علی حسن حیدری
بریتانیا متشکل از چهار منطقه انگلیس، ولز، اسکاتلند و ایرلند شمالی است. گرایشهای جداییطلبانه در این مناطق، موجب نگرانی این نظام بوده است. اسکاتلند، ایرلند شمالی و ولز همواره میل شدید به استقلالطلبی داشتهاند.
درکنار گرایش تاریخی، درچند دهه اخیر، شاهد راهپیماییهایی در حمایت از استقلالطلبی سراسری در این سه بخش بودهایم. درمیان جنبشهای اجتماعی و سیاسی نیز در این سه بخش علاقه فزایندهای برای جدایی از انگلیس وجود دارد. کارشناسان مسائل روابط بینالملل بر این باورند، ایرلند شمالی و اسکاتلند، پتانسیل بالایی برای رسیدن به استقلال دارند.
ولز نیز با وجود اینکه «یک اقلیت» است، مسیر مشابهی را دنبال میکند. شرایط امروز انگلیس بسیار متفاوتتر از گذشته است؛ از این رو با استقلال ایرلند شمالی و اسکاتلند باید منتظر اقدام مردم ولز برای جدایی از انگلیس نیز بود. ظهور گروهها و جنبشهای جداییطلب و خیزش مکرر آنها در سالهای اخیر برای رسیدن به استقلال، بحث تجزیه انگلیس را بسیار جدیتر از گذشته کرده است. روشنترین مصداق این خیزش قصد نیکلا استرجن، سر وزیر اسکاتلند برای برگزاری همهپرسی استقلال این منطقه در ۱۹ اکتبر ۲۰۲۳ (۲۷ مهر ۱۴۰۲) است.
مطالبات مردم اسکاتلند با وجود مخالفت دولت، از سوی دیوان عالی انگلیس تأیید شده است و این دیوان با صدور حکم به نفع دولت محلی اسکاتلند به این مطالبات شکل قانونی داده و رسمیت بخشید. نکته قابل ذکر این است که اگر در این همهپرسی مردم اسکاتلند به استقلال رأی بدهند، دومینوی تجزیه انگلیس آغاز خواهد شد.
ضعف دولت مرکزی انگلیس بعد از مرگ ملکه، به تحرکات گروههای ضد سلطنتی در داخل انگلیس دامن زده و پایههای قدرت پادشاه جدید را با چالش جدی روبهرو کرده است. از این رو مسئله عبور از نظام سلطنتی امروز، محدود به اسکاتلند، ایرلند شمالی و ولز نمیشود بلکه طبق آمارهای معتبر نزدیک به یک چهارم مردم انگلیس خواهان پایان نظام سلطنتی در این کشور هستند. حالا این سؤال مطرح است که آیا چارلز سوم که جانشین ملکه الیزابت شده قادر به حفظ سلطنت در بریتانیا است؟
با مرگ ملکه الیزابت دوم، طرفداران حکومت جمهوری در بریتانیا بر این باورند که ممکن است به پایان حکومت سلطنتی با بیش از ۱۰۰۰ سال قدمت، یک قدم نزدیکتر شده باشند. طیف وسیعی از مردم انگلیس با این نظر موافق هستند. نظرسنجیهای معتبر هم نشان میدهد که حمایت از سلطنت در میان جوانان بریتانیایی در حال کاهش است. انتقاد لیز تراس، نخستوزیر سابق از نظام سلطنتی در بریتانیا و درخواست او برای تغییر سلطنت به نظام جمهوری در تشدید گرایش روند مشروعیت نظام سلطنت در این کشور تأثیر زیادی به جا گذاشت. عامل دیگری که دراین مسئله تأثیرگذار است تحول نسلی درانگلیس و «شکاف بین دو نسل» است، برخلاف نسل قدیمیتر که حامی سلطنت هستند، سلطنت برای نسل جوان هیچ معنایی ندارد.
هزینههای نجومی تشریفاتی، پادشاهی را به عنوان باری گران در شرایط بیثباتی جهانی و بحران اقتصادی قرار داده است. با توجه به اینکه اروپا در بحران است و بریتانیا با برگزیت (خروج از اتحادیه اروپا) شرایط خود را سختتر کرده، هزینههای نهاد سلطنت ممکن است خیلی سنگین باشد و چارلز سوم آخرین پادشاه در سلطنت بریتانیا شود. موضوع دیگر مسئله برگزیت است که به نقطه آشکارساز «تجزیه انگلیس» در آیندهای نزدیک تبدیل شده است!
اکنون رهبران محلی اسکاتلند تأکید دارند که با توجه به خروج رسمی انگلیس از اتحادیه اروپا، لازم است «همهپرسی» دیگری در خصوص جدایی یا عدم جدایی «اسکاتلند» از حاکمیت بریتانیا صورت گیرد. مقامات دولتی انگلیس سعی دارند، به هر نحو ممکن مانع از برگزاری «همهپرسی» در این خصوص شوند. نه تنها حزب محافظه کار، بلکه احزاب کارگر و لیبرال دموکرات نیز با برگزاری هرگونه همهپرسی در اسکاتلند مخالف هستند؛ بنابراین همهپرسی به خط قرمز انگلیس تبدیل شده است.
نکته قابل ذکر اینکه از نظر تاریخی، بریتانیا هرگز یک کشور با هویت ثابت نبوده است. روابط میان نواحی «انگلستان، ایرلند، اسکاتلند و ولز» با یکدیگر به طور تاریخی دچار نوسان بوده است. کمتر از صد سال پیش، بریتانیای کبیر همه جزایر بریتانیا را دربر میگرفت، با این حال یک جنگ داخلی منجر به جدا شدن ۲۶ شهر از مجموع ۳۲ شهر جزیره ایرلند در سال ۱۹۲۲ شد. این کشور از آن هنگام تا به حال درگیر تنش راهبردی بوده است.
بر همین اساس ممکن است در کوتاه مدت، لندن با اهرم «حق وتو» بتواند مسئله استقلال خواهی را مسکوت بگذارد؛ اما در طولانی مدت شرایط اینگونه نخواهد بود. در آینده زمینه برای یک بحران قانون اساسی فراهم خواهدشد و نهایتاً، محافظه کاران ممکن است مجبور به تن دادن به برگزاری همهپرسی شوند. به این ترتیب این احتمال وجود دارد که همهپرسی جدیدی قبل از سال ۲۰۳۰ انجام شود و جدایی اسکاتلند از بریتانیا با احتمال بالایی محقق شود. اما نکته مهم در اینجاست که سه عامل در حال تغییر دادن شرایط به نفع استقلال خواهان از پادشاهی بریتانیا هستند:
۱. روند تصاعدی رشد زاد و ولد در ایرلند شمالی و تبدیل شدن به اکثریت؛ ۲. ریزش در جریان پروتستانها و عدم رأی دهی به اتحاد با انگلیس؛ ۳. ایجاد شرایط سیاسی جدید بعد از موضوع برگزیت و ۴. تحول نسلی درمیان ایرلندیها، اسکاتلندیها و حتی ولزیها و عدم تمایل آنها به ادامه حکمرانی سلطنتی.
فرصت جدید گروسی در سفر به تهران
هادی محمدی
روز گذشته منابع آگاه به خراسان گفتند سفر رافائل گروسی مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی قطعی شده و وی جمعه شب به وقت تهران وارد کشورمان می شود. این سفر در حالی انجام می شود که مذاکرات هسته ای عملا شش ماه است که متوقف شده و در آستانه تشکیل نشست زمستانی شورای حکام آژانس در هفته آینده هستیم . گروسی در هفته های اخیر بارها به صورت تلویحی یا صریح یا از طریق منابع رسانه ای اش اشتیاق خود برای سفر به تهران را بیان کرده بود که هر بار با پاسخ منفی ایران مواجه می شد. منطق ایران روشن بود و می گفت آمدن مدیرکل باید آورده و مبنایی برای حل بن بست موجود داشته باشد و نه یک نمایش بی فایده. با این حال طرف مقابل در راستای سیاسی کاری و خروجش از عملکرد حرفه ای آژانس در هفته های اخیر همزمان با درخواست های انجام سفر چند موضوع فنی را بهانه برای فشار به ایران قرار داد از جمله تغییر آرایش سانتریفیوژها در فردو یا غنی سازی 84درصدی و ... تا به خیال خود ایران تحت این فشارها دست ها را بالا بگیرد و تسلیم خواست آژانس و پشت پرده غربی آن شود .
به رغم این فضا سازی چنین اتفاقی نیفتاد و به جای آن قرار شد با حضور «آپارو »معاون پادمانی گروسی ، موضوعات در گفت وگو حل و فصل شود. معاون آژانس هفته قبل به تهران آمد و در چند دور مذاکره با طرف ایرانی موضوعات ایجاد شده در هفته های اخیر که ناشی از شیطنت و بازی سیاسی آژانس بود حل شد. چنان چه در گزارش اخیر برجامی آژانس نیز اگرچه به صورت دو پهلو اما طوری که رضایت ایران را جلب کند، درج شد . حالا مدیرکل آژانس انرژی اتمی در حالی راهی تهران شده که بیشترین نگاه ها به گزارش پادمانی اوست که در ماه های اخیر همواره با ادعاهایی درباره سه مکان در ایران که ذرات اورانیوم غنی شده کشف شده ، سعی در فشار بر ایران داشت تا جایی که به عنوان عامل اصلی توقف مذاکرات هسته ای امروز عنوان می شود .
گروسی در چند سال اخیر نشان داده همان قدر که در گزارش های خود در قبال ایران سیاسی کاری و غیر حرفه ای گری را اعمال می کند در اجرای دیکته نوشته شده کشورهای غربی استاد است و بر همین اساس درخواست سفر به تهران از سوی او و حتی تلطیف در گزارش اخیر آژانس را می توان پالسی از سوی اروپا و آمریکا برای رونق دادن به فضای مذاکراتی توصیف کرد، هرچند در ظاهر چنین حرفی زده نشود یا حتی افرادی همچون ندپرایس و مورا همچنان بر این طبل بکوبند که برجام در دستور کار نیست . با این حال به نظر می رسد این فرصت جدید که از سوی تهران به مدیرکل داده شده باید از سوی آژانس و کشورهای غربی قدر دانسته شود تا اگر واقعا نگران پیشرفت خیره کننده هسته ای ایران هستند با راهکاری دیپلماتیک و استفاده از ابزار دیپلماسی که تنها راه و گزینه موجود است و هیچ گزینه دیگری به غیر از آن وجود ندارد موضوع فیصله یابد و برجام احیا شود . همان طور که گزارش اخیر آژانس می گوید ذخایر غنی شده ایران 18 برابر برجام است همچنین ایران ذخایر مناسبی از اورانیوم غنی شده 20درصد و 60درصد دارد تا جایی که به گفته معاون وزیر دفاع آمریکا، راه 12 ماهه ایران تا ساخت بمب اتم در دوران برجام امروز به 12 روز رسیده است .
همه این تحولات هسته ای که می تواند برای طرف مقابل ایران نگران کننده باشد در یک سو و اعلام علاقه ایران به گفت وگو و راه دیپلماتیک برای حل موضوع در سوی دیگر نشان دهنده یک فرصت مهم و بزرگ برای رافائل گروسی است تا این بار به دور از اقدامات غیر حرفه ای که در این مدت کم از او ندیدیم به نقش بزرگ خود در حل و فصل تنش هستهای موجود بیندیشد . گروسی و تیم همراهش از آژانس می دانند که راه حل های موضوع سه مکان ادعایی قبلا در تفاهمات انجام شده پیدا شده و اگر بخواهد و اراده سیاسی در کار باشد به سرعت قابل حل است اما نکته مهم همان اراده ای است که ظاهرا هنوز ایجاد نشده، هرچند انجام این سفر می تواند امیدوار کننده باشد . گروسی که شنبه شب از تهران به وین بازگردد باید گزارش پادمانی خود درباره ایران را منتشر کند، مضامین آن گزارش باید به گونه ای باشد که هم بهانه به طرف های اروپایی و آمریکا ندهد و هم راه تعامل با ایران را نبندد همچنین رفتار طرف مقابل در نشست شورای حکام ، به ویژه حرکت نکردن به سمت تصویب قطعنامه جدید حتما پیام مثبتی برای تهران دارد که همچنان به فرصت دادن به دیپلماسی ادامه دهد تا توافق نهایی به دست آید. این یک بازی برد-برد برای همه است ، فقط اراده سیاسی لازم دارد و دور شدن از فضاهای رسانه ای موهوم پیرامون ایران و مسائل داخلی آن .
غربگرایان آدرس راه را در چاه میدهند!
کمال احمدی
در ماجرای تنش ارزی اخیر، جریان غربگرا دوباره نسخه قدیمی و امتحان پسداده سازش با غرب را بهعنوان تنها راهحل مشکل اقتصاد ایران به میان کشید و کوشید در پس تعابیری همچون «اگر بخواهند در مسائل اقتصادی تحول رخ دهد یک شرط آن احیای برجام است» یا اینکه «تا تحریم برداشته نشود و رابطه با دنیا بهبود نیابد، سختیهای اقتصادی برطرف نمیشود» و... اینگونه به افکار عمومی القا کند که راه کاهش قیمت ارز فقط از جاده سازش با آمریکا میگذرد.
شاید این جریان گمان کرده حافظه کوتاهمدت افکار عمومی درباره برجام دچار فراموشی شده و نمیداند این نسخه چه بلایی سر کشور آورد. متاسفانه برخی شنیدهها حاکی است با وجود سابقه مردودی راهکار فوق، همچنان برخی افراد باقی مانده از دولت قبل مشغول القای این گزاره به مسئولان تصمیمساز هستند که برای آرامش بازار ارز چارهای جز بازگشت به همان نسخه رد شده نیست. لذا بد نیست در ابتدای این وجیزه مروری بر اثر اقتصادی برجام در دوران به اصطلاح شکوفاییاش داشته باشیم.
در اواخر سال 94 و اوایل سال 95 که دوره اوج برجام بود و هنوز چندماهی از امضای این توافق نگذشته بود و خبری هم از ترامپ و بهانه خروجش از توافق نبود هیچ بانک بزرگ خارجی حاضر نشد حتی یک سنت برای ایران جابهجا کند.
این در حالی بود که رسانههای حامی سازش برای آنکه مسئولان و مردم را به توافق تحریک کنند در روزهای قبل از امضا تیتر میزدند «ضرر هر روز تاخیر در اجرای برجام،100 میلیون دلار است؟» یکیشان هم به روزشماری در اینباره افتاد و اعلام کرد» 22 روز تاخیر در اجرای برجام 2500 میلیون دلار به کشور ضرر زد». اما از فردای امضا نهتنها این پولها نیامد بلکه با تشدید تحریمها خبری از آزادسازی پولهای بلوکهشده ایران در کشورهای مختلف هم نشد مثل 7 میلیارد دلار پول ملت ایران در کره جنوبی. آش آنقدر شور شد که در اواخر فروردین 95 ولیالله سیف رئیس کل وقت بانک مرکزی دولت روحانی که برای شرکت در اجلاس بهاره بانک جهانی به آمریکا رفته بود طی سخنانی زبان به شکایت گشود و گفت: «آمریکا باید همانطور که در زمان اعمال تحریمها برای وادار کردن بانکها به قطع رابطه با بانکهای ایرانی، به تکتک آنها مراجعه و تهدید میکرد اکنون نیز باید ابهامات بانکهای اروپایی را برطرف کند ولی تا به حال اقدام موثری از طرف آمریکاییها مشاهده نکردهایم و «تقریبا هیچ» اتفاقی نیفتاده است.»
البته خسارت توافق کذایی فقط به همین مقدار هم محدود نشد؛ فروش نفت ایران بهشدت کاهش یافت تا جایی که نوبخت رئیس سازمان برنامه و بودجه دولت قبل در مقطعی رسما اعلام کرد، «حتی یک قطره نفت هم نمیتوانیم بفروشیم». علاوهبر این رکود در واحدهای تولیدی بهشدت افزایش یافت تا حدی که به گفته وزیر وقت صمت در دولت یازدهم بیش از 10 هزار واحد تولیدی تعطیل یا نیمهتعطیل شد و کارخانههای مشهور کشور نظیر «ارج»، «آزمایش»، «داروگر»، «روغن جهان» و... که روزگاری جزو برترین واحدهای تولیدی ما بودند به خاک سیاه نشستند.
قصه زیانهای اقتصاد ما از سازش با غرب، به همین موارد هم محدود نشد، بلکه به بخشهایی همچون صنعت نفت و خودرو هم لطمات شدیدی وارد آمد؛ شرکت نفتی توتال که با فرش قرمز زنگنه و دوستانش و با وجود سوءسابقه قبلی، وعده عملیاتی کردن پروژه فاز 11 پارس جنوبی را داده بود، پس از اینکه اطلاعات میادین مشترک نفتی ما را سرقت کرد، بدون پرداخت هیچ جریمهای به بهانه ترس از آمریکا از ایران خارج شد. شرکتهای فرانسوی پژو و رنو هم مثل توتال، صنعت خودروی ما را سر کار گذاشتند و تعهداتشان را نیمهکاره رها کرده و رفتند. ماجرا وقتی دردناکتر شد که سفره مردم به بهانه گرانیهای مداوم نرخ ارز و افزایش 9 برابری آن طی دهه 90، روزبهروز کوچکتر شد و قیمت کالاهای اساسی هم بعضا تا 300 درصد بالا رفت. و خلاصه در یک کلام، اقتصاد کشور در دهه 90 به اذعان آمارها و اظهارات اغلب کارشناسان دچار عقبماندگی شدیدی شد که اثراتش نهتنها تا همین امروز بلکه تا سالها ادامه خواهد داشت و شاید مهمترین دلیل آن هم، همان نسخه سازش با غرب و شرطیسازی اقتصاد بود.
بنابراین راهکار اعتماد به غرب طبق این تجربه تاریخی نمیتواند بازار ارز ما را آرام کند بلکه اعتماد به توان داخلی و تعامل منطقی با کشورهای جهان راه عبور از شرایط فعلی اقتصاد است. این راهکار، امتحان خوبی در حوزههای مختلف حتی اقتصادی پس داده است به فهرست زیر که بخش اندکی از توفیقات یک سال و نیم اخیر در حوزه اقتصادی است توجه کنید:
1- پروژه عظیم فاز 14پارس جنوبی با طراحی و ساختد 100 درصدی مهندسان ایرانی آماده بهرهبرداری شده و قرار است امروز یا فردا افتتاح شود. با بهرهبرداری از این فاز روزانه
۵۰ میلیون مترمکعب گاز شیرین، ۲۹۰۰ تن LPG، گوگرد به میزان ۴۰۰ تن، ۷۷ هزار بشکه میعانات گازی و سالانه یک میلیون تن اتان جهت خوراک واحدهای پتروشیمی تولید میشود.
2- بهرهبرداری از 6 نیروگاه برق با ظرفیت ١٠٢۶ مگابایت در آبانماه امسال.
3- افزایش 6 هزار مگاواتی تولید برق در سال نخست دولت سیزدهم که رکورد افزایش ظرفیت تولید برق طی یکسال را بر جای گذاشت. این در حالی است که سیاست دولت روحانی عدم ساخت نیروگاه جدید بود و به همین دلیل کشور با مشکلات جدی در حوزه نیروگاهی مواجه شد.
4- رکوردزنی رشد تولید فولاد تا جایی که ایران امسال در بین 10 کشور برتر تولیدکننده فولاد در جهان قرار گرفت.
5- افزایش فروش نفت تا بیش از یک میلیون بشکه در روز به اذعان رسانههای غربی.
6- ساخت و تحویل نفتکش عظیم آفراماکس به ونزوئلا.
7- صادرات توربینهای ایرانی به روسیه. جالب اینکه روسیه این قطعات ایرانی را جایگزین مناسبی برای توربینهای زیمنس آلمان در نیروگاههای آبی خود دانسته است.
8- سواپ گازی ایران - ترکمنستان- آذربایجان پس از ۵ سال توقف.
این نمونهها و نظایر فراوان آنها در سایر حوزهها نشان میدهد میتوان با اعتماد داخلی اقدامات بزرگی انجام داد.
کاهش چسبندگی اقتصاد به ارز خصوصا ارز دشمنی چون آمریکا یکی از همین کارهای بزرگ است که بایستی متولیان امر با تهیه یک برنامه مدوّن و عملی این اقدام مهم را انجام دهند. تجربه برخی کشورها از جمله روسیه در این زمینه نشان میدهد میتوان با وجود شدیدترین تحریمهای غرب ارزش پول ملی را پس از مدت کوتاهی به دوران قبل از تحریم بازگرداند.