بكنیم، اما از سیاست تمام‌كنندگی آغاز خود و آغازهای قبلی خبری نیست. ما معمولا آغازهایی داریم كه برای اولین‌بار در جهان بدون تجربه قبلی توسط ابنای بشر بوده است یا حداقل چنین ادعایی برایمان خوشایند است. بزرگ‌ترین‌ها و بهترین‌ها و دست‌نیافتی‌ترین‌ها در سفره آرزوهای ما زیاد پیدا می‌شود؛ همان‌گونه كه می‌خواستیم در سند چشم‌انداز ١٤٠٤ همه ترین‌ها در آسیای جنوب غربی بدون توجه بر روند توسعه كشورهای دیگر و بدون ارتباط منطقی با منابع خودمان و از جمله توان و دانش و سازوكارهای حكمروایی كشور باشیم. ما همیشه به دنیا درس می‌دهیم اما بسیار اندك از دنیا و تجربه‌های بشری درس می‌گیریم. اما شاید این سخن از این منظر كه دنیا از ما درس می‌گیرد درست باشد كه وقتی پیامد سیاست‌های ما را می‌بیند، می‌داند چه‌كاری نباید بكند یا چه‌کار باید بكند. در شرایط بحران پاندمی كووید ١٩ هم ما با چشمان خودمان دیدیم كه كشورهای موفق و نه لزوما بزرگ و ثروتمند و حتی كشورهای متوسط و كوچكی چون ونزولا، كره جنوبی، هنگ‌كنگ، نیجریه و... چگونه عمل كردند و چگونه توانستند با سیاست‌های عاقلانه و درست و با كمترین آسیب از این واقعه یا بگذرند یا در حال عبور باشند، اما ما درس لازم را نگرفتیم و باز خود را بهترین تصور كردیم. كشورهای بزرگ صاحب‌نامی همچون چین و ایتالیا و آلمان نیز با اولین موج شدید كووید ١٩ مناطق آلوده را قرنطینه كردند و سرچشمه زنجیره انتقال را بستند و حتی تركیه مرزهای هوایی و زمینی با ایران را بست، اما ما برای چین در اوج آلودگی كریدور ایجاد كردیم. قرنطینه را قرون وسطایی معرفی كردیم. دانشجویان ایرانی برگشتی از ووهان چین و مشكوك به آلودگی را در هتل با سیستم باز و متصل به آب و فاضلاب شهری اسكان دادیم و ده‌ها خطای دیگر كه خود مسئولان بهتر می‌دانند، انجام دادیم. آنها مراكز ورود بیماران كووید ١٩ را از مراكز الكتیو و اورژانس و سرپایی معمول، از ابتدا جدا كردند و ما همه را تا مدت‌ها رها كردیم، آنها تلاش كردند تا امكان انجام تست قابل اعتماد و در كمتر از ٢٤ ساعت را برای تفكیك منبع عفونت مهیا كنند و ما هنوز به این امر توفیق نیافته‌ایم. آنها هر مورد مثبت را به‌عنوان یك منبع پخش عفونت در نظر گرفتند و تماس‌های آن را ردیابی و مدیریت كردند و ما میزان زیادی از مراجعان با علایم كرونا را نسخه‌به‌دست و دنبال دارو در شهرها چرخانیدیم و به منازلشان روانه كردیم و بدون انجام تست آنها را در آمارهای ابتلا وارد نكردیم. آنها با بسیج همه دولت و با نظام فرماندهی مستقر موضوع را دیدند و مدیریت كردند و ما با نگاه بخشی سلامت، بدون داشتن اختیار واقعی به آن نگاه كردیم. آنها اولویت اول را به پیشگیری ‌ دادند و ما به درمان‌. آنها ارتباط اقتصاد و بحران كرونا را عمیقا درك و مداخله كردند و ما این ارتباط و معیشت مردم را جدی نگرفتیم و تمهیدات لازم را برای آن نیندیشیدیم. بسیاری از اینها به این دلیل بود و هست كه سیاست‌گذاران ما ابتدا تفاوت بین آرزو و سیاست را عمیقا درك نمی‌كنند و هنوز ارتباط وثیق و تعیین‌كننده مابین سیاست و پیامد و عواقب

(policy-outcome-consequence‌) ناشی از سیاست را به‌صورت جدی متوجه نیستند. در نهایت شاید امروز زمان آن رسیده باشد كه سیاست‌گذاران ما به این ارتباط توجه کرده و باور كنند كه بین سیاست و پیامد رابطه واضح و غیرقابل چشم‌پوشی وجود دارد و شرایط امروز پاندمی كرونا در مهر ماه ١٣٩٩ با پیك سوم و مرگ بیش از 3٠٠ نفر روزانه در گزارش رسمی و جایگاه رو به صعود در پنج كشور اول در مرگ‌ومیر كرونایی با ٨٠ میلیون جمعیت و بالاتر از همه در میان كشور‌های منطقه، به سیاست‌های ما، به‌ویژه در چند ماه گذشته و حتی چند سال پیش برمی‌گردد.‌هفته گذشته در جلسه‌ای درباره سیاست‌های كنترل كووید ١٩ در كلمبیا با حضور و ارائه سفیر كلمبیا در لندن شركت داشتم و نكات مهمی از عملكرد آنها در موضوع مدیریت منعطف یا رزیلینسی (با اغماض تاب‌آوری) و تأكید بر رسپانس و كنش به‌موقع و ریكاوری یا بازتوانی اقتصادی به‌وضوح دریافتم و آن چیزی را كه دو هفته قبل در تفاوت رزیلینسی (مدیریت منعطف) و رزیستنسی (مقاومت) در وبینار شهرداری تهران در حوزه نظر و تئوری عرض كرده بودم و امروز در حوزه عمل و پراكتیس نتایج مشهود این رویكرد رزیلینسی یا تاب‌آوری را می‌دیدم.

كلمبیا اولین كشوری در بدنه آمریكای جنوبی است كه در مسیر آمریكا بعد از پل ارتباطی كاستاریكا- پاناما قرار می‌گیرد و از طرف شرق با ونزوئلا، یكی از ورشكسته‌ترین اقتصادهای جهان، همسایه می‌شود. كلمبیا مثل بسیاری از كشورهای دیگر در پنج قاره جهان با بیماری كووید ١٩ درگیر شده و در ابتدا در تاریخ ششم مارس ٢٠٢٠ ورود ویروس به كلمبیا را تأیید كرده است، ولی تا ١٠ روز این را كه كلمبایی‌ها آلوده‌اند، انكار می‌كرده است و همین موضوع موجب انتشار ویروس در كشور شده است، اما در ١٧ مارس رئیس‌جمهور اعلام وضعیت فوق‌العاده كرده است. آمار امروز آن حدود 960هزار مورد تأیید شده و حدود 29 هزار مرگ (٣.١ درصد از كل ابتلا) و البته با روند رو به پایین و كنترل‌شده و فقط با یك پیك اولیه بوده است و البته علایم افزایش مجدد در آن موجب نگرانی شده است. ‌اقتصاد كلمبیا به‌دلیل محیط بیودایورس و زیبایی‌های طبیعی بیشتر بر صنعت توریسم تكیه دارد و در ضمن محصول قهوه و كاكائوی آن اشتهار و صادرات جهانی دارد. میزان GDP در كلمبیا در سال ٢٠١٨ مبلغ ٣٣١ بیلیون دلار بوده و طبیعی است كه باید در دوره پاندمی كووید‌١٩ به‌دلیل توقف و كاهش مسافرت‌ها و توریسم دچار آسیب اساسی شود اما برآورد GDP كلمبیا تا سال 2022 كه سال احتمالی كاهش آثار كرونا‌ویروس بر اقتصاد است ٣٢٠ بیلیون دلار با كاهشی اندك است. اما چگونه كلمبیا توانسته است چنین موفقیت نسبی‌ای را به دست آورد و چه سیاست‌هایی را اتخاذ كرده است؟ برای فهم این موضوع باید به سال ٢٠١٤ برگشت كه اقتصاد ونزوئلای ورشكسته امروز با GDP ٤٨٢.٤ بیلیون دلار از اقتصاد ٣٨١.٠٠بیلیون دلاری كلمبیا بسیار قوی‌تر است و از همان سال آثار ركود اقتصادی در قاره آفریقا شروع شد و از همان سال این دو كشور همسایه دو رویكرد متفاوت را برگزیدند. ونزوئلا رویكرد رزیستنس یا مقاومت را برگزید و كلمبیا رویكرد رزیلینس یا مدیریت منعطف یا تاب‌آوری را و همین نوع سیاست‌ورزی در دوره كرونا نیز ادامه پیدا كرده و این دو كشور را در دو شرایط متفاوت قرار داده است. آنچه واضح است اینکه كلمبیا توانسته با نگاهی استراتژیك و با اتخاذ سیاست‌های عاقلانه و رسپانس به‌موقع نه‌تنها این دوران شكننده را با كنترل و كاهش میزان ابتلا و مرگ و با نسبت مرگ نسبت به ابتلا ٣.١٣ درصد بگذراند كه نشانه ریكاوری خوب سیستم درمانی او نیز هست، بلكه در همین هفت ماه با ریكاوری و بازتوانی اقتصادی یك‌میلیون‌و 200 هزار شغل جدید نیز ایجاد كرد. آنها بسیاری از شركت‌ها و كاركنان صنعت توریسم را با تغییر كاربری و تجهیز اولیه به شركت‌های تولیدی تجهیزات (PPE) برای تولید لباس و ماسك و تجهیزات مورد استفاده در امر محافظت شخصی در مقابل آلودگی ویروسی، تبدیل كرده و با افزایش قابل پیش‌بینی بازار جهانی حداقل برای دو سال و در غیاب اولیه چین در چند ماه اول رقابت ضمن تأمین نیازهای داخلی، به میزان زیادی از محصولات خود را صادر كرده‌اند یعنی ریكاوری بسیار اثربخش و مثبت اقتصادی انجام داده‌اند، مضافا اینكه ١،٢٠٠ هزار شغل جدید در همین راستا ایجاد كرده‌اند. در ادبیات كشور ما (Resiliency) را به تاب‌آوری ترجمه كرده‌اند اما شمایلی كه از آن توسط مدیریت میانی در كشور كشیده می‌شود شباهتی با اصل آن ندارد، بلكه در صورت تجسم عینی كه آن هم بعید می‌نمایاند شباهت با (Resistance) یا مقاومت دارد كه نوعا بدون داشتن ظرفیت تاب‌آوری، شكننده است. اینكه جامعه‌ای به دنبال رزیلینسی (مدیریت منعطف تاب‌آوری) باشد یا رزیستنسی (مقاومت) به مؤلفه‌های تعیین‌كننده بسیاری مرتبط است كه بیش از هر چیز به آگاهی‌ها و جهان‌بینی مسئولان آن جامعه و شرایط سیاسی. اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و توان شناخت و عمل مدیران در حوزه‌های مختلف توسعه‌ای آن جوامع ارتباط پیدا می‌كند. تفاوت مهم جامعه‌ای که هدف‌گیری استراتژیك آن ایجاد مقاومت است با جامعه‌ای كه به‌صورت استراتژیك رزیلینس یا مدیریت منعطف و تاب‌آور را هدف گرفته، این خواهد بود كه اولی در مقابل هر تغییری مقاومت یا تلاش خواهد كرد حداقل تأثیر از تغییر را پیدا كند و به‌صورت سنتی هر تغییری را تهدید فرض خواهد كرد. مهم اینجاست كه این‌گونه جوامع مقاومتی ضمن اینكه در مقابل تغییراتی كه ناهنجار ارزش‌گذاری می‌شوند مقاومت و مقابله می‌كنند، چنین جوامعی یك پای ثابت در سنت‌گرایی و یك پای لرزان در مدرنیسم دارند و بیشتر كانسرواتیو و محافظه‌كار هستند تا تحول‌گرا و ریسك‌پذیر. چنین جوامعی در وادی سرعت توسعه، به كندی می‌روند و گرفتار كلیشه‌های بی‌شماری هستند. این جوامع بیش از اندازه گرفتار شعار و نمایش می‌شوند. در این جوامع رشد و توسعه پایدار اتفاق نمی‌افتد؛ چراكه زمینه اصلی آن كه ایجاد اعتماد اجتماعی و نهادینه‌شدن شبكه‌های زایای اجتماعی است، فرصت پیدا نمی‌كند. در نهایت این جوامع مقاومت را لازمه حفظ استقلال می‌شمارند و استقلال را خودكفایی و خودبسندگی در همه عرصه‌ها فرض می‌گیرند و در مقابل تغییر در حوزه نظر و عمل مقاومت می‌كنند. ‌اما (resiliency) یا مدیریت منعطف با هوشمندی و محاسبه پایه‌های خویش را بر اجماع (consensus) می‌گذارد و از شانه‌های كنش و پاسخ‌گویی به‌موقع، بالا می‌رود و مسئولیت واكنش معقول را بر چشم خویش می‌نهد و تمام توان خویش را بر بازسازی، بازآفرینی و بازتوانی (Recovery) و ایجاد تنوع اقتصادی و رشد بخش اقتصادی مولد و نوآور و ایجاد فرصت‌های برابر برای همه در جهت شكوفایی كارآفرینان واقعی و ایجاد جامعه همه‌شمول و غیرانحصاری با بستن مسیرهای رانت و ویژه‌خواری فساد‌زا و واسطه‌پروری می‌گذارد. جوامع رزیلینس چون شاخه‌های تر و منعطف درختان هستند كه در مقابل توفان خم می‌شوند اما نمی‌شكنند و اما جوامع رزیستنس كه فقط بر‌مبنای مقاومت سخت و بی‌انعطاف شكل می‌گیرند در تندباد حوادث می‌شكنند و امكان بازیافت پیدا نمی‌كنند. جوامع رزیلینس با ریسك‌ها زندگی می‌كنند و هر روز خلاقیتی جدید را در تضارب با ریسك‌ها و نظرها می‌آفرینند و سعی می‌كنند هر تهدید ملی و منطقه‌ای و حتی جهانی را به فرصت متقابل در همان سطح تبدیل كنند. در این جوامع گستره بازار جهانی هدف اقتصادی می‌شود و خود را برای رقابت آماده می‌كنند و آموزش‌و‌پرورش در چارچوب ایجاد انسان‌های درستكار، كنجكاو، كارآفرین و سرمایه‌آفرین در بستر انتخاب طبیعی تكاملی سیاست‌گذاری می‌شود. جامعه رزیلینس تفسیر متفاوتی از استقلال دارد و آن را نه هم‌وزن خودبسندگی بلكه مساوی با حق و فرصت انتخاب می‌گیرد. حق و فرصت انتخاب‌شدن و حق و فرصت انتخاب‌كردن كه هر دو مهم و حیاتی هستند. جامعه رزیلینس دنبال حق و فرصت انتخاب‌شدن در جامعه جهانی و رقابت‌های جهانی است و فرصت انتخاب‌كردن را نیز در بالاترین سطح به خدمت می‌گیرد و همین نگاه را در بسط و احقاق حقوق مردم به كار می‌گیرد. جامعه رزیلینس همان جامعه‌ای است كه به فرمایش مولای متقیان حاكم و مردم در آن نسبت به هم حق دوطرفه دارند. در حوزه اقتصاد جامعه رزیلینس همان جامعه‌ای است كه ماهیگیری یاد می‌دهد اما هیچ‌كس نیز سفره‌اش بی‌ماهی نمی‌ماند. برمبنای جامعه رزیلینس طبقات آسیب‌پذیر به‌دلیل آسیب طبیعی یا براثر حوادث از سفره عمومی بیرون نمی‌افتند، بلكه جایگاه مطمئن‌تری را دارند. جامعه رزیلینس یا اگر آن را تاب‌آور بنامیم جامعه‌ای است كه پیش از همه مسئولان و نخبگانش تاب تحمل عدالت را پیدا می‌كنند و در دام ویژه‌خواری نمی‌افتند. جامعه‌ای كه نمایندگانش پیش از موكلانش سهمیه واكسن یا هر امتیاز و دسترسی شهروندی دیگری را به‌دلیل نماینده‌بودن دریافت نمی‌كنند و وزرایشان به‌خاطر دو روز بیشتر ماندن به بی‌عدالتی و تبعیض تن نمی‌دهند. جامعه‌ای رزیلینس و تاب‌آور می‌شود كه در آن ترس ازدست‌دادن حق خود و ولع دست‌یازی به حق دیگران بر زبان نخبگان و اهل دانش لكنت نمی‌اندازد و امتیازها و ابلاغ‌ها قفل بر زبان دانش نمی‌نهد. این اتفاق نمی‌افتد مگر اینكه حقوق مردم و حكومت در دو كفه یك ترازو كنار هم پاس داشته شود و در تعادل موجب قوام و تعادل اجتماعی و سیاسی شود؛ آنجا كه امام علی‌(ع) در خطبه ٢١٦ نهج‌البلاغه این دو حق را از واجبات الهی می‌شمارد. جامعه رزیلینس جامعه‌ای است كه اگر در آن كنترل درونی اخلاق و ایمان و وجدان هم نباشد اما كنترل‌های بیرونی مقتدری چون افكار عمومی آگاه و رسانه‌های مستقل و قانون همه‌گیر و نظارت‌های مستقر امكان كج‌روی را هزینه‌ساز می‌كند. جامعه رزیلینس را نمی‌توان از چند پاورپوینت به‌سرقت‌رفته استخراج كرد كه رزیلینسی ریشه در باور عمومی به احقاق حق عمومی دارد. رزیلینسی در یك جامعه ارتباط وثیق با میزان فربهی حوزه عمومی و حق عمومی و سیاست‌گذاری بر مبنای خیر عمومی دارد و در یك كلام شكل و شمایل جامعه رزیلینس یا جامعه آگاه عدالت‌محور منعطف یا سازگار با مبانی توسعه بشری از تركیب دو مؤلفه پاسخ‌گویی (Responce) و بازتوانی (Recovery) هویدا می‌شود. یك جامعه رزیلینس ایرانی‌-‌اسلامی طبیعی است كه با یك جامعه رزیلینس مسیحی یا اتیست در بسیاری از محورها متفاوت خواهد بود و رزیلینس به معنی تطبیق فرهنگی یا حتی اجتماعی و سیاسی نیست اما در همه اینها سه مشخصه پاسخ‌گویی و بازتوانی و اولویت خیر عمومی باید موجود باشد كه در غیر این صورت جامعه رزیلینس محسوب نمی‌شوند. رزیستنسی و رزیلینسی نه مخالف هم كه مكمل هم هستند و با هم سكوریتی یا امنیت اجتماعی را می‌سازند. در اوایل همه‌گیری كرونا این‌جانب در جهت ایجاد توجه و عنایت سیاست‌گذاران نظام سلامت كشور، نمودار وضعیت امنیت سلامت ایران با اسكور ٣٧.٧ با جایگاه ٩٧ از ١٩٥ كشور را مبتنی بر GHS INDEX در نوشتار كوتاهی منتشر كردم تا هشدارباش سیاست‌گذاران در ایجاد كمربند ایمنی مناسب قبل از رسیدن همه‌گیری به كشور باشد؛ اما متأسفانه التفاتی نشد و تمهیدی اندیشیده نشد تا شرایط به این وضع ناگوار درآمد. در ایران سیاست‌گذاران ارتباط منطقی بین سیاست متخذه خودشان و نتیجه محیطی آن را نمی‌بینند و ارتباط سیاست- پیامد‌- عواقب (POC) را به رسمیت نمی‌شناسند و فكر می‌كنند آنها هر سیاست ناقصی هم كه اتخاذ بكنند نتایج دلخواه خود را خواهند گرفت و اگر آن نتایج نیز حاصل نیاید، نشانه خلأ یا نقص سیاستی آنها نیست، بلكه دیگران خوب عمل نمی‌كنند یا چوب لای چرخ آنها می‌گذارند و این نشانه ناقص‌ترین درك از مقوله چرخه سیاست است. در نهایت اگر ما در ایران دنبال توسعه فراگیر و پایدار باشیم، باید مقاومت را در شكل هوشمند، منعطف و دانش‌مدار و مبتنی‌بر شواهد واقعی آن در جهت افزایش رزیلینسی و مدیریت تاب‌آورانه ببینیم و عمیقا باور كنیم كه پیامدها نتیجه سیاست‌های دیروز و امروز و آینده ما هستند. در شرایط فعلی و به‌طور خلاصه كشورها را در ارتباط با تعادل بین رزیلینسی و رزیستنسی می‌توان مطابق شكل زیر به چهار گروه مختلف تقسیم كرد و جایگاه هر كشور را مبتنی‌بر سیاست‌های آن و شرایط زیست‌بوم آن مشخص كرد.

١) كشورهایی كه هر دو متغیر در آنها بالاست.

٢) كشورهایی كه هردو این متغیرها پایین است.

٣) كشورهایی كه رزیلینسی بالا و رزیستنسی پایین دارند.

٤) كشورهایی كه رزیلینسی پایین و رزیستنس بالا دارند.

**************************************

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات