دکتر علی میرزا محمدی
نطق پایانی دکتر پزشکیان در دفاع از لیست وزرای کابینه دولت چهاردهم در صحن علنی مجلس، واکنش های مختلفی را به همراه داشته است. این نوشتار با الهام از «نظریه نمایشی اروینگ گافمن»(Erving Goffman)، جامعهشناس آمریکایی(۱۹۸۲-۱۹۲۲) از منظری متفاوت، به این مساله نگریسته است.
منش و گفتارهای سیاسی دکتر پزشکیان تاکنون، رابطه از پیش تعریف و به سنت تبدیل شدهی کشور بین سه حوزه سیاست شامل «روی صحنه، پشت صحنه و خارج از صحنه » را بر هم زده است. البته در همه نظام های سیاسی و نهادهای تصمیمگیری و تصمیمسازی دنیا، به نوعی بین سه حوزه سیاست (رو، پشت و خارج از صحنه) تمایز وجود دارد؛ ولی کیفیت روابط بین این سه حوزه و بازتاب آن در افکار عمومی متفاوت است.
درباره ارتباط این سه حوزه سیاسی می توان چند نکته را متذکر شد:
– تمایز این سه حوزه، بیشتر در رویت پذیری رسانهای و سطح سلسله مراتبی اطلاع افراد از ارتباط بین آنها است. به این معنا که برخی نخبه های سیاسی ممکن است به تناسب مسئولیت و نفوذ سیاسی خود از مسایل پشت صحنه و خارج از صحنه، مطلع شوند.
– این سه حوزه باید با همدیگر هماهنگ بوده و یکدیگر را تثبیت کنند. هر چه شکاف بین آنها و بدتر از آن تضاد بین آنها افزایش یابد، درز اطلاعات از پشت صحنه و خارج از صحنه، به رسوایی های سیاسی کشور دامن خواهد زد.
– اختلال در روابط بین سه حوزه و عدم توجه به باید و نبایدهای آن، می تواند فراتر از رسوایی های سیاسی به لطمه خوردن اعتماد سیاسی و تخریب سرمایه اجتماعی منجر شود.
در نظام سیاسی پساانقلابی ایران در طول چند دهه، «گفتمان حاکم بر مثلث روابط بین سه حوزه سیاسی»، به تدریج شکاف بین مردم و حاکمیت را افزایش داده است. این گفتمان با پیش فرض «اولویت بقای نظام و شرایط حساس کشور»، دیواری بزرگ بین «پشت و خارج از صحنه» با «روی صحنه» سیاسی کشور، کشیده است و شکستن این دیوار را به تابویی بزرگ بدل کرده است.
این گفتمان تصویری غیر واقعی از نقش رهبری در مسایل مختلف کشور برساخت کرده است که نیازمند آسیب شناسی است. حامیان این گفتمان، تصور می کند، عدم فاش شدن نقش رهبری و مشاوره با ایشان در برخی مسایل دولت و مجلس، به نوعی حمایت از رهبری تلقی میشود. آنها این نوع شفاف سازی را به زیان حاکمیت و رهبری تلقی میکنند. آنها با کاربرد نادرست کلیدواژه «هزینه کردن از رهبری»، تصویری غیر واقعی از رهبری برساخت می کنند. در راستای همین گفتمان، برخی سیاستمداران از جمله سیاستمداران وابسته به جریان پایداری از نطق دکتر پزشکیان در جلسه رای اعتماد مجلس به کابینه بر آشفته شدهاند. آنها با حمایت از گفتمان رایج، تاکید دارند که سابقه نداشته رؤسای جمهور به مشورتها، لابیها یا گفتگوهایی که در سطوح مختلف نظام انجام دادهاند، اشاره کنند. حتی یکی از آنها خطاب به پزشکیان توصیه کرده است، ادعای خود را مبنی بر هماهنگی با رهبری در انتخاب وزرا پس بگیرند. او معتقد است این ادعا، بلافاصله به دستاویز و بهانهای برای دشمنان تابلودار نظام تبدیل شد که با استناد به اظهارات آقای پزشکیان، مردمسالاری و جایگاه مجلس و حتی اختیارات رئیسجمهور را در جمهوری اسلامی ایران به زیر بکشند. تلقی آنها این است که با مسدود کردن رسانه ای شدن بخشی از پشت صحنه نقش رهبری در تصمیم سازی ها و تصمیمگیری ها می توانند، به زعم خود چهره برساخت شده از رهبری را از تبعات ناشی از تصمیماتی که به صورت مورد انتظار پیش نمیروند و یا تبعات بدی برای کشور دارند حفظ نمایند. اما واقعیت این است که نگاهی به سیره نبوی و علوی نشان می دهد مشورت در امور مختلف ،جزء جدایی ناپذیر منش و عملکرد آنها بوده است و آنها هرگز به خاطر ترس از تبعاتی که این تصمیم ها در نزد افکار عمومی آن زمان و حتی به نوعی ارزیابیهای نسل های آینده در طول تاریخ خواهند داشتند، از علنی شدن نقادی ها ابایی نداشتند. برای همین، مسجد محفل سخنرانی صرف نبود، بلکه محل نقادی و حتی اعتراض به تصمیم ها نیز محسوب می شده است. در نتیجه از مهمترین اصول حکومت علوی، مسئولیت پذیری دو طرفه بین مردم و رهبری و شفافیت در امور بوده
است.
منش و گفتارهای سیاسی دکتر پزشکیان را می توان تلاشی در راستای همین رویکرد و نگاه تلقی نمود. رویکردی که به مسئولیت دو طرفه حاکمیت و مردم باور دارد و با صداقت و راستگویی تلاش می کند شکاف بزرگ اجتماعی بین مردم و حاکمیت را ترمیم کند. واقعیتی که علی مطهری نیز به آن اشاره دارد که پزشکیان از رهبری هزینه نکرد، بلکه واقعیات چینش کابینه را گفت و رهبر انقلاب اِبایی از شفاف شدن مسائل ندارند.
با همه اینها، در ارتباط بین سه حوزه سیاسی (روی صحنه، پشت صحنه و خارج از صحنه)، رئیس جمهور نیازمند مشورتهای جدی است؛ چراکه درز مسایل حوزه پشت صحنه و خارج از صحنه و بیان آنها در روی صحنه سیاسی، نیازمند مدیریت رویت پذیری و در نظر جوانب مختلف است؛ طوریکه این مساله به تحکیم دولت و تعامل آن با سایر نهادهای حاکمیت، از جمله رهبری و مجلس کمک کند.
چند سال پیش تکه فیلمی دیدم از شادروان مرحوم «هوشنگ ابتهاج» که در آن میگفت برخی مشغول خاطرهنویسی دوران پهلوی هستند، حالا این خاطرهنویسان، چه از دستاندرکاران آن حکومت یا مخالفان آن باشند، هرچه مینویسند خطای دیگران است و خودشان بیگناه. خاطرات را که میخوانی، هر خطایی بوده، دیگران کردهاند و خود نویسنده خاطره، مبرا از همه چیز، و بعد اشاره میکرد که به یکی از همین خاطرهنویسان گفته بود که اگر همه این خاطرات را روی هم بگذاری و با هم جمع بزنی، نتیجه این میشود که هیچکس خطایی نکرده و همه بیگناهاند، چون هرکس که نوشته، خودش را کاملا مبرا از خطا جلوه داده است. این را که دیدم، یاد آن داستان مسیح (ع) افتادم که دید جماعتی قصد سنگسار زنی را دارند. آن حضرت اینچنین که دید، به مردمی که سنگ در دست داشتند و قصد مجازات، گفت سنگ اول را کسی بزند که هیچ گناهی نکرده است. این چند روز ایام رأی اعتماد در مجلس به کابینه دولت چهاردهم، داستانهایی گذشت که من را یاد همین ماجرای گفته مرحوم ابتهاج و داستان عیسی (ع) انداخت. یکی از نمایندگان مجلس که با رأی سهدرصدی مردم تهران به مجلس راه یافته و بسیاری کسان این موضوع را بارها به او یادآور شدهاند که تو سهدرصدی هستی، پس پای خود را به اندازه همین سه درصد دراز کن، سخنانی درشت در مذمت برخی وزرای پیشنهادی رئیسجمهور و آرزوی مرگ برای ایران و نیز دیگر سخنانی از این دست بر زبان رانده که سخت مورد نکوهش هم قرار گرفته، ازجمله یکی از وزرای پیشین که زمانی جوانترین نماینده مجلس اول شورای اسلامی بود. داستان اینجاست که آنچه این نماینده جوان امروز مجلس گفته و آنچه میکند، چندان فرقی با گفتار و کردار آن نماینده دیروز جوان و امروز پیر ندارد، فقط او ۴۰ سال پیش چنان میکرده و این یکی امروز تازه از راه رسیده و درواقع اینکه اگر حرف درشتی میزند (که میزند) در ادامه همان سخنانی است که روزی آن نماینده جوان مجلس دیروز که امروز گرد پیری بر سر دارد، زده بود. واقع امر این است که آنچه گریبانچاکانِ امروز میگویند، سخنی غریب نیست، بلکه سخنانی آشناست. نمیدانم آن جوان دیروز و پیر امروز، به خاطر دارد یا گرد پیری، گرد نسیان هم بر او پاشیده و آیا به یاد میآورد که خود برای دیگران مرگ طلب میکرد و مرگ برای چه کسی؟ اینجا فقط از باب یادآوری به ایشان میگویم، والّا بسیار دیگر به یاد دارند که آن بزرگوار، روزی برای مرحوم مهندس «مهدی بازرگان» مطالبه مرگ میکرد و مگر امروز این جوان خام تازه از راه رسیده سهدرصدی چه میگوید؟ گمان ندارم که وزیر پیشنهادی امروز با همه ارادتی که به او دارم، خود را بالاتر و برتر از مرحوم بازرگان بداند یا حتی گمان ندارم که آن پیر امروز و نماینده جوان مجلس دیروز، همچنان بر این عقیده باشد که آن مرگی که برای مرحوم بازرگان طلب میکرد، خواستهای عاقلانه بوده. حالا گیرم زمانی که او نماینده بود، مثلا نمایندهای 60درصدی بود و این نماینده امروز، نمایندهای سهدرصدی. درصدش که مهم نیست، هست؟ وقتی برای دیگران مرگ طلب کنی و یقه چاک بدهی، چه فرقی میکند که چنددرصدی باشی؟ حتما اما این عزیز یادش هست که در همان مجلس اول بر سر مرحوم بازرگان ریختند و برخی از دیدن این اتفاق لبخند زدند. اینها را گفتم که یادمان نرود این راهی است که خودمان گشودهایم و سهدرصدیهای امروز را آموزش دادیم که از چه راهی بروند تا به مقصد و مقصود برسند. نمیشود که خود از دیوار بالا برویم و به دیگران بگوییم چرا تو از دیوار بالا میروی؟ وقتی از دیوار بالا بروی و بر صدر بنشینی، خوب دیگران هم یاد میگیرند که این راهش است و چه راه کوتاهی هم هست برای بر صدر نشستن. آیا دیدهاید یک بار یکی بگوید ما که از دیوار بالا رفتیم، خطا کردیم؟ اما بسیار دیدهایم که میگویند تو که از دیوار بالا میروی، خطاکاری. نمیدانم یادتان هست یکی بود که میگفت خلیج فارس نه، که خلیج اسلامی؟ خوب وقتی یکی چنین گفت و در زمان خودش هیچ چیز به او نگفتیم و اتفاقا ارج و قرب هم داشت در آن ایام، از چه به اینکه امروز مرگ ایران را میخواهد، ایراد میگیریم؟ و مگر نه آنکه «هرکسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت»؟ و مگر ما چه کاشتهایم که محصولی دیگر طلب میکنیم؟ و مگر «گندم از گندم بروید جو ز جو» نخواندهایم؟ حالا چه کاشتهایم که چه درو کنیم؟ ما خود بد کردهایم؛ همه ما. والّا این دیر آمدگان زود طلبکار، همان میکنند که روزی ما کردیم و همان میکارند که روزگاری ما کاشتیم. بخواهیم یا نخواهیم، ما خطا کردیم و راهی باز کردیم که 45 سال است دیگران هم میروند، حالا چه آن هُرهُری مذهب که هر روز به رنگی درمیآید و روزی «توهم معجزه هزاره سوم» بود و ادعای هاله نور میکرد و الان برای اینکه جلب توجه کند، به عکس یادگاری با زیبارویان متوسل میشود و چه آنها که از همان گوشه تاریکِ سایهها، تا عمق راهبردی همه چیز، یک دنیا ادعا دارند. اینها را خودمان در دامان پروردهایم و حالا درس پس میدهند، گیرم آن روز ما تند رفتیم و اینان کُند آمده باشند، ولی هرچه هست، از همان راه آمدهاند.