سعدالله زارعی
انتخاب دو هفته پیش ابوابراهیم «یحیی سنوار»، به ریاست دفتر سیاسی جنبش حماس که در واقع انتخاب مسئول ارشد و به عبارتی رهبری این جنبش بهحساب میآید برای سران آمریکا و رژیم صهیونیستی خیلی غیرمنتظره و به تعبیری که شبکه «کان» رژیم غاصب به کار برد، «شوکآور» بود. جالبتر از آن، انتخاب اجماعی سنوار از سوی همه اعضای شورای حماس صورت گرفت و هیچ مخالفی نداشت. این به معنای آن است که این انتخاب بر اساس یک «راهبرد خاص» صورت گرفته است کما اینکه حزبالله لبنان ضمن آنکه از «پیامی قوی به دشمن آمریکایی و اسرائیلی» خبر داد، علامتی از «تمرکز بر طوفانالاقصی» دانست. اسامه حمدان از چهرههای شاخص دفتر سیاسی هم گفت این نشان میدهد «حماس از ماهیت مرحله کنونی آگاه است». انتخاب
یحیی سنوار که دقیقاً یک هفته پس از شهادت «اسماعیل هنیه»، نام پرطنین در میان مسئولان ارشد حماس صورت گرفت، بیانگر آن است که این انتخاب بر بستر احساسات قرار نداشته بلکه در یک فضای عقلانی و همراه با محاسبات مختلف انجام شده است.
یحیی سنوار نام ناآشنایی نبود او حداقل از 1396/ 2017 که به عنوان رئیس دفتر سیاسی حماس در غزه معرفی گردید، در کانون توجه محافل سیاسی، امنیتی و رسانهای قرار داشته است و در عین حال جنگ کنونی غزه هم به دلیل حساسیتهای زیاد که در جهان روی آن وجود دارد، یحیی سنوار را در کانون خبرهای مرتبط با فلسطین قرار داد. با این وجود هنوز این سؤال وجود دارد که او واقعاً کیست؟ و با وجود اینکه شدیداً در معرض ترور فیزیکی آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی و حتی بعضی دولتها در منطقه قرار دارد، چگونه میتواند جنگ و غزه را توأمان اداره کند؟ در این خصوص نکتههایی وجود دارد:
1ـ یحیی ابراهیم سنوار 8 آبان 1341/ 29 اکتبر 1962 در اردوگاه آوارگان خانیونس واقع در باریکه غزه متولد شده است. پدر و مادر او اهل حوالی باریکه یعنی عسقلان (اشکلون) بودهاند که پس از جنگ 1327 / 1948 که یومالنکبه خوانده میشود؛ به خانیونس آمده و در اردوگاه مستقر شدهاند. درواقع سنوار 14 سال پس از تحمل درد آوارگی خانواده، به دنیا آمده است. پس سنوار درد آوارگی و مسائل مرتبط با آن را عمیقاً درک کرده است. او اولینبار در سن 19 سالگی ـ 1360ـ صرفاً به دلیل داشتن اعتقادات دینی بازداشت شد و هفت سال بعد، بار دیگر به دلیل اعتقاد به آزادسازی فلسطین به چهار بار حبس ابد محکوم گردید و تا 27 مهر 1390 / 18 اکتبر 2011 که به همراه 1026 اسیر دیگر فلسطینی با افسر متجاوز اسرائیلی «گیلعاد شالیط» مبادله گردید، جمعاً 23 سال یعنی حدود نیمی از عمر خود را تا آن زمان در اسارت طی کرد که چهار سال آن در انفرادی گذشت. یحیی سنوار از سال 1392 عضو دفتر سیاسی جنبش حماس در غزه بوده است. در ماه مه 2021 خانه و دفتر او در نوار غزه مورد حمله هوائی قرار گرفت و از بین رفت. جالب این است که این شخصیت، از شهریورماه 1394 همزمان با قرار داشتن در لیست ترور رژیم غاصب، در لیست ترور آمریکا هم قرار داشته است.
2ـ پاسخ این سؤال که او با وجود زندگی بسیار مخفیانه چگونه قادر به رهبری همزمان یک جنبش جهادی در حال درگیری و اداره باریکه غزه خواهد بود، بهخصوص برای سران رژیم از اهمیت ویژه برخوردار میباشد. کما اینکه رسانههای نزدیک به دولت نتانیاهو پس از انتخاب سنوار نوشتند در حالی که جای او معلوم نیست، او چگونه میتواند سازمان حماس و امور مردم را هدایت نماید؟ در عین حال پاسخ به این پرسش خیلی دشوار نیست چرا که همزمانی مدیریت میدان جنگ و امور مردم ـ در حدی که از یک سازمان انقلابی در حین جنگ توقع میرود ـ طی بیش از ده ماه اخیر در غزه توسط همین آقای سنوار صورت گرفته است و بهقول علما مهمترین دلیل ممکن بودن وقوع شیء، تحقق آن است. سنوار در این ده ماه رهبر مقاومت غزه و مردم آن بوده و درواقع سپردن رسمی رهبری حماس به او، واگذاری کاری دشوار به انسانی تجربه اندوخته است. به قول اسامه حمدان «حماس کسی را انتخاب کرد که بیش از 300 روز است امانتدار جهاد و مبارزه در میدان نبرد در غزه است». حماس فردی را انتخاب کرده که به دلیل حضور دوره طولانی در غزه اشراف کامل بر وضع غزه و موقعیتهای آن دارد. چه کسی در بین بقیه مسئولان حماس به اندازه سنوار اداره امورات مردم را عهدهدار بوده و چه کسی بیش از او از خود تابآوری و قدرت مدیریت نشان داده است؟
3ـ وضع رهبری حماس از پیدایش آن تا امروز با اقتضائات هماهنگ بوده است و انتخاب شیخ احمد یاسین، عبدالعزیز الرنتیسی، شیخ صلاح شحاده، خالد مشعل، اسماعیل هنیه و یحیی سنوار بر این اساس صورت گرفته است. در هر دورهای متناسب با شرایط و اولویتها، رهبری حماس انتخاب گردیده و کاملاً پیداست که در شرایط کنونی، فلسطین و نیز حماس به رهبری احتیاج دارد که بیش از همه در خط مستقیم جهاد با رژیم صهیونیستی باشد. امروز سرنوشت آینده فلسطین و فلسطینیها در غزه رقم میخورد و در این میان اقدام هوشمندانه و اجماعی انتخاب «رهبری میدانی»، اقدام راهبردی محسوب میشود و به این جهت «وال استریت ژورنال» نوشت انتخاب سنوار موضع این جنبش را بهعنوان یک گروه مقاومت مسلحانه ضداسرائیل تقویت میکند و نیز شبکه تلویزیونی «کان» اسرائیل گفت «انتخاب سنوار نشان میدهد حماس در غزه همچنان پرقدرت است». انتخاب سنوار یک پیام معنایی هم داشت؛ در رفتوآمد بین توافق و مقاومت، گزینه فلسطینیها مقاومت است و انتخاب مقاومت به این معناست که تصمیمگیریهای مربوط به فلسطین در داخل و نه خارج آن توسط «مقاومترینها» گرفته میشود.
4ـ آنچه در این ده ماه در غزه رخ داد در قالب دو عنوان قابل بیان است؛ «حداکثر فشار» و «حداکثر مقاومت». رژیم در میدان غزه، انواعی از جنگها را علیه ساکنان آن راه انداخته است؛ از جنگ بمبارانها، تا جنگ آب، تا جنگ غذا، تا جنگ دارو، تا جنگ سرپناه، تا جنگ زیرساخت، تا جنگ ارتباطات داخلی بین مردم، تا جنگ ارتباطات ساکنان با محیط خارج و تا جنگ رسانهها. در واقع رژیم با تحمیل انواعی از جنگها درصدد برآمده تا به اهداف خود برسد و پس از ده ماه باید میرسید که نرسیده است. در نقطه مقابل آن، فلسطینیها تنها با یک جنگ نظامی آن هم در مقیاسی بسیار کمتر به مصاف دشمن رفته است. فاصله میان تخریب موشکهای سبک فلسطینیها با بمبهای پنج تنی و سنگرشکن اسرائیل، چقدر است، به همان میزان میان جنگ نظامی فلسطینیها و جنگ نظامی رژیم غاصب، فاصله وجود دارد. اینکه مقاومت در این صحنه درواقع با ایستادگی و ثباتقدم توانسته مانع دستیابی دشمن به اهداف خود گردد، بسیار مهم است. حتماً پژوهشگران مراکز مطالعاتی دنیا که اصولاً چنین معادلهای به ذهن آنان خطور نکرده، مقاومت غزه را بسیار توجهبرانگیز و قابل مطالعه میدانند. چه کسی این پیروزی شگفتانگیز را در درون این جنگ و در غزه جانمایی کرده است؟ چه کسی بعد از 10 ماه هنوز دارد از داخل ساختمانهای خرابشده غزه به تلآویو شلیک میکند؟ چه کسی است که هنوز یک روز در میان یا دو روز در میان به محیط پیرامونی غزه یعنی همان میدان عملیاتی7 اکتبر (طوفان الاقصی) شلیک کرده و هر روز از ارتش متجاوز تلفات میگیرد؟ چه کسی در غزه و در شرایط محاصره کامل توانسته است جمعیت داخل غزه را ـ البته با دشواری زیاد ـ اداره کند و از مقاومت مردم در برابر انواع فشارها محافظت نماید؟ چه کسی نقشه چنین دفاعی را آماده کرده و چه کسی نیروهای متناسب آن را تمرین داده و چه کسی به اجرا گذاشته و چه کسی بر اجرای درست آن نظارت کرده است؟ پاسخ آن بدون تردید، رهبران و فرماندهان مقاومت در غزه است و البته همه میدانیم که در میان آنان نام «یحیی سنوار» برجستهتر است.
اگر اسرائیل تا دیروز در تحلیلهای سست خود حماس را به داخل و خارج تقسیم میکرد و به این تجزیه دلخوش بود، الان صحنه مدیریت فلسطین، بهطور کامل داخل غزه و البته در نقاطی که اسرائیل نمیداند کجاست و اینکه کار چگونه صورت میگیرد، اسرائیل هنوز نمیداند! الان سؤال مهمی که ذهن فرماندهان ارتش غاصب و دولت نتانیاهو را درگیر کرده این است که «او چگونه از داخل تونلهای غزه با دیگر افراد، گروهها و مقامات جهادی در داخل غزه و خارج آن ارتباط میگیرد، در حالی که او به ارتباطات الکترونیکی اعتماد ندارد». اینکه بعد از ده ماه، مقاومت غزه میگوید من در مذاکرات جدید شرکت نمیکنم زیرا توافقی وجود دارد و در مقابل، فرمانده ارشد و فرماندهان میانی ارتش ـ که مهمترین رکن قدرت رژیم اسرائیل است ـ به نتانیاهو برای پایان یافتن جنگ غزه فشار میآوردند، این به تنهائی طرف پیروز جنگ غزه و افق آن را نشان میدهد و به آدرس دیگری احتیاج نیست.
المپیکی ها را دیدیم المپیادی ها را ندیدیم!
سیدصادق غفوریاندر روزها و هفته هایی که المپیک 2024 پاریس چتر پرشور و هیجان خود را از بلندای برج ایفل به این سو و آن سوی جهان گسترانده بود که البته کاروان ورزشی ایران نیز تا حدودی توانست برای پرچم کشورمان افتخارآفرینی کند، در سوی دیگری نیز چندین و چند المپین ایرانی توانستند نام، پرچم، توان، هوش و استعداد کم نظیر ایرانی را در مجامع بین المللی به آوازه درآورند. البته این المپین ها، دانشمندان جوان کشورمان بودند که در المپیادها، رقابت ها و رویدادهای علمی و فناورانه جهانی افتخار آفریدند و بالانشینی استعداد ایرانی را همچون همیشه به رخ کشیدند.اما دریغ و صد افسوس که همه ما از چهره ها و شخصیت ها بگیرید تا رسانه ها و حتی بخش قابل توجهی از مسئولان، آن طور که باید به افتخارآفرینی دانشمندان جوانمان توجه نکرده ایم. اجازه بدهید، فهرستی از این افتخارات را که در هفته های همزمان با المپیک رقم خورد با هم مرور کنیم:
-کسب دو مدال طلا و جایزه ویژه دانش آموزان ایرانی در المپیاد جهانی اختراعات و نوآوریهای کره جنوبی ۲۰۲۴
-کسب یک مدال طلا و سه نقره دانشآموزان ایرانی در پنجاهوششمین دوره المپیاد شیمی در شهر ریاض
-کسب دو مدال طلا و دو مدال نقره دستاورد تیم المپیاد زیست شناسی ایران در المپیاد جهانی زیست شناسی سال 2024 قزاقستان
-کسب یک مدال طلا و چهار مدال نقره در مسابقات جهانی المپیاد فیزیک ۲۰۲۴ در اصفهان
-کسب یک مدال نقره و یک مدال برنز برای نخستینبار در المپیاد جهانی اقتصاد
-کسب یک مدال طلا،سه مدال نقره،یک مدال برنز و یک دیپلم افتخار توسط تیم دانشآموزی اعزامی ایران در مسابقات جهانی المپیاد ریاضی انگلستان IMO2024
بنای مقایسه نیست، امااساسا سخن این نگاشته، این نیست که در عملکرد کاروان و قهرمانان ملی المپیک 2024 پاریس و افتخارآفرینی های متعدد دانش آموزان نابغه ایران در رویدادهای جهانی مقایسه ای صورت دهیم، اما می توانیم با خود حدیث نفس و پرسشی را مطرح کنیم که چرا تا این حد به دانش و دانشمندان مان کم توجه هستیم؟ و صد البته بیراه نیست اگر خودمان را در معرض این «انتقاد» و «گلایه» قرار دهیم که مگر، این دانش آموزان همچون گوهر، قهرمانان و افتخارآفرینان این سرزمین نیستند؟ مگر اینان پرچم ایران را در همین روزهای المپیک پاریس، در نقاط دیگر جهان به اهتزاز درنیاوردند؟
در این که قهرمانان ورزشی که آنان نیز پاره های تن همین سرزمین و وطن اند، برای کسب یک مدال و افتخار سال ها مرارت و درد و مشقت متحمل می شوند، هیچ شکی نیست، چه بسا کسب یک مدال و سکوی قهرمانی توسط ورزشکاران در رویدادهای بین المللی تا روزها و هفته ها سبب ساز نشاط و شادابی جامعه و بهانه پمپاژ «امید» می شود اما نمی توان ارزش افزوده کوشش های علمی و دستاوردهای فناورانه جوانان پرتوان ایرانی در رویدادهای علمی جهانی را نادیده انگاشت و نسبت به آن ها بی تفاوت بود.
مجدد یادآوری کنیم که هدف این سطور، فروکاستن از ارزش همت، غیرت و تلاش های ورزشکاران نیست، بلکه هدف نقد یک رفتار، رویکرد و عملکرد اجتماعی است. رفتاری که به حق، ورزشکار قهرمان خود را می ستاید، پاداش های میلیاردی به او اعطا می کند، قاب اختصاصی از او در رسانه های رسمی می سازد اما در برابر قهرمان علمی خود در سکوت و خاموشی فرو می رود.
برای اثبات این ادعا که ما آن طور که باید قدرشناس دانش و دانشمندان مان نیستیم، به همین پرسش بسنده کنیم که در یک ماه اخیر، چند خبر از افتخارات دانش آموزان ایرانی در المپیادهای جهانی را از رسانه ها مطلع شدیم؟ رسانه ها چند برنامه ویژه درباره این قهرمانان علمی تولید و ارائه کردند؟ احتمالا خیلی از ما تا همین امروز مطلع نبودیم که فرزندانمان در المپیادهای جهانی در هفته های اخیر چه غوغایی برپا کردند.
باری؛ روی سخن در این مقال، همین بود که تمام قد به احترام قهرمانان علمی بایستیم، کلاه از سر برداریم و خطاب به آنان بگوییم، بی شک این شمایید که آبادی و سربلندی فردای ایران، انتظارتان را می کشد.
اما شما ما را ببخشایید که بسیاری از اوقات فراموشتان می کنیم.
در باب کابینه چهاردهم
مصطفی قربانی
ترکیب اعضای پیشنهادی کابینه چهاردم از سوی رئیسجمهور بیش از هر چیزی نشاندهنده دیدگاهها، جهتگیریها و موقعیت آقای پزشکیان در میان جریانهای سیاسی است. آقای پزشکیان اصلاحطلبی است که برخلاف تعداد زیادی از اصلاحطلبان، نگاه جریانی دارد و خود را جنبشی تعریف نکرده است. از این نظر، اصلاحطلبی آقای پزشکیان آن نوعی است که در کنار اصولگرایی، بال دیگر نظام محسوب میشود و حاضر به رقابت و فعالیت در درون نظام و برای اعتلای آن است نه آن که درصدد اتخاذ مواضع اپوزیسیونی و فعالیت در قالب «اپوزیسیون در قدرت» باشد. جالب آن که آقای پزشکیان در جریان فعالیتهای انتخاباتی، خود را «اصولگرای اصلاحطلب» دانست که در عین اعتقاد و پایبندی به اصول، به ضرورت اصلاحات در درون نظام هم باور دارد و درصدد تحقق آن است.
مبتنی بر این نگاه است که ایشان دولت خود را «وفاق ملی» نامید و در چینش کابینه نیز کوشیده است در عین مشورت با همه گروهها و جریانهای سیاسی، اما از موضع اصولگرایی اصلاحطلبانه و با رویکرد ایجاد وفاق ملی ظاهر شود. در همین چارچوب، ایشان تلاش کرده ضمن دوری جستن از گرایشهای تند و افراطی هر دو جریان سیاسی، از افراد توانمند و همگرای هر دو جریان استفاده کند و حتی برخی دولتمردان سابق را نیز در مسئولیت خود ابقا کند یا در جاهای دیگر به کار گیرد. به همین دلیل، اگرچه سهم عمده در ترکیب کابینه پیشنهادی همچنان برای اصلاحات – اعتدال است، اما در مواجهه با نخبگان جریان رقیب نیز کوشیده است ضمن فاصلهگیری از برخی افراد احتمالاً جنجالآفرین و تندرو، از افرادی که با نگاه همگرای او قرابت دارند نیز استفاده کند. همین موضوع نشان میدهد که رئیسجمهور در چینش کابینه به چند اصل مهم بهخوبی توجه کرده است:
۱. بازیگری در چارچوب نظام را به عنوان یک اصل مهم مدنظر قرار داده است. به همین دلیل، با وجود اصالت اصلاحطلبی، اما در بازی اصلاحطلبان رادیکال خود را گرفتار نکرده است. میتوان گفت که انتقادات بخشی از اصلاحطلبان به او در چینش کابینه، ریشه در این واقعیت دارد.
۲. تلاش کرده وفاق ملی را از حد حرف خارج و آن را در عمل خود یعنی تشکیل کابینه متجلی کند. از این نظر، ترکیب و چینش کابینه تا حدود زیادی تأمینکننده وفاق و همگرایی ملی است.
۳. به نظر میرسد که او در تلاش است فارغ از ملاحظات سیاسی و جریانی، به کارآمدی و گرهگشایی از وضع موجود کشور بیندیشد. به همین دلیل، در چینش کابینه، با نگاه صرف سیاسی عمل نکرده و از موضع فراجناحی و غیرسیاسی ظاهر شده است. با این حال، ممکن است گفته شود که وجود برخی افراد اصلاحطلب در فهرست پیشنهادی کابینه که برخی نمایندگان مجلس به دلیل مواضع گذشته آنها، به صورت جدی مخالف آنها هستند، چگونه با معیارهای ذکر شده قابل جمع و تحلیل است؟ به صورت اجمالی باید گفت که اولاً در تحلیل ترکیب کابینه پیشنهادی نباید نگاه صفر و صدی داشت و ثانیاً اصولگرایان از جمله نمایندگان اصولگرای مجلس که مخالف برخی گزینههای پیشنهادی کابینه هستند، نباید انتظار داشته باشند که آقای پزشکیان تمام خواستههای آنها در چینش کابینه را مدنظر قرار دهد، زیرا به هر حال، او اصالت و خاستگاه اصلاحطلبی دارد. با این حال، نمایندگان مجلس باید با ملاحظه مجموع شرایط و در راستای انجام وظایف قانونی خود عمل کنند. واقعیت آن است که ترکیب کابینه، با وجود برخی انتقادها و ضعفها، در مجموع نمره قابل قبولی میگیرد، زیرا شخص رئیسجمهور تلاش کرده ضمن حفظ نگاه وفاقی خود، کابینهای به مجلس معرفی کند که بازیگری در چارچوب نظام را به صورت جدی مدنظر قرار دهد.
پیام روشن «عماد ۴» به آرایش نظامی سنتکام
محمد قادری
پس از اقدام شرورانه و تروریستی رژیمصهیونیستی در بهشهادترساندن اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) در تهران، جمهوری اسلامی بهصراحت ودربالاترین سطوح سیاسی ونظامی برخونخواهی مهمان خود تاکید کرد.
همین مسأله سبب شد تا تلاشهای سیاسی و رسانهای زیادی در محافل غربی ــ عربی برای منصرفساختن ایران از اقدام انتقامجویانه علیه اسرائیل غاصب و حامیان این رژیم جعلی صورت پذیرد. این تلاشها و اصرارها، اما هرچه بیشتر شد، جدیت جمهوری اسلامی و دیگر اضلاع مقاومت در تنبیه مقامات تلآویو نیز رنگوبوی بیشتری به خود گرفت و تا امروز که بیش از دو هفته از حادثه ترور میگذرد، تقریبا بر همگان، از مقامات آمریکایی ــ اسرائیلی گرفته تا افکارعمومی منطقه و بهویژه شهروندان رژیمصهیونیستی مسجل شده که این انتقام ممکن است دیر و زود داشته باشد، اما قطعا سوختوسوز ندارد. درست به همین دلیل است که طی روزهای گذشته، عرصه منطقه غربآسیا شاهد آرایش جدیدی از سوی نیروهای میدانی جبهه آمریکایی ــ صهیونیستی با محوریت فرماندهی سنتکام در دریای مدیترانه است و نشان از آن دارد که پیام جدی تهران بهدرستی به آنها منتقل شده است. درهمین راستا، استقرار نیروی دریایی آمریکا در شرق مدیترانه افزایش یافته ورسانههای منطقهای آن راواکنشی مستقیم به جدیت ایران وحزبا... درپاسخ نظامی پس از ترور شهیدان هنیه و فؤاد شکر ارزیابی میکنند. به عبارت دقیقتر، گرچه واشنگتن میکوشد در فضای رسانهای و سیاسی اینگونه القا کند که خواهان کنترل تنش در سطح منطقه است، اما در عمل همچنان خود را موظف به حمایت از اسرائیل و تامین منافع آن میداند و از همین روست که همزمان با آوردن سلاحهای مدرنی، چون جنگندههای F-۲۲ Raptor و F-۳۵ Lightning II (بهعنوان تنها دو جنگندهای درنیروی هوایی ایالات متحده که قادربه حمل کلاهکهای هستهای تاکتیکی B ۶۱-۱۲هستند) و موشکهای EMP (بمبهای پالس الکترومغناطیسی) در تلاش برای چینش آرایشی جدید در حوزه تحت فرماندهی مرکزی ایالاتمتحده موسوم به سنتکام است تا ضمن اعلام آمادگی برای هرگونه درگیری منطقهای و تقویت روحیه ارتش رژیمصهیونیستی، بهزعم خود در دل نیروهای مقاومت وملتهای منطقه ایجادرعب ووحشت نماید. ارسال این ادوات نظامی به غربآسیا دراین بازه زمانی اما، نهتنها نقطه آشکارساز رویکرد متناقض واشنگتن در قبال تحولات منطقه است و پیامدهای خطرناکی برای صلح و امنیت جهانی خواهد داشت، بلکه برخلاف تصور آنها، در حال ارسال پیام ضعف وزبونی رژیم جعلی ومفلوک صهیونیستی درمواجهه با جبهه مقاومت است. نکته آنکه روز گذشته حزبا... لبنان با رونمایی از یکی از شهرهای موشکی زیرزمینی خود با نام «عماد ۴» که موجب رعبافکنی در میان حامیان اسرائیل بهویژه اتباع این رژیم در سرزمینهای اشغالی شد، این پیام مهم راصادرکرد که علاوه بر قدرت تهاجمی و بازدارندگی ستون خیمه مقاومت یعنی ایران، دست دیگر اضلاع مقاومت نیز برای رویارویی همهجانبه با شرارتهای صهیونیستها کاملا پر است و کفه موازنه قدرت آنگونه که غربیها میپندارند به نفع اسرائیل سنگینی نمیکند. با این تفاسیر، آنچه کاملا واضح و روشن است اینکه، معادله پیشرو پیچیدهتر از تصورات اتاقفکر آمریکایی ــ صهیونیستی است و درست به همین دلیل است که هرچه به ساعت صفر عملیات بزرگ انتقامی محور مقاومت نزدیکتر میشویم، دلهره و اضطراب در جبهه جنایتکاران کودککش بیشتر رخنمایی میکند.
وزارت علوم و ضرورت رویکردهای اصلاحی و تحولی
غلامرضا کریمی
امروزه نهاد دانشگاه که از عالیترین سطح بلوغ فکری و اندیشهای کشور برخوردار است با بحرانهای کارکرد و اثربخشی، کیفیت، عدالت، ارتباطات جهانی و حکمرانی مواجه شده و نمیتواند در قبال مسائل جامعه و حل بنیادین آنها، نهادی مسئول و اثرگذار باشد. این بحرانها باعث تنزل منزلت اساتید، کاهش مرجعیت اجتماعی دانشگاه، شکاف فزاینده میان دانشگاه و روند توسعه ملی و افزایش مهاجرت اساتید و دانشجویان به خارج شده است.
در شرایط موجود که پیروزی دکتر پزشکیان در انتخابات ریاست جمهوری امید و هوای تازهای را وارد فضای دانشگاه کرده و دکتر سیمایی صراف که فردی فرهیخته، اخلاقمدار و متواضع است و تجربیات ارزشمندی در معاونت حقوقی وزارت علوم و دبیری هیات دولت دارد به عنوان گزینه پیشنهادی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به مجلس شورای اسلامی پیشنهاد شده و پس از دههها فردی از حوزه علوم انسانی به عرصه مدیریت عالی وزارتخانه نزدیک شده انتظار می رود نمایندگان مجلس با حمایت قاطع خود، این فرصت را به نظام آموزش عالی کشور بدهند که با ثبات مدیریتی وارد سال تحصیلی جدید بشود.
طبیعی است دکتر سیمایی صراف در موقعیت وزیر و مطابق برنامه پیشنهادی خود، میبایست در جهت کاهش هوشمندانه تصدیگری و تفویض اختیار و استقلال بیشتر دانشگاهها، توجه به نقش مدنی و اجتماعی دانشگاه و احیای آزادیهای اکادمیک، توسعه مشارکت و همکاریهای ملی و بینالمللی جهت کسب مرجعیت علمی، توسعه زیرساختهای دیجیتالی و هوش مصنوعی و شتاب بخشی به روند پژوهش و نوآوری برای توسعه کشور، و توجه به نیازهای مهارتی، دانشی، رفاهی اساتید و دانشجویان گامهای اساسی بردارد. انجام این اقدامات امکانپذیر نمیگردد مگر آنکه دانشگاهیان فرصت و اختیار تامل و تدبیر در باره این مسائل و بحرانها را پیدا کنند و مطالبات انتقادی در قالب کنش گفتگویی در دانشگاهها به رسمیت شناخته شده و موانع موجود برطرف گردد. انشاالله پس از رای قاطع نمایندگان، از دکتر سیمایی صراف انتظار میرود تیم مدیریتی خود در ستاد، دانشگاهها و مراکز پژوهشی کشور را بگونهای انتخاب کند که رویکردهای تحولی و اصلاحی که رئیس جمهور در ایام انتخابات برآنها تاکید کرده بود در محیطهای دانشگاهی عملیاتی و اجرایی شود. در پرتو اقدامات تحولی و اصلاحی و نهادینه شدن کنشهای گفتگویی است که امید و پویایی به محیطهای دانشگاهی برمیگردد و چشمانداز مطلوب دستیابی به جامعه دانشبنیان، دانشگاه عدالتمحور و نظام آموزش عالی مشارکتجو، اثربخش، پاسخگو و مبتنی بر مسئولیت اجتماعی و مسئلهمحور امکان اجرا پیدا میکند.
باز هم در ضرورت تیم رسانهای رئیسجمهور
مهرداد احمدی شیخانی
انتشار فیلمی کوتاه از سخنان جناب قائمپناه، معاون اجرائی رئسجمهور پزشکیان در فضای مجازی که شرح گفتوگوی او با آقای مومنی (فرد معرفیشده به مجلس برای تصدی وزارت کشور) بود، انگیزه من برای نوشتن این یادداشت شد. جناب قائمپناه در این فیلم کوتاه، از این میگوید که چگونه توانسته نظر جناب مومنی را با وجود اینکه مایل به قبول مسئولیت وزارت کشور نبوده، جلب کند. این فیلم از آنجا اهمیت دارد که بیشترین حمله به جناب پزشکیان، پس از معرفی کابینه پیشنهادی به مجلس، از بابت همین انتخاب جناب مومنی بوده و بهخصوص که آقای مومنی یک فرد نظامی است و نوک تیز حمله به کابینه معرفیشده به همین برمیگشت که چرا جناب رئیسجمهور، برای یک پست سیاسی، فردی نظامی را معرفی کرده و بهخصوص این حمله از طرف کسانی که مدعی حمایت از دکتر پزشکیان بودند، بیشتر جلب توجه میکرد. پس از انتشار این فیلم بود که معلوم شد اتفاقا جناب آقای مومنی، مهمترین دلیلش برای نپذیرفتن این پست را به همین نظامیبودن خود برمیگرداند و صلاح نمیدید که یک نظامی وزیر کشور شود. بعد از انتشار این فیلم بود که به ناگهان تیغ حمله به رئیسجمهور کند شد و حتی به غلاف رفت و تازه بعد از آن بود که افراد سعی در شناختن این کاندیدای تصدی وزارت کردند و کمکم سخنانی مثبت درباره او، اینجا و آنجا منتشر شد و حتی معلوم شد که از قضا، جنابشان هر جا که بوده، موفق عمل کرده است. این رخداد مرا بر آن داشت که اصرار و پیگیری قبلی و چندماهه خود را جدیتر طرح کنم؛ اینکه نبود یک تیم رسانهای «باانگیزه، چابک و مجرب»، تا همینجا بهترین فرصت را به تخریبچیها برای پروژه «پشیمانسازی» داده و اگر جناب رئیسجمهور همچنان به این تعلل ادامه دهد، بعید نیست که دیگر نتواند جلوی موج «پشیمانیم» را بگیرد. بگذارید نقبی به گذشته، آن هم گذشته نهچندان دور بزنیم تا ببینیم که نداشتن یک تیم رسانهای مناسب، چقدر میتواند به گفتمانی که جناب پزشکیان طراح آن هستند، صدمه بزند. 27 سال به عقب میروم و از دولت برآمده از انتخابات دوم خرداد شروع میکنم. وقتی جناب آقای خاتمی، پروژه اصلاحات را با پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری عملیاتی کرد، یکی از مهمترین تکیهگاهها برای پیشبرد اصلاحات را در گسترش رسانهها میدید. به همین دلیل این وظیفه به مرحوم «احمد بورقانی» سپرده شد تا با فرصتسازی برای مطبوعات، ضمن بالابردن سطح آگاهی اجتماعی، سپر دفاعی مناسبی برای جریان اصلاحات در افکار عمومی بسازد و البته همین سپر را برای پیشبرد این قصد کافی میدید و الحق هم که مطبوعات تا حد مطلوبی در این کار موفق بودند و توانستند در مقابل هر 9 روز یک بحران، سپر محافظتی خوبی را تدارک ببینند. اما مشکلی از درون خود این سپر دفاعی شروع به رخنمودن کرد که چارهای برای آن اندیشیده نشد و آن هم بالابردن سطح انتظار جامعه بود، تا جایی که در «انتخابات شورای شهر دوم» آن شد که شد و از دل شورای شهر دوم «فاجعه توهم هزاره سوم بیرون آمد» که شاید با گذشت چندین و چند دهه نیز نتوان مثلا «سازمان فساد»ی را که حاصل آن بود از بین برد یا آن پروژه «عبور از خاتمی» که زاییده همین بالابردن انتظارات ساخته رسانههای اصلاحطلب و ندیدن فاجعهای که در راه بود و آن توهینها به خاتمی در آخرین حضورش در «دانشگاه تهران» که از سوی «جنبش دانشجویی» دید و عَلَم تحریم که برخی آزادشدگان از زندان در انتخابات 84 برداشتند و آن جماعت اصلاحطلب که نتوانستند به یک کاندیدای واحد برسند و آرای اصلاحطلبان را خرد کردند و اینکه حتی یکی از آن رسانهها متوجه چنین امر خطیری نشدند و ریاستجمهوری هم «تیم رسانهای کاربلد»ی در اختیار نداشت تا طی آن هشت سال با رصد و بررسی آنچه در عمل میگذشت، مشاوره درستی به رئیسجمهور بدهد. همین را میتوان در دوره جناب حسن روحانی هم دید. این تصور جناب روحانی که بشخصه آن زبان و توان اقناعی را دارد که از پس تخریبچیها برآید، به نوعی یادآور آن سخن معروف مرحوم هاشمیرفسنجانی است که وقتی در تشکیل کابینه به او معترض شدند که چرا توان سیاسی کابینه معرفیشدهاش اینقدر پایین است، جواب داده بود که «من خودم به اندازه تمام کابینه سیاسی هستم» و زمانی که ضربات سیاسی، یکی بعد از دیگری بر او وارد شد، یکتنه نتوانست مقاومت کند و دوران افولش شروع شد و ادامه یافت تا در مجلس ششم نفر سیام شد و استعفا داد و در انتخابات 84 به فردی مانند «فاجعه توهم معجزه هزاره سوم» باخت و به همین شکل، دولت روحانی هم به واسطه نداشتن یک تیم رسانهای مناسب و در غیبت رسانههای توانمند مستقل، حتی فاقد آن سپر دفاعی آقای خاتمی بود. بهگونهای که در نظرسنجیها، همچنان پایینترین محبوبیت را در بین رؤسای جمهور کشورمان دارد و حتی تورم 3/52 درصدی دولت سیزدهم نیز نتوانسته از او اعاده حیثیت کند. و حالا با دولت جناب پزشکیان روبهروییم که من هیچ، بسیاری از نزدیکان و بسیار بزرگتر از من هم به او گفتهاند هرچه زودتر لازم است تا یک تیم رسانهای که به گفتمان رئیسجمهور جدید معتقد باشد، تشکیل شود. تیمی که خود من بشخصه و بر اساس تجارب رسانهایام بارها اشاره کردهام باید «باانگیزه، چابک و مجرب» باشد؛ اما نمیدانم، واقعا نمیدانم، مشکل جناب پزشکیان با چنین تیمی چیست و چرا به تجربه افراد پیش از خود در همین جایگاه ریاستجمهوری توجهی ندارد؟
بازخوانی کودتای ۲۸ مرداد!
محمدکاظم انبارلویی
بازخوانی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برای هر کس که میخواهد در سپهر سیاست ایران پا به عرصه سیاستورزی بگذارد یک ضرورت است.
ملت ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد با دشمن اصلی یعنی آمریکا وارد جنگ میشود که هنوز پس از ۷۰ سال این جنگ ادامه دارد . ذکر چند نکته در ذیل این باب مهم است.
۱- برخلاف نظر برخی غربزدهها که با پنهان کردن حافظه تاریخی مردم میخواهند آغاز جنگ و رویارویی ملت را با آمریکا از تسخیر لانه جاسوسی آدرس دهند، دشمنی آمریکا با ملت از کودتای ۲۸ مرداد آغاز میشود.
طی ۷۰ سال گذشته بهویژه در جریان نهضت اسلامی امام خمینی در سالهای ۵۶ و۵۷ دریایی از خون و خشونت، مناسبات ایران و آمریکا را شکل میدهد.
۲- کودتای ۲۸ مرداد را آمریکاییها و رژیم شاه، یک قیام مردمی برای بازگشت سلطنت ترجمه میکنند. این اصطلاح قیام مردمی ترکیبی از جنبش اراذل و اوباش با همراهی فواحش با چاشنی مداخله نظامی که از آن به کودتا یاد میشود صورت گرفت. که باعث شد حکومت پهلوی دوم پس از مرگ پدرش تداوم یابد.
پهلوی دوم مثل پهلوی اول با کودتا روی کارآمد. کودتای پهلوی اول با کارگردانی انگلیسیها و با سناریویی که سرویسهای امنیتی انگلیس نوشته بودند شکل گرفت. این کودتا در حقیقت تیرخلاصی به قیام مشروطیت بود.
۳- نهضت ملی شدن نفت به رهبری آیتالله کاشانی – مصدق پیروز شد. نتیجه این پیروزی فرار شاه ذیل قیام تاریخی ۳۰ تیر ۱۳۳۱ بود. قیام ۳۰ تیر در حقیقت نماد «تولید» قدرت ملی و تولید سرمایه اجتماعی نهضت ملی شدن نفت بود.
این قیام، مصدق را به قدرت رساند. اما متاسفانه در «توزیع» این قدرت در جریان شکلگیری کابینه مصدق به مشکل برخورد. جریان گردش «اطلاعات» و نوع «ارتباطات» در دو بیت آیت الله کاشانی و مصدق متفاوت بود . سرویسهای آمریکا و انگلیس روند آن را کنترل و در آن اخلال میکردند.
لذا آن دو را در مقابل هم قرار دادند. مصدق را در برابر مجلس که او را سر کار آورده بودند قرار دادند تا جایی که رأی به انحلال مجلس داد.
قیام ۳۰ تیر، مصدق را به قدرت برگرداند و به حکومت قوام خاتمه داد. قرار بود کسانی که به سوی مردم آتش گشودند و قیام را سرکوب کنند، مجازات شوند.
اما نهتنها مجازات نشدند بلکه در کابینه معرفی شدند. قیام ۳۰ تیر مکمل پیروزی ملت و تضمینی بر ملی شدن نفت بود. متأسفانه در صنعت نفت کسانی به کار گرفته شدند که گماشته انگلیسیها بودند .این انتخابات به اختلاف دو رهبر نهضت ملی دامن زد. کسانی که هیزم آتش اختلافات را تأمین میکردند در حقیقت تنور کودتا توسط آمریکا را گرم میکردند. آنها ظرف یک سال قیام پیروزمند ۳۰ تیر که منجر به غلبه ملت برای شکلگیری یک دولت ملی شده بود را به تیغ یک کودتای آمریکایی سپردند و آن را به شکست رساندند.
۴- انگلیسیها در قرارداد نفت با ایران یک ششم سودی که میبردند به ایران میدادند. بابت این سود هیچ مالیاتی هم به دولت ایران نمیدادند. این در حالی بود که ۳۶ درصد سود به عنوان مالیات این درآمد را به دولت انگلیس میدادند!
شرکت انگلیسی هیچ وقت دفاتر محاسبات خود را بابت این پرداختها به ایران نمیداد در حالی که مالک نفت ملت ایران بود شرکت انگلیسی دفاتر را سرّی میدانست و هیچ حساب و کتاب و حسابرسی در پرداخت به ایران در کار نبود.
کارمندان انگلیسی در رفاه بودند و کارکنان ایرانی در فقر و فلاکت بودند!
نهضت ملی در حقیقت به یک غارت بیحساب و کتاب پایان داد. با ملی شدن صنعت نفت ایران، جلوی این غارت گرفته شد. اما با کودتای ۲۸ مرداد ورق برگشت با آنکه صنعت نفت ملی شد، غارت اموال ملت به شکل دیگری تداوم یافت.
انقلاب اسلامی به رهبری امام (ره) پایانی به این غارت بود.
۵- نگارنده از کودتای ۲۸ مرداد به عنوان یک کودتای دموکراتیک یاد میکند چون ظاهر و پوسته این کودتا با یک پوشش حرکت سیاسی و مردمی و مغز کودتا یک پوسته ضخیم نظامی داشت. مصدق هنگام کودتا فرمانده ارتش بود! اما جنس اختلافات در سران نهضت به گونه ای بود که این فرماندهی را از حیّز انتفاع ساقط کرده بود. حتی مصدق روز کودتا از طریق رادیو از مردم کمک نخواست. شد آنچه باید میشد!
بدنه این قیام به اصطلاح مردمی را فواحش و اراذل و اوباش تشکیل میدادند. نظامیانی که در قیام ۳۰ تیر مرتکب جنایت شدند و باید طبق مصوبه مجلس مجازات شوند با حکم فرمانده کل قوا که مصدق بود به قدرت برگشتند و بعد از کودتا هم به حیات سیاسی و نظامی خود در دولت کودتای زاهدی ادامه دادند و همان پستها را داشتند!
در مورد کودتای ۲۸ مرداد مطالب مگو و اسرار عجیبی نهفته است. آمریکاییها و انگلیسیها پس از گذشت ۷۰ سال حاضر نشدند اسناد این کودتا را از طبقهبندی سرّی خارج کنند.
۶- آمریکاییها و انگلیسیها میخواستند همان بلایی که بر سرقیام مشروطه و نهضت ملی شدن نفت آوردند بر سر انقلاب اسلامی نیز بیاورند. هوشمندی امام خمینی (ره) و تجربهای که ملت از شکست در آن دو قیام داشتند جلوی این تکرار را گرفت. انقلاب اسلامی با پروژه ها و توطئههای دشمن مقابله کرد و آمریکا و انگلیس را نهتنها در ایران بلکه در کل منطقه شکست داد.
آمریکاییها و انگلیسیها قدم به قدم عقب نشستند و اکنون در محاصره نیروهای انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت دست و پا میزنند. کافی است به نمودار فراز و نشیب مبارزات ملت ایران از مشروطه تا کنون نگاه کنیم.
۷- مدل مقابله آمریکاییها و انگلیسیها با انقلاب اسلامی بازسازی مدل مصدق – کاشانی است. آنها میخواستند از رؤسای جمهور مصدق و از امامین انقلاب آیتالله کاشانی بسازند. حالآنکه نه رؤسای جمهور استعداد مصدق شدن داشتند و نه زعامت و اندازه رهبری امامین انقلاب با قواره رهبری آیتالله کاشانی میخواند. به نظر میرسد گفتمان دکتر پزشکیان در تقویت وفاق و اتحاد ملی حکایت از یک درک تاریخی وی از تاریخ یکصد سال اخیر ایران دارد. باید دعا کرد این درک تاریخی تا پایان دوره در ذهن مبارک او محفوظ بماند.