صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۹:۴۹  ، 
شناسه خبر : ۲۹۰۲۷۳
تحلیلگر روس معتقد است: در راستای اهداف آمریکا، کارهای بد زیادی به دست سعود‌ها انجام شده و حالا پروسه فروپاشی پادشاهی عربستان سعودی آغاز می‌گردد زیرا بجای آن باید به اصطلاح «اسرائیل بزرگ» ظهور کند.
«الکساندر سامسانوف» تحلیلگر روس با انتشار مقاله‌ای در وب‌سایت «کانت.وز» ضمن بررسی پیوندهای تاریخی و معاصر میان واشنگتن و «ریاض»، می‌نویسد: در راستای اهداف آمریکا، کارهای بد زیادی به دست سعود‌ها انجام شده و حالا پروسه از بین بردن پادشاهی عربستان سعودی آغاز می‌گردد زیرا بجای آن باید به اصطلاح «اسرائیل بزرگ» ظهور کند. اخلالگران فعلا برنامه‌های خود را عوض نکردند: خاورمیانه باید نابود و محو شود.

وی در بخش نخست مقاله خود آورده است: پادشاهی‌های عرب که در مدت طولانی از متحدان با اولویت آمریکا به شمار می‌رفتند، در حال حاضر می‌بینند که واشنگتن به آسانی از «دوستان» سابق خود خلاص می‌شود و با این کار خود نشان می‌دهد که برای امپراطوری آمریکا «دشمنان و دوستان دائمی وجود ندارد، فقط منافع دائمی وجود دارند».

همان‌طور که نخست وزیر انگلستان در قرن 19 می‌‎گفت، «فکر کردن اینکه یک کشور می‌تواند متحد یا دشمن دائمی انگلستان باشد، کوتاه‌بینانه است. ما نه متحدان و نه دشمنان تغییرناپذیر نداریم. فقط منافع ما تغییرناپذیر و ماندگار هستند و وظیفه‌ای ما اطاعت کردن از آن است»، آنگلوساکسون‌ها امروزه هم به این اصل پایبند هستند.

اوباما پادشاهان خلیج فارس را «سواران بی‌احتیاط» خواند

16 مارس در مجله «The Atlantic Magazine» مقاله «جفری گولدبرگ» تحت عنوان «دکترین اوباما« منتشر شد.

در این مقاله پاره‌ای از گفت‌گوهای مؤلف با رئیس جمهور آمریکا آمده است و برای اولین بار اظهارات اوباما منتشر گردید که در آن نه فقط از عربستان سعودی انتقاد شد بلکه صلاحیت همکاری استراتژیک بعدی آمریکا با آل‌سعود زیر سؤال برده شد.  

اوباما اظهار داشت که عربستان سعودی باید زندگی کردن در کنار ایران را یاد بگیرد و حوزه‌های نفوذ را با این کشور تقسیم کند. یعنی به «ریاض» فهماندند که واشنگتن مانند قبل در صورت وقوع درگیری با ایران، اقدامات عربستان را توجیه نمی‌کند و به طور مشخص طرفدار عربستان نخواهد بود.

رئیس جمهور آمریکا همچنین از تأثیر منفی اسلام وهابی بر روی ثبات قاره آسیا سخن راند و گفت: «آ‌ل‌سعود و عرب‌های دیگر از کشورهای خلیج فارس اساتید و وعاظ زیادی را به اندونزی فرستادند و پول زیادی را در آنجا صرف کردند. آل‌‌سعود در دهه 90 بر روی مدارس وهابی سرمایه‌‌گذاری‌های بزرگی انجام داده‌اند و اسلام بینادگرا را که خاندان عربستان پیش می‌برند، آموزش می‌دادند».

به سؤال مستقیم آیا عربستان سعودی متحد آمریکا است یا نه؟ رئیس جمهور آمریکا لبخندی زد و گفت: «همه چیز خیلی پیچیده است» و باراک اوباما پادشاهان خلیج فارس را «سواران بی‌احتیاط» خواند.

با این وجود، در سالیان اخیر به طور نسبی اتحاد سیاسی واشنگتن با ریاض یکی از استراتژی‌های اساسی این کشور در خاورمیانه بود.

عقد پیمان استراتژیک میان ریاض و واشنگتن

مناسبات 2 کشور از طریق سند به اصطلاح «پیمان کوئینسی» پیش برده می‌شوند که در سال 1945 بین «فرانکلین روزولت» رئیس جمهور آمریکا و پادشاه «عبد العزیز» بنیانگذار عربستان سعودی معاصر در رزم‌ناو «کوئینس» منعقد شده بود.

در این پیمان نکات زیر آمده‌اند:

1. آمریکا امنیت عربستان سعودی و خانواده پادشاهی را تضمین می‌کند. ارتش آمریکا در خاک پادشاهی عربستان مستقر می‌شوند. آمریکا دستیابی به سلاح‌های روز را در اختیار عربستان قرار می‌دهد؛

2. آل‌سعود امنیت انرژی آمریکا را با صادر نفت بدون وفقه تضمین می‌کند.

در نتیجه، اتحاد استراتژیکی تأسیس گردید که به عربستان سعودی امنیت ارائه می‌کرد و به آمریکا اجازه استفاده از منابع انرژی پادشاهی‌های عربی و خاک آن‌ها برای استقرار ارتش خود را می‌داد.

در شرایط مقابله جهانی با کشورهای سوسیالیستی به ریاست اتحاد جماهیر شوروی و توسعه جنبش‌های ملی‌گرایانه چپ در کشورهای عربی، این پیمان از اهمیت استراتژیکی برخوردار ‌بود و در واقع این اتحاد، اتحادیه قدرت‌های گذشته علیه پروژه شوروی بود.

تمدن سرمایه‌داری، جهان غرب و قرون وسطی و همچنین پادشاهی‌های عرب مال زمان گذشته هستند و به همین خاطر اتحاد بین عربستان سعودی و آمریکا، اتحاد گذشته علیه آینده روشن تمام بشریت بود.

حال آنکه رؤسای غرب و متحدان عربی آن نمی‌توانستند اجازه بدهند تا تمدن شوروی غالب شود و به همین دلیل آن‌ها برای تخریب اتحاد شوروی، تمدن روسی و حفظ قدرت خود، تمام نیروهای خویش را صرف کردند.

غرق شدن شیوخ سعودی در دلارهای نفتی

رونق نفتی نیمی از قرن بیستم، برای آل‌سعود درآمد هنگفتی را به بار آورد و شیوخ عربستان با خریدن اشیاء غربی، وارد تجمل غربگرایانه ‌شدند اما ضعف چنین اقتصادی نفت محوری آن بود.

عرب‌ها در آغاز این دوره میادین نفتی خود را در اختیار شرکت‌های خارجی با امتیازات خوب قرار می‌دادند و درآمدهای بیش از حدی داشتند و زیرساخت‌های استخراج نفت و حمل‌ونقل آن توسعه یافت.

سپس پادشاهی‌های عرب سهام خارجی‌ها را به تدریج خریدند و حوزه نفتی اقتصاد خود را در اختیار دولت قرار دادند.

شرکت‌های خارجی در این حوزه با مدرن‌سازی آن حضور داشتند و این جریان با صادرات بدون وقفه نفت به کشورهای غربی و ژاپن همراه ‌بود که در واقع، این شرط اصلی همکاری غرب و آمریکا با پادشاهی‌های عربی به شمار می‌رفت.

اولین سه برنامه‌های پنج ساله توسعه عربستان سعودی در سال‌های 1970-1985 به طور کلی به توسعه و مدرن‌سازی حوزه نفتی اختصاص یافت.

در سال‌های 1985-2000 آل‌سعود دست به توسعه حوزه‌های غیرنفتی اقتصاد خود زد که تا به حال ادامه دارد.

اولویت به حوزه‌هایی مانند پتروشیمی، انرژی برق، صنعت آب شیرین کن، حوزه گازی و کشاورزی داده شد که تمام حوزه‌ها به غیر از انرژی برق برای مصرف داخلی محوریت داشتند اما با این وجود، آل‌سعود نتوانست اقتصاد خود را به طور کلی تغییر دهد و نفت محوری اقتصاد هنوز هم وجود دارد.

به این ترتیب، با وجود تمام برنامه‌های مدرن‌سازی و تنوع‌بخشی اقتصاد، تجمل شهرهای پادشاهی‌های عرب هنوز هم به طور کامل به صادرات نفت و گاز وابسته می‌ماند و اگر در  بازار جهانی مشکلاتی به وجود ‌آیند، اقتصاد این پادشاهی‌ها‌ دوام نمی‌آورند.

در نتیجه، پادشاهی‌های عرب می‎توانند در زمان خیلی کوتاه از بین بروند و دوباره به سرزمین‌های بیابانی تبدیل شوند زیرا این زمین‌ها توان سیر کردن تعداد زیادی از مردم را ندارند.

در سال 1960 آمریکایی‌ها در مبارزه با جنبش ملی‌گرایانه چپ عربی که رهبر آن «کمال عبدالناصر» رئیس جمهور مصر بود، با آل‌سعود متحد شدند.

در سال 1973 کشورهای عربی، وابستگی کشورهای غربی به طلای سیاه را نشان دادند و کشورهای عربی به خاطر ارائه حمایت غرب از اسرائیل در جنگ 1973، صادرات نفت خود به آمریکا و اروپای غربی را متوقف کردند.

در کشورهای غربی و ژاپن مردم برای خریدن بنزین در صفو‌ف طولانی می‌ایستادند و دولت این ‌کشورها استفاده از خودرو‌های شخصی را برای چند روز، هفته‌ها و بیشتر ممنوع کرد.

سپس تحریم برای صادرات نفت را برداشتند و قیمت نفت خیلی گران شد و اقتصادهای غربی دچار بحران‌ جدی شدند و از سوی دیگر، صادرکنندگان نفت به خصوص عربستان سعودی غرق پول می‌شدند.

کلاه گذاستن کاخ سفید و غرب بر سر شیوخ‌ عرب

در همین حال آمریکایی‌ها قراردادی را پیشنهاد دادند که طبق آن، غرب در مدرن‌سازی صنعت نفت کمک می‌کند و آن را در سطح بالایی نگه می‌دارد و در عوض آن، شیوخ‌ عرب میلیارد‌ها دلار سرمایه خود را به بانک‌های آمریکا انتقال می‌دهند و با این‌ کار برای خودشان «کیسه‌ هوا» را فراهم می‌سازند.

با این پول اوراق بهادار دولت آمریکا و سهام ابرشرکت‌های آمریکایی خریداری می‌شود و پادشاهان عرب زندگی تجملی دارند و به همین طریق، میلیاردها دلار دوباره به اقتصاد آمریکا برمی‌گردند.

آمریکایی‌ها و شرکت‌های غربی دست به مدرن‌سازی پادشاهی‌های عربی (با حفظ سبعیت قدیمی در دین و قوانین) زدند (شهر‌های سوپر معاصر، مجموعه‌های پالایشگاهی، بنادر عالی، کارخانه‌های تصفیه آب، سیستم‌های برقی، شبکه جاده‌ها، خطوط لوله و فرودگاه‌ها ساخته شدند و مجموعه‌های گردشگری و مراکز سرگرمی- تجاری در حال بنا شدن هستند). ‌

ساکنان خود پادشاهی‌های عرب از فعالیت صنعتی و خدماتی دور شدند و شهروندان خارجی کارهای سطح پایین تا سطح بالا را انجام می‌دادند ضمن آنکه نمایندگان کشورهای غربی معمولا مشغول کارهای سطح بالا می‎شدند.

در نتیجه، نوعی سیستم برده‌داری عربی به وجود آمد: شیوخ از بهترین امکانات استفاده می کردند و برای مردم بومی «کمونیسم نفتی» کامل وجود داشت و به جای آنها مهاجران خارجی کار می‌کردند و علاوه بر این، در جامعه عربی قشری از متخصصان خارجی با درآمد بالا تشکیل شد.

بدین صورت، صاحبان غربی شیوخ‌ عرب را به خودشان وابسته کردند و تمام پول‌های پادشاهی‌های عربی را در ایالات متحده آمریکا قرار دارند و پادشاهان عربی در تقویت آمریکا و تشکیل نظام جدید جهانی نفع دارند.

در واقع، نخبگان سیاسی عرب خودشان را فروختند و چنانچه آن‌ها بخواهند سیاست مستقلی را پیش ببرند، آنها را به آسانی ورشکسته می‌کنند و از حمایت نیروی خود محروم می‌سازند و همچنین در این صورت، پادشاهی‌های عرب به آسانی در دسترس سوریه، ایران، یمن و عراق قرار می‌گیرند.

آغاز نقش‌آفرینی منطقه‌ای ریاض به عنوان متحد واشنگتن

نزدیکی بیشتر بین ریاض و واشنگتن در آغاز دهه 80 در بستر افزایش باصطلاح تهدید ایرانی و مبارزه با اتحاد شوروی اتفاق افتاد.

در سال 1981 «کیسی» رئیس دستگاه اطلاعاتی آمریکا به ریاض سفر کرد و آمریکایی‌ها تصریح کردند که پادشاهی ثروتمند عربستان تحت تهدید قرار دارد.

در شمال شرقی عربستان ایران به رهبری آیت‌ا... خمینی قرار داشت که در آن انقلاب اسلامی به پیروزی رسیده بود و تهران آل‌سعود را خائنین اسلام به خاطر اینکه به «شیطان بزرگ» یعنی آمریکا نزدیک شدند، نامید.

ایرانیان برنامه‌ریزی می‌کردند تا در عربستان هم انقلاب را برپا کنند و در ریاض رژیم دوستانه‌ای را برای تهران برقرار کنند.

از طرف دیگر تهدید شوروی افزایش یافت و ارتش‌ روس با وارد شدن به افغانستان به خلیج فارس نزدیک‌تر شد.

در جنوب شبه جزیره عربستان جمهوری ملی دموکراتیک یمن وجود داشت که متحد اتحاد شوروی بود (یمن تقریبا معادن نفتی نداشت و خیلی دوست داشت بخشی از میادین نفتی پادشاهی عربستان سعودی را به دست بیاورد).

سابقه جنگ نفتی اعراب با روس‌ها

«کیسی» به شیوخ‌ عربستان برنامه زیر را پیشنهاد داد: آمریکا ارتش عربستان را تجدید تسلیحات می‎کند و امنیت نظامی را تضمین می‌نماید. در عوض، عربستان به واشنگتن در مبارزه با اتحاد شوروی بپیوندد و استخراج نفت را افزایش ‎دهد تا قیمت گاز کاهش یاید.

گاز برای مسکو محصول مهمی به شمار می‌رفت ضمن آنکه حکومت وهابی می‌بایست مهم‌ترین نقش را در جنگ هیبریدی علیه اتحاد شوروی ایفا کند.

ریاض از طریق شبکه «بنیاد‌های خیریه» و دیگر سازمان‎‌های غیردولتی از شبه‌نظامیان افغان حمایت مالی می‌کرد که با ارتش شوروی در افغانستان می‌جنگیدند.

علاوه براین، آمریکایی‌ها و سعودی‌ها دست به ارائه حمایت از جوامع ضدروسی در جمهوری‌های شوروی آسیای مرکزی زدند.

بدین صورت، آمریکایی‌ها در بازی بزرگ حرکتی عالی انجام دادند و خاندان آل‌سعود با کاهش قیمت نفت، به اتحاد شوروی ضربه اقتصادی وارد کردند، از شبه‌نظامیان افغانستانی حمایت مالی انجام می‌دادند و در خاک خود اتحاد جماهیر شوروی جنگ‌های داخلی- مذهبی می‌افروختند.

باید گفت که برنامه حمله به اتحاد جماهیر شوروی از جنوب در سال‌های 1970 طراحی شده بود و «هنری کیسینجر» نقشه ایجاد بی‌ثباتی در مرزهای جنوبی امپراطوری شوروی را کشید.

هدف اصلی این نقشه، بیرون راندن روس‌ها به سمت شمال و گرفتن آسیای مرکزی از اتحاد شوروی بود.

برای رسیدن به این هدف لازم بود «باسماچی» را بازگرداند، در تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان جنگ ضدروسی بیافروزند و آن را بعدا به قزاقستان و قرقیزستان انتقال دهند و در چشم‌انداز بلندمدت این آتش را در خود روسیه مخصوصا در مناطق مسلمان‌نشین آن مانند «باشقیرستان»، تاتارستان و قفقاز شمالی و اطراف رود «ولگا» دامن بزنند.

دنباله‌روی واشنگتن از طرح‌های شوم انگلیسی‌ها و نازی‌ها

در مراکز تحلیلی آمریکا و انگلستان برنامه‌ای تحت عنوان «اسلام علیه کمونیسم» طراحی شده بود (این برنامه امروزه هم فعال است اما با اسم دیگر؛ «اسلام علیه روسیه»).

در واقع، آمریکایی‌ها چیز جدیدی را اختراع نکردند و آن‌ها فقط نقشه‌های انگلیسی‌ها و نازی‌های قرن 19 - 20 را در قالب معاصر قرار دادند.

این برنامه‌ها با تلاش‌های آل‌سعود که بر اساس خیلی گران شدن نفت، بیش از حد ثروتمند شده‌اند و می‌خواستند «خلافت» را بسازند، همزمان شد.

پایه «خلافت» را می‌بایست پادشاهی‌های عرب تشکیل دهند و آن‌ها وهابیت را که ایدئولوژی خونین، قرون وسطی و آشتی‌ناپذیری با تمام باصطلاح «کافران» (از جمله شیعه و اهل تسنن که چنین افراطی‌گرایی را قبول ندارند) را دارد به عنوان ویروس استفاده کردند که می‌بایست تمام مناطق مسلمان‌نشین اتحاد جماهیر شوروی را از هم می‌پاشاند.

واشنگتن و لندن اجازه تبلیغ وهابیت آل‌سعود را دادند و در نتیجه، آل‌سعود کشورها و مناطق زیادی از جهان را با پول‌ها، معلمان، وعاظ و کارشناسان ترور خود پر کردند.

هزاران مسجد و مدرسه ساخته شده با سرمایه پادشاهی سعودی از نیجریه تا اندونزی، باعث تغییرات جدی در دکترین دینی اهل سنت در تمام جهان شدند و این مدارس و مساجد به مراکز آماده‌سازی تروریست‌ها و پایگاه اصلی تدوین «جنگ با کافران» تبدیل شدند.

اما در آن زمان توجه بیشتر بر روی اتحاد جماهیر شوروی متمرکز شده بود و این مسئله باعث شد تا وهابیت ریشه‌های عمیق خود را در افغانستان و آسیای مرکزی گسترش دهد.

در زمان فروپاشی اتحاد شوروی، وهابی‌ها در تاجیکستان جنگ داخلی سختی را برپا کردند که منجر به کشته شدن ده‌ها هزار نفر شد.

در ادامه، وهابیت وارد چچن و داغستان و دیگر مناطق روسیه می‌شود و یکی از دلایل بروز جنگ خونین چچن می‌گردد.

وهابیت در اروپای غربی هم نفوذ پیدا می‌کند و به خاطر تلاش‌های سرمایه‌گذاران این ایدئولوژی، شبه‌نظامیان آلبانیایی «کوزوو» را تحت کنترل خود قرار می‌دهند و «برون‌بوم» در بالکان به وجود می‌آید.

شکل‌گیری جدید این ایدئولوژی برای صاحبان غرب و شیوخ عرب آن با تشکیل جبهه در خاورمیانه تحت عنوان جنگ در لیبی، سینا، سوریه، عراق و یمن، شرایط مناسبی را برای شروع جنگ جهانی چهارم ایجاد می‌کند.
منبع: فارس
نام:
ایمیل:
نظر: