رحیم زیادعلی
۳۸ روز پس از عملیات غرورآفرین مجاهدان فلسطینی علیه اشغالگران صهیونیستی و متعاقب آن تهاجم همهجانبه این رژیم به مراکز مسکونی و بیمارستانی در غزه، که به شهادت ۱۲ هزار زن و کودک بیگناه انجامیده، اکنون نه تنها هیچ چشماندازی برای پیروزی ارتش اشغالگر اسرائیل متصور نیست که غزه به باتلاقی برای آنها میماند که هرچه دست و پا میزنند، بیشتر فرو میروند.
اگر روزی رهبر حکیم انقلاب اسلامی در توصیف طوفان الاقصی، از شکست غیرقابل ترمیم رژیم صهیونیستی از لحاظ نظامی و اطلاعاتی یاد کردند که مانند زلزلهای ویرانگر سازههای رژیم غاصب را ویران و تجدید بنای آن را ناممکن کرده است، اکنون صحنه میدان هم گویای این واقعیت است. چنان که توماس فریدمن، متخصص سیاست خارجی و ستوننویس برجسته روزنامه نیویورک تایمز امریکا اذعان میکند که اسرائیل دیگر اسرائیل قبلی نیست: «اکنون درک میکنم که چرا همه میگفتند این حجم بزرگ از تغییر پس از حملات ناگهانی حماس در آنجا روی داده است. صریح بگویم اکنون برای من کاملاً روشن است که اسرائیل در این برهه در معرض خطر واقعی قرار دارد؛ خطری به مراتب بزرگتر از هر زمان دیگری از سال ۱۹۴۸. چند روز پیش از آنکه بخواهم به تل آویو بروم، بسیاری از دوستان و نزدیکانم به من هشدار دادند که اسرائیل پس از ۷ اکتبر (عملیات طوفان الاقصی) دیگر اسرائیل قبلی نیست؛ آنها حق داشتند. اسرائیل اکنون به مکانی تبدیل شده است که ساکنان آن هرگز قبلاً در آن زندگی نکردهاند. جایی که ژنرالهای اسرائیلی قبلاً هرگز مجبور نشده بودند از آن محافظت کنند و متحدی به نام امریکا هرگز قبلاً مجبور به مداخله و دفاع مستقیم از آن نشده بود. پس از سفر به اسرائیل و کرانه باختری، اکنون درک میکنم که چرا همه میگفتند این حجم بزرگ از تغییر پس از حملات ناگهانی حماس در آنجا روی داده است».
برای درک این حجم از ویرانی کافی است کمی به عقب برگردید. زمانی که رژیم صهیونیستی به پشتیبانی امریکا و در قالب طرح فریبنده آبراهام، با برخی سران دولتهای عربی در خفا و علن نرد عشق میباخت و روند عادیسازی و گشایش سفارتخانههای خود را در این دولتها مدیریت میکرد که البته تا حدودی هم موفق شده بود و میرفت تا آخرین پایگاههای خود در دولتهای عربی را به تسخیر سیاسی دربیاورد، که طوفان الاقصی هم این مناسبات چند ساله را درچند ساعت در هم پیچید و دود کرد.
سران وحشت زده رژیم صهیونیستی که از شوک، یا بهتر بگوییم، زلزله طوفان الاقصی گیج و سردرگم شده بودند، در چنان بهتی فرو رفتند که رئیسجمهور امریکا برای پیشگیری از مرگ مغزی آنها چاره را در سفر فوری به سرزمینهای اشغالی دید تا ضمن سپردن مدیریت جنگ به سنتکام (ناوگان دریایی امریکا در منطقه غرب آسیا) و کنترل نیروگاههای هستهای، مانع از فروپاشی این رژیم شود.
تحولات بعدی و حمله وحشیانه رژیم اسرائیل به مردم بیدفاع غزه هم، نه تنها نتوانست شکاف ایجاد شده در سازههای رژیم را ترمیم کند که بر عمق آنها افزود. اگر روزی رژیم صهیونیستی به مدد رسانههای در اختیار خود در سراسر جهان توانسته بود نوعی مظلومیت تاریخی برای خود ایجاد کند، اکنون، اما با نسلکشی وحشیانهای که در غزه مرتکب شده، نه تنها ادعاهای دروغین گذشته خود را در چالش افکار عمومی جهانی میبیند، که به یگانه رژیم خونریزی در دنیا تبدیل شده که به هیچ یک از قواعد حقوقی، بینالمللی و انسانی پایبند نیست. امروز انزجار از اسرائیل از جغرافیای جهان اسلام فراتر رفته و بسیاری از پایتختهای اروپا و امریکا را در نوردیده است. چه کسی فکر میکرد که روزی در لندن پایتخت انگلیس به عنوان یکی از آفرینندگان این رژیم جعلی، یک میلیون انسان آزاده در دفاع از فلسطین و علیه اسرائیل راهپیمایی کنند؟ چه کسی فکر میکرد روزی مدافعان فلسطین مقابل کاخ سفید در امریکا تجمع کنند و فریاد مرگ بر اسرائیل سردهند؟ اگر تا چندی پیش انحصار رسانهای در جهان مانع از دیده شدن جنایات چند دهه گذشته اسرائیل علیه ملت مظلوم فلسطین بود، امروز، اما به مدد فضای مجازی، درهای واقعیت به روی مردم جهان گشوده شده است. به این موارد اضافه کنید، اعتراضات داخلی و خشونتآمیز ساکنان رژیم اشغالی که روزانه با تجمع در خیابانهای تلآویو و دیگر شهرها، علیه نتانیاهو شعار میدهند و خواستار آزادی اسرای خود نزد نیروهای مقاومت حماس هستند.
فراتر از همه اینها، وجدانهای بیدار در جهان امروز برای سران رژیم صهیونیستی و حامیان آنها کیفرخواست تهیه کرده و آنها را به محکمه بردهاند. مستندسازیهای دروغین از رژیم صهیونیستی برای همیشه به بایگانی سپرده شده است. چنان که دیر نخواهد بود، این رژیم هم به بایگانی تاریخ سپرده خواهد شد.
گویی پیش بینی رهبر معظم انقلاب، از تاریخ انقضای این رژیم نزدیک و نزدیکتر میشود. معظمله ۱۵ فروردین ماه امسال در دیدار مسئولان نظام گفته بودند: «ما گفتیم اینها ۲۵ سال آینده را نخواهند دید، اما خودشان برای نابودی عجله دارند و مدام میگویند فروپاشی نزدیک است و به ۸۰ سالگی نمیرسیم»
طوفانالاقصی و نظم نوین بینالملل
علی بخشیزاده
جهان در حال تغییر به چندقطبی شدن و شروع دوران گذار روابط بینالملل درنتیجه تضعیف حوزه تمدنی غرب و افول جهانی قدرت آمریکاست. در این فرآیند، قطعا یکی از مهمترین شاخصهای تضعیفکننده آمریکا، محور غرب آسیا، انقلاب اسلامی ایران و گفتمان مقاومت است.
انقلابی هویتی بر مدار ارزشهای اسلامی و دینی که امروزه برای همه جریانهای آزادیخواه نقشی پارادیمی یافته و سرایت گفتمان مقاومت از ایران، سراسر حوزه جهان اسلام را فراگرفته است. گفتمانی که نقش آن در تقویت بازدارندگی جمهوری اسلامی و افزایش عمق راهبردی آن در منطقه و جهان بسیار برجسته شده و یکی از مهمترین پایههای رقابت با رقبا بر آن استوار است. طوفانالاقصی یکی از آتشفشانهای فعال شده مقاومت در برابر صهیونیسم و استکبار است که امروزه جهان را به لرزه درآورده است. قبلتر از آن نیز، پیروزیهای ملل مقاوم یمن، لبنان، افغانستان، عراق و سوریه ضمن شکست جبهه دشمن، نقش مهمی در گذار به نظم جدید جهانی و افول قدرت آمریکا و غرب داشتهاند. از این منظر، جبهه مقاومت اسلامی و ظهور اقتدار روز افزون آن، نماد مهمی از پوستاندازی نظم بینالملل و افول حتمی غرب است. شاید از همین رویکرد باشد که همه تمدن غرب، همراه رژیمصهیونیستی یک قتل عام بیسابقه تاریخی در غزه را برای نابودی حماس در پیش گرفتهاند. البته حماس بهعنوان یک عقیده و ملت مقاوم فلسطین، نابود شدنی نیستند و اتفاقا برعکس انتظار غرب، این اقدام موجب فوران خشم جهانی ملتها از غرب تا شرق شده است. بهعبارتی طوفانالاقصی نه یک اتفاق نظامی صرف، بلکه بنیاد یک دوره تحولی عمیق در نظام بینالملل و نشانه شکست قهری بلوک غرب به رهبری آمریکا در جهان کنونی خواهد بود. از این رهگذر، بازنمایی رسانهای این زورآزمایی قطب اسلامی قدرت در روابط بینالملل با غرب، در شفق رو به افول آمریکا، امری ضروری است. لذا، رسانهملی و رادیو بهعنوان رسانههای مرجع کشور دارای رسالتی مهم در این عرصه هستند و البته پیشتاز این بازآرایی نیز محسوب میشوند تا با توجه به ضرورت تبیین اقتدار جبهه مقاومت در مقابله با استکبار و صهیونیسم به بیان دستاوردهای آن پرداخته شود. از اینرو رادیو مقاومت ۱۴۰۲ در کنار دیگر شبکههای رادیویی ۱۴گانه با درونمایه مهمی از توجه به مسائل راهبردی اتفاقات اخیر در منطقه و جهان، با شعار تبیین گفتمان مقاومت و با هدف بازنمایی رسانهای این گفتمان در بستر افکار عمومی جامعه ایرانی و مقابله با جنگ شناختی دشمن شروع به فعالیت کرده است. در این رادیو ضمن تبیین بنیادهای اسلامی گفتمان مقاومت در کهکشان اندیشهای امامین انقلاب اسلامی، نقش راهبردی و بیبدیل مکتب شهید سلیمانی در این فرآیند مورد تبیین واقع میشود. خروش مقاومت اسلامی ملت فلسطین (حماس) بر سر صهیونیستها و جنایات جنگی آمریکا و اروپا در غزه نیز، نه بهعنوان یک اقدام نظامی، بلکه از منظر یک نبرد «سرنوشتساز» مورد تبیین و توجه قرار میگیرد.
راشد جعفرپورکلوری
نسل کشی یا ژنوسید به هرگونه اقدام و مبادرت به نابودی و حذف فیزیکی بخش یا کلیت یک گروه نژادی، قومی، ملی، مذهبی یا ایدئولوژیکی یک گروه دیگر است گویند. سازمان ملل متحد در نخستین سال فعالیت خود، قطعنامه شماره ۱۹۶ را در دسامبر ۱۹۴۶ میلادی تصویب و به موجب آن صراحتاً تأیید کرد که «نسلکشی به موجب حقوق بینالملل جرم است و جهان متمدن آن را تقبیح میکند». مطابق ماده C6 جرایم علیه بشریت عبارتند از: «قتل عمد، نابود کردن، اخراج و سایر اعمال غیرانسانی که قبل یا هنگام جنگ علیه یک جمعیت غیرنظامی ارتکاب مییابد یا اعمال اذیت و آزار بنا به دلایل سیاسی، نژادی یا مذهبی در اجرا یا در رابطه با هر جرمی که رسیدگی به آن در صلاحیت محکمه قرار دارد.» نخستین تعریف قانونی این کردار در بیانیه سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۸ و پیرامون «جلوگیری و مجازات جرم نسلکشی» شکل گرفت.
همچنین بر طبق ماده ۴ کنوانسیون جلوگیری از کشتار جمعی و مجازات آن مصوب ۹ دسامبر ۱۹۴۸، اشخاصی که مرتکب ژنوسید و یا اعمال مشروحه در ماده سوم شوند اعم از اینکه اعضاء حکومت یا مستخدمین دولت و یا اشخاص عادی باشند مجازات خواهند شد. با توجه به قوانین و کنوانسیونهای بین المللی نسل کشی و یا به نوعی مجازات دسته جمعی مردم بیگناه، مجازات سنگینی دارد. مجازات دسته جمعی متاسفانه تاریخچه بسیار غم انگیزی در جنگ جهانی دوم، وقتی که نازی ها علیه مردم کشورهای دشمن بکار بردند، دارد. بعد از جنگ جهانی دوم در قوانین بین الملل مجازات جانیان مجازات دسته جمعی با شدت و جدیت محکوم و خاطیان چنین اقدامات غیر انسانی به اشد مجازات محکوم شدند. با وجود این که موارد متعددی از خشونت علیه گروه ها در طول تاریخ و حتی پس از تصویب این کنوانسیون صورت گرفته است، ولی شرح و بسط قانونی و بین المللی این اصطلاح در دو دوره تاریخی مجزا برجسته تر شده است: از زمان ابداع این اصطلاح تا پذیرش آن به عنوان قانون بین المللی (۱۹۴۸- ۱۹۴۴) و زمان آغاز بکارگیری آن با پایه گذاری دادگاه های جنایی بین المللی برای پیگرد قانونی جنایات نسل کشی (۱۹۹۸- ۱۹۹۱). جلوگیری از نسل کشی، که از تعهدات اصلی این کنوانسیون است، هنوز هم به صورت یک چالش در بین ملت ها و اشخاص مطرح است.
این قوانین و مصوبات، امروزه فقط در حد حرف باقی مانده است و اسرائیل سالهاست که به قتل عام دسته جمعی مردم مظلوم فلسطین، دست زده است ولی هیچ وقت با عاملان این جنایات برخوردی نشده و مجازاتی برای آنها اعمال نشده است! آنچه امروز در صحنه جنگ غزه شاهدیم نه نبرد نظامیان در میدان، بلکه بمباران مناطق مسکونی و کشتار بیرحمانه غیرنظامیانی است که نقشی در مخاصمه مسلحانه ندارند. البته حمله به شهرها و مراکز حیاتی اقتصادی و سیاسی در جنگها همواره با هدف تاثیرگذاری بر توان پشتیبانی دشمن امری رایج است ولی رویکردی محدود و مقطعی با هدف عملیات روانی و کاستن حمایت عمومی از جنگ صورت میگیرد.
با این حال آنچه در غزه شاهدیم نه تاثیرگذاری بر توان پشتیبانی و عمل روانی، بلکه مجازات مردمانی است که در تلاش برای دستیابی به حقوق اولیه و اساسی خود و حداقلهای زندگی انسانی فرزندان خود را به شکستن محاصره اقتصادی بازپسگیری سرزمین مادریشان حمایت میکنند. مسئله کنونی غزه در ادبیات حقوق بینالملل با عنوان مجازات دسته جمعی غیرنظامیان طرف مخاصمه شناخته میشود و در جنگ کنونی به کرات توسط شخصیتهای بینالمللی و مقامات کشورهای مختلف بر آن تاکید شده است، تا به تدریج در متون حقوقی بین المللی و ادبیات روابط بینالملل وارد شوند؛ به عنوان مثال لیو وردکار نخست وزیر ایرلند در واکنش به حملات به غزه گفت که «اسرائیل» دست به مجازات دسته جمعی مردم نوار غزه می زند. آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل نیز معتقد است: حملات ۷ اکتبر حماس نمیتواند مجازات دستهجمعی مردم فلسطین را توجیه کند
بیشک استقرار یک «مدیریت کارآمد»، مطالبه و آرزوی همه وطندوستان است. در دهههای اخیر توصیههای بیشماری مبنی بر «چرایی ناکارآمدی» و «چگونگی کارآمدی مدیریت» از سوی دغدغهمندان سلامت، امنیت و توسعه ایرانزمین ارائه شده است. امری طبیعی است که افراد، گروهها، نهادهای اجتماعی گوناگون و حتی ملتها، «به امید» تحقق یک هدف خاص به انواع اندیشهها، طرحها و راهبردها متوسل میشوند. اما برخی مواقع بعد از گذشت مدتها و با وجود تلاشها و صرف هزینههای گزاف ملی و انسانی مشخص میشود که مسیر، راهکارها، طرحها و راهبردهای پیگیری و اعمال شده، نمیتوانند هدف یا اهداف مدنظر را محقق کنند. به عبارتی «هیچ امیدی» به اندیشهها، راهکارها و راهبردهای اعمالشده نیست و به ناچار، با وجود هزینههای گزاف ملی و زمانی، باید اندیشهها و راهکارهای متفاوت و کاربردیتری برای اهداف مدنظر «تدبیر» شود. به منظور درک پاسخی احتمالی به پرسش امکان کارآمدی مدیریتی(؟) تبیینی کلی و مختصر از دو مفهوم ساختار و کارآمدی ارائه میشود.
ساختار؟
ساختار در معنی عام، معطوف به چیدمان تعدادی عناصر مشابه یا گوناگون به شکلی است که عناصر گوناگون صرفنظر از ویژگیهای خاص برای تحقق یک هدف مشترک، رفتاری هدفمند و منظم داشته باشند. ساختارها اساسا برای تحقق یک هدف ایجاد میشوند یا شکل میگیرند. بنابراین، یک ساختار بدون یک هدف یا اهداف خاص قابل درک نخواهد بود. ساختار در کاربرد اجتماعی (سیاسی) معطوف به سازماندهی تعدادی افراد (شهروندان) به منظور هماهنگی در رفتار برای تحقق یک هدف یا اهداف خاص است. به عنوان مثال، انواع ساختارهای اقتصادی، علمی، دفاعی، امنیتی، تجاری، فرهنگی، روابط بینالملل، صنعتی و... مصادیق تعریف چیستی و کارکرد ساختار (اجتماعی و سیاسی) هستند. از آنجا که اهداف گوناگون بستر ایجاد انواع ساختارها هستند، ارزیابی عملکرد، دستاوردها، راهکارها، طرحها و... در یک ساختار باید براساس اهدافی که پدیدآورنده ساختارها هستند، صورت بگیرد. برای مثال، عملکرد و دستاورد بنگاههای اقتصادی، تجاری و صنعتی، مبتنی بر سود و زیان (ملی و اجتماعی) این بنگاهها انجام میشود یا عملکرد، طرحها، دستاوردها و... در مدیریت روابط خارجه مبتنی بر شرایط اقتصاد ملی، معیشت شهروندان، سودمند یا پرهزینه بودن تبادلات بینالمللی، اعتبار جهانی و... سنجیده و ارزیابی میشود. یا ارزیابی کارآمدی احزاب در کشورهایی که حکمرانی مبتنی بر حاکمیت قانون و نه حاکمیت ارادههاست، مبتنی بر موفقیت در کسب آرا در انتخاباتی که بستر انتقال نظر و اراده شهروندان به ساختار مدیریت کلان است و... .
کارآمدی؟
کارآمدی اسم و کارآمد صفت است. کارآمد در جهان قابل فهم تنها به (رفتار) انسان اطلاق میشود. برای مثال نمیگویند خودرو کارآمد، ساختمان کارآمد، شهر کارآمد، خوراکی کارآمد و... به عبارتی، کارآمد صفتی است که به رفتار انسانها اطلاق میشود. اینکه رفتار انسانها یا مبتنی بر اندیشه، هدف، آرزو و برنامه است یا صرفا واکنش نسبت به انواع محرکهای پیرامونی است. رفتار مبتنی بر اندیشه و هدف، معطوف به تحقق انواع نیازها، خواستهها، آرزوها و... انسانی است. کارآمدی هم به رفتار شخصی، گروهی و هم رفتار اجتماعی اطلاق میشود. کارآمدی مدنظر ما کارآمدی سیاسی (اجتماعی) یا کارآمدی نظام مدیریت سیاسی و اجرائی یک کشور یا جامعه است. اگر بپذیریم که کارآمدی نظام سیاسی، مد نظر و دغدغه بیشتر فعالان امور اجتماعی و عموم شهروندان است، آنگاه برای ارزیابی میزان کارآمدی باید «وظیفه و هدف آن مشخص شود»؛ چراکه، ارزیابی کارآمدی یک نظام سیاسی بدون درنظرگرفتن هدف (اهداف) و وظیفه نظم مدیریت سیاسی، غیرکاربردی و غیرقابل فهم است. در جهان معاصر «خردبنیاد»، والاترین و کاربردیترین هدف نظامهای توسعهیافته، تحقق منافع ملی (جمعی) است. به منظور «فهم حکمرانی در جهان معاصر و توسعهیافته»، باید گفته شود که «ماقبل یا ورای منافع جمعی (ملی) هیچ هدف یا وظیفه کاربردی وجود ندارد». به عبارتی، ماقبل یا ورای منافع ملی بهعنوان کاربردیترین و مشروعترین هدف سیاسی، «عرصه زیست طبیعی» است. به بیانی کلی، مبدأ و مقصد همه فعل و انفعالات اجتماعی منافع ملی (جمعی) است. به بیانی بسیار کلی و مختصر، منافع ملی به انواع نیازها، خواستهها، آرزوها، تمایلات و... شهروندان تحت حمایت یک نظام سیاسی اطلاق میشود. در جهان معاصر و خردبنیاد، برخلاف جوامع ابتدایی قرون پیشین «تنها هدف و وظیفه مشروع نظامهای سیاسی»؛ مدیریت، برنامهریزی و تحقق انواع نیازهای اولیه (منافع جمعی/ملی) شهروندان تحت حمایت خود است. بنابراین، میزان کارآمدی نظامهای سیاسی منوط به میزان تحقق منافع جمعی (ملی) است. اگر استدلال فوق منطقی تلقی شود، آنگاه، میتوان ادعا کرد که «معنی کارآمدی مدیریتی، معطوف به مشروعترین و کاربردیترین هدف و وظیفه، یعنی تحقق منافع ملی (جمعی) است». «انتظار کارآمدی از یک ساختار مدیریت سیاسی، بدون حرکت در مسیر تحقق منافع ملی، حاکی از تشخیص و درک غیرکاربردی شرایط عینی یا عدم صداقت و بیاخلاقی کارگزاران و فعالان عرصه سیاستورزی است. به عبارتی، کارآمدی یک نظم سیاسی، تابع بیقید و شرط حرکت در مسیر تحقق منافع ملی (جمعی) است». در جهان دانش و فناوری بنیاد معاصر، «مدیریت مبتنی بر منافع جناحی یا یک اقلیت»، بیشک به معنی ناکارآمدی و بیثباتی در همه عرصههاست. اگر استدلال فوق مبتنی بر تبیین مفاهیم کارآمدی و ساختارها، منطقی تلقی شود، آنگاه باید گفته شود که با توجه به دستاوردهای تجربهشده، در صورت تداوم عملکرد مبتنی بر «منافع و اهداف جناحی» «امکان کارآمدی نحواهد داشت». به عبارتی «کارآمدی، تابع بیقید و شرط جایگزینی منافع و اهداف جناحی با منافع و اهداف ملی (جمعی) است». یقینا خانم محترمی که اخیرا در یک برنامه تلویزیونی، ایران را متعلق به یک جریان خاص تلقی کردند، درک و دانشی از چیستی، چرایی، وظیفه و «مبانی پایداری حکومتها» در عصر اطلاعات، فناوری، دانش، اخلاق و... نداشتهاند. در جهان دانش و فناوری بنیاد معاصر که فاقد یک نظام حقوقی بینالمللی است، حکمرانی مبتنی بر پیگیری منافع جناحی، پیامدی جز ناکارآمدی، بیثباتی، ناامنی و... نخواهد داشت. شوربختانه باید تأکید شود که با وجود «تحولخواهانی که توانایی سیاستورزی درباره اهداف ملی را ندارند» و ساختاری با اهداف خالصساز، کارآمدی مدیریتی و توسعه ملی تنها رؤیاهایی سوررئالیستی هستند.
حنیف غفاری
نظرسنجی رویترز/ایپسوس نشان میدهد محبوبیت جو بایدن، رئیسجمهور ایالاتمتحده به پایینترین سطح خود از آوریل رسیده است که باعث افزایش نگرانی دموکراتها در خصوص انتخاب مجدد وی در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ شده است. بیشترین کاهش آرای بایدن در میان رأیدهندگان مستقل ( آرای خاکستری) اتفاق افتاده که قطعا میتواند موجبات شکست وی را در ایالاتی حساس و سرنوشتساز مانند جورجیا و پنسیلوانیا فراهم سازد.این نظرسنجی دوروزه که روز شنبه به پایان رسید، نشان داد که تنها ۳۹ درصد از پاسخدهندگان عملکرد بایدن را بهعنوان رئیسجمهور تأيید کردهاند.
این میزان، نسبت به ۴۰ درصد در اکتبر و ۴۲ درصد در سپتامبر، کاهشیافته است. انتظار میرود که بایدن در نوامبر ۲۰۲۴ با دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین، پیشتاز نامزدی جمهوریخواهان، در نوامبر ۲۰۲۴ دیدار مجدد داشته باشد. دیگر نظرسنجیهای اخیر به رقابت نزدیکبین این دو اشارهکردهاند.سهم پاسخدهندگان نظرسنجی که «جنگ و درگیریهای خارجی» را مشکل شماره یک ارزیابی کردند از چهار درصد در ماه اکتبر به هشت درصد در نوامبر افزایش یافت، که نشانهای از نارضایتی از تشدید جنگ اسرائیل در نوار غزه است.به عبارت بهتر، جنگ غزه به پاشنه آشیل بایدن در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده تبدیلشده است. رئیسجمهور آمریکا اکنون هدایتگر اصلی جنگ در منطقه غرب آسیا محسوب میشود و طبق شواهد و مستندات متقن، طراح و حتی در مواردی مجری عملیات نظامی صهیونیستها در غزه به شمار میآید. مخالفت مکرر آمریکاییها با آتشبس در غزه، نشئتگرفته از همین حقیقت است. اگرچه مقامات آمریکایی مشارکت مستقیم خود در جنگ غزه را پنهان کردهاند اما دیگر شبههای در این خصوص( حتی در نزد افکار عمومی آمریکا) وجود ندارد. بسیاری از آمریکاییها معتقدند بایدن با بازی در زمین نتانیاهو( سیاستمدار محکومبه شکست) و تشویق پشت پرده وی به نسلکشی در غزه و تبدیل این منطقه به زمین سوخته، یکی از بدترین خطاهای محاسباتی خود را مرتکب شده است. ضمن آنکه بایدن در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ ، رویکرد ماجراجویانه ترامپ در عرصه سیاست خارجی را به چالش کشیده بود اما اکنون خود به بانی دو جنگ اوکراین و غزه تبدیلشده است. بنابراین، تصور ذهنی رأیدهندگان آمریکایی از بایدن و حزب دموکرات تا حدود زیادی تغییر کرده است.
اکنون بر همگان مسجل است که برخلاف تبلیغات انتخاباتی ، دموکراتها مشوق صلح در حوزه سیاست خارجی آمریکا نبوده و بالعکس، خلق منازعات جدید در نظام بینالملل را بهمثابه استراتژی و دستورالعملی ثابت پذیرفتهاند.آنچه در نظرسنجی اخیر آمده است، میزان نگرانی در مورد جنگ از آوریل ۲۰۲۲ بود، زمانی که ۹ درصد از پاسخدهندگان آن را بهعنوان نگرانی اصلی خود در ماههای اولیه جنگ روسیه و اوکراین ذکر کردند.اکنون بایدن در هر دو جنگ اوکراین و غزه به نماد شکست و ناکامی تبدیلشده است. بسیاری از شهروندان آمریکایی نیز معتقدند بایدن بهجای تمرکز بر معضلات اقتصادی و داخلی آمریکا، مداخلهگرایی در نقاط گوناگون دنیا و حمایت از جنگ و خشونت را در دستور کار قرار داده است. همین مسئله، رئیسجمهور ناتوان آمریکا را در بنبستی سخت قرار داده که البته، محصول عملکرد خود اوست.