مولاجان! زمان گذشت و قلبم گواهی میدهد که به یقین تو میآیی. تو میآیی و آیینههای زنگار گرفته قرنها جهالت و سکوت و روزمرگی را دوباره جلاخواهی داد. تو میآیی و قلبهای سیاه شده از تنهایی را دوباره با حضور روشنی بخش خود نورانی خواهی کرد. تو میآیی و دلم را خویشاوند تمام پنجرههای جهان میکنی.
یا صاحب الزمان (عج)! تو میآیی و چشمان جهان را به آبشاران زلال معنویت پیوند میزنی. تو میآیی و فریادهای
فرو خفته ستمدیدگان جهان را معنا میبخشی. تو میآیی و گوش جهان را که از فریادهای گوشخراش شیاطین کفر و الحاد کر شده است، با زمزمه روحبخش محبتت نوازش میکنی.
آقاجان! تو میآیی و من خوب میدانم که روزی از همین دریچه که سالهاست بسته مانده است، جوانهای خواهد رویید؛ جوانهای سبز که از خیال همیشه منتظر من، به سمت آسمانهای آبی حضور تو سر بر خواهد آورد. تو میآیی و رودهای احساس، از دستان پر مهر نسیم، بر منتظران واقعیات جاری میشوند.ای تجلی مهر خداوند در زمین! شوره زار خشک دلهای خستهمان در انتظار نوازش نرم نگاه پر مهر توست!