انتشار گزارش اخیر «اندیشکده مطالعات جنگ» (ISW) آمریکا درباره وضعیت سدهای تأمینکننده آب تهران و انتشار عمومی نقشه مسیرهای آبرسانی پایتخت، فراتر از یک تحلیل زیستمحیطی، یک گزارش معنادار و هشداردهنده است. اینکه یک اندیشکده امنیتیـ نظامی که به طور تخصصی راهبردها و تاکتیکهای جنگی را رصد میکند، تمرکز خود را بر آسیبپذیری زیرساختیترین نیاز یک کلانشهر قرار میدهد، نمیتواند امری تصادفی تلقی شود. این اقدام، این پرسش بنیادین را مطرح میکند که آیا دشمن در حال شناسایی و عادیسازی اهداف نامتعارف برای تهدید اراده ایرانیان است؟!
تحلیل ماهیت این اقدام را باید در چارچوب کلانتر دکترینهای در حال ظهور نظام سلطه، بهویژه رویکرد دولت ترامپ، ارزیابی کرد. تغییر پارادایم از «وزارت دفاع» به «وزارت جنگ» صرفاً یک تغییر نام نبود، بلکه اعلام رسمی یک دکترین تهاجمی بود که در آن، هر ابزاری برای درهم شکستن اراده حریف، مشروع تلقی میشود. در این نگاه، مرز میان اهداف نظامی و غیرنظامی کمرنگ شده و آسیب رساندن به «تابآوری اجتماعی» و ایجاد نارضایتی عمومی از طریق فشار بر نیازهای اولیه شهروندان، به اندازه یک حمله نظامی متعارف، کارآمد و حتی کمهزینهتر ارزیابی میشود. گزارش ISW دقیقاً بر همین نقطه انگشت میگذارد؛ آنجا که بحران آب را مستقیماً به «افزایش نارضایتیهای عمومی» و «چالش برای مشروعیت نظام» پیوند میزند. این امر نشان میدهد، اتاقهای فکر دشمن، چالشهای داخلی ما را نه به عنوان یک مسئله مدیریتی، بلکه به مثابه یک «فرصت استراتژیک» برای بیثباتسازی از درون رصد میکنند.
انتشار عمومی این اطلاعات و نقشهها، خود بخشی از یک عملیات روانی پیچیده است. هدف از این کار، القای حس آسیبپذیری در میان شهروندان و ایجاد اضطراب در سطح جامعه است. این اقدام به طور همزمان دو پیام را ارسال میکند: اول به نخبگان و تصمیمگیران کشورمان که «ما شریانهای حیاتی شما را شناسایی کردهایم» و دوم به افکار عمومی که «امنیت شما در معرض خطر است». این راهبرد، مصداق بارز جنگ شناختی است که تلاش دارد پیش از هرگونه اقدام سخت، اراده ملی را تضعیف کرده و سرمایه اجتماعی را فرسایش دهد. دشمن به خوبی میداند که هزینه یک درگیری نظامی مستقیم با کشورمان بسیار گزاف است، لذا به دنبال ایجاد شکاف میان مردم و حاکمیت از طریق بهرهبرداری از چالشهای اقتصادی و زیرساختی است.
در چنین وضعیتی، هوشیاری و اتخاذ رویکردهای نوین پدافندی امری حیاتی است. اولین گام، تغییر نگاه از «امنیت زیرساخت» به «تابآوری زیرساخت» است. حفاظت فیزیکی از سدها و تأسیسات اگرچه ضروری است، کافی نیست. ما نیازمند طراحی سناریوهای بحران، ایجاد سامانههای جایگزین و پشتیبان، تمرین مدیریت قطعیهای گسترده و افزایش آگاهی عمومی برای مواجهه با شرایط اضطراری هستیم. دوم، مقابله با این تهدید نامتعارف نیازمند یک رویکرد بیندستگاهی و ملی است. این موضوع صرفاً یک مسئله امنیتی یا نظامی نیست، بلکه ابعاد مدیریتی، اجتماعی، رسانهای و فنی دارد. دستگاههای مسئول در حوزه آب و انرژی باید بدانند که سوءمدیریت و ناکارآمدی در حوزه آنها، دیگر فقط یک چالش داخلی نیست، بلکه به یک پاشنه آشیل امنیتی تبدیل شده که دشمن برای آن دندان تیز کرده است.
به طور کلی باید پذیرفت میدان نبرد جدید، میدان تابآوری ملی است. دشمن در تلاش است تا از هرگونه کاستی و ضعفی برای ضربه زدن به انسجام اجتماعی بهرهبرداری کند. بهترین و کارآمدترین راهبرد دفاعی در برابر این دکترین غیرانسانی، حل ریشهای مشکلات داخلی، افزایش کارآمدی مدیریتی و تقویت پیوند میان دولت و ملت است.