سعدالله زارعی
اگر بخواهیم عنوانی برای سخنرانی اخیر آیتالله سیدحسن نصرالله انتخاب کنیم که جامع و کامل باشد، «ترسیم خطوط پیروزی غزه در معرکه سخت با آمریکا و رژیم غاصب اسرائیل» مناسبترین عنوان خواهد بود. در واقع سخنان سید مقاومت، منشور پیروزی فلسطین است. مقاومت فلسطین در غزه و در زیر بمبارانهای شدید رژیم جنایتکار، قبل از هر چیز به «برهان قاطع» در حقانیت راهی که با عملیات عظیم طوفانالاقصی در پیش گرفت و در قطعی دیدن پیروزی خود نیاز داشت. این را سیدحسن نصرالله با بیان بسیار مستدل و ذکر شواهد میدانی و عینی و ترسیم پشتیبانیهای عظیم و منحصر به فرد مقاومت لبنان از مقاومت غزه به فلسطینیها عرضه داشت. این همان شگفتانهای بود که بعضی از درک آن عاجز شدند در حالی که دشمنان آمریکایی و اسرائیلی، آن را با دقت در میان خطوط پیدا و پنهان رهبر مقاومت لبنان دریافته و به آن اعتراف نمودند. واکنش فوری نخستوزیر مفلوک و متزلزل اسرائیل و دریافت «تهدید جدی» از سخنان سید هم این را به بهترین وجه نشان داد. بعضی با عدم توجه به وضع ویران رژیم صهیونیستی که آن را به اقدامات دیوانهوار واداشته است، تصور میکردند سید با موضعگیری خود، تحولی فوری در جغرافیای تهاجم اسرائیل غاصب علیه ساکنان غزه پدید میآورد در حالی که سید تحول عظیمی در اصل مفهوم و علل و نتایج این جنگ پدید آورد و افق را برای تبدیل این ویرانیها به پیروزی بزرگ مقاومت غزه ترسیم نمود. کمااینکه مواضع سیدحسن نصرالله در جنگ 33 روزه تغییری در میدان جنگ ایجاد نمیکرد اما در تبدیل آن جنگ ویرانگر به «پیروزی ماندگار» امت اسلام و «نقطه عطف» در شکستهای پیاپی رژیم غاصب و آمریکا، فوقالعاده مؤثر بود. در واقع مهارت عجیب سید تبدیل معرکه درگیری به «میدان فتحهای پیاپی» است. این همان آموزه بزرگ حضرت امام خمینی - قدسسره - است که به کسانی که با نگاه به پارهای مشکلات و بعضی رخدادهای دوران دفاع مقدس، دستاوردها را ناچیز میشمردند، نهیب میزد و افق دهها پیروزی بزرگ در آینده که یکی یکی محقق شدند را ترسیم میفرمود.
درخصوص سخنان روز جمعه گذشته دبیرکل حزبالله لبنان نکات بسیار اساسی و مهمی وجود دارد، از جمله:
1- بیان سطح بالای مشروعیت عملیات «طوفانالاقصی». یکی از موضوعات اساسی و بلکه مهمترین موضوع در جنگها، جنبه مشروعیت آن است. جنگ مشروع در نگاه دینی جنگی مقدس است و در چنین جنگی دادن هر بهایی برای رسیدن به اهداف بزرگ رواست و طرفی که در آن واقع شده در برابر سختیها و شدائد زانو نمیزند و شبههافکنیها و فتنهها آن را دلسرد و مضطرب نمیکند. وقوع حوادث سخت و هزینههای احیاناً سنگین انسانی و مالی، رزمنده میدان «جنگ مقدس» به تردید نمیاندازد و استقامت آن را نمیشکند. سیدحسن نصرالله در بیان خود که میتوان آن را «منشور حقانیت دفاع غزه در مقابل جنایات رژیم غاصب» نامید، مشروعیت عملیات بزرگ «طوفانالاقصی» که چند روز پس از شروع حملات وحشیانه رژیم به غزه از سوی بسیاری از تریبونها و رسانههای عربی و غربی به قربانگاه تردید برده شد، به خوبی در بیان سید آمد و خلأ بیانی حماس را در این خصوص پر کرد. در این میان سید چهار علت عمده که بدون انجام عملیاتی بزرگ و تهاجمی از سوی فلسطینیها قابل رفع نبودند را ذکر نمود؛ اول موضوع هزاران اسیر از مردان، زنان و اطفال فلسطینی بود که خیلی از آنها سالیان طولانی در زندانهای مخوف رژیم جنایتکار گرفتار بودند و هیچ فریادرسی در جهان و از جمله در کشورهای عربی نداشتند. دوم موضوع قدس و مسجدالاقصی که در ماهها و بهخصوص هفتههای قبل از این عملیات در معرض تعرضها و تهدیدهای بیسابقه در حد فاصل 1346 / 1967 تاکنون قرار گرفته بود. سوم موضوع محاصره نزدیک به 20 سال باریکه غزه و محرومیت مطلق بیش از دو میلیون جمعیت آن بود که هیچکس به آن توجه نداشت و زجر و مرگ پیدرپی کودکان و زنان آن به امری عادی تبدیل شده بود. چهارم تهدیدات شدید و پیدرپی کرانه باختری بود که نزدیک به سه میلیون نفر جمعیت آن را در معرض قتل و جرح و اسارت پیاپی قرار داده بود به گونهای که در طول شهریور گذشته حدود 7000 نفر از آنان دستگیر شدند و روند تشدید اقدامات افراطی وزیر امنیت داخلی رژیم - بنگویر - تسلط کامل صهیونیستها بر این منطقه را حتمی کرده بود و علیرغم آنکه اقدامات اسرائیل با همه قوانین بینالمللی هم مغایرت داشت، توجهی را جلب نکرده بود. سیدحسن نصرالله، اولین شاهکار عملیات طوفانالاقصی را اصل بازگردان موضوع فلسطین و مردم زجرکشیده آن به عرصه توجه جهانیان برشمرد و جنگ فلسطینیها برای رفع این مشکلات عظیم ستود و مشکلات کنونی غزه در برابر آن را قابل تحمل دانست. در واقع سید در این صحنه سندی را به دست مقاومت فلسطین داد که در برابر هجمههای سنگین و بیسابقه اسرائیل بایستند و کاری که شروع کردهاند را به آخر برسانند.
2- تبیین غیروابسته بودن عملیات عظیم طوفانالاقصی به هیچ نقطه خارجی. سید در این بیان هر آنچه را که میتواند بهانه عدم حمایت از فلسطینیها از سوی جهان اسلام و دولتهای عربی باشد را زدود. سید گفت عملیات بزرگ طوفانالاقصی، تصمیمی صد در صد فلسطینی بود که حماس شخصاً اتخاذ نمود و اقدامی صد در صد فلسطینی بود که رزمندگان مقاومت فلسطین آن را اجرا نموده و پیش از آن هیچ کدام از رهبران محور مقاومت از آن خبر نداشتند. سید در توضیح چرایی این موضوع گفت (هذه المعركة هي فلسطينية بالكامل من اجل فلسطين وملفات فلسطين و قضايا فلسطين و شعب فلسطين و ليس لها علاقة باي ملف اقليمي او دولي او ماشاكل على الاطلاق.) «این یک عملیات کاملاً فلسطینی بود که برای فلسطین و برای پروندههای [چهارگانه] فلسطین و برای مسایل فلسطین و برای مردم فلسطین اجرا شد و هیچ ربطی به هیچ پرونده منطقهای یا پرونده دولتها و یا هر چه غیر از آن، نداشته است. و در بیان عظمت این عملیات گفت «این عملیاتی قهرمانانه، شجاعانه، بدیع، محکم، عظیم و بزرگ بود که برتر از هر عملیات دیگری قرار گرفت و تمام ارکان رژیم اسرائیل اعم از رکن امنیتی، رکن نظامی، رکن سیاسی، رکن اجتماعی و رکن روانی آن را چونان زلزلهای عظیم به لرزه درآورد و به نتایج راهبردی و حیاتی خواهد رسید».
بعضی گمان کردهاند سید با این بیان از عملیات طوفانالاقصی تبری جسته و یا ابراز دلخوری کرده و خواسته است بگوید این عملیات و مسایل پس از آن به ما ربطی ندارد و حال آنکه از یکسو سید با تعبیراتی در اوج و پیاپی، این عملیات را تحسین کرده و از سوی دیگر در ادامه، شرح مفصلی از اقدامات حزبالله از روز هشتم اکتبر یعنی فردای عملیان طوفانالاقصی در حمایت از اقدام فلسطینیها بیان کرده است.
سید در واقع با این بیان به جهان اسلام و جهان عرب گفت اگر با حزبالله یا ایران هم مشکل دارید، از حمایت قاطع و بیملاحظه برادرانتان در فلسطین دریغ نکنید. در واقع سید در این بیان قوی، راه کمک همه بخشهای جهان اسلام به فلسطینیها را فارغ از دستهبندیهایی که - متأسفانه - در آن وجود دارد، باز کرد و این کمکی بسیار اساسی و فداکارانه است.
3- رژیم راهحلی جز «تبادل» ندارد. یکی از محکمات سخنان سید در این سخنرانی ترسیم افق قطعی تهاجمات سنگین رژیم غاصب به غزه بود. با شدت گرفتن بمبارانها و به تصویر درآمدن حجم عظیم تخریبها و آمار بیسابقه شهدا، دلهای بسیاری لرزید و نوعی یأس بر آنها مستولی گردید و طبعاً چنین صحنههایی فلسطینیها را هم تا حدی تحت تأثیر قرار داده است. سید در اینجا با تشریح سابقه جنگافروزیهای رژیم و سپس تسلیم شدنهای آن گفت
«یکی از مهمترین خطاهای رژیم غاصب در جنگها مطرح کردن اهداف بزرگی است که تحقق آنها غیرممکن و دور از دسترس آن است». سید پرسید «آیا تاکنون دیدهاید که رژیم غاصب، اسرای خود را بدون تبادل، آزاد کرده باشد و سپس تصریح کرد «ای خواهران و برادران! آنچه در بمباران غزه میبینید حماقت و عجز اسرائیل است و از آن راه به جایی نمیبرد و ناگزیر به مبادله اسرای خود با هزاران زندانی فلسطینی و شرایط دیگر مقاومت تن خواهد داد. این بیان سید هم اسرائیل را بهشدت تحقیر کرد و هم به ساکنان مظلوم غزه آرامش داد و آنان را به درستی و عظمت هدفی که برگزیدهاند، مطمئن ساخت و کدام رهبر فلسطینی میتوانست در حد سید این قوت قلب را به ساکنان در حال بمباران غزه و نیروهای مقاومت آن بدهد؟
4- ترسیم دو راهبرد آنی و اساسی. سید در این سخنرانی توجه همه امت اسلام را به دو مسئله اساسی در این جنگ جلب کرد؛ راهبرد آنی، تلاش شب و روز همگان برای توقف جنگ علیه مردم غزه و راهبرد دوم کمک همگان به مقاومت فلسطین در تحقق پیروزی بر دشمن. منظور سید از پیروزی، تحقق همان چهار هدفی است که از عملیات عظیم طوفانالاقصی برشمرد. او بر این اساس گفت پیروزی غزه یعنی پیروزی مردم فلسطین، پیروزی اسرای فلسطینی، پیروزی کرانه باختری، غزه، قدس، مسجدالاقصی و کلیسای قیامت و پیروزی دولتها و مردم در منطقه و خصوصاً پیروزی همسایگان فلسطین و آنان را برحذر داشت از این که مبادا با بیعملیشان سبب شوند ارتش اسرائیل پیروز شود. اگر اسرائیل پیروز شود، زمان شماتت ملتها و دولتهای اسلامی و عربی از سوی اسرائیل و هجوم دوباره به آنها فرا میرسد. سید با این بیان تلاش بلیغی کرد تا غربت کنونی را از غزه و فلسطینیها در ساحه دولتهای عربی بزداید و این بیان در زمانی صورت گرفت که زمزمههایی مبنی بر توافق وزیر خارجه آمریکا با بعضی از این دولتها برای تخلیه غزه از مردم آن و یا ریشهکن کردن مقاومت به گوش رسیده بود.
5- اما مهمترین فراز این بود که؛ حمایت حزبالله از مقاومت غزه، حد ندارد. سید در این بیان، ابتدا بهطور تفصیلی تشریح کرد که در ورود عملی و نظامی به صحنه حمایت از مردم غزه در برابر حملات رژیم غاصب، یک روز هم درنگ نکرده است. سید بهطور ضمنی از بیعملی دولتهای عربی در برابر غزه انتقاد کرد و ضمن آن پرسید آیا شما دولتهای عربی آنقدر ناتوان شدهاید که قادر نیستند مجروحی از مجروحان غزه را مداوا کنید و یا لقمه نانی به مردم عرب غزه برسانید؟ سید در اینجا گفت ما از روز اول و با وجود محدودیتهایمان کمک کردیم شمایی که لب به سؤال از ما گشودهاید، کجایید؟! علامت جدی بودن ما در کمک به غزه 57 شهیدی است که تقدیم کردهایم و خسارتهایی است که به خانههای ما وارد شده، چرا شما دولتهای عربی پا را از اظهار تأسف فراتر نگذاشتهاید؟!
واقعیت این است که در جریان جنگ غزه، حزبالله به قیمت به خطر انداختن نیروهای خود، کمکهای استراتژیکی به مردم فلسطین و نیروهای مقاومت غزه نموده است. یکی از این موارد اعلام آمادهباش صد در صد حزبالله از لحظه شروع عملیان طوفانالاقصی بود که سبب ترس شدید اسرائیل از باز شدن جبهه شمالی گردید. این آمادهباش دو هزینه سنگین را روی دست رژیم گذاشت؛ هزینه اول تخلیه کامل مناطق شمالی فلسطین تا عمق پنج کیلومتری و رساندن جمعیت به 30 درصد تا عمق 15 کیلومتری بود که نزدیک به 500 هزار نفر را رهسپار اردوگاههای اسرائیلی در اطراف تلآویو و بندر ایلات در جنوب کرد. هزینه دوم ناچار شدن اسرائیل به گسیل چهار لشکر از 14 لشکر خود به صفحات شمالی بود که به آمادگی ارتش اسرائیل در دفع تهدیدات فلسطینیها از غزه آسیب جدی زد. یعنی حزبالله بار نزدیک به یکسوم ارتش اسرائیل را از دوش فلسطینیها برداشت. در تحلیل نظامی از این اقدام با عنوان «عمقبخشی به جبهه خودی» یاد میشود.
ورود حزبالله به شلیک موشک، پرتاب انواع راکت و گسیل پهپاد به عمق 15 کیلومتری شمال فلسطین سبب شد نیمی از تواناییهای نظامی دریایی رژیم غاصب از سواحل غزه به سمت سواحل جنوبی لبنان و سواحل حیفا گسیل شود. کما اینکه اقدامات پهپادی حزبالله سبب شد حدود یک چهارم توان نظامی هوایی رژیم از غزه به سمت لبنان معطوف گردد. علاوهبر اینها حجمی از تسلیحات که مورد نیاز رژیم غاصب در جنگ با غزه و کرانه باختری بود، به سمت شمال استان جلیل رهسپار گردید. آیا اقدام حزبالله در اینجا توأم با خطرپذیری بالا نبوده است؟ و آیا اقدامات حزبالله سبب انجام اقدامات تلافیجویانه از سوی رژیم نشده است؟ آیا این اقدامات از سوی حزبالله را میتوان اندک دانست؟ آیا در این مصاف که علاوه بر مصاف اسلام و کفر، مصاف عربی ـ اسرائیلی نیز هست، نباید حداقلی از این اقدامات عملی را از مصر و اردن هم توقع داشت؟
رهبر حزبالله در عین حال در این سخنرانی تصریح کرد مقاومت لبنان در صورت ضرورت، اقدامات خود علیه رژیم را گسترش خواهد داد. بر این اساس سید گفت (انا اقول بكل شفافية و صدق و وضوح و غموض، بكل شفافيه و صدق و وضوح و غموض، بناء ايضا ان كل الاحتمالات في جبهتنا اللبنانية مفتوحة و كل الخيارات مطروحه و يمكن ان نذهب اليها في اي وقت من الاوقات فيجد ان نكون جميعا مهيئين وجاهزين وحاضرين لكل الاحتمالات والفرضيات المقبلة) «به تأکید میگویم با تمام شفافیت و راستی و با تمام روشنی و پیچیدگی که پیچیدگی هم مورد نظر من میباشد، بدانید که حتماً بروز همه احتمالات از سوی جبهه لبنان مفتوح است و همه گزینهها باز هستند و اجرای هر گزینهای نزد ما مطرح است و هر لحظه ممکن است به سمت استفاده از آن برویم و بر این اساس همه رزمندگان لبنانی باید آماده باشند و برای هر احتمالی در آینده، خود را مجهز و آماده نمایند».
این نکته هم حائز اهمیت است که شبههسازی درباره کنش حزبالله لبنان و درباره مواضع دبیرکل آن عمدتاً به اثرگذاری آن بر موضوعات و تحولات منطقهای باز میگردد و در این میان یکی از شگردها برای غلبه بر تکنیکهای حزبالله، بازکردن مشت آن میباشد. در حالی که «رازآلود» حرکت کردن یکی از لوازم قدرت و اثر عملیاتی آن است. این مشت بسته بود که در تحولات سوریه کار خود را کرد. مرور داستان بحران شدید سوریه روشن میکند، عملیات حزبالله در «یبرود» و «القصیر» نقطه آغاز بازگشت امنیت به سوریه بوده است. در آن زمان خیلیها که نمیدانستند گمان میکردند یگانهای رزمی حزبالله فقط برای دفاع از نقطهای مقدس در جنوب دمشق وارد کارزار شده و لذا آن را یک نیروی صرفاً «قومی» خطاب میکردند. با مشخص شدن تأثیر آزادسازی یبرود و القصیر که در نزدیکی مرزهای لبنان واقع شده بود، از نقش و اثر واقعی حزبالله در حفظ کشور سوریه رمزگشایی شد.
پیامدهای خطرناک شراکت امریکا در جنایت صهیونیستها
رسول سنائیراد
در روزهای اخیر شاهد هشدار چند مقام امریکایی نسبت به خطرناک بودن فضای سیاسی شکل گرفته علیه امریکا در بین ملتهای جهان بودیم که در بازتاب جنایتهای وحشیانه صهیونیستها علیه ساکنان مظلوم باریکه غزه ریشه دارد.
جنایات صهیونیستها در غزه نهتنها نسلکشی تمامعیار و آشکار بلکه نمونهای از جنون و عبور از انسانیت و عمل براساس غریزه حیوانات درنده است.
اقداماتی، چون بمباران سنگین مناطق مسکونی، زدن بیمارستان، مسجد، کلیسا، مدرسه، بازار، آمبولانس و حمله به کسانی که به وعده صهیونیستها در معبری امن به سوی جنوب غزه در حرکت بودند، نشاندهنده ماهیت وحشی و جنایتکارانه صهیونیستها است که تمام آن با حمایت همهجانبه کاخ سفید و با استفاده از سلاحهای امریکایی انجام میشود.
از این رو ناظران و شاهدان این جنایات فجیع که از حضور شناورهای جنگی امریکا در سواحل نزدیک به فلسطین اشغالی، رفت و آمد مقامات امریکایی بهتلآویو و برپایی پل هوایی برای انتقال بمبهای سنگین سنگرشکن و فسفری اطلاع دارند و امریکا را مانع اصلی صدور هرگونه قطعنامه شورای امنیت برای آتشبس یافتهاند، هیچ تردیدی در نقش پنتاگون و کاخ سفید و مسئولیت و شراکت سردمداران آن در این جنایتها نداشته و بهموازات نفرت و انزجار از صهیونیستها، به امریکا نیز نفرت و خشم پیدا میکنند.
همین نفرت و خشم است که در اجتماعات و تظاهرات مردمی در قالب شعار تجلی یافته و در سطح منطقه غرب آسیا، پشتوانه مقاومت اسلامی برای حمله به مقرها و پایگاههای نظامی امریکا در منطقه به حساب میآید.
بنابراین، هشدار و نگرانی مقامات امریکایی، از بابت همکاری و شراکت با صهیونیستها در جنایت علیه بشریت و نسلکشی در غزه نیست، بلکه ناشی از پیامدهای خطرناک آن در عرصه افکار عمومی است که نهتنها به نفرت و بیزاری از صهیونیستها، بلکه به رسوایی امریکاییها و انزجار ملتها از این مشارکت انجامیده است.
از سوی دیگر با وجود حمایت همهجانبه امریکا از سران جنایتکار رژیم صهیونیستی و همکاری با آنان درخونریزی و شقاوت علیه زنان و کودکان مظلوم فلسطینی، امریکاییها چشمانداز روشنی از نتایج این همه جنایت نداشته و نسبت به موفقیت تروریسم وحشی صهیونیستی تردید جدی دارند. به عبارت دیگر، نگرانی اصلی این مقامات امریکا مربوط به ارزیابی و برداشت آنان از بیفایده بودن این همه جنایت و نتایج احتمالی دیگری مثل شکست و ناکامی صهیونیستها از اهداف اعلامی مثل نابودی حماس، تجزیه و کوچکسازی نوار غزه و سپردن حاکمیت آن به یک تشکیلات نیابتی است. بدیهی است، صهیونیستها برای دسترسی به این اهداف، با موانع جدی مواجه هستند که برای دستهای از کارشناسان و مقامات امریکایی از قبل شناختهشده و پیامدهای آن معلوم است، یعنی شکست صهیونیستها با وجود این میزان حمایت، همکاری و پشتیبانی امریکاییها که میتواند به شکلگیری باتلاق عمیق و گستردهای منجر شود که لاشه متعفن صهیونیستها، ناجی امریکایی خود را نیز با خود غرق نماید.
پیامدهایی، چون توسعه تنش میتواند روند جنگ در اوکراین و قیمت نفت در غرب آسیا را تحت تأثیر قرار دهد و هزینههای همراهی متحدان اروپایی را تشدید کند و فشار بر اقتصاد امریکا را در تأمین هزینه کمک به رژیم صهیونیستی و اوکراین افزایش دهد.
حتی ادامه توسعه جنایت در غزه توسط صهیونیستها و دامن زدن به خشم مسلمانان منطقه، میتواند زمینهساز تشدید حملات به پایگاههای نظامی امریکا شود و صحنههای حمله به نیروهای امریکایی در موگادیشو و بیروت را تکرار نماید. بالاتر از همه شکست صهیونیستها در دستیابی به اهداف اعلامی برای این جنگ جنایتکارانه و برخوردار از حمایت تمامقد امریکا، میتواند الگویی از مقاومت در غزه بسازد و به تکثیر این الگو و همچنین تشویق حماس به پیگیری روند تقویت و توسعه توان نظامی خویش، منجر شود. مشابه همان اتفاقی که برای حزبالله لبنان، پس از شکست تاریخی رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه رقم خورد. امریکاییها برای ممانعت از چنین وقایع و روندهایی است که به موازات باز گذاشتن دست رژیم وحشی و جلاد صهیونیستی، پیشنهاد آتشبس موقت را ارائه میدهند و قصابان بیرحم صهیونیست را به رعایت حقوق غیرنظامیان در تهاجم وحشیانه دعوت میکنند، اما در دنیای امروز این نوع نفاق و تزویر سیاسی به سرعت آشکار شده و تنها ماهیت فریبکارانه و ماکیاولی سردمداران کاخ سفید را روشنتر در معرض افکار عمومی قرار میدهد
ظرفیتهای بغداد برای ایجاد ثبات در منطقه
سیدرضا صدرالحسینی
با نگاهی به جغرافیای سیاسی عراق و سابقه تمدنی و قدرت نظامی این کشور در سالهای گذشته و همچنین میزان انرژی موجود در این کشور و با توجه به جمعیت عراق میتوان گفت که این کشور یکی از مهمترین کشورهای عربی منطقه غرب آسیا محسوب میشود.
در واقع با توجه به سوابق تمدنی و وسعت خاک و شرایط موجود در عراق میتوانیم این کشور را بهعنوان یکی از مهمترین کشورهای عربی و یکی از بازیگران اصلی در حوزههای مختلف قلمداد کنیم و نباید فراموش کرد که این کشور در سالهای اخیر فعالیت قابل توجهی برای نقشآفرینی بیشتر در موضوعات منطقهای و بینالمللی از خود نشان داده است. نباید فراموش کرد که عراق، نقش مؤثری در ازسرگیری روابط میان تهران و ریاض داشت و بغداد در زمینه رساندن پیامهای سعودی به ایران و میانجیگری بین دو کشور مهم منطقه یعنی ایران و عربستان و ایجاد رابطه مجدد سیاسی بین این دو کشور نقش بیبدیلی داشت. پس از این نقشآفرینی، شاهد گسترش فعالیت دیپلماتیک عراق برای همگرایی با کشورهای دیگر منطقه از جمله مصر، اردن و قطر در حوزه مسائل اقتصادی بودیم و همه اینها نشاندهنده نقش مهمی است که عراق در منطقه دارد و این نقش رو به گسترش است. البته باید توجه داشت که ملت و دولت عراق بهعنوان یکی از کشورهای مؤثر در حوزه مقاومت نیز شناخته میشوند و این جایگاه ویژه عراق باعث شده این کشور بهعنوان یکی از مهمترین بازیگران و صلحآفرینان شرایط کنونی در غزه مطرح باشد. در دیدار دیروز محمد شیاع السودانی، نخستوزیر عراق با مقام معظم رهبری نیز معظمله به همین نکته اشاره کردند و فرمودند که جایگاه و نقش عراق میتواند در موضوع مهم همگرایی کشورهای عربی و اسلامی برای توقف جنایات رژیم صهیونیستی بسیار مؤثر واقع شود. به فرموده رهبر معظم انقلاب، این همگرایی میتواند آمریکا را بهعنوان مهمترین شریک جنایات رژیم صهیونیستی، وادار به توقف بمباران مردم بیدفاع و مظلوم غزه کند. افزون بر این با توجه به اینکه کشور عراق ارتباطات رسمی و دیپلماتیکی با آمریکا دارد، میتواند از جایگاه ویژه خود استفاده کرده و برای توقف جنایات اسرائیل، نقشآفرینی کند. در واقع رهبر معظم انقلاب با تاکید بر این نکته که آمریکاییها نقشی بیبدیل و مشارکتی جدی در کشتار مردم غزه دارند از نخست وزیر عراق خواستند برای توقف کشتار مردم غزه همه اقدامات ممکن را در جهان عرب و اسلام انجام دهند. آقای سودانی، نخستوزیر عراق هم در این دیدار نسبت به این موضوع واکنش مثبت نشان داده و ضمن قدردانی از رهبر معظم انقلاب اسلامی به این نکته اشاره کرد که همه کشورهای عربی باید نقش مؤثری در توفف جنایات رژیم صهیونیستی داشته باشند و عراق نیز به وظیفه دینی و عربی خویش واقف بوده و اقدامات لازم را در این خصوص انجام خواهد داد.
از فالوجه تا فلوجه
صلاح الدین خدیو
تبعات سیاسی، فکری و اجتماعی برخی از جنگ ها فراتر از نتایج نظامی آنهاست. نبرد ۱۹۴۸ فالوجه در شمال نوار غزه و جنگ ۲۰۰۴ فلوجه عراق از این حیث تاثیراتی ماندگار بر جای گذاشتند. پس از اعلام موجودیت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ ارتش های عربی و از آن جمله ارتش مصر به مصاف آن رفتند. در جریان نبرد، گردانی از ارتش مصر در شهر فالوجه واقع در جنوب اسرائیل کنونی به مدت چهار ماه محاصره ارتش یهود درآمد. سرهنگ جمال عبدالناصر که چند سال بعد رهبر مصر شد، یکی از افراد این گردان بود. وی بعدا در کتاب فلسفهی انقلاب نوشت: در این ایام شب ها در سنگر چشم به آسمان می دوختم و به ضعف عرب ها در برابر اسرائیل می اندیشیدم. ما نبرد نظامی را نباخته بودیم، ما مقهور تفرقه اعراب و زمامداران فاسد و وابسته شده بودیم. جهان عرب باید متحد و انقلابی می شد و …
طنین ناسیونالیستی و انقلابی این کلمات آشکار است و مبین لحظهای تاریخی در تطور جنبش های فکری و سیاسی جهان عرب است. در دهههای ۵۰ و ۶۰ ناسیونالیسم عربی الهام بخش تودههای عرب از اقیانوس تا خلیج شد و ناصر، قهرمان محبوب آن شد. ملی کردن کانال سوئز و مقاومت مصر در برابر تجاوز انگلیس، فرانسه و اسرائیل در سال ۱۹۵۶ ناصر را تا مرتبه ای بالا برکشید و “عروبه” به کیش مدرنیته عربی بدل شد. عمر این هیستری تودهای چندان دراز نبود. شکست ۱۹۶۷ مثل آوار بر سر دولت ها و ملت های عرب فرود آمد و خواب را از سر آنها پراند. از فردای ژوئن ۱۹۶۷ ناسیونالیسم مرده بود و فریاد الاسلام هوالحل بیش از هر صلایی در سپهر سیاست و اندیشه به گوش می رسید. این بار مردم بر خلاف ناصر که زمامداران فاسد و سازشکار را مقصر شکست می دانست، مستقیم سراغ ایده بنیادین رفتند. گناهکار اصلی ناسیونالیسم سکولار و فقدان ایمان و اخلاق نزد پیروان آنست!
احزاب و جریانات اسلامی از دهه ۷۰ نضج گرفتند و در دهههای ۸۰ و ۹۰ به اوج رسیدند. ظهور جنبش حماس و به حاشیه رفتن الفتح و گروه های چپ گرای جرج حبش و نایف حواتمه و … رهآورد این تحول بود. در سال ۲۰۰۳ آمریکایی ها یکی از آخرین رژیم های ناسیونالیست و سکولار عرب را در عراق سرنگون کردند. به طور طبیعی مقاومتی با جوهر اسلامی علیه این اشغال شکل گرفت. در بهار ۲۰۰۴ شهر فلوجه به کانون نخستین جنگ بزرگ میان اشغال گران آمریکایی و گروه های مسلح اسلامی به شمول قاعده تبدیل شد. ارتش آمریکا با ویرانی بخش اعظم شهر و تلفات بسیار در میان غیرنظامیان یک پیروزی پیروسی کسب کرد. امری که باعث شد نبرد فلوجه عملا به آزمایشگاهی تبدیل شود که در آن آخرین نسل القاعدهای ها به اولین نسل داعش تبدیل شوند.
ده سال بعد داعش با گفتار و رفتاری به مراتب رادیکال تر، با نسخهای غریب از ترکیب سیاسی و عروبه به میدان آمد. آمریکا در عراق و افغانستان از رهگذر برتری نظامی خرد کننده، به آسانی جنگ را برد و طی مدتی کوتاه بغداد و کابل را تسخیر کرد. اسرائیل هم در ژوئن ۱۹۸۲ در عرض چند روز بیروت را به محاصره درآورد و عرفات و ساف را با تحقیر از لبنان اخراج کرد. هر سه مورد فتوحات نظامی بدون پیروزی راهبردی بودند. به عبارت بهتر پیروزی نظامی با چاشنی شکست استراتژیک. هم آمریکا و هم اسرائیل پس از شکست نظامی دشمنانشان در بازآرایی صحنه و ایجاد ترتیبات سیاسی و نهادی موافق خود ناکام ماندند. لبنان پس از ۱۹۸۲ به تدریج به ایران نزدیک شد و عراق هم ۲۰ سال بعد این وضعیت را پیدا کرد. ناکامی آمریکا و اسرائیل صرفا در ناتوانی در روی کار آوردن دولت های هوادار خود خلاصه نمی شود. بلکه باعث خلق نسل جدیدی از مبارزین شد که نسبت به اسلاف خود سرسخت تر و کارآمدتر بودند. حزب الله لبنان به عنوان یک بازیگر کلیدی در منطقه محصول شکست راهبردی اسرائیل در سال ۱۹۸۲ است. فرجام نبرد کنونی غزه هم خارج از این قاعده نیست. ماشین جنگی عظیم اسرائیل هم اینک غزه را به تلی از آوار تبدیل کرده است. احتمالا حماس به لحاظ نظامی شکست می خورد اما بازنده اصلی از نظر سیاسی، اخلاقی و استراتژیک اسرائیل خواهد بود.
نظام جهانی سرمایهداری و جنگ غزه
علیرضا سلطانی
یکی از مباحث مهم درخصوص جنگ اخیر اسرائیل و حماس، واکنش یا به عبارت دقیقتر رفتار نظام جهانی سرمایهداری به این رویداد مهم سیاسی و امنیتی بینالمللی است. جنگ اخیر با توجه به سابقه طولانی منازعه، درگیری عوامل و کشورهای مختلف با منازعه و موقعیت ژئوپلیتیکی آن، یک مسئله یا موضوع بینالمللی است. این شرایط جنگ اخیر را مانند جنگها و منازعات گذشته اعراب و اسرائیل، توأم با ابعاد و گستره بالای بینالمللی کرده است. با این حال میتوان ادعا کرد که جنگ کنونی در مقایسه با جنگهای گذشته این منازعه، به دلیل هزینه سنگین سیاسی، امنیتی، انسانی و در کل اعتباری تحمیلشده به اسرائیل در روز 7 اکتبر و در پی حمله غافلگیرکننده حماس از یک سو و حملات غیرانسانی اسرائیل به غزه از سوی دیگر، متفاوت است. شدت و اهمیت جنگ اخیر به حدی است که جنگ روسیه و اوکراین عملا به حاشیه رفته و اذهان سیاسی و اجتماعی جهان بر منطقه خاورمیانه و حملات اسرائیل به غزه متمرکز شده است. جنگ کنونی اسرائیل و حماس یک غافلگیری بزرگ سیاسی و امنیتی بینالمللی بوده به گونهای که بسیاری از معادلات و روندهای منطقهای و جهانی دستخوش تغییر و تأثیر شد. این جنگ در حالی رخ داد که روندهای سیاسی و امنیتی در منطقه خاورمیانه در جهت بهبود مناسبات اعراب و اسرائیل بود. با این حال سؤال قابل طرح این است که آیا اقتصاد جهانی و به بیان دقیقتر نظام جهانی سرمایهداری نیز از این حادثه بزرگ، دچار غافلگیری و شوک شد؟ به طور کلی رفتار و واکنش نظام جهانی سرمایهداری به بروز این رویداد چه بوده است و چه پیشبینیای میتوان برای رفتار این نظام در آینده داشت؟ واقعیت این است که اقتصاد جهانی همچنان نسبت به تحولات و رویدادهای ژئوپلیتیکی حساس و آسیبپذیر است، منتها باید اذعان کرد که هم مقاومت اقتصاد جهانی در برابر تحولات ژئوپلیتیکی افزایش یافته و هم تواناییها و ظرفیتهای نظام سرمایهداری برای مدیریت هوشمند و نامحسوس تحولات ژئوپلیتیکی افزایش یافته است. به همین دلیل اقتصاد جهانی بر مدار آموزههای نظام سرمایهداری، از دهه 1990 روند پایدارتر و سریعتری را تجربه کرده است. در این بازه زمانی علیرغم حدوث تحولات ژئوپلیتیکی بزرگی مانند حادثه 11 سپتامبر، حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق، تحرکات نظامی روسیه در اوکراین و شرق اروپا بهویژه تهاجم نظامی اخیر روسیه به اوکراین، جنگهای 33روزه و 22روزه در خاورمیانه و همچنین ظهور داعش و تحرکات سیاسی-نظامی آن در منطقه، اقتصاد جهانی به روند رو به رشد خود ادامه داده است. البته در این میان بحران اقتصادی 2008 و پاندمی کرونا، اقتصاد جهانی را دچار وقفه کرد که عواملی غیرنظامی و سیاسی به شمار میآیند.
کاهش وابستگی سنتی به منابع انرژی و مواد اولیه ازجمله نفت خام آن هم منطقه خاورمیانه و رشد فناوریها و توانمندیهای تأمین انرژی از منابع تجدیدپذیر از یک سو و تسری پویایی و توسعه نظام سرمایهداری به آسیا و قدرتهای نوظهور و خروج از دایره انحصاری آمریکا و اروپا از سوی دیگر، مقاومت این نظام را در سالهای اخیر افزایش داده است. نقشآفرینی قدرتهای نوظهور بهویژه چین و هند در عرصه اقتصاد جهانی با لحاظ سابقه و رفتار غیرسیاسیای که دارند، برای نظام سرمایهداری یک فرصت بزرگ ساخته و اعتماد و پایداری آن را ارتقا بخشیده است.
از سوی دیگر، عوامل و متغیرهای نظام سرمایهداری و بازار به صورت هوشمند تحولات سیاسی و ژئوپلیتیکی را رصد کرده و به صورت مستقیم یا غیرمستقیم بر مبنای نظریه دست نامرئی آدام اسمیت، در مهار آثار اقتصادی و مدیریت فرایند آنها نقشآفرینی میکنند. تشکیل نهادهای اقتصادی، سیاسی و بینالمللی نظیر گروه 20 و استقبال از نهادهایی مانند بریکس، ورود سرمایهای و تجاری به مناطق دارای پتانسیل ایجاد بحران مانند خاورمیانه و خلیج فارس و تسهیل روند توسعهای در کشورها و مناطقی از این دست، در این راستا قابل توجه است. به طور غیرمستقیم نیز بازارهای جهانی از طریق دولتها، بازیگران و لابیهای سیاسی، نقش مهمی در کنترل و مدیریت بحرانهای ژئوپلیتیکی ایفا میکنند.
به طور مشخص در جریان جنگ فعلی اسرائیل و حماس، تحرکات سیاسی و نظامی گستردهای برای جلوگیری از گسترش جنگ و ایجاد آسیبهای جدی به اقتصاد جهانی صورت گرفته است. دولت آمریکا بلافاصله بعد از آغاز جنگ، سیاست فعالی را در قالب حمایت گسترده در قبال اسرائیل در پیش گرفت و در این راستا علاوه بر اقدامات دیپلماتیک، دست به تحرکات نظامی نیز زد. حضور سریع وزیر امور خارجه آمریکا در منطقه و به دنبال آن حضور رئیسجمهور بایدن در اسرائیل، بیش از آنکه در جهت حمایت از اسرائیل در این جنگ تحلیل شود، بیشتر با هدف هشدار سیاسی به دولتهای منطقه خصوصا ایران و جریانهای ضدآمریکایی و ضداسرائیلی به خودداری از دخالت در جنگ و گسترش آن از یک سو و از سوی دیگر کنترل و مهار رژیم اسرائیل به منظور عدم اقدام متهورانه و غیرقابل مهار نظامی و گسترش جنگ ارزیابی میشود. حضور رهبران قدرتهای اروپایی در منطقه نیز در این راستا قابل بحث است. علاوه بر اقدامات دیپلماتیک، اعزام ناوگان دریایی آمریکا به منطقه (دریای مدیترانه و خلیج فارس) نیز بیش از آنکه در جهت مداخله در جنگ احتمالی یا در راستای گسترش جنگ تحلیل شود، بیشتر با ماهیت بازدارنده و جلوگیری از جنگ ارزیابی میشود. در واقع تحرکات گسترده سیاسی، دیپلماتیک و نظامی آمریکا در منطقه برخلاف ظاهر حمایتی آن از متحد سنتی آمریکا یعنی اسرائیل، بیشتر با هدف جلوگیری از گسترش جنگ و به تبع آن جلوگیری از بروز شوک و بحران به اقتصاد جهانی بوده است. اقتصادی که پیش از آن با جنگ اوکراین در شرایط بیم و امید قرار گرفته بود. بحران اوکراین تجربه و درس بزرگی به قدرتهای بزرگ اقتصادی بود که باید جنگ را به طرق مختلف محدود و کنترل کرد تا آسیب روانی و واقعی به اقتصاد جهانی وارد نکند. در این راستا نباید از رفتار توازنبخش دولتهای چین، هند و دیگر قدرتهای نوظهور اقتصادی نیز غافل شد. رویکرد این دولتها که
به طور مشخص در صورت گسترش جنگ به لحاظ اقتصادی آسیب زیادی خواهند دید، به صورت آشکار و پنهان در جهت جلوگیری از گسترش جنگ ارزیابی میشود.
واقعیت این است که جنگ کنونی اسرائیل و حماس، با وجود ادامه آن و تداوم رفتارها و اقدامات ضدانسانی و خشن دولت اسرائیل علیه مردم بیدفاع غزه، تاکنون گسترش نیافته است. این مسئله باعث شده که این جنگ حداقل تاکنون تأثیر چندانی بر اقتصاد جهانی نداشته باشد و آن را با شوک مواجه نکرده است. البته گسترش جنگ در منطقه و درگیری عوامل نیروهای جبهه مقاومت با اسرائیل، ناخودآگاه میتواند ایران، آمریکا و حتی دیگر کشورهای منطقه را درگیر کند. در آن شرایط باید انتظار تحمیل شوک به اقتصاد و بازارهای جهانی را داشت. بر اساس پیشبینی بلومبرگ، درگیری گسترده در منطقه، تورم جهانی را به 7/6 درصد افزایش میدهد و شوک نفتی سال 1973 را تکرار میکند. شرایطی که نه برای آمریکا و متحدان اروپایی و منطقهای آن مناسب است و نه برای قدرتهای نوظهور اقتصادی. اما شواهد نشان از این دارد که عوامل اقتصادی و به تبع آن عوامل سیاسی تاکنون در مهار جنگ و جلوگیری از گسترش جنگ موفق بودهاند. دست نامرئی آدام اسمیت در شرایط کنونی آثار و نشانههای خود را در عرصه سیاسی و اقتصادی بیش از پیش نشان میدهد
چشمتان روشن آقای گروسی!
حنیف غفاری
اظهارات وزیر میراث کابینه رژیم اشغالگر قدس و تهدید وی در خصوص استفاده از بمب اتم علیه ساکنان بیدفاع نوار غزه، بار دیگر از ماهیت این رژیم و حامیان آن پرده برداشته است. کمترین شبههای وجود ندارد که با گذشت حدود ۴ هفته از آغاز جنگ غزه، اساسا ادعای عدم هماهنگی این مواضع با دولت آمریکا مضحکانه است. در اینجا صهیونیستها از تکنیک«طرح تهدید و تکذیب آن» استفاده کردهاند تا بهنوعی ۲۰۰ کلاهک هستهای ممنوعه خود را به رخ نظام بینالملل و منطقه بکشند!مطابق اعتراف ایهود اولمرت، نخستوزیر اسبق رژیم صهیونیستی، این رژیم دارای ۲۰۰ کلاهک هستهای ممنوعه میباشد.
با همه این اوصاف، نه خبری از قطعنامههای شورای امنیت میباشد و نه خبری از مذاکرات بر سر خلع سلاح اتمی رژیمی متوحش و خطرساز برای جهان.
رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی نهتنها به بهانه عدم عضویت رژیم اشغالگر قدس در ان پی تی، اقدامی در مواجهه با تلآویو صورت نمیدهد، بلکه تبدیل به لابیگر اصلی و کارگزار این رژیم در مذاکرات پنهان و آشکارشده است. بهتر است گروسی بهجای لابیگری با صهیونیستها در آستانه برگزاری نشستهای فصلی شورای حکام ( بر سر صدور یا عدم صدور قطعنامه علیه ایران )، پاسخگوی نیاز مبرم نظام بینالملل مبنی بر عضویت رژیم اشغالگر قدس در ان پی تی باشد.
تاکنون مقامات غربی و آژانس با پاک کردن صورتمسئله، بسی وقیحانه چشمان خود را بر روی فعالیتهای هستهای مخرب رژیم صهیونیستی بستهاند. بنابراین، در کنار رژیم کودک کش صهیونیستی، اکنون سه عضو غربی شورای امنیت ( آمریکا، انگلیس و فرانسه ) به همراه آژانس بینالمللی انرژی اتمی متهمان این تهدید هستند. بیانیههای صوری صادره از سوی دولتمردان غربی در رد مواضع وزیر میراث کابینه نتانیاهو، قطعا تأثیری در هضم این حقیقت از سوی افکار عمومی دنیا نخواهد داشت .
پیام مواضع اتمی اخیر صهیونیستها برای اعراب و دولتمردانی که با سکوت ، انفعال یا حتی همراهی پشت پرده خود با صهیونیستها در پی نابودی غزه و بسترسازی برای ایجاد راهکار دودولتی هستند کاملا مشخص است!
اینکه حتی این دولتهای همراه تلآویو نیز از مخاطرات ناشی از تمرکز سلاح هستهای در دستان این رژیم ایمن نیستند و در آیندهای نزدیک، به هر بهانهای میتوانند در معرض این تهدید قرار گیرند.در این میان، جبهه مقاومت بهدوراز هرگونه تأثیرپذیری از تهدید هستهای اخیر رژیم صهیونیستی، اوضاع در اراضی اشغالی را بهخوبی رصد نموده و در قبال آن واکنش نشان میدهد.صهیونیستها شکی نداشته باشند که در صورت حرکت آنها بهسوی استفاده از سلاح هستهای ، قبل از هرگونه اقدامی با بدترین سناریوی ممکن یعنی نابودی پایگاه دیمونا و متعلقات آن مواجه خواهند شد. آری! تهدید اتمی رژیم صهیونیستی علیه ساکنان غزه ،مترادف با آخرین نفسهای مسموم این رژیم در منطقه و نظام بینالملل محسوب میشود:یعنی صهیونیستها دیگر چیزی در چنته ندارند.