در ادبیات نوین حکمرانی، سیاستآفرینان موتورهای محرک نوآوری و کارگزاران اصلی تحول شناخته میشوند. این کنشگران، با شناسایی مسائل مغفول و ارائه راهحلهای خلاقانه، خون تازهای به رگهای نظام تصمیمگیری تزریق میکنند و از این منظر، یک دارایی راهبردی برای پویایی و حل مشکلات کشور به شمار میآیند؛ اما از منظر امنیت ملی، هر کانال تأثیرگذاری غیررسمی و قدرتمندی، بهطور بالقوه میتواند به یک نقطه آسیبپذیر تبدیل شود. در پارادایم جنگ ترکیبی، که در آن نبردها بیش از آنکه در میدانهای نظامی رخ دهند، در عرصههای شناختی و ادراکی جریان دارند، تأثیرگذاری بر فرایند تفکر و صورتبندی گزینهها در یک کشور هدف، ارزشی بهمراتب بالاتر از عملیاتهای معمول نظامی دارد. در این میدان نوین، سیاستآفرینان به دلیل جایگاه منحصربهفرد خود، به اهدافی بسیار جذاب برای دستگاههای اطلاعاتی دشمن تبدیل میشوند.
تهدید اصلی از این واقعیت نشئت میگیرد که سیاستآفرینان اغلب خارج از ساختارهای رسمی حکمرانی فعالیت میکنند. آنها ممکن است استادان دانشگاه، پژوهشگران اندیشکدهها، فعالان رسانهای یا کارآفرینان بخش خصوصی باشند که به واسطه تخصص یا شبکه ارتباطی خود، به حلقههای تصمیمسازی دسترسی دارند. این موقعیت بینابینی، آنها را به ابزاری ایدهآل برای عملیات نفوذ و تأثیرگذاری نرم بدل میکند. دستگاه اطلاعاتی دشمن به جذب یک مقام عالیرتبه دولتی نیازی ندارد؛ کافی است یک سیاستآفرین خوشنام و موجه را حتی بهصورت ناآگاهانه، به سمت ترویج ایدهای سوق دهد که در ظاهر مفید، اما در باطن تأمینکننده منافع راهبردی دشمن است. این ایده میتواند شامل یک الگوی توسعه اقتصادی باشد که کشور را به یک فناوری خاص وابسته کند، یک اصلاح ساختاری که یک نهاد امنیتی کلیدی را تضعیف کند، یا یک روایت تاریخی که به شکافهای اجتماعی دامن بزند. سیاستآفرین در این سناریو، نه یک خائن، بلکه یک اسب تروآی فکری است که بدون آنکه خود بداند، حامل یک دستور کار پنهان است.
از اینرو، شناسایی و شناخت دقیق اکوسیستم سیاستآفرینی کشور، یک ضرورت انکارناپذیر برای دستگاههای مسئول در حوزه امنیت ملی است. این شناخت به معنای ایجاد یک نقشه راهبردی از جریان ایدهها است. باید مشخص شود که بازیگران کلیدی این عرصه چه کسانی هستند، شبکههای ارتباطی آنها چیست، منابع مالی و فکریشان از کجا تأمین میشود و چه ایدههایی را در کدام حوزهها ترویج میکنند. این اقدام، یک عملیات ضدجاسوسی معمول نیست، بلکه یک اقدام هوشمند راهبردی برای صیانت از زیرساختهای حیاتی شناختی کشور است. هدف، ایجاد شفافیت در اکوسیستم ایدهپردازی است تا مشخص شود هر ایدهای از کدام آبشخور فکری سیراب میشود.
نکته کلیدی و ظریف در این میان، ایجاد توازنی هوشمندانه میان «امنیت» و «نوآوری» است. هدف از این شناخت راهبردی، به هیچ وجه تحدید فضای خلاقیت، سرکوب ایدههای نو یا ایجاد یک محیط امنیتی بسته نیست. چنین رویکردی خود یک تهدید امنیتی بزرگتر است، زیرا کشور را به رکود راهبردی و ناتوانی در حل مسائل مبتلا میکند که این خود بزرگترین پیروزی برای دشمن است. برعکس، هدف، ایمنسازی این فضاست تا سیاستآفرینان اصیل و دغدغهمند بتوانند در محیطی سالم و شفاف فعالیت کنند و نظام تصمیمگیری کشور از آفت ایدههای مسموم و جهتدهی شده بیگانگان مصون بماند. صیانت از فرایند سیاستگذاری، به معنای بستن پنجرهها نیست، بلکه به معنای نصب توریهای هوشمندی است که اجازه میدهد هوای تازه نوآوری وارد شود، اما از ورود حشرات موذی نفوذ جلوگیری میکند. این امر، لازمه حکمرانی امن و پویا در عصر پیچیده کنونی است.