تاریخ انتشار : ۰۷ مهر ۱۴۰۴ - ۰۱:۳۴  ، 
کد خبر : ۳۸۱۹۵۰
مروری بر تنفر مردم از دیکتاتور رژیم پهلوی

دیکتاتوری بی‌اعتبار

حکومت استبدادی پهلوی دوم آنقدر بی‌پشتوانه بود که هر روز بین او و مردم فاصله بیشتری شکل می‌گرفت و اعتبار نیم بند این حکومت نیز کاملاً در حال از دست رفتن بود. در سال‌های پایانی حکومت پهلوی کار به جایی رسیده بود که «آنتونی پارسونز» سفیر انگلستان در ایران در کتاب «غرور و سقوط» می‌نویسد: 
«دولت سیاست فشار و اختناق را در پیش گرفته و در عین حال فاسد و نالایق بود؛ ولی آنچه بیشتر از هر چیز جلب توجه می‌کرد، ناتوانی شاه در جلب حمایت افکار عمومی از سیاست‌ها و برنامه‌های خود بود.
 پشتیبانی از شاه منحصر به جمعی متملق و چاپلوس یا کسانی بود که مستقیماً از برنامه‌های او منتفع می‌شدند؛ در حالی که اکثریت مردم با خشم و بدگمانی یا بی‌تفاوتی از این برنامه‌ها استقبال می‌کردند. 
شاه خواهان حمایت مردم و مشارکت مؤثر آنها در برنامه‌های سیاسی خود بود؛ در حالی که برای مشارکت آنها در حکومت و محترم شمردن آرا و عقاید آنها آمادگی نداشت.
 او به قدری در تحقق بخشیدن به برنامه‌های مورد نظر خود شتابزده بود که نمی‌توانست تأخیر‌های ناشی از بحث عمومی و اظهار نظر مردم و نمایندگان آنها را درباره این برنامه‌ها تحمل کند. بسیاری از ایرانی‌ها به حکومت مطلقه شاه رضا داده و مهر سکوت بر لب می‌زدند؛ ولی نارضایتی از این شیوه حکومت به خصوص در میان افراد طبقه تحصیل کرده فزونی 
می‌یافت.
با گذشت زمان، شاه که قدرت بیشتری یافته بود، نه تنها حاضر نشد روش خود را در حکومت تعدیل کند، بلکه به نظریات و عقاید اطرافیان خود هم اعتنا نمی‌کرد و حتی به وزیران خود اعتماد نداشت.
 پارلمان بیش از پیش مطیع و فرمانبردار شد و نقشی جز مهر تأیید نهادن بر تصمیمات شاه و دولت‌های منصوب او نداشت. مطبوعات بیش از پیش تحت نظارت قرار گرفتند و تبلیغات دولتی بیش از پیش‌گستاخ و گزافه‌گو شد. پلیس مخفی سازمان امنیت نیز بیش از پیش فراگیر شده بر فشار و کنترل خود افزود.»

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات