سید محمدعماد اعرابی
بهار 1388 هرچه به روزهای پایانیاش نزدیک میشد؛ هوای سیاست در ایران داغتر میشد. دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در 22 خرداد 1388 داغترین روز آن بود. روزی که مردم با مشارکت خیرهکننده حدود 85 درصدی در انتخابات، حد نصاب جدیدی را در تاریخ جمهوری اسلامی ایران به ثبت رساندند. این تاریخسازی اما خیلی زود به کام مردم تلخ شد.
غربگرایان مدعی اصلاحطلبی به عنوان بازنده انتخابات با ادعای تقلب دست به اردوکشی خیابانی زدند و نتیجه را بدون ارائه مستندات تقلب ادعاییشان زیر سؤال بردند. آنها حدود 8 ماه کشور را به آشوب کشیدند و بانی تحریمهای فلجکننده آمریکا علیه ایران شدند. «باراک اوباما» رئیسجمهور وقت آمریکا در خاطرات خود از آن روزها مینویسد: «در شرایطی که این کشور [ایران] وارد چرخه هرجومرج و سرکوبگری بیشتر میشد ما راهبردمان را به سمت دومین گام راهبرد منع اشاعهای تغییر دادیم: یعنی بسیج کردن جامعه بینالمللی برای اعمال تحریمهای اقتصادی سخت» قطعنامه تحریمی 1929 شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران با همین هدف و در آستانه اولین سالگرد آن آشوبها در 19 خرداد 1389 صادر شد. این قطعنامه با قوانین تحریمی یکجانبهای که آمریکا پس از آن اعمال کرد تکمیل شد و حلقه محاصره اقتصادی ایران را محکم کرد. «قانون جامع تحريمها، مسئوليتپذيري و محروميت»(CISSADA) اصليترين و پايهايترين قانون تحريمي ايران بود که دو هفته پس از قطعنامه 1929 در مجلس سناي آمريكا به تصويب رسيد و اول جولاي همان سال با امضاي اوباما رسمیت پيدا كرد. قانونی که در آن بارها به آشوبهای سال 1388 اشاره شده و در مقدمهاش خواستار تخصیص بودجه اضافی برای حمایت از عوامل آن شده بود.
یک سال بعد وقتی مردم طعم خیانت غربگرایان مدعی اصلاحطلبی را با اعمال تحریمهای اقتصادی آمریکا آهستهآهسته میچشیدند؛ غائله آشوبها کاملا خوابیده بود و چیزی جز بدنامی برای آشوبگران به همراه نداشت. آنها حالا دیگر نه یک جریان سیاسی در چارچوب قانون اساسی که «براندازان ناکام نظام جمهوری اسلامی» به حساب میآمدند. سیاست «با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن» تقریبا از همان زمان توسط آنها راه افتاد. آنها انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی در اسفند 1390 را در حالی تحریم کردند که نامزدهای مورد نظرشان به طمع قدرت برای ثبتنام در این انتخابات صف کشیدند؛ و محمد خاتمی به عنوان یکی از سرکردگان این جریان در حالی پای صندوق رأی در شهرستان دماوند حاضر شد که تمایل داشت این خبر چندان رسانهای نشود.
سال ۱۳۹۲ آنها بار دیگر به طمع کسب قدرت وارد رقابتهای انتخاباتی شدند و اینبار با علم به شکست نامزد مورد حمایتشان او را وادار به کنارهگیری به نفع چهرهای دور از خود اما تقریبا همسو کردند. غربگرایان مدعی اصلاحطلبی بعد از آن همه آشوبآفرینی باز هم پای صندوق رأی جمهوری اسلامی ایران حاضر شدند تا مهر ابطال دیگری بر تمامی ادعاهای خود درباره تقلب در انتخابات بزنند.
وقتی آقای حسن روحانی در انتخابات ۱۳۹۲ پیروز شد، نوبت به سهمخواهی مدعیان اصلاحات از دولت او رسید. آن روزها اصلیترین مانع برای آنها در تکیه زدن بر صندلیهای مدیریتی، ننگ آشوبهای ۱۳۸۸ بر پیشانیشان بود. کلیدواژه «آشتی ملی» در چنین شرایطی ساخته و در رسانههای زنجیرهای وابسته به غربگرایان اصلاحطلب ترویج شد تا راه سهیم شدن در قدرت را برای آنها هموار کند. آنها با تحریف واقعیتها، جامعه ایران را بحرانی و از همگسیخته جا میزدند و تجویزشان برای رفع این بحران خودخوانده بهکارگیری عناصر بدنام آشوبهای ۱۳۸۸ در مدیریت کشور تحت شعار «آشتی ملی» بود.
اتفاقی که با واکنش رهبر انقلاب در ۲۷ بهمن ۱۳۹۵ مواجه شد: «ملّت ایران ایستادهاند، مجتمع هستند. حالا یک عدّهای یاد گرفتهاند تعبیرات «آشتی ملّی، آشتی ملّی» [را گفتن]؛ این حرفها به نظر من معنی ندارد؛ مردم مجتمعند، با هم متّحدند؛ آنجایی که پای اسلام در میان است، پای ایران در میان است، پای استقلال در میان است، پای ایستادگی در مقابل دشمن در میان است، مردم با همه وجودشان ایستادهاند. ممکن است در فلان مسئله سیاسی دو نفر با هم اختلاف نظر داشته باشند [امّا] تأثیری نمیگذارد. چرا میگویید آشتی؟ مگر قهرند که بیایند با هم آشتی کنند؟ این تعبیرات را روزنامهها پَر و بال میدهند، متوجّه نیستند که اشکال ایجاد میکند. وقتی شما میگویید آشتی، مثل این است که یک قهری وجود دارد؛ [درحالیکه] قهری وجود ندارد. بله، مردم ما با آن کسانی که به روز عاشورا اهانت کردند قهرند. ملّت با آنهائی که روز عاشورا، با قساوت، با لودگی، با بیحیایی آمدند جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهر است. با اینها آشتی هم نمیکنیم.»
تحلیل دقیق و درست رهبر انقلاب کمتر از سه سال بعد به وضوح آشکار شد؛ وقتی ملت ایران علیرغم سوءتدبیرهای دولت وقت و پس از ناآرامیهای دیماه 1396 و آبان 1398 برای تشییع سردار پرافتخارشان، شهید قاسم سلیمانیتصاویری باشکوه در خیابانهای اهواز، تهران، قم، مشهد و کرمان خلق کردند و در گوشه و کنار کشور به یاد او مراسم یادبود گرفتند. حاج قاسم نمادی از جمهوری اسلامی ایران و آرمانهایش بود و ملت با همه گلایههایش از مدیریت برخی امور اجرائی، پای این نظام ایستاده بود.
یک سال بعد در 26 آذر 1399 رهبر انقلاب باز هم بر اتحاد ملت ایران تأکید کردند و البته برای حفظ آن به مسئولان کشور هشدار دادند:
«ملّت ایران در خیلی از امور صدایشان صدای واحد است، خواستشان خواست واحد است، [امّا] مسئولان میتوانند این را از بین ببرند. هنر مسئولان ما این است که این اتّحاد را، این همصدایی را تکّهتکّه کنند، ملّت را تکّهِتکّه کنند، اینها را از بین ببرند! مسئولین کشور مراقب باشند که این اتّحاد را زیاد کنند.» مخاطب بخش قابل توجهی از این هشدار رهبر انقلاب همان جریان غربگرای مدعی اصلاحطلبی بود که اینبار در قامت برخی مسئولان اجرائی وقت کشور از هیچ تلاشی برای دوقطبیسازیهای کاذبی مثل «میدان - دیپلماسی»، «تندرو-معتدل»، «جنگطلبی - تعامل با دنیا»، «کاسبان تحریم-حامیان مذاکره» و... در میان مردم دریغ نمیکرد!
پاییز 1401 این جریان بدنام و بدسابقه یکبار دیگر در خیانت به منافع ملی کشور کم نگذاشت و اینبار به بهانه حقوق زنان همدوش با مقامات آمریکایی در مقابل نظام ایستاد و مشوق آشوب و ناامنی شد. مردم اما باز هم علیرغم مشکلاتشان، آشوبگران را ناکام گذاشتند و در حمایت از آنها به خیابان نیامدند.
سال 1403 با برگزاری انتخابات زودتر از موعد ریاستجمهوری آنها باز هم در سودای کسب قدرت دست بهکار شدند. در حالی که طبق نظرسنجیهای انجام شده 55 تا 57 درصد از مردم علت عدم مشارکت در انتخابات را نارضایتی از مسائل معیشتی و اقتصادی بیان کرده بودند؛ غربگرایان مدعی اصلاحطلبی اما با تحریف واقعیت در رسانههای زنجیرهایشان عدم مشارکت را به عدم حضور فعال خودشان در انتخابات و در نتیجه مدیریت کشور تفسیر کردند و از این طریق برای تأیید نامزدهای مورد نظرشان فضاسازی کردند. با پیروزی «مسعود پزشکیان» در چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، در رویدادی مشابه با سال 1392 آنها اینبار کلیدواژه «وفاق ملی» را جایگزین «آشتی ملی» کردند تا مسیر دستیابی خود به مناصب مدیریتی کشور را علیرغم سابقه سیاهشان هموار کنند. اکنون به نظر میرسد شعار «وفاق ملی» از سوی این جریان تبدیل به اسم رمزی برای تحمیل عناصر زاویهدار و بدسابقه به آقای پزشکیان شده است. شعاری که در تبلیغات انتخاباتی آقای پزشکیان نمود خاصی نداشت و دستپخت حلقهای خاص پس از ریاستجمهوری ایشان است.
آنها برای این شعار حتی همایش هم برگزار کردند اما جالب آنجا بود که «مسعود پزشکیان» در سخنرانی خود در این همایش بیش از آنکه از «وفاق ملی» صحبت کند از «حق و عدالت» به عنوان اصول کاریاش نام برد و با اشاره به متنی که اطرافیانش برای سخنرانی او آماده کرده بودند، گفت: «متونی که عزیزان تهیه کردهاند، بسیار ارزشمند و تأثیرگذار است، اما آنچه به باورم از اهمیت بیشتری برخوردار است، بیان آن چیزی است که از دل برمیآید و در متون از پیش آماده شده، یافت نمیشود... آنچه که باور دارم و پیشتر در جریان انتخابات نیز بر آن تأکید کردم، اصولی است که حول محور حق و عدالت شکل میگیرد.»
ناهمگونی شعار «وفاق» با واقعیات ملموس کشور به حدی بود که «علی لاریجانی» نیز به عنوان یکی از چهرههای همسو با دولت چهاردهم به آن واکنش نشان داد و گفت: «امروز مشکلات گرانی و قیمت ارز وجود دارد اما ناگهان مسئله «وفاق» مطرح میشود که این ارتباط با زندگی مردم ندارد.» او درست میگفت؛ شعار «وفاق» ارتباطی با مسائل جامعه ایران ندارد و گرهی از کار مردم باز نخواهد کرد اما این شعار برای غربگرایان مدعی اصلاحطلبی بهشدت گرهگشاست! آنها که تا دیروز پیشتاز چند پاره کردن جامعه با اردوکشیهای خیابانی و دوقطبیسازیهای واهی بودند، امروز سنگ «وفاق ملی» را به سینه میزنند تا چهرههای بدسابقه خود را در مناصب مدیریتی کشور جانمایی کنند. در صورت موفقیت این پروژه، آنها اینبار اتاق آشوب خود را به جای خیابان در ادارات دولتی تشکیل خواهند داد.
گزارش اطلاعاتی سپاه از یک رزمایش
مرتضی سیمیاری
رزمایش ترکیبی پیامبر اعظم (ص) ۱۹ نمایشی از رخدادهای زنجیرشده به یکدیگر بود که فقط نوک کوه آن نمایش داده شد. در این رزمایش یگانهای چندگانه هوافضا، پدافند، نیروی دریایی، نیروی زمینی و بخش اطلاعاتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تاکتیکهای مهندسیشده را بهروزرسانی میدانی کردند. مهمترین اصل از رزمایش فوق جلوگیری از تکرار و تلاش برای بهینه شدن در کوتاهترین زمان ممکن بوده است. به عبارتی آنچه در رزمایش پیامبر اعظم در حال تمرین است مشتمل بر مجموعه تاکتیکهایی است که مانع از غافلگیری رزمی در آینده خواهد شد. نکته قابلتوجه آنکه محیط این رزمایش بر اساس یک سناریو نزدیک به واقعیت و برای محک زدن حداکثری توان انرژی آزادشده در پیرامون به شکل بومی طراحیشده و سامانهها برای برخورد با پیشرفتهترین سلاحهای تهاجمی دشمن مانند انواعی از سنگر شکنها مورد آزمایش قرارگرفته است. در این رزمایش اطلاعات از وقوع، بازخوانی از شکل برخوردها و استفاده از عملیاتیترین ظرفیتهای موجود بر سایر امکانات اولویت داشته و ازاینرو باید رزمایش پیامبر اعظم (ص) ۱۹ را «اطلاعاتیترین رزمایش سپاه» در سالهای اخیر قلمداد کرد. شعار اصلی رزمایش اخیر آن بود که باید در برابر تحرکات دشمن همواره «یک پله بالاتر» بازی کرد. همزمانی رزمایش با رونمایی از شهر جدید موشکی و نیز اعلام هشدار، نشان از آن دارد که هرگونه تغییر تاکتیکی از سوی دشمن را بهصورت راهبردی پاسخخواهیم داد. ازاینرو، نهتنها پیامبر اعظم (ص) ۱۹ از نظر شکلی گارد تدافعی نداشت، بلکه در سطح رزمایشهای تهاجمی طبقهبندی خواهد شد. این شکلبندی نشان میدهد که تأمین امنیت کشور و مرزهای پیرامونی مقاومت دیگر شکل کلاسیک و محافظهکارانه نداشته و کاملاً کنترل محور خواهد بود. فرمت جدید رزمایش همچنین نشان از آن دارد که ارتقای قدرت نظامی و امنیتی با رفع برخی باگهای پیشین (بازیابی و بازسازی) به سمت بازدارندگی مستقیم حرکت کرده است. رزمایش پیامبر اعظم (ص) ۱۹ محل رونمایی بخش متنوعی از این دستاوردها بوده است که البته بخش قابلتوجهی از آن به دلایل متعدد رسانهای نخواهد شد، اما پیامهای کلیدی در لایههای عمیق برای دشمن جاگذاری شده است. از سویی مجموعه مانورهای صورت گرفته در این رزمایش هیبریدی علاوه برنشان دادن بخشی از توانمندیهای موجود در ذهن دشمن نیز اثرگذاری داشته است، گزارشهای بیرون آمده از مراکز امنیتی رژیم صهیونیستی حکایت از آن دارد که آنها ایران را آماده برای رویاروییهای آینده تحلیل کردهاند همچنین در حین اجرای رزمایش پیامبر اعظم ترامپ با ارسال پیامی به نتانیاهو درگیری نظامی با تهران را خط قرمز خود خوانده است. این برآوردها و اخبار پیرامونی بهخوبی نشان میدهد که چند اقدام ترکیبی در این رزمایش به خوبی توانسته است گارد امریکاییها را از طریق فشار به صهیونیستها باز کند. پیشازاین و در جریان رزمایش پیامبر اعظم (ص)۱۷ نیز این اقدام شگفتیساز اطلاعاتی از سوی سپاه تمام محاسبات دشمن را به هم زد. در آن عملیات آزمایش موشکی خاص بارنگ زرد و مشکی پیامی ویژه برای حریف فرستاد، این دست اقدامات ظریف بخشی از بازی در پله بالایی در رزمایشهای اخیر سپاه است. علاوه بر این رزمایش پیامبر اعظم (ص) محل آزمایشهای مهمی بوده که تنها رهگیری و انهدام بخش قابللمس آن برای دشمن بوده، این رزمایش دارای ابتکار عملهایی است شعاع محور مقاومت را نیز بازتر از قبل خواهد کرد، بهزودی بخشی از اثرات آن را در سیونیک مشاهده خواهیم کرد. اجرای عملیات وعده صادق ۳ نیاز به چند پیشنویس داشت که در رزمایش اخیر نوشتهشده است. تعمیق جداگانه در آنها منتج به نگرش دقیق از هنر بازیگری تهران نمیشود!
پیامهای یک انتخاب
هادی محمدی
پس از یک دوره طولانی یعنی با گذشت بیش از دو سال از پایان دوره ریاستی ژنرال میشل عون، روز پنجشنبه گذشته رئیسجمهور لبنان در یک رقابت معنادار انتخاب شد. به این ترتیب، ژنرال ژوزف عون بهعنوان رئیسجمهور که البته هیچ قرابتی با میشل عون ندارد، با ۹۹ رای از پالمان تایید گرفت.
نظام پارلمانی توافقی در لبنان که مناصب اصلی را در اختیار سه طایفه مارونی، سنی و شیعه قرار داده، همواره برای تعیین این روسا، با کشمکش و رقابت جدی روبهرو بوده و بهدلیل نوع ارتباطات احزاب و طوایف لبنان با کشورهای منطقه و جهان، اینروزها با تاثیرپذیری از بازیگران خارجی، سامانیافته است. تحولات پرشدت ۱۵ماهه درغزه و لبنان، زمینههایی را برای یک روایتسازی و جنگ روانی و شناختی فراهم کرد تا برخی احزاب مارونی مثل قواتاللبنانی به ریاست سمیر جعجع، جمیل و چهرههایی از اهل سنت لبنان، این فضا را ترویج کنند که ضعیفشدن حزبا...، مقدمه حذف آن از روندها و ساختارهای سیاسی در لبنان است و آرزوهای خود را نیز با صدای بلند اعلام کردند. قطریها در رقابت با سعودیها با ژوزف عون مخالف بودند و سمیر جعجع که سالهاست بهدنبال کسب ریاستجمهوری است، بهشدت با ژوزف عون مخالف بود و حزبا... نیز از دو سال قبل، سلیمان فرنجیه را برای این مسئولیت مناسب میدید و جبران باسیل، داماد میشل عون و رئیس حزب ملی آزاد، خود را برای تصدی ریاستجمهوری مطرح میکرد. باید توجه داشت که مذاکرات مربوط به آتشبس در جنوب لبنان که زمینه رایزنی برای انتخاب رئیسجمهور لبنان با نبیه بری را فراهم کرد، شدت واگرایی در بین سران مارونی و رقابت جدی بین عربستان و امارات با قطر را که در دو ماه گذشته در کنار ترکیه، جایگاهی در سوریه کسب کرده و وزنکشی هریک از چهرههای کاندیداشده، مجموعا همه رقبا را به پذیرش ژوزف عون سوق داد و همگی کنارهگیری کردند. ۹ ژانویه در یک نشست صبحگاهی، تمامی طرفهای داخلی و خارجی، نفوذ و ابزارهای خود را بهکار گرفتند و به ۷۱ کرسی در مقابل ۲۰ رای باطله و ۳۷ رای سفید رسیدند. بههمین دلیل آمریکا، فرانسه و عربستان برای نشست عصرگاهی مجلس چارهای جز مذاکره با نبیه بری و نماینده حزبا... نداشتند. این مذاکرات و مجموعهای از شروط ضمن آن، که توسط ژوزف عون و طرفهای حامی وی پذیرفته و عملیاتیشدنشان تضمین شد، دارای محورهای مختلفی است که از یکسو جایگاه مؤثر و مقتدر جناح شیعه در ساختار قدرت و ترسیم رویکردهای بعدی حکمرانی را نشان میدهد و از سوی دیگر دارای پیامهای ویژهای به رژیم صهیونی و طرفهای منطقهای است. از جمله توافقات صورتگرفته که نشست عصرگاهی مجلس را به نتیجه ۹۹ رای برای ژوزف عون رساند، انتخاب نجیب میقاتی بهعنوان نخستوزیر است که از امروز رایزنی فراکسیونهای حزبی برای انتخاب نخستوزیر در مجلس لبنان آغاز میشود. البته حفظ وزیر اقتصاد که رکن اصلی تصمیمات راهبردی در حکومت لبنان است نیز در اختیار طایفه شیعه خواهد بود. بازسازی لبنان و عقبنشینی کامل رژیم صهیونی در جنوب لبنان و اجرای کامل قطعنامه ۱۷۰۱ توسط رژیم صهیونی و تعیین فرمانده جدید ارتش با مشورت و نظر فراکسیون شیعه، از جمله توافقات با ژوزف عون و نمایندگان آمریکا، فرانسه و عربستان است. در مقابل میقاتی که از حمایت بخش بزرگی از نمایندگان طوایف مختلف برخوردار است و طرفهای خارجی نیز با وی همراه هستند، جناح جعجع و جمیل و برخی چهرههای اهل سنت و... درحال تلاش برای مطرحکردن چهره دیگری از اهل سنت برای تصدی نخستوزیری هستند که انگیزه اصلی آنها، مقابله با توافقات طایفه شیعه با ژوزف عون است و مخروجی از نمایندگان اهل سنت در مجلس را مطرح کردهاند. این در حالی است که مخروجی در وزن و سطح نجیب میقاتی نیست و امکان کسب حمایت خارجی و داخلی در قیاس بامیقاتی راندارد. بهویژه اینکه عنصر مهم اثرگذاری پول که معمولا توسط عربستان سعودی، امارات وقطروکشورهای عربی توزیع میشود، نیز وجود نداردو مسیر این هزینهها اکنون در حمایت از میقاتی است. پارامترهای زیادی بر این دلالت دارند که بازیگران مؤثر خارجی در تحولات لبنان در رویکردشان به آرامسازی و پرهیز از شکاف ومنازعه گرایش دارند. این رویکرد در یک نگاه مرحلهای به وضعیت سوریه، بر نوعی آرامسازی در وهله اول، وسپس استحکامسازی و جلوگیری ازهرجومرج کنترلنشده مبتنی است تا امکان مدیریت تحولات در سوریه را فراهم کنند. این رویکردجدید درانتخاب نخستوزیر لبنان، اگرچه باتجارب گذشتهای که مدتهاهم برقرار بوده گره خورده، بااینحال نگارنده معتقد است نیازهای راهبردی بازیگران بزرگ بینالمللی و منطقهای، فعلا انتخاب سریع نخستوزیر را در اولویت قرار داده است.
سیستان و بلوچستان نقطهعطف گذار به عدالت توسعهای
محمد جعفر قائم پناه
حضور دوباره دولت وفاق ملی در استان سیستان و بلوچستان در فاصله کمتر از دوماه، اینبار در شهرستانهای چابهار و زابل، فراتر از یک سفر استانی معمول است. این حضور مکرر در کوتاهترین بازه زمانی ممکن از آغاز بهکار دولت، نشانگر اراده دولت برای تحول در نگرش به مقوله توسعه در ایران است. برای درک عمیقتر این رویکرد، باید به مبانی نظری و چارچوب فکری دولت در حوزه توسعه نگاهی دقیقتر انداخت.
آنچه در دهههای گذشته به عنوان الگوی توسعه در ایران دنبال شد، عملاً بر سرمایهگذاری در نقاط خاص با هدف سرریز تدریجی توسعه به پیرامون، مبتنی بوده است. تجربه نیم قرن گذشته نشان میدهد این الگو نه تنها به توسعه متوازن ایران نینجامید، بلکه شکاف مرکز- پیرامون را عمیقتر کرد. نمود عینی این رویکرد را میتوان در استقرار صنایع آببر در فلات مرکزی ایران مشاهده کرد. این تصمیم که در تضاد آشکار با اصول آمایش سرزمین بود، امروز به بحران فرونشست زمین و تهدید زیستپذیری شهرهای مرکزی کشور از جمله تهران انجامیده است. به بیان دیگر، توسعه نامتوازن نه تنها پیرامون را محروم کرده است، بلکه پایداری توسعه در مرکز را نیز با چالش مواجه ساخته است.
دولت وفاق ملی با درک این واقعیت رویکرد جدیدی را در توسعه منطقهای دنبال میکند که در آن عدالت صرفاً به معنای توزیع منابع نیست، بلکه در شناسایی و فعالسازی ظرفیتهای نهفته در هر منطقه نهفته است. سیستان و بلوچستان با برخورداری از موقعیت ژئوپلیتیک منحصر به فرد، سواحل اقیانوسی و تنوع قومی و مذهبی، ظرفیتهای بیبدیلی برای توسعه دارد که تاکنون مغفول مانده است.
برخلاف الگوهای پیشین که توسعه را امری تزریقی و از بالا به پایین میدانستند، رویکرد رئیسجمهوری پزشکیان بر توانمندسازی و مشارکت جوامع محلی تأکید دارد. این نگاه که ریشه در نظریات توسعه اجتماعمحور دارد، معتقد است پایداری توسعه در گرو مشارکت فعال ذینفعان محلی است. رئیس جمهوری تقریباً در همه سخنرانیهای خود، بر جلب مشارکت مردم و به میدان آمدن آنان تأکید میکند. در اندیشه او حل بحرانها و ابربحرانهای کشور، بدون مشارکت فعالانه مردم ممکن نیست. این رویکرد به معنای عدول از مسئولیتهای دولت نیست. دولت با نگاه کارشناسی و رویکرد تخصصمحور، تلاش خواهد کرد در همه میدانها وظایف خود را به بهترین وجه ایفا کند. موضوع این است که حتی اگر دولت با بهرهوری بالا همه وظایف خود را بهدرستی انجام دهد، در این گرداب مشکلات و مسائل، بدون مشارکت مردم نخواهد توانست به تنهایی کاری از پیش ببرد. تکرار این مسأله از سوی دکتر پزشکیان، هدفمند است؛ مشارکتجویی، «کلانپروژه» اوست و همه اجزای دولت نیز به نوبه خود باید در راستای تحقق این هدف بکوشند. موضوع مهم دیگر این است که توسعه باید در انطباق با ظرفیتهای اکولوژیک و اقلیمی هر منطقه باشد. مسأله خشک شدن تالاب هامون و بحران آب در سیستان، نمونهای پیچیده از چالشهای توسعه است که ابعاد داخلی و خارجی مهمی دارد. صرف نظر از کم و کیف بروز این بحران، پیامدهای آن فراتر از مسائل زیستمحیطی است. خشکی هامون امروز به فروپاشی نظام سنتی معیشت در منطقه، مهاجرت اجباری روستاییان و حتی چالشهای امنیتی انجامیده است. طوفانهای گرد و غبار برخاسته از بستر خشک تالاب، سلامت ساکنان منطقه را تهدید میکند و حتی تا شهرهای دوردست نیز اثر میگذارد.
ممکن است تصور شود انتخاب سیستان و بلوچستان به عنوان اولین مقصد سفر استانی دولت و بازگشت به این استان در سفر سوم، استمرار برخی رفتارهای پوپولیستی ادوار گذشته در حکمرانی است؛ اما واقعیت این است که این انتخابها بر مبنای یک چارچوب نظری منسجم و درک عمیق از ضرورتهای توسعه متوازن در ایران است. این استان با چالشهای پیچیده توسعهای روبهروست که حل آنها نیازمند رویکردی جامع و چندبعدی است:
یک – چالش ژئوپلیتیک: موقعیت مرزی استان و همسایگی با دو کشور افغانستان و پاکستان، آن را در معرض تحولات منطقهای قرار میدهد. رویکرد نوین توسعه باید بتواند این چالش را به فرصتی برای همگرایی منطقهای تبدیل کند.
دو- چالش اقلیمی: تغییرات اقلیمی و خشکسالیهای پیاپی، بویژه در منطقه سیستان، معیشت سنتی را با بحران مواجه کرده است. راهکار این چالش در بازتعریف الگوی توسعه و متنوعسازی اقتصاد محلی است.
سه – چالش زیرساختی: علیرغم موقعیت راهبردی سواحل مکران، فقدان زیرساختهای اساسی مانع از بهرهبرداری از این ظرفیت شده است. توسعه بندر چابهار و اتصال آن به شبکه ریلی کشور میتواند نقطه عطفی در این زمینه باشد و در حال حاضر یکی از اولویتهای اصلی دولت است.
به رغم همه اینها، سالها عقبماندگی از قطار توسعه، نیازمند توجه ویژه در تخصیص منابع است. موضوع صرفاً تخصیص منابع بودجهای نیست، هر چند که البته در آن بخش نیز دولت رویکرد تحولی و ویژهای را دنبال میکند. جبران عقبماندگی استان سیستان و بلوچستان، با رویکردی چندوجهی، چه در بودجهریزی دولتی و چه در جذب سرمایهگذاری داخلی و خارجی و البته هدایت تسهیلات بانکی، دنبال خواهد شد. در درجه دوم تقویت نهادهای مدنی، حمایت از کسبوکارهای خرد و متوسط و ارتقای مهارتهای حرفهای اولویتهای دولت خواهد بود. در نهایت اینکه بهرهگیری از ظرفیتهای ترانزیتی و تجاری منطقه، نیازمند تعامل سازنده با کشورهای همسایه و شرکای بینالمللی است. این مسأله نیز به تأکید رئیس جمهوری، جزو دستورکارهای دستگاه سیاست خارجی کشور است و با جدیت پیگیری خواهد شد. از سوی دیگر با در نظر گرفتن اینکه ابربحرانهای مزمن کشور، اصولاً در چند دهه گذشته پایدار بوده و راهبردهای حکمرانی برای غلبه بر آنها عمدتاً نقشی تسکینآمیز و موقتی را ایفا کرده است، دولت وفاق ملی یکی از اولویتهای خود را تغییر در ساختار و فرآیند برنامهریزی توسعه میداند. مهمترین محور این تغییر به نوعی گذار از برنامهریزی متمرکز به برنامهریزی مشارکتی است. برنامههای توسعه که عمدتاً از سوی کارشناسان مرکزنشین و بدون درک عمیق از واقعیتهای محلی تدوین شده است، امتحان خود را پس داده و ناکارآمد بودهاند. در دولت وفاق ملی تلاش خواهد شد جوامع محلی و نخبگان منطقهای نقش فعالی در فرآیند برنامهریزی داشته باشند. حضور مکرر دولت در سیستان و بلوچستان و گفتوگوی مستقیم با مردم و نخبگان محلی، نمودی از این تغییر پارادایم است. تجربه نشان داده است که موفقترین برنامههای توسعه آنهایی هستند که دانش تخصصی را با شناخت عمیق از ظرفیتها و محدودیتهای محلی تلفیق میکنند. مردم بومی سیستان و بلوچستان طی قرنها زندگی در این اقلیم، راهکارهای خلاقانهای برای سازگاری با محیط یافتهاند که میتواند الهامبخش برنامههای توسعه باشد. توسعه سیستان و بلوچستان در چشمانداز دولت وفاق ملی صرفاً یک پروژه عمرانی نیست، بلکه امیدواریم آغازگر تحولی بنیادین در الگوی توسعه ملی باشد. سیستان و بلوچستان میتواند، چنانکه اشاره شد، پایلوتی (یا نقطه شروعی) برای آزمودن رویکردی جدید در عرصه توسعه ایران باشد. در نگاه دولت این استان با همه چالشها و فرصتهایش، میتواند به الگویی موفق از توسعه متوازن، درونزا و پایدار تبدیل شود. موفقیت در این مسیر، مستلزم درک عمیق مبانی نظری، پایبندی به اصول و البته انعطافپذیری در روشهاست. این موفقیت نه تنها سرنوشت این خطه از ایران را تغییر میدهد، بلکه حتی میتواند آینده الگوی توسعه ملی را هم رقم بزند.
در ستایش نقدپذیری و نکوهش جزماندیشی
جلیل سازگارنژاد
در خبرها آمده بود که با دستور مقام قضائی فعالیت سایت اینترنتی و کانال تلگرامی دکتر محسن رنانی، پژوهشگر و استاد برجسته دانشگاه اصفهان متوقف و برای ایشان پرونده قضائی تشکیل شده است، اگرچه بعدا گفته شد نامبرده خودش تا پایان رسیدگی اقدام به توقف سایتش کرده است. به همین دلیل و اقدامات مشابه بر آن شدم تا با بازخوانی آنچه در فرهنگ ملی و ادبی ایران و آموزههای دینی و مذهبی و عرصههای علم و معرفت در جهان امروز در ستایش از نقد عالمانه و منصفانه و نکوهش جزماندیشی و محدودنگری آمده است، این رخداد را مورد بررسی و تحلیل قرار دهم.
در متون ادبی و رسمی فرهنگ وزین فارسی، نقد به معنای ارزیابی، بررسی یا تحلیل یک موضوع یا مسئله یا یک اثر است که میتواند دربرگیرنده ترکیباتی مانند نقد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فکری و فرهنگی باشد و فینفسه امری پسندیده و مورد تقدیر است که به آگاهسازی و جامعنگری مردم و جامعه و افزایش قدرت تمییز و تشخیص معایب و محاسن یک رویداد یا برنامه و... کمک شایانی میکند. از سوی دیگر یکی از جدیترین مسائل فلسفه سیاسی، نقش و نظارت مردم در نوع و روش و هدایت حکمرانی است. از جلوههای حضور مردم در تعیین سرنوشت خود، رفتار و گفتار نقادانه و جستوجوگرانه آنها در نوع منش و تصمیمات و برنامهریزیهای حاکمان است. انتقاد سازنده، عالمانه و مسئولانه همراه با ادب حرکت و اقدامی است اصلاحگرایانه که قصد آن پالایش و زنگارزدایی و نجات حقیقت از ناخالصیهاست. در آموزههای دینی از امیر پارسایان، حضرت علی (ع) نقل است که «مطمئنترین، سالمترین و مؤثرترین عامل برای کنترل قدرت و اصلاح امور جامعه، حضور پویا، آگاهانه و همراه با احساس مسئولیت و دلسوزانه مشاوران و مردم و مراقبت دائمی آنان از جریان مدیریت و حاکمیت جامعه و نقد و ارزیابی همیشگی و پیگیرانه آنان از اعمال و رفتار مدیران و مسئولان عرصه حکمرانی است.
یکی از دوستان خاطرهای از حضورش در سمیناری که به مناسبت معرفی کتابی در یکی از دانشگاههای معتبر خارجی در سال گذشته میلادی برگزار شده بود، نقل میکرد که در ابتدای نشست نویسنده کتاب به حاضران گفت امیدوارم به من احترام بگذارید و پس از ارائه مطالب نقد و ارزیابی خود را صریحا بیان کنید و به رشد و تعالی و رفع نواقص آن کمک کنید. در واقع نقدکردن را یک نعمت، موهبت و احترام به خود میدانست و نقدنکردن را نشانه بیتوجهی به مطالب ارائهشده و بیاحترامی به خودش ارزیابی میکرد.
اما در نکوهش جزماندیشی و محدود و تکبعدنگری بهویژه در اموری که به منافع مردم و عموم جامعه بازمیگردد، سخن بسیار گفتهاند. در تعاریف رسمی، جزماندیشی عبارت است از روش اندیشهگری غیرانتقادی و غیرعلمی که بر بنیاد باورهای جزمی روایت شده که همیشه و همه جا باورها را ثابت و بهمثابه حق و حقیقت میانگارد و آن را به بوته آزمون و خطا نمیسپارد. در تجربه جهانی آن، باورهای کلیسای کاتولیک در قرون وسطی مصداق بارز جزماندیشی و خشکسری معرفی میشود که اعتقاد تعصبآمیز به یک باور به عنوان اصل قطعی و غیرقابل تغییر را ترویج میکرد. در چنین نگرشی عقل و خرد و علم در نازلترین شاخصها برای راستیآزمایی یک پدیده یا ایده یا اندیشه قرار میگیرد. سرنوشت دانشمندانی مانند گالیله، اخترشناس مشهور ایتالیایی که در دادگاه تفتیش عقاید کلیسا مجبور به توبه شد تا از مرگ نجات یابد، نمادی از جزماندیشی است که دستاوردهای علم را برنمیتابد و آن را به محکمه میکشاند. بدون تردید تحولات شگفتآور جهان در دو دهه گذشته در عرصه تولد نوآوریها و فناوریهای جدید دنیای ارتباطات بیش از پیش فرصت را بر جزماندیشی تنگ کرده است. ایران عزیز ما نیز از این قاعده و بهرهمندی از این پیشرفتها مستثنا نیست، بنابراین باید پذیرفت و باور کرد که عصر و دوران مسدودسازی اندیشه و پیشگیری از انتشار آن به سر آمده است. نقدستیزی به فرجام نمیرسد. ایران با پیشینه تمدنی و فرهنگی برخاسته از خردمندی و فرزانگی قابل ستایش خود باید مهد باز تربیت بزرگان و اندیشهوران جدیدی باشد که دلسوزانه و خیرخواهانه و برگرفته از علم و دانش و منطق چراغ راه و روشنگر مسیر حکمرانان میشوند.
فرهیخته ارجمند و دانشمند گرانمایه دکتر محسن رنانی را از زمانی که در مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی در دوره ششم همکاری میکرد و مشاوره میداد، بهخوبی میشناسم. ایشان در شمار اندیشمندان ایراندوست و مردمباوری است که در کسوت معلمی چون شمع فروزان روشنیبخش محافل علمی و دانشگاهی است. هرگاه قلم به دست میگیرد و لب به سخن میگشاید و پند و اندرز و نقدی را مطرح میکند، با ذره ذره وجودش به ایران و سربلندی آن عشق میورزد. عالمانه، مؤدبانه و محترمانه نقد میکند، منصفانه داوری میکند، دلسوزانه راه نشان میدهد، از تعارفات میگذرد تا بیان او صریح و آشکار و بدون لکنت و عاری از حقیقت نباشد، او به همان میزان که نقدکننده است، نقدپذیر است. نظام باید قدر این دست از سرمایههای علمی و فداکار خود را بیش از پیش بداند و به جای محدودسازی و مسدودکردن اندیشهورزی آنان، به گوش جان سخنان خیرخواهانه آنها را بشنود. یکی از روشهای کنترل مهاجرت نخبگان ارجنهادن و پذیرفتن و گشودن آغوش همراه با مهر و عطوفت به روی چنین انسانیهای شریف، آزاده و بزرگی است که پشتوانههای فکری و معرفتی ایراناند و زمینهساز پویایی و شکوفایی علم و اندیشه و تربیت انسانهای مستقل و متعهد و دوستدار میهن و سرفرازی کشور هستند.
فرهنگستان را «نقد» کنیم، نه «ریشخند»!
علیرضا حیدری
در ماههای گذشته فرهنگستان زبان و ادب فارسی چند جایگزین فارسی را به جامعه معرفی کرد که تازهترین آنها، «تصدانه» بهجای پیکسل، «پادپخش» به جای پادکست، «موجپز» بهجای مایکروویو، «گرایه» بهجای ترند و «هفتگ» بهجای تیک بود. چنانکه گمان میرفت، این برساختها با بازتابهایی همراه با شوخی و گاه طعنگونه و حتی توهینآمیز در فضای مجازی روبهرو شد. متاسفانه گاه دیده میشود که در برنامههای رسمی ازجمله در صداوسیما هم شاهد چنین اتفاقات ناسنجیده ـ هرچند ممکن است به شوخی ـ هستیم! تمسخر فرهنگستان، تمسخر زبان فارسی هم هست. زبان فارسی پایه هویتی ماست و مهمترین تکیهگاه فرهنگی و تاریخی ما همین زبان است که رسانهها باید با احتیاط با آن روبهرو شوند و اگر قرار است نقدی انجام شود (که حتماً هست)، ادیبانه و مؤدبانه باشد. ازاینرو، یادآوری چند نکته را ضروری دانستم.
بیگمان در همین آغاز باید گفت که بیشتر این بازتابهای مجازی و نه حقیقی! رنگوبوی سیاسی دارد؛ به این معنا که شکوههای سیاسی گاه در یک موضوع ـ حتی بیربط ـ خودش را نشان میدهد. بنابراین، برخی این فرصت را، مغتنم میشمارند و بهنوعی دست به اعتراض سیاسی میزنند، اما از نوعی دیگر و با تمسخر نهادی حکومتی، به نام فرهنگستان!
از طرفی گاهی در جامعه برساختههایی ساختگی و جعلی منتشر میشود که بوی تمسخر نیز از آنها به مشام میرسد و آنها را به فرهنگستان نسبت میدهند، حال آن که این واژهها هیچ ربطی به مصوبههای این نهاد ندارد. این که به روند و شیوه برابرسازی واژهها میتوان انتقادهایی داشت، کاملاً پذیرفته است و مهمترین آن، این است که فرهنگستان در برابرسازی معمولاً دیرهنگام عمل میکند و خود این ضعف باعث میشود واژه بیگانه جاگیر شود و تغییر آن دشوار باشد.
یکی از تصورات نادرست درباره فرهنگستان این است که گمان میرود این نهاد تنها کاری که برعهده دارد، واژهگزینی است؛ ازاینرو، بودجه سالانه آن را به تعداد واژههای مصوب تقسیم میکنند و کار این نهاد را به ریشخند میگیرند. حال آن که واژهگزینی تنها یکی از کوششهای این نهاد است و کارگروههای دیگری در این نهاد فعالیتهای علمی دارند؛ همچون کارگروههای فرهنگنویسی، آموزش، زبان و گویشها، دانشنامه زبان و ادب فارسی در شبهقاره هند، دستور خط، زبان و رایانه و انتشارات.
اما نکته مهمتری که بنا دارم در این یادداشت به آن اشاره کنم، این است که این انتقادها و اعتراضات و تمسخرها تازگی ندارد.
در «شرح زندگانی من» عبدا... مستوفی میخوانیم که در اعتراض به مصوبات فرهنگستان گفته بود: «آقایان! هرقدر میخواهید باد به بیرق لغت «عدلیه» بکنید، مردم «عدلیه» را برای اختصارش ترک نمیکنند و «دادگستری» شما، با وجود این که وضعشده فرهنگستان هم هست، روی کاغذ خواهد ماند... .»؛ ولی نهتنها دادگستری، که خواهان (مدعی) و بازپرس (مستنطق) و دادنامه (ورقه حکمیه) و دادگاه (محکمه) و آیین دادرسی (اصول محاکمات) و خواسته (مدعی به) و... ماند و امروز مردم آنها را به کار میبرند.
از صادق هدایت یادی کنیم که وقتی واژههایی مانند «پزشک» جایگزین «طبیب» شد و «پایاننامه» بهجای «تز»، در مقاله «فرهنگ فرهنگستان» خود، فرهنگستان را مسخره کرد و به باد طنز گرفت.
به گفته دکتر عباس اقبال آشتیانی، از نویسندگان بنام کشورمان که اتفاقاً خودش عضو فرهنگستان اول بود، استناد کنیم که میگفت چه کسی بهجای «اونیورسیته» میگوید «دانشگاه» یا بهجای «طلبه» میگوید «دانشآموز» و «دانشجو».
در کنار اینها صدها واژه دیگر هم میتوان نام برد که در آغاز با مخالفت روبهرو شد، اما سرمایه زبان فارسی شد: «اطفائیه» شد: آتشنشانی، «آژان» شد: پاسبان، «میزانالحراره» شد: دماسنج، «فاکولته» شد: دانشکده، «SMS» شد: پیامک، «سوبسید» شد: یارانه، «ATM» شد: خودپرداز، «دیتا» شد: داده، «ادیت» شد: ویرایش، «لود» شد: بارگذاری و... .
فراموش نکنیم که نباید شکوه زبان فارسی، این میراث تمدنی را پیش چشم نسل روزگارمان سست کنیم؛ پس ریشخند را با انتقاد جابهجا نکنیم.
جواد شاملو
ظاهراً یک عقیده انحرافی در برخی فرقههای غالی وجود دارد بر این مبنا که ما چه نیازی به عبادت داریم؟ مولا بهجای همه ما عبادت کرده است. ما چه نیازی به استغفار داریم؟ مولا بهجای همه ما استغفار کرده است. ما چرا گناه نکنیم؟ مولا بهجای همه ما عصمت داشته است. عقیده بهغایت فاسدی است. چراکه اینگونه عاشق علی، بیشباهتترین شخص به او میشود. اما مسئله اینجاست که در مورد مولود کعبه، مرز بین غلو و حقیقت، باریکی حیرتانگیزی دارد. هنر میخواهد که او را آنطور که باید بستایی و به ورطه غلو و خروج از صراط مستقیم ممدوح خود نیفتی. لطیف آنکه شباهت مولا به معبود خویش از فرط عبودیت اوست. عابدترین و معبودنماترین. عاشقترین و معشوقنماترین. بندهترین و خدانماترین. وجود امیرالمؤمنین علیهالسلام راهی برای باور قلبی به این حقیقت است که عبودیت به درگاه الهی یک مسیر نزولی نیست، بلکه صعود و سلوک است و نزدیکترین راه به افلاک، خاک است و خاک نماد ایمان و بندگی است و ابوتراب، پدر ایمان. القصه، آنچه آن گروه غالی را به انحراف میکشاند، حقیقت درستی بود و آن عبارت از «کافی» بودن امیرالمومنین علیهالسلام بود. آنچه از یگانگی مولای مؤمنان میشنویم و میخوانیم در عین تواتر تاریخی، کمر اساطیر حماسی جهان را هم میشکند. در توضیح کافی بودن میتوانیم بگوییم که مولا تنها در ظاهر یک نفر بود؛ در حقیقت او در تمام شؤون حیات فردی و اجتماعی خود سپاهی یکنفره بود. یکنفره دری را از جا کند که چهل نفر باید بلندش میکردند. یکنفره شبی هزار رکعت نماز خواند که یک مسجد پر از عابد هم از پسش بر نمیآمد. یکنفره کار دهها واقف را در اطراف مدینه انجام داد. گزارشی هست در مورد جنگ جمل که ثابت میکند عنوان ارتش یکنفره نهتنها در مورد مولا بههیچوجه استعاره یا هیچ آرایه ادبی دیگری نیست و عین حقیقت است، که حتی نارس است. روایت، منقول از جابر ابن عبدالله انصاری است که توضیحی از شرایط جنگ جمل ارائه میکند. جابر اشاره میکند ۷۰ هزار نفر در سپاه جمل پیش روی سپاه مولا ایستاده بودند؛ این عدد را به خاطر داشته باشیم! او میگوید: «هیچ فراریای را ندیدم مگر آنکه میگفت علی فراریام داد!
هیچ مجروحی را ندیدم مگر آنکه میگفت علی مجروحم کرد! هیچ محتضری را ندیدم مگر آنکه میگفت علی من را کشت! اگر در جناح راست بودم صدای علی میآمد. اگر در جناح چپ بودم صدای علی میآمد. سپس از نزد طلحه گذشتم، درحالیکه تیری در سینهاش بود. پرسیدم چه کسی تو را تیر زد؟ طلحه گفت علیابنابیطالب! پرسیدم علی که شمشیر در دست دارد نه کمان! طلحه جواب داد ای جابر! مگر نمیبینی چگونه به آسمان میرود و به زمین میآید؟ نمیبینی گاهی از مشرق فرود میآید و گاهی از مغرب و مشرق و مغرب برایش یکسان است؟». طلحه درواقع میخواست به جابر بگوید که رفتار علی را نمیتوان با آنچه در دست دارد تحلیل کرد. او جنگجویی عادی نیست. روحی است آزاد و پران که کالبدش محدودش نمیسازد. این دلاوری در حالی است که حضرت در جنگ جمل، قریب به ۶۰ سال سن داشت. وقتی سخن از «کافی» بودن مولای موحدان میگوییم، از چنین حماسه بینهایتی حرف میزنیم. مولا حتی در عرصه جنگ نرم با لشکر کلمات خود ماشین پروپاگاندای معاویه را تا حد زیادی از کار انداخت و رسوا کرد و رسانه تکنفره حکومت اسلامی بود. حیف که در آن زمان هنوز فناوری به مردم شام امکان نمیداد علاوه بر دروغهای معاویه، کلام روشنگر امیر را هم بشنوند.
این علی که یگانه است و در یگانگی خود از غیر خداوند سبحان بینیاز است؛ این علی که کافی است و یکنفره کار یک لشکر را میکند در برهههای گوناگونی از زندگی سیاسی خود به حسب ظاهر به اهدافش نرسید. توصیف کفایت مولا را گفتیم تا لمس این مصراع سادهتر شود برایمان: علی، آری علی، حتی علی تنهاست بیمردم! حکومت چنین مرد بینظیری بود که مدتی طولانی با معضل «غارات» مواجه بود. درِ خانه چنین قاهر غالبی بود که سوخت. همسر چنین سردار فاتحی بود که شهیده شد، درحالیکه جنینی در بطن داشت. قدرت عوام و خواص مردم تا آنجاست که با عدم همراهی خود، میتوانند شیر پیروز خدا را هم از موفقیت باز بدارند؛ چراکه قرار نیست اهداف الهی بدون رشد مردم محقق شود. اگر خواص کارآمد نباشند، اگر خواص تبیین نکنند، اگر خواص فسادستیز و پاکدست نباشند، اگر عوام خوشفهم نباشند و سر و دل به ولی نسپرده باشند، دستان علی بسته میشوند. آری؛ مولای ما یدالله است؛ اما «یدالله مع الجماعه»! علی تنها وقتی چپ و راست لشکرها را به هم میدوزد که مردم هم میدان آمده باشند؛ مأموریت اول اولیای الهی هدایت است و بیمردم، ذوالفقار در گوشه بیت نورانی مولای عشق خاک میخورد...
امروز قدم گذاشتن در راه امیر مؤمنان علیهالصلوات و السلام چیزی جز مردمداری و تلاش برای همراه کردن حداکثری مردم نیست. صداوسیما و دستگاههای تبلیغی اگر مخاطب خود را محدود فرض کنند و تلاش نکنند بیگانهترین افراد را هم با مسیر حق همراه کنند، در حق ولی ملت کوتاهی کردهاند و در تجهیز ذوالفقار کم گذاشتهاند. دولت اگر از مرزهای سفره مردم صیانت نکند، باید پاسخگوی نجواهای غریبانه شاه مردان در چاههای مدینه باشد. من و ما اگر تا نفس داریم حقایق را با مردم در میان نگذاریم، لبیک نگفتهایم «أین عمار» را و اینگونه است که «هل من ناصر» نیز بیلبیک میماند. آری! تصویر شهرهای موشکی زیرزمینی نیروهای مسلح قهرمان ما وجدآور و دلگرمکننده است؛ اما فوج جمعیت مردم زیر تابوت سردار دلها وجدآورتر. سوخت تمام سلاحهای ما به تصریح ولی ما شور مردم، شعور مردم، امید مردم و همراهی مردم است. غلاف ناامیدی که بشکند، رقص ذوالفقار آغاز میشود.
ثنا مجد
معاونت راهبردی ریاستجمهوری پنجشنبه گذشته همایش عریض و طویلی با عنوان «گفتوگوی ملی درباره وفاق ملی» در کتابخانه ملی برگزار کرد؛ همایشی با 11 پنل (نشست) و بیش از 60 کارشناس و سخنران.
نشستهایی که در آنها کلیدواژه «وفاق ملی» به بسیاری از مؤلفههای ضروری حکمرانی سنجاق شده بود؛ از «مفهومسنجی وفاق ملی»، تا نسبت آن با «عدالت»، «سیاستگذاری»، «توسعه»، «افقهای بینالمللی» و «تجربههای داخلی» و حتی «جریانهای سیاسی» و «اجتماعی». تا به زعم خود این انگاره را رقم بزند که منادیان «وفاق» برای همه سرفصلهای مذکور مانیفست قابل دفاعی دارند. اما واقعیت آن بود که این داستان پرهیاهو یک نقطه ضعف بزرگ داشت که بدجور توی ذوق میزد و اساسا ماهیت موضوع را با تردید جدی مواجه کرد، و آن، ترکیب تقریبا یکدست و «خالص» سخنرانان همایش بود که به نوعی به نقض غرض عنوان همایش بدل شد!
نگاهی به لیست کارشناسان دعوت شده به همایش نشان میدهد در میان بیش از 60 فرد مدعو برای ارائه دیدگاه درباره وفاق و آنچه آقایان به آن الحاق کردهاند، تعداد معدودی کرسی در واقع کمتر از انگشتان یک دست به افراد غیرهمسو اختصاص داشت و از چهرههای شاخص جریان سیاسی مقابل «وفاقبازان» خبری نبود، در شرایطی که از عباس عبدی تا صادق زیباکلام در جمع مذکور حضور داشتند!
این به روشنی گواه آن است که جماعت مدعی وفاق که فریادشان در نقد به قول خودشان «خالصسازی» بلند است، وقتی کار به دست خودشان بیفتد، چند مرده حلاجند و تا چه حد میتوانند دیدگاههای مخالف را تحمل کنند، آن هم در مقطعی که بر طبل «وفاق» میکوبند اما بیآنکه کسی بخواهد در نقد معنایی که این روزها از «وفاق» اراده میشود، قلمفرسایی کند و میزان التزام مدعیان این مفهوم را به اقتضائات آن بسنجد، این چینش و ترکیب عجیب که به ضربالمثل «خود گویی و خود خندی» میمانست، شاهد عادلی بر عیار این ادعا بود.
آش آنقدر شور بود که صدای برخی سخنرانان هم درآمد و از خالی بودن جای برخی افراد و دیدگاهها در همایش انتقاد کردند؛ محمد قوچانی از مهیا بودن فضای سالن برای وجود چند صندلی دیگر گفت و پرویز امینی نبود نمایندهای از طرف مقابل رقابتهای انتخاباتی در همایش را یادآور شد و آن را دلیلی بر عدم امکان تحقق این مفهوم گرفت. شاید این حضرات تصور میکردند ذکر ممتد واژه «ملی» در عنوان همایش و برگزاری آن در کتابخانه «ملی» به این همایش حقیقتا وجهی ملی میبخشد و تکرار مفهوم «وفاق» ایشان را به عنوان مصادیق آن مینمایاند، حال آنکه چنین نیست و ملت در ارزیابی میزان نسبت یک مفهوم با افراد به عملکرد و کارنامه ایشان نظر دارد، نه آنچه شعار میدهند و فریاد میزنند.
این ملت نیک به خاطر دارد در دولتهای سلف که قرابت فکری با وفاقیون داشتند، شعار «آزادی» و «تحمل مخالف» و بعدتر «اعتدال» چه سرنوشتی پیدا کرد و در نیمه دوم دهه ۷۰ مقارن روی کار آمدن محمد خاتمی، کمترین نقدی به او و دولتش با چه هجمهای از سوی اصلاحطلبان مواجه میشد و چگونه هر صدای مخالفی به نام «آزادی» و «تحمل مخالف» خفه شد و انگ دیکتاتوری خورد! یا ۲ دهه پس از آن همزمان با ریاست جمهوری حسن روحانی و طرح شعار «اعتدال»، چگونه به هر نگاه متفاوتی با برچسب «تندروها» حمله شد!
امری که مورد اذعان محمد قوچانی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران و عضو حقیقی شورای اطلاعرسانی دولت نیز واقع شد و او با اشاره به رفتارهای حذفی اصلاحطلبان در گذشته گفت: «وفاقی که امروز ما به آن رسیدیم یک توفیق اجباری است، یعنی اینگونه نیست که فکر کنیم اگر ما قدرت داشتیم یکدیگر را تحمل میکردیم. از خودمان شروع میکنم؛ ما اصلاحطلبها اگر دستمان میرسید و در جایی ممکن بود رقیب را حذف کنیم، از تعابیری استفاده کردیم که تعابیر خوبی نبود». به هر حال ترکیب همایش پنجشنبه بخوبی نشان داد عوض کردن «اسم»ها، به تغییر «رسم»ها نمیانجامد و اصلاحطلبان با کارنامهای که از خود به جا گذاشتهاند نمیتوانند به صرف ایجاد جنجال رسانهای حول یک مفهوم آن را از آن خود کرده و خود را با آن معرفی کنند.
همچنان که پیشتر هم اشاره شد لازمه این امر تجلی این مفهوم در رفتار و کردار ایشان است که اگر شخص رئیسجمهور را فاکتور بگیریم، اثر چندانی از وفاق در اطرافیان ایشان به چشم نمیآید. آنچنان که ترکیب حاضران همایش موسوم به «گفتوگوی ملی درباره وفاق ملی» این ادعا را به عریانترین وجه ثابت کرد و نشان داد پادشاه وفاق مدنظر آقایان چقدر لخت است! این البته علاوه بر تمام انقلتهایی بود که در پنلهای مختلف به امکان تحقق وفاق ملی وارد و درباره آن تشکیک شد (که شرح آن مجال مستقل و مبسوطی میطلبد).
این نیز بماند که رصد مواضع سیاسیون و جریان رسانهای همسو با دولت چهاردهم در چند ماهی که از عمر آن میگذرد، حکایت از آن دارد که مقصود این حضرات از «وفاق» بیشتر «موافقت» همه جریانها و چهرههای نهادهای کشور با سیاستها و برنامههایی است که دولت مطرح میکند، تا معنایی که در بادی امر از آن به نظر میرسد!
ناگفته نماند انتشار پست یوسف پزشکیان در فضای مجازی تنها چند روز قبل از همایش که در آن به صراحت به وجود اختلافنظرها درباره «معنای وفاق» اذعان و بر ضرورت «وفاق در عمل»، «بیش از تبیین آن در نظر» تصریح و تأکید کرده بود، تردیدها را درباره اتفاق نظر پیرامون این مفهوم در خودِ مجموعه دولت هم برانگیخت و نشان داد وفاقیون برای نهادینه کردن آن در جامعه چه راه درازی در پیش دارند.