محمدهادی صحرایی
«إذا غاب سیدٌ مِنّا، قام منّا سیدٌ آخر. وقتی بزرگی از بین ما برود، بزرگی دیگر از ما قیام میکند.»
این سخن، ترجمان کلام امیرالمؤمنین است که به آن مؤمنیم و از بس آن را آزمودهایم که شکی در آن نیست. ما به برکت انقلاب اسلامی، شاهد معجزات بزرگ بوده و بیش از پیروان انبیا که درود خدا و خوبان نثارشان، دست خدا را در نجات خود دیدهایم که چگونه از میان امواج کوه پیکری که سر به کشتی میکوبند نجات یافتهایم. بارها در بنبستهای تحمیلی، شکافته شدن دریای مصائب و عبور به سلامت را تجربه کرده و دشمنان غرقه در مشکلات را به تماشا نشستهایم. بارها و بارها جوشیدن چشمههای فرصت از دل تهدیدها را نظارهگر بوده و به یقین رسیدهایم. ما مقلدان خمینی و خامنهای با تمام وجود فهمیدهایم که گر نگهدار من آن است که من میدانم، میتواند یوسف را در میان بنیاسرائیل زنده نگه دارد.
«بارش سنگ ای برادر کوهمان کرد» در مورد انقلاب اسلامی است که ما را آبدیده کرده و شکستناپذیر. ما را رشد داد و سرهامان را به فلک سایید و دستمان را به آسمان رساند و چشممان را به شگفتیهای خلقت خیره کرد و زبانمان را به نطق با ملائک گشود. «آوینی» بیا برای دلهای تنگمان دوباره بگو که «ما يافتيم آنچه را كه ديگران نيافتند. ما همه افقهاي معنوي انسانيت را در شهدا تجربه كرديم، ما ايثار را ديديم كه چگونه تمثل مييابد، عشق را هم، اميد را هم، شجاعت را هم، عزت را هم، ما ديديم كه چگونه كرامات انساني در عرصه مبارزه به فعليت مي رسند، ما فرشتگان را ديديم كه چهسان عروج و نزول دارند، ما عرش را ديديم، ما زمزمه جويبارهاي بهشت را شنيديم، از مائدههاي بهشتي تناول كرديم و بر سفره حضرت ابراهيم نشستيم، ما در ركاب امام حسين علیهالسلام جنگيديم و بيوفايي كوفيان را جبران كرديم.»
شهید اسماعیل هنیه، رهبر جنبش حماس و یکی از اسوههای مقاومت فلسطین که میهمان مراسم تحلیف رئیسجمهور جدیدمان بود، در حادثهای تروریستی در بامداد چهارشنبه گذشته به شهادت رسید و مردم منتظر و معطل این نشدند که آیا منافقین و داعش مسئولیت این ترور را برعهده میگیرند یا صهیونها. و به سرعت در مورد این اتفاق تلخ و بیسابقه موضع گرفتند و پیش از روایت اولی که صورت نگرفت، لعن و نفرین خود را نصیب صهیون کردند. نیاز به هیچ تحلیلی نیست وقتی که شیوه نامردها را میشناسیم و تنها حیوانات آدمخواری که بوی خون آنها را ارضا میکند را میشناسیم و میدانیم که چرک و عفونت و جنایت، تنها مختص این غده سرطانی است.
خدا بر درجات خمینی کبیر بیفزاید که طبیب انسانیت بود و «غده سرطانی بودن اسرائیل» را زمانی که روشنفکران جهان، الفبا تمرین میکردند را یادآور شد؛ وقتی که بزرگان سیاست بر «قبر بیمُرده هولوکاست» گریه میکردند و غربزدهها در داستان تخیلی هولوکاست غرق شده بودند و مردم جهان پای والت دیزنی و هالیوود عمرشان را میگذراندند. البته نباید از زیرکی جلال آلاحمد غافل شد که پس از سفرش به اسرائیل در سال 41، آن طرف سکه فاشیسم آنها را دید و گفت «رفتاری را که تا دیروز نازیها با یهودیها میکردند امروز یهود به کمک وجدان ناراحت اروپا و آمریکا با اعراب میکند.» یا شهید مطهری که بر خفتگان فریاد میزد شمر زمانهات را و کسانی که تن مطهر پیامبر را در آن عالم به رنجه میاندازند بشناس.
چه مدرکی برای اثبات رژیم و جعلی بودن اسرائیل از این گویاتر که این جرثومه تباهی به هیچیک از تعهدات انسانی و قانونی و بینالمللی پایبند نیست؟ بیپروا میکُشد و بیواهمه ترور میکند. چه کنیم که سازمان ملل و سازمانهای حقوق بشری همگی از اقدام مؤثر علیه این غده سرطانی، اخته و عقیماند. از این چرخه بیهوده و دور باطل، مسخرهتر نیست که کشورها در سازمان ملل قطعنامه صادر کنند و آمریکا و انگلیس در شورای امنیت آن را وتو کنند. نفرین بر آن دموکراسی که آمریکا و فرانسه و انگلیس فریادش میزنند. اصل خفقان و سانسور و دیکتاتوری آنجاست و به برخی رفرمیستها و همه غربزدههای کمفهم، نشانی حکومت و فضای مجازی و جمهوری اسلامی میدهند و این سادهلوحها را با این تخیل، پیر و فرسوده کردند و هیچ.
تفکر شرور صهیون از همان ابتدا با حقه و خونریزی و جنایت همزاد بود و به آزار، شکنجه و کشتن پیامبران و صالحان عادت داشت و حتی به یعقوب و یوسف که پدر و برادرشان بودند هم رحم نکردند. پیوسته به تحریف حقایق و ترویج تمام زمینههای فساد پرداخته و اکنون نیز به همین پیشه لعنتی مشغولند و هرگز اصلاحپذیر نبوده و نیستند. این تفکر شیطانی تا آنجا سرطانی است که شرط پذیرفته شدن توبه آنها پس از ارتداد و گوسالهپرستی، طبق آیه 54 سوره بقره اینگونه است که «خودتان را قتل عام کنید». با این وجود باز هم جنایت 9 ماهه اخیر اسرائیل در برابر تاریخ و80 سال اخیرشان، قابل مقایسه نیست. جهان به سخن امام رسید. غده سرطانی اسرائیل، کلافهکنندهترین بیماری تاریخ بشریت است و «باید از بین برود» و هیچ درمان دیگری برای آن باقی نمانده است غیر از داغ؛ که آخرُالدَواء، ألکِیّ.
باند تروریست صهیونی بدون توجه به مناسبات انسانی و قواعد حقوقی و با خیال راحت و اعلام رسمی و حمایت کامل آمریکا و انگلیس، ترور کرده و به این توحش افتخار میکند. آنچه خون آزادگان جهان را به جوش آورده و اسرائیل را منفور نموده و فلسطین را از مسئله اول جهان اسلام به مسئله اول جهان تبدیل کرده همین است که این سگ قلاده دریده صهیونیزم، برای بشریت خطرناک است و هاری آن دامن همه را خواهد گرفت. ترور میهمان یک کشور با چه منطقی جز توحش آمریکای صهیونی، قابل توجیه است؟ چه کسی نمیداند ترور «فؤاد شکر» در بیروت و «اسماعیل هنیه» در تهران و یک روز پس از تحلیف رئیسجمهور ایران و یک هفته پس از سفر نتانیاهو به آمریکا و در هیاهوی المپیک فرانسه یعنی چه؟
اکنون همه عاقلان جهان باید فهمیده باشند که آمریکا و اسرائیل خواهان گسترش جنگ هستند و ارتزاق آنها با فروش سلاح و حیاتشان در نزاع و بقائشان با بوی خون و حکومتشان بر تفرقهافکنی و سیاستشان «پدرسوخته بازی» است. دراکولای خونخوار و زامبیهای وحشی همین قوم جنایتپیشهای هستند که بر آمریکا و انگلیس و اسرائیل هم حاکمند. نمایشهای افتتاحیه المپیک پاریس حیرتآور بود و سیطره تفکر شیطانی صهیونی بر ارکان قدرت این کشورها عجیبتر است. پیش از این گمان میشد که اسرائیل تنها فلسطین را اشغال کرده و قسمتی از خاک لبنان و سوریه و اردن و مصر را هم دزدیده است، ولی اکنون میتوان دید که بر مناسبات حاکمیتی فرانسه و انگلیس و آمریکا هم سایه انداخته و حتی پرستش گوساله سامری یا سرخ موی و کشتار را در افتتاحیه المپیک پاریس معرفی میکند.
آینده پژوهان جهان باید بهشدت نگران آینده بشریت باشند که با وجود صهیونیزم و تفکر آن، هیچ کس نمیتواند زندگی انسانی با کرامت و آزادی و آزادگی داشته باشد. جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت به برکت وجود امام راحل و امام حاضرش توانسته است خود را با ویروس خطرناک صهیونیزم، قویتر کند و به «توانایی تولید قدرت» و «توانایی تبدیل تهدید به فرصت» و «توانایی تمدنسازی» برسد، ولی دیر و دور نیست که جهان غافل امروز اگر مثل دانشگاهشان بیدار نشوند، در گرداب جهانخواری اسرائیل فروبلعیده خواهند شد و از آنان اثری در حد تمدنهای آتن و آزتک و آشور و بابل خواهد ماند.
نقشه دقیق صهیونی در چینش زمان، مکان، چگونگی و اهداف ترور شهید فؤاد و شهید هنیه، زمینه تولید قدرت مضاعف ما را فراهم کرد و جهان دید که با این دامِ مناقشهای، پیوند شیعه - سنی و عربی - ایرانی مستحکمتر شد و با «نمازِ رهبرِ شیعیان جهان بر پیکر رهبرِ حماس» صفحه جدیدی بر تمدنسازی ما افزود و جهانیان خواهند دید که روز خونخواهی میهمان عزیز ما برای اسرائیل، از روز مرگ فرعون و نمرود و 7 اکتبر و وعده صادق، سختتر و عبرتآموزتر و طولانیتر و خوارکنندهتر و دردناکتر خواهد بود و إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُونَ.
مشاورعالی یا فرمانده تیم اقتصادی؟!
مهدی حسن زاده
روز گذشته نخستین انتصابات اقتصادی رئیس جمهور صورت گرفت. علی طیب نیا که پیش از انتخابات به عنوان مشاور اقتصادی اصلی مسعود پزشکیان وارد گود انتخابات شده و از وی حمایت کرده بود به عنوان «مشاور عالی رئیس جمهور» منصوب شد. همچنین سید حمید پورمحمدی نیز به عنوان «معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان برنامه و بودجه» منصوب شد. این دو انتصاب نخستین پازل های تیم اقتصادی رئیس جمهور را روشن کرد. البته در این میان حکم مربوط به طیب نیا اگرچه محدود به حوزه اقتصاد نیست و وی مشاور عالی رئیس جمهور است، اما با توجه به سوابق وی انتظار می رود که طیب نیا به عنوان مشاور رئیس جمهور، بیشتر در تیم اقتصادی کابینه نقش ایفا کند. با این حال این انتصاب را از منظر تاثیری که بر هماهنگی تیم اقتصادی دولت دارد باید بررسی کرد. حکم و عنوانی که برای طیب نیا صادر شده، کلی است و ارتباطی به حوزه اقتصاد ندارد و بر اساس سوابق وی و نحوه ورودش به تیم رئیس جمهور تصور این بوده است که وی نقش محوری در تیم اقتصادی ایفا می کند. پیش از این در یادداشت هایی با تیترهای «وفاق در سیاست و اجتماع هماهنگی در اقتصاد» در روز چهارشنبه 10 مرداد و «خطر تکرار معضل ناهماهنگی تیم اقتصادی کابینه» در روز یک شنبه 31 تیر به ضرورت تشکیل تیم اقتصادی منسجم و هماهنگ با فرماندهی واحد و سابقه تاریخی ناهماهنگی در تیم های اقتصادی دولت های قبلی و تبعات آن اشاره کرده بودیم. از این جهت انتظار می رفت و می رود که تیم اقتصادی دولت چهاردهم پس از آن تجربیات غلط، مسیر صحیحی را در پیش گیرد. با این حال و در شرایطی که تصور می شد فرماندهی تیم اقتصادی کابینه با علی طیب نیا خواهد بود، انتصاب وی به سمت مشاور عالی رئیس جمهور ابهاماتی را در این باره ایجاد می کند. در حقیقت اگر رئیس جمهور چنین نقشی را از طیب نیا بخواهد باید توجه داشت که مسئولیت بدون ابزار سازمانی محقق نمی شود. مشاور برخلاف وزیر اقتصاد، رئیس سازمان برنامه و رئیس کل بانک مرکزی، فاقد ابزار اعمال حکمرانی است. در حقیقت سطح فرماندهی تیم اقتصادی کابینه صرفا در سطح رئیس جمهور یا معاون اول است. چنان که در دولت قبل معاون اول رئیس جمهور آقای مخبر این جایگاه را داشت اما با وجود تلاش های وی به دلیل فقدان اشراف به مبانی نظری اقتصاد و نداشتن ایده اقتصادی روشن، عملا نمی توانست این وظیفه را انجام دهد. مسئله هماهنگی تیم اقتصادی کابینه از این جهت مهم است که حتی با فرض انتصاب اعضای تیم اقتصادی با نظر مشاور عالی، باز هم سازمان ها و وزارتخانه های دولتی به دلیل منافع بخشی و غلبه ساختار بر عاملیت به سمت منافع بخشی خواهند رفت و در این میان مشاور با دست خالی نمی تواند هماهنگی ایجاد کند، مگر این که انتصاب اعضای تیم اقتصادی با نظر مشاور عالی صورت گیرد و به وی اختیارات ویژه ای داده شود و رئیس جمهور از تصمیمات وی در برابر منافع بخشی زیرمجموعه های اقتصادی دولت پشتیبانی کند.
شمارش معکوس برای نابودی رژیم صهیونیستی
سیدعبدالله متولیان
رژیم صهیونیستی روز دهم مرداد خط قرمز را شکسته و با زیر پا گذاشتن همه قواعد و قوانین بینالمللی، اقدام به ترور اسماعیل هنیه که به عنوان میهمان در مراسم تحلیف رئیسجمهور ایران شرکت داشت، کرد. در پی این اقدام، تروریستهای صهیونیست با ورود به جنگ روایتگری، موج عظیمی از روایات جعلی و دروغین با هدف جابهجایی برنده و بازنده را به راه انداخته و سعی کرده و میکنند بر خلاف حقایق آشکار و مستندات موجود، خود را نزد افکار عمومی برنده و صاحب ابتکار عمل و طرف مقابل را بازنده و در مقام عکسالعمل معرفی کنند. در این باره چند نکته قابل توجه است:
۱- اشغالگران صهیونیست (مانند اشرار و دزدان راهزن که فاقد هویت ملی بوده و صرفاً به دلیل منفعت مشترک در غارتگری، گرد هم جمع شدهاند) هیچ ویژگی و سنخیتی با ملت ندارند. ملت به هویت ملی و نخ تسبیح ارتباطی از یکسو و چسب و انسجام فرهنگی از سوی دیگر نیاز دارد، در حالی که تروریستهای اشغالگر فاقد هرگونه ویژگی ملت بوده و تعدادی افراد بیهویت و بیسرزمین هستند که از چهار گوشه جهان حول محور تصرف بیتالمقدس و متلاشی جبهه اسلامی قبل از ظهور و حضور حضرت صاحبالزمان گرد هم جمع شدهاند. یکی از مشاغل اصلی اشغالگران صهیونیست که برای آن رشته و مدرک دانشگاهی تعریف کردهاند شغل ترور است. این جمع تروریست تا کنون ۲۷۰۰ ترور در سراسر جهان را در کارنامه خود ثبت کردهاند.
۲- تا پیش از عملیات آفندی و محیرالعقول طوفان الاقصی، رژیم صهیونیستی بر اساس اصول دکترین چهاروجهی «بن گوریون» شامل «اصل افزایش قدرت بازدارندگی تا جایی که حتی فکر حمله به اسرائیل هم به ذهن دشمن خطور نکند»، «اصل حفظ برتری اطلاعاتی به دلیل فقدان عمق استراتژیک رژیم»، «اصل انتقال منطقه نبرد به قلمرو دشمن و امتیازگیری و گسترش جغرافیای رژیم» و «اصل دفاع از شهروندان اشغالگر خود در مقابل حملات هوایی»، سرمست از باده غرور اراده خود را بر دیگران تحمیل میکرد که جنگ شش روزه (خرداد ۱۳۴۶) علیه ۱۱ ارتش کشور عربی نمونه روشن از اجرای دکترین بن گوریون است.
۳- عملیات طوفان الاقصی تاریخ صهیونیزم را به قبل و بعد از این عملیات تقسیم کرده و کمر تروریستهای صهیونیست را درهم شکسته و آنان را در سرازیری فروپاشی و نابودی قرار داد. ۱۰ ماه از حملات وحشیانه و یورشهای بیوقفه رژیم جنایتکار صهیونیستی مدعی چهارمین ارتش جهان (و با حمایت، همکاری مستقیم و هدایت امریکا به عنوان اولین ارتش جهان) به مظلومین مقتدر غزه میگذرد و نظام سلطه نه تنها به هیچ کدام از اهداف سه گانه خود دست پیدا نکرده بلکه روز به روز بر وخامت اوضاع تروریستهای صهیونیست افزوده شده و آنان را به نقطه پایان نزدیکتر ساخته است. در چنین شرایطی اشغالگران صهیونیست برای تغییر وضعیت میدان به نفع خود و از سر استیصال و ناامیدی و در اوج ذلت پذیری به شغل اصلی خانوادگی رو آورده و مسیر ترور رهبران مقاومت را در پیش گرفتهاند.
۴- عملیات تروریستی علیه بخش کنسولی سفارت ایران در دمشق با انجام عملیات فوق تصور و تحقیر کننده وعده صادق پاسخ داده شد. عملیات وعده صادق هر چهار رکن دکترین بن گوریون را به طور یک جا و برای اولین بار درهم شکست. تروریستها تا لحظه اجرای عملیات وعده صادق به هیچ وجه باور نداشتند که جمهوری اسلامی ایران درصدد هدف قرار دادن عمق اراضی اشغالی طی بزرگترین عملیات پهپادی- موشکی تاریخ باشد. پهپادهای از رده خارج شده و موشکهای ایران از سد مدرنترین سامانههای رهگیری، راداری و پدافندی ارتشهای به میدان آمده ۲۷ کشور و اشغال آسمان با ۲۰۰ هواپیمای مجهز به سیستمهای رهگیری و هفت لایه پدافند ایجاد شده توسط امریکا و سیستمهای پدافندی صهیونیستها عبور کرده و با کمترین مانع به عمق اراضی اشغالی رسیدند. «بن گویر» وزیر امنیت داخلی رژیم صهیونیستی صریحاً اعتراف کرد که دو پایگاه هوایی اسرائیل به طور کامل تخریب و ویران شده است؛ موضوعی که کاملاً از سوی اشغالگران صهیونیست سانسور شد.
۵- رژیم صهیونیستی در عکسالعمل ذلیلانه و عاجزانه نسبت به پیروزیهای پی درپی محور مقاومت (به ویژه عملیات پهپاد یافای رزمندگان یمن که به اقرار سران رژیم، آنان را به بچه کتک خور منطقه تبدیل ساخته) و به منظور رهایی از باتلاقی که در آن گیر افتاده و کم کردن فشار افکار عمومی بینالمللی، با انتخاب استراتژی گاو خشمگین (که با پتک توی سرش زدهاند و دیوانه وار به در و دیوار میزند) و با هماهنگی مستقیم امریکا و با این برآورد و توجیه که اسرائیل دشمن خود را که در لیست ترور بوده کشته و هیچ خونی از دماغ ایرانیها بر زمین نریخته و با اطمینان پیامدهای حقوقی سنگین هرگونه اقدام ایران، به منظور جابهجایی برنده و بازنده به این جنایت دست زده است.
۶- جمهوری اسلامی ایران با طرح موضوع حقوقی و معتبر «خونخواهی میهمان» در اوج اقتدار و عزتمندی، مصمم به تنبیه سخت و پشیمان کننده تروریستها است. بسیاری از رسانههای غربی از جمله وال استریت ژورنال و برخی از افراد مطرح در غرب از جمله جان بولتون از قدرت بازدارندگی و توان پیمانسازی و عزم جدی جمهوری اسلامی ایران برای پاسخگویی در قالبی متفاوت از وعده صادق و سراسیمگی و وحشت در اردوگاه صهیونیستها و هم پیمانان غربی آنها میگویند. حجم و شکل خونخواهی ایران هر میزان و شکلی که باشد یک اصل ثابت شده را به جهان مخابره میکند و آن اینکه چهار اصل دکترین بن گوریون نابود شده و رژیم صهیونیستی امکان بازگشت به گذشته خود را نداشته و زودتر از آنچه تصور میشود نابود خواهد شد و تحقق فرمایش حکیم و پیر فرزانه و امام راحل را نوید میدهد که «اسرائیل باید از صفحه روزگار محو شود».
لابی نایاک؛ برمدار تهران یا محور تلآویو-واشنگتن
محمد قادری
پس از آنکه رژیم صهیونیستی بامداد چهارشنبه گذشته در اقدامی تروریستی، اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس را در تهران به شهادت رساند، جمهوری اسلامی بلافاصله بر قطعی بودن خونخواهی او و انتقام از عاملان این جنایت تاکید کرد که همین مسأله به واکنشهای متعدد منطقهای و بینالمللی منجر شد.
مانند آنچه پس از جنایت تروریستی صهیونیستها در کنسوگری کشورمان در دمشق رقم خورده بود، بسیاری از این واکنشها در تلاش برای متقاعد کردن تهران به پاسخ ندادن یا پاسخی کنترل شده و خویشتندارانه متمرکز شد. درهمین راستا برخی مقامات غربی و عربی با اظهارنظرهایی جانبدارانه کوشیدند ایران را از این منظر به پاسخ ندادن متقاعد کنند که هرگونه پاسخی احتمال شعلهور شدن آتش جنگ در منطقه را افزایش میدهد و نه تنها بازدارنده نخواهد بود، بلکه ابعاد درگیری را گسترش خواهد داد. پیام مقامات آلمانی و فرانسوی و سفر ایمن الصفدی، وزیر خارجه اردن به تهران که دیروز یکشنبه اتفاق افتاد را باید در این چهارچوب ارزیابی کرد.
ازآن سو ودرتکمیل پازل چانهزنیهای سیاسی، برخی کارشناسان و تحلیلگران نظامی-امنیتی با ارائه تحلیلهایی در رسانههای غربی بسترهای لازم را در این خصوص فراهم آورده و با القای همین فضا به افکار عمومی جهانی، سعی کردند با بهرهگیری از تکنیک فشار از پایین، مقامات کشورمان رابه هرشکل ازانجام عملیات انتقامی منصرف کنند. درانجام این ماموریت، یکی ازتحلیلهایی که شاید بیشتر به چشم آمد، یادداشت روز پنجشنبه، یکم آگوست تریتا پارسی در مجله آمریکایی تایم با عنوان خاورمیانه به یک جنگ تازه نزدیک میشود بود که در لفافه ارائه بدیهیاتی با شمایل تحلیل راهبردی، کوشید این فضا را برای طرفین ایرانی-آمریکایی ترسیم کند که با عبور همراه با چشمپوشی از این مرحله، میتوان به روزهایی در آینده امیدوار بود که شرایط برای تلطیف فضا فراهمتر شود.
تریتا پارسی، معاون اجرایی اندیشکده آمریکایی کوئینسی و از اعضای لابی موسوم به «شورای عالی ایرانیان آمریکا» یا همان «نایاک» سالهاست جزو بازوهای اصلی دموکراتها برای اعمال قدرت نرم و فشار هوشمند آمریکاییها علیه ملت ایران به حساب آمده و در پوشش تلاش برای تنظیم مناسبات تهران-واشنگتن، خدمات فراوانی به تیم «اوباما، بایدن، هیلاری» در مواجهه با ایران کرده است. تریتا پارسی در یادداشت خود کاملا میکوشد پای دولت آمریکا را از این جنایت بیرون کشیده و آن را فقط و فقط به تصمیم یکجانبه و لجوجانه شخص نتانیاهو نسبت دهد، لذا مینویسد: «نتانیاهو میخواهد جنگ بزرگتری را شعلهور کند و آمریکا را به درون آن بکشاند. گرچه خود اسرائیل در یک جنگ منطقهای بهای سنگینی پرداخت خواهد کرد، اما این از چند جهت به سود نتانیاهو خواهد بود.».
اما نکته مهم اینجاست که البته تردیدی در انتفاع نتانیاهو از گسترش و تداوم جنگ و عدم حصول توافق آتشبس نیست، لیکن تبدیل این گزاره به دلیلی برای ضرورت خویشتنداری ایران از انتقام، همان فضاسازی مزورانهای است که نایاک برای آن مامور شده تا به هر شکل دموکراتها را چه در این مقطع و چه در صورت انتخاب کامالا هریس در دوره بعد، از این مهلکه نجات دهد، پس با تحلیلی مبتنی بر گزارههای دروغ مینویسد: «کشتن هنیه ممکن است رئیسجمهور آینده، کامالا هریس را در تنگنا قرار دهد، زیرا نشانههایی وجود دارد که هریس ممکن است رویکردی متفاوت از بایدن در قبال اسرائیل در پیش گیرد.»
او در ادامه، کشتن هنیه را موجب از بین رفتن امکان گفتگوهای احتمالی آتی میان ایالات متحده و ایران دانسته و به شکلی کاملا هدفمند مینویسد: «انتخاب غیرمنتظره پزشکیان که با برنامهای برای از سرگیری مذاکرات با آمریکا وارد کارزار شد، یک پنجره کوچک برای دیپلماسی تازه ایجاد کرد؛ اما تشدید اوضاع ناشی از ترور، به شدت چشمانداز پزشکیان را برای آماده کردن فضای سیاسی در تهران برای چنین تلاشهایی تضعیف کرده است.»
این بخش از یادداشت تریتا پارسی همسویی معناداری با موضع برخی افراد و جریانها در داخل کشور دارد که آشکارا موضوع ترور هنیه را به سنگاندازی صرف جلوی پای دولت چهاردهم تقلیل دادند و تردیدی نیست که این همنظری، تصادفی نیست، چه، همین افراد در داخل، همواره به ویژه در ایام مذاکرات برجام معتقد بودند نایاکیها در پازل جمهوری اسلامی بازی میکنند!
او در این یادداشت با بازنمایی گزاره نادرست و مشحون از مغالطه «مخالفت اسرائیل با برجام»، در فضای پیش آمده کنونی نیز میکوشد با «این همانیسازی»، افکارعمومی داخل ایران وحتی منطقه رابه این سمت منحرف کندکه مقصر بروزهرگونه تبعاتی پس ازاقدام انتقامی ایران، حکومت جمهوری اسلامی است تا به زعم خودحمایت داخلی ایرانیان ازخونخواهی شهید هنیه راکاهش دهد.
پارسی در همین راستا بدون اشاره به اینکه اولین ناقض برجام و واضع تحریمهای پسابرجامی شخص اوباما بود، مدعی همگرایی اوباما با ایران و تغییر معادله قدرت به ضرر اسرائیل در زمان ریاست جمهوری او شده و مینویسد: «حمله آشکار اسرائیل با هدف تحریک ایران به واکنشی طراحی شده است؛ پاسخی که به راحتی میتواند به یک جنگ بزرگتر تبدیل شود.»
با این تفاسیر به نظر میرسد؛ «ترورها و جنایات رژیم جعلی و کودککش صهیونیستی در غزه»، «حمایتهای مستمر و همهجانبه دولت بایدن از این رژیم»، «تلاش دیگر مقامات غربی در توصیه ایران به خویشتنداری و عدم پاسخ» و «ارائه تحلیلهایی مانند آنچه عضو نایاک در مجله تایم نوشته»، همگی از یک آبشخور و اتاق فکر بیرون آمده تا نهایتا بتواند اهداف اعلامی تلآویو در جنگ کنونی را با کمترین هزینه محقق سازد.
شخصیت جنگ طلب و جامعه ستیز نتانیاهو
طاهر جمشید زاده
درست قریب به یک هفته از شهادت و ترور کور رهبر سیاسی شاخه حماس دکتر اسماعیل هنیه در اقامتگاه وی که برای مراسم تحلیف دکتر مسعود پزشکیان سه شنبه از قطر به ایران آمده بود و در پایان مراسم به دلیل مواضع مستحکم و ضدصهیونیستی رئیس جمهور ایران؛ او و دکتر پزشکیان یکدیگر را سخت در آغوش گرفتند ولی سرنوشت در پشت آبستن حوادثی غیرمترقبه و غیرقابل پیش بینی بود و در نیمه های شب« ساعت۲ بامداد» چهارشنبه ۱۰ مرداد اسماعیل هنیه در محل اقامت خود در شمال تهران به شهادت رسید و جمهوری اسلامی ایران بلافاصله حق دفاع از حاکمیت سرزمینی خویش و مهمان عزیز خود را و خون خواهی او را از حقوق مسلم و اصلی خود طبق اصل۵۱ منشور سازمان ملل قلمداد کرد و وعده انتقام از عاملان این ترور ددمنشانه را که در رأس آن رژیم صهیونیستی است را حق قانونی خود برشمرده است و باید منتظر نشست و دید که در روزهای آینده اوضاع سپهر سیاست ایران و منطقه چگونه شکل خواهد گرفت.
میزان احساس مسئولیت، رعایت اخلاقیات یا ملاحظه حقوق و خواستههای دیگران، نزد جامعه ستیزان کم است. رفتار آنان سراسر زیر نفوذ نیازهای شخص خودشان صورت میگیرد؛ به عبارت دیگر گرفتار کمبود یا ضعف وجدان هستند« نمونه بارز و برجسته این ادعا بنیامین نتانیاهو نخست وزیر کودک کش و ظالم رژیم غاصب صهیونیستی است که ۹ ماه تمام است یک آپارتاید تمام عیار و نسل کشی وحشیانه شبیه قصاب آشویتس آدولف هیتلر در برهه خود به راه انداخته و ابایی از هیچ گونه جرم و جنایتی ندارد.» در حالی که مردمان میانسال حتی از دوران کودکی و نوجوانی در می یابند که آدمی در رفتارهایش حد و حصرهایی را باید رعایت کند و گاهی باید به خاطر دیگران لذت و شادی خود را به تعویق اندازد، جامعه ستیزان به جز خواستههای خود کمتر به خواستههای دیگران اعتنا دارند. آنان به صورت تکانشی در صدد تشفی و برآورده ساختن نیازهای خودشان هستند و در برابر ناکامی، نابردباری و ناشکیبی بسیار نشان میدهند. رفتار جامعه ستیز ممکن است ناشی از علل گوناگونی باشد که از آن جمله است عضویت در دستههای بزهکاری یا خرده فرهنگهای تبه کار، نیاز به توجه دیگران و مقام، از دست دادن تماس با واقعیت و ناتوانی در کنترل تکانههای خود. طالبان بزهکاران جوان و مجرمین بزرگسال فقط توجه اندکی به دیگران «به اعضای خانواده خود یا اعضای دسته خود» دارند و در عین حال در رفتارشان به نوعی ضوابط اخلاقی مثل «هرگز به دوست نباید خیانت کرد.» پایبند هستند. اما شخصیتهای جامعه ستیز چون بی بی جزءخودشان و بقای حیات سیاسی خویش به کسی نمیاندیشند و هر اندازه مایه رنج و عذاب و قتل عمد دیگران باشند هم به نظر نمیرسد کمترین احساس گناه یا پشیمانی داشته باشند. دروغگویی با خاطر بسیار آسوده، نیاز به شور و هیجان بدون توجه به آسیبهای احتمالی آن و ناتوانی از تغییر دادن رفتار خویش به دنبال تنبیه، از دیگر ویژگیهای شخصیتهای جامعه ستیز است.
این قبیل مردم غالباً مردمانی جذاب و گیرا و باهوش هستند. تمثال به ظاهر شایسته و لایق آنان سبب میشود شغلهای ارزندهای به دست آورند؛ هرچند مدت زمان زیادی در این شغلها دوام نمیآورند. بیقراری و تکان شوری آنان سبب میشود در اندک زمان سر به هوا شوند که خود، طبیعت واقعی آنان است. بدهکاری بسیار بالا میآورند، با پرونده های فساد به زندان کوچ می کنند،خانواده خود را رها میکنند، پولهای حزب خود را بر باد میدهند و دست به تبه کاری و قانون شکنی میزنند. وقتی گرفتار قانون میشوند توبههایشان چنان متقاعد کننده است که از تنبیه معاف میشوند و فرصت دیگری به آنان داده میشود. با این حال به ندرت به قول خود وفا میکنند؛ گفتههایشان هیچ ارتباطی با احساسات و اعمالشان ندارد. از میان ویژگیهای اختلال شخصیتی جامعه ستیزها دو ویژگی بیش از دیگران ارزش تشخیصی دارد؛ ناتوانی از احساس همدلی و توجه به دیگران و عدم احساس شرم و گناه به معنای ناتوانی از احساس پشیمانی نسبت به اعمال خود، صرف نظر از اینکه این اعمال تا چه اندازه در خور سرزنش باشند؛ آدم کشهای مجموعههای تلویزیونی از قبیل دیوید برکوویتز در « پسر سام» ویژگیهای اصلی اختلال شخصیت جامعه ستیز را به نمایش میگذارند؛ فقدان همدلی و توجه به دیگران و فقدان احساس شرم یا گناه ویژگی بارز و برجسته آنان است. هرچند افرادی که شخصیت جامعه ستیز نشان میدهند ممکن است زمینه زیستی برای این اختلال داشته باشند با این همه بررسیها حاکی از آن است که تا وقتی در محیطهای برانگیزنده رفتار جامعه ستیز قرار نگیرند در آنان این اختلال ایجاد نمیشود؛ در واقع عوامل زیست شناختی و خانوادگی در تکوین شخصیت جامعه ستیزها غالباً با هم قرین میشوند. پردازش اطلاعات مربوط به تعاملهای اجتماعی در اشخاص جامعه ستیز به شیوههایی است که واکنش پرخاشگرانه با آن تعاملها را تشدید میکند؛
آن طور که پیشاپیش رفتار افراد دیگر را نسبت به خویش پرخاشگر میگیرند و رفتارهای افراد را بیشتر بر پایه این مفروضه قرار میدهند تا قرینههای واقعی در هر موقعیت معین، علاوه بر اینها، گرایش به عمدی و نه تصادفی دانستن هرگونه رفتار منفی همسالان، از قبیل برداشتن روان نویس مورد علاقه خود را دارند.
دولت جدید و معضل کولبری
احسان هوشمند
در 10 روز گذشته تعدادی از کاسبکاران مرزی از جمله ناصر عثمانی، محمد آلی و ناظم صفری در مرزهای غربی کشور بر اثر پرتشدن از کوه یا تیراندازی جان خود را از دست دادند. یکی از کولبران جانباخته نوجوانی 15ساله به نام محمد آلی است. در 10 سال گذشته به صورت تصاعدی بر شمار کولبران جانباخته افزوده شده و نظام تدبیر در کشور نتوانسته راهحلی برای پدیده کولبری پیدا کند، این در حالی است که در این دوره صدها نفر بر اثر حوادث مختلف مانند تیراندازی یا پرتشدن از کوه و سرمازدگی جان خود را از دست داده یا زخمی شدهاند و به این ترتیب خانوادههای زیادی در غرب کشور در استانهای کردستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی داغدار شدهاند. کولبری معضلی اقتصادی و توسعهای است که تحت تأثیر متغیرهای اجتماعی، اقتصادی، جغرافیایی، سیاسی و مدیریتی خود را بر بخشهایی از غرب کشور یعنی مناطق مرزی تحمیل کرده است. شاخصهای توسعه در بخش بزرگی از مرزهای کشور وضعیت ناخوشایندی را نشان میدهد. بیکاری روند نگرانکنندهای به خود گرفته و فقر نیز دامنگستر شده است. از دیگر سو بر اثر تحریمهای ظالمانه کشور فرصتی برای اقتصاد زیرزمینی مهیا شده و سوداگری هم ظرفیت اقتصاد غیررسمی را دوچندان کرده است. در چنین شرایطی است که گروهی از هموطنان شریف مرزنشین برای جبران محرومیتها و فقر و بیکاری به کولبری روی میآورند، حرفهای پرخطر و دشوار که جانشان را در معرض تهدید قرار میدهد. گفته میشود که تجارت غیررسمیِ مرزی عمری طولانی دارد و حتی در دورهای که کشور نیز تحریم نبود یا حتی در دوره جنگ هم تجارت غیررسمی مرزی شایع بود و گروهی از هموطنان با تجارت مرزی به امرار معاش میپرداختند. اگرچه این روایت درست است و میتوان بر آن صحه گذاشت اما این نکته نیز بدیهی است که هیچگاه مرزهای غربی کشور شاهد این حجم وسیع و تعداد قابل توجه کاسابکاران مرزی و کولبری نبوده است. امروزه دهها هزار نفر از هموطنان ما بر اثر بیکاری گسترده در شهرستانهای مرزی و فقر و نیز سودجویی گروهی سوداگر به کولبری روی آوردهاند. یعنی تأمین معاش هزاران نفر به مرز وابسته شده است. استمرار این وضعیت یعنی استمرار کولبری با این حجم وسیع میتواند پیامدهای قابل توجه و نگرانکنندهای در پی داشته باشد.
1- استمرار اشتغال حجم وسیعی از هموطنان به کار کولبری موجب
به خطر افتادن بیش از پیش جان گروه قابل توجهی از هموطنان شریف کولبر میشود. یعنی در صورت استمرار وضع موجود و بیتوجهی به اصلاح رویهها متأسفانه همچنان گروهی از ایرانیان جانشان را از دست میدهند و خانوادههای زیادی بیسرپرست میشوند و افزون بر ازدستدادن عزیزان با فقر و تنگدستی بیشتری دست به گریبان خواهند شد. آیا استمرار این وضعیت با حقوق شهروندی این هموطنان تناسبی دارد؟ آیا اهمیت حفظ جان هموطنان مرزنشین ایجاب نمیکند که راهحلهای ریشهای و ساختاری برای این پدیده یافته شود. تا به امروز صدها هموطن جانشان را بر اثر کولبری از دست دادهاند و چند برابر این رقم نیز زخمی و مجروح شدهاند و در نتیجه نانآور خانوادههای زیادی جان باختهاند و خانوارهای زیادی در چرخه فقر بیشتر گرفتار شدهاند بیآنکه سازمانهای مسئول بتوانند برای مدیریت این وضعیت تدابیر معقولی بیندیشند.
2- از منظری دیگر افزون بر خسارات غیر قابل جبران انسانی کولبری، اقتصاد غیررسمی مرزی آسیبهای دیگری نیز بر پیکره اقتصاد کشور تحمیل میکند، امنیت مرزهای کشور را دچار مسئله میکند و نارضایتی سیاسی را دوچندان میکند و البته زمینه سوءاستفاده بیشتر سوداگرانی که از قِبَل تجارت غیررسمی مرزی به سودهای کلان میرسند را بیشتر میکند. به عبارت دیگر ساختار اقتصادی کشور را با معضلات بیشتری درگیر میکند.
3- دولت جدید در حال تدارک است تا کار خود را شروع کند. دولت جدید با سیاهه پایانناپذیری از مسائل و مشکلات پیچیده سیاسی، بینالمللی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور، قرار است کار خود را آغاز کند. پدیده غیرانسانی کولبری که موجب خدشهدارشدن شأن، حیثیت و کرامت انسانی گروهی از هموطنان در غرب کشور شده، یکی از مسائل حساس و جدی است که به فوریت باید برای آن تدابیری اندیشید. نباید بیش از این اجازه داد جان گروهی از هموطنان بر اثر فعالیت در کار کولبری با مخاطرات سهمگین روبهرو شود. نباید بیش از این چشمها را بر جانباختن کاسبکاران مرزنشین بست و از کنار غم و حرمان و رنج خانوادههای دغدار آنان گذر کرد. کولبری کرامت انسانی گروه قابل توجهی از هموطنان را نشانه رفته است. در شرایطی هزاران نفر از مرزنشینان اعم از پیر و جوان و نوجوان و مرد و زن و تحصیلکرده و کمسواد در روستاها و شهرهای منطقه از بد روزگار به کولبری روی آوردهاند که مخاطرات جانی این حرفه هر آن ممکن است فاجعهای بیافریند و جانی را بستاند. برای این پدیده باید به سرعت تدابیری اندیشید. دولت جدید از همین روزهای آغازین شروعبهکار با تشکیل یک کمیته تخصصی در سازمان مدیریت و برنامهریزی باید برای کولبری تدابیری بیندیشد. تدوین برنامههای توسعه استانهای مرزی برمبنای آمایش سرزمین ضرورتی فوری است تا هم مشکلات این استانها کم شود و هم برای رفع بیکاری راهحلی پایدار و هم برای کولبری تدابیری ساختاری اندیشیده شود. کولبران رنجدیده را دریابیم.
سلطنت علم!
محمدكاظم انبارلویی
بشر تاكنون در آیین حكمرانی به لحاظ گونه شناسی منشأ مشروعیت حكومت، وراثت، نژاد، طبقه، سرمایه و رأی مردم را تجربه كرده است. هیچیک ازاینگونهها نتوانسته او را بهعنوان یك حكمرانی خوب راضی كند.
مردمسالاری دینی در شمار هیچیک ازاینگونهها بهحساب نمیآید.
آنچه در مردمسالاری دینی منشأ مشروعیت محسوب میشود «علم»، «عدل» و «اخلاق» است. انسانها هرچقدر به این مفاهیم عملی و نظری نزدیك شوند میتوانند ادعای مشروعیت الهی و مردمی و حكمرانی خوب كنند.
حقیقت مردمسالاری دینی سلطنت «علم» به معنای دقیق کلمه، سلطنت «فقه» آنچنانکه امام خمینی میفرمایند، سلطنت «عدل» و سلطنت «اخلاق» و فضایل انسانی است.
آنچه امروز نظام جمهوری اسلامی را در جهان یك نظام بیبدیل ساخته همین صفات است.
در جمهوری اسلامی سلطنت فردی بر اساس وراثت و نژاد معنا ندارد.
بالاترین سطح حكومت بهگونهای نصب یا انتخاب میشود كه صفت وراثت و نژاد در آن تأثیری ندارد. امامین انقلاب یكی از خطه خمین و دیگری از خطه خراسان، ظهور و برگزیده شدند. طبقه اجتماعی نیز در این گزینه اثری ندارد. روحانیت یك طبقه به معنای طبقه فرادست و فرودست نیست. جزء كارگران یا كارمندان یا طبقه كشاورز و ... نیست. اگر طبقهبندی را درست معنا كنیم جزء طبقه علما و دانشمندان هستند كه میتوانند از هر طبقه اجتماعی به معنای عادی كلمه باشند. سرمایه و سرمایهداری منشأ مشروعیت آنها نیست آنها التزامی به تضمین صیانت از سرمایه یك طبقه خاص ندارند. بلكه باید به دوری از زخارف دنیا مشهور باشند و بهاصطلاح زی طلبگی خود را حفظ كنند.
منصب آنها در هر یك از لایههای حكمرانی ربط به لباس آنها ندارد. بلكه ربط مستقیم به «علم»، «عدل» و «اخلاق» آنها دارد.
تعریف حكمرانی به معنای سلطنت «علم»، سلطنت «فقه» در برابر تعریف حكمرانی به معنای سلطنت «جهل» قرار دارد.
آنچه بشر را به وادی جنگها، كشتارهای جمعی، تبهكاریهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی كشانده است، سلطنت «جهل» است.
آنچه سرمایهداری را به وادی قتل و جنایت و جنایات جنگی كشانده است «كبر»، «حرص» و «طمع» است.
به همین دلیل فیلسوفان سیاسی غرب اساس تئوریپردازی خود در باب حكمرانی را بر مبنای این تعریف از انسان گذاشتهاند كه؛ «انسان گرگ انسان است» یا ویژگی مهم انسان را «روباه» صفتی او دانستهاند.
آنها معتقدند انسانها چون گرگ همدیگر را پاره میكنند یا در خوشبینانهترین حالت چون روباه به هم كلك میزنند و همدیگر را فریب میدهند و درصدد آناند كه جیب همدیگر را بزنند.
اساس كاخ مدرنیته در باب نظریهپردازی حكومت همین تعریف از انسان است. آنها بر مبنای این تعریف به سوسیالیسم، كاپیتالیسم و فاشیسم رسیدند. پیروان این مكاتب در قرن ۱۹ به غنیسازی تفكرات خود پرداختند و در نیمه اول قرن بیستم چون گرگ به جان هم افتادند و میلیونها انسان را در ۵ قاره جهان به كام آتش و مرگ كشاندند.
این جماعت در نیمه دوم قرن بیستم به جنگ سرد رسیدند و ادامه خونریزی را تحت همین عنوان تداوم بخشیدند.
جمهوری اسلامی در نیمه دوم قرن بیستم از میان كشمكشهای قدرتهای جهانی سربرآورد و با طرح مردمسالاری دینی اساس و بنیانهای حكمرانی مدرنیته را به چالش كشید.
نتیجه این چالش، فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم و در آستانه فروپاشی قرار گرفتن جهان سرمایهداری است.
در مقدمه قانون اساسی آمده است: «حكومت از دیدگاه اسلام تبلور آرمان سیاسی ملتی است كه به خود سازمان میدهد تا روند تحول فكری و عقیدتی خود را بهسوی هدف نهایی، حركت بهسوی الله بگشاید.»
لذا در اصل ۵۶ قانون اساسی تصریحشده است:
«حاكمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعی خود حاكم ساخته است. هیچکس نمیتواند این حق را از انسان سلب كند و یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد. »
آنچه رئیسجمهور محترم در جریان فعالیتهای تبلیغاتی خود قبل و بعد از انتخابات بارها تصریح كرده، پایبندی به قانون اساسی و التزام به مبانی حقیقی مردمسالاری دینی است. پافشاری او بر كار «كارشناسی» در یك نگاه خوشبینانه تأكید بر «سلطنت علم» است نظام دانایی كشور در حوزه و دانشگاه باید پایکار عملیاتی این هدف مقدس بیاید تا فاصله نظام مقدس جمهوری اسلامی با نظامهای دیگر و متعارف جهان بهخوبی تبیین شود.
فاصله دولت و ملت با تضمین سلطنت «علم» و «عدل» و سلطنت «فقه» در حکمرانی بهتدریج کاسته خواهد شد.