تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۶:۰۵  ، 
کد خبر : ۳۷۳۷۰۸

نام تو بهار است بر جان ما

حیف نیست بهار باشد و تو نباشی! بهار فصل عاشقان است. فصل طراوت است و دوستی! یخ‌ها می‌شکنند، نهار‌ها جاری می‌شوند تا درختان خشک و بی‌جان با غنچه‌های نوشکفته‌شان سلامی دوباره سر دهند! سلام‌هایی که فقط محتاج پاسخ تواند.

بهار است و واژه‌ها همچون طبیعت بی‌جان؛ جانی دوباره می‌گیرند و از تو می‌گویند و تو را می‌خوانند؛ واژه‌ای که به نام تو مزین باشد، تاریکی‌ها و سردی‌های زندگی را کنار می‌زند و پنجره‌ای به سوی نور می‌گشاید.
مولاجان! نام تو بهار است بر جان ما؛ بیا که قلب‌های یخ‌زده ما از دوری تو در زندان زمستان اسیرند. بیا و بهار را برای ما سوغات بیاور که این روز‌ها دل‌های ما عجیب به بهار بودن تو نیازمند است.

آقا جان دلتنگ توام! برای همین کلمه‌ها را پشت هم قطار می‌کنم تا از پس واژه‌ها تو را ببینم! ببینمت و از دلتنگی‌هایی بگویم که سالیان سال در پس هر عید در سینه نگه داشتم تا روزی تو بیایی و این صندوقچه غمناک دلم را بگشایی! منتظر آمدنت هستم.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات