صفحه نخست

بین الملل

سیاسی

چند رسانه ای

اقتصادی

فرهنگی

حماسه و جهاد

دیدگاه

آذربایجان غربی

آذربایجان شرقی

اردبیل

اصفهان

البرز

ایلام

بوشهر

تهران بزرگ

چهارمحال و بختیاری

خراسان جنوبی

خراسان رضوی

خراسان شمالی

خوزستان

کهگیلویه و بویراحمد

زنجان

سمنان

سیستان و بلوچستان

فارس

قزوین

قم

کردستان

کرمان

کرمانشاه

گلستان

گیلان

لرستان

مازندران

مرکزی

هرمزگان

همدان

یزد

صبح صادق

صدای انقلاب

صفحات داخلی

سیاسی >>  امنیتی - دفاعی >> اخبار ویژه
تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱۳۹۵ - ۰۱:۲۴  ، 
شناسه خبر : ۲۹۷۲۱۸
برخی متفکران و روشنفکران ایرانیِ محصول دانشگاه‌های آمریکا در راستای پروژه نفوذ آمریکایی چهار کارویژه را بر عهده دارند: موجه و منطقی نشان دادن هژمونی آمریکایی در جوامع هدف، تبلیغ گفتمان لیبرالیسم در مقابل گفتمان انقلاب اسلامی، ترویج روحیه خودباختگی ملی، ممانعت از تولید دانش بومی و تداوم وابستگی علمی
پایگاه بصیرت / گروه سیاسی بصیرت/ روح الامین سعیدی

به طور کلی می‌توان گفت آمریکا برای کنترل جهان و رهبری نظام جهانی بعد از فروپاشی شوروی دو گزینه 
در اختیار دارد: یکی همان گزینة سلطه و کنترل سرکوبگرانه است و دیگری قدرت نرم. سلطه کنترل سرکوبگرانه یعنی استفاده از ابزارهای سخت و نیمه­سخت مانند حمله نظامی، کودتا، فشار، تهدید، تحریم که نمونه‌اش اقدامات آمریکا پس از 11 سپتامبر در افغانستان و عراق بود. این شیوة مدیریت جهان مطابق با رویکرد رئالیستی روابط بین‌الملل است که بر اساس آن مهمترین ابزار برای سلطه‌ بر جهان، قدرت سخت‌افزاری نظامی است. اما آمریکا علاوه بر ابزارهای سلطه، ابزارهای هژمونی هم در اختیار دارد. آمریکا از منابع عظیم قدرت نرم برخوردار است نظیر فرهنگ عامه جذاب، سینمای هالیوود، مک­­دونالد و برندهای آمریکایی، دیپلماسی عمومی، رسانه‌ها و صد البته روشنفکران ارگانیک. یعنی اندیشمندان، متفکران و صاحبنظرانی که در سراسر جهان از جمله در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین زندگی می­کنند اما طرفدار سبک زندگی آمریکایی، ایدئولوژی آمریکایی، گفتمان آمریکایی و مدیریت آمریکایی بر جهان هستند. لذا اگر آمریکا از این شیوه برای مدیریت جهان و کنترل جوامع هدف خود استفاده کند، کنترلش از جنس هژمونی یا همان کنترل اقناعیِ غیرمستقیم خواهد بود. این­جا است که پدیدة نفوذ خصوصاً با صبغة سیاسی و فرهنگی معنا پیدا می­کند.

دو ابزار آمریکا برای کنترل جهان بعد از فروپاشی شوروی

آمریکا برای کنترل جهان در دوره بعد از فروپاشی شوروی از دو ابزار سخت و نرم در ارتباط با سلطه و هژمونی برخوردار است که از هر دو هم استفاده می­کند. یعنی این­گونه نیست که بگوییم قدرت نرم باعث کنار رفتن قدرت سخت شده است. در همین راستا جوزف نای مفهوم «قدرت هوشمند» را مطرح می­کند. 
او می­گوید قدرت هوشمند یعنی آمیخته‌ای از قدرت سخت و قدرت نرم. اما چه چیزی مشخص می‌کند که از کدامیک و به چه میزان باید استفاده شود؟ این را شرایط مشخص می­کند. لذا مدعای ما این است که امروزه در عصر استعمار نوین، شرایط جهان به­گونه­ای است که آمریکا برای اعمال سلطة سرکوبگرانة خود با استفاده از ابزارهای سخت‌افزاری مشکلات بسیاری دارد. زیرا دیگر نمی­توان مثل سال‌های گذشته با زور سرنیزه بر ملت‌ها حکومت کرد و از واکنش ملت‌ها در امان بود. یک ابرقدرت مثل آمریکا حتی اگر شبکه­ای از دیکتاتورهای دست­نشانده مانند محمدرضا پهلوی در ایران، حسنی مبارک در مصر، بن­علی در تونس و یا قذافی در لیبی هم داشته باشد، قادر نیست در مقابل قیام­های آزادی­خواهانه و استقلال­طلبانة ملت­ها بایستد. پس دیگر ادارة جهان در قرن بیست و یکم به این شیوه امکان­پذیر نیست. هزینه و تبعات جنگ­های نظامی هم بسیار بالا رفته است و این جنگ­های پرهزینه و پرتلفات هرگز مقرون به صرفه نیست که نمونه بارز آن دو جنگِ بدفرجامِ افغانستان و عراق برای آمریکا است. به همین دلیل بود که باراک اوباما ابداً زیر بار جنگ سوریه نرفت زیرا می­دانست که هزینه­های گزاف و تبعات وخیمی دارد.

بنابر این از یک سو قدرت نظامی آمریکا به دلیل افزایش تأثیرگذاری نهادهای بین‌المللی و افکار عمومی جهانی، دیگر مانند گذشته امکان ظهور و بروز آزادانه ندارد و از سوی دیگر قدرت اقتصادی آمریکا نیز کاهش یافته است. یعنی امروزه تردیدی وجود ندارد که آمریکا دیگر در عرصه‌ اقتصاد بین‌الملل، هژمون نیست. 
به عبارت دیگر رهبری نیست که سایر کنشگران وجاهت و مشروعیتِ رهبری­اش را بپذیرند. زیرا رقبای قدرتمندی مانند چین، روسیه، اتحادیة اروپا و گروه بریکس وارد عرصه رقابت شده­اند. لذا آمریکای امروز صرفاً یک ابرقدرت اقتصادی است نه رهبر اقتصاد جهانی. در نتیجه وقتی آمریکا نمی­تواند به درستی و با فراغ بال از شیوه‌های سخت­افزاری سلطه­گرانه برای کنترل جهان استفاده کند، مجبور است بیشتر به سراغ ابزارهای کنترل و نفوذ فرهنگی و ایدئولوژیک برود که در این عرصه همچنان دست برتر را دارد.

منابع قدرت نرم آمریکا، بسترساز نفوذ

منابع عظیم قدرت نرم آمریکا و مهیا بودن فضای جهانی برای اعمال قدرت نرم، امید آمریکا را برای مدیریت جهان از طریق نفوذ غیرمستقیم بر جوامع هدف همچنان زنده نگاه داشته است. در این میان، جاذبه‌های فرهنگ و سبک زندگی آمریکایی و روشنفکران ارگانیک حامیِ آمریکا جزو مهم­ترین ابزارهای نفوذ هستند. مجرای تأثیر روشنفکران، تسلطی است که آمریکا بر فرایند تولید علم دارد. یعنی همچنان دانشگاه‌های آمریکا و دانشگاه‌های کانادا و اروپا که با منطق علمی آمریکایی اداره می‌شوند، حرف اول را در جهان می‌زنند و متفکرین و روشنفکران سراسر دنیا را به خود جذب می‌کنند. به همین دلیل طی سال‌های گذشته، آمریکا سرمایه‌گذاری بسیار کلانی در زمینة دیپلماسی عمومی کرده است تا برای اعمال سلطه فرهنگی و نفوذ و هژمونی خود سراغ مردم و نهادهای جامعه مدنیِ کشورهای هدف برود.

جایگاه و نقش روشنفکران ارگانیک در پروژه نفوذ

با این مقدمه نقش روشنفکران ارگانیکِ تربیت­شده در فضای علمی غرب به وضوح در پروژه نفوذ آشکار می گردد. در این پروژه ما با برخی متفکران و روشنفکران ایرانیِ محصول دانشگاه‌های آمریکا مواجهیم که وقتی به کشور بازمی­گردند، در راستای بسط و تثبیت هژمونی آمریکایی فکر و عمل می­کنند. آمریکا در قالب برنامه‌های دیپلماسی عمومی و برنامه­های مبادله (exchange program) مثل برنامة‌ «بورس فولبرایت»، از طریق اعطای بورس تحصیلی برای خود روشنفکر ارگانیک تربیت می‌کند و سپس این‌ افراد را به جوامع و کشورهای متبوعشان صادر می‌کند. این‌ افراد در حُکم مبلغان فرهنگ، سبک زندگی و گفتمان آمریکایی هستند و با وجود آن­ها دیگر لازم نیست آمریکا اقدام سخت‌افزاری انجام دهد. مثلاً چه نیازی به حمله نظامی به ایران است وقتی که آمریکا انبوهی از روشنفکران و متفکران حامی خود را تربیت کرده و به داخل جامعه ایرانی فرستاده است؟ لذا بحث نفوذ این­جا معنا پیدا می­کند. باید توجه داشت که کاری که این روشنفکران ارگانیک انجام می­ دهند «خود انگیخته» است. یعنی نباید تصور کرد که این افراد الزاماً با سازمان سیا ارتباط دارند و در ازای اقدامات خود پول دریافت می­کنند. بلکه آن­ها این کار را از روی اعتقاد انجام می‌دهند زیرا باورشان این است که گفتمان آمریکایی، گفتمان مشروع و غالب و شایستة رهبری جهان است.

عملکرد روشنفکران ارگانیک در کشورهای هدف

اکنون می­خواهیم دریابیم که روشنفکران ارگانیک غربگرا در جوامع هدف از جمله جمهوری اسلامی ایران چه اهدافی را دنبال می‌کنند. یعنی عملکرد روشنفکران ارگانیک برای ترویج و تحقق هژمونی آمریکایی در راستای پروژه نفوذ چیست؟ به نظر می­رسد در این رابطه افراد مذکور چهار کارویژه را بر عهده دارند:

1. موجه و منطقی نشان دادن هژمونی آمریکایی در جوامع هدف

وقتی به مکتوبات و اظهارات بسیاری از روشنفکران و متفکران ایرانیِ فعال در فضای سیاسی و اجتماعی کشور مراجعه می­کنیم، درمی­یابیم که آنان تلاش دارند رهبری و کد‌خدایی آمریکا را تئوریزه ‌کنند. آن­ها صراحتاً می‌گویند سامان دنیایی ما به غرب گره خورده و غرب هم یک نظام آمریکا­محور است. لذا اگر می‌خواهیم سامان دنیایی پیدا کنیم، باید با دنیای آمریکامحور تعامل داشته باشیم و هرگونه اعتراض، مخالفت و ایستادگی، فقط برای کشور هزینه در پی خواهد داشت. بی­تردید دلیل چنین نگاه و تحلیلی، رسوب تفکرات و نظریات آمریکاییِ روابط بین‌الملل است. یعنی روشنفکران ایرانی غربگرا از منظر تئوری رئالیستی و لیبرالیستی به جهان نگاه می‌کنند. این تئوری‌ها نیز حافظ وضع موجودِ نظام جهانی و توجیه­کنندة آن هستند. لذا وقتی یک روشنفکر و اندیشمند این عینک را به چشم زد، طبیعتاً دنیا را این­گونه تحلیل می­کند و آمریکا را در محور جهان می‌بیند. لذا امروز می­توان به وضوح، رسوب تفکرات اساتید غربی دانشگاه­های آمریکا را در اندیشه‌های برخی نخبگان ایرانی مشاهده کرد.

2. تبلیغ گفتمان لیبرالیسم در مقابل گفتمان انقلاب اسلامی

در راستای پروژه نفوذ، مؤلفه­های گفتمان انقلاب اسلامی ازجمله استقلال، مقاومت، استکبار‌ستیزی، حمایت از نهضت‌های آزادی­بخش، جهاد، شهادت و... از سوی این روشنفکران ارگانیک مورد هجمه و خدشه قرار می‌گیرند. مثلاً این افراد در مکتوبات و گفته­های خود ارزش استقلال را تخطئه می­کنند و آن را مفهومی 
منسوخ­شده و بی­فایده‌ می­دانند و از لزوم وابستگی سخن می­گویند و یا ارزش مقاومت را صرفاً هزینه­آفرین قلمداد کرده و صراحتاً می‌گویند اگر جمهوری اسلامی بخواهد از نهضت‌های آزادی­بخش در فلسطین و لبنان حمایت کند، نمی‌تواند با جهانِ آمریکامحور همکاری داشته باشد. صراحتاً اظهار می­دارند که جمهوری اسلامی باید بین عضویت در سازمان تجارت جهانی و مرگ بر آمریکا یکی را انتخاب کند زیرا نمی‌شود مرگ بر آمریکا گفت و عضو سازمان تجارت جهانی شد. بدین ترتیب تمامی مظاهر گفتمان انقلاب اسلامی به­عنوان گفتمان مسلط بر جامعه مورد هجمه قرار می­گیرد و در مقابل، گفتمان رقیب یعنی لیبرال­دموکراسی آمریکایی با مظاهری مانند سکولاریسم، فرد‌گرایی، اقتصادمحوری، فایده­باوری و... ترویج می‌شود.

3. ترویج روحیه خودباختگی ملی

طبیعی است که یک روشنفکر ارگانیک که در طول دوران حضورش در غرب مسحور عظمت تکنیکی و مادی غرب ‌شده است، وقتی به کشور خود بازمی­گردد و شرایط را مقایسه می‌کند، رفته­رفته دچار رعب و خودکم­بینی می‌شود. به همین دلیل است که از یک طرف همه صفات زشت و قبیح را برای ملت ایران برمی­شمرد و خلقیات و روحیات ایرانی را مسخره می‌کنند و از طرف دیگر انسان غربی را همچون یک قدیس مورد ستایش قرار می­دهد و اصولاً نمی­تواند هیچ­گونه نازیبایی‌ و آلام جهانِ غرب را رصد کند. این احساس خودباختگی و تحقیر هویت ملی هم باز نتیجه رسوب اندیشه‌های ماتریالیستی غربی در ذهن روشنفکران ارگانیک است. زیرا وقتی که ما غرب را به­عنوان یک جهان کمال مطلوب پذیرفتیم، در مقابلش وضعیت داخل کشور خود را بسیار اسفناک می­بینیم.

4. ممانعت از تولید دانش بومی و تداوم وابستگی علمی

با توجه به این­که امروز تمامی تابوهای نظری، فرانظری و فلسفی غرب در خود غرب فروریخته، وضعیت کنونیِ حاکم بر دانشگاه‌های غربی نسبی­گرایی و تکثرگرایی است. یعنی هیچ رهیافت و نظریه واحدی نمی­تواند در فضای علمی هژمونی داشته باشد. اما در داخل کشور می‌بینیم که همچنان آن فضای متصلبِ علم اثباتی و تجربی حاکم است. برای مثال علی­رغم تأکیدات فراوان رهبر معظم انقلاب در خصوص توجه مسئولان به اقتصاد مقاومتی، ‌شاهد هستیم که اقدام جدی و نمایانی در این عرصه صورت نمی­گیرد چراکه تیم نظریه­پردازان اقتصادی دولت اصلاً از لحاظ تئوریک هیچ باوری به اقتصاد مقاومتی ندارند و مفاهیمی مانند تولید بومی و اقتصاد درون­زا برای آن­ها تعریف شده نیست. از منظر آن­ها علم تنها به چیزی که در دانشگاه­های غربی فراگرفته­اند خلاصه می­شود و لذا اقتصاد اسلامی، روابط بین‌الملل اسلامی و علوم سیاسی اسلامی کاملاً بی­معنا است. ما امروز در دانشگاه‌های کشور نمی­توانیم رساله­ای را مبتنی بر یک استدلال قرآنی به تصویب برسانیم زیرا جریان مسلط بر فضای دانشگاهی کشور گزاره­های قرآن را علم نمی‌داند و همچنان اصرار دارد علم فقط آن‌ معرفتی است که قابلیت توجیه استقرایی و تجربی داشته باشد در حالی­که قرآن حاوی گزاره­های متافیزیکی است. در نتیجه، حاکمیت چنین نگاهی‌ راه را بر نوآوری­ها و نواندیشی­های مستقل دانشجویان و پژوهشگران ایرانی در عرصة‌ علوم انسانی سد می­کند و همچنان ما را مصرف­کننده و واردکنندة کالاهای علمی مجامع غربی نگاه می­دارد.

نتیجه­گیری

استحکام ساخت درونی نظام جمهوری اسلامی منوط به پایایی و مانایی گفتمان انقلاب اسلامی است. یعنی اگر گفتمان انقلاب همچنان پابرجا بماند، ساختار نظام سیاسیِ مبتنی بر آن هم پابرجا خواهد بود. کاری که روشنفکران ارگانیک در پروژه نفوذ انجام می­دهند، این است که به­جای این­که با نظام حاکم رودررو معارضه کنند، پایه­های گفتمان انقلاب را مورد هدف قرار می­دهند. زیرا اگر این گفتمان به لرزش درآمد، آن­گاه نظام سیاسی نشأت گرفته از آن نیز خواهد لرزید. لذا سست کردن مبانی فکری و ایدئولوژیک انقلاب اسلامی، بسترسازی برای نفوذ سیاسی و فرهنگی غرب در ایران و عقلانی و منطقی نشان دادن رهبری آمریکا و لزوم پذیرش آن در دستورکار روشنفکران غربگرا قرار دارد.

البته مقابله با این جریان از لحاظ فکری و اندیشه‌ای با توجه به اتفاقاتی که طی سال‌های اخیر در فضای علمی و فلسفی غرب افتاده، کار چندان دشواری نیست. لکن آن اراده و انگیزه‌ای که باید در داخل جبهه انقلاب برای مقابله به وجود بیاید، اهمیت بسیاری دارد. چنان­که رهبر معظم انقلاب صراحتاً اعلام کردند در مقابل این جریان و کسانی که استقلال را تخطئه می‌کنند و خلقیات ایرانی را به سخره می‌گیرند، نباید بی­تفاوت ماند و باید عکس­العمل نشان داد. این بحث نفوذ هم که توسط معظم­له مطرح شده، فتح باب خوبی است برای این­که این دغدغه و انگیزه لازم در نیروهای انقلابی ایجاد شود.

نام:
ایمیل:
نظر: