ایران در یکی از خشکترین دورههای تاریخ معاصر خود قرار گرفته است. روند کاهش بارندگی، افت شدید منابع زیرزمینی، کاهش ورودی سدها و نابودی تالابها، نشان میدهد بحران آب دیگر یک هشدار آینده نیست، بلکه واقعیتی است که اکنون در برابر ما ایستاده است. سال آبی گذشته یکی از کمبارشترین سالها در نیم قرن اخیر بود و تداوم آن میتواند ساختار کشاورزی، حیات شهری و حتی توزیع جمعیت کشور را تحتتأثیر قرار دهد. در این گزارش، تصویری از وضعیت جاری خشکسالی، دلایل شکلگیری آن، و چشمانداز آینده کشور در مواجهه با این بحران ارائه میشود.
سالی خشکتر از همیشه
در سال آبی جاری، میانگین بارش در بسیاری از استانها به کمترین میزان در دهههای اخیر رسیده است. بخش وسیعی از مناطق مرکزی و شرقی کشور بارشهایی کمتر از نیمی از میانگین بلندمدت خود داشتهاند. برخی استانها مانند سیستانوبلوچستان، خراسان جنوبی و یزد عملاً وارد مرحله «خشکسالی بسیار شدید» شدهاند.
تالابهای بزرگی همچون گاوخونی، بختگان و هامون یا بهطور کامل خشک شدهاند یا کمتر از ده درصد آبگیری دارند. این وضعیت، علاوه بر آثار زیستمحیطی، سبب بروز طوفانهای گرد و غبار، افزایش دمای منطقهای و مهاجرتهای اجباری شده است.
در سدهای کشور نیز شرایط مشابهی حاکم است؛ ورودی آب به سدهای اصلی حدود ۳۰ درصد کاهش یافته و بسیاری از آنها کمتر از نیمی از ظرفیت خود را ذخیره دارند. کاهش بارندگی و تبخیر بالا موجب شده است ذخایر استراتژیک آب کشور در وضعیت هشدار قرار گیرد.
سفرههای زیرزمینی
فراتر از کمبارشی، آنچه بحران آب را به تهدیدی ملی تبدیل کرده، افت مداوم سطح آبهای زیرزمینی است. سالها برداشت بیرویه از چاهها موجب شده است سطح سفرههای زیرزمینی در برخی از مناطق بیش از یک متر در سال افت کند.
این روند علاوه بر تهدید منابع آبی، پدیدهای به نام «فرونشست زمین» را به بحرانی خاموش تبدیل کرده است. بسیاری از دشتهای کشور، از جمله دشت ورامین، اصفهان و کرمان، دچار نشستهایی بین ۲۰ تا ۳۰ سانتیمتر در سال هستند؛ رقمی که بیسابقه است.
کارشناسان هشدار میدهند اگر این روند ادامه یابد، بسیاری از این دشتها قابلیت بازگشت و احیای آبی خود را برای همیشه از دست خواهند داد.
چالش بزرگتر از خشکسالی
اگرچه تغییرات اقلیمی و کاهش بارش نقش مهمی دارند، اما ریشه اصلی مسئله در ساختار حکمرانی آب است. دههها سیاستگذاری ناهماهنگ در حوزه کشاورزی، سدسازی بیرویه، طرحهای انتقال آب و نبود نظارت بر حفر چاهها باعث شده است منابع تجدیدپذیر کشور به سرعت تخلیه شوند.
در بخش کشاورزی، بیش از ۹۰ درصد آب کشور مصرف میشود، در حالی که بهرهوری در این بخش کمتر از یکسوم میانگین جهانی است. الگوی کشت متناسب با اقلیم خشک ایران تدوین نشده و همچنان محصولات پرآببر در مناطق کمبارش کشت میشوند.
از سوی دیگر، سیاستهای انتقال آب بینحوضهای نیز در بسیاری موارد نهتنها مشکل را حل نکرده؛ بلکه تعادل اکولوژیکی حوضههای مبدأ را برهم زده است. بهاین ترتیب، ضعف در هماهنگی میان نهادهای مسئول و نبود برنامهریزی منطقهای، خشکسالی را از پدیدهای طبیعی به بحرانی مدیریتی تبدیل کرده است.
تغییر اقلیم و گرمایش جهانی
افزایش میانگین دمای کشور طی دو دهه اخیر حدود ۱/۵ درجه سانتیگراد بوده است. این افزایش دما باعث تبخیر بیشتر، کاهش ذخیره برف در ارتفاعات و کوتاهتر شدن دورههای بارشی شده است.
الگوهای اقلیمی نشان میدهند ایران در کمربند خشک جهانی قرار گرفته و از نظر اقلیمشناسی، دورههای خشکسالی آن هم طولانیتر و هم شدیدتر میشود. حتی اگر میزان بارش سالانه تغییر چندانی نکند، تغییر در نحوه و زمان بارش- به شکل رگبارهای مقطعی و سیلابی- موجب میشود بخش زیادی از آب باران قبل از نفوذ به زمین تبخیر یا جاری شود.
بنابراین، اقلیم جدید ایران دیگر بر پایه الگوهای گذشته پیشبینیپذیر نیست و هر گونه برنامهریزی منابع آب باید با در نظر گرفتن این دگرگونی انجام شود.
خشکسالی ادامه دارد
کارشناسان معتقدند حتی در صورت بازگشت بارشها به حد نرمال، جبران کسری ذخایر آبی کشور سالها زمان میبرد. در بسیاری از حوضهها، منابع زیرزمینی آنقدر تخلیه شدهاند که دیگر امکان بازسازی کامل آنها وجود ندارد.
مدلهای اقلیمی پیشبینی میکنند که در دهه آینده، مناطق خشک کشور خشکتر و مناطق نیمهخشک نیز در معرض بیابانزایی قرار خواهند گرفت. اگر الگوهای مصرف و مدیریت تغییر نکند، ایران به سمت «تنش آبی مزمن» حرکت خواهد کرد؛ وضعیتی که در آن عرضه آب همواره کمتر از تقاضاست.
در چنین وضعیتی، مدیریت بحران باید از نگاه واکنشی به نگاه تطبیقی تغییر کند؛ یعنی سازگاری با کمآبی به منزله واقعیت دائمی در دستور کار قرار گیرد.
خشکسالی امروز ایران نتیجه همزمانِ تغییرات اقلیمی و خطاهای مدیریتی است. کشور در نقطهای ایستاده که دیگر بارشهای فصلی نمیتوانند ناجی آن باشند.
راه برونرفت از این وضعیت تنها در اصلاح سیاستهای کلان آبی، بازنگری در الگوی کشت، کنترل برداشت از منابع زیرزمینی، و مشارکت واقعی مردم در مصرف بهینه است.
در نهایت، بحران آب آزمونی برای نظام مدیریتی و فرهنگی کشور است. هر تصمیمی که امروز گرفته شود، اثر خود را نه در سال آینده، بلکه در آیندهای چند نسلی خواهد گذاشت. اگر نخواهیم تغییر کنیم، طبیعت ما را مجبور خواهد کرد.