تحریم رسانه با دست فرمان گورهای دسته جمعی!
علی حسن حیدری
ملانی جولی، وزیر خارجه کانادا جمعه گذشته طی بیانیهای اعلام کرد که این کشور، تحریمهایی را علیه چند فرد و نهاد ایرانی به بهانه نقض حقوق بشر و سرکوب آنچه اعتراضات مسالمتآمیز خوانده شده، اعمال کرده است. این تحریمها تقریباً در همان روزی اتفاق افتاد که جان بولتون، مشاورتندرو امنیت ملی سابق امریکا و سمپات گروهک منافقین گفته بود که تحریمها بیاثرند و از لزوم انقلاب در سیاستهای تحریمی امریکا صحبت کرده بود. کانادا در این بیانیه تحریمی خود گفته تا زمانی که نقض حقوق بشر رژیم علیه مردم ایران دامنه و شدت خود را افزایش میدهد، کانادا بیکار نخواهد ماند. دولت کانادا مدعی شده است روزنامه جوان را به دلیل انتشار «پیامهای یهودیستیز و تبلیغات رژیم ایران» تحریم کرده است. در خصوص تحریم مضحک روزنامه جوان از سوی وزارت خارجه کانادا چند نکته گفتنی وجود دارد:
۱-اینکه یک رسانه همچون روزنامه جوان با قدمت ۲۴ سال فعالیت رسانهای در سپهر اطلاع رسانی و سیاسی کشور آنچنان تأثیر گذار بوده که دشمنانی همچون دولت کانادا را عصبانی کرده و این رسانه را در لیست تحریمی خود قرار داده نه تنها موجب ناخرسندی، بلکه موجب خوشحالی شده است و این تحریم را فراتر از اراده کانادا که تصمیم امریکا در وزارت خزانه داری امریکا و یک تقسیم کار مشخص میدانیم. از همین جا به نمایندگی از روزنامه جوان اعلام میکنیم آنچه از حسابهای مالی این روزنامه در بانکهای کانادایی است از آن شماست، ولی این را بدانید روزنامهای که تریبون مبارزه با آدمهای فاسد و فراری همچون خاوری است که اموال همین مردمی که دولت کانادا برای حقوق از دست رفته آنها اشک تمساح میریزد، ولی از ۳ هزار میلیارد تومان پول دزدیده شده همین مردم در بانکهای آن کشور مدعی حقوق بشری استفاده غیر قانونی میکند، نمیتواند دلسوز مردم ما باشد. دلسوزی از مردم ایران فقط با بازگشت خاوری و پولهای برده شده آن قابل فهم است و لا غیر.
۲- در همه منابع غربی و شرقی مطبوعات را رکن چهارم دموکراسی نامیدهاند. سؤال این است اگر مطبوعات رکن چهارم دموکراسی است چرا آزادی قلم در یک رسانه آنچنان محدود میشود که نوشتن کوچکترین تحلیل و خبری از صهیونیستها - نه یهود که «جوان» بارها با انعکاس اخبار و تحلیل درباره یهودیانی که موجب ظلم صهیونیستها در اقصی نقاط جهان قرار گرفتهاند، دفاع کرده - مساوی با تحریم روزنامهای همچون جوان با چنین سابقه و عملکردی میشود.
چگونه است که هر روز مخاطب میتواند پای دروغهای شاخدار بیبیسی، اینترنشنال و دهها رسانه امریکایی بنشیند و مسحور دروغ پراکنیهای این رسانهها بشود، ولی تا روزنامهای در داخل از ارزشهای مادی و معنوی ملتی دفاع میکند رسانه نامطلوب، تحت تعقیب و تحریم قرار میگیرد. کجای این رفتارهای دوگانه با پذیرش رکن چهارم دموکراسی سازگاری دارد. اگر روزنامهای درباره جنایتی که سربازان کانادایی در زیر چترحمایت امریکاییها در افغانستان نسبت به زنان و کودکان افغانستانی دو دهه حضور خود انجام دادند گزارشی بنویسد، تبلیغات رژیم ایران علیه کانادا تلقی میشود، اما در نقطه مقابل، نادیده گرفتن این همه جنایت صهیونیستها در سرزمینهای اشغالی و کشتن زنان و کودکان غزه، جنین، طولکرم و... و بدتر از آن توجیه این جنایتها با عنوان «دفاع مشروع» توسط رسانههای امریکایی، انگلیسی و کانادایی رسالت رسانهای و در راستای عمل به رکن چهارم دموکراسی است. کجای رکن دموکراسی گفته مأمور برقراری امنیت و یک شهروند بسیجی میتواند به شنیعترین شکل توسط اوباش مورد حمایت منافقین، ضد انقلاب و دولتهای غربی و دولت کانادا کشته شود و نوشتن از این جنایت آشکار «تبلیغات رژیم» عنوان شده و رسانه تنویرکننده افکار عمومی همچون «جوان» باید مورد تحریم قرار گیرد، ولی کشتن خبرنگاری غیر مسلمان همچون ابو عاقله، آن هم در حین رسالت خبرنگاری خود با سکوت خبری رسانههای مدعی دموکراسی مواجه شود. پمپاژ اخبار دروغ، سانسور و جهت دهی و مخاطب را در آماج حملات خبری و تحلیلی که مبنای آن با دروغپردازی شکل گرفته است، هیچگاه رسالت رسانهای که باید رکن چهارم دموکراسی باشد، نبوده و نیست. این آن چیزی است که هر لحظه شاهد انتشار آن در رسانههای غربی هستیم.
۳-امروز ما شاهد «آپارتاید رسانهای» هستیم و دیگر نمیتوان این واژه را فقط برای یک نژاد خاص و تلاش کشورهای سلطه گر برای تحت استثمار قرار دادن جماعتی سیاهپوست در یک قاره برای به تاراج بردن سرمایه مادی و سلب حق حیات و زندگی شرافتمندانه انسانهایی در نقطهای از این جهان عنوان کرد. شکل آپارتاید در جهان امروز تغییر کرده است و این را میتوان از بیانیه تحریم وزارت خارجه کانادا نسبت به روزنامه جوان فهمید. بیانیه دولت کانادا گویای این واقعیت است که رسانه از نگاه آنها دیگر به عنوان رکن چهارم دموکراسی برای بیان واقعیتها به کار نمیآید بلکه یک تعداد رسانه تبعیضکنندهای وجود دارند که در هر آنچه مینویسند و به جهان مخابره میکنند آزادند و در مقابل، رسانههایی که در زمره این آپارتاید قرارندارند اگر حتی بخواهند از حقوق و ارزشهای ملت خود یا حقوق ملتهای تحت ستم در فلسطین، عراق، سوریه، افغانستان، امریکا یا کودکان زنده به گور شده در کانادا بنویسند، رسانه نامطلوب و تحت تحریم هستند.
۴-برای روزنامه جوان افتخار است توسط دولتی تحریم شده که تشت رسوایی حقوق بشری آن در یکی دو سال اخیر به جهت اجساد زنده به گور شده کودکانی که در مدارس کانادا کشف شده است، بر زمین افتاده است.
تاکنون چهار گور دستهجمعی در کانادا کشف شده است و گفته میشود بیش از ۴ هزار کودک در این مدارس کشته یا زنده به گور شده اند. از سال ۱۸۸۳ تا ۱۹۹۶، حدود ۱۵۰ هزار کودک بومی از خانوادههای خود به اجبار جدا شدند و به مدارس شبانهروزی فرستاده شدند که کلیسای کاتولیک آن را تأسیس کرده بود و هدف اصلی آن دور کردن این کودکان از جوامع بومی کانادا و جلوگیری از ترویج زبان و سنتهای مادری شان و تربیت آنها به شیوهای تحمیلی بود. این مدارس تا اواخر قرن بیستم مشغول بهکار بودند و آخرین آنها دهه ۱۹۹۰ تعطیل شد. تعداد آنها در سراسر کانادا۱۵۰ مدرسه بود و طی این دوره چیزی حدود ۱۵۰ هزار دانشآموز در این مدارس تحصیل کردند.
بسیاری از کودکان این مدارس مورد آزار جسمی و جنسی قرار میگرفتند. بدرفتاری، آزارهای جسمی و روانی، تغذیه بد و اندک و بیماری از دلایل این میزان مرگ و میر اعلام شدهاست. با وجود اینکه بارها در طول این سالها بومیان و افکار عمومی کانادا، خواستار انجام تحقیقات مستقل در مورد پرونده کشتار کودکان بومی کانادا هستند تاکنون دولت کانادا فقط وعده داده و هیچ اقدام دیگری انجام نداده است. آیا دولتی با این سابقه مشعشع حقوق بشری صلاحیت سخن گفتن از نقض حقوق بشر در کشوری را دارد که بخواهد به این بهانه رسانه آن کشور را تحریم کند؟!
فالوده با گرگ گریه با چوپان!
حسین شریعتمداری
۱- طی نزدیک به دو ماه اخیر درباره حمایت مالی و تبلیغاتی و تسلیحاتی دشمنان بیرونی از اغتشاشگران، گزارشهای مستندی داشتهایم و در این وجیزه فقط به یک نمونه از تازهترین نمونهها اشاره میکنیم. شبکه ایران اینترنشنال که با بودجه صدها میلیون دلاری آلسعود و مدیریت موساد در انگلیس راهاندازی شده است و بارها چگونگی ساخت کوکتلمولوتوف، روش آتشزدن اماکن عمومی، چگونگی متوقف کردن و به آتش کشیدن آمبولانسها، روش حمل مخفیانه اسلحه گرم برای مقابله با حافظان امنیت و... را به عوامل اغتشاش آموزش داده است، جمعه شب، در تازهترین دستورالعمل خود (بخوانید دستور العمل موساد) رسماً و علناً به اغتشاشگران میگوید؛ «در جنگ نمیتوان به خصوصیات اخلاقی پایبند بود. باید این واقعیت را به رسمیت بشناسیم که با جمهوریاسلامی در حال جنگ هستیم. در جنگ کشتن نیروهای طرف مقابل یک کار اخلاقی است(!) و اگر بتوانیم او را بکشیم ولی نکشیم، کار غیراخلاقی کردهایم(!)...» گفتنی است که سردبیری این شبکه را علیاصغر رمضانپور، معاون فرهنگی وزارت ارشاد آقای خاتمی برعهده دارد و...
۲- به یک نمونه از برخورد دولتهای غربی با معترضان
(و نه با اغتشاشگران) هم نیمنگاهی بیندازید. در این خصوص نیز بارها به نمونههای مستندی اشاره داشتهایم و در محدوده این نوشته کوتاه، تنها به مصاحبه روز جمعه «ریشی سوناک» نخستوزیر انگلیس با شبکه تلویزیونی «اسکای نیوز» که به عنوان خبر فوری و مهم و با قطع برنامههای عادی این شبکه - Breaking News- منتشر شده است اشاره میکنیم. میگوید: « امروز با فرماندهان پلیس جلسه داشتم تا به آنها اطمینان بدهم که برای سرکوب هرگونه اعتراض غیرقانونی از حمایت کامل من برخوردارند. این مسئله که زندگی مردم عادی توسط اقلیتی خودخواه مختل شود کاملاً غیر قابل قبول است. کسانی که قانونشکنی میکنند باید از قدرت قانون بترسند و من مصمم هستم که این کار را انجام بدهم. ما به پلیس اختیارات بیشتری دادهایم که با تظاهرات غیرقانونی مقابله کنند. آنها حمایت کامل مرا برای مقابله قاطع و سریع با اغتشاشات در زندگی روزمره مردم را دارند».
۳- شخص قمه به دستی را تصور کنید که قمهاش را روی دست بلند کرده و عربدهکشان و تهدیدکنان به سوی شخص دیگری میدود! در این حالت چه باید کرد؟! آیا میتوان با این تصور که شاید دیوانه و یا فریبخورده باشد، او را به حال خود رها کرد و برای دفع خطر از شخصی که مورد حمله قرار گرفته است کاری نکرد؟! حالا تصور کنید که در این میان، یکی فریاد بزند و بگوید؛ این شخص دیوانه است! یا فریبخورده است و یا مواد مخدر مصرف کرده است و یا... آیا دیوانگی و یا فریبخوردگی او، برفرض که صحت داشته باشد! میتواند دلیل قانعکننده و عذر موجهی باشد که او را به حال خود رها کنیم و مانع از جنایتی که درپی انجام آن است نشویم؟!۴- تفکیک اغتشاشگران به فریبخورده و دیوانه و هیجانزده و مزدور و منافق و آشوبگر، تفکیکی هوشمندانه و مردمدوستانه است و تاکید بر ضرورت برخورد متفاوت و متناسب با نوع جرم آنها نیز نگاهی عدالتخواهانه است ولی باید به این نکته توجه داشت که تفکیک یاد شده و برخورد متفاوت با هر یک از آنها هرگز به معنا و مفهوم کوتاهی و انفعال در برخورد قاطع با آشوب و آشوبگران و جلوگیری مقتدرانه از جنایات آنها نیست. در جریان آشوب و اغتشاش، چگونه میتوان فریبخورده و مزدور را از یکدیگر تشخیص داد؟! این برداشت با هیچ منطقی سازگار نیست. مگر حافظان امنیت علم غیب دارند که از نیت و انگیزه واقعی فلان آشوبگر با خبر باشند و برفرض محال نیز اگر علم غیب هم داشته باشند چگونه میتوانند با این تلقی، به فلان آشوبگر فریبخورده اجازه قتل مردم، آتشزدن اموال عمومی، به آتش کشیدن آمبولانس حامل بیمار و دهها جنایت وحشیانه دیگر را بدهند! و در پاسخ اعلام کنند که او فریبخورده و یا هیجانزده بود؟! اینگونه برخورد با اغتشاشگران با هیچ منطقی سازگار نیست و در هیچیک از سیستمهای حقوقی و کیفری دنیا نیز وجود ندارد. باید از جنایات اغتشاشگران و حمله و آسیبرسانی آنها به جان و مال و ناموس شهروندان با تمام توان جلوگیری کرد و اما این که فلان اغتشاشگر، دیوانه و یا هیجانزده و فریبخورده بوده است، موضوعی است که بعد از دستگیری و در جریان دادگاه باید مورد رسیدگی قرار گیرد و مجازات هر کدام به تناسب جرمی که مرتکب شدهاند اعمال شود. تنها در این حالت است که فریبخورده و مزدور قابل تفکیک و شناسایی خواهند بود.
همین دیروز، رهبر حزب محافظهکار انگلیس که دولت کنونی این کشور را در اختیار دارد، اعلام کرد برای مقابله با اعتصابها -توجه کنید برای مقابله با اعتصاب و نه آشوب و اغتشاش- علاوهبر پلیس، ارتش را هم به صحنه خواهد آورد. چرا؟! برای این که هر دولتی با هر هویت و ماهیتی که داشته باشد در حفظ منافع ملی و امنیت شهروندان خود با هیچکس شوخی ندارد!
۵- چرا با وجود دستگیری بسیاری از عوامل اصلی آشوبهای اخیر هنوز هم برخی از پادوهای دشمن -هرچند بسیار اندک- دست به آشوب میزنند؟! و چرا شبکههای رسانهای دشمن کماکان به تشویق آنها برای آشوبگری مشغولند؟ و چرا رؤسای جمهور آمریکا و فرانسه و نخستوزیران انگلیس و کانادا و رژیم صهیونیستی بیمحابا بر پشتیبانی خود از اغتشاشگران اصرار میورزند؟ بخشی از پاسخ این سؤال - و نه تمامی پاسخ- را باید در برخی از برخوردهای غیرقابل توجیه و منفعلانه با آشوبگران و خودداری از مقابله به مثل با دشمنان بیرونی دانست! آیا اعلام پیدرپی حضور بیسلاح نیروهای حافظ امنیت در مقابل تروریستهای مسلح، آشوبگران را به ادامه آشوب تشویق نمیکند؟!
۶- با توجه به اقتدار مثالزدنی جمهوری اسلامی ایران در منطقه و جهان، هوشمندی درخور تقدیر نیروهای اطلاعاتی و امنیتی کشورمان در دستگیری سریع و بیوقفه عوامل اصلی آشوب، فداکاری و پاکباختگی نیروهای حافظ امنیت نظام و خواسته بارها اعلام شده مردم، آیا بایسته است که هنوز هم دشمنان بیرونی رجز بخوانند و پادوهای داخلی آنها
-هرچند اندک و کمشمار- کماکان بر طبل آشوب بکوبند؟!
۷- در این میان نباید از کینهتوزی دشمنان بیرونی و حمایت رسماً اعلام شده و آشکار آنها از آشوب و اغتشاش غافل بود. به قول حضرت امام -رضوانالله تعالی علیه- دشمن را آرام نگذارید که آرامتان نمیگذارد. احضار چندباره سفرای کشورهای اروپایی به وزارت خارجه چه مشکلی را حل میکند؟! آنها در قتل شهروندان کشورمان و خسارتهای فراوانی که پادوهای نشاندار این کشورها به بار آوردهاند سهیم هستند و بر اساس اصل «مقابله به مثل- retaliation» که در حقوق بینالملل نیز به رسمیت شناخته شده است، باید تبعات و هزینه جنایاتی که مرتکب شدهاند را بپردازند.
جمهوری اسلامی ایران اهرمهای پشیمانکننده فراوانی برای مقابله با این کشورها در اختیار دارد، چرا نباید از این اهرمها استفاده شود.
۸- و بالاخره نباید نقش برخی از جریانات آلوده داخلی که سابقه سیاهی در همراهی با دشمنان را در کارنامه خود دارند نادیده گرفت. این طیف بارها نشان دادهاند که با گرگ فالوده میخورند و با چوپان گریه میکنند! شرح این ماجرا به درازا میکشد و به وقت دیگری میگذاریم.
محمدجواد پهلوان/ (مدرس دانشگاه)
عدهای در این ملک صرفا به دنبال دیوار کوتاه میگردند. در باب عملکرد ضعیف تیم ملی فوتبال کشورمان در جام جهانی قطر نیز به نظر میرسد دیوار کوتاه برای خالی نمودن تمام عصبانیتها؛ کارلوس کی روش است. درست بعد از اتمام حضور ایران در جام جهانی رسانههای وابسته به جناح اصولگرا و به اصطلاح ارزشی و در راس آنها صدا وسیما، شروع به انتقاد از این تیم کردند، اما به نظر میرسد طبق دستورالعملی نه کاری به بازیکنان تیم دارند و نه مدیران فوتبال و پیکان اعتراض ها صرفا به سمت کارلوس کیروش نشانه رفته است. به این رویکرد چندین اشکال وارد است.
اول اینکه بخش مهمی از بازی فوتبال به روحیه و روان بازیکنان ارتباط دارد. تیمی که از نظر روانی بههم ریخته و آشفته است کارکرد مناسبی در زمین ندارد. تیم ملی فوتبال ایران هم از لحاظ روانی در شرایط مناسبی بهسر نمیبرد و مشخص بود از این نظر کارلوس کیروش هرچقدر هم که مربی باهوش وکاربلدی باشد نمیتواند این تیم را از نظر روحی در شرایط مسابقه آن هم مسابقاتی در سطح جام جهانی قرار دهد. نگارنده یقین دارد اگر این تیم در فضای دیگری وارد بازیهای جام جهانی میشد میتوانست نتایج بهتری گرفته و حتی از گروه خود نیز صعود کند. ولی ناآرامیهای داخل کشور و درخواستها و مطالبات مردمی از این تیم و بازیکنانش، آن را از شرایط مسابقه دور کرده و فکر و ذهن بازیکنان در اشغال مسائلی غیر از تاکتیک وتکنیکهای فوتبالی بود . فلذا در این باب آنچنان تقصیری بر گردن کارلوس کیروش نیست؛ زیرا او نمیتوانست در اردوی تیم ملی القا کند که در داخل کشور همه چیز در امن و امان است و بازیکنان باید کار خود را کنند.
نکته دوم هم اینکه ناآرامیهای داخل کشور و تاثیر آن بر بازیکنان روی دیگری هم دارد و آن فشار مسئولان بر بازیکنان است. بهرحال از آنجا منافع بخش قابل توجهی از مردم و مسئولان در این باره در یک راستا نبود، بازیکنان به نوعی در منگنه بودند و از دو سر تحت فشار روانی قرار گرفته بودند.آنان نمیدانستند در این اتمسفر و شرایط خطیر باید کدام طرف را گرفته و به کدام سو بروند.
نکته سوم برمیگردد به انصاف ما.کارلوس کیروش در دقیقه نود و به درخواست فدراسیون فوتبال به تیم ملی پیوست. او نه فرصت آمادهسازی تیم را داشت و نه امکان انجام بازیهای تدارکاتی لازم. برخی بهگونهای القا میکنند که گویی به درخواست و اصرار کارلوس کیروش، او سرمربی تیم ملی شده است و این درحالی است که سران فدراسیون ترجیح میدادند برای حفظ آبرو یک مربی بزرگ در این جام کنار تیم باشد، نه مربی دمدستی(آنچنان که خود میاندیشیدند) در حد اسکوچیچ.کارلوس کی روش قطعا خطا داشت؛ بزرگترین آن هم ترس بیمورد در برابر تیم فوتبال آمریکا بود، لیکن نباید صرفا او را مقصر اول و آخر عدم کامیابی تیم ملی معرفی کرد.