مسعود اکبری
1- «اینکه در مقطعی گفته میشد دولت مسئولیت دارد ولی اختیار ندارد قابل پذیرش نیست. دولت هم اختیار دارد و هم اقتدار و طرح اینگونه مباحث باعث سوءاستفاده عدهای میشود که احیانا به دنبال موفقیت دولت نیستند.» این، بخشی از اظهارات جناب آقای عارف، معاون اول محترم رئیسجمهور در دیدار اعضای هیئترئیسه جبهه اصلاحات است.
2- اینکه جناب آقای عارف درخصوص ادعای «اختیارات محدود دولت»، اعضای جبهه اصلاحات را خطاب قرار داده است، اقدام کاملا بجایی است. چرا که دروغ «اختیارات محدود رئیسجمهور» کلیدواژهای است که این طیف در سالهای گذشته به دفعات مطرح کرده بود.
3- اولین بار رئیس دولت مدعی اصلاحات این دروغ را مطرح کرد. وی در مقطعی که ریاست قوه مجریه را بر عهده داشت، مدعی شده بود که «من یک تدارکاتچی هستم». در دولت مدعی اعتدال نیز رئیسجمهور و فعالین مدعی اصلاحات بارها ادعا کردند که رئیسجمهور اختیارات ندارد، یا میگفتند رئیسجمهور فقط 15 درصد اختیارات دارد یا اینکه رئیسجمهور فقط 25 درصد اختیارات دارد و...
4-برخلاف ادعاهای مذکور، ۳۶ اصل از اصول قانون اساسی کشور مربوط به اختیارات و وظایف رئیسجمهور است. به موجب اصل ۱۱۳ قانون اساسی پس از رهبر معظم انقلاب، رئیسجمهور عالیترین مقام رسمی کشور است.به موجب اختیارات رئیسجمهور، 28 شورای عالی در کشور زیر نظر وی تشکیل میشود؛ شورای عالی اقتصاد، شورای عالی اشتغال، شورای عالی بیمه، شورای عالی آب، شورای عالی فضای مجازی، شورای عالی آموزش و پرورش و... علاوه بر این، 13 شورای عالی به صورت غیرمستقیم زیر نظر رئیسجمهور است.
تمام امور استخدامی و اداری نیز مستقیما برعهده رئیسجمهور است. با توجه به این مسئله، 95 درصد استخدام در کشور بر عهده دولت است. رئیسجمهور بودجه کل کشور را با کمک کارشناسان برنامهریزی میکند و پس از تصویب مجلس در اختیار میگیرد. بر همین اساس93 درصد بودجه کشور در اختیار دولت است. نکته مهم اینجاست که بودجه قوه قضائیه، مجلس شورای اسلامی، سپاه، ارتش، صداوسیما و...همگی توسط دولت تعیین میشود.
سفیران جمهوری اسلامی ایران در اقصی نقاط جهان به پیشنهاد وزیر امور خارجه و تصویب رئیسجمهور تعیین میشوند. همچنین براساس اصل 128 قانون اساسی، رئیسجمهور استوارنامه سفیران را امضا میکند و استوارنامه سفیران کشورهای دیگر را میپذیرد.
استاندار نماینده عالیمقام دولت و بالاترین مقام اجرائی در هر استان است. در ایران استاندار را وزیر کشور به هیئت دولت پیشنهاد میدهد و پس از رای هیئت وزیران، رئیسجمهور وی را به این مقام منصوب میکند. همچنین نصب و عزل فرمانداران با پیشنهاد استاندار و تأیید و حکم وزیر کشور انجام میشود. نصب و عزل بخشداران نیز با پیشنهاد فرماندار و تأیید استاندار و حکم وزیر کشور خواهد بود. بنابراین انتخاب استانداران، فرمانداران و بخشداران در سراسر کشور نیز زیر نظر دولت است.
5- نکته قابل تأمل اینجاست که دولتهای هفتم و هشتم (دولت مدعی اصلاحات) و دولتهای یازدهم و دوازدهم(دولت مدعی اعتدال) که دروغ اختیارات محدود رئیسجمهور را مطرح کردند، ضعیفترین کارنامه را نیز بهجا گذاشتند.
«بهزاد نبوی» از فعالین مدعی اصلاحات، پیش از آغاز دولت هشتم (دولت دوم خاتمی) گفته بود:«ما قبل از دوم خرداد اعلام کردیم که خاتمی مرد اقتصاد نیست.» «محمد سلامتی» از دیگر فعالین مدعی اصلاحات نیز با اشاره به کارنامه اقتصادی دولت خاتمی گفته بود: «تیم اقتصادی دولت خاتمی، تیم متجانسی نبود که بتواند مسائل را به طور هماهنگ پیگیری کند...کسانی که در دولت سابق (دولت سازندگی) تفکر سیاست تعدیل اقتصادی را تعقیب میکردند، با بنبست مواجه شدند و در دولت خاتمی هم قطعاً ناموفق عمل کردند و برای اقتصاد کشور ایجاد مشکل کردند.»
«محمدعلی نجفی» رئیس سازمان برنامه و بودجه دولت اصلاحات نیز پیش از این درباره عدم اشراف خاتمی به مسائل اقتصادی گفته بود: «آقای خاتمی بعضی اوقات حتی در مورد این برنامهها (برنامه سوم) که در سطح دولت توافق بر روی آن شده بود و با سختی و صرف وقت زیاد تنظیم شده بود، دچار تردید میشد. کسی در مورد یک یا چند ماده برنامه با ایشان صحبت میکرد و در دل ایشان تردید و نگرانی پیدا میشد که آیا این تصمیمی که گرفته شده درست است یا خیر. حتی در برخی از موارد بسیار مهم و بحثبرانگیز برنامه که مورد موافقت دولت قرار گرفته بود، دچار شک و تردید شدند و خیلی بدشان نمیآمد که مجلس آن را تصویب نکند. در واقع ایشان هیچ گاه اطمینان صددرصد نسبت به برخی مواردی که در دولت تصویب شده بود، نداشتند.»
دولت مدعی اصلاحات در سیاست خارجی نیز بسیار ضعیف عمل کرد. این دولت به واسطه برخی قول و قرارهای پنهان، به آمریکا در مقابله با طالبان کمک کرد اما به جای تشکر و دستخوش، اتهام عضویت در محور شرارت را دریافت کرد. در همان روزگار- سالهای ۸۲ تا ۸۴- توافق سعدآباد و پاریس و بروکسل میان ایران و ۳ کشور اروپایی امضا شد که با وجود انجام همه تعهدات از سوی ایران، تعهدات طرف اروپایی کاملاً زیرپا نهاده شد و تقریباً هیچ دستاوردی عاید ایران نشد. دولت مدعی اصلاحات با اعتماد به آمریکا و اروپا، صنعت هستهای ایران را به حالت تعلیق درآورد ولیکن این قبیل اقدامات هیچگاه به لغو تحریمها منتهی نشد.
مردم در پایان دولت خاتمی، نمره قبولی به این دولت ندادند. به عبارت دیگر، دولت مدعی اصلاحات با وجود اختیارات گسترده رئیسجمهور و قوه مجریه، نتوانست از مردم نمره قبولی بگیرد. به همین خاطر بود که در سال 84 با وجود آنکه خاتمی به صورت علنی و با تبلیغات فراوان از «مصطفی معین» در انتخابات ریاست جمهوری حمایت کرد، اما وی با آرای بسیار پایین، در انتخابات شکست خورد.
همچنین دولت مدعی اعتدال- دولتهای یازدهم و دوازدهم- نیز کارنامه بسیار ضعیفی بر جای گذاشت. این دولت، کشور را با شاخص فلاکت ۴۶درصدی به دولت سیزدهم تحویل داد. این یعنی دولت مدعی اعتدال، کشور را با بدترین وضعیت شاخص فلاکت به دولت آینده تحویل داد. نکته قابل تأمل اینجاست که طولانیترین رشد اقتصادی منفی سه دهه اخیر در این دولت رقم خورد.
دولت مدعی اعتدال با واگذاری رانتهای هنگفت، حراج ۶۰ تن طلا (سکه) و ۱۸ میلیارد دلار ارز دولتی را رقم زد. در این دولت نقدینگی حدود ۹ برابر افزایش یافت و این مسئله به نابودی تولید و اشتغال منجر شد. دولت مدعی اعتدال از بیش از ۲۰۰ هزار میلیارد تومان معوقات مالیاتی، اغماض و چشم پوشی کرد. در این دولت بیش از ۵ هزار واحد صنعتی تعطیل شد و یا به حالت نیمه تعطیل درآمد.
قیمت مسکن در دولت روحانی حدود ۷۰۰ درصد افزایش یافت. براساس آمار، قیمت اقلام خوراکی در دوره ۸ ساله دولت روحانی حدود ۷ برابر افزایش یافت. قیمت دلار در دولت روحانی ۷۸۰ درصد گران شد و خودرو نیز حدود ۷۰۰ درصد گران شد. در مرداد ماه ۱۴۰۰ که دولت تغییر کرده بود ولی وزرا هنوز رای اعتماد نگرفته بودند. وزرای دولت روحانی به رئیسی گفته بودند که حتی توان پرداخت حقوق مرداد را هم نداریم.
6- اظهارات اخیر جناب آقای عارف درباره «اختیارات رئیسجمهور» از سوی طیف مدعی اصلاحات بایکوت شده و رسانههای منتسب به این طیف، این اظهارات را سانسور کردند؛ چرا؟! چون این اظهارنظر، خلاف پروژه عملیات روانی این جریان سیاسی بود.
جریان مدعی اصلاحات در گام اول، «اسب زین شده» را «زمین سوخته» جا زد و در پی آن بود تا پس از دروغ «تحویل گرفتن زمین سوخته از دولت سیزدهم»، دروغ بعدی یعنی «اختیارات محدود رئیسجمهور» را مطرح کند. اما اظهارات معاون اول رئیسجمهور، این نقشه را نقش بر آب میکرد بنابراین باید بایکوت و سانسور میشد.
7- تجربه ثابت کرده است که طیف تندرو مدعی اصلاحات، نه جنبه شکست در انتخابات را دارد و نه ظرفیت پیروزی در انتخابات. به عنوان نمونه، این طیف در مقطع انتخابات برای رسیدن به کلید پاستور، سر و دست میشکند و با ترافیک کاندیدا مواجه میشود، اما وقتی به پاستور راه یافت، با بیصداقتی، دروغ اختیارات محدود را مطرح میکند.
بله، طیف تندرو مدعی اصلاحات، نه جنبه شکست در انتخابات را دارد و نه ظرفیت پیروزی در انتخابات. براساس همین تجربه، هر چقدر دولت چهاردهم با این طیف فاصلهگذاری و مرزبندی دقیقتری داشته باشد، موفقیتهای بیشتری نیز در پی خواهد داشت. افراطیون مدعی اصلاحات نسبتی با مطالبات مردم ندارند و حضور آنان در کابینه- چه به عنوان مدیر و چه به عنوان مشاور- فقط خسارت در پی خواهد داشت.
مسیر همکاری دولت و مجلس
دکتر مرتضی کامل نواب
معرفی کابینه پیشنهادی توسط دکتر پزشکیان، بحثها درباره مسیر آینده دولت محترم و همچنین همکاری آن با مجلس شورای اسلامی را به وجود آورده است. به ویژه آن که دولت سیزدهم به واسطه شهادت شهید رئیسی ناتمام مانده و لزوم تشکیل هرچه سریع تر دولت چهاردهم بیش از پیش احساس میشود. از همین جهت دولت محترم باید با نگاه به کلیت مجلس شورای اسلامی تلاش حداکثری خود را برای معرفی وزرای با احتمال رای بالا به کار برد. البته فهرست پیشنهادی نشان میدهد که این موضوع تا حد زیادی رعایت شده و سعی رئیس جمهور محترم همین امر بوده است. در طرف مقابل، مجلس شورای اسلامی هم باید با نگاهی مبتنی بر تعامل حداکثری به این فهرست بنگرد و سعی کند تا جای ممکن، تشکیل کامل دولت را تسریع نماید. نکته دیگر درباره رویکرد دولت دکتر پزشکیان است. تاکید ایشان بر وفاق و استفاده حداکثری از نیروهای کارآمد طرفین مختلف سیاسی در کشور بوده است. نگاهی اجمالی به فهرست پیشنهادی نیز همین رویکرد را تایید میکند که ایشان مسئله را صرفا حزبی و سیاسی ندیده است. حضور شخصیتهایی کاملا اصلاح طلب، افرادی از جریان اعتدالی و برخی اعضای دولت شهید رئیسی نشان میدهد که تلاش آقای رئیس جمهور مبتنی بر ایجاد وفاق ملی بوده است. گرچه طبیعی است در این مسیر انواع محدودیتها وجود داشته و امکان رسیدن به یک شرایط و فهرست آرمانی در بستر واقعیت وجود نداشته است. در این میان مجلس هم باید طبق وظیفه قانونی خود با دقت به توانمندی و صلاحیت هرکدام از وزرای پیشنهادی توجه نماید. توجه به صلاحیت عمومی وزرا مانند اعتقاد به مبانی انقلاب اسلامی، پایبندی به آرمانهای آن، پاکدستی و... از جمله این ملزومات است. همچنین صلاحیت تخصصی هرکدام از وزرا و نسبت آن با وزارتخانه پیشنهادی لازم و ضروری است. موضوعاتی مانند دانش و تحصیلات مرتبط، تجربه کاری مفصل در ابعاد مختلف وظایف آن وزارتخانه و تجربه کارآمدی در مدیریتهای سابق و... بسیار حائز اهمیت خواهد بود. در این زمینه، ویژگیهای بیان شده توسط رهبر معظم انقلاب، راهگشا و تعیین کننده خواهد بود. طبیعی است که امکان دارد، برخی از وزرای پیشنهادی نتوانند از مجلس شورای اسلامی رای اعتماد دریافت نمایند. این امر باتوجه به شاخصهای پیش گفته محتمل است و نباید به عنوان عدم همراهی مجلس با دولت جدید برداشت شود. در مجلس سلایق مختلف وجود دارد و نیز وظایفی برعهده نمایندگان است که باید به آن عمل کنند و این انجام وظیفه، نافی همکاری و هماهنگی با دولت نخواهد بود.مهم رویکرد دو قوه نسبت به یکدیگر است که در حال حاضر فضایی کاملا مثبت و روبهجلو دارد. پیشینه دکتر پزشکیان در مجلس شورای اسلامی به ایشان آموخته که بدون همکاری گسترده در دوطرف، امکان حل مسائل و مشکلات کشور وجود نخواهد داشت. امیدواریم همین نگاه پیشرو بتواند فضای وفاق را در نظام حکمرانی به پیش برد و با همکاری ساختارهای مختلف نظام، مسائل کشور را حل نماید.
رسول سنائیراد
کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که توسط دولتهای چرچیل در انگلیس و آیزنهاور در امریکا طراحی و تأمین مالی و پشتیبانی شد و توسط عنصری از نظامیان وابسته به سلطنت، با سازماندهی اراذل و اوباش به سردمداری شعبان بیمخ به اجرا گذاشته شد، یکی از جنایتهای بزرگ امریکا و انگلیس علیه کشور و ملت ایران است که پیگیری آن در مجامع حقوقی مورد غفلت قرار گرفته است.
در این کودتا که انگلیسیها برای سلطه مجدد بر نفت ایران و امریکاییها با هدف توسعه نفوذ در ایران و مهار شوروی سابق و جلوگیری از نفوذ چین آن را طراحی کردند، چندین ظلم و جنایت بزرگ به مردم ایران تحمیل شد که هر کدام میتواند مقدمهای برای محکومیت کودتاچیان در دادگاههای بینالمللی و دریافت خسارت از کودتاگران باشد. ظلمهایی چون:
۱- مداخله مستقیم در امور داخلی با برکنار کردن دولت قانونی و روی کار آمدن دولت کودتا که دست شاه را برای هرگونه جنایت باز گذاشته و زمینهساز دیکتاتوری ۲۶ ساله او پس از کودتا بود.
۲- تقویت ماشین سرکوب و سلطه بیرحمانه رژیم پهلوی که با تقویت بنیه نیروهای امنیتی و تشکیل و توسعه ساواک با کمک سرویسهای امنیتی امریکا، انگلیس و متحد منطقهای آنان رژیم صهیونیستی به مخوفترین دستگاه سرکوب و اختناق رژیم پهلوی تبدیل و از تاریکترین دورههای استبداد و دیکتاتوری را بر کشور تحمیل کردند.
۳- تشدید چپاول منابع ملی کشور که اگر تا پیش از این، عمدتاً چپاول نفت توسط انگلیس بود، پس از کودتا با گشادهدستی رژیم پهلوی نه تنها چپاول نفت برای امریکا و انگلیس فراهم بود، بلکه ایران به بهشت کمپانیها و کارتلهای امریکایی و انگلیسی تبدیل و واردات و صادرات توسط آنها و به نفع شرکتهای خودشان تنظیم میشد و کشورمان را از شکلگیری روند توسعه محروم میساخت.
۴- تبدیل ایران به یک مستعمره غیر اعلامی با نفوذ گسترده در دستگاههای سیاسی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی که نه تنها از ظرفیتهای ایران برای جاسوسی علیه شوروی استفاده میکردند، بلکه رابطه با چین را هم به مدت ۱۲ سال به صورت تعلیق درآورده و برای حفظ انحصار و نفوذ خود، کشورمان را از بسیاری فرصتهای منطقهای و بینالمللی محروم ساختند.
۵- تبدیل ایران به بازار بزرگ فروش فرآوردههای صنعتی کشورهای غربی به ویژه امریکا و انگلیس و حضور گسترده و پرشمار مستشاران نظامی و غیرنظامی که نه تنها منابع ملی کشورمان را یغما میبردند، بلکه از شکلگیری رشد نیروی انسانی کارآمد و اعتماد به نفس برای توسعه ملی ممانعت به عمل آورده و عقب ماندگی را بر کشورمان تحمیل میکردند.
با وجود اینکه امریکا و انگلیس پس از کودتای ۲۸ مرداد و اتکای محمدرضا پهلوی به آنها در کشورمان نفوذ گسترده داشتند، اما با اتکا به سیاست فریب و آموزههای ماکیاولی از هر فرصتی برای تضعیف موقعیت ایران و ممانعت از توسعه و قدرتیابی آن استفاده میکردند که لطمه به موقعیت ژئوپلیتیکی ایران با جداسازی بحرین از کشور عزیزمان یکی از موارد لو رفته و گلدرشت این جنایت و خیانت بزرگ به حساب میآید.
جالب این است که سلطنتطلبان، کودتای ۲۸ مرداد را یک قیام ملی و رستاخیز نامیدهاند تا پوششی بر ماهیت خارجی و لاپوشانی نقش اوباش داخلی باشد. ولی عذرخواهی مقامات سیاست خارجی امریکا و تلاش انگلیسیها برای گم کردن اسناد مداخله خود در این جنایت تاریخی علیه ملت ایران که از ابتدا با رنگ خون شکل گرفت و تا انتهای مداخله برآمده از کودتا یعنی حمایت از شاه در برابر انقلاب اسلامی سال ۵۷ با خونریزی و جنایت علیه ملت ایران تداوم یافت، از مداخله جنایتکارانه و شرمآوری حکایت میکند که باید در دادگاهی بینالمللی پیگیری شود.
چنین دادگاهی فرصتی برای بازخوانی حقوقی این جنایت برای جهانیان و واگویی حقایق تاریخی برای نسل جدید و ایجاد فضایی عمومی برای شناخت ماهیت امپریالیستی و مداخلهگرایانه امریکا و انگلیس و ستیز آنان با حقوق ملتها برای نیل به اهداف سلطهجویانه به حساب میآید.
ملت بزرگ، دشمن کوچک
محمدمهدی ایمانیپور
رهبرمعظم انقلاب اسلامی اخیرا در دیداردستاندرکاران ستاد کنگره ملی شهدای استان کهگیلویهوبویراحمد با اشاره به ترفندبدخواهان ایران درایجاد جنگ روانی و ترس برای به عقبنشینی واداشتن ملت ایران در عرصههای گوناگون، شناخت تواناییهای خود و پرهیز از بزرگنمایی توان بدخواهان را راه مقابله با این ترفند خوانده و تاکید کردند: «نتیجه بزرگنمایی دشمن در میدان فرهنگ، احساس انفعال، مجذوب فرهنگ دشمن شدن و تحقیر فرهنگ خود است. نتیجه چنین انفعالی، قبول سبک زندگی طرف مقابل و حتی استفاده از واژگان و تعابیر بیگانه است.»
درخصوص فرمایشات رهبر حکیم انقلاب اسلامی نکاتی وجود دارد که لازم است مورد توجه و تأمل قرار گیرد:
نخست اینکه جنگ روانی، کالبد و فرامتن اصلی عملیات دشمن در مواجهه با نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران محسوب میشود. در این معادله، جنگ روانی محیط بر دیگر ابعاد نبرد دشمن بوده و خواهد بود. برخی تصور میکنند جنگ روانی را باید همعرض جنگ اقتصادی یا جنگ نظامی تلقی کنند، اما این تصور صحیح نیست. در جنگ روانی، باورها، ثوابت فکری، اعتقادی و نگاه کلان افراد نسبت به مقولات مهم و سرنوشتساز به چالش کشیده میشود و این دگرگونی، به دستمایه و پیششرطی برای عملیات دشمن در دیگر ابعاد تبدیل میشود. جنگ روانی در یک تعریف گویا و ساده، حمله به ذهنیت و ادراک انسانها و زمینهسازی برای پذیرش نشانههای انحرافی و گمراهکننده از سوی آنهاست.
نکته دوم، معطوف به یکی از مصادیق مهم جنگ روانی دشمنان یعنی بزرگنمایی جریان باطل و کوچکنمایی جریان حق مربوط میشود. دشمن در میدان جنگ روانی و شناختی، خود را بهمثابه یک «واقعیت شکستناپذیر» و «توانمند» توصیف کرده و دیگران را متهم به عدم توانایی مواجهه با این قدرت میکند. زمانی که این باور نادرست دراذهان (با استناد به روشها و ابزارهای گوناگون) القا و تثبیت شود، انسانها و جوامع به مرحله «خودناباوری» و «دگرباوری» خواهندرسید. دراین صورت فرهنگ، باورهاواعتقادات کشورها ازسوی ملتهایشان پس زده شده وموردتحقیر قرارمیگیرد. تغییرسبک زندگی، آخرین حلقه وخروجی جنگ روانی و شناختی دشمن محسوب میشود. زمانی که سبک زندگی افراد تحت تاثیر پیشفرضها و القائات بیگانگان تغییر پیدا کند، خود به جزئی از بازی دشمن در تقابل با خویشتن تبدیل میشود.
نکته سوم، معطوف به ظرفیتهای گسترده و بینظیر فرهنگی، دینی، گفتمانی و تمدنی ما در مواجهه با جنگ روانی دشمن است. مهمترین دلایل ناکامی دشمن در پیشبرد و تکمیل مصادیق و حلقههای جنگ روانی علیه جامعه ما در طول سالهای سپری شده از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، همین استحکام و تجمیع ظرفیتهای ذاتی و اکتسابی ما بوده است. با این حال نباید در مواجهه با جنگ روانی دچار سادهانگاری، سوءمحاسبه یا سوءتدبیر شد. آنچه مانع از تسلط ما بر داشتهها و بایستههای مواجهه با دشمن در عرصه جنگ روانی میشود، انفعال است و بس! بنا به تعابیر مکرررهبرمعظم انقلاب اسلامی، دراین عرصه حتی در مواردی باید رویکردی آفندی و مبتکرانه داشت و به رویکرد پدافندی و دفاعی در برابر توطئهها و نقشههای دشمن اکتفا نکرد. زمانی که جنگ روانی بهمثابه فرامتن و ظرف بازی دشمنان درهم شکسته شود، دیگر مصادیق جنگ و مواجهه با ملت ایران نیز یکی پس از دیگری با تباهی و شکست مواجه خواهد شد.
چالش پنهان اسرائیل
محمد مهدی مظاهری
نکته مهم در طراحی ترور هنیه که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده، بحران هویت و مشروعیت رژیم اسرائیل پس از حمله به نوار غزه است؛ یکی از راهبردهای اساسی مقامات اسرائیل برای جلب حمایت ها و کمکهای بین المللی، ارائه تصویری دموکراتیک و صلح طلب از این رژیم، مظلوم نمایی و نمایش تحت فشار بودن اسرائیل و یهودیان و بی پناه بودن آنها در برابر تهدیدات خارجی بوده است. اما با گذشت بیش از ۱۰ ماه از جنگ غزه، حملات بی وقفه این رژیم به مکانهای غیر نظامی و تحمیل گرسنگی، تشنگی و آوارگی به مردم این باریکه و محروم کردن آنها از حداقل های حقوق بشر، دیگر هیچ جایی برای راهبرد سنتی مقامات این رژیم برای مظلوم نمایی و روتوش کردن اقداماتشان باقی نگذاشته است.
افکار عمومیکشورهای غربی و حتی مردم آمریکا که به طور سنتی حامی اسرائیل در مقابل گروههای فلسطینی بودند، حال با مشاهده هر روزه رنج و عداب مردم غزه در رسانهها، از اقدامات اسرائیل ابراز انزجار میکنند و روزی نیست که شاهد تظاهراتی ضد اسرائیلی در یکی از کشورهای غربی و شرقی دوست و متحد اسرائیل نباشیم. هر چند مقامات این کشورها و نیز سازمانهای بین المللی تلاش کرده اند انتقادات نرمی نسبت به اسرائیل داشته باشند و به اصطلاح آبروی متحد سنتی خود را حفظ کنند، اما ملتها اساساً این ملاحظات را ندارند، بی پرده به انتقاد از اسرائیل و اقدامات آن در غزه میپردازند و در قالب تظاهرات مختلف، اعتراض و مخالفت خود را با جنایات اسرائیل ابراز میکنند. اوج این نمایش مردمی را در زمان سفر اخیر نتانیاهو به آمریکا و سخنرانی وی در کنگره شاهد بودیم. در زمانی که بسیاری از نمایندگان آمریکا برای نتانیاهو کفهای ممتد می زدند و رویکرد ضد بشری وی علیه مردم فلسطین را تأیید میکردند، در بیرون از کنگره، مردم آمریکا علیه نتانیاهو و سیاست هایش در غزه شعار می دادند.
این شرایط برای نتانیاهو تازگی داشت و زنگ های خطر را برای وی به صدا درآورد؛ قرار بود اسرائیل همیشه آن دولت مقتدر و مظلوم خاورمیانه با وجهه ای مثبت باشد و ایران و متحدانش قدرتهای اهریمنی که باید با آنها مقابله کرد؛ اما واقعیتی که در سفر نتانیاهو عیان شد، این بود که جنگ غزه دیدگاه مردم جهان نسبت به اسرائیل را تغییر داده است. در این شرایط رژیم اسرائیل به یک اقدام انقلابی نیاز داشت تا ورق را برگرداند، اسرائیل را به جایگاه مظلوم و دولت همیشه در تهدید و ایران را به دولت یاغی و نیازمند مهار تبدیل کند
کودتای 28 مرداد و آرمانهای مشروطه
دکتر محمدعلی موحد در کتاب «خواب آشفته نفت»، قضاوتی درباره مصدق، نهضت ملیشدن نفت و پایان آن دارد که به گمانم از این منظر میتوان نگاهی واضحتر به این شخصیت مهم تاریخ معاصر ایران و وقایعی مانند ملیشدن نفت و کودتای 28 مرداد و حتی حوادث بعد از آن داشت.
استاد محمدعلی موحد در این کتاب نوشتهاند: «داستان مصدق در خاطره نسل ما به «شاهنامه آزادی» تبدیل شده است. این ماجرا برای مردم ما نه صرفا یک حدیث تاریخی که یک سرود آزادی است و سرود آزادی سر از قید زمان برمیکشد. چیزی را میسراید و چیزی را میستاید که هنوز اتفاق نیفتاده است و آرزو میشود که در آینده اتفاق بیفتد. سرود آزادی سِروادِ مشتاقیست. وجدان جامعه در گذشته چیزی را میبیند و نشانی از گمشده خود در آن میجوید. قصه گذشتهای به بنبست رسیده که امید فرجی را برای آینده رقم میزند و بازگوکردن آن بهانهای میشود برای بیان اشتیاقی شورانگیز که تحقق چیزی بسیار عزیز را در امروز و فردا آرزومند است...». به گمانم با این تعریف و تفسیر، داستان مصدق را میتوان به داستان آرمانها و آرزوهای یک ملت گسترش داد. مصدق فرزند مشروطه است. روزی که فرمان مشروطیت صادر میشود، مصدق حدود 25 سال دارد. در مشروطیت فعال است و در کنار حسن مستوفیالممالک، نایبرئیس انجمن انسانیت است. در مجلس اول از طرف مردم اصفهان به مجلس راه مییابد، اما به خاطر اینکه از 30 سال کمتر دارد، اعتبارنامهاش پذیرفته نمیشود. پس از به توپ بستهشدن مجلس، در کنار مردم ایستاد و در آن روزهای خوف و رجا در برابر شاه مستبد اینگونه زبان گشود: «روزی محمدعلیشاه مرا احضار کرد و فرمود خواستم توسط معاونالدوله با بهبهانی راهی باز کنم، کاری نکرد. هرگاه شما بتوانید کاری کنید موجب امتنان است. عرض شد که شاه را به ایشان چه حاجت است؟ ایشان هرچه دارند از همراهی و مساعدتی است که با آزادیخواهان مینماید، شاه هم همین رویه را اختیار کنند و با مشروطیت مخالفت نفرمایند تا دکان سیاسی آقا تخته شود!...». بعد از واقعه و با ناامیدی از اصلاح، به فرانسه و سپس سوئیس رفت و مالیه و حقوق خواند و در حقوق دکتری گرفت و به ایران بازگشت و در مدرسه عالی علوم سیاسی تدریس کرد و برای اقتضائات روز کشور تألیف کرد و کتابهایی ارزشمند نوشت. بر اساس همین دانش، در مجلس سوم به عضویت کمیسیون تطبیق حوالجات (دیوان محاسبات بعد) درآمد. معاون وزیر مالیه شد و بعدها با قرارداد 1919 به مخالفت برخاست تا آنجا که هیچگاه با وثوقالدوله بر سر این خیانت دل صاف نکرد و هرجا که قرار بود او مصدر کاری قرار گیرد، مصدق را در برابر خود میدید. حتی وقتی مستوفیالممالک با آن سوابق وطنپرستی و مشروطهخواهی، وثوقالدوله را بهعنوان وزیر معرفی کرد، این مصدق بود که سوابق رفاقت و همکاری و قوم و خویشی با مستوفی را کنار گذاشت و نطق مفصلی علیه وثوقالدوله ایراد کرد. والی فارس شد و وقتی در همان دوره کودتای 1299 اتفاق افتاد، بههیچوجه دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و مجبور شد به کوههای بختیاری پناهنده شود تا دوره سیدضیا بگذرد. به نمایندگی مجلس پنجم انتخاب شد و در همین مجلس علیه تغییر سلطنت ایستاد و استدلال اساسی او این بود که شاه مشروطه یک نماد وحدت ملی است و اختیاری ندارد. قبل از این مجلس در برابر دوستان خود مانند مشیرالدوله و مستوفیالممالک که میخواستند در جلسه حضور پیدا نکنند، گفت: «به توپچی 10 سال مواجب میدهند، برای اینکه یک روز شلیک کند. اگر شلیک نکرد انجام وظیفه نکرده است. نمایندگان مجلس هم موظفند از قانون اساسی دفاع کنند...». او به مجلس رفت و با همه خطرات محتمل، محکم از اصول قانون اساسی دفاع کرد. او سردار سپه را میشناخت و میدانست که پادشاهی رضاخان یعنی تعطیل قانون اساسی مشروطه. او دل در گرو آرمانهای مشروطه و قانون اساسی آن داشت.
از نگاه مصدق، اصل 35 متمم قانون اساسی که میگفت «سلطنت ودیعهای است که به موهبت الهی از طرف مردم به شخص شاه مفوض شده»، یعنی این مردم هستند که به شاه قدرت میدهند و در اصل ۴۴ متمم قانون اساسی باز هم تأکید شده بود شاه هیچگونه مسئولیتی ندارد، بلکه دولت مسئول است و وزرا در برابر مجلس باید پاسخگو باشند و اصل 33 متمم قانون اساسی مقرر میکرد که «مجلسین [شورای ملی و سنا] حق تحقیق و تفحص در هر امری را دارند» و در این ماده حتی شاه هم استثنا نشده بود. مصدق معتقد بود مطابق اصل ۴۵ متمم قانون اساسی، «حتی دستخط پادشاه وقتی قابل اجراست که به امضای وزیر مربوطه رسیده باشد». و طبق اصل ۵۶ متمم قانون اساسی، «مصارف و مخارج دستگاه سلطنتی باید قانونا معین باشد». همچنین بر اساس اصل ۶۴ متمم قانون اساسی، «وزرا نمیتوانند احکام کتبی و شفاهی شاه را مستمسک قرار دهند و از خود سلب مسئولیت نمایند». این چیزی بود که مصدق تا پایان عمر به آن پایبند بود.
او فرزند مشروطه بود و در مشروطه بالیده بود و دل در گرو اصول آن داشت و در ماجرای ملیشدن صنعت نفت نیز تنها او بود که با فهم عمیق از آرمانهای مشروطه، میتوانست آرزوهای دور و دراز ملت را در این مسیر نمایندگی کند. از این منظر شاید بهتر بتوان جملات ابتدایی این نوشتار از قول دکتر محمدعلی موحد را درک کرد. با این نگاه، مصدق عصاره آرمانهای مشروطه بود که به دنبال تحقق آرمانهای مشروطه بود و کودتای 28 مرداد به عبارتی دخالت خارجی بود در به بنبست کشاندن آن آرمانها و آرزوها و بیخود نبود که دکتر ناصر تکمیلهمایون در توصیف کودتای 28 مرداد گفته بود «من بهعنوان کسی که تاریخ ایران را بارها مطالعه کردهام میگویم هیچ حادثهای در تاریخ ایران مخربتر از کودتای 28 مرداد نبود».
جواد شاملو
پدیده عجیبی است. سفر به زمان را میگویم. مقصودم بحثهای علمی-تخیلی نیست؛ که اصلا آن اسمش «سفر در زمان» است و نه سفر به زمان. من از سفر کردن به یک زمان سخن میگویم، بیآنکه نیاز باشد درون زمان جابهجا شوی، به گذشته بروی یا به آینده. سفر به زمان یعنی به جایی بروی که صرفا از مکان هویت نمیگیرد؛ نشنیدهای که مردم میگویند: «به اربعین میرویم»؟ میدانم، بیشتر شبیه به یک لغزش زبانی است اما به واقعیت هم نزدیک است. اربعین بهعنوان یکزمان، کربلا را بهعنوان یک مکان خواستنیتر و دلرباتر میکند. کربلا، در هر ماه و هر روز و هر ساعت دیدنی و زیارت کردنی است. اما در اربعین انگار کربلا، کربلاتر میشود. چراکه زیبایی آن همچون مرواریدی که از صدف منکشف شود، بیرون میآید و در معرض دید قرار میگیرد. اربعین، سفر به کربلایی رمزگشایی شده است. کربلا همیشه شورانگیز و زیباست، اما گویی اربعین زمان بهسوی حسین رفتن است، زمان یاری حسین و زمان لبیک گفتن به او. زیارت سیدالشهدا در هر موقع از سال تأثیرات منحصربهفرد خودش را دارد؛ اما اربعین زمان پیوستن به سپاه اوست. اگر میخواهی به ندای «هل من ناصر...» عصر عاشورا پاسخ بدهی، اربعین زمان همین پاسخ است. شاید از همین است که اربعین چنین شورشی به جانها میاندازد. زیارت اربعین یعنی: «من هم با توام». نوعی حاضری زدن است در سپاه حق. انگار صفیری در جهان اعلام میکند: «چه کسی برای حمایت از یک مظلوم آماده است؟» و ولولهای میافتد در میان مردم: «من! من! من!». ما به اربعین میرویم. چون اربعین صرفا یک زیارت نیست، مثل به جبهه رفتن است، اعزام به سوی خط مقدم است، گرفتن یقه ظالمهاست: «چه کسی را کشتید؟ فکر کردید او تمام شد؟». این نهضت را حضرت زینب آغاز کرد. به سوی کربلا رفت تا نشان دهد ماجرای حسین تازه آغاز شده است. این صرفا زیارتی از سر دلتنگی نبود؛ زینب کبری، فاتح شام و کوفه، به قصد زیارت اهل قبور به کربلا نرفت! پیام سفر او این بود: «حسین زنده است و زندگی حسین است».
زیارت اربعین حضرت زینب یعنی کربلا همچنان مرکز قیام بود. اربعین زمانی است که زینب دوباره به حسین میرسد. عاشقی به معشوقی. جسمی به روحی. جانی به جانانی. سری به سروری. موجی به ساحلی. غریبی به آشنایی. بیپناهی به سرپناهی. انگار این روز تبدیل شد به روز وصل، روز دیدار و روز رسیدن. تازه هم کربلا بوده باشی، اربعین دیوانه میشوی اگر به زیارت نروی. اربعین روزی است که اباعبدالله برای زینب کبری دوباره آغوش باز کرد؛ اربعین روز در آغوش گرفتن امام حسین است. طبق نقلی، سر مطهر حضرت روز اربعین به پیکر ملحق شد. اربعین روز ملحق شدن است. روزی که جسمهای بیروح به سمت روح خود میروند.
مهدی گرگانی
دور جدید مذاکرات آتشبس و تبادل اسرا روز پنجشنبه در دوحه پایتخت قطر آغاز شد؛ مذاکراتی که بر مبنای بیانیه سهجانبه آمریکا، مصر و قطر ۱۳ مرداد برگزار شد اما خبری از نمایندگان حماس نبود. مقامات حماس چند مرتبه گفته بودند حاضر به شرکت در این گفتوگوها نیستند.
اما دلیل عدم حضور حماس چیست؟ آنچه در ادامه ذکر میشود نشان خواهد داد نوع دیدگاه و رویکرد حماس درباره مذاکرات تا چه حد هوشمندانه است.
1- حماس در 2 موضوع نظر شفافی دارد؛ ابتدا درباره ماهیت مذاکرات و دیگری درباره نقش آمریکا به عنوان میانجی(!)
حماس روز یکشنبه هفته گذشته در نخستین واکنش خود به بیانیه سهجانبه اعلام کرد حاضر به شرکت در مذاکرات نیست و تاکید کرد گفتوگوهای دوحه تنها پوششی برای ادامه جنایات ارتش اشغالگر در غزه است.
پس از آن مقامات این گروه مقاومت اعلام کردند تنها در صورتی حاضر به شرکت هستند که دستورکار مذاکرات بررسی چگونگی اجرای مذاکرات پیشین و طرح جو بایدن درباره آتشبس باشد. حماس میگوید چیز جدیدی برای مذاکره وجود ندارد، جز اجرای آنچه تاکنون بر سر آن مذاکره و توافق شده است.
در این باره «اسامه حمدان» از رهبران ارشد حماس در مصاحبه با آسوشیتدپرس با تاکید بر اینکه این جنبش هیچ اعتمادی به میانجیگری آمریکا در مذاکرات ندارد، اعلام کرد تا زمانی که بحث اجرایی شدن توافق نباشد حماس در هیچ مذاکرهای شرکت نمیکند.
وبسایت شبکه جهانی بیبیسی نیز به نقل از یک مقام ارشد حماس نوشت: «فقط برای اینکه مذاکره کرده باشیم وارد گفتوگو نمیشویم چون این به معنای توجیه ادامه جنگ توسط اسرائیل خواهد بود». بنابراین جنبش حماس بخوبی نقشه و طرح آمریکا و رژیم صهیونیستی در ارتباط با مذاکرات بیهدف را درک کرده است. تاکنون چند دور مذاکره در مصر و قطر انجام شده و مقاومت به این یقین رسیده است که اشغالگران به دنبال توافق و پایان جنگ نیستند و مذاکرات تنها پوششی است که تلآویو بر اساس آن قصد دارد خود را در انظار جهانی حامی گفتوگو و حلوفصل دیپلماتیک بحران به تصویر بکشد و همزمان به جنایات خود نیز ادامه دهد. حتی در طول هفتههای اخیر حملات اشغالگران علیه مردم مظلوم غزه تشدید نیز شده است.
2- رهبران حماس همچنین در برهههایی توقف جنگ و حملات را یک پیششرط اساسی برای حضور در مذاکرات اعلام کردهاند. در آخرین مورد نیز برخی منابع قطری در گفتوگو با روزنامه والاستریت ژورنال از پیام یحیی سنوار خبر دادند. رهبر جدید حماس در این پیام گفت تنها در صورت توقف عملیات نظامی، تیم مذاکرهکننده حماس حاضر است در مذاکرات حضور یابد.
3- در این راستا، شخص نتانیاهو نیز مطرح است. نوع رفتار نخستوزیر رژیم صهیونیستی بخوبی بیفایده بودن مذاکرات جدید را تأیید میکند. او کاملا تلاش دارد هرگونه روزنهای برای توافق را مسدود کند و این واقعیتی است که حتی مقامات صهیونیست نیز به آن اذعان دارند که نتانیاهو جنگ را تنها راه ادامه حیات سیاسی خود میداند.
در این باره «یوآو گالانت» وزیر جنگ رژیم تلآویو چندی پیش در نشست کمیسیون خارجی و امنیتی پارلمان این رژیم (کنست) گفت اسرائیل عامل عدم توافق است و سخنان نتانیاهو درباره «پیروزی مطلق» یاوهگویی است. سخنانی که موجب خشم و عصبانیت نتانیاهو شد. پیش از آن نیز رسانههای صهیونیست چند مرتبه از اختلاف تیم مذاکرهکننده این رژیم با نتانیاهو خبر داده بودند. به نوشته روزنامه هاآرتص، برآوردهای سران نهادهای امنیتی رژیم اسرائیل حاکی از آن است که نتانیاهو هیچ تصمیمی برای امضای توافق مبادله اسرا ندارد. مانعتراشیهای نتانیاهو تا حدی است که روز چهارشنبه بیش از 100 خاخام یهودی آمریکا از او خواستند با توافق موافقت کند.
4- نکته دیگر به میانجیگری آمریکا مربوط میشود؛ مقامات حماس بارها گفتهاند آمریکا نمیتواند میانجی باشد، چرا که یک طرف جنگ است و به رغم ادعاهای زبانی مقامات واشنگتن درباره ضرورت توقف جنگ اما لحظهای سیل ارسال انواع سلاحها برای ارتش اشغالگر متوقف نشده است. حماس میگوید آمریکا خود را متعهد به تأمین منافع رژیم صهیونیستی به شکل بیحد و مرز میداند و اعتبار خود را به عنوان واسطه از دست داده است. حماس حتی درخواست حضور ترکیه و روسیه در تیم واسطهگران را داده که با مخالفت شدید رژیم صهیونیستی مواجه شد.
با شرایط ذکرشده، حضور هیأت حماس در مذاکرات دوحه، نقشآفرینی در چارچوب خواستههای واشنگتن و تلآویو محسوب میشد از این رو عدم مشارکت، به نوعی بر هم زدن طرحهای فریبکارانه است