صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

محرومیت زدایی

صفحات داخلی

صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۱ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۵:۳۵  ، 
شناسه خبر : ۲۹۱۶۵۶
چنین و چنان صفحه ای است که در آن داستان ها و حکایت های کوتا با موضوعات اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... برای استفاده مخاطبین به صورت روزانه بارگذاری می شود.
شخصى چنين گفته است: وارد كوفه شدم ديدم كودكى در كنار شكاف ديوارى ايستاده است و نانش را تكّه مى‏كند و به كنار شكاف مى‏گيرد و مى‏خورد. در همان هنگام كه من ناظر عمل او بودم، پدرش رسيد و عمل‏ فرزندش را ديد و پرسيد: چه كار مى‏كنى؟ گفت: در اين خانه آش مى‏پزند و بوى آش از شكاف ديوار بيرون مى‏آيد و من نانم را كنار شكاف مى‏گيرم و با بوى آش آن را مى‏خورم. پدرش سيلى محكمى زير گوش پسرش زد و گفت: پدر سوخته، از كوچكى خودت را عادت مى‏دهى كه نان را بدون خورش نخورى!».

حكايت اخير در مجدى، زينت المجالس، ص 632

نام:
ایمیل:
نظر: