زهرا نژاد بهرام
سیاست امر قدرت است، هرجا قدرتی وجود دارد سیاست معنا پیدا میکند. مدیریت شهری اعم از بخش اجرایی و پارلمانی (شورا) چون بر بستر قدرت نقش ایفا میکنند، طبیعتا سیاسی است اما اینکه این امر زائده ای ناچسب بدانیم یا حقیقتی انکار ناپذیر نیازمند بحث است. مدیریت شهری امروزه در قالب حکمرانی محلی در افکار و نوشتار و نیازها و انتظارات مورد گفتوگو است، در ایران نیز مساله مدیریت شهری به معنای کلی آن به تعبیری حکمرانی محلی یا حکومت محلی مورد توجه است!. مفهوم حکمرانی محلی از حاکمیت و حکومت اخذ شده و این مهم در پیوندی جدی با مفهوم سیاست است؛ از اینرو مساله مدیریت شهری به رغم همه نوع تخصص مورد نیاز که لازمه زندگی شهری است و به رغم همه نیازهای شهروندان که زندگی در شهر را تعریف میکند امری سیاستمدارانه یا سیاست ورزی بهحساب میآید. اما گونه آن شاید متفاوت با امر سیاست ورزی و سیاستمداری در قالب نهادهای سیاسی همچون احزاب سیاسی یا قدرت سیاسیی نهادینه شده در حاکمیت باشد!. ذکر این نکته قابل توجه است که حکمرانی محلی گذشته از ساختار تلاش دولت مرکزی از یک سو و مطالبه زندگی مدرن از سوی دیگر برای توزیع قدرت و مشارکت مردم در ساختارهای تصمیم سازی و تصمیمگیری است. با اتکا به این مهم وقتی قدرت از نهاد سیاسی توزیع میشود، طبیعتا با ماهیت سیاسی به نهادهای زیر ساختی وارد خواهد شد و ماهیتا مساله قدرت را معنای سیاسی میدهد. امروزه دیدگاههای اقتصاد سیاسی نیز به عنوان بخش مهمی از این رویکرد بیانگر مساله سیاسی بودن نهاد حکومت محلی است. درهمین راستا رویکردها و اقدامات حکومت محلی در جهت رسیدن به اهداف شامل وظایف قانونگذاری، نظارت و اجرا که از سوی دو قوه مقننه و مجریه در سپهر حکومت سیاسی قابل مشاهده است، جدا از ساختار سیاسی مترتب بر آن نیست، بهویژه آنکه برای شکلگیری حکومت محلی مبتنی بر توزیع قدرت و نقش مردم به عنوان انتخابگران در صندوق های آراء همراهی تشکلها و احزاب و نهادهای صنفی که دراین راستا فعالیت دارند را نیز به میدان میکشد و نوعی آوردگاه سیاسی برای انتخابات صورت میپذیرد.
نقطه کانونی در ماهیت سیاسی شوراهای شهری و مدیریت سیاسی ضرورتهای تعامل باهمه ارکان حاکمیت است از تصویب مصوبات شوراهای شهر بدست هیئت تطبیق مستقر در فرمانداریها در ایران که زیر مجموعه حاکمیت است تا تأیید صلاحیتهای کاندیداها از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی که نهاد قوه مقنننه است وحتی تا تأیید شهردار انتخابی شورا از سوی وزیر کشور که از سیاسیترین بخشهای دولت است جملگی در ماهیت از نگاه نظری و عملکردی مسأله سیاسی بودن شوراها را تأیید میکند هر چند در قانون غیر سیاسی بودن شوراها طرح شده اما عملکرد و ساختار و ماهیت امری دیگر است.
دراین میان کارکردهای نهادهای سیاسی جدا از هسته مرکزی آن یعنی قدرت نیست اقداماتی نظیر لابیگری، درک ذی نفعان، مصلحت سنجی،……. نیز که از بخشهای مهم عملکردی نهادهای سیاسی است، در فعالیت شوراهای شهر قابل توجه است.
اصولاً شهرو هر محیط زندگی مدنی واجتماعی، با شهروندان معنی پیدا میکند. رابطه شهروندی با مدیریت شهری از جمله مسائل و موضوعات مهمی است که در حوزه مدیریت شهری در جهان مورد توجه میباشد. شهرها از جمله مراکز سکونتی هستند که برای ایفای نقشهای متعدد به افرادی در عرصههای سیاسی و اجتماعی نیاز دارند.
نقش دادن به افرادِ متفاوت عرصه شهری از جمله دولت، مردم، نهادهای مدنی و قانونگذار باعث ایجاد وظایف متقابل و دو سویه بین شهروندان و ادارهکنندگان امور در راستای رسیدن به حقوق شهروندی، در سطح ملی و محلی شدهاست. شوراهای اسلامی شهر از نهادهای مدنی حاکمیت است که وظیفه تحقق حقوق شهروندی را در حوزه شهر و استان بر عهده دارد؛ این مهم نیز بخش دیگری از سیاسی بودن شوارها را رقم میزند! در واقع این حقیقتی انکار ناپذیر است که شوراها به رغم صراحت قانونی در قانون اساسی و تلاش کارشناسان شهری و مدیریتی سیاسی است؛ اما این وضعیت دارای نقاط ضعفی نیز هست چرا که وقتی ماهیت و عملکرد سیاسی باشد رویکرد تخصصی در آن کمی ممکن است به حاشیه کشانده شود؛ اما تلاشهای نهادهای تخصصی فعال در شورا و بخش اجرایی مدیریت شهری میتوانند با اتکا به بدنه نهادهای صنفی بستری متفاوت را تعریف کنند تااین دغدغه مرتفع گردد؛ شهر که مجموعهای به هم پیچیده از مسائل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و کالبدی است تنها نمیتواند بر محور کالبد و مسائل مرتبط به آن تصمیمگیری و تصمیمسازی کند، شهر مجبور است مسائل فرهنگی و اقتصادی و… را نیز در تبیین کالبد را مورد توجه قرار دهد!. خاستگاه تخصصی شورای شهر با در نظر گرفتن این مهم که نزدیکترین لایه حاکمیت به مردم است این الزام را جدی میکند که در مجموعه حکمرانی محلی مسائل تخصصی بیشتر از نهادهای دیگر حاکمیت ملی مورد توجه قرار گیرد. از این رو است که طرحهای تفصیلی و جامع و ترافیکی و…. میبایستی در نهادهای بالادستی تخصصی مورد بررسی قرار گیرد تا نظرات کارشناسی در کنار نظرات حاکمیتی بستر مطلوبی برای اجرا داشته باشد.
اما نکته این جاست آیا مدیریت شهری و حکمرانی محلی به رغم ماهیت و کارکرد سیاسی توان اقدام تخصصی را دارد؟ به نظر میرسد باتوجه به توضیحات ذکر شده این امکان وجود دارد اما احتمالاً اختلالاتی در امر تخصص ایجاد میشود اما حضور نهادهای مردمی و صنفی که ناظران و چشمان بینای شهر هستند قادر است در مدیریت کردن این نهادهای حکمرانی محلی فعال شود.
وجود شوراهای محله و یا شورایاری درایران بخشی از تلاش حکومت محلی برای اتصال بیشتر به لایههای درونیتر شهر برای تخصصی ساختن خدمات مورد نیاز! اما توجه به این نکته هم حائز اهمیت است که مفهوم حقوق شهروندی که امری سیاسی است امروزه شاید پس از حاکمیت در اختیار نهادهایی از جنس شوراهای شهری است! در تحقیقی دراین خصوص میزان رضایت شهروندان ازاین مؤلفه در شهر تهران قابل قبول بوده یعنی انتظارات شهروندان علاوه بر مسائل تخصصی مطالبهگری حقوق شهروندی که امری غیر کالبدی بوده در کنار رعایت اصول مرتبط به آن و محیط زیست شهری با ا همیت بوده است!
اما این شائبه همیشه موجود است که مسائل سیاسی بر مسائل شهر اعم از کالبدی تا قانونگذاری و اقتصادی و فرهنگی اثرگذار باشد، از این رو برای کاهش این شائبه نیازمند نوعی همگرایی عمومی، توافق جمعی برای پایبندی به قوانین مصوب نهادهای تخصصی در شهر هستیم که بخشی از آنها توسط نهادهای صنفی نظیر نظام مهندسی، جامعه شهر سازان، انجمن معماران و یا انجمن جامعهشناسی یا گروههای اقتصاد شهری و….. قابل تحقق است و بخشی از آن بایستی در ساختار تأیید و تصویب مصوبات شکل بگیرد و این توافق جمعی برای حفظ ارزشهای شهری در همه زمینهها قادر است این نهاد سیاسی را تخصصیتر نموده و دغدغههای صاحبان صنوف تخصصی شهرسازی و معماران را کاهش دهد.
اما ذکر این نکته ضروری است که هرجا قدرت وجود دارد یعنی امر سیاسی در انجا شکل گرفته اما میتوان دامنه قدرت را تعدیل و ان را متصل به تخصص و منافع عمومی و خیر جمعی کرد تا کمتر سایه قدرت بر تصمیمگیریها مستولی شود!.
«بالاتر از گذشتگان سپاه بودن» وظیفه سنگینی بود که رهبرمعظم انقلاب بر دوش نسلهای جدید سپاه گذاشتند. اما معتقدم جوانان سپاه از عهده آن برمیآیند، نه به آسانی، اما نه آنطورهم که در دسترس نباشد.
رهبریمعظم پیش از این حتی درباره شهید سلیمانی نیز فرمودند که او را از دسترس خارج نکنید: «نباید بهگونهای سخن گفت و عمل کرد که خصوصیات سردار [سلیمانی]ماورایی و دست نیافتنی تصور شود.»
تکلیف نسلهای جدید روشن است: بهقلهها چشم بدوزید و حرکت کنید. همت و خرازی و باکری و باقری و کاظمی و سلیمانی و باقی شهدا همگی جوانانی مثل شما بودند. آن شهدای مثالزدنی، امام را پیشرو داشتند. شما نیز الگوی رهبری را در کنار دارید که در مقامهای معنوی مانند امام است. میماند این دنیای پرتجمل و فریبا که فریباییاش گویی هزارانبرابر آن سالهای آغازین انقلاب و جنگ شده است، اما ظرف زمانه اگر برای گذشتگان سپاه با پیشآمدن زمینه جنگ و جهاد، مهیا شد، برای نسلهای جدید نیز با زندهبودن راه جهاد و زمینه آن فراهم است. تفاوت نسلهای جدید با گذشتگان که امتیازی برای پاسداران جوان بهحساب میآید آنجاست که آن الگوها برخی هنوز در قید حیاتاند و خاطرات و سیروسلوک شهدا نیز هنوز قدیمی نشده، به دست فراموشی گذر زمان نیفتاده است، و پیش روی نسل جوان سپاه است.
تعبیرات رهبرمعظمانقلاب که برای آراستگی معنوی جوانان سپاه بهکار بردند، نشان میدهد که ایشان از نیروهای جوان سپاه گویی فقط یک انتظار دارند: «امید را در دل خود زنده نگه دارید». آن وقت اگر امید باشد، بقیه کارها سادهتر میشود.
این امید، ملتی را به آینده مطلوب میرساند. همین امید و باور بود که سپاه را در یک عمر سازندگی، دفاع از کشور، دفع کودتاها و رفتن در دل حوادث سخت، به سازمانی زاینده و روبهجلو تبدیل کرد. رهبر معظم از سپاهیان جوان میخواهند که آن امید قدیمیها را در دل خود زندهنگهدارند و بسازند. این کافی است تا جوانان هم مثل قدیمیها شوند و بهتر و پویاتر و معنویتر.
اکنون با مطالعه سلوک و زندگی گذشتگان سپاه میتوان به سقف و اندازهای برای آراستگی معنوی رسید و، چون سقف مشخص است، گذر از آن هم ممکن و مطلوب است و به رقابتی معنوی برای برجاگذاشتن الگوهای جدید ایثار و مقاومت در پاسداران جوان تبدیل خواهد شد.
آراستگی معنوی یک نظامی با سلوک زاهدان و عارفان تفاوتی در روش دارد. یک نظامی معنوی، جانش را در کف گرفته است. این چیزی است که دشمن را هراسان میکند. اگر امریکا برخلاف اشغالگریهایش در همسایگان، پشت مرزهای ایران ماند، نخستین دلیلش هراس از مواجهه با پاسدارانی بود که در دفاع از کشور و ملت و رهبرشان، از بذل جان هراسی که نداشتند، به آنهم مشتاق بودند. اشتیاق به شهادت برای جهان هنوز قابل ادراک و باورکردنی نیست. این نشان آراستگی معنوی یک نظامی، برخاسته از ولایتپذیری اوست. تفاوت آشکاری که این تبعیت با پیروی از رهبران در نظامهای سیاسی و میلیتاریستی دنیا دارد، «عشق» است. آن پاسداری که عشق به خداوند را در دل خود زنده میکند، به، ولی او نیز عشق میورزد و این عشق در امتداد عشق به خالق هستی است، نه علاقه احساساتی و حسابگرانه به یک فرمانده نظامی و رهبر دنیوی که بازیچه تغییرات ظاهری دنیا شود. اینجاست که آن عاشق با معشوق و معبود خود چنان میشود که به او بگوید این جان من و این قلب من خانه توست و خانه دین است و خانه بندگان مؤمن توست و «خانه خود را همیسوزی بسوز/ کیست آنکس که بگوید لایجوز؟!» و اینچنین است که پاسدار انقلاب به معنویتی میرسد که میشود سلیمانی و کاظمی و خرازی و همت و باکری و باقری. این جایی است که نظامهای دنیا را به آن راهی نیست.
واقعیت این است که دلیل تکرار اشتباهات از سه حالت بیرون نیست؛ یا ناآگاهانه است و نمیدانیم و اشتباه میکنیم، یا میدانیم و عامدانه اشتباه میکنیم، یا چارهای جز تکرار اشتباه نداریم و ناچار به انجام کار اشتباه هستیم. این دلیل سوم احتمالا ممکن است عجیب باشد؛ اینکه ما چارهای جز تکرار اشتباه نداشته باشیم ولی عجیب نیست، چون بارها اتفاق افتاده است. بارها که میگویم، مثل همین ممنوعیتهای رادیو، ویدئو، فکس، ماهواره و امثالهم است. حالا میخواهد این ممنوعیتها به حکم قانون باشد یا بر مبنای مسائل عقیدتی؛ مثلا میدانستید که یک موقعی، دوچرخه هم بنا بر بعضی فرامین اعتقادی ممنوع بوده یا حتی آب لولهکشی؟ برای همین وقتی بنا بر همین تجربه مکرر و بنا بر مستندات بسیار، سالها بود که دلسوزان بسیاری درباره حجاب هشدار میدادند که پیش از آنکه دیر شود و کشور آسیب جدی ببیند و شکاف بین جامعه و دولت به مراحل نگرانکننده برسد، باید در این زمینه کار فرهنگی مستمر و با برنامه انجام داد و از هر حرکتی که باعث دوری جوانان از این دست مقولات میشود اجتناب کرد؛ اما دولتمردان احتمالا نه از سر ندانستن بلکه قطعا آنها نتیجه را بهتر از دیگران میدانند و نه از سر عمد چون کدام عاقلی است که به دنبال ایجاد بحران برای جامعه تحت مدیریت خود باشد؟ برای همین میماند ناچاری؛ یعنی نه اینکه ندانیم جامعه متحول شده است؛ که مدیران قطعا دادههای آماری بیشتری از ما دارند که جامعه از کجا به کجا رسیده و به کجا خواهد رفت؛ و نه اینکه عمد داشته باشد که با این شرایط جهانی، در داخل هم خود را دچار فشار افکار عمومی و بحران کند، که احتمالا میماند ناچاربودن در این اجبار و این مهمترین دلیل است در پاسخ به این سؤال که چرا با اینکه نتیجه برخی سیاستگذاریها، امروز در رفتاری که جامعه در خیابان از خود بروز میدهد، آشکار شده، قانون عفاف و حجاب به مهمترین پروژه قانونگذاران تبدیل میشود؟ برای همین است که گمان میکنم دوستان میدانند این پروژه برای کشور یحتمل تنشزاست؛ ولی انگار چارهای ندارند؛ اما چه چیز این را برای سیستم چارهناپذیر کرده، موضوع دیگری است.
حنیف غفاری
اخیرا جلسهای در شورای امنیت سازمان ملل متحد باهدف بررسی فعالیت آزمایشگاههای تولید سلاحهای بیولوژیک آمریکا در خاک اوکراین برگزار شد که طبق معمول، سه کشور آمریکا، انگلیس و فرانسه مانع از بررسی ابعاد پنهانی و آشکار این پرونده شدند! از زمان آغاز جنگ اوکراین تاکنون، شواهدی دال بر پنهانسازی اسناد مربوط به نحوه فعالیت آزمایشگاههای مشکوک تسلیحاتی آمریکا در اوکراین بهدستآمده که گویا دبیر کل سازمان ملل متحد و سه عضو غربی شورای امنیت تمایلی نسبت به پاسخگویی نسبت به آن ندارند.
بهعنوانمثال ، سخنگوی وزارت خارجه روسیه قبلا تأکید کرده است که یک تلاش عجولانه برای پاک کردن شواهد برنامههای بیولوژیکی نظامی از طریق از بین بردن نمونههای آزمایشگاهی طاعون، وبا، سیاهزخم و سایر عوامل بیماریزا انجامشده است.همچنین شواهدی دیگر میگوید آزمایشگاههای تحت حمایت ایالاتمتحده در کی یف، خارکیف و اودسا روی پاتوژن های خطرناکی کار میکنند که بهطور سفارشی برای هدف قرار دادن نژادهای مختلف ( ناظر بر ویژگیهای محیطی و انسانی ) طراحی و ساخته میشوند.
مقامات غربی این ادعاها را در حالی نادرست و حتی مضحکانه میخوانند که اساسا، اجازه طرح ابعاد چنین خطر آشکاری را در جلسات شورای امنیت نمیدهند. به عبارت بهتر، اصرار واشنگتن، لندن و پاریس بر عدم طرح این موضوع جنجالی در محافل بینالمللی بیانگر خطرات بالقوه و بالفعلی است که بشریت را در این عرصه تهدید میکند. همچنین فعالیت برخی آزمایشگاههای مخفی آمریکا در اوکراین میتواند ناظر بر خلق نوعی پاندمی تازه در جهان ( پس از عبور از دوران شیوع کووید۱۹)استوار باشد.واشنگتن میتواند از فناوریهای ظاهرا بیولوژیک ، در مسیر اهداف تهاجمی خود استفاده کند. فراموش نکنیم که راهبرد کلان آمریکا مبنی بر خلق بحرانهای مزمن امنیتی در دنیا، صرفا معطوف به استفاده از تسلیحات متعارف نظامی نیست و استفاده از ظرفیتهای بیولوژیک از طریق خلق پاندمی های بشرساز نیز متأسفانه در چنین معادلهای موضوعیت دارد.
بدون شک انجام تحقیقات جامع، گسترده و مؤثر در خصوص نحوه فعالیت آزمایشگاههای بیولوژیک آمریکا در خاک اوکراین و حتی شفافسازی در خصوص فعالیت شرکتهای دارویی مانند فایزر و مدرنا در این کشور اروپایی، مطالبهای بشری محسوب میشود که اگر در قبال آن غفلت شود، در آینده شاهد وقوع بحرانهای انسانی و زیستی شدیدتری در جهان خواهیم بود. نکته مهمتر اینکه رسانههای اروپایی و آمریکایی، ترجیح میدهند اشارهای نسبت به این موضوع جنجالی و مهم نکرده و کماکان به همان روایت سازی کلیشهای خود در جنگ اوکراین مشغول باشند.
قدرمتیقن این ماجرا مشخص است :همپوشانی رسانهها و سیاستمداران آمریکایی-اروپایی در سانسور اخبار و ادعاهای صورت گرفته در خصوص آزمایشگاههای بیولوژیکی که در خاک اوکراین ( آنهم بهصورت غیر اعلامی و غیرقانونی) مشغول به فعالیت بوده و میباشد، موضوعی نیست که بتوان با سکوت یا تسامح از کنار آن گذشت.