دلالتهای راهبری سفر رئیسجمهور چین به عربستان
حمیدرضا شاهنظری
سفر اخیر شی جینپینگ، رئیسجمهور چین به عربستان که به امضای یک توافقنامه راهبردی میان پکن و ریاض انجامید، دلالتهای راهبردی مهمی درخصوص جنگ سرد جدید بین جبهه شرق و غرب و افول هژمونی امریکا دارد که تعمداً از سوی لشکر رسانهای فارسیزبان متعلق به امریکا نادیده گرفته شده و در عوض تلاش شد با تمرکز بر بندهایی از بیانیههای صادر شده در این سفر، ضمن پنهان کردن این دلالتها، تفسیری مغرضانه و ضدایرانی از آن ارائه شود.
اگرچه در بخشهایی از بیانیه صادر شده در این نشست، عبارتهایی علیه ایران گنجانده شده بود، ولی این عبارتها و این بیانیهها نهایتاً در حد سخنان دیپلماتیک دوپهلو است که بسیاری از دولتها برای پیشبرد اهدافشان در جلب توجه طرف مقابل اعلام میکنند، ولی در عمل بر مبنای آن عمل نمیکنند. در بسیاری مواقع اینگونه بیانیهها نشاندهنده سیاستهای واقعی دولتهای صادرکننده آن نیست بلکه بیشتر یک ژست دیپلماتیک است که برای جلب توجه و اطمینان برای طرف مقابل صادر میشود. هر وقت سیاست اعلامی جمهوری اسلامی ایران مبنی بر بیطرفی در موضوع اوکراین، مورد قبول غربیها و اوکراین قرار گرفت و به سیاست اعمالی ایران تعبیر شد این بیانیه را هم باید جدی قلمداد کرد. نقطه عطف و اهمیت این سفر نه بیانیه دیپلماتیک آن بلکه ضربات جبرانناپذیر راهبردی و حیثیتی بود که اصل انجام آن و نتایج حاصل از آن به امریکا و جبهه غرب وارد کرد. نکات زیر درباره تفسیر درست سفر فوق و توافقنامه صورت گرفته در آن قابل توجه است:
سفر چند ماه قبل جو بایدن به عربستان نتوانست به نتایج مورد نظر امریکا بینجامد و سبب تمسخر بایدن در سطح رسانهها و سیاستمداران شد. تحولات جهانی به وضوح نشان میدهد که امریکا اعتبار سابق خود را حتی در بین متحدان و کشورهای تحت نفوذ خود نیز از دست داده است. ماجرای جنگ اوکراین و نحوه نقشآفرینی امریکا در آن که به وضوح نشان میدهد این کشور دیگر نه توان حمایت جدی از متحدان خود را دارد و نه از نظر آنان خود را موظف به انجام این کار میداند. تحولات جهانی نشان میدهد امریکا با فهم افول قدرت خود در عرصه جهانی، فقط به دنبال کسب منفعت حداکثری بیتوجه به سرنوشت دیگران است. به عبارت دیگر میتوان گفت امریکاییها همزمان با افول در شاخصههای مختلف قدرت، توان رهبری جهانی خود را نیز از دست داده و دیگر متحدان این کشور هم به آن اعتماد سابق را ندارند و این یکی از دلایل عمده عربستان برای گرایش به سمت چین و سفر اخیر رئیسجمهور چین به این کشور بهرغم تلاشهای امریکاییها برای جلوگیری از انجام این سفر تلقی میشود.
این سفر از منظر مناسبات اقتصاد جهانی و بازار جهانی انرژی نیز بسیار مهم ارزیابی میشود و نشان میدهد که دیگر امریکا توان تحمیل خواستههای خود بر این بازار را ندارد. طی دهههای متوالی امریکا همواره تلاش داشته شروط خود را بر بازار جهانی نفت تحمیل کند و کنترل این بازار را در دست داشته باشد، اما رویداد اخیر و توافق چین و عربستان و حتی سایر کشورهای عربی خلیجفارس و جایگزینی یوان به جای دلار در معاملات نفتی، بهرغم میل امریکا، بیانگر کاهش نقشآفرینی امریکا به عنوان یک قدرت هژمون در عرصه بینالملل است.
عربستان با فهم افول قدرت امریکا و عدم تعهد و توانایی این کشور در دفاع از همپیمانان خود در برابر دیگران، تلاش نموده تا با باز کردن پای چین به منطقه و گره زدن منافع چین به نفت و اقتصاد منطقه، نوعی بازدارندگی در قبال جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت به وجود بیاورد. عربستان پیام «گاو شیرده بودن برای امریکا» را به خوبی دریافت کرده و فهمیده که دیگر ارباب قبلی نمیتواند امنیت او را تأمین کند، لذا لازم است مشتریان شیر را متنوع و از این طریق امنیت خود را تضمین کند. عربستان به این نتیجه رسیده که حمایت امریکا و برقراری رسمی روابط با رژیم صهیونیستی به تنهایی نمیتواند این کشور را از خطر دشمنانش حفظ کند.
امریکاییها هم به خوبی متوجه این نیت عربستان هستند، به طوریکه نشریه «فارین پالیسی» در تیتر گزارش خود در این باره نوشته: «بازدید شی از سعودی نشان داد دوران تکهمسری عربستان با واشنگتن به سر آمده است!» این تیتر اشاره به مصاحبه سال ۲۰۰۴ «سعود الفیصل»، وزیر سابق خارجه عربستان سعودی دارد که در گفتگو با «واشنگتنپست» گفته بود روابط عربستان و امریکا «یک ازدواج کاتولیکی» نیست که تنها یک زن برای مرد مجاز باشد. این رابطه، ازدواجی اسلامی است، ازدواجی که مرد میتواند چهار همسر اختیار کند!» یعنی عربستان نمیخواهد فقط با یک کشور به نام امریکا ارتباط داشته باشد بلکه به دنبال متنوعسازی کشورهایی است که با آنها ارتباط دارد.
تحولات جهانی نشاندهنده پایان هژمونی امریکا و آغاز دورهای جدید است که در آن نظم جدیدی برقرار شده و دیگر یک قدرت مسلط در جهان وجود نداشته و عرصه قدرت جهانی، عرصه نقشآفرینی چند قدرت بزرگ خواهد بود. بیشک جمهوری اسلامی ایران به عنوان کشوری که توانسته طی چند دهه بیشترین چالش را برای قدرت هژمون جهانی ایجاد کرده و نقشی تعیینکننده در نقاط ژئواستراتژیک جهان ایفا نماید یکی از قدرتهای نظم جدید جهانی است. امروز ایران در جایگاهی نیست که هیچ کشور هرچند قدرتمندی به خود اجازه دهد حتی در یک بیانیه کماهمیت برای خوشامد و فراهم شدن زمینه دوشیدن یک گاو شیرده خطوط قرمزش را نادیده بگیرد. هرچند محتوای ضدایرانی بیانیه فوق اهمیت جدی ندارد و نباید در دام بزرگنمایی آن از سوی لشکر رسانهای امریکا افتاده و از فهم معنای واقعی آن سفر و توافقات صورت گفته غافل شد، ولی با این حال باید گفت امروز ایران نقشی تعیینکننده در منازعات جهانی و تغییر نظم جهانی بر عهده داشته و این را مقامات چین نیز به خوبی میدانند و دیر نیست که متوجه اشتباه بزرگ خود شده و آن را تصحیح و قدرت جهانی ایران را تأیید کنند.
پشت پرده رویکرد تهاجمی آلمان علیه ایران
دکتر حامد رحیمپور
در روزهای اخیر غربی ها به زعم خود با اغتنام فرصت از بروز برخی آشوب ها در ایران فشارها و اقدامات خود را علیه کشورمان تشدید کرده اند.از یک سو آمریکا با به راه انداختن کارزاری سیاسی با همراهی شرکای خود عضویت ایران را در کمیسیون مقام زن سازمان ملل لغو کرد و از سوی دیگر اروپایی ها به ویژه آلمانی ها به اتخاذ مواضع خصمانه علیه ایران پرداخته اند.
از قطعنامه های مکرر حقوق بشری علیه کشورمان که بگذریم، همین دو روز پیش شهردار برلین در نامه به سفیر کشورمان آن چه را «خشونت و اعدام معترضان» خوانده، محکوم کرده و از طرف دیگر تصویری از نماینده پارلمان آلمان با نشان «عمامهپرانی» روی لباسش در جریان سخنرانی در پارلمان این کشور دست به دست میشود.اما چرا آلمان در برابر ایران موضع خصمانه اتخاذ کرده است؟ پشت پرده این رویکرد تهاجمی چیست؟
واقعیت این است که آلمان پس از انقلاب اسلامی تا حداقل سه دهه اول، در روابط با ایران خیلی دوراندیش تر از دیگران ظاهر شد و در مناسبات کلیت دنیای غرب با ایران یک دریچه تعامل را گشود. پشتوانه غیر استعماری این کشوربعد از انقلاب، برلین را در ایفای نقش میانه برای تعدیل مواضع ایران انقلابی (به ویژه زمان هلموت کهل و دیتریش گنشر) شاخص تر کرد. آلمان تا حدی هم در این کار موفق بود تا جایی که به دلیل تلاش های گنشر وزیر خارجه وقت در روابط با تهران و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ ، آلمانی ها حتی مدعی جایزه صلح نوبل برای او شدند!
با همین پشتوانه بود که آلمان با توافق تهران وارد 1+5 و مذاکرات هسته ای شد و اعتباری هم تراز قدرت های عضو اصلی شورای امنیت یافت.اما آلمان اکنون تمام قد و به طور کم سابقه شمشیر را درمقابل ایران از رو بسته است.بخشی از این واکنش های تهاجمی به دلیل حاکم شدن احزاب جدید درآلمان است.درواقع سوسیال دموکراتها به همراه سبزها و دموکرات های آزاد معمولا به مسائل حقوق بشری اهمیت بیشتری میدهند و با مهاجران ایرانی و اپوزیسیون رابطه نزدیکتری دارند، از همین رو معمولا دولتهایی که توسط سوسیال دموکراتها تشکیل شده اند، شاهد تنش بیشتری با ایران بوده اند تا دولتهای محافظهکار دموکرات مسیحی.البته همین دولت ائتلافی ورای شعارهای حقوق بشری خود در باره بسیاری از بحران های انسانی غرب آسیا مانند بحران یمن و وضعیت فلسطینی ها سکوت اختیار کرده است.
یکی از نکات بارزی که حداقل در چند وقت اخیر نمود آن را به صورت واضح در عرصه سیاست داخلی آلمان به ویژه با انتخاب«اولاف شولتس» صدراعظم جدید آلمان از حزب سوسیال دموکرات مشاهده کرده ایم، نفوذ گسترده لابی های اسرائیلی و به ویژه همکاری های امنیتی و نفوذ سازمان اطلاعاتی «موساد» در آلمان است. در این زمینه، حتی شاهد بودیم که اندکی پس از روی کار آمدنِ شولتس، وی با نخست وزیر اسرائیل «نفتالی بنت» تماس تلفنی برقرار کرد و بر تعهد آلمان و اسرائیل برای جلوگیری از آن چه دستیابیِ ایران به سلاح های هسته ای ادعا شده، تاکید کرد.
جدای از این ها، آلمان به عنوان یک کشور اروپایی، دغدغه های مشترکی با آمریکا در باره آن چه قدرت گیری روزافزونِ روسیه در قاره اروپا خوانده می شود، دارد و به طور خاص در شرایط فعلی، مسئله حضور گسترده نیروهای نظامی روسیه در جوار مرزهای اوکراین، به شدت موجب نگرانی آلمان و آمریکا شده است. این دو کشور با ادعاهای پررنگ درباره نقش ایر ان در جنگ اوکراین عملا کشورمان را یک طرف فعال در این بحران معرفی می کنند و معتقدند که ایران در یک طرف این کارزار ایستاده است و موضع بیطرف ندارد که همین مسئله رویکرد تهاجمی برلین علیه تهران را تشدید کرده است چرا که آلمانی ها خود را به دلیل وابستگی به گاز مسکو و...از قربانیان اصلی جنگ اوکراین می دانند.
ناآرامی های اخیر انگیزه غربی ها به ویژه آلمانی ها را نیز برای ایجاد فشار مضاعف به تهران در جهت به گمان خود دادن امتیاز پای میز مذاکره بالا برده است که در این بین اهمیت نقش وزارت امور خارجه در ایرانِ پساآشوب بیشتر می شود. همه به یاد داریم که در تابستان همین امسال هر ماه ایران میزبان چند مقام ارشد خارجی بود به طوری که تهران پایتخت رایزنیهای منطقهای و حتی جهانی شده بود و ماکرون از ایران درخواست وساطت بین روسیه و اروپا( اوکراین) را داشت. حتی کشورمان در آستانه آماده شدن برای بر عهده گرفتن بخشی از میزبانی جام جهانی و جذب گردشگر بود.
در شهریور نیز شاهد مراسم بزرگ اربعین و پیوستن رسمی ایران به شانگهای و سفر رئیس جمهور به نیویورک بودیم اما آغاز ناآرامی ها این روند را به کلی متوقف کرد. بنابراین از وزارت خارجه انتظار است که با توجه به فروکش کردن نسبی آتش ناآرامی ها در کشور و همزمان با شروع اصلاحات درون سیستمی، دیپلماسی فعال دولت را مجدد فعال کنند تا در دوران سریع گذار،ضرب فشار طرف غربی گرفته شود ،تبلیغات به شدت منفی در رسانههای خارجی کاهش یابد و در نتیجه منافع ملی بیش از پیش تامین شود.
سعدالله زارعی
ژنرال «کنت مکنزی» فرمانده سابق سنتکام در جلسه 31 فروردین 1401 استماع کمیته خدمات دفاعی مجلس نمایندگان آمریکا گفته بود «برای اولینبار بعد از جنگ کره، ما بدون برتری کامل هوایی در حال انجام مأموریت در منطقه هستیم. از این جهت سنتکام اقدامات ضدپهپادی را مهمترین اولویت خود قرار داده است. در این جلسه یکی از سناتورها از مککنزی میپرسد آیا با سپاه پاسداران در عراق برخورد میکنید؟ وی گفته بود امکان برخورد با سپاه وجود ندارد و ما سعی میکنیم حساسیتهای سپاه را کم کنیم و شرایط را عادیسازی نماییم. در این جلسه یکی دیگر از سناتورها - لیندسی گراهام - میپرسد خب پس برنامهای برای مهار سپاه ندارید و او گفته بود امکان این کار وجود ندارد. «کین»، یکی دیگر از سناتورها پرسیده بود با ایران میخواهید چه کنید و او بدون تأمل گفته بود: «حمایت از دموکراسیخواهان» و بعد در توضیح گفته بود ایران را نمیتوان از طریق اقدامات خارج از مرزها کنترل کرد اما در داخل ایران نیروهایی وجود دارند که میتوانند ایران را دچار تلاطم کنند و به داخل مشغول نمایند.
جو بایدن نیز در جریان سفر یک هفتهای 22 تا 29 تیرماه به منطقه در پاسخ خبرنگار و مجری شبکه 10 تلویزیون رژیم صهیونیستی که پرسیده بود چه برنامهای برای برخورد با ایران دارید و آیا اقدام نظامی انجام میدهید، گفته بود: «اقدام نظامی علیه ایران اوضاع منطقه را برای ما سختتر میکند و از این رو در یک سال گذشته سطح تنش ما با سپاه در عراق کاهش یافته و ما به وضعیت آرامی رسیدهایم و نمیخواهیم این وضعیت را به هم بزنیم.»
رژیم صهیونیستی در آن زمان اصرار داشت اگر آمریکا نمیخواهد دست به اقدام نظامی علیه ایران بزند، لااقل موضع محکمی علیه آن بگیرد. در آن زمان رسانههای اسرائیلی ادعا میکردند بایدن در جریان سفر به ریاض، برنامه سپر آسمان - ائتلاف آمریکا، اسرائیل و دولتهای عربی - را فعال خواهد کرد اما از داخل کشورهای عربی صدای مخالفت با آن بلند شد؛ مصر و اردن که گمان میکردند بایدن واقعاً دست به اقدام نظامی علیه ایران خواهد زد، عضویت در چنین پیمان یا ائتلافی را رد کردند. در این میان تیرماه 1401 دولت اردن در موضعی رسمی، امتناع خود از قرار گرفتن در هر طرحی علیه امنیت یک کشور منطقه - ایران - را اعلام کرد. این در حالی بود که وزیر خارجه مصر فروردین 1401 در دیدار جمعی «آنتونی بلینکن» با وزرای خارجه امارات، مراکش، بحرین و رژیم صهیونیستی شرکت کرده بود.
البته مجلس نمایندگان آمریکا در 19 خرداد 1401 - و حدود یک ماه پیش از سفر بایدن به منطقه - «لایحه قانونی برای تشکیل سیستم یکپارچه دفاع هوایی» را به تصویب رسانده بود. براساس لایحهای که بهطور مختصر «قانون دفاع» خوانده شد و توسط سناتور جمهوریخواه «جونی ارنست» ارائه گردید، حداکثر 180 روز پس از تاریخ تصویب این قانون، وزیر دفاع باید استراتژی همکاری با کشورهای وابسته به آمریکا در منطقه شامل اردن، مصر، عربستان، امارات، بحرین و رژیم صهیونیستی را بهمنظور مجهزشدن به یک قابلیت دفاع هوایی و موشکی یکپارچه برای محافظت از قلمرو این کشورها به کمیته دفاعی کنگره ارائه دهد. این قانون مورد حمایت گروه دو حزبی موسوم به
«مجمع نمایندگان توافقات ابراهیم» قرار گرفت.
در جریان سفر تیرماه بایدن به منطقه، لایحه صهیونیستی «قانون دفاع» مطرح شد اما با مخالفت مصر، عراق، اردن، کویت، قطر و عمان مواجه گردید و در نهایت وزیر خارجه عربستان نیز اعلام کرد بحث سپر آسمان گمانهزنی رسانهای است و مورد گفتوگو قرار نگرفته است! یکی از مقامات حزب دموکرات آمریکا هم با اشاره به مذاکرات هستهای در وین و دوحه گفت: «در زمان مذاکره با یک دولت مستقر نمیتوان علیه آن اقدام کرد.» اما واقعیت این بود که مواجهه نظامی با ایران نتوانست طرفدار چندانی در مذاکرات دستهجمعی تیرماه ریاض پیدا کند. پیش از این هم بارها هرگونه برخورد نظامی با ایران رد شده بود.
در آن زمان صحبت از PlanB (نقشه و طرح جایگزین) آمریکا میشد و بعضی رسانهها میگفتند اگر ایران در مذاکرات هستهای نرمش نشان ندهد آنگاه از سوی واشنگتن PlanB به اجرا درمیآید. در آن زمان تعداد کمی از تحلیلگران این پلن را به اقدام نظامی ترجمه میکردند و اکثر کارشناسان سیاسی معتقد بودند PlanB استفاده از عوامل داخلی برای بیثباتسازی ایران است. البته در این موضوع شواهد و علائمی وجود داشت. کمتر از دو ماه پس از اظهارات مکنزی در جلسه استماع مجلس نمایندگان آمریکا و دو هفته پس از تصویب «قانون دفاع» در کنگره آمریکا، جلسهای با محوریت سازمان سیا در لندن برگزار شد و در آن مقامات احزاب کردی مخالف جمهوری اسلامی برای انجام اقدامات تروریستی در غرب ایران - استانهای کردستان، آذربایجان غربی و کرمانشاه - میثاق بستند و چند روز بعد، از مبدأ سلیمانیه تحرکات مرزی علیه ایران شروع شد. در این زمان رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی 14 خرداد در حرم حضرت امام خمینی - رحمتاللهعلیه - فرمودند دشمنان میخواهند خیابانها را به آشوب بکشند و مردم را در مقابل یکدیگر قرار دهند. حدود سه ماه بعد اغتشاشات در ایران کلید خورد و آمریکاییها با تمام قدرت پای کار آمدند و همه هنجارهای شناخته شده در روابط بینالملل را زیر پا گذاشتند. در این زمان دیگر در اینکه آشوب PlanB است، تردیدی باقی نماند.
آمریکا در این صحنه دچار اشتباه راهبردی شد چرا که گمان میکرد میتواند به قول خودش نیمهساکت ایران را به فریاد وادارد و به اعتراضات شکل میلیونی بدهد اما در عمل حتی اعتراضات 100 هزار نفره هم در کل ایران و در طی حدود 70 روز پدید نیامد. از این رو برای تداوم بخشیدن به اغتشاشات، اجرای کثیفترین و جنایتبارترین اقدامات نظیر به قتل رساندن یک جوان کارگر - روحالله عجمیان - را دنبال کردند و دیوانهوار در رسانههای خود بر تجزیه ایران و به قتل رساندن مأموران انتظامی تأکید کردند اما این اقدامات فقط هزینه آنان را زیاد کرد.
در صحنه اغتشاشات، آمریکا، اروپا و پایگاههای وابسته به آن در منطقه - عربستان، جمهوری آذربایجان، اقلیم کردستان عراق و... - گمان میکردند ایران با شرایط دشوار مواجه شده و ناگزیر به دادن امتیازات میگردد. از اینرو «رابرت مالی» رئیس تیم مذاکرهکننده هستهای آمریکا، «دو هفته پیش از اغتشاشات اخیر ایران به «جوزف بورل» رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفته بود «دو هفته صبر کنید ایران برای دادن امتیازات باورنکردنی راهی ژنو میشود.» همزمان در داخل ایران، عدهای که پیش از این، وابستگی خود به آمریکا را دروغ میخواندند، اغتشاش را نتیجه سرسختی ایران در مذاکرات معرفی کرده و از جمهوری اسلامی میخواستند کوتاه بیاید. اما ایران معتقد است اگر در این شرایط کوچکترین امتیازاتی بدهد با فشارهای بیشتری مواجه میشود و لذا ایران در این وضعیت، رغبتی به مذاکره نشان نداد. در این میان یک مقام هستهای سابق اروپا که اخیراً بازنشسته شد و هماینک با مؤسسه ISIS آمریکا همکاری دارد، در اواخر شهریورماه گذشته در مذاکره با یک دیپلمات ایرانی گفته بود «نظر شخصی من این است که سطح بازی با ایران عوض شده است. ایران را باید بهعنوان عضوی از کلوب بازدارندگی در نظر گرفت» وی میگوید: «ایران به شیوه زیرکانهای هم قابلیتهای هستهای خود را افزایش داده و هم تنشها را در حد قابلقبولی کنترل کرده است.»
آنچه آمریکا در PlanB انتظار داشت، یک ایران مضطرب و نگران بود و از اینرو عوامل آن در این پلن روی کلیدواژه «کار تمام است» تمرکز کردند و روزنامه با سابقهای مثل نیویورکتایمز و شبکه تلویزیونی نامداری مثل CNN، ایران را با خبرها و تحلیلهای دروغ بمباران کردند. در این میان شبکه CNN برای آنکه به اغتشاشگران بگوید زمان بههم ریختن ایران فرارسیده، مدعی فوت رهبر عالیقدر ایران شد. آمریکاییها در کنار تشجیع آشوبطلبان، از این طریق میخواستند «اضطراب حداکثری» را به بدنه و رأس جامعه ایران وارد کنند و تن نیرومند «ایران قوی» را منفعل و سست نمایند اما آنچه اتفاق افتاد، آسیبها و هزینههایی بود که به جامعه ایران وارد شد که البته در زمانی نه چندان طولانی قابل ترمیم است. اما از آن طرف نظام با نشان دادن حداکثر «درایت و هوشمندی» ثابت کرد جنگ ترکیبی از این دست، اگرچه میتواند کشورهای مختلفی را از صحنه خارج کند اما در ذیل قدرت و تابآوری ایران قرار دارد. اعدام اخیر دو عنصر جنایتکار اغتشاشات، نشان داد نظام در داخل، نگرانی ندارد.
ایران هزینه را پرداخته و نقشه B آمریکا را خنثی کرده است و هماینک زمان حسابرسی است و کسانی که این ضربتها را وارد کردهاند باید مورد پیگرد اقدامات متناسب ایران قرار بگیرند؛ تا معلوم شود هیچ اقدام ضدایرانی بدون هزینه نیست.
رضا صادقیان
توانایی دولتها به حضور تعداد چهرههای مطرح و نامآشنا برای مخاطبان و تعریف چشماندازهای فضایی برای آیندهای نامشخص سنجیده نمیشود، بلکه تدبیر امور جاری کشور اولویت اصلی تحقق دولتداری است. دولتهای کارآمد کمتر سخن میگویند و بیش از همیشه با دقت دوچندان به برنامههای مدون و قابل اجرا نگاه میکنند. برنامههای پیشین را با نگرش جدید ویرایش میکنند تا خواست اکثر شهروندان را به دلیل تغییر مطالبات پوشش بدهند. دولتهای توانمند به جای حرفمحوری، برنامهمحور هستند. چشمانداز دارند، اما واقعیتهای جاری در عرصه داخلی و بینالمللی را ابتدا فهم میکنند و به سادگی از ساخت و سازهای کلان در ابعاد ملی و جذب سرمایههای ایرانیان خارج از کشور و شرکتهای خارجی برای نوسازی صنعت و احداث جادههای جدید سخنهای غیرقابل باور نمیگویند، چرا که به خوبی به دشواریهای برنامهریزی و فعالیتهای اجرایی آشنایی دارند. پرسش اینجاست؛ چرا قیمت دلار بیش از 38 هزار تومان و قیمت سکه تا روز چهارشنبه 23 آذرماه بیش از 18 میلیون تومان خرید و فروش شده است؟ نقش دولت سیزدهم که دست بر قضا دولتیهای امروز بسیار در مذمت و ناکارآمدی دولت سابق سخن میگفتند کجای این روایت است؟
یک: بیش از یکسال از عمر دولت سیزدهم سپری شده است. دولتی که با چیدن چهرههای منتقد دولت حسن روحانی در کسوت وزیر، مشاور وزیر، معاون رئیس دولت، معاون اقتصادی رئیس جمهور، وزیر کار و رفاه اجتماعی و وزارت اقتصاد، منطقه ویژه اقتصادی، بانک مرکزی و... قرار بود راههای اشتباه گذشته را نرود و قدم در راه جدید و کم هزینه در راستای تامین رفاه نسبی شهروندان بردارد. مسیری که رونق و آبادانی را به سرعت در زندگی مردم بیاورد. آمارهای اقتصادی از جمله افزایش قیمت کالاهای مصرفی، اجاره خانه، افزایش قیمت زمین و ملک، خودرو، تورم بیش از پنجاه درصد و... تا این لحظه تحقق نیافته و نشان میدهد گفتارهای بسیار مدیران امروز راه به جایی نبرده است. چهرههای منتقد دولت گذشته، امروز سکاندار دولت سیزدهم هستند، اما کارنامه سیاستگذاری آنان و اجرایی نشان میدهد جمع کردن چهرههای سیاسی در ساختار دولت امکان گرهگشایی را تا این لحظه فراهم نکرده است. حتی بازدید سر زده معاون اول رئیس جمهور از بازار و گفتگو با فروشندگان مواد غذایی از رشد شتابان تورم جلوگیری نکرد. میتوان اینگونه گفت؛ در شرایطی که نمایندگان مجلس شورای اسلامی قبل و در هنگام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری با تمام توان از تنها گزینه جریان اصولگرایی در کنار چهار کاندیدای پوششی دفاع میکردند و نوید فرا رسیدن روزهای خوب را اینجا و آنجا میدادند، امروز آن تلاشهای تبلیغاتی را فراموش کردند و خودشان به منتقد دولت تبدیل شدهاند. بنابراین دولتی که قرار بود تحقق شعار «ما میتوانیم» باشد و کشور را از گردنه ناهموار سوء مدیریت «غربگرایان» و دوستان «آمریکا» و علاقهمندان به مذاکرات خارجی براساس گفتههای مدافعانشان رهایی بخشد و تمام مطالبات کشور را از اروپاییها بستاند، امروز به صورت کامل توانایی خودش را به منصه ظهور رسانده است. توانایی که در اوج گرفتن قیمت دلار و طلا شاهد آن هستیم.
دو: وقتی در زمان انتخابات همه چهرههای وابسته به جریان اصولگرا توان خود را برای منکوب کردن گزینههای نزدیک به دولت و کاندیدای رتبه سوم اصلاحطلبان جمع کرده بودند، مشخص بود از دیگ دولت آینده آبی برای مردم گرم نخواهد شد. هنگامهای که جریان سیاسی تمام هم و غماش را برای نفی کارنامه دولت گذشته به کار بگیرد، با بدترین ادبیات ممکن درباره دولت سابق سخن بگوید و حتی آنان را به «بیعرضه» بودن و ناتوانی و رفتارهای ضد آسایش مردم معرفی کند و در مقابل این همه حرف و سخن به اندازه یک خط درباره چشمانداز آینده دولتداری و مسیر پیشرو حرف و برنامهای نداشته باشد، لاجرم به همین نقطهای امروز خواهیم رسید. سخن گفتن درباره داشتن برنامه هفت هزار صفحه یک چیز است، اجرا کردن برنامههای مبتنی بر واقعیت و یا درک شرایط موجود چیزی دیگریست. به عبارتی مشخصتر، صرف داشتن برنامه هیچ وقت امکان تحقق به صورت کامل را نداشته است. حداقل در این مورد خاص میتوانیم به برنامههای توسعه اشاره کنیم. امروز با هفتمین برنامه توسعه کشور روبهرو هستیم. برنامهای که ترسیم تصویر پیشرفت کشور را در خود دارد، اما آمارهای اقتصادی در حوزه صنعت و معدن، صادرات، توسعه میادین نفت، گاز و پتروشیمی، شاخصهای رشد، محیط زیست، جذب سرمایهگذاری خارجی و... نشان میدهد تا کنون موفق به رسیدن به شاخصهای تعریفشده، نشدهایم. بنابراین و براساس همین برنامههای توسعه که بخش گستردهای از آن تا این لحظه بر زمین مانده است، تاکید کردن به داشتن هفت هزار برنامه و به خط کردن اقتصاددانان امکان فراهم کردن آرامش و آسایش نسبی را هیچ وقت قابل تحقق نمیکند.
سوم: دنیای امروز براساس رابطههای بسیار در حوزه تجارت بینالملل استوار است. در این گزاره تعریف منافع ملی به صورت سیال و براساس رویکردهای جدید برای کشورها تغییر میکند. هیچ سیاستی ثابت و غیر قابل تغییر تعریف نمیشود، چرا که سیاست سایر کشورها تغییر میکند و طرفهای مقابل نیز براساس منافع ملیشان سیاستها را مورد بازخوانی و بعضا تغییر میدهند. همانند آنچه چین، آمریکا، عربستان، قطر، عمان و کشورهای دیگر در حال انجام هستند. این کشورها براساس جذب منابع مالی و برقراری آرامش با سایر کشورهای دیگر همگام میشوند تا حوزه اقتصاد از گزندهای احتمالی به دور بماند. بنابراین راهبرد خودشان را استفاده از بسترهای مالی نوین و جذب سرمایهگذاری خارجی به پیش میبرند. در دنیای امروز نمیتوان چشم انداز جذب سرمایههای خارجی را در مسیر توسعه تعریف کرد، اما زیرساختهای مالی جهان را قبول نداشت. امکان گام برداشتن به سوی توسعه و پیشرفت بدون پذیرش الزامات فضای بینالمللی وجود ندارد. البته میتوانیم پس از کشوقوسهای بسیار 1 تا 5 میلیارد یورو را به عنوان سرمایهگذاری خارجی در حوزه نفت و پتروشیمی رقم بزنیم، اما با کوچکترین رخدادی در حوزه بینالملل و یا اعمال تحریمهای جدید همین دستاورد کوچک نیز با خروج طرفهای سرمایهگذار بر باد خواهد رفت، مانند آنچه پس از خروج آمریکا از برجام و اعمال تحریمهای جدید در پروژههای نفت و گاز و خودرو اتفاق افتاد. بنابراین نه به سادگی میتوان اعتماد ایرانیان خارج از کشور را با انجام سخنرانی جلب کرد و آنان را واداشت تا از انبوه داراییها خودشان اقدام به سرمایهگذاری در داخل کشور کنند و نه با تعریف چشماندازی دور از واقع زمینه عقد قراردادهای مالی و تجاری را با سایر کشورها برقرار ساخت. برای فهم بهتر فرجام خواستههای ناممکن در حوزه اقتصاد، آرشیو رسانهها گویای وضعیت کنونی است.
چهارم: نرخ دلار در هفته سوم آذرماه 1401 رکوردهای جدید را به ثبت رسانده است. عبور نرخ دلار از 38 هزار تومان هیچ پیامی به غیر از کاهش ارزش پول ملی در برابر سایر ارزها را ندارد. مهمتر آنکه برخلاف انتظار دولت و سایر سیاستگذاران شهروند ایرانی هیچ راهی نمییابد مگر خرید دلار، یورو، طلا، خودرو، زمین و ملک و... تا ارزش داراییهای خود را در مقابل موج سهمگین تورم با چنگ زدن به سایر کالاها حفظ کند. در شرایطی که کالاهای مصرفی و آسایشی سالهای گذشته از قبیل زمین، خانه و خودرو کارکردهای اصلی خودشان را از دست دادهاند و به عنوان کالاهای سرمایهای درآمدهاند، چندان عجیب نیست که عطش بازار نسبت به خرید و فروش این قبیل کالاها سیری ناپذیر شود. به این سیاهه افزایش نقدینگی را نیز بیفزاییم که خود داستانی بس پرغصه در اقتصاد کشور است. در اینجا مهم نیست وزیر صنعت، معدن و تجارت و سایر معاونان او درباره افزایش صادرات و کنترل قیمت خودروهای مونتاژ داخل چه حرفی را میزنند، حتی اگر خبر ارزان شدن 15 درصدی خودرو به نقل از وزیر صمت در رسانههای وابسته به دولت و صدا و سیما به تکرار منتشر و پخش شود. حتی حرفهای نمایندگان مجلس درباره کنترل قیمت خودرو و افزایش کرایه خانه نظر مخاطب را جلب نمیکند. یادآوری صحبتهای دو سال گذشته وزیر اقتصاد درباره کنترل بازار ارز با 200 میلیون دلار نیز باعث آرامش در بازار نخواهد شد. چرا که بازار همیشه براساس قوانین نانوشته و شرایط کلی حاکم در بازار به حرکت خود ادامه میدهد و بیش از تمام گفتههای سیاستگذاران و صاحبان قدرت، نگاهش به سوی عملکرد اقتصادی دولت است. حرکتی که بعضا راهی دیگر را میپیماید.
پنج: اواخر فرودین ماه سال جاری رئیس دولت سیزدهم گفت: «به هیچ عنوان سفره مردم را به مذاکرات گره نمیزنیم». در میان خبرها به نام و متن مصاحبه شماری از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و برخی از چهرههای سیاسی نیز روبهرو میشویم. همه به صورت مشخص از گره نخوردن سفره مردم با مذاکرات سخن گفتهاند و رویکرد دولت گذشته درباره مذاکرات هستهای را از اساس نادرست تلقی کردهاند. اما واقعیت امر و آنچه به عنوان مسئله پرونده هستهای کشور با آن روبهرو بوده و هستیم، چیز دیگری است. وقتی در حال چانهزنی با کشورهای پنج به علاوه یک هستیم، تکیه کردن به خواستههای تعریف شده و چشماندازی نادرست از قبیل صبر دوماهه و فرا رسیدن فصل سرما در اروپا ناخواسته ما را با وضعیت ایستایی در قبال سایر کشورها روبهرو میسازد، شرایطی که به گمان مذاکره کنندگان و برخی رسانهها به صورت موقت و برای رسیدن ایران به خواستههایش متوقف میشود، در حالی که دنیای امروز و سیالیت سیاست اساسا به چنین سویی کشیده نمیشود. سیاستها تغییر میکنند، دولتها عوض میشوند، مخالفان دولتهای وقت سر کار میآیند، جنگ به وقوع میپیونند، سیاستگذاری انرژی تغییرات چشمگیر میکند و... به این ترتیب نه تنها در دو ماه صبر ما جهان توقف نمیکند، بلکه راه و راهکارهای دیگری را میجویند و به اجرا میگذارند. بنابراین و لاجرم سفره مردم به مذاکرات گره زده میشود، حتی اگر بارها و بارها این پیوند را نپذیریم و در نقد دولت سابق از همین گزاره استفاده کنیم. در شرایطی که شهروند ایرانی تاثیر منفی زمانبر بودن مذاکرات هستهای را در زندگی روزمره خود لمس میکند، تکرار کلیدواژه گره نزنیم، صبر نخواهیم کرد، متوقف نمیشویم و سفره مردم از معنای اصلی خود تهی میشود.
ششم: اقتصاد عرصه برنامههای مبتنی بر واقعیتهای جاری و اعداد است. دست یافتن به توسعه و پیشرفت، رسیدن به سر منزل مقصود آبادانی، رونق بخشیدن به کسب و کارهای خرد و کلان، ایجاد شغل، کاهش بیکاری، کاهش فقر مطلق و رسیدگی به محلههای حاشیهنشین، کنترل تورم و نقدینگی و... بدون برنامه نهتنها محقق نمیشود، بلکه به سادگی این پیام اعلامنشده از سوی صاحبان قدرت و دولت را به صاحبان سرمایه و شهروندان درباره عدم ثبات در بازارهای مختلف را مخابره میکند. سنجش مدعاهای اقتصادی، فقط با اعداد انجام میشود. در این میان جایی برای بررسی نیت خیر، میزان دانش وزیر اقتصاد و کار، همکاری نمایندگان مجلس با دولت، تلاشهای شبانهروزی مدیران بانک مرکزی و بازار سرمایه و... نیست. حتی اگر درباره همین عددهای واقعی دلار و سکه با شهروندان سخن نگوییم و تمام دولتیها به ناچار روزه سکوت اختیار کنند و از فرا رسیدن روزهای خوب و پر از آرامش در بازار سخنها بگویند. آنسوی این داستان زندگی مردم و زیست روزمره آنان قرار دارد. زندگی که هر تصمیم درست، نادرست و حتی بیتصمیمی دولت را در زندگی خود لمس میکنند. بیتردید چشماندازهای اقتصادی در برنامه، اهداف استراتژیک و هماهنگی دولتها محقق خواهد شد، اما قبلتر و بعدتر از تمام این مسائل زندگی مردم قرار دارد. زندگی که با سبد کالا، نرخ اجارهبها، قیمت زمین و مسکن، خودرو، کالاهای مصرفی و... ارتباط بدون واسطه دارد.
هفتم: قیمت سکه طلا در اردیبهشت سال 1400، کمی بیش از 10 میلیون تومان بود. نرخی که به دلیل تورم سال 98 و 99 به یکباره تغییر کرده بود، نمودار طلا طی دو سال ذکر شده به صورت صعودی بوده است. در واقع قیمت سکه نمادی کامل از وضعیت افزایش نقدینگی، تورم و ترس شهروندان از حفظ داراییهای خود را به نمایش میگذاشت. نرخ دلار در همان بازه زمانی 23 هزار تومان را نشان میدهد. امروز و پس از یک و نیم سال از روی کار آمدن دولت سیزدهم سکه بیش از 18 میلیون و دلار مرزهای 38 هزار تومان را رد کرده است. براساس جدول «برآورد متغیرهای اصلی اقتصاد ایران، منابع و مصارف اقتصادی بودجه عمومی» که از سوی سازمان برنامه و بودجه در سال گذشته منتشر شده بود، چنانچه توافق هستهای صورت بگیرد نرخ دلار تا پایان سال 1402، 20900 هزار تومان خواهد بود. در همین جدول و با در نظر گرفتن ماندگاری تحریمها، نرخ دلار تا انتهای سال 1402 را 46000 تومان محاسبه کرده بود. حال در اواخر آذرماه سال جاری این نرخ در حال تحقق است. بنابراین و با خوانش همین جدول متوجه میشویم وقوع شرایط امروز دور از ذهن کارشناسان و بودجهنویسان نبوده است. چرا که کنار هم قراردادن واقعیتهای بینالملل، طولانی شدن روند توافق هستهای و شکل گرفتن برخی رویدادهای غیرقابل پیشبینی طی سه ماهه گذشته وضعیتی را رقم زده است که باعث برهم خوردن ثبات در بازارها شده است.
هشتم: دولت سیزدهم، به جای برنامهمحوری، سویه شخصیتمحوری را برای اداره دولت و بهبود اقتصاد پیشه کرده است. برکناری مدیران بانک مرکزی، پخش اخبار مربوط به برکناری وزیران صمت، درمان، بانک مرکزی، معاونت پارلمانی رئیس جمهور، مناطق آزاد، معاونت اقتصادی ریاست جمهوری و.... نشانهای مشخص این سیاست است. سیاستی که برنامه داشتن در آن معنایی ندارد، چرا که آنقدر به جابهجایی چهرههای دولت تمرکز کرده است که جایی برای تعریف برنامهای کارآمد در حوزه اقتصاد و روابط بینالمللی و احیاء برجام قابل دسترس نیست. مسیری که به هر نقطه و مقصدی میرسد، مگر به سامان کردن شرایط امروز که نیازمنده کنار نهادن تعارفهای معمول و فهم جاری مشکلات و دشوارههای غیرقابل چشم پوشی کشور است.